سلام عرض میکنم خدمت شما علاقمندان عزیز چند هفتهای هست که با این مسئله ی ساده لوحی ،اعتماد ،باورپذیری اون اصطلاح gullibility درگیرهستیم.و اگر شما در واقع کانال و صفحهی اینستا را دنبال کرده باشید مثلا دو هفته پیش بود کتابی رو معرفی کردم به نام دیروز که به دنیا نیومدم . نوشته موگو مرسیر” و این کتاب اتفاقا در واقع پیشنهادهای زیادی دریافت کردم. سوالات زیادی دریافت کردم، خیلی سوال میکردند که واقعا بدبینی آیا واقعا همیشه مشکل سازه؟ ما کجا باید بدبین باشیم؟ کجا باید اعتماد بکنیم ؟اصولا چگونه اتفاق میفته که آدمهای خیلی باهوش میبینی رو دست میخورن؟ یا در کنار اون ما شاهد هستیم که مثلا مردم در واقع قربانی کلاهبرداریهای متعدد میشن و وقتی نگاه میکردی آدمای همچین سادهلوحی م نبودن یا برعکس ما میبینیم یه عده هستن خیلی ساده لوح ان، هر چی میگی باور میکنند زود سزشون کلاه میره ، تو زندگی بین فردیشون آسیبپذیر هستند و هفته قبل هم باز کتاب دیگری رو معرفی کردم از مالکوم گلدول” و درواقع گفتگو یا صحبت با غریبهها. که ما هنگامی که با غریبهها صحبت میکنیم، گاهی اوقات نمیتونیم دروغهای اونا رو به راحتی متوجه بشیم و اتفاقی که میوفته اینه که افراد وارد گفتمان و دیالوگ با اونا که میشن خیلی راحت بعضیا گول میخورن و هر چی که طرف مقابل میگه میپذیرند. در مجموع کامنتها و این بازخوردهایی که از علاقهمندان دریافت کردم به فکرم رسید که اصلا یک بحثی رو دنبال بکنم ، چون مدتها بود این رو هم داشتم آماده میکردم، این روتصریحش کنم که هر چه زودتر خدمتتون ارائه بدم و اونم مسئله ی اعتماد هست .مسئله ی اعتماد به ویژه با تاکید بر مسئله ی اعتماد اجتماعی. پس اگه اجازه میفرمایید میخوایم یک Course ، یک دوره یک درسگفتاری رو شروع بکنیم در مورد مقولهی Trust . Social Trust یا اعتماد اجتماعی. این مبحث فکر کنم مبحث درگیر کنندهای خواهد بود و امیدم اینه که شما رو به فکر و تامل برداره. که واقعا این مسئله ی اعتماد که ما میگیم چیه؟ و چی میشه که ما مثلا به یه عده اعتماد میکنیم به یه عده اعتماد نمیکنیم ؟ و در عین حال این سوال مطرح کنیم که آیا بین اعتمادپذیری ،اعتماد کنندگی آدمهای مختلف تفاوتهایی هست ؟چیه بعضیا ساده لوح اند؟ چیه بعضیا خیلی بدبینند؟ و در واقع یک انبوهی از مطالب رو میخوایم امیدوارم توی این برنامه بتونیم پوشش بدیم . مسئله ی اعتماد بین فردی. میدونید که بعضیا هستند که اصلا یه جور بدی به همه بدبیند. بعد همین اعتماد بین فردی ما میخوایم بحث کنیم که آیا ریشه در کودکی انسانها داره ؟آیا اینجوریه که اینا میگن از بچگی ما تو خانواده اب بار اومدیم که به همه چیز بدبین بودن؟ در نتیجه من از پدر و مادرم این قضیه رو به ارث بردم و هرچی اونا میگفتن که به غریبهها اعتماد نکن، اصولا همیشه مواظب باش ،همیشه مراقب باش سرت کلاه نره ؟یا اصلا ژنتیکیه؟ من در اون درسگفتار آرتورین” شبح سرگردان آرتورینسن” این مسئله رو مطرح کردم که خیلی باب شده ما خیلی از چیزا رو تو ژن میبینیم ، تو DNA میبینیم. آیا ما ژن سادهلوحی، ژن بدبینی داریم ؟و اصولا چه اتفاقی میوفته؟ آیا با هوش ارتباط داره؟ آیا این مسئله مثلا اون جوری که میگن با بعضی ناقلهای شیمیایی مغز oxytocin ، dopamine در جریانه؟ یک انبوهی از کتاب و مقاله که بعضیاشون دیگه خیلی روانشناسی زرد هستند ،به بازار اومده که آره oxytocin هورمون اعتماده ، مثلا زن و شوهر اگه oxytocin شون بالا باشه خیلی به هم اعتماد دارند . oxytocin که میاد پایین شروع میکنند به هم بد بین شدن. و باز ما میدونیم که این مسئله با خوشبختی ارتباط داره. یعنی خیلی از مطالعاتی که راجع به رضایت از زندگی ،حس خوشبختی داشتن این رو نشون دادن که آدم هایی که به همه بیاعتمادند ، تو روابط بین فردیشون همیشه حس میکنند که سرشون داره کلاه میره ،همیشه از زندگی نالانند، یه احساس غر غر کردن دارن از زندگیشون راضی نیستن و اصلا روانشناسی اعتماد چیه ؟آیا سادهلوحی و اعتماد در واقع با هم مخلوط اند؟ آیا برای اینکه سادهلوح نباشیم باید بیاعتماد باشیم؟ یعنی این مقولهی سادهلوحی چگونه با مسائل دیگه ارتباط پیدا میکنه؟ آیا فرهنگیه؟ یعنی اونجوری که میگن بعضی فرهنگ ها آدما روبد بین بار میارند؟ مثلا ما خیلی میشنویم میگن این اروپاییها خیلی ساده لوح اند به خصوص اروپای شمالی ها. مثل نروژی ها، سوئدی ها. یا در عوض میگن مردم خاورمیانه فرهنگشونه، یه جوری اینا به همهچی بد بین هستند. هر چی میگی رو اینا با دیده ی شک نگاه میکنند. آیا به فردگرایی ربط داره؟ مثلا تو جوامعی مثل چین که مردم انقدر مثلا اصطلاحا گفته میشه جمعگرا هستند، Collectivist هستند، توی اینها بد بینی کمتره یا بیشتره؟ توی اون حوزههای سنتی که خیلی مردم تو دل همدیگه هستند، میبینی خیلی از روابط هم دیگهاطلاع دارند بد بینی چطوره؟ اعتماد چطوره؟ جامعهی فردگرا چطوره؟چون ما میدونیم مثلا به سمت اروپا غربی که میریم اون حالت فردگرایی، ترجمه ی individualism افزایش پیدا میکنه . تو دموکراسیها یا مردم اعتمادشون بیشتره؟ آیا اعتماد یه پدیدهی پایداره یا سیاله؟ مثلا وقتی میگن یکی آدم بیاعتمادیه آیا این از کودکی با آدم میمونه؟و تا آخر عمر در واقع سایهی اون رو سر ماست؟ یا اینکه نه نوسان میکنه، مثلا میبینی بعضی ها هستند میگن این یه دورههایی خیلی خوشبین بودم، دنیا رو خیلی دوستانه میدیدم ،اصلا این حس رو نداشتم مردم دارن از من سواستفاده میکنند، بعد یه اتفاقایی افتاد بعدش دیگه خیلی به ذات بشر بدبین شدم . یا این حس رو داشتم که باید خیلی کلاه خودم رو محکم بچسبم. دنیا شوخی با کسی نداره .. از یه طرف تعداد زیادی جامعهشناس، اقتصاددان اونایی که متخصصین علوم سیاسی هستند ،اصلا میگن توسعه و پیشرفت لازمش داشتن اعتماد بین آحاد جامعه است . وقتی اعتماد بین مردم فرو میپاشه، اقتصاد هم فرو میپاشه، سیاست به قهقرا میده و اصلا توسعه امکانپذیر نیست. چون همه نگرانند که سرشون کلاه نره. یا حتی یه بحث دیگه مطرح کنیم. آیا اعتماد مقولهی اخلاقیست؟ مقولهی عقلانیست؟ آیا آدم باید اخلاقا به دیگران تهمت نزنه و خوشبین باشه؟ آیا انسانهای اخلاقی بدبینتر هستند؟ ساده لوح تر هستند؟کدومشه؟؟ اینا همه مباحثی هست که من امیدوارم توی این چند جلسه خدمتتون ارائه بدم . راستشو بخواین یکی از دلایلی که خودم دوست داشتم این رو ارائه بدم اینه که خیلی این سوال در واقع بین دوستان ،همکاران مطرح میسد. که واقعا این پدیدهی اعتماد چیه ؟حتی شما میبینید در محافل دوستانه، مهمانی اینا هم رها کننده نیست.. جمله رو زیاد میشنویم که مثلا مردم دیگه یه جوری شدن ..به هیشکی نمیشه اعتماد کرد ..عجب روزگاری شده یا حتی یک سری جملات کلیشهای میشنوی.. ایرانی جماعت اصلا باید کلاهبرداری میکنه دیگه.. راست نمیگه همیشه دنبال کلکه.. همیشه دنبال سر بغل دستیشو گلاه بزاره.. یا یه دلیلی که همیشه مطرح میکنند مثلا میگن چرا ما پیشرفت نمیکنیم ؟چرا خودرومون اینجوریه ؟چرا شهرسازیمون اینجوریه؟ مییم برای اینکه همش دنبال کلاهبرداری ایم. نمیخوایم به هم اعتماد کنیم، همیشه میخوایم سواستفاده کنیم. میخوایم بحث کنیم ببینیم این چی داستانش؟ واقعا با ژن Oxytocin ؟ یک بحث واقعی هست یا یک دیالوگ توخالی ست؟ اصلا چیزی به نام اعتماد قابل اندازهگیریه؟ اینا بحثاییست که من میخوام تو این چند جلسه دنبال کنم… تو این مقدمه خدمتتون یادآوری کنم که وقتی شما تو روانشناسی فردی، تکامل فردی نگاه میکنید. اعتماد یک جایگاه خیلی برجستهای داره. یعنی شما در واقع به ندرت میبینید که مقولهی اعتماد مورد بحث قرار نگرفته باشه و اصلا به عنوان یک روانپزشک، خیلی از مشکلات مراجعان را توی مقولهی اعتماد میبینم. شما میدونید منتهی علیه بیاعتمادی همان حالتهای paranoia است . باورت به این که کل افرادی که اطرافت هستند، بدخواهتن، دوست ندارن، میخوان سرت کلاه بذارن و در واقع Mistrust اون بی اعتمادی یکی از ریشهی عالام بسیاری از افراد مراجعه کننده به بخشهای روانپزشکی رو تشکیل میده. و حتی میدونید که اریک اریکسون” که یکی از نظریه پردازان اصلی تکامل فردیست و در روانشناسی، روانپزشکی و روانکاوی یک جایگاه برجستهای داره. معتقده اولین چالش بشر، اولین مقولهای که برای بشر باید به درستی حل بشه تا بتونه با موفقیت به مرحلهی بعد بره.. میدونید او هشت مرحله رو در یک زندگی انسان تعریف میکنه. مرحلهی اولش اعتماد در مقابل بیاعتمادی ست و معتقده که تو هیجده ماه اول کودک، مسئله حل میشه یا انسانی بار میاد که اصولا دنیا رو یک محل بسیار ترسناک، پر از دسیسه ،پر از بدخواه ،پر از دروغگو و فریبکار میبینه. یا اینکه نه یه آدمی بار میاد که اعتماد داره، غریبهها رو دوست داره، به اون ها احساس منفی نداره و میتونه باهاشون وارد یک رابطه بشه. و این که مثلا معتقده اریکسون” که حتی شما بعدا توی روابط کاری، روابط اجتماعیتون، زندگی زناشوییتون این در واقع میراثش برای شما باقی میمونه و رهایی از اون تقریبا امکانپذیر بگیم نباشه ، غیر ممکن نباشه،خیلی دشوار امکانپذیره. پس میبینیم که مثلا مقولهی Trust مقولهی اعتماد در روانپزشکی یک جایگاه خیلی برجسته داره و تا مدتها روانپزشکا معتقد بودند که اصلا این ریشهی بسیاری از علوم ماست .حتی افسردگی رو هم با این توضیح میدادند. میگفتن وقتی شما معتقدید دیگران بدخواهتند، از روی لجاجت ، از روی سو نیت حرف میزنند، تعریفشون رو حتی یک نوع تمسخر میبینی.