سلام خدمت همهی عزیزان جلسهی چهارم از مبحث قضاوت نقادانه و باور به توطئه، تفکر توطئه رو دنبال کنیم. خب اینجا میخوایم ببینیم که اونایی که بیشتر اون ورژن توطئهآمیز رو میپذیرند و میپسندند چه تفاوتهایی با بقیه دارند؟ آیا تفاوتها توی شخصیتشونه؟ صفات ثابت شخصیتی است یا نه؟ اگر از اون مبحث کمالگرایی یادتون باشه، یکی از شیوههایی که در روانشناسی، علوم شناختی، علوم رفتاری مرسومه این که بعضی از این رفتارها رو میان به personality traits یا صفات شخصیتی نسبت میدند و در واقع مدعی هستن اونایی که این صفت رو دارند شاید زیرساختهای متفاوت شخصیتی دارند . همین مساله رو در مورد مقولهی باور به توطئه هم برسی کردند. خب گفتم طی سالهای اخیر مقالات زیادی در این مورد، در واقع چاپ شده و مطالعات زیادی صورت گرفته .من چند موردش رو اشاره میکنم وقتی اومدن با اون نظام در واقع big-fiveیا اون پنج عامل عمدهی شخصیتی، سرشتی مقایسه کردند جوابی که در آوردن تقریبا قاطع است و من در اسلاید سی و هشت و سی و نه متاآنالیز این قضیه رو خدمتتون ارائه دادم. در یک بررسی که از مطالعات متعدد صورت گرفته و اومدن متاآنالیز کردند. هیچ همبستگی جدی بین باور به توطئه و در واقع صفات سرشتی و شخصیتی ما در قالب big-fiveپیدا نشده. پس مدلاین سخنگوها من تکرار میکنم. به نظر میاد که باور به توطئه ارتباطی با neuroticism , openness , extraversion , conscientiousness , agreeableness نداره. حتی من در دو اسلاید در واقع نمونههایی از اون رو خدمتتون ارائه دادم. وقتی شما openness رو نگاه میکنید پاسخ متاآنالیز میبینید که تفاوت عمدهای بین باورمندان به توطئه و ناباوران وجود نداره. همین گونه هست در مورد agreeableness چون مدعی بودند که این دو تا احتمالا بیش از همه باید ارتباط داشته باشند و ندارد . خب پس چیه؟ یعنی اون چه صفت شخصیتی که آدمها رو مستعد باور به توطئه میکنه؟ هرچه هست در قالب صفات متعارفی که در سایتومتری، روانسنجی و روانشناسی مطرح میشه وجود ندارد. یکی از این صفتها به عنوان یک سبک پایدار شناختی، اصطلاحا گفته میشه monological thinking در اسلاید چهل من اینرو اسمش رو براتون نوشتم. Monological thinking یا در واقع تفکر مونولوژیک که این در مقابل تفکر دیالوژیک است. این رو اول بار در هزار و نهصد و نود و سه و نود و چهار، فردی به نام بنجامین گرتزل” که در زمینهی هوش مصنوعی و همچنین پدیدهی هوش کار میکنه اینرو مطرح کرد و گفت انسانها میتونن دو نوع سیستم تفکری داشته باشند، یا دیالوژیک که در واقع علاقهمند به دیالوگ هستند، وقتی به چیزی باور دارن ،دوست دارن اون چیز رو با دیگران به اشتراک بزارن، محک بزنن، از دستاوردهای دیگران الگو و فیدبک بگیرند و اگر لازمه تفکر خودشون رو اصلاح کنند . یعنی تفکر برپای دیالوگ، گفتگو و تعامل سواره. در صورتی که بعضیا بیشتر تمایل دارند ،ببینید این اصل همه یا هیچ هم نیست. نمیتونه آدما رو بگی این مونولوزیکه این دیالوژیکه. یه عدهی دیگه بیشتر تمایل دارند روی تفکرات خودشون تامل کنند، تفکرات خودشون رو به محک با دیدگاه دیگران نزنند و مرتب در واقع با تفکرات خودشون اشتغال ذهنی دارن و تفکر خودشون رو با تفکر خودشون در واقع اصلاح یا تغییر بدن . به این میگفتن مونولوژیک از مونولوگ میاد . طرف فقط خودش با خودش حرف میزنه . و مطالعات اولیه نشان داده بود که اونهایی که تفکر