سلام عرض میکنم خدمت دوستان عزیز ،همکاران محترم اجازه میدید ما مبحث نهم رو درواقع فایل نهم، قسمت نهمر و از در واقع قضاوت نقادانه و باور به توطئه دنبال کنیم. جلسهتون هست که عرض کردم که مغز ما به نظر میاد بیشتر اسپینوزایی عمل میکنهتا یک گزاره ای را دید آن را اتوماتیک میپذیره مگر اینکه اون رو بعدا با صرف انرژی و تلاش در واقع نفی کنیم. که حتی دیدیم وقتی نفی میشه یعنی پاکش کنه اون پاک شدن هیچوقت کامل نیست و همیشه رگههایی از اون میمونه پس ما به نوعی وقتی مواجه میشیم با انبوهی از خبرها و اطلاعات و گزارهها محکوم به این هستیم که در ذهنمون همیشه یه بخشی از افکار fake و باورهای نامتعارف هم باقی بمونه برای همین هست که شما میبینید که یه در واقع doctrineهای غیر علمی، شبه علمی میتونن اینقد فراگیر بشن تو جامعه چون کسی باید انرژی زیادی صرف کنه که یکی یکی اینا رو پاکشون کنه و در عین حال بین که وقتی در شرایط استرس هست، در بحرانها هستند اینها بیشتر میشن، این افکار fake بازم افزایش پیدا میکنند. اما این هنوز برای توضیح دادن این مکانیزمها کافی نیست . محققین علوم شناختی و روانشناسان یک فرایند جالب دیگر رو در پذیرفته شدن اخبار و روایتها و توصیفها در مورد وقایع در واقع کشف کردند و اون هم پدیده ی قطبی شدن در گروههاست. polarizationقطبی شدن و اگر شما خاطرتون باشه گفتیم که وقتی ما با یک مثلا باور به توطئه مواجهیم اتفاقی که میوفته اینه که یه عده روایت” الف” رو باور میکنن، یه عده روایت” ب” رو و این دو روایت معمولا با هم در تقابلند، یکیشون سادهاست رسمی دست پنهان توش کمه یکی دیگش پیچیدهتره توطئه و دسیسه توش وجود داره و در عین حال روایت غیر رسمی است. حالا سوال سر اینه که وقتی این دو تا روایت تو جامعه شکل گرفت یه عده به”الف” معتقد شدن یه عده” ب” معتقد شدن قاعدتا باید این آدم باهم بیان صحبت کنند، مناظره کنند، بحث کنند، گفتگو کنند و دیدگاهاشون تعدیل بشه و در واقع به یه سمتی بری که یه جور معتدله برای هر دو طرف قابل قبوله و این اتفاق باید بیفته دیگه اگر جریان آزاد اطلاعات باشه، انسانها باید با همدیگه هی مرتب درآمیزد و در این در آمیختگی روانی فکراشون به نوعی اصلاح بشه. خب اینم یکی از اون باورهایی که به نظر میاد متاسفانه درست نیست. حالا چرا؟ خواهم گفت امیدوارم در این بیست دقیقه بتونم خدمتتون بگم . به عبارت دیگر به نظر میاد وقتی جامعه رو شما ول کنید مثل آب سرد و گرم نیست که شما آب سرد و گرم که با هم مخلوط میکنی آب ولرم در میاد نه وقتی انسانها با هم مخلوط میشن اینگونه نیست که افکارشون میانگین همگی بشه، بلکه برعکس به سمت قطبیشدن حرکت میکنن . یعنی خود به خود راهی نداره شما روایت “الف” و” ب” زاده میشه روایت وسط خلق نمیشه یه عده روایت” الف” رو میچسبن یه عده میان روایت نقطهی مقابلش به نام روایت “ب” رو میچسبن. اینرو در واقع بهش میگن قطبی شدن یا polarization تفکر. آزمایشات جالبی در این قضیه صورت گرفته مثلا یکی از قدیمیترین اونا به سال هزار و نهصد و هفتاد است باز دام نمونش رو مثال میزنم و این آزمایش معروف مایرز” و بیشاپ” هست Discussion effects on racial attitudes. اثر بحث و مناظره بر