سلام خدمت دوستان همکاران عزیز به قسمت یازدهم از مبحث کمالگرایی ،perfectionism میرسیم.بحث رو اینجوری ادامه بدم اگه خاطرتون باشه تقریبا جمعبندی ما تا الان این بود، پرفکشنیزمی که متکی بر دیگران هست، به نوعی همون social concern هست، نگرانیهای اجتماعی این به نظر میاد کارکردی نداره و خیلی مخربه. ولی اشاره کردیم اون مدلی که معطوف به خود هست، در واقع self-oriented هست یا اصطلاح دیگه براش به کار بردیم درواقع personal strivings اون احساس تلاش فردی هست . اون گفتیم نظر بهش خیلی منفی نیست. هرچند بعضیها اون رو هم آسیب گونه میبینند و مدعین اصولا انسانی که این همه تلاش میکنه، میدوه ، میدوه و راضی نیست و همیشه از خودش بیشتر انتظار داره، این از یک آسیب شناسی نشات میگیره. ولی اگر بخوایم ریزتر بشیم، دقیقتر بشیم در مورد این personal strivingsیا اون تلاش فردی، عدهای میگن که آره این اومد نیومد داره. بعضی جاها برای شما خوبه، بعضی جاها برای شما بد است. اسلاید پنجاه و شیش رو اگر در مقابل خودتون داشته باشید یه مقداری توضیح میده و صحبت بر سر اینه، میگه اگر شرایط محیطی بده ، شما در محیطی قرار دارید که حمایتگر نیست ،فشار زیاده ،استرس زیاده؛ ناملایمات دیگران زیاده، این پروتکشنیزم شخصی و معطوف به خود هم مخرب در میاد و در واقع اگر شما همین رو هم نداشتی باز زندگی راحتتر بود. برای اینکه اینجوری هست وقتی دیگران حمایتت نمیکنن، همش مجبوری بجنگی علاوه بر اینکه با محیط بیرون داری میجنگی، با خودتم باید بجنگی. یادتون هست گفتیم اون دیالوگ با خویشتن در واقع اون self-critical dialogueاون دیالوگ سرزنش آمیز با خویشتن وجود داره؟ بالاخره در نوع personal strivings هم وجود داره و مانع رشد و تعالیمشه. اما چیزی که این عده میگن اینه.. میگن اگر شرایط خوب بود ،شما در شرایط ساپورتیو قرار داشتی. یعنی چی ؟یعنی شرایط حمایتگر، خونوادهی گرمی داری، کانون خانوادهات خوبه، کانون شغلیت خیلی خوبه ، دیگران به نوعی نه تنها مزاحمت نیستند بلکه ازت حمایت میکنند. اون موقع اونهایی که personal strivings دارند جلو میافتند. پس میبینید این personal strivings در شرایط اجتماعات، اقتصاد ،جامعه و محیط کاری خوب ،باعث درخشندگی شما میشه .ولی وقتی اوضاع بیریخت میشه، اوضاع به هم میریزه شما دیگه نمیتونی اون استانداردها رو نگه داری و افول میکنی. پس این اسلاید پنجاه و هشت شاید یه مقداری گویا باشه . پس پرفکشنیزم من اگر حتی از نوع معطوف به خود باشه به دردم میخوره یا نه ؟ جوابش اینه که بستگی داره تو چه محیطی باشی. در محیطهای حمایتگر آره. خیلی به نفعت میوفته و جلو میفتی. حالا چرا اینگونه هست؟ من فکر میکنم که یه مقداری باید اسلایدهای بعدی رو هم نگاه کنیم. بیایم ببینیم دیگه چه کشفیاتی وجود داره؟ قبل از این که بخوایم به عمق مطلب بپردازیم. اسلاید پنجاه و نه . اومدن باز perfectionistic concern اون مدل معطوف به درواقع نظر و دیدگاه دیگران ، اونی که تجویز شده توسط محیط رو بررسی کردند. دیدن این نوع تقریبا با خلق مثبت رابطهی منفی داره، یعنی هر چقدر شما به دیدگاه دیگران بیشتر درواقع حساس باشی ، خلق مثبتت positive affect اون احساس شادی، شادابی، انرژی، برونگراییت کم میشه. یه اتفاق دیگه هم برات میوفته، میگن رابطهی معکوسی داره با رویکرد آینده محور ، future orientation ، جز یکی از دستاوردهای خیلی مهم ذهنه حالا من در اون