خب جلسهی سوم نگاهی به مقولهی اعتماد اجتماعی رو دنبال کنیم .اگه خاطرتون باشه جلسهی قبل راجب اندازهگیری اعتماد و یا اینکه اصلا میشه اعتماد رو در انسانها اندازهگیری کرد؟ بحثی داشتیم و اشاره کردیم که تا چندی پیش، یعنی شاید تا قبل از هزار و نهصد و نود و پنج بیشتر مطالعات متکی بر پرسشنامه ی مستقیم بود. از آدما میپرسیدن چقدر به دیگران اعتماد داری؟ این اعتمادت به غریبهها چقدره؟ به آشناها چقدره؟ و در واقع یک معیار درونی و میشه گفت تخمین ذهنی از اون رو از مردم استخراج میکردند . ولی از سال هزار و نهصد و نود و پنج خیلی مد میشه و خیلی این فراگیر میشه توی پژوهشها که بیان از بازیها استفاده کنند و در واقع افراد رو در محیط آزمایشگاهی در بازیهای خیالی قرار بدن که در جریان اون بیان ببینند کیا به چه کسانی بیشتر اعتماد دارند و این مقولهی اعتماد تو بین اونها چجوری نوسان میکنه؟ و به کمک اینها سعی کنن اون پارامترهای مرتبط با اعتماد را استخراج کند و شما اگر الان در این سیستمهای در واقع دانش سنجی ، علم سنجی دنبال کنید میبینید انواع مقالات چاپ شده، حالا بعضیا دارو امتحان کردند، بعضیا مداخلات روانشناسی رو انجام دادند، بعضیها اومدن صفات شخصیتی رو سنجیدن که ببینن کیا بیشتر توی این بازیها نقش بدبین رو دارن و چه کسانی نقش در واقع اعتماد کننده رو دارند؟ و میشه گفت واقعا انبوهی از اطلاعات به دست اومده و ادعا میشه که این از پرسیدن مستقیم ارزش بیشتری داره. اگر بازیها رو بخوایم نگاه کنیم معمولا بازیهایی که در سنجش اعتماد مورد استفاده قرار میگیرند، کلا به سه نوع یا سه دسته تقسیم میشند. یکیش یه بازیهایی هست که بهش میگن یه طرفه Unilateral . یه نفر باید به طرف مقابلش اعتماد کنه . بعضیا هستن دو طرفه هستند یعنی این که دو طرف باید همزمان به همدیگه اعتماد کنند تا بازی جلو بره و بعضی بازیها اصطلاحا میگن Sequential هستند . یعنی ترتیبی. یعنی اول بازیگر A به بازیگر B اعتماد میکنه و بعد از اون اعتماد بازیگر B به بازیگر A مجددا سنجیده میشه . حالا ما از این طبقهبندی به صورت کلاسیک و اسمگذاری دور بشیم، میتونم مثالهایی رو خدمتتون عرض کنم شاید براتون راحتتر باشه و با چند اسم آشنا بشیم. من اصرار دارم شما چند تا اسم بشنوید، اگر نشنیدید البته و اینها رو شما توی مقالات خواهید دید که چقدر به وفور استفاده بشه. سادهترینش که در واقع خیلی فراگیر بوده، به بازی دیکتاتور معروفه. منتهی خیلیها به این بازی در واقع اعتراض کردند که اینو چرا اصلا بهش میگی Game ؟ این دیکتاتور Game نیست ؟ یک عملیات در واقع اصلا الان هم بگم شما میگین اصلا بازی نبود این چیه داری میگی بازی! این صرفا یک اقدام ساده است و حالا چرا اسمش و گذاشتن دیکتاتور ؟ برای این که میگن در این دو نفر که بازی میکنند ،نفر اول همه چی دستشه. یعنی هر کاری دلش بخواد میتونه بکنه که به اون فرد میگن دیکتاتور و در واقع حرکت بازی به این صورت هست ،که به طرف یک مقداری پول میدن ، مثلا صد دلار پول میدن و در جریان بازی ،در مراحل مختلف میخوان بدونن که هر دفعه که این پول رو داره چگونه بین خودش و شریکش تقسیم میکنه؟ یعنی به همون دلیل گفتم یه عده اعتراض میکنن که این که دیگه بازی نشدن! این یه تقسیم سادهاست. مثلا اگر به فرد ده پوند بدن ،این فرد میتونه که این کار رو بکنه که همش رو برای خودش برداره یا اینکه دو پوندش رو بده به شریکش. هشت پوندش رو برای خودش نگه داره و همینطور میتونه گزینههای مختلفی رو در اون اجرا بکنه. منتهی داستان این که در شرایط مختلف، در حالات روحی مختلف، در این که قبلش مثلا چه کلماتی رو به او نشان داده باشند؟ یا اینکه چه خاطراتی رو برای او زنده کرده باشند؟ در واقع این رو میسنجند. پس بیایم نگیم که اصلا Dictator game اصطلاحا بگیم اقدام دیکتاتورانه دیگه. دست خودته، کرمه خودته. هرچقدر بخوای به طرف مقابل میدی. ولی حالا چرا اسمش Game برای اینکه این در اصل یک پلهی دیگه هم داشته، ولی امروز اسم اون پلهدارش، اونی که پلهی دوم داره رو گذاشتن Ultimatum Game . یا بازی اولتیماتوم. یعنی از نظر تاریخی اولش Dictator Game این بوده ، ولی بعدا این قسمت دومش حذف شده و به صورت Dictator game اسمش مونده و همون مثال ساده اینه که هر موقع دلش خواست پول رو توزیع میکنه است. ولی فرم اصلیش که امروزه بهش میگن Ultimatum game یعنی اسم امروزیش بازی اولتیماتومه به این صورته. که در در واقع قسمت اولش مثل همون دیکتاتور یه پولی میدن دست طرف ،میگن میتونی این پول رو همش رو برای خودت برداری یا اینکه میتونی نصفش کنی، میتونی یک دهمش رو بدی به بازیگر دوم ،میتونی نه دهمشو بدی. منتها نکتهای که هست اینه بازیگر دوم میتونه بگه قبول یا رد. اگر قبول کرد اون کاری که شما کردید انجام میشه، مثال من ده پوند دارم، دو پوندش رو میدم به به طرف دیگه، هشت پوندش رو برای خودم برمیدارم و اون هم میگه قبول و بازی اینجوری تموم میشه که شما صاحب هشت پوند هستید و اون فرد صاحب دو پوند هست.ولی یه حالت دیگه هم میتونه اتفاق بیفته و حالت دیگه اینه که بازیگر دوم بگه رد .. اگر بازیگر دوم بگه رد هر دوی شما یعنی همون کسی که دیکتاتور سابق بوده و همون کسی که دریافت کنندهی اون سهم در واقع خیریه یا هر چیزی هست ، هیچ کدوم هیچ مبلغی دریافت نمیکنند و قشنگیه بازی در همینه. یعنی شما باید یه جوری ذهن طرف مقابل رو خونده باشی، یه حدثی داشته باشی . مثلا افراد میان میگن که اگه من ده پوند داشتهباشم به احتمال زیاد بگم پنج پوندش برای من، پنج پوندش برای او . اون بعیده رد کنه چون رد کنه هیچی گیرش نمیاد و قبول کنه یک میشه گفت سهم منصفانه گیرش اومده. پنجاه درصد برای من پنجاه درصد برای اون. ولی در عمل انسانها پنجاه -پنجاه تقسیم نمیکنند. خیلی از مواقع دیده شده که مثلا شصت- چهل، هفتاد- سی تقسیم میکنند و نفر دوم هم باز قبول میکنه. برای اینکه حس میکنه اگه همون سی درصد رو نگیره هیچی گیرش نخواهد آمد. ولی از یه جهت ممکنه این احساس رو داشته باشه که خب داره به من اجحاف میکنه . این دیگه داره خیلی شورش رو درمیاره. نود و پنج درصدش رو برای خودش برداشته ، پنج درصدش رو میخواد بده من. من میخوام بزنم زیرش و اگر بزنم زیرش هر دومون هیچی گیرمون نمیاد و توی این شما نگاه کنید، انواع صفات پیچیدهی اجتماعی مطرحه. مسئله ی عدالت Fairness ، مسئله ی نوعی ذهن خانی یک نوع mind reading که این طرف مقابل با چقدر راضی خواهد شد ؟ و از طرفی دیگه نفر سوم ممکنه بعضی جاها رفتارهاش نابخردانه باشه. یعنی شما ببینید مثلا حتی اگر نه به یک هم توزیع کرده باشه ، باز همون یه دونه رو برداری بهتر از اونیه که هیچی گیرت نیاد . ولی گاهی اوقات طرف حاضره بگه من یه دونم رو از دست میدم که نه تای طرف مقابلم خراب کنم . درسته من چیزی گیرم نیومده ،ولی جلوگیری کردم از این که اون نه تا به دستش بیاد. این همون مفهوم پیچیدهی شاید شادنفرویده” باشه. یعنی من از این که خودم چیزی گیرم نیومده خب ناراحتم ولی از این که کار اونم خراب کردم احساس خوبی دارم و یک احساس سرخوشی بهم میده. پس میتونه عواملی مثل حسادت ، عدالت و حتی حس خراب کردن دست رقیب غیر منصف که باعث شادی میشه رو در بازی سنجید. ولی هنوز خیلیا میگن این دوتا بازیها مگر اینکه به صورت سریالی اجرا بشند، خیلی