بعدا این رو سلامت روانت خیلی اثر خواهد داشت. پس یک روانشناس، یک روانپزشک و اصولا هر کسی که به امور جامعه و انسانها علاقهمنده و خودش رو یک انسان خوشفکر میدونه نمیتونه از کنار این مقولهی اعتماد و بیاعتمادی راحت رد بشه . حالا برای اینکه یهذره بکشونیمش به بحث های روزمره و همچنین چیزهایی که ممکنه شما در مهمانیها بشنوید، در این کانالها مرتب پیام میبینید. فقط در level فردی نیست، در سطح فردی نیست ما در سطح اجتماعی و کلان هم این مسئله ی اعتماد و بیاعتمادی و اینا رو میبینیم و شما حتما زیاد شنیدین این رو که مثلا ایرانیها ،چون به دلیل این تاریخ پرفرازو نشیبی که داشتن ، مورد خیانت قرار گرفتن ،مورد حملهی دشمنان از هر جهت قرار گرفتن. این تاریخی که مغول اومده، قومهای مختلف اومدن ایران رو ویران کردند. باعث شده که در ذات ایرانی جماعت یک بدبینی و بیاعتمادی به اطرافش وجود داشته باشه .و این حتی گاهی اوقات در زمرهی این اصطلاحات جامعهشناسی خودمونی هم در اومده .مثلا مثال میزنم، میگم ببین سوئدی خیلی راحت به هم اعتماد میکنه ولی ایرانی معتقده که همه دارن دروغ میگن، اصن باید مواظب باشی، اصلا هر کسی رو ببینی یه کلکی توی کارشه و داره چاخان میکنه. آیا اینا صحت داره؟ آیا اینا باورهای درستی هستند؟ آیا اصلا قابل اندازهگیری هستند؟ آیا ملتهای دیگهام همچین چیزایی دارند؟ اینا هم چیزایی که ما میتونیم بهش بپردازیم. امیدوارم از این مبحث من بخشی از اینا هم خارج بشه . سالها پیش بعد از دورهی رزیدنتی این کتاب رو من خوندم. کتاب جالبی بود میدونی از این جهت که حالا نه این که یک آمریکایی اومده راجب ایرانیا نوشته،بیشتر اینش جالب بود که یک ناظر بیرونی، وقتی اومده توی ایران چه چیزایی جلب توجه کرده براش !!حالا منظورم این نیست که نظرش صائب و اون رو به عنوان یک اتوریته بدونیم . بلکه به عنوان یک خارجی که با فرهنگ ایران اومده قاطی بشه چه چیز هایی رو دراوورده. Language status And power in Iran . نوشته وییام بیمن”این کتاب مال سال هزار و نهصد و هشتاد و شیشه. من یادمه جزو کتابهایی بود که بعد از فارغالتحصیلی به دستم رسید و این رو خوندم و لذت بخشه. این خوشبختانه ترجمه هم شده . زبان منزلت و قدرت در ایران . ترجمهی آقای رضا مقدم کیا” نشر نی. بخونیدش اگر نخوندینش.کتاب جالبیه ویلیام بیمن” قبل از انقلاب در ایران بوده و درواقع الان در دانشگاه Minnesota است. متولد هزار و نهصد و چهل و هفته و الان استاد و مدیر گروه کرسی انسانشناسی دانشگاه Minnesota است. و این کتاب فصلهای مختلفی داره راجب چیزهایی که یک خارجی که تو ایران بوده و با فرهنگ و زبان ایرانی مواجه شده برداشت کرده . مثلا چندتا مفهوم جالب رو این تو فصل هاش بهش پرداخته ..