سلام خدمت دوستان عزیز جلسهی هشتم رو پیش بگیریم از مبحث قضاوت نقادانه و باور به توطئه . اگه خاطرتون باشه جلسهی قبل بیشتر تاکید ما روی این پدیده بود که وقتی مغز، ذهن با ناهمخوانی یک نوعی از dissonance مواجه میشه یا احساس درماندگی میکنه به عنوان یک دفاع یا به عنوان یک واکنش شروع میکنه به دیدن الگو و در واقع pattern perception یا ادراک الگو در این شرایط افزایش پیدا میکنه. خب بخشی از این ادراک الگو ارزش تطابقی داره به نفع مغز است یعنی وقتی شما در شرایط استیصال هستی، شرایط خطر هستی شرایطی هست که تو نمیدونی چیه؟ باید به نوعی ارتباطها رو بین امور مختلف بیشتر برقرارکنی و ممکنه حتی بیش از اونی که لازمه این ارتباط رو ببینید و تمایل پیدا کنی به دیدن توطئه در امور که البته تا حدی این نقش انطباقی داره ولی اون ورتر بره و فراگیرتر بشه متاسفانه یک ایرادی برای شما ایجاد میکنه که ارتباط شما با در واقع انطباق بهتر با دنیا و با واقعیت کاهش پیدا میکنه. من تمام سعیم اینه که توی این درس نامه در واقع زیرساخت این برای شما آشکار کنم و سعی کنم راهحلهایی براتون ارائه بدم که در اون محدودهی بهینه cruise کنید حرکتتون توی اون محدودهی بهینهی درواقع دیدن الگو قرار بگیره. جالبه که وقتی ما همین پدیده رو بررسی میکنیم در دل اون ما شاهد در واقع بسیاری از پدیدههای مهم شناختی هستیم. بیاین چهارمین گروه یا کتگوری را آغاز کنیم در درک در واقع باور به توطئه و اون هم هست مبحثی به نام پذیرش اولیهی گزارهها و قبول مهملات. این اسلاید شصت و نهم است. مهملات اینجا من سعی کردم ترجمهای باشه یا میتونیم بگیم چرندیات، ترجمهای باشه از nonsense یا bull.shit عذر میخوام این لغت رو بکار میبرم خیلی جاها به عنوان BS میگن به این ولی یعنی حرف دیگه حرف در واقع بی سر و ته و این مبحث یک مبحث خیلی جالب شناختی خواهش میکنم دقیق این رو دنبال بفرمایید که چه میشه خیلی از مردم این اخبار کاذب رو باور میکنند؟ شما هم شاید دیده باشید که همین شبکههای اجتماعی یه سری اخبارا میاد که واقعا دیگه به نظر میاد اخبارهایی ما میبینیم که واقعا خیلی عذر میخوام احمقانه است، خیلی نابخردانه است اصلا نشدنیه ولی شما میبینید که خیلی راحت یه عده این رو میپذیرند. حالا من خبر خاصی رو نمیگم چون به بعضی از شما ممکنه بخوره چون حالا خواهم گفت خود منم بعضی از اینهارو اولش باور میکردم ولی وقتی آدم دقت میکنه میشه مردم انقدر راحت میپذیرن اینا رو؟ و زود هم forward میکنن ؟ همونجا حتی نخونده، روش فکر نکرده قبول میکنه و زود برای دیگران میفرسته. شما در همین بحران ویروس کرونا شاید این هستی که اواع درمانها، انواع روشها، انواع کارها پیشنهاد میشه، سریع فراگیر میشه، سریع همه میگن این رو انجام بدیم حالا نمیخوام بگم این خیلی غلطه یا خیلی درسته . رو اونش خیلی بحث ندارم فراگیر شدنش مسئله است. بیاید نمیدونم باد گرم استفاده کنیم، فلان ویتامن رو استفاده کنیم و فلان خوراکی رو بخوریم، فلان کار رو بکنیم، بگیریم… نگیریم… و شما میبینید چقدر سریع این مثل یک موجی رشد میکنه و خیلی این ذهن در واقع محققان علوم شناختی و روانشناسا روبه خودش مشغول کرده بود که چرا انقدر راحت این امور نابخردانه فراگیر میشود ؟ یک مبحث خیلی قشنگی پشت این هست. این مبحث خدمتتون بگم که شاید از عهد باستان مورد توجه بوده، ولی یک جمعبندی خیلی قشنگ و خواندنی دنیل گیلبرت” روانشناس معاصر داره و یک مقالهای به سال هزار و نهصد و نود و یک نوشته که میگم این ایده بدیع نیست، اون جمعبندیش خیلی قشنگه. که خیلی مرجع و ریفرنس منابع مختلفی شده و به دفعات به اون اشاره میکنند و در واقع میشه گفت یه جمعبندی خیلی قشنگی این هست . اسم مقاله این هست How mental systems believe چگونه سیستمهای روانی باور میکنند؟ هزار و نهصد و نود و یک در ژورنالAmerican Psychologist . میدونید که American Psychologist کمتر کار اورجینال هست یه مقدار کار بحثه و یه خورده گسترهی مخاطبش فراگیرتر از اون محققین تخصصی هستند. دنیل گیلبرت” به خوبی میاد میگه که وقتی اگر شما جریان فلسفه رو نگاه کنید ما به دو جریان در تاریخ برمیخوریم، یکی جریان دکارتی که بهش میگه در واقع فرایند دکارتی Cartesian procedure و دیگری فرایند اسپینوزایی که در واقع برگرفته از باروخ اسپینوزا ” هست. و داستان این دو فرایند چی هست؟ در فرایند دکارتی اینجوری گفته میشه وقتی شما یک گزارهای رو میبینی، یک گزارهای رو میشنوید و میفهمی حرف مخاطب چیه؟ یعنی درک و فهم comprehension صورت میگیره. شما در مرحلهی بعد سر یک دو راهی قرار میگیر یا میپذیریش یا ردش میکنی. مثلا همین جمله گفته میشه که خوردن مثلا توت فرنگی برای این ویروس کمک میکند. شما جملات من رو همین الان فهمیدید. میدونید توتفرنگی چیه؟ ویروس رو میشناسید و خوردن هم میدونید چه فرایندیه؟ الان متوجه حرف من شدید. بر اساس اعتقاد دکارت این هست که شما این جمله رو وقتی فهمیدی شروع میکنی روش فکر کردن، بذار ببینم، آره میشه یا نه، یعنی من یه ذره روش در واقع فکر کنم بعد فکر میکنی که خب به نظر نمیاد بشه اگر بود جاهای معتبر این رو میگفتن یا مثلا با چه مکانیزمی؟ یا قبلا من خوندم میوهها توش نقش نداره و نمیپذیریش یا اینکه برعکش شما ممکنه بگید که آره آره من شنیدم ویتامین C داره، ویتامین C هم شنیدم تو سرماخوردگی ها کاربرد داره پس حتما این هم درسته. پس این میشه فرایند تفکر دکارتی. ولی متخصصین علوم شناختی چیز جالب کشف کردند که مغز ما بیش از آنکه دکارتی عمل کنه اسپینوزایی عمل میکنه. تفاوت اسپینوزایی با دکارت اینه میگه وقتی شما یک گزاره را شنیدید و درک کردی و فهمیدی اتوماتیک آن را میپذیری مگر آن که بعدا با صرف انرژی و استدلالی که از شما تلاش میبره effortful هست اون را نقض کنی. به عبارت دیگر هر جا شما با یه گذاری مواجه شدید شما اتوماتیک آنرا خواهی پذیرفت ولی بعدا اگر فرصت کردید و روی اون تامل کردی، تعمق کردی، شواهد جمع کردی ممکنه بعدا اون رو reject کنید در واقع نفی کنی، طردش کنید. پس اصل یا به قول این کامپیوتری ها default mood مغز بر اینه که هر جا شما گذاره دیدی این رو میپزیری. به این اصطلاحا دنیل گیلبرت” میگه initial acceptance of proposition پذیرش اولیهی گذارهها . حالا ممکنه شما بگید خب فرقش چیه؟ فرقش خیلیه و در واقع یک تفاوتهای خیلی زیادی ایجاد میکنه . من گفتم که آدم میپذیره یه موردی رو بگم که در مورد تجربهی خودم هست، یه مقدار حس به قول معروف humiliation یه مقدار حس شرم دارم ولی منم مثلا این رو پذیرفته بودم. یه جا خونده بودم که آره این شیخ امارات سعی داره یک جزیره مصنوعی بسازه به نام پالم که الان ساخته بخش هاییش رو و قراره این دومین بنای بشر باشه که از کرهی ماه دیده بشه و در واقع اولین بنای بشر که میگن از کرهی ماه قابل رویته دیوار چینه. منم پیش خودم گفتم چه جالب. یه جا اینو خوندم و همینجوری رد شدم و تا مدتها تو ذهنم بود که آره دیوار چین از کرهی ماه دیده میشه. عجب! واقعا چه بنای عظیمیه و تنها بنای ساخته دست بشر است که از ماه قابل دیدنه. ولی بعدا یه ذره که مثلا زمان گذشت و اینا داشتم فکر میکردم ابعادش و اینا خب عرض دیوار چین خیلی نیست شاید بیست متر اینا باشه، این چطور ممکنه از ماه دیده بشه؟ و در واقع رفتم دیدم که این ادعایی که در واقع دیوار چین از که ماه دیده میشه رو اصلا یک فرد نامربوطی که اصلا هیچ اطلاعاتی نداشته اول بار در تاریخ مطرح کرده به نام ویلیام استوکلی” سال هزار و هفتصد و پنجاه و چهار و این اصلا نه محاسبات ریاضی بلد بوده، نه فضا نوردی اون زمان رشد کرده، نه هوا نوردی بوده همینجوریه چیزی دیمی پرونده دیگه و بعد از اون خیلی از مردم این رو پذیرفتن که آره حتی شماا میبینید توی یک جاهایی هم شنیده باشید، دیوار چین از کرهی ماه قابل دیدنه. در صورتی که بعدا با یک محاسبه ساده مشخص میشه اگر شما از کره ی ماه بخواید دیوارچین رو ببینید عرض دیوار چین باید هفده هزار برابر، تکرار میکنم هفده هزار برابر اون چیزی باشه که الان هست و اصلا قابل دیدن نیست . پس ببینید این چیزایی که همینجوری میخونی، البته خودم رو دارم میگم اصلا هیچ اسائه ی ادبی به کسی نشه . آدم اول این رو میپذیره. حالا شواهدی که تفکر ما، ذهن ما اسپینوزایی عمل میکنه در مقابل دکارتی چیه ؟ و در واقع دنیل گیلبرت” که به نظر میاد به سمت این معتقده که ذهن ما اسپینوزایی است، یعنی اول میپذیره بعدا اگر شد نفی میکنه چی هست؟ داستانش خیلی سادست بهش میگن بار شناختی. یعنی چی؟ یعنی اینجوری گفته میشه که اگر داستان به صورت دکارتی باشه شما یک گزاره رو میخونی مثلا اینکه دیوار چین از کره ماه دیده میشه، اگر تو اون حین که داری این رو میخوانی ذهن شما رو به اموری دیگر مشغول کنند یعنی بگن بیا همزمان مثلا این جدول رو حل کن، مثلا تلویزیون این پخش کرده شما داری جدول حل میکنی داری یه کار ذهنی میکنی، داری یک مسالهی ریاضی حل میکنی به این میگن بار شناختی و وقتی شما بار شناختی برای طرف ایجاد کنید اگر به شیوهی دکارتی باشه باید پذیرش یا نفی تغییری نکنه. یعنی شما درواقع ذهنت مشغول میشه یه جای دیگه تا اون مساله رو حل کنه و بعد دوباره برگرده راجب این قضیه فکر کنه . ولی اگر مکانیزم به صورت اسپینوزایی باشه مثلا همین جمله رو تو تلویزیون پخش کنه که دیوار چین تنها بنای ساخت بشر است که از کل ماه دیده میشود و شما در حال مطالعه یک متن سنگین باشید، در حال بررسی مثلا یک معمای ریاضی باشید اگر پذیرش شما بیشتر شد این نشون میده مکانیزم اسپینوزایی است. چرا؟ چون در واقع فرض بر این که به صورت منفعل و غیر فعال شما هرچی میشنوید باور میکنید و لازمه ذهنت رو درگیر کنی، استدلال کنی در واقع effort به خرج بدی، تلاش به خرج بدی که اون رو نفی کنه و بیشتر مطالعاتی که صورت گرفته واضحا نشون داده که ما هنگام برخورد با گزارهها به صورت اسپینوزایی عمل میکنیم و این یک تهدید هست یعنی به عبارت دیگر وقتی شما اخبار، هر گزارهای رو میشنوید روی مغز شما اول پذیرفته میشه تا شما بعدا زحمت بکشید و اون رو حذفش کنید. مثلا مثالی راجبه این به صورت یک نمودار نشونتون دادم توی اسلاید هفتاد و سه و جالبش اینه که در واقع این گفته بر اینه که وقتی شما یه چیزی رو پذیرفتید باید انرژی خرج بشه، زحمت کشیده بشه تا بعدا اون نفی بشه و سیستم ما به صورت قرینه عمل نمیکنه که یا میپذیرم یا طرد میکنم. میپذیرم و بعد زور میزنم طردش میکنم. این سلسله مطالعات به این صورت است که معمولا میان یک گروه کنترل میزارن مثلا یه گزارهای رو به یه نفر میگن و در حالت دیگه میان اون رو نفیش میکنند، مثلا میگن که بین دیواره چین از نه ماه دیده میشه بعد چند دقیقه بعد، یه ربع بعد این میان میگ نه این اشتباه بود دیده نمیشه. تو یه حالتی هست که میگن که اصلا مثلا نفی نمیکنم، تو این اسلاید خیلی قشنگ نشون داده که وقتی شما به یه چیزی رو به شما میگن و در واقع شما اون رو میپذیرید تا یه حدی باور برای شما ایجاد میشه. ولی بعد از اون اگر اون رو نقض کنند، نفی کنند، رد کنند هیچگاه به اون حالت اول برنمیگردی. یعنی همیشه ته ذهن شما یه چیزی میمونه. معنی سادهترش اینه که اگر این فایل رو گوش دادید و تموم شد ممکنه من الان گفتم دیوار چین هفده هزار بار بیشتر باید قطورتر باشه تا دیده بشه ولی درصدی از شماها بعد از گذشت چند هفته، چند ماه در ذهنتون خواهد بود که دیوار چین از کره ماه دیده میشه و متاسفم که این رو در ذهن شما کاشتم و یک ردی اوجا به جا گذاشتم. چون در نظام اسپینوزایی اینجوری گفته میشه که وقتی چیزی پذیرفته شد، رد شدن اون باید فعالانه باشه و هیچگاه چیزی به صورت کامل پاک یا نفی نمیشه. اصطلاحی که برای این به کار میبرند debunking هست. Debunking یعنی یک گزاره یا یک در واقع عبارت یا یک خبری رو بعدا بیان تکذیب کنند. شما شنیدید مثلا یه اخباری میاد میگن که آره مثلا فرض کنید توت فرنگی برای ویروس کرونا خوبه بعد عصری سخنگوی محترم وزارت بهداشت باید بگه نه نیست، این حرف صحت نداره، فلان دارو اثر نداره، نمیدونم باد رم سشوار اثر نداره . ولی این اینجوری گفته میشه که وقتی شما پذیرفتیش debunking اون یعنی تکذیب اون هیچگاه شما رو به نقطهی اول برمیگردونه. این دست مایهی پدیدهایست در علوم شناختی که در واقع بهش