سلام دوستان اگر موافقید قسمت پنجم از نگاهی به مقوله ی اعتماد اجتماعی رو دنبال کنیم. قسمت چهارم در واقع سوم و چهارم یه مقدار راجب این بازی های مربوط به اعتماد صحبت کردم و از یه بازی دیگه نام بردم و گفتم اینم بازیه مهمیه و از روی این هم مقالات زیادی در اومده و نکات خیلی جالبی کشف شده و در واقع میشه اسمش رو گذاشت بازی مثلا اموال عمومی. Public Goods Game یا در واقع فواید عمومی و اساس این بازی چی هست؟ اون بازی اعتماد یا بازی Trust اگر خاطرتون باشه معمولا دو نفر بازی میکردند ، ولی یک بازی است که چند نفر بازی میکنند و در واقع یک طراحی جالبی هم این داره . این بازی رو میتونن دو نفر- سه نفر و البته خیلی بیشتر معمولا بازی میکنند و گاهی اوقات میتونن ده ها نفر بازی کنند به دلیل به شرایط اجتماعی نزدیکتره و مساله ی اعتماد جمعی رو بهتر میتونه تو خودش منعکس کنه. حالا اساس این بازی چیه؟ ببینید به افراد یه مقداری پول داده میشه همونطور که توی اون بازی اعتماد یادتونه؟ مثلا بیست دلار میدادن.. اینا هم مرسومه توی مقالات یک بیست دلار به هرکس تعلق میگیره. قاعده ی بازی اینه.. مثلا میگن که شما چهار تا بازیکن در اینجا داری.. یک- د- سه – چهار هر کدام از این بازیکن ها مختارهستند بخشی از اون پولشون رو از صفر تا همش رو به یک کاسه یا یک صندوق جمعی منعکس کنند ، منتقل کنند. بعد اون پولا که در صندوق جمع شد در یک ضریبی ضرب میشه. مثلا اینجا یک ممیز دو دهم رو گذاشتند ببینید یک ممیز دو دهم. یعنی اینجا ببینید چهار تا بازیکن هست به هر کدوم بیست دلار دادن، بازیکن اول بیست دلار گذشته ، بازیکن دوم بیست دلار گذاشته ، بازیکن سوم بیست دلار گذاشته، اما بازیکن چهارم پولی نداشته کل بیست دلار رو برای خودش برداشته و اینجا شصت دلار توی صندوق جمع شده . بعد گفتیم ضربدر یک ضریبی میشه که در واقع سود حاصل از این مشارکته. برای همین ببینید این بازی به زندگی معمول شبیه تره و اون شصت دلار ضربدر یک ممیز دو شده و تبدیل شده به هفتاد و دو دلار و بعد قاعده ی بعدی بازی این است که این هفتاد و دو دلار به صورت مساوی بین همه ی شرکت کننده ها صرف نظر از این که هر کدوم چقدر پول گذاشتند تقسیم میشه و شما میبینید که در واقع هر کدوم از این ها اون رقم رو به دست میارند. هیجده دلار، هیجده دلار هجده دلار و هجده دلار هم به این نفر چهارم. منتها این نفر چهارم کسی بوده که صفر دلار گذاشته. و او علاوه بر اینکه بیست دلار خودش رو نگه داشته یه هیجده دلارم از این صندوق جمع سود جذب کرده که میشه سی و هشت دلار . یعنی این برنده ی این راند بوده ، یک زرنگی کرده همون مفهومی که ویلیام بی من ” میگه مصداق اینه. بقیه پول گذاشتن این نداشته. یه زرنگ بازی درآورده اینجا رندی کرده و سی و هشت دلار گیرش اومده . در صورتی که این بقیه از بیست دلاری که گذاشتن فقط هیجده دلار پسشون اومده. یعنی دو دلار ضرر کردند. حالا گاهی اوقات میشه ضریب یک ممیز دو رو بیشتر کرد. یک ممیز دو کرد، یک ممیز چهار کرد، ضرب در دو کرد. که بازی الگوهای مختلفی پیدا کنه ولی طراحی این بازی Public goods یا در واقع میشه گفت اموال عمومی یا فواید عمومی، فواید عامه به این صورت هستش. حالا این چرا بازی اهمیت داره؟ برای اینکه شما نگاه کنید که در اینجا این افرادی که پول میذارند، یک امیدی باید داشته باشند یا یک ایمان و اعتمادی داشته باشن که بقیه هم همانقدر میذارند و توی این جمع شما زمانی سود می برید که بقیه تشویق بشند پول بذارن و شما یکی نزاری و در اینجا شما با زرنگ بازی سود خوذت رو حداکثر کنی. منتها این بازی برخلاف بازی Trust معمولا توی مقالات که بررسی کردند یه بار بازی نمیشه این رو ممکنه بگن خیلی خب میشینیم ده بار بازی میکنیم . یعنی بار اول افراد پول میزارن سودشونو برمیدارند بار دوم پول میذارن، سودشون رو برمیدارند و همینجور الگوی پول گذاشتن اینها رو در واقع مطالعه کنند. اینم بهتون بگم این افرادی که اینجا هستند همدیگر رو نمیبینند و با هم دیگه نمیتونند مذاکره کنند که ببین تو چقدر میخوای بذاری؟ باید یه حدس بززند، یه اعتمادی داشته باشند از نظر پول گذاشتن. خب اومدن دیدین که هرکسی چقدر پول میذاره؟ اولین سوال این بوده. یعنی چند درصد پولش رو ریسک میکنه ؟ و این رو هم شما بدونید شما همه با هم توافق کنند، دقت بفرمایید که پول بیشتری بذارن چون ضربدر این ضریب میشه سود بیشتری گیرشون میاد. یعنی شما ممکنه بگید همه بیان محافظه کاری کنند از این بیست دلار نفری یه دلار بذارند، خب این میشه چهار دلار ضرب یک ممیز دو فوق میشه مثلا پنج دلار و خیلی چیز گیرشون نمیاد سودی پیدا نمیشه . درستش اینه که حداکثر پولشون رو بیان بذارن ولی اگر حداکثر پولتو گذاشتی و این وسط یکی، میتونیم بگیم در واقع رند بازی درآورد، کلک زد ، زرنگ بازی دراوورد و پول نذاشت اون موقع شما با یک ضرر مواجه میشید. دیدن اون مقدار پولی که افراد میذارن در این منحنی نگاه کنید، انعکاسیست از باورشون که بقیه چقدر خواهند گذاشت. ببینید این خط در واقع میتونیم بگیم حاصل این دوتاست . اینه که باور دارید بقیه چقدر میذارند، خودت چقدر خواهی گذاشت و ببینید خط مستقیمی دراومده. یعنی اون آدمی که باور میکنه بقیه چهل دلار میذارن خودشم چهل تا میزاره. پس مهمترین عامل در اینجا همون اعتماد یا اعتقاد یا اون گونه که توی اون پرسشنامه ی موریس روزنبرگ” بود Faith in people ایمان به مردم است . یعنی شما وقتی میخواین مشارکت کنید یه ایمانی داری که ببین بقیه هم پول خواهند گذاشت انشاالله و من ضرر نخواهم کرد . هرچقدر شما بدبین تر باشی مثلا این احساس رو داشته باشی که ببین من بعید میدونم کسی پولش رو بذاره. مثلا پنج دلار میذاره ، منم پنج تا میزارم.. ببین چقدر این شبیه پول گذاشتن است. اما اگر بازی رو تکرار کنیم اینش خیلی قشنگه. یعنی n رو اون نفری که دارن بازی میکنند اصطلاحا میگن Gمرتبه بازی کنند معمولا اینا رو ده بار یا بیست بار بازی میکنند. یعنی افراد هر سری میشینند و بعد هم نمیگن کی کلک زد ، کی چیکار کردا. آخرسرمیگن سود شما در راند اول مثلا پونزده دلاره. سود شما در راند دوم هجده دلاره. ببینن مردم چجوری پول میذارن؟ چیزی قشنگی که درآوردن باز به خصوصیات انسان ها برمیگرده. اولا ببینید پول گذاشتنه چگونه است؟ این خط پایین رو نگاه کنید این لوزی ها ، حدود بیست و پنج درصد مردم ، توی این بازی وقتی مثلا در یک شرایط متعارف صورت گرفته . بیست و پنج درصد مردم ببین هیچی پول نمیزاره، تو کل بازی.یعنی استراتژیش حالا عذر میخوام مفت خوریه یه نوع مفت بریه. این وایمیسته میگه من هیچی پول نمیزام، بقیه میذارن . من کارم نیست ، هر دفعه هم سود میکنم و بقیه در واقع حالا گول میخورن دیگه، این به خیال خودش .. این همون کاراکتر زرنگ باز ها است . اصطلاحی که برای این ها توی روانشناسی اجتماعی هست میشه free rider ، free rider effect یک چیز خیلی قشنگه که چی میشه بعضیا چه مسئله ای تو روانشون هست ؟ آیا کودکیشونه؟ آیا فرهنگشونه؟ آیا سبک برخوردشون با مسائله؟ که توی این بازی پول نمیذاره تا آخر بازی هم یه قرون نمیذاره و هر سری هم سود جم میکنه . خب free rider ها معمولا بیست و پنج درصد این بازی ها رو تشکیل میدن. حالا میگم اینا جاهای مختلف پژوهش شده ، ده درصد هست، پونزده درصد هست، نمیدونم هست. ولی جالبه یه درصدی هستن مثل اینکه اصلا استراتژیشون تو زندگی free riding هست .و حالا ینارو شما میخوای بگی ضد اجتماعی هستند، psychopath هستند. Sociopath هستند،هر چیزی رو میخوای اسم بذاری این خود جای بررسی داره. بقیه چیکار میکنند؟ بقیه ببینید یک حرکتی میذارند در واقع اصطلاحا میگن Conditional cooperator . conditional یعنی چی؟ یعنی شرطی ، مشروط یعنی پول گذاشتنشون مشروطه . مثلا یه سری ده دلار میذاره حول و حوش ده دلار میبره مثلا دوازده دلار میبره . وقتی دید دوازده تا برد تشویق میشه همون حول و حوش میذاره ، بعد سری بعد مثلا چهارده دلار میبره ، دوباره میاد چهارده دلار میذاره . یعنی مقدار پولی که میذاره حول و حوش بردش تو سری های بعد هست . منتها باز این خط رو نگاه کنید یک مفهوم آموزنده و بدبینانه ی دیگه هم داره. ببینید این از این خط در واقع وسط به تدریج عدول میکنه و کمتر میشه . یعنی همین جور که بازی ادامه پیدا میکنه افراد کم کم اینجوری هستند که ببین درسته من تقریبا همونقدر بردم میذارم. مثلا ده دلار میذارم ، یک ممیز دو برابر یک ممیز یه برابر ببرم، کم کم به این نتیجه میرسن که بذار کمش کنیم . یعنی یه آهسته آهسته میان پایین. ولی خیلی پایین نمیان و تقریبا مماس بر میزان برد و باخت شون حرکت میکنند. اکثریت آحاد جامعه از نظر روانشناسی Conditional cooperator هستند . یعنی هر سری یه مقداری میذارن اگه حول و حوش او بردند ، سری بعد هم همان مقدار میذارند. یه خورده معمولا با تمایل به پایی نتر رفتن. یعنی حتی اینا هم تو فکرشون وقتی بازی پا به سن میزاره به سمت یه ذره رندی حرکت میکنند، اینا هم شروع میکنن از اعتماد بقیه سو استفاده کردن. الگو های دیگری هم وجود داره که شونزده ممیز هفت درصد مثلا تو این مطالعه الگوهای دیگه بوده . یکی از الگوهای خیلی شایع اینم بدونید جالبه ، الگوی هشت هست. یا اون میگن u معکوس . ولی برا ما میشه هشت، هشت فارسی . به این صورتکه اول مثل بقیه میذاره ، وسط بازی دبه درمیاره میاد پایین . یعنی وقتی حس کرد که بقیه که حالا دارن پول میذارن، بقیه که دارن مشارکت میکنند حالا اعتماد بقیه رو که جلب کردم من شروع میکنم