روی نگرشهای نژادی. باز یک مقالهی خیلی کلیدی هست در ژورنال science چاپ شده ژورنال بسیار معتبر به سال هزار و نهصد و هفتاد یعنی نزدیک 50 سال پیش و در این بحث اینجوری دنبال کرده، که خب ما یه سری آدمی رو که مثلا گرایشات نژادی دارند یعنی معتقدند که خب نژادها با هم فرق دارند، بعضی نژادها برترند و بعضی نژادها پستتر و یه سری آدما هستن که آره معتقدنده که هیچ تمایز نژادی نیست و در واقع این انسانها بایستی که با هم برابر باشند. گروه high prejudice و گروه low prejudice . High prejudice اونایی که تعصب نژادیه بالایی دارند و low prejudice اونایی که تعصب نژادیه پایینی دارند. این رو در ایستگاه هشتاد و یک اون در واقع نتیجهی کلیدیش رو به صورت یک عکس من براتون گذاشتم. اتفاق جالبی که میوفته ایناه. آدمای نژادپرست متعصب وقتی با هم شروع کنن بحث کردن، باهم دیگه شروع کنن هی مناظره کردن هی بشینن باهمدیگه استدلال کنند با گذشت زمان و انجام مباحثه دیدگاهشون افراطیتر میشه و اونایی که معتقد به نژادپرستی نیستندیدن بعد از مباحصه حتی مخالفتشون با کوچکترین رگههای نژادپرستی حتی کمتر شده بود. یعنی افراطیها افراطیتر میشن و اون تفریطی ها یا اون مخالفان تفریطی تر میشن در واقع. پس گروههای انسانی وقتی با هم میآمیزند افراطیها میرن یه طرف فکر همدیگه رو تقویت میکنن اونوری ها هم میرن یه طرف فکر همدیگه رو تقویت میکنند. اینجور نیست که بیان با همدیگه مخلوط بشن، قاطی بشن. اینرو خیلی قشنگ حالا باز شما ممکنه شما بگید جامعه آمریکا به ما چه؟ ولی خواهیم دید که این الگوها در جهان قابل تکراره. در اسلاید هشتاد و دو و هشتاد و سه شما این یافته رو خیلی قشنگ در سطح کلان میبینید. کاش الان اسلایدها در مقابلتون باشه. اسلاید هشتاد و دو . این اسلاید نقشه آمریکا را در سالهای مختلف هزار و نهصد و نود و دو، نود و شیش، دو هزار، دو هزار و چهار ، دوهزار و هشت، دو هزار و دوازده و دو هزار و در واقع شانزده در اسلاید هشتاد و سه نشون میده. اگر شما دقت کرده باشید این نقشه آمریکا یه قسمت های قرمز داره یه قسمتهای آبی داره حالا یه قسمتیشم بیرنگه. اون قسمتهای قرمز یا آبی چیا هستن؟ اون جاهایی در آمریکا در واقع county ها حالا ایالت نه زیر ایالت اون بخشداریها حالا شهرهای کوچک که در اونها یکی از جناحهای دموکرات یا جمهوریخواه یک تفوق، برتری بیست درصد به بالا به اون یکی داره. اونایی که قرمزه یعنی چی؟ یعنی در اون شهر مردم اون شهر رای که دادن فاصلهی رای جمهوریخواه از دموکرات بیست درصد بیشتر بوده، اون جاهایی که بیرنگه اونجایی هست که نه هیچ فاصلهای با همدیگه کمتراز بیست درصد با هم داشتن یا فاصله نداشتن. آبیها اونجایی هستند که دموکراتها بیست درصد جلوتر از جمهوریخواهان و قرمزها جاهایی هستن که جمهوریهاست درصد یا بیشتر از دموکراتها جلو هستند. هزار و نهصد و نود و دو ر ونگاه کنید بیشتر آمریکا بیرنگه، نود و شیش رنگها بیشتر شده ، دوهزار بیشتر شده، دو هزار و چهار بیشتر شده، دو هزار و هشت بیشتر شده، دو هزار و دوازده بیشتر شده و در اسلاید هشتاد و سه شما میبینید تقریبا دیگه دو رنگ بیشتر نمونده یا قرمزه یا آبیه و اون بی رنگها که در واقع فاصلهی کمتر بیست درصد هست تقریبا از بین رفته. معنی چیه؟ معنیش اینه که جمهوری خواها دارن جمهوری خواه تر میشن، دموکرات ها دارن دموکرات تر میشن. اون مناطق دموکرات نشین دارن افراطی تر دموکراتیک میشن ، اون مناطق جمهوریخواه دارن افراطیتر جمهوری خواه میشن. یعنی به عبارت دیگر سیستم با وجود اومدن اینترنت، فراموش نکنید از سال هزار و نهصد و نود و دو تا دو هزار و شونزده عصر آزاد اطلاعات، عصر گردش آزاد اطلاعاته، ارزان شدن information ولی اتفاق عجیبی که افتاده اینه که افراطیها دارن افراطیتر میشن ، تفریطی ها دارن تفریطی تر میشن. یعنی به نظر میاد جامعه به سمت polarization یا قطبی شدن حرکت میکنه. یه ذره در واقع بحث ر وبا اون یافتهی مایرز” میتونیم انطباق بدیم، جمهوری خواه ها دور هم جمع میشن افکار همدیگه رو تشدید میکنند دموکرات ها دور هم جمع میشن افکار همدیگه رو تشدید میکنند و بین اینا شکاف عمیق و عمیقتر میشه. ممکنه شما بگید که خب ما این همه الان Facebook داریم، این network های اجتماعی، شبکههای اجتماعی رو داریم . خب اینا باید برن تو شبکههای همدیگه از همدیگه یه چیزایی یاد بگیرن و دیدگاهاشون تعدیل بشه دیگه، مثل مخلوط شدن آب سرد و آب گرمه. اسلاید هشتاد و چهاررو نگاه کنید این درواقع بلاگها و در واقع اون شبکههای اجتماعی، پستهایی که میذارن Liberal and conservative ها رو که در واقع تقریبا معادل دموکراتها و جمهوری خواه ها میشه نشون میده. شما اگر این عکس رو نگاه کنید میبینید که آبیا فقط با هم دارن تعامل میکنند، قرمزبا همدیگه تعامل میکنند و خیلی کم یک گردنهی باریکی بین این دوتا هست که از هر دو بلاگ در واقع مطلب میگیرن یا مطلب میذارن. به عبارت دیگر با وجود این که اطلاعات آزاد ه، فیلتر نیست هر کسی میره طرف گروه و صنف خودش میچسبه و از اون یکی دوری میکنه. پس این میتونه یک تهدید بالقوه برای جوامع هم باشه و من از شما خواهش میکنم به این قضیه فکر کنید، این ایدهای که ببین اطلاعات داره ارزون میشه، ماهواره اومده، اینترنت اومده، افکار دیگه نمیشه قرنطینه کرد مثل اینکه افکار خودشون رو قرنطینه میکنن ، از بیرون قرنطینه نمیشه. آدمای لیبرال، لیبرال هار فالو میکنند تو پیجاشون. جمهوری خواهان هم جمهوری خواه ها رو فالو میکنند. مطلبهای اون یکی ها رو نگاه نمیکنن… یه پژوهش خیلی قشنگ هست که باز توصیه میکنم این اصلش رو بخونید، اسلاید هشتاد و پنج به بعد چند تا از مطالب اون رو برای شما استخراج کردم. این حالا جمهوریخواه، لیبرال، دموکرات درواقع محافظه کار رو بذاریم کنار. بیایم ببینیم اونهایی که دیدگاههای توطئه دارند در مقابل اونایی که دیدگاههای مثلا اصطلاحا fact محور یا science محور دارند. مقالهی جالبی از دو هزار و پونزده چاپ شده Science vs conspiracy: Collective narratives in the age of misinformation علم در مقابل توطئه: درواقع روایتهای جمعی در عصر سو اطلاعات. Plos one این رو چاپ کرده. اونم باز ژورنال بسیار معتبریست. چیزی که درآورده اینه نیم رخ نگاه کنید. اسلاید هشتاد و پنج ر براتون توضیح میدم. این کاری که کرده رفته تو فیسبوک و یه سری از صفحات افرادی رو که به شدت معتقدند همه چی رو فقط از نوع گزارش رسمی علمی قبول دارند و باز صفحات عدهای که بیشتر توسعه دهنو باور کننده به روایتهای توطئه هستند رو بررسی کرده. مثلا اون توطئهها همونایی که خدمتتون گفتم باورشون بر اینه که ویروس HIV ساختهی دست بشر بوده و این رو سازمان سیا برای که گیها و سیاهپوستها رو از بین ببره ساخته یا این که پیاده شدن در کرهی ماه صحت نداشته یا چند مثال دیگه توش وجود داره .