شماره 119: قضاوت نقادانه و باور به توطئه

پادکست دکتر مکری
اسفند 1398
قسمت هفتم

شماره 119: قضاوت نقادانه و باور به توطئه

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 119: قضاوت نقادانه و باور به توطئه
Loading
/

متن پادکست

عرض سلام خدمت دوستان همکاران عزیز جلسه‌ی هفتم از قضاوت نقادانه و باور به توطئه رو دنبال کنیم. جلسه ی ششم اگر خاطرتون باشه من به آزمایشاتی اشاره کردم که لااقل به نظر خودم نکاتش خیلی جالبه و خلاقانه است . که در واقع میان یک ناهم‌خوانی رو به طرف نشون میدن، مواجهش میکنند. مثلا شما فرض کنید دیدن کارتی که چهار دل هست ولی دلش به جای اینکه قرمز باشه مشکی هست. یا فرض کنیم لغت‌های مزدوجی رو نشون میدن که هیچ ارتباطی با هم ندارند . مثلا دیدید که دویدن صورتی یا مثلا magic-softly جادو کردن آروم یا نرم مثلا . و وقتی افراد در اون حس قرار می‌گیرند، اگر با در واقع پدیده‌هایی مواجه بشن که مثل فرض کن نقطه و خط، یک تصاویر مبهم یا فرض کن زنجیره‌ای از اعداد باشه به احتمال بیشتری سعی می‌کنند اون تو الگو پیدا بکنند. حالا این الگو میخواد واقعی باشه یا می‌خواد خیالی باشه . یعنی الگویابی ما، دیدن ارتباط بین امور جهان متعاقب مواجه شدن با حس ناهمخوانی افزایش پیدا می‌کنه. پس بعضیا می‌گن که آره.. ببین این باورهای توطئه هم همینه دیگه، دیدن ارتباط بین وقایع جهان و وقتی ما با یک ناهمخوانی مواجهیم در شرایطی مواجهیم که همه چی داره میشه دویدن صورتی، یعنی اصلا به هم نامربوطه. اصلا نمی‌دونم این حرفی که این زد این به اون چه ربطی داشت. این چرا داره این حرف رو میزنه؟ اون چرا این کارو کرد ؟اون دیگه چی بود؟ این خبر دیگه از کجا اومد؟ این خبرهای عجیب و غریب از اینور اونور میاد، شما تو تلگرام میبین، توی در واقع چت رومت می‌بینی و تعجب می‌کنه که این دیگه چی بود؟ از کجا اومد؟ شروع می‌کنه ذهن شما به عنوان تدافعی الگو ساختن. منتهی یه چیز قشنگ دیگه هم کشف کردن، این تو اسلاید شصت و یک هست. این نگاه کنید. این دیگه تفسیرش با شما . ببینید یه سری آزمون‌های دیگه هم هست علاوه بر الگویابی، محک زنی اون محافظه‌کاری اخلاقیست و نمی‌دونم حالا چرا این بخت و قرعه به نام اون خانم‌های افتاده که تو کار جنسی هستند و تن‌فروشی می‌کنند، ولی بیشتر مقالات این رو می‌کنند اسمش هست در واقع Bond set for prostitute من خیلی این آزمون رو دیدم، یعنی شاید تو ده‌ها مقاله دیدم از این روش استفاده کردن. داستانش هم اینه که بعد از طرف یک کیس خیالی یک مورد خیالی رو می‌پرسن، که مثلا خانمی به خاطر تن‌فروشی و مصرف مواد مخدر و رانندگی مست دستگیر شده و حالا شما بگید ما چقدر این جریمش کنیم؟ چقدر جامعه برای این حبس ببره؟ چقدر وثیقه ببره؟ این وثیقه بریدنش شاید شایع‌ترین حالت باشه و در واقع این رو محکی می‌دونن بر سنت‌گرایی، محافظه‌کاری اخلاقی. همون حالت‌های purity که من در دو جلسه قبل صحبت کردم. توی گروه‌های محافظه‌کار و طبعا هر چه مجازات سنگین‌تر برای این فرد بریده بشه و وثیقه ی سنگین‌تری بگن براش بذارید، نشون میده که طرف بیشتر به سمت تفکر سنت‌گرا و محافظه‌کار رفته. این رو معمولا برای prostitute ها، تن‌فروش‌ها یا افرادی که اقلیت جنسی هستند، مثل ترنسجندرها و گی ها و اینا محک می‌زنن چون معتقدند که هر موقع شما جامعه به سمت محافظه‌کاری میره این گروه‌ها رو بیشتر تحت فشار قرار میده . حالا باز چیز قشنگی که تو بیشتر این مقالات هست، من روی تقریبا ده مورد مقاله این رو دیدم اینه که وقتی افراد به اون مزدوج‌های نامفهوم، مزدوج های بی‌معنی مواجه میشن نه تنها الگوهای بیشتری در رفتار دیگران می‌بینند، بلکه در مقابل گروه‌های اقلیت و گروه‌هایی که در جریان اصلی اخلاق جامعه نیستند سختگیرتر میشن. مثلا شما در اسلاید شصت و یک ببینید، وقتی افراد باگروه با اون لغت‌های معنی‌دار مواجه شدن، یعنی اون لغت‌هایی که در واقع معنی داشته دیگه… مثلا basketball بعد که پرسیدن برای مثلا آزاد شدن یا رهایی موقط این خانم تن‌فروش از زندان شما چقدر وثیقه تعیین می‌کنید؟ به طور متوسط مثلا گفتن دویست و پنجاه دلار. یعنی یک رقم پایینی رو گفتن. ولی وقتی همون عده خیلی آزمایش قشنگه همون حده با لغت‌های نامفهوم و بی‌معنی مثل همون دویدن صورتی مواجه شدند بعدش این آزمون رو ازشون پرسیدم کیس خیالی رو گفتن به طور متوسط گفتن چهارصد و پنجاه دلارو یعنی دویست دلار رفته بالا تقریبا وثیقه‌ای که خواستن دو برابر شده، یعنی نشون میده آدم وقتی مواجه میشن با این نبود کنترل، با این ناهمخوانی در محیط از نظر اخلاقی سختگیر میشن از لیبرالی حرکت می‌کنند به سمت محافظه‌کاری. پس خیلی از اینا تو ذاتشان نیست، مال اون جایی که ایستادن، تو اون موقعیتیه که ایستادن. و طبعا شما اگر میخوای این حالت‌های دیدن الگوهای خیالی رو در جامعه کاهش بدی، باید اون حس درماندگی و مواجه شدن با اخبار نامربوط و متناقض رو بیاره پایین. پس ببینید داستان به همین سادگی نیست که بری برای مردم موعظه کنی بگی درست چیه… وقتی شما میبینی افراد به paradox میرسن، به تناقض می‌رسند این پدیده توشون بیشتر میشه و درواقع افزایش بیشتری پیدا میکنه. حالا باز من مثال‌های دیگری رو خدمتتون الان ارایه میدم. بازم مثال‌های قشنگیه خواهش می‌کنم دنبال کنید. یک مطالعه‌ی قشنگ دیگه… من پیشاپیش این رو هم بگم من در ادبیات خیلی مطالعه ندارم مطالعه سطحی پس اگر اینجا خطایی مرتکب میشم شما به بزرگواری خودتون ببخشید. جالبه تیتر مقاله رو نگاه کنید یه کار پژوهشی خیلی قشنگه،Connections from Kafka: exposure to meaning threats improves implicit learning of an artificial grammar . مواجه شدن با کافکا. می‌دونیم اینجوری برداشت کردم که نوشته‌های کافکا” می‌گن اونا هم خیلیا توش اون احساس سرگشتگی رو به شما میده، اونایی که کافکا” حرفه‌ای هستند این عرض بنده رو تعیین میکنن میگن آره خیلی تناقض توشه شما توی حالت paradox قرار می‌گیری، مثلا بعضی مواقع داستان اونجوری که فکر می‌کنی تموم نمیشه. یعنی مثل همون دویدن صورتی که نمی‌تونی اینار رو هم همچین جفت و جور کنی. تو این مقاله هم همین بررسی کردن که وقتی انسان‌ها با نوشته‌های کافکا” مواجه شدند و در واقع اومدن راجب کافکا” مطلب خوندن، داستان کوتاه خوندن بعدش بهشون همون الگوها رو نشون دادن، مثلا فرض کن یک زنجیره‌ای از لغات یا یک زنجیره‌ای از اعداد. توی این مقاله کاری که کردم زنجیره‌ ای از لغات یک زبان خیالی رو نشون دادن و گفتن شما بیا ببین این زبان خیالی قاعدش چیه؟ یعنی مثلا وقتی فعل میاد بعدش باید چه جوری فاعل بیاد؟ یا اول فعل میاد ؟ فاعل میاد؟ اینا خیالیه دیگه باید اینو بتونن یک قاعده‌ی خیالی در یک زبان خیالی کشف کنند. یعنی همون پیدا همان میشه پیدا کردن الگوی خیالی. دیده بودن وقتی شما داستان کوتاه از کافکا ” میخونید شما بهتر و دقیق‌تر می‌تونی الگوها رو در یک زبان خیالی با گرامر من درآوردی پیدا بکنی. یعنی باز همون مبحث قبلی در واقع تایید شد. مواجه شدن با کافکا” هم مثل دیدن همان لغت های نا همخوان یا اون ورق پاسور که رنگش یه جور نیست همان اثر رو داره و باز به عنوان کنترل یک مقایسه دیگه کردن که به انسان‌ها بیان بحث فلسفی ارایه بدن، در مورد پدیده‌ی self پدیده‌ی نفس. تو اسلاید شصت و سه شما این رو دارید و یه چیزای عجیب غریبی راجع به self بگن چون بعضی از متخصصین علوم شناختی این رو میگن، میگن self ما واحد نیست ما دچار یک خیال هستیم که یک شخصیت واحد داریم، در درون ما چندین self وجود داره. Self یک خطای خیالیست، اراده‌ی آزاد وجود نداره و ما خیال می‌کنیم بر امور جهان اراده آزاد داریم من وارد این مباحث اینجا نمیشم. ولی امیدوارم فایل دیگه‌ای رو هم در مورد self و همچنین یک فایلی که خیلی افراد تاکید کردند که بحث توش ارائه بدم راجب به اراده ی آزاد خدمتتون ارایه بدم لی جالبه وقتی همین مطالب فلسفی رو هم به افراد گفتن مثل نوشته‌های کافکا” اثر کرده و بعد از مواجه شدن با اینها افراد دوباره الگوهای خیالی رو بهتر کشف کردند. پس می‌بینیم که مواجه شدن با هر گونه خدشه در meaning ککه ما از جهان ساختیم و در واقع ما رو مواجه کردن با چیزهای غیر مترقبه ما رو کامل می‌کشونه به سمت یک بیش دیدن الگو در وقایع جهان و چه بسا این ریشه‌ی باورهای تقویت باورهای توطئه مند هم باشه. باز در اسلاید شصت و چهار همون کاری رو که خدمتتون گفتم تکرار کردن، بپرسند که در واقع افراد چگونه هنگام در واقع چه مقدار براشون وثیقه بذارن برای مواردی که در واقع یک تن‌فروش رو گرفتن و چه مقدار باید وثیقه بذارند؟ پس ببینید این کار رو برای همه تکرار میکنند. باز مقاله‌ی دیگری هست به سال دو هزار و ده اینم حس کردم که بد نیست یه نگاهی به مطلبش بندازیم. اسم مقاله این هست When is the unfamiliar The Uncanny?: meaning affirmation after exposure to absurdist literature, humor, and art استادیانبینای اینجا با یک لغت شما آشنا می‌شید مفهوم Uncanny و اجازه بدید که من این رو ترجمه نکنم و شاید این رو به فراخوان بذاریم که Uncanny رو چی ترجمه کنیم؟ چون خود من موندم که واقعا Uncanny روچی بگم؟ می‌دونید Uncanny اصلا اسم یک مقاله است که هزار و نهصد و نوزده توسط فروید ” نوشته شده و اسمش هست The uncanny و در واقع The uncanny عبارت است The uncanny یعنی آشنای ناآشنا . در واقع آلمانیش میشه unhemiliche heimiliche یعنی یه چیزی که آشناس ولی به شیوه‌ی ناآشنا داره خودشو نشون میده. مفهوم رو میگیرید؟ یعنی این نیست که کاملا غریبه، آشناست، من میشناسمش ولی اونکار که داره ازش سر می‌زنه ناآشناست. به این میگن Uncanny و جالبه مواجه شدن ما با Uncanny یه حس خیلی عجیب غریبی در ما ایجاد می‌کنه. فروید” اول بار در مورد این اشاره کرده بود که بعضی وقایع جهان Uncanny آاجازه بدید من وارد اون مبحث نشم. ولی تو این پژوهش اومده چندتا در واقع کار قشنگ کرده که Uncanny رو درواقع بسنجه، انسان هارو با Uncanny مواجهه کنه. حالا ما می‌خوایم با آشنای ناآشنا بیشتر آشنا بشیم و ببینیم آشنای ناآشنا چی هست؟ توی همین مقاله دو هزار و ده یه پژوهشش این کار رو کرده… اومده در واقع سه حالت مختلف برای افراد درست کرده، یک : یک جوک معمول، حال جوکش رو هم خدمتتون میگم یک جوک کاملا معمول و متعارف اتفاقا جالبه! جوکی که گفته، گفته یکی از جای قدیمیه اروپایی جالبه من بعدا فهمیدم که چقدر این شبیه اون جوکیه که برای ناصرالدین شاه میگن. داستانش اینه … جوکی که به کار بردن اینه : یک فردی میره باغ وحش میگن که ما می‌خوایم که تو نقش گوریل رو بازی کنی ما گوریلمون مرده، ما لباس گوریل، پوست گوریل میدیم تو بپوش و اونجا جلو مردم یه ذره، پشتک پارو بزن، ملق بزن و نفهمن که گوریل باغ وحش مرده و تو نقش این رو بازی کن و اینم میره اون تو شروع می‌کنه از این ملق زدنه و اینا و کارش بوده، بعد میره نزدیک قفسه شیر میومد که اونجا بپره لیز می‌خوره میفته توی قفسه شیر و میبینه شیر داره به اون نزدیک میشه، وحشت می‌کنه و شروع می‌کنه داد و فریاد و اینا منو از این تو درارین .. من رو از این تو درارین… شیر که نزدیک میشه میگه یواش یواش آبرو هر دومون رو تو الان میبری… هر دمون شغلون رو از دست میدیم، منم آدمم رفتم تو لباس شیر. حالا این رو راجب ناصرالدین شاه اون زمان گفته بودن.این یک جوک خیلی قدیمیه اروپاییه. پس این یه جوک بود. یه جوک دیگه استفاده از در واقع یک حکایت اون Monty Python’s Flying Circus یک برنامه‌ی طنز بود که از اون استفاده کردن ، نتها حالت سومش اینه حالا خیلی جزییاتشو نگم ولی داستان اینه که مثل این جوک هایی هست که شما الان می‌بینید؟ این جالب روانشناسیش. یه سری جوک هایی است که حکایت‌های معمول رو میگیرند منتها آخرش یه جور دیگه تموم میشه، حکایت آشناس ولی آخر حکایت یه دفعه شما می‌بینی به طرز ناآشنایی عوض میشه. مثلا شما فرض کنید مثال براتون بزنم یه مقدار مستهجن میشه عذر می‌خوام. که معمولا مثلا این که مثلا پدری در حال فوت بود این تو اینستاگرام و اینا خیلی شما دیدید که مثلا فرزندانش دور هم جمع کرد، که مثلا هر کدومتون برین یه دونه چوب بیارین من این ترکه ها رو کنار هم قرار میدم و ببینید وقتی اینا کنار همن نمیشکنه ولی تنها باشن می‌شکنه. یک حکایت اخلاقی خیلی مرسوم که همه می‌شناسند. منتها اگه شما دیده باشین تو