مفهوم در واقع میشه گفت اعتماد توش نیست . مثلا تو بازی دیکتاتور اگر شما بیای این رو سریالی انجام بدی ، بگی نوبتی افراد دیکتاتور میشن، اون موقع چرا! یه مفهوم عدالت هست . ببخشید که مفهوم اعتماد هست . یعنی اینکه اگر من این سری اومدم و انصاف رو رعایت کردم امید دارم که وقتی بازی افتاد دست رقیب من، طرف مقابل اون هم به نوعی این کرم من رو متقابلا جبران بکنه و اون رعایت کنه . پس شما میبینید بسته به اینکه چند نوبت اینا اجرا بشه میتونه درقالب اعتماد هم قرار بگیره. اما بازی اصلی ای که بیشتر مقالات روی این هست و حتی شما میبینید مقالات خیلی عجیب غریبی، از تجویز داروهای ضد پسیکوز، تجویز آمفتامین، تجویز اکسیتوسین گرفته تا مداخلات روانشناسی و اندازهگیری سایز مردمک چشمها و حرکت دستها بیشتر بازی است که بهش اصلا میگن بازی اعتماد Trust Game و این میشه گفت format یک شکل واحدی داره که من مختصرا خدمتتون عرض میکنم و در طی این درسگفتار خواهیم دید که چه چیزهای جالبی رو با این کشف کردند. حالا شما یه ذره رو این تامل کنید داستانش به این صورته. که در اینجا دو تا بازیگر وجود داره ،یک بازیگر این طرف میبینید و دیگری بازیگر سمت راست، به بازیگر در واقع اول یک رقمی پرداخت میشه که معمولا حالا برای رند بودن، برای ساده بودن و برای این که در عین حال در محیطهای آزمایشگاهی این قضیه رو رعایت بکنن که این خیلی شبیه قمار و حالتهای خیلی برد و باخت سنگین نشه ارقامی مثل ده دلار ،ده یورو یا ده پوند رو استفاده میکنند. و این رو هم فراموش کردم بگم در بسیاری از این بازیها اینگونه هست که افرادی که توی بازی شرکت میکنند، آزمودنیها هستند، داوطلب هستند، خیلیاشون اجازه دارند پول رو نگه دارند. یعنی عملا یه قمار کوچولو هم میشه و میگن حالا اشکال نداره اون کمیته اخلاق پژوهشها هم اجازه میده به همین دلیل باعث میشه که افراد جدیتر بازی کنند با پول خیالی با پول ایروپولی نیست . مثلا یه ده دلاری واقعی بهشون میدن . میگن وقتی شما ده دلار رو گرفتیم میتونید دو کار بکنی یا میتونی ده دلار رو برای خودت نگهداری، یعنی در واقع بازی به این صورت است که ده دلار رو برای خودت نگه داری یا اینکه میتونی ده دلار رو منتقل بکنی به نفر دوم . حالا نفر دوم باز میتونه دو کار بکنه البته قبل از اینکه کاری بکنه یه اتفاق جالب میفته، یه قانون داره میگه اگر شما اومدید و پولت رو به نفر دوم منتقل کردی، یعنی الان یه بار دیگه نگاه کنید شما یه رقمی بهت دادن میتونی کلش رو برای خودت نگه داری یا این که میتونی کلش رو بدی به نفر دوم . اگر دادی به نفر دوم یه ضریب میخوره که معمولا این ضریب در خیلی از پژوهشها سه برابره. یعنی نفر دوم صاحب سی دلار میشه. منتها اون نفر دوم حالا میتونه دو کار بکنه میتونه سی دلار رو کامل برای خودش برداره ، یعنی هیچی به شما نرسه یا این که میتونه اون سی دلار رو دو تا پونزده دلار بکنه پونزده تا شو برای خودش نگهداره، پونزده تا شو برای شما پس بفرسته. همین حرکت ساده رو نگاه کنید. این یه دنیا توش ذهنخوانی، مقولهی عدالت،مقوله ی اعتماد و مقولهی جبران و در واقع میشه گفت خیرخواهی وجود داره . نفر اولی که این پول رو به اون منتقل میکنه عملا داره اعتماد میکنه طبق تعریف. چون نفر دوم میتونه هیچی از پول رو برگردونه پس به همین دلیل این نفر اول که پولش رو داره در اختیار نفر دوم قرار میده، در واقع داره فعل اعتماد رو انجام مده. پس این بخش بازی اعتماد رو میسنجه و به این فرد میگن اعتماد کننده. ،trust یعنی کسی که اعتماد میکنه و این نفر دوم که پول رو میگیره عملا کار اعتمادی ای نکرده، بلکه داره در عمل این پول رو میتونه جبران بکنه .