میگن فرایند پذیرش اولیهی گزاره و عدم کارکرد مطلق تکذیب یا debunking . من در اسلاید هفتاد و چهار یک مقاله براتون گذاشتم یک مقالهی جالبی هست دو هزار و هفده تقریبا جدیده که یک متانالیزی کرده یک آنالیز فراگیر از مطالعات مختلف کرده در مورد فرایند debunk کردن خبرها، تکذیب کردن خبرها و در واقع خلاصهی این تاانالیز اینه که اگر شما حالا نمیخوایم خیلی وارد بحث آماریش بشیم، یک مقدار اطلاعات غلط مثلا به افراد داده بشه و بعدش بیان اون اطلاعات را تکذیب کنند به اندازهی یک چیزی حدود هفتاد و پنج صدم تا یک ممیز شیش صدم Standard deviation در جمعیت باور به اون اطلاعاتی که تکذیب شده باقی میمونه . پس شما میفهمید که هر موقع یک اطلاعات غلط شما نشر دادی تکذیب کردن بعدیش اون رو به صفر نمیرسونه و توی این متاانالیز چیزی که درآورده اینه که اگر یک اطلاع رو دادن به طور متوسط دیدن بین دو ممیز چهل و یک، تا سه از هشت صدم Standard deviation افراد اون اطلاعات رو پذیرفتن با تکذیب قاطعانه ی اون در متاانالیز دیدن یک ممیز چهارده الی یک ممیز سی و سه تاش پاک شده، کم شده و در واقع در عمل آنچه که باقی مونده هفتاد و پنج صدم تا یک ممیز شیش صدمش باقی مونده و در واقع اون مقدار پاک نشده . این یه کاربردهایی برای شما داره. مثلا اونی که یه خبری رو اولبار میکنه دست برده، زرنگی کرده و بعدا شما در مرحلهی بعد بخوای تکذیبش کنی هیچگاه به نقطهی صفر برنمیگردی. این در مورد مسائل اخلاقی و حیثیتی هم صحت داره یعنی این رو مراقب باشید دوستان اگر تهمتی به شما زدن، حرف نسبت ناشایستی به شما دادن حتی اگر تکذیب بشه باز trace اون، رد اون در حد قابل توجهی در ذهن شما میمونه. اگر این متاانایز و جداولش رو نگاه کرده باشید مقدار ناراحتکنندهاست. یعنی شاید مثلا سی چهل درصد اون اثر باقی میمونه. پس در واقع اونایی که همینجوری میان مهملات شلیک میکنند، چرندیات میگن، حرف مفت تو جامعه تحویل همه میدن ممکنه شما بگید خب بعدش ما میریم تکذیب میکنیم تو تلویزیون میگیم غلطه، نمیدونم کارشناس میاد اون حرف رو نفی کنه ولی فراموش میکنید که debunking هیچوقت صد درصد نیست. و در واقع trace اون، ته اون میمونه و مثل در واقع الکی که شما هی این کار رو تکرار میکنین تهش بالاخره یه سری اخبار ناشایست و نادرست باقی خواهد ماند. برای همینه که یه عده این رو گفتن، گفتن تفکرات توطئهی اغراقآمیز، اخبار fake. Fake news همینجور در جامعه تجمع پیدا خواهد کرد. برای اینکه یه عدهای پیدا خواهند شد و مرتب میان و اخبار بیشتر و بیشتری تولید میکنن و این اخبار nonsense که همینجور شلیک میشه تو جامعه درسته یه عده نشستن تند تند اینارو دارن از نظر علمی تکذیب میکنند ولی هیچگاه به نقطهی اول برنمیگردند. اونی که اول بار یه چیزی رو مطرح کرده دست برده. مثلا در مورد همین moon landing نشستن روی کرهی ماه اومده بودن دیده بودند که آره خیلی از چیزهایی که مطرح شد به عنوان این که نشستن روی کرهی ماه صحت نداشته، هیچ مبنای ای نداشته ولی چون یه عده اول اون رو گفتن در ذهن