وسط راه free rider میشم . وسط راه شروع میکنم یک نوع مفت خوری کردن. اینا هم یه درصدی هستند حالا درصدشون خیلی هم زیاد نیست. همه ی شونزده ممیز هفت نیست، سه – چهار درصد هستند. باز یه چیز جالب دیگه که از این مطالعات دراومده نگاه کنید، هیچکسی نیست که به صورت non conditional یعنی غیرمشروط رقم ثابتی بزاره. یعنی افراد نمیان این کار رو بکنند که ببینند من صرف نظر از این که بقیه پول میذارن یا نمیذارن من هر سری بیست دلارم رو میذارم . این دیگه خیلی عذر میخوام مصداق همون هالو میشه. همون gullibility ، عوام فریب ، گول خور، عوام خور میشه ، درواقع فریب خورده میشه. اون آدمی میشه که duped ، سرش کلاه گذاشتن. ولی ببین تو اکثریت بازی کسی نیست که برای اینکه بگه خب من کاری به بقیه ندارم ، من به خودم فکر میکنم. دیگران خواستن پول بزارن یا نزارن .یکی کشف قشنگی که اینجوری شده دیدن نهاد بیشتر بشریت مشروطه . یعنی اگه بقیه کار کردن ،منم کار میکنم . بقیه کارکردن من جا میزنم .این اکثریت جامعه است . یه اقلیتی free rider هستند . سواری مفت میبرن و اون درصدی که هالوی مطلق ، حالا ما او داریم بهش میگیم بار میذاریم روش، شایدم از نظر خودش یک اخلاقی مطلق باشه، یک قدیس مطلق باشه من کاری ندارم . بقیه پول بذارن، نذارن من همه ی سهمم رومیذارم. وجود نداره ..خب اینم یک یافته ی دیگه. باز حالا یافته های جالب دیگه ای بود. که مثلا آیا در اینجا اون چیزی که باعث میشه افراد پول بیشتری بذارن، اعتمادشونه به بقیه؟ یا باورشون به این بقیه هست که بقیه ی انسان ها fair هستند، یعنی عادل هستند. چیزی که متوجه شدن بیشتر حس عدالت است . یعنی این که حس میکنند، ببین من کاری به اعتماد به بقیه ندارم ، من تو این بازی بیشتر کرم ، عدالت و برابری و مساوات رو معتقدم . اونایی که معتقدند همه ی انسان ها fair هستند، یعنی عادل هستند عدالت را رعایت میکنند ، برابری رو رعایت میکنن پول بیشتری میذارن در مقایسه با اون اینکه معتقده جهان خیلی آدمای عدالت پروری توش وجود نداره. پس اینم یه یافته دیگه هست که راجب مفهوم عدالت fairness ما باید بعدا صحبت کنیم. که چه جوری تو ذهن ما شکل میگیره ؟ آیا انسان ها ذاتا علاقه به برابری و عدالت دارند ؟ فرانس دووال” معتقده این ریشه های تکاملی داره. یک پژوهش خیلی قشنگی داره که منتها پژوهش فکر کنم بیشتر شیکه تا علمی داستانش رو حتما شما توی یوتیوب دیدید که دو تا میمون هستند کار میکنند و بعد به یکیشون خیار میدن ، به یکیشون انگور میدن و بعد از یه مدت اون کسی که حس میکنه هر دو یه اندازه داریم زحمت میکشیم ولی به اون یکی دارن انگور میدن به من خیار میدن، خیلی فیلمش قشنگه تو یوتیوب من اینتو نتونستم بذارم .چون معمولا با سیستم تداخل میکنه ، ضبط رو مختل میکنه. خودتون برین ببینید. فرانس دووال” مسئله ی fairness در میمون ها. بعد از یه مدت عصبانی میشه و خیار رو پرت میکنه ، دیگه خیار رو نمیگیره و دیگه بازی نمیکنه حس میکنه که ببین هر دو یه زحمت میکشیم و اون همش انگور گیرش میاد، من خیار گیرم میاد . خیار کالری نداره، شیرینی ای نداره و انگور مال اون فرد است.خب بر اساس این پژوهش های زیادی راجع به هم روانشناسی انسان ها صورت گرفت که کیا تو این بازی میان رندی میکنند،free rider میشن. و در عین حال یک سری پژوهش های قشنگی بین ملت ها شکل گرفت که بیاین ببینیم مثلا وقتی افراد از جاهای مختلف دنیا با هم ، با هم گروه خودشون دارن بازی میکنند چه مقدار هست؟ مثلا یکی از پژوهش های خیلی قشنگ، این کشورها و این شهرها رو در بر میگیره . یه تعداد از سئول هستند، از ملبورن، از ریاض عربستان هستند ،از مسقط توی عمان هستند، استانبول هستن، از روسیه هست ، سامارا ..این سامره نیست . سامارا توی روسیه است ، مینسک توی روسیه سفید، کپنهاک در دانمارک ، ناتینگهام انگلیس، بن در آلمان، زوریخ و بوستن و سنگاله. و آتن. و این پژوهش های قشنگیه یعنی این داستانی که مثلا ایرانی جماعت اهل رندیه یا نمیدونم اروپایی جماعت کلک نمیزنه اینا ، اینا رو میشه اینجوری با این پژوهش ها خیلی بهتر ارزیابی کرد . چون میدونید پرسشنامه خیلی کمک نمیکنه افراد میتونند خب همونجوری که بی اعتمادند ، پرسشنامه رو هم دروغ بگن ، بگن من به همه اعتماد دارم یا من فکر میکنم آدم درستکاریم ، این که قبول نیست. تو بازی که حالا سر پول هم باشه چیکار میکنند؟ خب این شهرهای مختلفه که نام بردم خدمتتون. این جدول رو نگاه کنید جدول قشنگیه. این یه مقاله نیست من این رو به عنوان مثلا یه دونه انتخاب کردم خدمتتون. خیلی از مقالات مشابهی هست که شبیه ایناست و تقریبا همینارو نشون داده. بیایم یه ذره با روانشناسی ملت ها آشنا بشیم . خب این n تعداد آدم هایی که در واقع از هر سمپلی انتخاب کردند تو این بازی شرکت کردن. هر کسی با هم شهری یا هموطن خودش بازی کرده و بهش هم گفتن بقیه مثلا مال هموطنان شما هستند. میبینید که چقدر این نوع بازی ها امکان پژوهش به ما میده، چون مثلا شما ببینید چقدر میشه تنوع درست کرد. مثلا شما که داری از شهرت بازی میکنی ، ممکنه بهت بگن نخیر اون چند تای دیگه که دارن بازی میکنند مال یه شهر دیگه هستند یا شما مثلا مرد هستی اونا خانم هستند. شما پزشک هستی اونا مهندس هستند. همه ی این واحدها رو میشه اندازه گیری کرد . منتهی میگم اینا اجازه ی دیالوگ با هم ندارند ، برای همین بعضی جاها حتی نیازی نیست که شما بری از کشورهای دیگه آدم پیدا کنی ، از رشته های دیگه آدم پیدا کنی به اون بازیکن به دروغ یا حالا میتونیم بگیم جزو design ، طراحی پژوهش هست . بگی که بقیه مثلا اینجورین، بقیه زندانی بودند، بقیه معتادن ، بقیه نمیدونم رشتشون اینه کافیه.. برای اینکه هیچ کس ، کس دیگرو نخواهد دید. حتی بعضی از این ها ممکنه که کاملا بعضی بازیکن ها خیالی باشند. خب اینا مال این بوده و بعد این g1 هست . به هر کدوم بیست دلار داده بودند g1 یعنی اون مقدار پولی که به طور متوسط هر کسی توی راند اول گذاشته و اینا ده بار بازی کردند. ببینید مثلا دانمارکیه از بیست دلار چهارده دلارش رو بار اول گذاشته ، یعنی یه نشانه ی یک اعتماد بالاست. این سرمایه ی اجتماعی رو نشون میده . چون شما public goods یعنی چی؟ یعنی ما همه بریم پول بذاریم جامعه رو بسازیم، پول بذاریم کشور رو بسازیم، پول بزاریم یه پروژه ی مشترک دنبال کنیم . پس یکی از شاخص های در واقع این بازی public goods این سرمایه های اجتماعی رو نشون میده یعنی چقدر حاضری پول بذاری به این نیت که همه با هم بعدا تو سود شریک بشیم. بعد آمریکا بوده دوازده ممیز نود و شیش تا گذاشتن، زوریخ بوده ، سن گالن بوده باز توی سوییس، بعد همین جوری میبینی میاد پایین یه مقدار به سمت کشور های کمتر صنعتی و کمتر مرفه حالا بعضیاشون مرفه هستند ، ولی صنعتی نیستند مثلا ریاض یا عمان حرکت میکنیم . پول اولی که میذارن خیلی کمتر است . مثلا شما نگاه کن تو عربستان نزدیک هشت دلار گذاشته . یعنی به این نتیجه رسیده که من چرا ریسک کنم پول بذارم؟ بذار ببینیم بقیه چی میذارند. یعنی شروع فرایندشون پایینتر بوده با یک شی به هم نوع خودش نگاه کرده. مثلا اگه شما بیست دلار میذاری ممکنه تو راند اول مثلا هیشکی.. همه پنج دلار بزارن، آخرسر از بیست دلارت حتی اگه ضریب یک ممیز دو هم بخوره اون چه که گیر شما میاد مثلا هشت دلار باشه. که آسیب میبینه. میبینید ترکیه، سئول، آتن در عوض ملبورن استرالیا که بازیک کشور با نسبتا که نه.. خیلی مرفه همتراز اروپای غربی هست این پایین قرار داره.پس ببینید این خودش یک نوع سرمایه ی اجتماعی رو به بیانی نشون میده .ولی خیلی ناامید نشد این پایین جدول رو نگاه ، این پایین جدول درسته من نمیدونم تو ایران این رو بذاریم هرکسی چقدر از پولش رو خواهد گذاشت؟ ولی احتمالا باید یه چیزی بین عمان و استانبول و ریاض باشیم. دلیلی نداره خیلی بالا باشیم. ولی باز نگاه کن میگم اینجوری مرغ همسایه غاز است یا جهان رو بیایم به صورت خوب و بد تقسیم کنیم نیست .اتفاق جالبی که اینجا میفته نگاه کن، خوب دقت کنید راند دهم،اون راند آخره ، یعنی هرچقدر شما گذاشتید دیگه راند یازدهمی در کار نیست که بقیه بخوان تلافی کنند . برای همینه که حرکت انسان ها تو راند یکم در جریانه هشت راند وسط مهمه و راند دهم هم مهمه. راند دهم وقتی دیگه بازی داره تموم میشه افراد به این نتیجه میرسند که خب دیگه راند یازدهی درکار نیست . من زیاد نزارم. برای اینکه خودم رو بکشم کنار فقط اینجا بیام ادای مفت بری رو بکنم . free ride بکنم. ببین چه جالبه یه دفعه توی دانمارک ، توی زوریخ چه افتی کرده. حتی توی سوییس سن گالن توی راند آخر شده دو دلار، دو ممبز هفتادو سه سنت. یعنی آخر که دید اوضاع به هم ریخت ، دیگه قرار بازی تموم بشه منم به جرگه ی مفتخورها و کلاهبردارها و psychopath ها میپیوندم . یعنی یه دفعه اون داستان اعتماد دود میشه میره هوا. با این حال این پایین رو نگاه کنید ، مثلا نکته ی جالب اینه اونایی که توی عربستان هستند خیلی افت نکردند و جالبه حتی شما نگاه کنید راند آخر عربستانیه از دانمارکیه و سویسیه هنوز داره بیشتر میذاره . یعنی یه جوری درست میگه بازی تموم شد .. ببین بازی تموم شد دیگه این سری هیچی هم نذاری کسی راند بعد متوجه نمیشه کلاه رفته سرش ، دیگه کسی نمیتونه جبران کنه دوباره به ضدحمله بزنه . ولی با این حال میبینی عربستانیه خیلی افت نکرده. همین جدول راجع به روانشناسی trust و سرمایه ی اجتماعی خیلی حرفا میزنه. مثلا اینا ببین اروپای شمالی سرمایه ی اجتماعیشون در شروع امر بالاست ، ولی اگر اوضاع به هم بریزه و آخر کار باشه اینا هم به شدت افت میکنند . بین دو شده دو ممیز هفت شده ،حالا این وسط ترکیه دیگه از همه بدتره، شورش رو دراوورده ولی این استرالیاییه که خیلی باید خوب باشه، آخر سر بین تقریبا همه دبه در آوردن ،هیشکی پول تو راند آخر نذاشته … یک ممیز سه دلارش رو داده منتظر بوده بقیه بذارن از بقیه دریافت کنه. یعنی میخوام با این اسلاید این رو به شما بگم که رفتار اعتمادی و سرمایه ی اجتماعی یه چیز فیکس در انسان ها نیست. به شدت وابسته به شرایطه.. پس دوستان من !