مقولهی تعارف، این که ایرانی ها یه تعارفی میزنند که خیلی منظورشون نیست و خارجیها اینا رو معمولا اشتباه برداشت میکنند. مثلا میگه قابل شما رو نداره، یا خواهش میکنم مهمون ما باشید ،یا اصلا ماله خودتونه. خیلی از خارجی ها این رو نمیگیرند و فکر میکنند که یارو واقعا داره بذر و بخشش میکنه و منظورش اونه. یا چیزی که براش جالب بود این قضیهی فعل عرض کردم ، فرمودم. شما فرمودید من عرض کردم به عرضتون رساندم ،بنا به فرمایش شما و این رو در واقع جزیی از این بازی قدرت میدونه . که چگونه شما خودت رو میاری پایینتر و خودت رو در مقام پایینتر به عنوان یه تعارف نشون میدی و از فعلها و در واقع لغاتی استفاده میکنی که جایگاه پایینتر خودت رونشون میده. درمقابل ، طرف مقابل و در جایگاه بالاتر قرار میدی. و این مفاهیمی مثل قربان شما، جان نثارم، نوکرتم ..اینا رو خیلی براش جالب بوده و میخوام بگم به خوندنش خالی از لطف نیست. ولی مفهومیه در کتابش خیلی به اون میپردازه ،این مقولهی زرنگیه و اصلا این لقاط رو هم سرفصل کرده به صورت زرنگی، با Z نوشته و گفته این concept زرنگی خیلی جایگاه عجیبی تو ایرانیا داره. اولا همه سعی میکنند زرنگ باشند و باورشون اینه که اگه زرنگ نباشی سرت کلاه میره. یعنی شما با انبوهی از انسانها مواجهی که همه میخوان بیان رنگت کنند، از سواستفاده کنند. این لغت روهم جالبه گرفته و شما باید زرنگ باشید.. سرت کلاه نره. و مثالهای قشنگی میزنه اتفاقایی که تو شهرای مختلف براش افتاده و اینا رو دیده .حتی جالبه که این نظام تعارف و این سلسله مراتب نوکرتم ،مخلصم، قربانت برم ،جان نثارتم رو هم مقولهای از سیاه کردن و رنگ کردن همدیگه میدونه. میگه که شما وقتی.. یکی از حالتهای زرنگیه. یعنی شما خودت رو وانمود میکنی که مقامت خیلی پایینتره و طرف مقابل رو هی مقامش رو میبرید بالاتر که بتونی بهتر ازش بهره ببری. و یک دید حالا خصمانه اصلا به ایرانی ها نداره ..این خیلی طرفدار فرهنگ ایران هست و خیلی مثبت نوشته. ولی براش خیلی جالبه واینجوری جا افتاده که این دیگه تو خونه ایرانی ها است دیگه و اینا داستانی که همیشه مواظبن که زرنگ باشن که سرشون کلاه نره. از اون بدبینی پایه نشات میگیره. حتی یه موردی نوشته بود جالب بود که مثلا میگه من رفتم با یه مغازه داری دیدم که این دخل و خرجش مثلا اصلا یادداشت نمیکنه و مغازه رو میسپره دست شاگردش و اینا و میاد بیرون و اینا. میگه ازش پرسیدم.. تو مشهد اتفاق افتاد. که خب ببین این شاگردت که هیچ دخل و خرجی نداره تو از کجا میدونی ازت نمیدزده؟ از پول دخل برنمیداره ؟گفت من میدونم برمیداره . گفت پس چرا اخراجش نمیکنی؟ گفت آخه این انقدر قشنگ دزدی میکنه که نمیتونم مچش رو بگیرم. یعنی موردش این بود که اون طرف با وجود اینکه به طرف اعتماد داره و معتقده شاگرد خیلی خوبیه ولی ته دلش اون باوری رو داره که شما به صورت یک باور زرد میشنوید. که آقا همه دزد هستند. همه دارن یه جایی میدزدند. هر کی سرش یه جا بنده منتها خب یکی کم میدزده، یکی منصفانه میدزده ،یکی یه جوری میدزده که گندش در میاد و اینم به این دلیل این شاگردرو حفظ کرده بود که معتقد بوده که این درسته دزده ولی دزد باهوشیه ، با اخلاقیه یه جوری میدزده که دیگه گندش در نیاد. و این رو در واقع توی کتابش از این مثالها زیاد میزنه و حتی معتقده که این قضیه رو من توی سیاست دار ها هم دیدم. که هیچ کدوم به هم اعتماد ندارند و معتقدند که هیچ کس به همدیگه کمک نخواهد کرد.خب این برداشت او بود. کتاب دیگهای هم هست که باز در همین راستاست..