در مقابل science ها نقطه ی مقابل این رو دارن. اومده یه تحلیلی از اینا کرده، توی اسلاید هشتاد و پنج یه چیزی که شما متوجه میشید اینکه میانگین کامنت گذاری و لایک کردن در هر دو گروه یکسان بوده ولی میانگین share کردن دقت کنید اینی که یه خبر رو شما میذاری یکی دیگه share کنه تو گروه conspiracy گروه توطئه چندین برابر گروه علم بوده. پس اولین یافتهای که ما پیدا میکنیم اینه اونایی که هرچقدر باور تفکر توطئشون بیشتره ، توطئه مند میبینند وقایع رو میزان share کردنشون وcopy paste کردن اطلاعاتشون بیشتره. یعنی شما میبینید سیستم مولد بالاتری دارند. پس این شاید بتونهیه ذره توضیح بده که اینا انبوه باورها را شلیک میکنند و این باورها میتونه رشد کنه . یعنی زایایی بالاتری دارند. اسلاید هشتاد و شیش جالبه، باز میزان همکاری و share کردن و مراودهی این سایتها ر وبه هم دیگه مثلا اونی که تو سایت علمیه چقدر مطلبش ورمیداره تو سایت conspiracy تو طئه میذاره؟ یا اونیکه صاحب یک صفحهی conspiracy هست چقدر از مطلب از اون یکی گروه وارد میکنه؟ شما میبینید خیلی کمه، یعنی افراد به گروه مجاور ارجاع نمیدن، لایک نمیکنن، share نمیکنند درون مجموعهی خودشون این کار رو میکنن. ببین قرمزا با هم، آبیا با هم و در اسلاید هشتاد و هفت شما آمارش رو میبینید مثلا اونایی که اخبار علمی میذارن توی وب پیجشون، میزارن توی سایتشون، میزارن توی اون صفحشون میبینی که بیشتر اونرا افرادی shareمیکنند که از نوع خودشون هستن در واقع وقتی که شما نگاه میکنید مثالش رو اینجا خیلی قشنگ داره، اونایی که اخبارشان جمعبندی کرده که اخبار علمی هست کامنت هاشون رو صد و بیست و شیش هزار کامنت توی کتگوری های خودشون گذاشتند. سیزده هزار کامنت توی کتگوری طرف مقابل گذاشته. یعنی تقریبا ده برابر . یعنی اگر شما یک آدمی هستی که یک صفحهی اینترنتی داری و داری در مورد مثلا مطالب علمی مطلب میذاری بیشتر مطالب رو در صفحههای همفکرای خودت میذارید، ده درصدشو توی غیر همفکرات میذاری. این مساله درمورد باور کنندگان به نظریات توطئه حتی افراطیتره یعنی اومدن دیدن از ششصد و چهل و دو هزار و خوردهای کامنت که اینا در واقع گذاشتن ببخشید از حدود کامنتاشون ششصدو چهل و دو هزارتاشون در کامنتهای هم فکراشون بوده و فقط پنج هزار تا، دقت کنید دوستان پنج هزار تا در گروه مخالف کامنت گذاشته. این رو اگر شما میخواید به صورت نمودار ببینید اسلاید هشتادوهشت یعنی شما نگاه کنید درسته اطلاعات آزاده، درسته فیلتر وجود نداره ولی اتفاقی که افتاده اینه اونایی که به conspiracy اعتقاد دارند توی سایتهای همدیگه اطلاعات میذارن، لایک میکنن share میکنند و اونهایی که به نقطهی مقابلش معتقدند اونها هم به همین صورت و در واقع جمعیتی که پل بین این دوتا باشن، جمعیتی