یعنی اگر بیاد و پونزده دلارشو پس بده در واقع عمل او جبران حساب میشه . حالا باز چیز جالبی که وجود داره اینه.. که این فردی که جبران میکنه میتونه هیچ پولی رو به اون نفر اول برنگردونه و سی تا رو برای خودش برداره با این حال اگر این نفر اول رو که شما اعتماد کرده و پول رو به نفر دوم داده نگاه کنید ولی اگر اعتمادش به جا بوده باشه و این فرد جبران کرده باشه به جای ده دلار ف صاحب پونزده دلار میشه. یعنی شما میبینید که این اعتمادش یک عمل در واقع میشه گفت سودبخش بوده و باعث افزایش سودش شده. حالا ازتون خواهش میکنم به همین قضیه یه مقداری توجه کنید، تامل کنید، روش فکر کنید . این اعتماد کننده داره چه کاری میکنه ؟ خیلیا میگن این فعل اخلاقی انجام نمیده، بلکه یه فعل عقلانی داره انجام میده، میگه وقتی شما به طرف مقابل اعتماد میکنی داری یه جوری سرمایهگذاری میکنی و اگر اعتماد نکنید ده دلار رو به عنوان کامل خواهی داشت . ولی اگر اعتماد کنی پونزده دلار خواهید داشت . پس پاسخ اعتمادت رو میگیری. ولی از طرفی خودت رو داری در معرض خطر قرار میدی، همون مسئلهای که گفتم تعریف اعتماد اینه که خود را در معرض خطر و درواقع Vulnerable ، خود رو آسیبپذیر قرار دادند چون که اون میتونه پول شما رو برداره و بره. خب پس میبینم که این یک دینامیک قشنگی توش شکل میگیره و این آزمون رومیتونید، این بازی رو میتونید شما تو پژوهشهایی که خواستید، توی پایاننامه، توی هر چیزی که خواستید پیاده کنید و به نظر میاد که جوابهای خیلی جالبی میده و این افراد حالا بسته به اینکه چقدر با هم آشنایی داشته باشند؟ چقدر با هم غریبه باشند پاسخشون فرق میکنه. ولی نکتهای که هست اینه که قرار نیست اینا باهم دیگه مذاکره کنند ، داستان اینه که اطلاعات نباید بینشون رفت و برگشت داشته باشه. حالا انبوه پژوهشهایی که انجام شده یه سری چیزای جالب نشون داده که من الان اینجا بعضیاشو براتون میگم . توی اکثریت پژوهش ها نشون دادند بین هفتاد و پنج تا نود درصد افراد یعنی فرد الف اعتماد میکنه و پولش را در اختیار نفر دوم قرار میده. پس شما یه تخمینی داشتید از ضریب اعتماد. جالبه! یعنی همینجا شما اولین کشف رو داشتید که حالا ممکنه شما بگید ده دلار پولی نیست یا اینا خیلیاش تو محیط های آزمایشگاهیه یا خیلی از این افرادی که شرکت کردند خب دانشجویان داوطلب هستند. خب درسته!! ولی وقتی اومدن اینا رو تعمیم دادن تو کشورای مختلف تو ملتهای مختلف رقم جالبی که در آوردن اینه که در بازی اعتماد حدود هفتاد و پنج درصد افراد اعتماد میکنند و پولشونو میدن نفر دوم . پس این یه نکتهی جالبه! نکتهی دوم وقتی اون افراد پول رو دریافت کردند مشاهده کردند که نفر دوم که جبران کننده است ،معمولا توی پژوهشهای مختلف حدود هشتاد درصد پول رو دو تکه میکنه و سهم اعتماد کننده رو بهش میده.. پس میبینیم که فعل جبران هم نسبتا شایعه. حالا همینا باز میگم اونایی که اومدن میخوان دنبال زنتیکش باشند و دنبال مقولههای بیوشیمیایی باشند میگن پدیدهی جبران ، ربطی به اعتماد نداره این به پدیدهی عدالت و حس اخلاق ، morality ربط داره و در واقع اونایی که اشکال اخلاقی دارند، اونایی که اشکال در واقع میشه گفت پدیدههای حس همبستگی، هم نوع دوستی، فداکاری اینا دارند از جبران سر باز میزنند چون این مسئله اعتماد توی دومی وجود نداره . اون صرفا داره پس میده. اونایی که مثلا عذاب وجدان دارند، اونایی که آدمای خیلی اخلاقی هستند اینجا جبران رو انجام میدن در مقابل رفتارهای ضداجتماعی، اونایی که شخصیتهای psychopath، antisocial هستند این ضریب جبران رو پایینتر انجام میدن. اما باز میگم کشف های جالبتری هست حالا من به تدریج به اینها اشاره خواهم کرد. ولی اعتماد کننده مثلا خیلی با مسئله ی antisocial بودنش رابطه نداره ، یعنی شما نگاه کنید اینجا سوال اینه ، اینه که داره پول رو به این میده چی باعث میشه بده؟ هوششه؟ آیا مسئله ی اخلاقیاتشه؟ خیلیا دیدن نه. این ربطی به اخلاقیات نداره یعنی اتفاقا گاهی اوقات psychopath ها و antisocial ها ممکنه راحتتر پولرو بدن. چون طمع کنن که اگه بگیره من پونزده دلار گیرم میاد . یعنی پنجاه درصد بیشتر گیرم خواهد اومد . خب پس اینا یافتههای قشنگی بود . حالا باز یه تعدادی یافتههای دیگه میگم که علم اعتماد روی اینها خورد خورد سوار شده، به غیر از این اعدادی که دیدیم و این یافتهها نیاز به تفکر دارند، نیاز به تامل دارند یعنی اونایی که با این بازیها سالها کار کردن یه چیزایی کشف کردن و میگن بیاین مکانیزم های این رو ما توضیح بدیم. مثلا یکی از کشفهای معروف اینه.. قبل از اینکه فرد اعتماد کننده یعنی این.. پولش رو به این بده ازش سوال کنند که آقای اعتماد کننده که شما میخواید پولتو بدی به اون و ممکنه پولت رو بخوره چند درصد احتمال میدی اون پولت رو پس بده؟ یعنی پولت رو برگردونه ؟ با کمال تعجب دیدن جواب حدود چهل تا پنجاه درصده. ببینید همین دینامیک رو نگاه کنید، این نیاز به تفسیر داره. یعنی این فردی که ما اینجا داریم اعتماد کننده وقتی ازش میپرسی به اون طرف مقابل چقدر اعتماد داری ؟فکر میکنی چقدر پولت رو درواقع پس خواهد داد ؟ چقدر احتمال میدی؟ چون ما اینجا دیدیم هشتاد درصد احتمال هست که پس بده. میگه چهل تا پنجاه درصد .. پس همین الان شما ببینید چند تا تناقض پیدا شد و اینا مطالعات متعد این رو تایید کرده ها. یک : چرا انقدر پایین؟ یعنی چرا مردم رو خیلی بدتر از اونی که هستند فرض میکنیم؟ یعنی چی باعث میشه که فکر کنی بقیه پولت رو میخورند؟ این سوال اول. سوال دوم: حالا که چهل- پنجاه درصده چرا تو نود درصد موارد پولتو میدی بهش؟ میبینی تناقض پیدا شده و این تناقضهای ست که روانپزشکان و روانشناسان ،روانشناسان اجتماعی، جامعهشناسها باید جواب بدند. مثلا تناقض اول: چی باعث میشه که با وجود این که میگی چهل- پنجاه درصد این پول من رو پس میده هفتاد و پنج تا نوددرصد اعتماد کنید ؟و دوم این که چی باعث میشه که اون طرف درواقع خیلی بهتر از اونی که فکر میکنید دربیاد؟ سالیان سال این دو نفر پژوهش کردند و انقدر پژوهشهاشون قشنگه که من حیفم میاد ازشون اسم نیارم و حالا تو منابعی که در انتهای این درس گفتار معرفی خواهم کرد ، کتابها و مقالاتی رو معرفی میکنم که این دو نفر جزو مولفینش هستند . ولی فکر میکنم از این فرصت استفاده کنم و یادی از اسمشون بکنم. دیوید دانینگ” و دیگری دتلت فشتنهور” ، فشتنهور توی دانشگاه گرونینگن هست، توی هلند و دیوید دانینگ” توی آمریکا کار میکنه و این دو نفر خیلی پژوهشهای زیادی در مورد همین تخمین میزان کلاهبردار بودن مردم زدند. یعنی از خیلیها پرسیدن که دیگران رو چجوری میبینید؟ اسم دیوید دانینگ” باید برای شما آشنا باشه به خصوص اونهایی که در اون مبحث غرور و نخوت حضور داشتند، از پدیدهای یاد کردم به نام پدیدهی Dunning- Kruger که در واقع پدیده ای است که نام دیوید دانینگ” و جاستین کروگر” هست و اونم اینه که هرچقدر میبینیم اطلاعات افراد کاسته میشه، تبحرشان پایین میاد، میزان موفقیت خودشون رو بالاتر تخمین میزدند و در واقع همون مثالی بود که زدم، اونایی که هیچی درس نخوندند و در واقع اصلا به قول معروف خیلی عذر میخوام اینجوری حرف میزنم. ه رو از ب تشخیص نمیدند وقتی از جلسهی امتحان میان بیرون میگن نود درصدش رو درست زدیم . به این پدیده میگن پدیدهی Dunning- Kruger که انسانهایی که علمشون کمه و در واقع اطلاعات کمی دارند. جالبه بصیرتشون هم خیلی کمه و خیال میکنند خیلی خوب امتحان دادند، خیال میکنند جوابا رو خیلی درست دادند. دانینگ” و کروگر” روی این قضیه خیلی کار کرده ،اصطلاحا ما بهش میگیم Metacognition که این افکار خودت چقدر بهش آگاهی ؟