مخاطبین مونده و منجر به این نظریهی توطئه شده که به پیاده شدن روی کرهی ماه در استودیوهای هالیوود فیلمبرداری شده . من مثالهایی رو براتون اینجا گذاشتم اسلاید هفتاد و پنج . مثلا اگر در این اسلاید نگاه کنید خیلی سریع مطرح شد که ببینید سایهی اون میله و اون فضانوردی که عکس گرفته اینها دارن به هم نزدیک میشن در صورتی که اگر این نورتوسط خورشید ایجاد شده باید سایهها موازی باشند، چون این خورشید از بینهایت دور که نه ولی از راه خیلی دور داره میتابد پس سایهها باید موازی باشند و این رو یه عده تا دیدن گفتن اهان اره راست میگی این یه غلط بوده و ناسا حواسش نبوده وقتی داشته این فیلم رو fake میکرده فیلم قلابی رو درست میکرده حواسش نبوده که این سایهها رو باید موازی طراحی کنه، این نشون میده از توی استودیو نورافکن انداختن. در صورتی که بعدا یه عده اومدن واقعا دیدن که نه اینجوری نیست در واقع اگر شما پرسپکتیو رو در نظر بگیرید و جای دوربین نگاه کنید این سایهها همیشه اونی که به افق نزدیک میشن همه به هم نزدیک میشن، اصلا پرسپکتیو این ریختیه. یا مثلا در مورد عکس شمارهی هفتاد و شیش گفتن آهان کلک رو ببین شما این عکس و نگاه کن ستاره نمیبینی، کرهی ماه جو نداره وقتی جو نداشته باشه پس ستارهها باید تو روز دیده بشن، این جملهای که وقتی جو نیست ستارهها در روز دیده میشن یک گزاره غلطه ولی اونی که اول بار این مطرح کرد دست برد، چون initial acceptance of proposition ممکنه شما همین جمله رو الان از من شنیدید باور کردید که آره خب تو وقتی جو نیست ستاره ها دیده میشن دیگه چون مگه نمیگی که نور خورشید میخوره به جو، آسمونو روشن میکنه نمیذاره ما تو روز ستاره ها رو ببینیم؟ در صورتیکه این غلطه نور خورشید وقتی به سطح کرهی ماه بخوره سطح کرهی ماه روشن میشه و مانع دیدن ستارهها در آسمان میشه. اسلاید شماره هفتاد و هفت عکسی هست از اون پا فضانورد نیل آرمسترانگ” که در روی درواقع شنهای کرهی ماه هست و یه عده گفتن ببین وقتی شما پا میذاری پات رو برمیدارید جای کفشت میمونه باید رطوبت توی دانههای شن باشه که اینا بهم بچسبند پس وقتی شما پای خودت برداشتی باید اون ماسه ها بپاشن نمیتونه شکل پا اینقدر قشنگ بمونه، این رطوبت داشته در صورتی که ما میدونیم در سطح کرهی ماه رطوبت نیست. خب اینم کاملا غلطه این مشخص کردن که برای اینکه شکل باقی بمونه زمانی رطوبت لازمه که جریان هوا داشته باشی که جریان هوا جای پای شما رو بهم بزنه ولی چون روی کرهی ماه جریان هوا نیست، جریان باد نیست حتی بدون رطوبت و بدون چسبندگی ذرات شن و ماسه به همدیگه اون شکلش سالیان سال پابرجا میمونه. پس این یه اصل دیگه است. و اونی که بیش از همه در واقع مد شد و طرفدار پیدا کرد اسلاید هفتاد و هشته یکی مطرح کرد سریع گفت ببین اون عکس پرچمو میبینی؟ اون پرچمی که روی کرهی ماه گذاشتن این چرا اینجوری تاب داره؟ انگار باد داره بهش میخوره این پرچم نمیتونه اونجوری تاب بخوره، روی ماه و نداریم، هوا نداریم و باز باید پرم رو به در واقع اون حالت بالبال زدن و نوسان در بیاره. خب اینم باز یه غلط فیزیک هست . میدونید که اشیا اتفاقا در خلا به حرکت خودشون تا زمانیکه به مقاومت برخورد کنند ادامه میدن برای همین شما یک ریسمان یا طنابی رو اگر به لرزش در بیارید، یک پارچهای رو به لرزش در بیارید این پارچه میتونه تا زمانی که در واقع اصطکاک و مقاومت هوا نباشه به اون حرکت موجی خودش ادامه بده . پس اتفاقا بعدا فیزیکدانها اومدن دیدن توی خلا اگر شما یه پرچمی رو به لرزش در بیاری قشنگ شما اون حالت باد در پرچم افتادن و لرزیدن در خلا خواهید دید . پس بدید خیلی از گزارههایی که مطرح شد و امروزه افراد به عنوان سند متقنن میپذیرند مال اینه که اول شنیدن و وقتی که شما با تاخیر یه عده حتی بیان با محاسبات دقیق، حرف کارشناسان اون رو نفی کنن شما به جای اول برنمیگردید. ما یک debunking myths داریم اینی که یک تکذیب منجر به پاک شدن خبر میشه یک اسطورهاست. دوستان عزیز این یه معنی خیلی خاص تو جامعه داره معنیش اینه اونایی که به تولید انبوه مهملات میپردازند، اونا میتونن افکار عمومی رو مدیریت کنند چون شما باید بشینی یکی یکی فرصت پیدا کنید اینا رو نفی کنی و تازه نفی هم که میکنی کامل نیست در اینجا آخر سر میبینید خیلی از چیزهایی که همینجا من الان گفتم باز میبینیم حتی ممکنه نفی اونها بعدا تو جامعه صورت نگیره . برای همین به عنوان یک اقدام پیشگیرانه این مبحث رو تموم کنم این گفته میشه که هر موقع شما میخواید اخبار fake چرندیات، مهملات، امور ضد علمی رشد نکنه شما باید inoculation واکسیناسیون انجام بدی. یعنی قبل از اینکه اون صاحب اخبار fake به ذهنش برسه اون رو به عنوان یک احتمال مطرح و نفیش کنید . بگید ببینید ممکنه این ایراد رو بگیرن ولی من الان دارم میگم این ایراد وارد نیست . ممکنه یکی فردا بیاد بگه اینجوریه، ولی من الان دارم به شما میگم اینجوری نیست. اگر هم شما این چهار استدلال من راجب کرهی ماه رو برای اول بار از من شنیدید، امیدوارم یک واکسیناسیونی برای شما صورت گرفته باشه چون شما بعدا در تاکسی نشستید و ممکنه یه نفر بگه میدونی اون عکس fake بود؟ اینها نگاه کن این پرچم چطور تو خلا داره میلرزه و شما اگر قبلا اون رو شنیده باشید اون اثر initial acceptance of proposition اعمال نمیشه. پس مبحث در واقع چهارم هم اینجوری تموم کنیم که یه دلیل رشد نظریات خیلی افراطی، نظریاتی که به نظر میاد حقانیت توش نیست اینه که شما یک فکر همون لحظه شلیک کنید حتی اگه بعدا روش فرصت استدلال پیدا بکنی، بازم اون فکر میمونه. تازه ببین باز یه مفهوم دیگه هم اینجا وارد میشه، ما در شرایط پراسترس، در شرایط ابهام، در شرایطی که در فشار روانی هستیم ذهنمون مشغوله. پس در نتیجه تلاش و اون effort لازم رو نداره و این بار شناختی، cognitive load مانع این میشه که ما اونها رو نپذیریم . پس پیام بدترش این در شرایطی که شما در فشار هستید اخبار نادرست را راحتتر درواقع تو ذهت میمونه چون فرصت نفی و استدلال در مورد اون پیدا نمیکنی. این مبحث یه مقدار طولانی شد تا مبحث بعد خدانگهدار.