مونولوژیک دارند ، در واقع بیشتر اعتقاد به تئوری های توطئه دارند، به پارانرمال، پدیدههایی مثل telepathy،psychogenesis اونایی تو حوزهی پارا نرمال علاقهمندند با این اصطلاحات آشنا هستند. اونایی که از راه دور بتونن ذهن هم رو بخونند ، بر اشیا تاثیر بذارن، مثل اون کارایی که یوریگلر” میکرد. یک چنگال و قاشق رو خم میکرد یا حالتهایی که بتونن مثلا آینده رو بخونند. از روی اجسام و گوی کریستال و اینها. مشاهده شده بود که مونولوؤیک ها بیشتر به این قضیه اعتقاد دارند و همچنین اینها بیشتر به مقولهی شانس، بخت و اقبال اعتقاد نشون میدند. ولی ایرادی که وجود داره اینه که تفکر مونولوژیک یه مقدار اندازهگیریش سخته و ما به اون صورت پرسشنامههای معتبری نداریم . فقط به نظر میاد یک سبک پیچیده است . که انسان ها وقتی یه فکری رو دارند، بعضیا خیلی علاقهمندند که برای اون شواهد از درون خودشون بیارن، خودشون با خودشون استدلال میکنند، با تفکرات خودشون محک میزنن و یه عدهی دیگه اون رو به اشتراک میذارند. و شاید این توضیح بده که چرا تئوریهای conspiracyتئوریهای توطئه با هم در واقع همبستگی دارند. چون وقتی شما به یکیش معتقدین، اون سبک تفکر رو سرایت میدی به جاهای دیگه . پس این رو تو ذهنتون نگه دارید، تفکر مونولوژیک. و اگر از فایل قبلی هم یادتون باشه، اون اسلاید شمارهی سی و دو یادتون باشه، اسمش بود beyond monologicality . ماورای مونولوژیک بودن. که در اون مقاله اشاره کرده بود که نخیر، زیرساختهای تفکری نیست که انسانها را مستعد توطئه میکنه، یک جهانبینی است و ربطی به مکانیزم هوش و استدلالشون ندارد. حالا یه ذره اگر موافقین از این تفکر مونولوژیک دور بشیم. چون یه مقدار سنجشش سخته و بیشتر این دست مایهی افرادی مثل همون گرتزل” هست که توی حوزه ی هوش مصنوعی کار میکنند و در مورد سیستمهای هوشمند و general artificial intelligence مطرح میشه . تو سیستمهای انسانی دیگه چه چیزهایی هست ؟دیدیم که big fiveهمبستگی نداشت . چه چیزهای دیگهای میشه پیدا کرد که شاید همبستگی نشون بده. یکی از شاخصهای قشنگی که روش مطالعه شده، پدیدهی anthropomorphism است، اسلاید چهل و یک. پدیدهی anthropomorphism و همچنین agency detection . حالا اینا چیا هستند؟ برگردیم به سالها قبل و در واقع روانشناسی به نام فریتز هایدر” اگر شما در اسلاید چهل و یک رو ملاحظه بفرمایید. این آزمون معروف هایدر” بود . و هایدر” این کار رو کرده بود . اون زمان با انیمیشن، کارتون سازی چند شکل هندسی را نقاشی کرده بود. یک دایره، یک مثلث کوچک ،یک مثلث بزرگ، یک مربع و در واقع این اشکال روی صفحه حرکت میکردند. این خیلی زحمت داشته اون زمان، الان شما انیمیشن راحته. این باید دونه دونه، فریم به فریم عکس میگرفته و در واقع یک کارتون درست میکرده دیگه و در این کارتون به این صورت هست که مثلا مثلث اول میره بعد دایره میره، دایره بهش نزدیک میشه، بعد مثلث از دایره فاصله میگیره و بعد مثلث بزرگه میاد به هر دوشون نزدیک میشه، بعد اون دوتا سرعتشون رو بیشتر میکنن و بعد مثلث میاد دور میزنه در مسیر حرکت اون کوچیکترا قرار میگیرن و غیره و غیره و غیره… منتهی چیز قشنگی که هایدر” متوجه شد، این که بیشتر افراد در این حرکات اشکال هندسی نوعی هدف میدیدند. مثلا اینجوری تعبیر میکردند که مثلا مثلث بزرگه افتاده دنبال مثلث کوچیکه، میخواد بگیرتش. و مثلث