که به هر دو دسترسی داشته باشند از ده درصد کمتره و گاهی اوقات دراسلاید هشتاد و هشت شما میبینید اون سایتها در واقع کامنتهای که توش گذاشتن زیر یک درصده، نود و دو صدم درصد هست . این خیلی تحلیل قشنگیه! خیلی به نظر من جالبه! یعنی شما در یک جامعهای که این همه شما ادعا میکنید آزادی اطلاعات وجود داره بالای نود و خردهای درصد از خبرهایی که میخونید، خبرهایی که Share میکنی، افکاری که مطرح میکنی با همفکران خودته و این رقم در گروههایی که به توطئه معتقدند نود و نه ممیز هشتصدم درصده به عبارت دیگر درست این دو گروه دارن با هم زندگی میکنند ولی کاملا ازنظر تبادل اطلاعات از همدیگه دور هستند و هیچ در واقع اطلاعاتشون رو با هم share نمیکنند و علاقهای هم به این کار ندارن چون ببینید هیچ محدودیتی نیست، شما میتونی بری تو سایت یه نفر دیگه هم کامنت بذاری، من فکر کنم همین شما در گروههای تلگرامی هم میبینید مثلا توی یه گروه هستند پستی که میذارن همه هم جهتند و یه گروه پارالل و موازی این است که در اون گروه دقیقا عکس همین پست رو میذارن حالا شما بیکار شدین تو این ایامی که در منزل هستی بگرد اینا رو نگاه کن میبینی دقیقا صد و هشتاد درجه مقابل اون رو توی اون یکی گروه گذاشته ولی همش دارن به همدیگه پاس میدن ، گروه اینورم داره همش به همدیگه پاس میده. خیلی کم آدمی میبینی که تو هر دو کانال عضو باشه یا تو هر دو گروه عضو باشه و برای همینه که با وجود این که اطلاعات آزاد داره میچرخه یک تنگههای جدی ای داریم از رفتن به میدان مقابل و برگشتن. به عبارت اطلاعات مرتب داره پلاریزه میشه، قطبی میشه و روایت “الف” تشدید میشه روایت” ب” تشدید میشه و شما وقتی تو روایت “الف” هستید روایت” ب”رو نگاه میکنی میگه آخه کی به این معتقده؟ و اونایی که تو روایت” ب” نشستن روایت “الف”رو که نگاه میکنن میگن آخه کی به اون معتقده ؟ کدوم آدمی میتونه به اون اعتقاد داشته باشه؟ و در واقع این polarization گروهی هست. یه خبر بدم براتون بدم تو اسلاید هشتادو نه. یه خبر بد اول این بود که گروهها قطبی میشن دیگه و با وجود اینکه شما ممکنه همسایهی همدیگه هم باشید ، ولی تو کانالهای عضویت که دقیقا روایت “الف” و”ب” از هم جداست و هیچوقتم افکار همدیگر رو نمیبینید. حالا اون چیزی که گفتم خبر بده و تو اسلاید هشتاد و نه چیه؟ یک مدلی درست شده به نام Bounded Confidence Model (BCM) خلاصهی این مدل این رو میگه. میگه: Two individuals are able to influence each other only if the distance between their opinion is below a given distance دو انسان تنها در صورتی میتوانند بر یکدیگر اثر بگذارند که فاصلهی نظرات آنها از یکدیگر از حد معینی کمتر باشد. امیدوارم جمله براتون مفهوم بود. یعنی شما اگر دو آدم هستید و بشینید باهم با تمام فصول منطق با هم مباحثه بکنید اگر اختلاف دیدگاهتون روایت “الف ” و “ب” از یه حدی بیشتر باشه نمیتونید فکر همدیگه و اصلاح کنید یه ذره به این جملهی اسلاید هشتاد و نه فکرکنید. ترسناکه نه؟ دو انسان تنها در صورتی میتوانند بر یکدیگر اثر بگذارند که فاصلهی نظرات آنها از یکدیگر از حد معینی کمتر باشد . یعنی اگر شما دو منتهالی دو قطب هستید دو منتهی الیه یک طیف هستی هرچقدرم براتون میزگرد بذارن مباحثه بذارند، بحث آزاد بذارند ، جلسه ی مناظرهی علمی بذارن نمیتوانید فکر همدیگر را تغییر دهید. این به نظریه ی Bounded Confidence Model (BCM) معروفه. یعنی شما فقط میتونید به مجاورتهای خودت تاثیر بذاری و هر وقت ما به سمت قطبی شدن حرکت کنیم و این قطبی شدن از یه حدی بگذره دیگر جدل، مجادله، بحث علمی- منطقی بین آن دوگونه امکانپذیر نیست. برای همینه شما میبینید ساعتها و یکی کلنجار میری، هر دو سعی میکنید شواهد بیارید، مدرک بیارید با مستند حرف بزنید ولی عملا میبینی پایان مناظره فقط اعصابتون خورد میشه. و شاید یه دلیلی که من توصیه نمیکنم بشینی با قطب مقابل خودت مناظره کنی اینه… حالا این و باید چیکارش کنیم؟ نمیدونم… این و بذارید ت ی فایلهای دیگه بحث کنم ولی صحبت سر این وقتی فاصلهتون زیاد شد سیستم شناختی اجازهی این رو نمیده و در واقع یکی از اتفاقایی که میوفته اینه که اگر شما مثلا یک راوی” الف” هستید، هر چه اطلاعات، مستندات بیاری باور کننده به راوی” ب” اون رو میبره تو سیستم خودش و در نهایت خواهد گفت که من اطلاعات شما رو تقلبی میبینم یا اینکه اصلا توش یه توطئه میبینه این اطلاعات ر وساختی برای اینکه من گول بزنی، این شواهدت ساختگیه، این ر ویه موسسهای جعل کرده که منرو فریب بده و طرف مقابلم همینطور استدلالهای اون دیگه نمیتونه بپذیره .برای همین این رو تو ذهنتون نگه دارید برای سالیان بعد که وقتی شبکههای اجتماعی خیلی توسعه پیدا کرد ،خیلی افراد با هم تعامل کردن این قطبی شدن شکل گرفت شما خواهید دید که از یک کانال به کانال دیگه یه دنیا فرقشه و هرچقدر شما سعی میکنی آرامشتون روحفظ کنید و یک بحث منطقی دنبال بکنید میبینید ره به جایی نمیبرید و وقتتون گرفته میشه. پس چگونه باید از polarization جلوگیری کرد؟ با این قضیه مبارزه کرد چگونه باید از پایین جلوگیری کرد این یک بحث جداست اجازه بدید من در مباحث دیگه اون رو مطرح کنم. اما دوست دارم اینجا یک سخنرانی یا یک درس یا مبحث بعدی رو براتون معرفی کنم چون به نوعی به این قضیه برمیگرده اسم این مبحث یا این درسنامه یا سلسله درسگفتار حالا چون نوشتنی نیست شفاهی است نگاهی به میراث آیشمن، مغز پژوهی رفتار جمعی است. Eichmann’s legacy و در واقع در این صحبت خواهم کرد که چگونه قسمت عمدهای از افکار ما، استدلالهای ما نه برخواسته از منطق یا fact بلکه بر اثر مجاورت، همفکری و فشار اطرافیان ما است. به همین دلیل اگر شما در شبکه “الف” باورمندان به ” الف” هستی و یه کسی در شبکهی باورمندان به “ب” هست باید شما فشار پنهان اون شبکهی اطرافش رو ببینید که همفکرا دارن فکر هم رو بر اساس اون آزمایشهای مایرز” تقویت میکنند و به این راحتی نیست که شما بگید با هم میشینیم رو در روی هم بالاخره یکیمون اون یکی رو مجاب میکنه و درست میشه . خب همیشه کتاب هم معرفی میکردم بذارید یه کتاب دیگه هم معرفی کنم این از اون کتابهای جنجالی چالشیه.The signal and the noise کتابی است نوشته ی نیت سیلور”why so many predictions fail-but some don’t . The signal and the noise حالا یه مقدار در مورد پیشبینی درشرایط دشوار هست. من اون هدف