عزیزان من! اونایی که سوال میکنن چجوربود مثلااین کرونا اومد ما تو بعضی از کشورهای اروپایی هم دیدیم یه دفعه بلبشو شد، ریختن مغازه ها… این راند یک با راند ده فرق داره. راند ده یعنی دیگه بعدش خبری نیست !ریختن.. هر کسی هر چی تونست جنس خرید.. بلند کرد ،غارت صورت گرفت . در صورتی که اینا خیلی آدمای متمدن و با اعتباری بودند. جوابش اینه.. که نه به اون تمدنه خیلی اعتباری هست نه به این بی تمدنی و این حالت خودخواهی. انسان ها موجوداتی به شدت وابسته به شرایط هستند. یعنی همون دانمارکی که چهارده تا پولشو در مقابل آدمایی که نمیشناسه میذاره اون آخر سر میبینی شروع میکنه جر زدن. یا اون در واقع استرالیایی که اونم باید خلق و خوی خیلی صنعتی پیشرفته مدرن داشته باشه راند آخر ببینید چه کلاهبرداری میکنه در صورتی که اون عربستانی که خیلی بدبینه، هفت ممیز نه گذاشته تو راند آخر هم طفلکی خیلی افت نکرده، بازم مدلی که خب احتمالا عمل به وظیفه و یه جور اعتقاد دینی سنتی شه. همون اعتمادش رو حفظ نکرده، خیلی افت نکرده اعتمادش ، ران آخر بزن در رو نشده یه جوری داره همون کاررو میکنه پس این مطالعه ی trust یه چیزی رو نشون داده . میزان اعتماد در انسان ها به شدت وابسته به شرایط و انتظاراتشانه. یعنی اگر حس کردی اوضاع داره بهم میریزه ، دنیا داره کن فیکون میشه همون آدمی که به شدت سرمایه ی اجتماعیش بالاست یه دفعه میبینی ادای antisocial هارو درمیاره . حالا ممکنه شما بگید این بازیه.. آره ولی خب بیشتر کشفیات رو از روی اینا مدل سازی میکنند دیگه. پس ببین چقدر معماهای شما حل میشه انسان هایی که خیلی خوب دارن بازی میکنند این بخش زیادیش وابسته به محیط، شرایط و انتظاراتشونه و خیلی از تئوریسین های trust خبر خوبی که میدن میگن اعتماد بسیار سیاله. زود میاد ،زود میره وابسته به شرایط است. این خبر خوب برای کشورهایی که همیشه نالانند که ما سرمایه اجتماعیمون پایینه، نمیدونم مردم به هم اعتماد ندارند، هرکی میخواد سر اون یکی رو کلاه بذاره نه داستان این که بازی یه ذره قوانینش رو عوض میکنی از این رو به اون رو میشه و این خبر بسیار خوبی میتونه برای خیلی ها باشه. تو ذات انسان ها نیست کلک زدن یا اعتماد کردن ، مشروطه و اینجا هم دیدیم که قضیه و conditional اعلام کردند. بیشتر مردم conditional هستند. پس اگر شما با یه سری آدم بدبینه، بی اعتماد طرفی داستانش سادس یه ذره بازی کنی، شما درست بازی کنی اونا سریع اعتمادشون جلب میشه. اون طرفشم هست مردم هالو ذاتی نیستند، دو سه بار حس کردن بقیه دارن زرنگی میکنند، اینا شروع میکنند همونجور antisocial و psychopath شدن. سریع میاد و سریع هم میره پس اینقدر نریم بکنیم ، بگیم مثلا ببینید یه کسی اگر فقط ستون یک رو میدید میتونست کلی راجب فرهنگ منطقه حرف بزنه، که آره عربستان ،عمان اینا پادشاهی هستند. اینا دموکراسی ندارند، اینا همیشه بسته بودند تو و چین اینا.و در عوض اینا خیلی کشورهای دموکراتیکین. آره ولی کشور دموکراتیک میتونه در شرایط خاصی مردمش رو کاملا خودخوانه و بدون رعای دیگران حرکت کنه و عکسشم میتونه اتفاق بیفته . پس تا اینجا یه خبر خوب.. البته من اینا رو میگم میدونم شما اعتراض خواهید داشت. و من الان متکلم وحده هستم. این الان مثل همون داستان رانده آخر. من حرف میزنم و شما فرصت ندارید از ایدتون دفاع کنید ولی فکر میکنم جای بحث داره. حالا همین داستان در واقع public Goods یک اشاره ای هم بکنم به مقاله ی بسیار جالب گرت هاردین” . گرت هاردین” یک مقاله ای نوشت که جز مقالات خیلی استراتژیک تاریخ روانشناسی ، رفتار عمومی، مقوله ی اعتماد ، اقتصاد و جامعه شناسیه و اصلا اصطلاحی که او به عنوان تیتر این مقاله گذاشت و هنوز که هنوزه در کتاب های مختلف روانشناسی، روان پزشکی و غیره میاد و در واقع یک چالش و یک تناقضی رو او مطرح کرد که هنوز که هنوزه انسان ها بسته به اینکه liberalهستند، socialist هستند، چپن، راستن؟ پاسخ های متفاوتی به این خواهند داد. شما اگر طرفدار سرمایه داری باشید پاسخی که به این میدید خیلی فرق داره و این اعتراض یا این میتونم بگم بیانیه ی علمی -سیاسی که او چاپ کرد خیلی میشه گفت مبناش به نوعی درک این بازی است. Public Goods Game . بازی درواقع منافع عام یا منافع یا در واقع کالاهای عمومی. اسم مقاله هست The Tragedy of the Commons ، commons میشه چیزایی که مشترکات، همه میتونند ازش استفاده کنند و ببینند تو ژورنال Science چاپش کرده. یک ژورنال معتبر یا بگم فوق معتبر علمی بعد ازnature همه میگن این دیگه سخت پوست ترین ژورنال علمی جهانه که پزشکی، فیزیک هسته ای، نمیدونم ریاضیات پیشرفته، زیستشناسی، شیمی تو این چاپ میشه. سیزده December هزار و نهصد و شصت و هشت. حدود پنجاه و دو سال پیش. گرت هاردین ” چی میگه؟ البته اون زمان بیشتر تاکید گرت هاردین” رو مسئله ی جمعیت بود و صحبتش سر این بود .. اینم بهتون بگم حالا اگر تاریخچه اش میخواید بدونید تو دهه ی شصت و هفتاد و اون فقر و اون گرسنگی های ناگهانی که تو آفریقا اومد ، اون واقعه ی بهنام 27:1 که اگر یادتون باشه من یه صحبتی از اون هم در واقع توی سخنرانی ها ی قبلیم کردم که لیندون جانسون” خیلی بهم ریخته بود ودر واقع همه اون زمان میگفتن که ببین دنیا داره به سمت عهدی میره اون شکم های گرسنه کودکان آفریقایی، مردن از گرسنگی خیلیا رو به این باور رسوند که بین کره ی زمین دیگه اشباع شده، جا برای آدم بیشتر نیست و در واقع این سیاره باید یه جوری به صورت مشترکات ، مورد استفاده قرار بگیره هرکسی باید یه بخشیش رو استفاده بکنه. نه اینکه هر کسی هر چی تونست از منابع استفاده کنه . این مقاله در اصل راجع به انفجار جمعیت بود ولی بعدا به بقیه ی مشترکات هم سرایت پیدا کرد. یک مقاله ی طولانیست هفت صفحه است و ه چیز عجیبی هم که برای من هست اینه که حس کردم بیشتر یک بیانیه ی سیاسیه تا یک مقاله علمی . یعنی واقعا من بودم این رو توی مجله ی علمی مثل science چاپ نمیکردم. شعار دادن و نمیدونم یه جور جریانات سیاسی و اینا میپردازه ولی اساس حرفش چیه؟ اون میگه که مسائل Tragedy of the Commons راه حل تکنیکال نداره . یعنی و مثالی که میزنه ابتداش این بازی دوز بازیه. Tic-tac-toe انگلیسی ها بهش میگن . tic-tak-toe همون دوز بازی خودمونه. که میدونیم باید سه تا یه خط درست کنیم. و شما میدونید که اگر دو طرف مختصر بازی بلد باشن امکان نداره کسی بتونه اون یکی رو ببره. این رو بچه های دبستانی هی شانسشون رو امتحان میکنند ولی یه چند دور که بازی میکنند بعد متوجه میشن که نمیشه تو این بازی برد. برای اینکه تکنیکالی در واقع راه حل نداره .هیچ استراتژی شما نمیتونی بزنی ، هیچ پلیتیکی نمیتونی بزنی که بازی رو ببری برای این که کافیه اون دو سه تا حرکت شما رو با یک الگوریتم خاصی جواب بده ،همیشه بازی به صورت درواقع پات درمیاد اون وسط میمونه نمیتونیم کسی برنده داشته باشه . حالا این چی میگه راجب Tragedy of the Commons ؟ مثالی که میزنه اینه میگه ببین یه چیزایی هست که مشترک هستند و اگر ما فرض کنیم که هر انسانی سعی کنه درواقع انسان ها رو واگذار کنیم به اخلاق خودشون، به Trust خودشون، به اعتماد خودشون و هر کسی بیاد سعی کنه راه خودش رو بره به همچین بنبستی میرسیم. مثل این دو بازی. امکان نداره ..مثلا مثالی که از دیر باز میزنند.. مال قرن نوزدهم هست، میگه شما فرض کنید یه تعدادی روستایی هستند که اینا در واقع دام دارند که در زمین چرا کنه. خب هر روستایی دوست داره دام بیشتری داشته باشه دیگه و دامش رو زودتر به مرتع بفرسته که از اون علف و اون گیاهان استفاده کنند. ولی خب اگر شما زودتر بفرستید یه سود میبرید ،علوفه گیرت میاد ،سریع میری جایی که پر از سبزه است و میتونی دام هاتو خیلی سریع پرواری کنی و تعدادشون رو بیشتر کنی. ولی فراموش نکن که اگه زود به چرا رو بیارید ، اون علف رو میکنی و اجازه ی رشد اون علف و علوفه رو نمیدی در نتیجه قحطی سراغ همتون میاد. یعنی به عبارت دیگر tragedy of the commons یک design مشابه همین این داره. که یعنی اگر شما بیای زرنگ بازی درباری و در واقع صفر contribute کنی، یعنی سعی کنید سود خودت برداری بدون اینکه به بقیه کمک کنی، سریع گوسفندا تو وقتی که اون علف ها جوانان بفرستید و اون مزرعه رو از ته بکنه ، همه ی علف ها رو دراره.. ممکنه فکر کنی دست بردی، ولی چون بقیه هم خیلی سریع این کار رو میکنند، اونها هم سریع این کار رو خواهند کرد و اون مرتع سریع منهدم میشه . یعنی این بازی نگاه کن معنیش اینه اگر شما بیای به صفر حرکت کنی، تو دو سه راند بقیه هم شروع میکنند به صفر رفتن و بعد آخر سر کل بازی میشه صفر و در واقع هیچ کس سودی نخواهد برد و این رو در واقع میگه tragedy of commons و دلیلی که میگه اینه. میگه سیستم از درون خودش نمیتواند منجر به حل مسئله ی تراژدی مشترکات بشه . یه معنی دیگش اینه مخالفتش با اون دست پنهان ادام اسمست” که در واقع اگه هر کسی سعی کنه سود خودش رو به حداکثر برسونه ، جامعه به یک تعادل خوبی میرسه او ادعا میکنه که نخیر اینجوری نمیشه. شما وقتی همتون برید به اون بن بست میرسید و راه حل تکنیکی هم نخواهد داشت . یعنی بازیش ماه گیر میکنه . شاید یه معنی دیگش این باشه که همواره باید یک تنظیم کننده ی بیرونی، نه منفعت فردی در واقع بر انسان حاکم باشه .