اینم باز به فارسی ترجمه شده .این مال هزار و صد و هفتاد و یک. ماروین زونیس” میدونید زونیس” در مورد فرهنگ سیاسی ایران و در واقع وضعیت ایران در سالهای هزار و نهصد و هفتاد قبل از انقلاب ،کارهای زیادی کرده و هنوز هم زنده است و استاد دانشگاهه و کتابش هست political elite of Iran . روانشناسی نخبگان سیاسی ایران . این کتاب تلختریه در مقایسه با کتاب ویلیام بیمن” . ویلیام بیمن” خیلی یه جوری اصلا ملوسه.. چره اش م اینجوریه. و جالبه بدونبد که خواننده ی اپرا هم هست و من نشنیدم ولی میگن خیلی خوب آواز میخونه و یکی از کارهای فرعیش اینه که کنسرت میذاره به صورت سولو و تو جمع میخونه و خوانندهی قوی ای هم هست. حالا قیافشم ببینید خیلی دوست داشتنی تره. ولی ماروین زونیس” به نظر میاد خشن تر و بداخلاق تره ،حالا بخوایم یه ذره بیاعتماد باشیم ،بگیم بدجنستره و او در این کتاب روانشناسی نخبگان سیاسی ایران ،معتقده که تازه مال مثلا زمانیه که خاورمیانه انقدر درگیر جنگ و توطئه و داعش و این فروپاشی کشورهای اطراف و هجوم کشورهای دیگه نبوده، که اصولا ایرانیا به هیچکس اعتماد ندارند. و یک ضریب بدبینی دارن هر کدومشون رو میبینید به طرز عجیبی معتقدند که بقیه دارن سرشون کلاه میذارن و باید مواظب باشه کلاه نره سرشون. و معتقده که سیاست مدارها ی ایران هم از این قاعده مستثنا نیستند. و مثل این که باورشون بر اینه که باید کلک بزنی و اگر کلک نزنی حتما رو دست میخوری. و فکر کنم شما هم در این چیزا زیاد اینارو شنیدید.. خب پس بحث ما اینه..آیا واقعا اینا صحت داره؟ آیا اینها اغراقه؟ ببینیم علم معاصر اصن میتونه جوابی بده ؟یا ما محکوم به این هستیم که خب ایدهی شخصیمون رو حفظ کنیم و خیلی دخالت نکنیم؟ آیا علم مطالعهی اعتماد حالا شما از بیولوژی بگید، زیستشناسی، روانپزشکی ،روانشناسی بالینی، روانشناسی اجتماعی ،روانشناسی تکاملی، جامعهشناسی، علوم سیاسی و اقتصاد آیا اینها میتونن چیزی به ما بدن در زمینهی اعتماد یا نه؟ این کاریست که من میخوام تو این درسگفتار تا اونجایی که ممکنه دنبال کنم. از یه جهت هم مواظب هستم خیلی ساعاتش زیاد نشه که افراد خسته نشن و بتونن بحث رو ادامه بدند. بیای این جلسه رو با این مبحث ختم کنیم . اصلا تعریف ما از اعتماد چیه؟ بیشتر کتابهایی که در زمینهی اعتماد هستند که من به تدریج که میریم جلو کتابهای خیلی خوبی رو.. به نظرم کتابهایی که به نظرم خیلی خوبه و جامعه هستند و بیطرفانه نوشتن خدمتتون معرفی میکنم، بعضی کتابهای جانبدارانه که به نظر میاد نویسنده اش هم ایدئولوژی خاصی رو دنبال میکنه اونا رو هم خدمتون معرفی میکنم . یه جوری با دیدگاه جهانیش آشنا بشید . بیشتر اینا متفق القول هستند که همچین چیزی رو میشه برای اعتماد در واقع ترجمه کرد. Trust can be defined as the willingness or intention to make oneself vulnerable to the actions of others… خود را در وضعیت آسیبپذیر و معرض اعمال دیگران قراردادن هست . یعنی من خودم رو توی موضعی بذارم که یکی دیگه بتونه به من آسیب بزنه. این میشه اعتماد ..