اصلی من نیست هدف اصلی من یکی از بخشهای اونخ که خیلی قشنگ یه تحلیلی گفته . حالا نمیخوام تحلیل رو به شما بقبولونم. ولی برای فکرکردن خوبه، نیت سیلور” نشون داده بود که بعد از اختراع ماشین چاپ، دستگاه چاپ توسط گوتنبرگ” فرق متعدد متخاصم از در اروپا بیشتر شدند و در واقع جنگهای مذهبی افزایش پیدا کرد در صورتی که گردش اطلاعات ارزانتر شد و در واقع یه چیزی مثل همین انقلاب اینترنت مردم میتونستن دیگه کتابهای دست نویس نبینند، همینجور به صورت انبوه کتاب چاپ کنند و در واقع نیت سیلور” این چالش رو مطرح میکنه که میگه برای رشد و ترقی علمfact و منطق و خرد صرفا ارزان شدن اطلاعات کافی نیست چون اطلاعات درسته ارزون میشه ولی برای جناح مقابلت هم ارزون میشه. یعنی شما ممکنه بگید ببین تو اینترنت ما دگمه میزنیم ده هزار جلد کتاب رو ما میتونیم توزیع کنیم . خب یه عده هم میتونن ده هزار جلد افکار خودشون رو توزیع کنند باورهاشون توزیع کنن یعنی فقط این نیست که توزیع افکار شما صورت بگیره. مخالفین شما هم میتونن همون رو توزیع بدن . پس شما برای همینه که میبینی که با افزایش اینترنت خیلی ها تعجب میکنن که خب پس چرا مثلا این شبه علم هم رشد کرده ؟ چرا مثلا این شفا ها ی عجیب غریب ، نمیدونم باور به انرژی درمانی این چیزام زیاد شده. اینا چرا دیگه زیاد شد ؟ در عصرخرد هستیم در عصر اطلاعات آزاد هستیم، جوابی که نیت سیلور” میده میگه درسته سیگنال زیاده شده ولی نویز هم زیاد شده دیگه اونا هم تونستن افکار خودشون رو به قیمت پایین توزیع کنن و شما یک موردش رو در اینجا دیدید که در همین سایتها sharing توی اتفاقا اونایی که هرچقدر باور conspiracy طور هست دسیسه مند تر هست sharinig بالاتره و بیشتر زاد و ولد میکنه اون فکر به همین دلیل اونها هم همیشه حاضر خواهند بود و همیشه یک روایت” ب” در کنار روایت “الف” وجود خواهد داشت. یعنی اینجوری نیست که اگر ما همه چی و متکی بر مستندات کنیم همیشه روایت “الف” میمونه و روایت” ب” ناپدید میشه. شاید این توضیح این رو هم باشه که این همه افراد میگن مثلا evidence based من اینجا یک جمله ای رو خدمتتون عرض کنم، من خیلی به این داستان evidence based خوشبین نیستم. و شما میبینی به این راحتی هم نیست شما هی میگی این evidence basedولی طرف مقابل شما اتفاقا اون داره بیشتر رشد میکنه خب باید اینجوری فکر کنی که همه چیز از اون قوانینی که به صورت evidence based شما فکر میکنی پیروی نمیکنه. پذیرش اولیهی گزارهها، قطبی شدن جریانات، عدم وجود جمعیت bridg پل بین این دو تا باعث میشه که شما هر چقدر سعی میکنید بیشتر روی fact حرف بزنی، روی مستندات حرف بزنی ولی رقیب شما هم به همون مقدار رشد میکنه. خب نمیخوام بگم جهان اقدر تاریکه، انقدر بده. نه.. نگرانتون نکنم ولی گفتم به این یه ذره فکر کنید ابتدای همین جلسات گفتم. گفتم حرف من فقط نقد مسالهی conspiracy نیست یا مکانیزم قضاوت میخوام بگم که مکانیزم کارکرد شناختیم چگونه است و شناخت ما اینجوری نیست که ما تا یه جایی مثلا یک مستنداتی دیدیم سریع مجاب بشیم و اگر نبود در واقع بود باور مخالف رو رها کنیم. این خیلی پیچیدهتر از اون که فکر میکنیم. تا جلسهی بعد خدانگهدار.