حالا او حس میکنه یک morality استف یک اخلاقه یا یک حاکمیتیست که به کار بقیه نظارت کنه. من داشتم فکر میکردم شاید اگر مصداق این رو توی ایران بخوایم در نظر بگیریم این پدیده ای که شاید خیلی از شماها هم بهش گرفتار شده باشید . این مصداق واقعی tragedy of the commons این جاده های شلوغ ایران به خصوص جاده ی چالوس در ایام تعطیلات فکر کنم شما این تجربه رو داشتید خب همه سعی دارند که سریع تر برسن شمال . منتها ببینید وقتی تو اینجور ترافیک گیر میکنید اگر شما بیای و همون زرنگ بازی مرسوم رو دراری، بندازی از این خط بری یا اینجوری که میبینی یه سری میندازن و از خاک و خلا میرن و خاک به پا میکنند. درسته که داری همون free ride روانجام میدی. اون سواری مفت رو انجام میدی. ولی خب سریعا همینایی که میندازن تو این جاده میرن اون جلو و با ماشین هایی که از روبرو میان برخورد میکنند و عملا یک گره ی خیلی عجیب غریبی درست میشه و سیستم با سرزمین میخوره و حالا سوال سر اینه. آیا میتوانیم اونقدر به هم اعتماد داشته باشیم که همه با هم قرار بذارن که آقا ببین هیچکس نیاد سواستفاده بکنه ، همه توی اینور خط بمونیم بذاریم آهسته بریم جلو؟ خب جوابی که اونایی که از تئوری بازی ها دارن به رویکرد سیاسیشون، باور کلان فلسفیشون درواقع سرایت میکنه . مثلا بعضیا میگن امکان نداره.. یعنی امکان نداره ما از طریق رعایت اصول به صورت فردی بتونیم این problem رو حل کنیم. این technical solution نداره . چرا ؟ چون میگه که وقتی شما میای رعایت میکنی ، یعنی شما میگی بیا من رعایت کنم من آدم حسابی باشم از خط نرم اونور، هرچقدر شما بیشتر رعایت میکنی امکان برد یا موفقیت اون ماشینی که شروع میکنه نارو زدن و خودش رو انداختن تو این خط و جلو رفتن ر افزایش میدی و به همین دلیل یعنی شما پاداشی که به free rider میدی افزایش پیدا میکنه. پس به همین دلیل این سیستم نمیتواند به یک تعادل موفق برسه . یعنی هر چی شما بیشتر اخلاق رو رعایت میکنید متوجه میشه که بیشتر سرت کلاه میره و رند ها بیشتر سود میبرند. یعنی راه حل شما اینه که منم جهنم میزنم میندازم اینور. میریم گره میخوریم حالا پدر هممون در میاد. یه بیست ساعت میمونیم تو ترافیک چالوس . دیدین اینا که اینا که اتفاق افتاده.. ولی حالا سوال سر اینه به عنوان یک روانپزشک، به عنوان یک روانشناس، به عنوان یک کسی که تو علوم رفتاری انسان ها کار میکنه ، شما به کدام معتقدید؟ یعنی راه حل این تراژدی مشترکات چیه ؟ یعنی چگونه میتوانیم کاری کنیم که این از این خط نرن اونور؟ آیا اخلاق فردی؟ آیا بلوغ فردی؟ آیا مقوله ی اندیشیدن و خردورزی فردی کفایت میکنه که این رو حل کنیم ؟یا اینکه نه حتما باید یک دست بیرونی به نام آقای پلیس باشه جریمه ی سنگین بذاره یا جاده رو یه طرفه کنه تا گرفتار این قضیه نشیم؟ ولی tragedy of the commons یه چیزای عجیبی نشون میده همون مسابقه ی در واقع بازی اموال عمومی، public goods ،دیدید که خیلی نیاید ملت رو سرزنش کنید ، ملت بی فرهنگن، نمیفهمن، شعور ندارند .این در این سیستم ها این بازی ها بسته به امکانات و انتظارات میتونه عوض بشه .یعنی کافیه شما فقط یک انتظاری داشته باشه که وقتی اونجا پلیس پدرتو درمیاره. گواهینامه تو میگیره ماشینتو میخوابونه میبینی ناگهان رفتار همه به صورت یک جهت در میاد و free rider ها ناپدید میشند. یعنی اگر شما این سناریو رو دیدید ، پیامی که من میخوام به شما بدم، اتوماتیک نگید بی فرهنگی مردمه یا حماقتشانه، تئوری بازی ها، تئوری Trust میگه اینگونه نیست. حتی گاهی اوقات شما میبینید شاید این گره خوردن از اخلاق مردم باشه .یعنی حتی میتونه اونوری باشه .