مبحث اراده و تلاش بیشتر راجب به اون صحبت خواهم کرد. ولی بحث بر سر اینه انسانهایی که هرچقدر نگرششون بیشتر معطوف به آینده است و برای آینده برنامهریزی میکنند ، انسانهایی هستند که شادابی بیشتری دارند، انرژی و اراده بیشتری دارند و موفقیت بیشتری خواهند داشت. در مقابل اونایی که فقط برای لحظه تصمیم میگیرن، همین الان رو بگذرونم حالا آینده مهم نیست، من خیلی درگیر آینده نیستم، دقیقا به دقیقه فقط میخوام همین الان بگذره، همین الان خلاص شم ، همین الان مشکلم حل شه، برای همین الانم برنامهریزی میکنم اینا در واقع میشه اونایی که future orientation ندارند. و جالبه دیدن اونایی که نوع پرفکشنیزم وابسطه به اجتماع رو دارند future orientation خیلی کمی دارند. خب حالا از روی هر دوتای اینا شما میتونی نتیجه بگیری که اینا به سلامت انسان آسیب میزنه دیگه، مثلا اگر شما future orientation داشته باشید رویکرد آینده محور داشته باشید برای سلامت خودت ارزش قائلی. الان سیگار نمیکشی چون میدونی سی سال دیگه عوارضش رو خواهید دید . ولی اگر شما رویکرد آینده محور نداشته باشید، رفتارهای تکانهای برات خیلی مهم نیست و انجام میدی. تغذیه خوب نیست، ورزش نمیکنی، سیگار میکشید و فرض بر این که خب الان که عوارضی نداره. پس ببینید خیلی از اونایی که معتاد میشن میتونی بفهمی که چرا بعضیاشون میگن من کمالگرام. آره از نوع کمالگرایی متعالی نیستی از نوع کمالگرایی تجویز اجتماع هستی که این حالت رو دارید. و باز یافته ی دیگه ای که تو مطالعات بررسی شده و به تایید رسیده این که همون در واقع تجویز اجتماعی یا نگرانی های کمالگرا ، perfectionistic concern یک رابطهی داره با خلق منفی ، یعنی افسردگی، اضطراب، پرخاشگری و حالتهای کجخلقی و در واقع دیدن علاوه بر این اتفاقی که در اینها میافته اینه که شیوهی رفتاری اینها، معمولا اجتنابیه. برای این که خیت نشند، برای اینکه در محک آزمایش قرار نگیرند و اون کمالگراییشون خدشه پیدا نکنه، از درگیر شدن در امور اجتناب میکنند. همیشه گریزانند ،من نرم امتحان بدم ،شاید خوب در نیومد. من سخنرانی نکنم، شاید خوب نباشه .من میخوام همیشه سخنرانی هام عالی باشه . پس من سخنرانی نمیکنم برای اینکه نگرانم اتفاق خوبی نیفته توش. من هیچ چیزی نمینویسم، چون میترسم توش ایراد پیدا بشه و بعدا بابت اون ایراد حرف دیگران و نظر دیگران نسبت به من منفی بشه. به اینا میگن avoidant coping قبلا صحبت کردم و این باز رابطهی تنگاتنگی داره با اون نوع بدخیم کمالگرایی. در اسلاید بعدی شماره شصت ،شما عکس این رو میبینید دیگه . اون نوع personal strivings یا معطوف به خود عکس اینهاست با خلق مثبت رابطه داره، باعث شادابی میشه و افراد خیلی آینده نگر میشن. یعنی همش برای آیندشون برنامهریزی میکنن و تبعا اینها رفتار های در واقع میشه گفت سلامت محور بیشتری دارند و کمتر دچار بیماریهایی میشن که با عادتهای بد همراهه. مثل چاقی، سندرومهای متابولیک، مصرف مواد مخدر و… خب تا اینجای کار سوال ما اینه اون تجویز اجتماعی که خیلی چیز بدیه پس سعی کنیم اون رو به عنوان یک آسیب باهاش مبارزه کنیم. ولی هنوز در مورد اون میشه گفت personal strivings اون نوع معطوف به خود وضعیت یه ذره دوپهلوعه. گفتیم تو شرایط حمایتگر اجتماعی خیلی خوبه تو شرایط مخرب خیلی بد هست. این تکلیفش چیه؟و باید باهاش چیکار کرد ؟ من میخوام یه برگشتی بکنم به اسلاید شمارهی بیست و یک و یه قسمتی توی اون اسلاید بود، سمت چپ که من حالا در اسلاید شصت و یک، یکبار دیگه اون رو تکرار کردم و اونم اینه که علاوه بر این که ما انگیزش بیرونی داریم ، انگیزش درونی داریم یه حالتی هست که اصلا بیانگیزگیه. یعنی طرف اصلا بیرونیشم نداره. این چیه؟ amotivation بیانگیزگی. کسی که هیچ نوع خویشتنداری نداره. دوستان عزیز اونایی که روانپزشک هستند ، کار روانشناسی بالینی میکنند شاید شما بیماران، مراجعین رو دیده باشین به خصوص تو نوجوانان. میگن این هیچی انگیزه نداره، اصلا دنبال هیچی نمیره، یه گوشه نشسته حشیش میکشه و خیلیا این تصور رو اول کار رو داشتند که این تقصیر حشیشه، حشیش سندرم بیانگیزگی میده . amotivation syndrome ولی مطالعات همینجور داره میره جلو یه مقدار شما میبینید که از حشیش داره یه مقداری رفع اتهام میشه، البته من نمیگم چیز خوبیه، این سو تعبیر نشه و هیچ وقت برای کسی تجویز نمیکنم که برو استفاده کن .ولی به نظر میاد اون بیانگیزگی اون ریشه یه جای دیگه داره یه سری آدمهایی که میبینیم هدفی ندارن ، اصلا خویشتنداری ندارند، این نیست که مثلا هدف هاشون بیرونی و به خاطر دیگران کار میکنند. اصلا به خاطر هیشکی کار نمیکنه ،اصلاوله ، یه جوری اصلا رهاست. و خیلی موارد شما میبینید خانوادهها رو مستاصل میکنه ، میگه اصلا ببین تو زندگیش هیچ هدفی نداره. مثلا بهش میگی میخوای چیکار کنی؟ هیچی. همش داره ول میگرده ،وقت خودش رو به بطالت میگذرونه ما با این چیکار کنیم؟ اینجا ما مشکوک میشیم ، میگیم درست پرفکشنیزم علیهش حرف میزنیم، میگیم شما باید در حد نیازت کار کنی نه بالاتر، ولی وقتی پرفکشنیزم نیست 10:20 لزوما حالت خوشایندی نیست ممکنه بعضیا وقتی پرفکشنیزم رو ازشون بگیریم عملا به یک سندرم بیخاصیته بیانگیزه تبدیل شن و اینجاست که این سوال پیش میاد . تو اسلاید بعد من یه دونه گذاشتم، معمای تلاش . تلاش انسانها از کجا میاد؟ چی میشه انسانها صبح که بیدار میشن به کار میپردازند؟ به فعالیت میپردازند؟ تو زندگیشون هدف دارند؟ و در مقابل یه عده دیگری هدف ندارند و کاملا رها هستند. حالا بعضیا این تعبیر رو دارند که میگن amotivation های شدید به دلایل ارگانیک هست، آسیبهای مغزی است در بیماری مثل اسکیزوفرنی دیده میشه. ولی همهی اینها نیست، شما یه درصد زیادی از جامعه رو میبینید، این شکایت است به خصوص در نوجوانان. میگه ببینید این اصلا دنبال هیچی نمیره ما هرچی براش زحمت میکشیم نمیره. هولش میدیم نمیره، خودش راه نمیره. ما این چی هست؟ اینجاست که شاید یک درسنامهی دیگه میطلبه، ما باید این معما رو بتونیم حل کنیم. اینه که شما صبح از خواب بیدار میشین، چی باعث میشه از تختخواب خودت بکنی، بلند شی و دنبال اهداف زندگیت بری؟ در مقابل حالتی هست که انسانها میگن ببین حوصله هیچ کاری ندارم، تا بلند میشم میگم که چی بشه؟ کجا برم؟ به این پدیده اسمهای مختلفی گذاشتن، شما میتونی اسمش رو بذاری اراده ،سختکوشی، نمیدونم 11:57 ولی اون اسمی که میذاری در هر حال چیزی رو حل نمیکنه سوال اینه که این از کجا میاد و انسانها کجا بود؟ یه جاهایی به این نتیجه رسیدند که باید تلاش کنی که حالا این تلاش تو بعضیا بیش از حد نیاز شد و به شکل پرفکشنیزم درومد؟ میگم مبحث خیلی قشنگیه.ما چون این رو خیلی توی طبقهبندی بیماریها نمیزارند شاید بهش حساس نشدیم. همه مرتب میگن افسردگی. این حتما افسرده شده از تخت خوابش بلند نمیشه ،ولی همهی این موارد واقعا افسردگی نیست. توی تاریخ بشر پرفکشنیزم از کجا پیدا شد؟ کجا بود که بشر حس کرد ببین یه کاری رو میکنم، نیاز نیست ولی برای بالاتر از نیاز یک استانداردی خلق میکنم. بحث های خیلی قشنگی هست. من نمیخوام خیلی با دیتیل صحبت کنم، ولی تو اسلاید بعدی اگر شما نگاه کنید، اسلاید شصت و سه، شاید یه جایی رو برای شما معرفی کنم که یک چالش جدی بین انسانشناس ها ، انتوپولوژیست ها، متخصصین 13:9 علوم شناختی، نوروساینس، روانشناسی ،روانپزشکی هست، اونم هست اسمش gobekli tepe اگر درست تلفظ کرده باشم. یعنی تپه ی چاق. توی ترکیهاست، یک مکان دیدنی هم هست، خیلی به نظر میاد جذاب باشه اگه آدم بتونه بره ببینه در قسمت جنوب شرقی ترکیه میشه تقریبا .و چیز جالبی که در مورد این تپه هست اینه یک سری سنگهایی که خیلی خوب تراش داده شدند، منظم چیده شدند و اینم بهتون بگم این از stone hengeکه در انگلیس هست قدیمیتره و شاید یه دلیلی که شاید اروپاییا خیلی خوششون نیاد این مطرح بشه، اینه که اونا همیشه میگفتند stone hangeشاید اولین بنای خیلی حساب شده ی بشر باشه که ده دوازده هزار سال پیش است. ولی این از اونم بیشتره. یعنی به نظر میاد چیزی حدود ده الی دوازده هزار سال پیش از میلاد مسیحه و یعنی اولین نشانههای تلاش بشر برای معماری پرفکت، انضباط، همه چی دقیق باشه ،خوب تراشیده شده باشه و در واقع اولین رگههای ست که به نظر میاد بشر تلاش میکنه یک master piece یک شاهکار خلق کنه در این تپه. منتهی چیزی که هست اینه دوستان چرا gobekli tepe رو اهمیت داره میکنه ؟ اطراف gobekli tepe حتی سفال هم نیست. یعنی اینا به عصر فلز نرسیده بودند، حتی به عصر سفالگری هم نرسیده بودند. یعنی اصطلاحا در دورهی 14:44 بودند . قبل از سفالگری و این سوال پیش اومده که هنوز وقتی شما کوزه نداری توش آب بخوری ، همچین شاهکاری برای چی خلق کردی؟ حالا از این توهمات یه عده بگن این رو بشقاب پرندهها اومدن درست کردن دور شیم.. نشون میده اولین رگههایی از پرفکشنیزم پیدا شده بدون اینکه کاربرد حیاتی براشون داشته باشه و اینجاست که کلوس اشمیت” یک باستان شناس وآنتروپولوژیست. جملهای داره من در اسلاید شصت و چهارم اون رو گذاشتم. First came the temple , then the city. اول اون معبد اومد بعد شهر اومد. همه اینجوری صحبت میکنن که میگن اول بشر شهرنشینی کرد، شروع کرد خیابانسازی ، نمیدونم جاده ساخت، ساختمان ساخت و بعد کم کم به عبادت پرداخت، کد اخلاقی پیدا کرد ، به آیین و مذهب و سنت رو آورد و تمدن شکل گرفت. کلوس اشمیت” اونوری میگه در واقع صحبتش اینه که اول یک سری باورهای مذهبی -عقیدتی پیدا شد و بعد شهر ساخته شد . یعنی اول تمدن از روی شکل گیری اعتقاداتی بود که جنبههای مذهب ابتدایی و خویشتن داری از اونجا ختم شد . یعنی به عبارت دیگه خویشتن داری self regulation که میتونه به کمالگرایی ، perfectionism منتهی بشه، به واسطهی باورهای مذهبی- سنتی در بشر شکل گرفت و افرادی مثل 16:28 حالا بیشتر راجع به اون صحبت خواهم کرد یک مذهب شناس بسیار قویست. میگه self regulation خویشتنداری اونجایی که شما انگیزه پیدا میکنید و از تخت خواب بلند میشید و بیش از امور اولیه، مثل خوردن ، خوابیدن اینها تلاش میکنی یعنی بالاتر از اون روزمرگی حرکت میکنی، اونجا هست که افکار ایدیولوژیک و آیینهای اولیهی بشر ظاهر میشن و اون به شما چون پرفکشنیزم میده به شما این کمالگرایی