حالا این که من به چه دلیلی خودم رو در این موضع بذارم!! فرع قضیه هست. مثلا شما فرض کن پولت رو میدی دست یه نفر دیگهو این یعنی شما رو در در معرض آسیب قرار داده . شما رو در موضع آسیبپذیر قرار داده. Make oneself vulnerable خودرا آسیبپذیر کردن و یا مثلا شما یه حرفی رو به یک میزنی نیگی این رازه منه به کسی نگو ،خب پس خودت رو داری در موضع آسیبپذیری قرار میدی. امروزه که توی این شبکههای اجتماعی هست مثلا میگه آره من عکسامو داده بودم بهش. میبینی خیلی پیش میاد ..من بهش اعتماد کرده بودم ، عکسای خصوصیمو داده بودم بهش.. بعد دیدم این عکسامو برداشته online گذاشته. پس شما عکستو میدی به یه نفر، رازتو میدی به یه نفر ، پسورد نمیدونم حسابت رو میدی به یه نفر، کارت بانکیتو میدی دست یه نفر . یعنی خودت رو در وضعیت آسیبپذیر قرار دادی. آسیبپذیری که چی؟ در شرایطی که توان شما برای کنترل اون اعمال دیگران محدوده .یعنی حالا ممکنه شما بگید مثلا من خونمو اجاره دادم به یکی دیگه ، ولی این به معنی اعتماد نیست، چون شما اومدی یه قولنامه نوشتی ،محضر رفتی، نمیدونم چه کردی.. چک گرفتی ..سند گذاشتی ..چیکار کردی، پول پیش گرفتی.. یعنی این خیلی اعتماد نیست. خودت رو در معرض آسیب قرار دادی یا در معرض اعمال دیگران به گونهای که خودت نتونی جمعش کنی قرار ندادی. ولی اگه کاری کردی یه طرفه بود یعنی اینکه اونطرف دیگه به کرم خودشه. میتونه بهت آسیب بزنه، میتونه بهت آسیب نزنه اون موقع میتونیم بگیم که شما به اون فرد اعتماد کردی. و حالا سوال پیش میاد که مثلا آیا اعتماد میزانش در انسانها نوسان داره؟ آیا بعضی انسان ها هستن که هی خودشون رو در معرض حمله دیگران قرار میدن؟ آیا بعضی انسان ها هستن که نه خیلی مواظب هستند، اصن حاضر نیستن که هیچ آسیبی رو در وضعیت آسیب پذیری قرار بدن. اینا بحثهایی ست که ما دنبال خواهیم کرد. پس این رو به عنوان تعریف اعتماد به عنوان قسمت اول نگهدارید. حالا چرا خودش در اون وضعیت قرار میده؟ این هم خودش بحثه.. آیا به خاطر محبته؟ آیا به خاطر خیرخواهیه؟ آیا به خاطر کمک به همنوعه؟ آیا دنبال منافعه؟ خب شما مثلا پولت رو میدی دست یه نفر .. یه مدت مرسوم بود.. برو باهاش کار کن سودش رو بهم بده. ماشینتو میسپاری به یه نفر برو باهاش مثلا مسافرکشی کن بعد درآمد رو بیا نصف نصف با هم شریک شیم. یعنی میتونه لزوما مقولهی خیرخواهانه و دوستانه نباشه .اصن یه بحثی که دنبال خواهیم کرد .که آیا اعتماد ریشه در altruism ، در واقع کمک به همنوع و prosociality کمک به همنوعان داره یا اتفاقا بعضیا معتقدند اعتماد یک پدیدهی خودخواهانه است. یعنی وارد یک بازی با یکی میشی که ببین من موقتا شیشهی عمرمو میدم دستت به این شرط که تو به من یه سود هایی در دراز مدت برگردونی. اینا همش جای بحث داری و میخوایم مکانیسمهای روانی، روانشناختی اینا رو حلاجی کنیم و ببینیم که تو مغز این آدما چی میگذره؟ پس اگه اجازه میفرمایید این بحث رو اینجا تموم کنیم خیلی طولانی نشه فایل سنگین نشه .از جلسهی بعد میخوایم ببینیم که اصلا اعتماد رو چگونه مطالعه میکنند؟ تاریخچهی مظالعه اش تو انسان ها چگونهاست؟