برای اینکه free rider ها ،اون کلاهبردارها ، رندها فرض رو براین میذارن که بقیه عدول نخواهند کرد پس من بندازم از اینور با سرعت برم و به چالوس برسم. در صورتی که اگر این نگرانی رو داشته باشه که ببین اگه تو هم این کار کنی سریع اینا میان و همونا راه خودتو کور میکنند او کمتر این کار را دنبال خواهد کرد و در واقع پیچیدگی که این قضیه داره به راند آخر اون دانمارکی هم فکر کنید. یعنی ممکنه که راند آخر در واقع سناریو راند آخر دچار شی. همه فکر کنند که خب حالا که دیگه ولوشو هست بذار ما هم بیایم جلو. این کاربردی که داره یه تمی هست که من دوستان شخصا بهش اعتقاد دارن و اینم داستانش اینه که از طریق اینه که من رعایت کنم، من خودم و اصلاح کنم و کار به بقیه نداشته باشم سیستم درست میشه، این ترافیک درست میشه ،نمیدونم آلودگی محیط زیست درست میشه، راهنمایی رانندگی درست میشه، شاید این درست نباشه. یعنی شما اون ناظر بیرونی یا پدیده ای که اصطلاحا میگن پدیده ی emergent پدیده ای که از روی این، از درون این جدا بشه و از بالا و اینا نظارت کنه رو لازم داریم. یعنی اون دوربین در واقع پلیس که شما رو جریمه کنه. پس ببینید تئوری در واقع اعتماد یه تئوری جالبی هست توی همین tragedy of the commons میگه هرچقدر شما بیشتر رعایت میکنین، سود اونی که رعایت نمیکنه بیشتر میشه . یعنی شما با رعایت کردنت همزمان داری او رو تشویق میکنی به عدم رعایت و حالا شما مرتب یک تعادل در واقع شکنندهه خواهی داشت . حتی یه چیز جالب بهتون بگم .سوال سر اینه. اونی کهرعایت نمیکنه چه تفاوتی تو اون، یعنی اولین اقدامی که میکنه و این tragedy of the commons رو دامن میزنه . یعنی از این جمع خارج میشه چیه ؟ آیا او لزوما نسبت به بقیه صفات خاصی داره ؟ چیزی که پیدا شده این که نه لزوما.ممکنه شما بگید نه دیگه اون خیلی بی فرهنگه، اون خیلی معلومه دیگه شعور نداره دیگه ، ولی جالبه مطالعات زیادی که صورت گرفته یه مقدار این و زیر سوال برده که آنچه که باعث میشه نفرات اول از این جمع بکنند لزوما صفات پایدار شخصیتی شون نیست. این سیستم یک equilibrium یا یک تعادل شکننده است و خیلی راحت نمیتونی انسان ها رو به دو دسته ی آدمهای حسابی که مراعات میکنند و اون آدمای کلاش که مراعات نمیکنند تقسیم کنی یک سیالی توش وجود داره، یک fluidity توش وجود داره و چه بسا حتی اونایی که رعایت نمیکنند تو اولین قضیه اونا یک لحظه، یک شرایط خاص محیطی بوده ولی اونا این زنجیره ی عدم رعایت رو خیلی سریع از طریق با هم زدن دینامیک بازی در واقع اجرا میکنند. به همین دلیل سال ها تلاش برای پیداکردن ژن شخصیت ضد اجتماعی، ژن شخصیت psychopath ، antisocial موفق نبوده. یعنی نشون میده که مثل این که بیش از آن که تو ذات انسان ها باشه این قضیه یک پدیده ی موقتی و لحظه ای و این بازی هم همین رو به ما نشون میده . یعنی شما ببینید یه لحظه میبینید بازی همه شروع میکنن رعایت کردن و بعد وسطش یه عده میشکنند و حتی آخر بازی اونایی که خیلیم اول خوب اعتماد کردند خودشون ممکنه عوض شه بازیشون و در واقع به یک رفتار ضد اجتماعی برسند. نمیدونم زیاد صحبت کردم شاید خستتون کردم ولی این مسئله ی خیلی مهمیه . باید بهش فکر کنید از اون دوگانه ی ذاتش خوبه، ذاتش خرابه باید در بیاید و فکر کنید رول هایی که ما بازی میکنیم لحظه به لحظه تو اجتماع میتونه عوض بشه و این تئوری اعتماد تا حد زیادی این رو به ما نشون داده. خب برای این جلسه فکر میکنم زیاد صحبت کردم شما یک لغت tragedy of the commons و این بازی Public Goods Game رو تو ذهنتون داشته باشید. تا جلسه ی بعد که حالا میخوایم ببینیم که اون صفت هایی که ما داریم در مورد این تفاوتها در واقع تو ملت های مختلف اندازهگیری هست و اون لحظه به لحظه اش به چه پارامترهایی ربط داره؟ یعنی اون دانمارکی چگونه یه دفعه عفول میکنه یا برعکس ممکنه یک سنگاپوری خیلی سریع شروع کنه رعایت کردن ؟ فعلا برای ختم این جلسه این کتاب رو خدمتتون معرفی میکنم چون دیگه وسط های درسنامه میرسیم شاید شروع کنید اینا رو بخونید بد نباشه . Trust in social dilemmas یک کتاب نسبتا عمیقیه ، چپتر چپتر هست و تو نویسنده هاش مثلا توشیو یاماگیشی” یک روانشناس اجتماعی ژاپنی هست، اون خیلی قشنگ تحلیل کرده این فرهنگ ژاپن رو و این داستان جوامع جمع گرا در مقابل جوامع فردگرا و یاماگیشی” یکی از اون افرادیه که اون دوگانه هایی که انسان های جمع گرا ، انسان های فردگرا، انسان خودخواه، انسان جمع گرا رو میگه این اصلا یه کاریکاتوره قشنگ اصطلاح کاریکاتور رو به کار میبره . اینا یک حرکت سیالاته، مثل حرکت مایعات یه لحظاتی سیال میبینی خیلی قشنگ داره حرکت میکنه ، یه زمانی میبینید توش کلی چالش و تلاطم پیدا میشه و در واقع این خیلی تو ذات شاید سیال نباشه اون شرایط و اون کانالی است که توی اون داره حرکت میکنه. توشیو یاماگیشی” یک روانشناس اجتماعی و جامعه شناس sociology هم خونده بود. هست که متاسفانه همین دو سال پیش از دنیا رفت و این آخرین اثرشه مال دو هزار و هفده هست و بتینا روکن باخ” یکی دیگه از نویسنده ها هست که اون یک اقتصاددانه و توی این پر از تئوریسین های trust است و حتی راجب این که آیا مثلا اونی که زود از جدول میزنه اینور oxytocin مشکل داره؟ یا داستان یه جوری بیشتر رول های اجتماعیست ، صحبت کرده. تا جلسه ی بعد که میخوایم اعتماد در ملت هارو بیایم بررسی کنیم.