بعضی از این سایت‌های مستهجن یه جور دیگه تموم میشه. مثلا یه مثال دیگه میزنه یه فحش بد میده و آخرشم می‌نویسن که آره حکایت ما اونجوری که ما فکر می‌کردیم نشد نتیجه اخلاقی یه جور دیگه شد یا مثلا این حکایت‌هایی هست که مثلا یه عابدی هست، که قرار نیست گناه بکنه ولی آخرش میبینی اتفاقا بدترین حالت از اون در میاد. اینم حالت سوم رو همین گرفته که در واقع یکی از داستان‌ها و حکایت‌های او بارون قرمز هست که اون قهرمان جنگی است و قهرمان ها سوار هواپیمای جنگ جهانی اول هستند و دارن با هم می‌جنگن، منتها قراره به صورت خیلی قهرمانانه‌ و اخلاقی تموم بشه ولی داستان اخلاقیش اینجوری تموم میشه که اون بارون قرمز میگیره این‌ها رو ریپ میکنه، چند تا فحش رکیک هم بهشون میده، بعد داستان تموم میشه. یعنی شما ببین داستان آشنایی که یه دفعه غریب و غیر مترقبه تموم میشه. به این میگن Uncanny در واقع خیلی قشنگ فروید” گفته اون unheimiliche heimiliche . Unfamiliar familiar چیزی که آشناست unfamiliar تموم میشه. و توی این مورد دیدن که چقدر جالبه وقتی شما با Uncanny jokes مواجه میشید یا اون حالت‌های Uncanny مواجه می‌شید، هم دیدن الگوهای خیالیت به شدت افزایش پیدا می‌کنه، هم باز گذاشتن وثیقه برای آزاد شدن زنان تن‌فروش. تو حالت‌های معمول، تو جوک معمول 350 دلار شما طلب می‌کردند ولی تو این حالت نزدیک 470 دلار. یعنی وقتی شما با Uncanny مواجه میشی بهم می‌ریزی و به هم که ریختی الگوهای خیالی می‌بینید و بعد الگوهای خیالی حتی سخت‌گیری اخلاقی هم بیشتر پیدا می‌کنید. پس کم کم داره یه چیزایی آشکار میشه. چرا تو شرایط بحران؟ توی بحران‌های اقتصادی؟ چرا وقتی اخبار متناقض به شما می‌رسه؟ چرا وقتی شما نمی‌دونید مثلا انتظار داری فلان مقام بیاد فلان حرف رو بزنه، عکسشو میگید. یا میاد یه حرفی می‌زنه دقیقا فرداش عکسش عمل میشه. شما به یه چیز Uncanny میبینی انتظار داری بیاد یکی بگه یه چیز نامربوط میگه، این میشه Uncanny . سریع ذهن ما شروع میکنه دیدن الگو های خیالی. آیا در هنر هم همینطوره؟ دیدن آره هنر هم همین نقش رو داره، باز یه مورد دیگه رو نگاه کنید . اینمورد آرتیستی و هنری هست من عذر می‌خوام من آشنایی زیادی با انواع نقاشی ها ندارم ولی سه سبک مختلف نقاشی رو بررسی کرده که انسان‌ها وقتی با هر کدوم از این سبک‌ها مواجه میشن، چه ویژگی پیدا می‌کنن و چقدر اون الگوهای خیالی و همبستگی‌ها بعدش براشون پررنگ میشه؟ نقاشی اول، نقاشی اول نقاشی هست به سال هزار و هشتصد و دوازده توسط John Constable شما تو اسلاید شصت و هشت اون رو می‌بینید به نام landscape with double rainbow . یک منظره هست یک دشت از چند درخت است و دو تا رنگین‌کمان توشه، خیلی نقاشی زیباییست و به نظر میاد هیچ نوع absurdity هیچ نوعی از Uncanny توش وجود نداره. خب این می‌شه مورد اول . مورد دوم یک نقاشی درهم برهمی است که در واقع اسمش هست نقاشی “شماره‌ی شونزده دو کونینگ” که بیشتر تعداد زیادی رنگ هست که تو دل هم هستند یعنی تقریبا شما یک نقاشی آبستره هست و شما چیزی از