کوچیکه داره از دست مثلث بزرگ فرار میکنه بعد دایره میاد کمکش ، میان دوتایی در برن که مثلث بزرگ میاد راهش رو میبنده . یا مثلث بزرگه گیر افتاده ، اون دوتا سعی دارند از توی مثلا اون مربع درش بیارند. ببینید اینا همش تعابیریه که شما دارید به اشکال هندسی، نوعی agency در واقع نوعی فردیت و نوعی عاملیت نسبت میدی. میگی اینا چیزایی دارن مثل هدف، نیت، قصد در صورتی که اینها صرفا اشکال هندسی هستند که دارن حرکت میکنند. و همون زمان هایدر”و گروهش به این نتیجه رسیدند که انسانها ذاتا حتی به اشکالی که جان ندارند، اشکالی که شعور ندارند، هوش ندارند ترجیح میدن نوعی عاملیت، نوعی احساس نیت و هدفمندی و غایتمندی نسبت بدهند. و این توی همه هست و بعدها مطالعاتی که در کودکان صورت گرفت، دیدن که حتی کودکان یک ساله، چهارده ماهه، هجده ماهه هم این پدیده رو درک میکنند. یعنی حس میکنند مثلا یکی داره اون رو هل میده، یا یکی اومده به کمک اون و این توی ما وجود داره. این یک همبستگی داره این پدیده با پدیدهی intentionality . در واقع درک نیت. خب این تست های هایدر” قابل اجراست . شما میتونی تستها رو به تدریج ساده و سادهترش کنی یا از اونور پیچیدهترش کنی و ببینید که آستانهای که انسانها احساس میکنند نوعی هدف، نوعی نیت توی اشکال هندسی هست کجاست؟ و طبعا یه چیز جالب متوجه میشه، انسانها از نظر میزان نسبت دادن عاملیت یا هدفمندی با هم تفاوت دارند. بعضی اصطلاحا hypersensitive هستند . یا hyper agent فوق عاملیت هستند. به هر چیزی یه احساس نیت و هدفمندی میدن در صورتی که بعضی دیگران استانشون خیلی بالاست ، میگن نه من چیزی حس نمیکنم، فقط حس میکنم این مثلث از سمت چپ اومد رفت راست. یا اینکه مربع با فاصلهی کمی از اون حرکت کرد. این احساس هدفمندی رو توش نمیبینم. این همبستگی داره با پدیدهی دیگری به نام anthropo-morphism همونی که خدمتتون گفتم احساس انسانمندی در واقع به وقایع بدیم. این یک نوع پروژکشن ذهن ما هست و اینکه چرا این ایجاد شده ؟ خیلی ها معتقدند اونایی که منظره تکاملی دارند، این ارزش بقا و تکامل داشته. مثلا شما میتونی اینجوری فکر کنی، برگهایی که بر روی زمین دارن حرکت میکنند آیا اینا مثلا توسط موجود دیگری به حرکت درومدند؟ یک شاخهای که الان داره تکون میخوره آیا کسی داره تکونش میده؟ نوعی agent ،عامل پشت این وجود داره یا این که خود به خود داره این اتفاق میفته؟ و در واقع باور بر این بود که اگر شما به سمت بیش دیدن نیت در حرکت اجسام و اشیا بپردازی این ارزش بقا داره. چون پشت هر کدوم از اینا ممکنه دشمنی قرار داشته باشه، یک ببری که میخواد به شما حمله کنه، یک ماری که داره آروم رو زمین میخزه و این برگها دارن خودشون حرکت نمیکنن، یه کسی اون پشت یک procurator، یک عنصر فاعل، یک عنصر عامل قرار داده. خب بر همین اساس مطالعاتی صورت گرفته. مثلا یه چیزی که بررسی کردن توی همین مقالهای که تو اسلاید چهل و یک هست. به سال دو هزار و پونزده، someone is pulling the strings یه کسی داره این رشتهها، یا این ریسمان ها، یا این نخها رو میکشه. Hypersensitive agency detection and belief in conspiracy theories در واقع وقتی شما بیش از حد قصد و نیت به اشیا نسبت میدید، همزمان یک همبستگی داره با در واقع درک توطئه در روابط دیگران. پس شاید انسانهایی که تو هر چیزی توطئه میبینند و اون روایتهای