چقدر حواست هست که درست جواب دادی؟ چقدر حواست هست که غلط جواب دادی؟ یه حوزهی کاری دیگه ی او که به همراه دتلت فشتنهور” کار کرده، دتلت فشتنهور” در اصل آلمانیه مال دانشگاه Bonn بوده بعدا اومده دانشگاه Groningen توی هلند کار میکنه . این داستان هست که چرا مردم اینقدر راجب دیگران بد تخمین میزنند؟ یعنی همه رو کلاهبردار و به نوعی فریبکار میبینند؟ پس همینجا کمکم یکی از معما ها هم حل میشه. اون پدیدهای که ویلیام بی من” کشف کرده بود و مروین زونیس” راجب ایرانی ها میگفت، وقتی دقیقتر اومدن نگاه کردن دیدن جهانگیره، جهانشموله. یعنی توی setting آزمایشگاهی وقتی از این طرف میپرسید خب طرف مقابل شما مثلا دانشجوی همکار شماست ، هیات علمی همکار شماست یا هر چیزی که هست چقدر فکر میکنی تو این بازی سرپول واقعی ، پولت رو پس میده ؟میگه چهل تا پنجاه درصد . یعنی یه دفعه شما میبیند چرا انقدر یهو پایین جواب داده؟ در اصل رقم اصلی هشتاد درصده. چرا انقدر مردم رو psychopath میبینید؟ چرا انقدر مردم رو دزد میبینید ؟ چرا انقدر مردم رو غیراخلاقی میبینید؟ این یک سوالی بود که این سالیان سال داره روی این کار میکنه . و سه تا دلیل قشنگ براش پیدا کردند. یکیش اینه که میگن انسانها همینجور که راه میرن همونطور که احساس میکنند از نظر هوش، ازنظر زیبایی و از نظر استعداد و توانایی به بقیه سر هستند ، یعنی یک سوگیری داریم که در قالب همون سوگیری dunning-Kruger هست . یعنی آدما فکر میکنن خیلی کارشون درسته یه کشف جالبی کردن این که نظر اخلاقی هم این حس رو دارن . یعنی وقتی انسانها را میسنجی همه حس میکنند که از نظر اخلاقی خیلی به بقیه سر هستند. پس این یکی از کشف های قشنگیه که تو دل تووری اعتماد دراومده . پس شمایی که اونجا هستی داری این رو گوش میدی فکر میکنی خیلی با تقوا تر از بقیه هستی ، خیلی درست کار تر از بقیه هستی ، پول هیشکی رو نمیخوری ، حق مردم رو رعایت میکنی ، خیلی انصاف داری کلاه سر مردم نمیذاری این جزو تفوق اخلاقیته و عملا همیشه یک درصد تقریبا دو برابر.. ببین چون دیدیم اونایی که پول رو پس میدن هشتاد درصد هستن. ولی عملا فکر میکنند چهل درصد پس میدند. شما یه ضریب تقریبا دو برابر داری توی تخمین درستکار بودن خودت و نابکار بودن دیگران و این یک پدیدهی هست که self esteem آدمارو حفظ میکنه . پس این رو در نظر بگیرید بقیهی مردم مثل شما هستند احتمالا و فکر نکن که همه یه جوری کلاهبردار و کلک اند . شما یکی، من یکی خوب در اومدیم و پول مردم رو نمیخوریم . دومین چیزی که روش بحث شد ، خیلیا گفتن که ببین این چهل درصد همون مفته که تو جلسهی قبلی صحبت کردم ، الکی چیزی میپرونه دیگه . در واقع این آدما خیلی دقت نمیکنند. به همین دلیل همین دو فرد در واقع دانینگ” و فشتنهور” میومدن آزمون های دیگهای رو طراحی کردند. مثلا یکی از آزمون ها این بود : صد یورو این وسط گذاشتند، مثل حالا دیگه قمار شد و توی این صد یورو اومدن گفتن که خب حالا یه پژوهش دیگه بود دیگه.. گفتم میانگین پژوهش چهل و پنج تا پنجاه درصده. این رو شما فکر کن یه پژوهش دیگه است. با یک گروه دیگه با یک درصد آشناتر. گفتن ببین درست تخمین بزنی که طرف مقابل چند درصد پولت رو پس میده ؟ خب یعنی در واقع هدف این نیست که صد یورو رو بهش بدین، اشتباه نکنیدا. ببینید اینجا همین ده دلاره ولی داستان اینه که یه قمار جداگانه، یک قمار علاعده اینجا گذاشت که ببین اگه بگی درست حدس بزنی چند نفر اینا پولت رو پس میدن ؟این صد یورو مال توعه. فهمیدین؟ یعنی داستان این نیست که صد یورو رو به اون بدی، داستان اینه که اگه این رقم رو درست تونستی تخمین بزنی. به عبارت دیگر اگر اون جوری که اینا میگن یه نوع حرف مفته، مردم یه حرف مفتی میزنند و نمیدونم همینجوری یه چیزی میپرونند باشه وقتی یه انگیزهی مالی پیدا کنند باید تخمینشون بهتر باشه . چه جالب که متوجه شد اینه!! دقت بفرمایید ! مثلا اگر قبل از اینکه پول بذارن وسط طرف میگفت شصت درصد من احتمال میدم اون پولم رو برگردونه. حالا گفتم اونجا چهل تا پنجاه بودا. توی این پژوهش استثنا شصت در اومده بود. وقتی پول وسط گذاشتن و گفتن حواستو جمع کن درست تخمین بزن. عدده خیلی اصلاح نشد ، فقط چیز بامزهای که اتفاق افتاد این که اشعار پیدا کرد. یعنی مردم فکر کردن همون حدود شصته ولی من برای اینکه خیلی فکر کنم ، زور بزنم کلم رو کار بندازم گفتم شصت و یک ممیز چهل و پنج صدم درصد. یعنی به خیال خودشون دقیقتر شده در صورتی که رقم رو خیلی بالا نبردن فقط اشعارش رو زیاد کردن به ظاهر عدد قشنگ تری باشه. پس این رد میکنه این داستان رو که مردم یک حرف مفت میزنند اینجا و در واقع به این صورت نیست. حالا بعضی از پژوهشهای دیگه یه کار دیگه هم کردند، توی این پژوهشها گفتیم ده دلار به طرف میدادن میگفتن برو بازی کن، بیست دلار میدادند میگفتن بازی کن. بعضی از پژوهشها اینه از پول خودت باید بازی کنی و در واقع اون موقع قضیه فرق میکنه دیگه. اگه پول خودت باشه چون بعضیا اینا میگن یه اصطلاحی هست تو این پژوهشها هست، توی قماربازان هست، پول خانه است . house money . خونه به معنی خرج خونهی شما نه. پول اون صاحبه، پول میزبان، پول اون کسی که کازینو داره، پول اون کسی که میگه آقا با پول من بخون عب نداره و این رو خیلی تو تئوری قمار و توی تئوری risk taking ، ریسک پذیری بررسی کردن که آیا با پول خودت باشه همون قدر ریسک میکنی؟ یا با پول دیگران؟ مثلا از پول دیگران آدم راحت ریسک میکنه یه رقم گنده روی کارت میخونه . ولی اگه قرار باشه از جیب خودش دربیاره ممکن محافظهکارتر بشه و تخمین هاش درست تر باشه. باز اومدن دیدن اگه با پول خودت باشه ، بازم این اتفاق نمیفته و در واقع مردم اون بدبینی رو دارند. یه نظریهی دیگه هست اینه که بهش میگن نظریهی مدیریت خطا. و اینم جزو نظریات جالبیه، Error management theory . error management theory یا نظریه ی مدیریت خطا میگه که ذهن ما وظیفه نداره تخمین درست بده، به این جملهی من دقت کنید! این جملهی تو زندگی فردی تون، میگه ذهن شما وظیفه نداره تخمین درست به شما بده، ذهن شما وظیفه داره تخمین امن به شما بده . یعنی یه کاری کن که پولت نپره ! نه اینکه یه کاری بکنه که maximum صحت رو داشته باشیم و این یک مبحث خیلی عمیقی توی تئوری شناخت و خطاهای شناختیه. یعنی مغز ما میلیونها سال تکامل برای این ساخته نشده که جهان رو واقعی ببینه ، برای ساخته نشده که تخمیناش از وقایع اطراف ما maximum دقت رو داشته باشه. مغز ما ساخته نشده که یک دانشمند باشه . مغز ما ساخته شده که حامی منافع ما باشه . پس شما باید تا اونجایی که میتونید دیگران رو مشکل دار ، خطرناک و کلاهبردار ببینی . و الا خب پولتو میخورن و میره. ولی با این حال هنوز شما دقت کنید یه ذره پیچیدگی داره. برگردیم به همین.. حتی اونایی که میگن محافظه کار باشید. خب گفتن اگه شما محافظه کار باشید و توی بازیهای متعدد با آدمای متعدد همیشه ده دلار رو بردارید و ریسک نکنی، در نهایت پول کمتری گیرت میاد . اینجا خیلی بحث جدی شد. دوستان من خواهش میکنم یه ذره فکر کنید! شما تو همین صحنه این screenshot رو نگاه کنید . من ده دلارم رو بدم به این ناشی از هوشمه، زرنگیمه، سادهلوحیمه یا برعکس ناشی از شدت زکاوتمه؟ چون دیدن اونایی که اعتماد میکنند در دراز مدت و بازی متعدد چون هشتاد درصد پول برمیگرده ،در نهایت پول بیشتری گیرشون میاد تا این که اصطلاحا تکخوری میکننو و پولشون رو نمیدنند. اینجاست که یکی از ابر چالشهای پدیدهی هوش و عقلانیت از منظر فلسفه و منظر روانشناسی خودش رو آشکار میکنه. دوستان عزیز رفتار عقلانی چیست؟ آیا ریسک کنم و اعتماد کنم ؟ یا اینکه محافظهکار باشم و اعتماد نکنم؟ کدام یک از اینها سود بیشتری به من خواهد داد؟ لااقل در تئوری game میگه که اگر ریسک کنی و اعتماد کنی. پس شما یه جا متوجه میشید ،که تعریف هوش، تعریف عقلانیت ،تعریف خرد و اونجوری که ما فکر میکنیم منطق ریاضی دو -دوتا چهارتاست نیست، یک منطق بسیار پیچیدهای داره و شما در جریان بازی ، اون آدم باهوش، اون آدم زرنگ به قول ویلیام بی من” که اصطلاح ایرانیا رو برداشته عین همون توی تیتر کتابش کرده، تیتر یکی از فصلهای کتابش کرده . زرنگ.. آدم زرنگ پول رو برای خودش ورمیداره .یه آدم زرنگ به طرف مقابل اعتماد میکنه و ادای هالو هارو درمیاره و پول میده بهش به این امید که سودش بیشتر بشه . پس شما متوجه میشید که مقولهی هوش ،زرنگی ،اعتماد و خطرپذیری مفاهیم ثابت و در واقع fix نیست و لحظه به لحظه عوض میشه . برخلاف اونی که یه عده میگن هوش همونی که ما تو تست هوش میسنجیمش. من از شما یه سوال میخوام بکنم! این اعتماد کننده، فرد الف چه جوری میفهمی آدم باهوشیه؟ آیا مرتب پولشو میده طرف مقابل؟ یا اینکه همهی پولا رو برای خودش برمیداره . حتی سوال رو میشه اخلاقی هم کرد. کدام فعل عقلانی اخلاقیتره؟ پول رو بدی طرف مقابل یا اینکه امنیت رو رعایت کنی؟ و در واقع این بند آخری که اینجا بود رو نگاه کنید.. نظریهی مدیریت خطا!! گفتیم عقل ما وظیفهی دقت نداره ،وظیفهی حفظ منافع ما رو داره و حالا شما اینجوری فکر کنید منافع ما در اعتماد کردنه یا اعتماد نکردن ؟ یعنی اعتماد نکنید خب منافع صد در صد تامین شده چیزی از دست نمیدی. ولی وقتی اعتماد کردی اون موقع ممکنه حتی منافع بیشتری به دست آورده باشی. من فکر میکنم تئوری اعتماد به این دلیل جالبه!! و به این دلیل من بهش پرداختم که متوجه میشید عقلانیت ،خرد،هوش اونجوری که ما فکر میکنیم پدیدهی ثابتی نیست و در واقع شما همینجا متوجه میشید که مثلا میگی یارو از هوششه، این پول دادنه از هوششه یا پول ندادنه؟ و این یک بحث پیچیدهتری اسن که من میخوام در درسگفتاری دیگه دنبال کنم و اون هم مفهومیست که میگن مفاهیمی مثل هوش، دقت بفرمایید دوستان عزیز! اخلاقیات ،ریسکپذیری، تکانشی بودن ،شخصیت اینا مفاهیم Essentialist نیستند. یعنی میشه گفت مصداق خارجی ثابت ندارند . حالا یه ذره ممکنه شما بگید یعنی چی؟ یعنی میخوای بگی هوش وجود نداره؟ میخوام بگم Essentialist نیست . یعنی چیز ذاتی به نام هوش نداریم .چون شما همینجا باید بمونی تو این فکر بمونی، یک فرد “الف “باهوش کدومه ؟و ممکنه شما بگید بسته به شرایط داره . میگیم وقتی بسته به شرایط داره، پس ماهیت Essential نداره . یعنی بهنام 32:59 ،محیطی است. وابسته به شرایط محیط است. خب این مبحث زده طولانی شد. اجازه بدید یک توقف بذاریم اینج.برای این که فایل خیلی سنگین نشه. فایل بعدی رو بعد از این خدمتتون تقدیم میکنم.