رو میده ، فرصت میده که تمدن رو خلق کنید. این شاید به نوعی تایید اون دیدگاههای کلاسیک فروید هم باشه ، که در واقع تمدن ، ارتباط تنگاتنگی با 17:18 داره و اون 17:19 به نوعی میشه گفت اون پرفکشنیزم درونی شدهی محیط است. یعنی در یک مرحله ای اون بشری که کاملا بیانگیزه بوده و مثل حالا حیوانات همینجور میگشته، شروع میکنه برای آیندهی خودش چیزهایی به صورت پرفکت، خلق کردن. او یکی از زیباترین شاید transition ها ، عبورها و مرحلهی عبور بشر باشه . و باز این یه چیز جالبه دیگه براتون بگم .. بریم اسلاید شصت و پنج اینا رو میخوام در یک سخنرانی دیگه ازش استفاده کنم. یک آزمون جالب هست که فردی به نام مایکل لوییس” انجام داده ، هزار و نهصد و شصت و چهار خیلی قدیمیه ، من هم نبودم . پنجاه و خردهای سال پیش. و کار جالبی که این کرده بود اینه یه دونه موش هست، حالا این عکس جدیده، عکس قدیمی پیدا نکردم . ولی توی مقالهاش خیلی قشنگ توضیح داده. یکی از اون مقالات کلاسیک و پراهمیت روانشناسی هست. به بعضی از موش ها یه وزنهی پنج گرمی وصل میکنه و اینارو وادار میکنه که اگه میخوان غذا میخوان باید اون پنج گرمیه رو بکشند، یک نوع حالا اسمش رو ورزش بذاری، بیگاری بذاری. به یه عده دیگه یه وزنهی هشتاد گرمی وصل میکنه، پس ببینید بعضی موش ها یه وزنه ی پنج گرمی رو مجبور بودن بکشند، بعضی موشهای دیگه یه وزنهی هشتاد گرمی رو مجبور بودن بکشند. بعد که این موشها این وزنه رو میکشند و میرسن به اون ظرف غذا دید اونی که وزنهی هشتاد گرمی کشیده ، غذا رو خیلی بیشتر دوست داره و غذا رو با ولع بیشتری میخوره. حالا ممکنه شما استدلال کنید که خب هشتاد گرم رو کشیده خسته شده، نمیدونم گرسنه شده ، بیشتر غذا بهش چسبیده. سالها این مطالعات تکرار شد و حتی تو دو هزار و دو باز مقالهی شبیه این داریم که توی پرندهها انجام داده بود و خلاصش اینه، حیوانات اگر برای چیزی تلاش کنند و زحمت بکشند، اون چیز رو بیشتر دوست دارند. یعنی فقط این نیست که گرسنهتر میشن، بلکه برای تلاششون ارزش قائل هستند. یعنی اولین رگههایی از این پیدا میشه، که آدم از تلاش خودش لذت میبره. یعنی ببین موشی که وزنه کوچیک حمل میکرده، اون غذا اومد بهش نمیچسبه ، اونقدر اون غذا بهش مزه نمیده، حالا میگم ،مجموعه زیادی پژوهش هست که نشون میده ،حتی اون مراکز پاداش، مراکز لذت، وقتی متعاقب تلاش هست، بیشتر در واقع تحریک میشن . پس میشه گفت پرفکشنیزم یکی از راهها و یکی از میشه گفت ورودیها به مقولهی خویشتنداری و مقولهی تلاش بوده و جالبتر اینه ، که مقولهی تلاش ، با مقولهی رضایت از زندگی و احساس شادابی همراهه. یعنی اگر ما تلاش بیش از استاندارد نکنیم، حالمون خوب نیست. مثل اینکه زور زدن، ولو اینکه این زور زدن بیهدف خارجی باشه، در احساس رضایتمندی ما از جهان ارتباط داره. منتها زمانی ارتباط داره که این زور زدن رو برخاسته از درون خود بدانیم، نه تحمیل شرایط بیرون. انسانهایی که strivings اون تلاش درونی ندارند ، ممکنه شما حس کنی چیزی سیخشون نمیزنه، چیزی بهشون فشار نمیاره که حرکت کنند . ولی چون 20:48 ندارند و 20:50 رو تجربه نمیکنند. احساس رضایتمندی هم تجربه نمیکنند و به سرعت دچار حالتهای افسردگی ، amotivationو برای فرار از اون مصرف مواد میشند. وقت این جلسه تموم شده اگه اجازه میفرمایید این رو تموم کنیم. جلسهی بعد باز جنبهی دیگری از پرفکشنیزم رو میخوام دنبال کنم خدانگهدار.َ