توی اون خیلی دستگیرت نمیشه. ولی ویژگی که داره اینه که این در واقع Unfamiliar familiar نا آشنای ناآشناست . یعنی هیچ عنصر آشنایی توش نیست که به صورت ناآشنا درهم برهم ریخته شده. اون اولیه در واقع عصر آشنای آشناست رنگین‌کمان و منظره و سومین حالت، نقاشی مشهور رونه ماگرید” است که هزار و نهصد و شصت و چهار کشیده Sun of man در اسمش هست فرزند مرد که در واقع اگر این نقاشی رو دقت کرده باشید میشه گفت خود نقاش است، رونه ماگرید است با اون کلاه دربیش، کلاه گردش که با کت شلوار و کراوات وایستاده ولی در مقابل صورتش به جای اینکه چهره باشه یه سیب سبز است. این در واقع یک نقاشی آبستره است Uncanny است . چرا؟ چون شما ببینید کلاهه familiar ، کراواته familiar ، اون سیب familiar ولی ارتباط اینا Absurd، Unfamiliar است. یعنی فرض کن اون سیب به جای صورت چه معنی داره؟ همه چیش درسته، هیچکدومش در واقع مثل اون دکونینگ” نقاشی درهم و برهم نیست یک حالت سورئال عجیب غریبی داره و جالبه وقتی این سه نوع نقاشی مختلف رو به افراد نشون دادن باز در شماره شصت و هشت شما می‌بینید که بیشترین مقدار از اون دیدن الگو و پیدا کردن الگو و باور به وجود الگو در جهان در حالت سوم دیده میشه . یعنی وقتی که با اون نقاشی Uncanny Absurd مواجه شدن. پس داره معما یه ذره قشنگ جوابش درمیاد. کجا انسان‌ها الگوی خیالی می‌بینند؟ چه در روابط فردیشون؟ چه در جهان اطرافشون؟ چه در سیاست کلان.؟ وقتی شما آشنای ناآشنا داری. حس می‌کنی همه چیز یه جوری درسته ولی در عین حال یه جور عجیبی کنار همه، برای اینکه فقط یه دو تا اگر مورد من بخوام به شما بگم، یکی این نقاشی sun of man رونه ماگرید” رو نگاه کنید و دیگری واقعا اون bruner-postman cartاون کارت پاسورش رو نگاه کنید . ورقشو نگاه کنید. یعنی چهار دل برای خیلیا که ورق بازی کردن بچه بودن آشناستو ولی چهار دلی که مشکی باش، نه. و یه آدمی که کراوات زده، کلا سرشه ولی یه سیب جای صورتش باشه این Unfamiliar familiar.و دیدن این بالاترین حالتی که انسان رو تو ناهمخوانی میندازه و این نوع همخوانی باعث دیدن توطئه میشه حالا شما می‌تونید در روابط بین فردیت تجسم کنید، یه فردیه که کاملا می‌شناسیش، یه فرد آشناست و بعد ناگهان متوجه میشه اصلا یه زندگی عجیبی داره، این مثلا فرض کن اصلا داره یک حیله ی عجیبی دنبال می‌کنه، یک شیاده. یعنی من اصلا باورم نمی‌شد این آدم همونه یا این آدم مثلا فرض کن یک کلاه‌بردار حرفه‌ایه، وقتی شما با اون مواجه میشی سریعا سیستم مغز شما شروع می‌کنه Illusory pattern ساختن .الگوهای خیالی ساختن و شما رو می‌فرسته در جهانی از تئوری های توطئه. تا اینجا سه مکانیزم رو با هم بررسی کردیم . امیدوارم خسته نشده باشید، هنوز مکانیزم‌های جالب دیگری مونده. در اسلاید شصت و چهار. ما به پذیرش اولیه‌ی گزاره‌ها و قبول مهملات بپردازیم . وقت این جلسه تموم شده در اسلاید بعدی به اون اشاره خواهیم کرد. اینم خیلی نکته ی قشنگیه و فکر می‌کنم بسیار برای شما کاربرد خواهد داشت. تا جلسه‌ی بعد خدانگهدار.
Document