دوم، سوم، چهارم رو دارن میبینند. یک نوع hypersensitive agency detection دارند. و در واقع animism و anthropo-morphism بالاتری دارند . در مقالهی دیگه اومده این مقاله هم تقریبا همزمان هست. دو هزار و شونزده هست و ادامه ی اون مطالعات است و در واقع بحثشون بر سر اینه که بیایم اعتقاد به conspiracy theories رو با anthropo-morphism اون ادراک هدفمندی intentionality و همچنین مقولههای دیگه ای بررسی کنیم. چیز جالبی که متوجه شدن این که درسته. اونایی که بیشتر به توطئه معتقدند ،اون انسانمندی ، عاملیت و درک نیت بیشتری در اشیا و اجسام میبینند و یک همبستگی نه خیلی شدید ،ولی متوسطی بین anthropo-morphism و perceived intentionality وجود داره. و همچنین در ادامهی همین مطالعه یک یافتهی جالب دیگه هست، که اعتقاد به توطئه و در واقع تعبیر توطئهآمیز از وقایع، یک ارتباط بسیار بالایی به اعتقاد به پارانرمال داره. یعنی تلپاتی، psychogenesis و.. پس در واقع اینا همگی توی یک پدیده هست و به همین دلیل هست که خیلیا معتقدند اینا اشکالات intentionality است. در واقع هدفمندی و نیت مندی است. و اون انسان هایی که به paranormal بیشتر اعتقاد دارند ، به توطئه بیشتر اعتقاد دارند به نوعی دارای hyperactive agency detection device اسلاید چهل و چهار. این اصطلاحی است که در واقع جاستین برت” اول بار مطرح میکنه و اون معتقده که ما انسانها با یک سیستم درونی در مغزمون به دنیا میایم و این سیستم محصول تکامل هست، که توی اشیا و اجسامی که در اطراف ما وجود دارند احساس میکنیم نوعی agency وجود داره و ما این agency هست که در واقع ساختار ذهن و مغز به گونه ایست که در اموری که حتی ممکنه در اونها نیت و هدف نباشه، یک سوگیری داره که نیت و هدف ببینه و این فقط در مورد رفتارهای انسانی نیست . حتی امور جهان مثل زلزله ،رعدوبرق، سیل، طوفان سعی میکنه اون رو به یک عنصر یا یک عامل در واقع دارای ذهن نسبت بده و این ارزش تکامل داشته. جاستین برت” خد یک فرد بسیار میشه گفت مومن و معتقد و مذهبی است و او معتقده که در واقع این سیستم HADD یا hyperactive agency detection device حتی در واقع همبستگی بالایی داره با اعتقاد به امور متافیزیک و امور روحانی. یعنی شما در کل جهان یک هدف میبینید و این هدف لزوما شرارتبار نیست . در واقع خلقت جهان رو هدفمند میبینید، حرکت تمام اشیا اجسام و رودخانهها و اینا رو به نوعی درش یک intention یک نیت و یک عاملیت detect میکنی. و این در انسان ها وجود داره . در مقابل در واقع اون سیستمی که نکته مقابل این درک هدفمندی یا عاملیت هست ، اصطلاحا میگن پدیدهی self-organization یعنی این که دست پنهانی در بیرون وجود نداره، کسی قرار نیست اینها رو به جایی هدایت کنه. اینا خودشون دور خودشون جمع شدند و در واقع self-organized شدند. و این مسیله خیلی راحت میتونه به بسیاری از امور در واقع توطئهآمیز سرایت پیدا بکنه . یعنی در جهان ما این دوگانهی intention نیت در مقابل self-organization رو داریم که طبعا در امور روزمره هم میتونه سرایت پیدا کنه. مثلا این ویروس که امروزه گریبان تمام جهان رو گرفته. آیا از یک سری موتاسیونهای تصادفی صورت گرفته؟ و این موتاسیونها تبدیل به یک ویروسی شدند که به صورت self-organized به جهان حمله کرده؟ یا اینکه یک دست پنهان هدفمند، intentional agent و عامل در بیرون وجود داره؟ اگر جملهی جاستین برت” رو بخوایم بپذیریم این که ذهن ما همواره به اون سو غش میکنه ،به اون سو تمایل داره که یک نوع intention ببینه. چون کل جهان رو ما به صورت غیرقرینه و به سمت intention متمایل درک میکنیم . پس در واقع این میزان detect کردن ، میزان شناسایی کردن، intentionality تو انسانها با هم فرق میکنه و اون انسانهایی که خیلی intention در امور جهان میبینند ، ممکنه مستعد نظریات توطئه باشند. خب آیا این intentionality یک پدیدهی آسیب گونهاست؟ یا اینکه به خودی خود نمیشه راجبش قضاوت کرد؟ گفتم جاستین برت” معتقده نخیر این آسیب گونه نیست و ارزش بقا داشته و در واقع کمک میکرده که ما در واقع از خطرات بالقوه دوری کنیم. چون در بسیاری از موارد در ورای امور ممکنه هدفی نباشه و در واقع به صورت خود انگیخته و خودسازماندهی شده شکل گرفته باشد . ولی اگر یک درصد کمی، خیلی کمی در ورای اون یک توطئه، یک دسیسه بدخواهان با نیت بیرونی وجود داشته باشه و ما اون رو نتونیم شناسایی بکنیم ،برای ما مرگبار خواهد بود. پس در واقع اکثریت جامعه قاعدتا باید به سمت تئوریهای توطئه میل بکنند. باز در اسلاید شمارهی در واقع چهل و سه اگر شما ملاحظه بفرمایید با برخی امور دیگر هم همبستگی اون سنجیده شده. یک همبستگی داره با سطح تحصیلات و درواقعا افرادی که شاید تحصیلات میشه گفت یه مقدار کمتری دارند، تمایل داشته باشند که توطئه محورتر جهان رو ببینند. ولی مشخص نیست که آیا اونایی که تحصیلات بالاتر دارند، تحصیلاتشون باعث شده که جهان کمتر توطئه مند ببینند؟ یا این که اصولا فرهنگ حاکم که در جریان اون تحصیلات به انسانها منتقل شده ، این کار رو داره میکنه ؟ چون تو تحطیلات ممکنه اونا بیشتر با مفاهیمی مثل self-organization آشنا شده باشند. حتی بعضیا میگن که وقتی شما نگاه میکنید یه عدهای که تئوری تکامل مشکل دارند، اینه که تئوری تکامل تماما بر self-organization استواره. یعنی تقریبا در داروینیسم خالص، هیچ نوع هدف، غایت، intention وجود نداره و همه چیز یک سازماندهی شده ی تصادفی و کور هست. برای همینه که اکثریت مردم، هنگامی که به مقولهای به صورت داروینیسم فکر میکنند، دچار احساس درونی بدی میشند. میگن یعنی شما میگید تمام این جانورها و اینها به هیچ دلیل و هدفی این شکلی شدند؟ در تئوری نهایی و افراطی داروینیسم جواب بله است. آره .. هیچ جایی قرار نیست بره. هیچ هدفی در این سیستم نباید باشه .در مقابل اکثریت افراد یک حداقلهایی رو از ادراک intention دارند. خب پس این یه حوزه و مقوله است برای بررسی تفاوتهای انسانها در تئوری توطئه. اما خواهیم دید که این نمیتونه بیشترش رو توضیح بده و حتی اگر شما اون جدول شمارهی چهل و سه رو ملاحظه بفرمایید. همبستگی این قضایا با paranormal belief اینا شاید خیلی بیشتر باشه تا مسائلی مثل conspiracy theory . و حتی میبینیم که اون intentionality همبستگی داره، ولی همبستگی ضعیف است. پس چه عوامل دیگهای میتونه توضیح دهنده باشه؟ در فایل بعدی من به گرایشات سیاسی خواهم پرداخت. خواهیم دید که انسانها براساس نوع گرایش سیاسی که دارند، لیبرال هستند، اقتدارگران، محافظهکارند، تفاوتهایی در ادراک وقایع جهان دارند. و اینها البته یه مقداری با قضیهی درک هدفمندی و عاملیت ارتباط داره، ولی ارتباط کامل رو شاید گرایشات سیاسی بتونه بهتر توضیح بده تا فایل بعد خدانگهدار همگی.