عرض سلام دارم خدمت شما دوستان و علاقه مندان عزیز. یک مجموعه ی دیگر رو میخوام خدمتتون ارائه بدم . امیدوارم براتون قابل استفاده باشه و در واقع ازش بهره ی لازم رو ببرید. اسم این مجموعه است نگاهی به مقوله ی طرد شدگی . و طردشدگی رو من سعی کردم معادل Rejection , social rejection and Ostracism در نظر بگیرم و به نظرم اومد یک مقوله ی بسیار جدی ، بسیار کلیدی و خیلی مهم در رفتار انسان هاست. انسان ها موجودات اجتماعی هستند . یعنی به ندرت میتونند به تنهایی دوام بیارند و درواقع اساس زیستی اون ها متکی بر این است که در گروه های متعدد و متنوع انسانی زندگی کنند . ولی چیز خیلی جالبی که هست اینه که سال های اخیر متوجه شدن که چقدر اهمیت داره که شما در این مجموعه ی انسانی در کجا قرار گرفته باشید؟ آیا مورد توجه ، قبول و اقبال بقیه هستید ؟ یا این که بقیه به شما به نوعی با کینه ، نفرت و لجاجت نگاه میکنند؟ آیا شما را میپذیرند ؟ یا شما را طرد میکنند؟ و به طرز جالبی دیده شده که اصلا این که چقدر پذیرفته شده هستید یا چقدر طرد شده هستید کلی بر روی رفتار شما ، سلامت روان شما ، باورهای شما ، اعتقادات شما و احساسات شما اثر میذاره . و حتی به قول بسیاری از میشه گفت روانشناسان اجتماعی neuroscience های اجتماعی و اون هایی که در حوزه ی علوم شناختی و اجتماع کار میکنند . قسمت زیادی از صفات ما ، شخصیت و هویت ما نیستند. بلکه موقعیت اجتماعی ما هستند و وقتی موقعیت اجتماعی تغییر میکنه به طرز عجیبی این صفات ما هم عوض میشه و جابه جا میشه . برای همین به نظر میاد یک حوزه ی خیلی مهمیه ودرواقع بسیار اهمیت داره. امیدوارم این مجموعه رو بتونم به طوری خدمتتون ارائه بدم که براتون قابل استفاده باشه و اگر سوالاتی در این حوزه دارید پاسخگو باشم در جریان این درسنامه . میخوام در واقع این مبحث رو با یه جمله ای که به نظر من خیلی قشنگه از پائول مکلین ” شروع کنم . پائول مکلین ” میدونید اون کسی هست که در واقع مغز سه قسمتی رو مطرح کرده بود. که معتقد بود که مغز ما یک مغزیست مرکب ، از اون سیستم limbic که میراث خزندگان ماست و بعد سیستم para limbic و سیستم emotional ما که بخشی از اونا میراث پستانداری ماست و بخش دیگری که در واقع اون cortex خیلی پیشرفته است که اون در واقع میشه گفت میراث انسانی و homo sapiens ماست . جمله ی قشنگی داره میگه “…a sense of separation is a condition that makes being a mammal so painful.” احساس جدا شدن و به نوعی طرد شدن وضعیتیست که پستاندار بودن را اینقدر دردناک میکنه . وقتی ما وارد حوزه ی پستانداران شدیم، mammals شدیم . البته به نظر میاد پائول مکلین” یه مقداری اشتباه میکنه، پایینتر از پستانداران هم این اتصال وجود داره. حالا راجب این صحبت خواهم کرد.. گونه ها به همنوع خودشون وابسته میشند و درواقع همینطور که ما تو سلسله ی تکاملی بالاتر میریم و پستانداران عالی تر، پستانداران اجتماعی رو داریم ، اینا وابستگی متقابل پیدا میکنند چه بین مادر و فرزند ؟ و چه بین خواهر برادرها ، خانواده ی متمرکز و همینطور که گسترش پیدا میکنه همنوع هایی که با هم در یک گروه، دسته یا گله زندگی میکنند ؟ و در واقع به مغز به مرحله ای از تکامل میرسه که دیگه اتصال به همنوع اهمیت پیدا میکنه . و وقتی شما از هم نوع میبری یا همنوع شما رو بیرون میندازه، شما و طرد میکنه یک احساس بسیار بدی رو تجربه خواهید کرد که در واقع به قول پائول مکلین” میشه درد پستاندار بودن mammal so painful و در واقع درد rejection درد طردشدگی ، دردی که دیگران قبولتون نکنند و همینطور که من نشون خواهم داد، این درد میتونه بسیار شدید باشه و یک دردیست کاملا جدی و تاثیرگذار روی سلامت روان ما و خیلی از صفات ما رو میتونه توضیح بده . پس ببینید وقتی تجسم کنید انسان ها هم مثل پستانداران در یک مجموعه زندگی میکنند و این که شما کجا قرار گرفتید ؟ آیا در مرکز هستید ؟ آیا بقیه به شیوه ی مثبت به شما نگاه میکنند ؟ یا اینکه نه آهسته آهسته دارید به حاشیه رانده میشید ؟ و دارید به نوعی مورد غفلت و اهمال کاری و ندیده شدن قرار میگیرد. و یا حتی وقتی که دیگه از اون حاشیه هم دورتر میشی و کاملا طرد میشی. یعنی میندازنت بیرون.. کلی تغییرات در روان ما اتفاق میفته وقتی در مرکز هستید حس خوب بودن دارید، بیشتر عمر میکنید، زندگی خیلی راحت میگذره ، استرس کمی دارید و از بیماری های روانپزشکی خیلی خیلی کمتر رنج میبرید . ولی همینطور که به این حاشیه نزدیک میشید تغییرات خیلی جالبی تو شخصیت شما، سلامت روان شما ، طول عمر شما ، بیماری هایی که مبتلا میشین ظاهر میشه . مثلا وقتی افراد به این حاشیه میرسن، دیده شده که چند دسته علائم پیدا میکنند. مثلا گاهی اوقات خیلی پرخاشگر میشند، خیلی طلبکار میشند، با هم دعوا دارند در صورتی که وقتی اینجا قرار دارند ، خیلی شخصیت آرومی هستند. خیلی شخصیت دوست داشتنی و مهربانی هستند. به اینجا که میرسند به خشونت متوسل میشن، به تهدید متوسل میشن، با دیگران بیشتر دعوا میکنند. یا حتی به صورت کاملا متناقض و paradoxical ، گاهی اوقات برعکس، به شدت مهر طلب میشند، به شدت میشه گفت احساس تملق توشون شکل میگیره . سعی میکنند خیلی به گروه درواقع به نوعی پاداش بدند، به نوعی خوشخدمتی بکنند برای اینکه گروه اون ها رو دوباره بپذیره . اینکه چی میشه بعضیا خشونت رو انتخاب میکنند و بعضیا خوش خدمتی رو انتخاب میکنند ؟ این هم باز مبحثی است که به اون خواهیم پرداخت . یا جالبه گاهی اوقات دیده میشه وقتی افراد به حاشیه ی گروه نزدیک میشند، اتفاقا باورها و اعتقادات شون به هنجارها و norm ها به مبانی اخلاقی گروه به شدت افزایش پیدا میکنه و شما شاهد این هستید که افرادی که در حاشیه قرار دارند یا حتی مشرف به طرد شدن هستند ، خیلی افراطی تر از اونایی که در مرکز گروه هستند باورهای اون گروه رو دنبال میکنند. حالا میخواد باورهای مذهبی باشه ، باورهای اخلاقی باشه ، باورهای قومیتی باشه ، nationalism باشه و حتی شما ممکنه شک کنید، ببین تو که دیگه از این گروه دور شدی، تو که دیگه تو اون حلقه نیستی یه جوری شما رو دارن طرد میکنند پس تو چرا انقدر در واقع کاسه ی داغتر از آش شدی ؟این هم مکانیزم های جالبی داره که سال های اخیر مورد ارزیابی و کشف و مباحثه قرار گرفته . یا مثلا وقتی شما در مرکز این گروه هستید ، جالبه که خیلی از تغییرات هورمونی شما متفاوت از زمانیست که از این گروه دارید طرد میشی. هورمون های استرس corticosteroid ها ،هورمون های جنسی، حتی تمایلات جنسی شما ، اون رفتارهای جنسی که دارید . آیا اتصال عمیق عاطفی و هم نوع برقرار میکنید؟ یا اینکه نه تنوع طلب میشد ؟خیلی از این ها بسته به این داره که کجای این گروه قرار دارید؟ متها اینجا فکر میکنم برای همه ی شما روشنه که منظور من کجای گروه هستید؟ لزوما جایگاه فیزیکی نیست . اینه که ما محلمون وسطه شهره، حاشیه ی شهره ، نمیدونم تو اداره اتاقمون وسطه اداره است ؟ یا کنار اداره است؟ نه این به نوعی مرکزیت عاطفی یا حاشیه بودن عاطفیست. یعنی حالا پرسشنامه ای خدمتتون ارائه خواهم داد که به نوعی ساده در واقع میگه، مثلا شما وقتی در اون مرکز هستید مردم تعطیلاتشون رو، تصمیماشون رو ، تفریحاتشون رو، حالت های معاشرتیشون رو با شما هماهنگ میکنند. شما رو در نظر میگیرند ، دوست دارند شما هم جزیی از اون باشید . ولی وقتی تو حاشیه هستید خیلی اتفاق های جالبی میفته ! بدون شما تصمیم میگیرند، بدون شما تفریح میکنند، بدون شما مسافرت میرند، نظر شما خیلی مهم نیست و وقتی در جمع هم نظر میدید ممکنه حتی در وسط میز نشسته باشید، انگار کسی با شما تماس نداره . و کشفیات واقعا جذابی! طی دو دهه ی اخیر صورت گرفته که من میخوام در این درسنامه اون ها رو با شما اشتراک بگذارم . من خودم خیلی احساس خوبی داشتم حس کردم چه دنیای جالبی در جلوی چشم هام باز شد و چه حقایقی برام روشن شد. امیدوارم برای شما هم همین حس باشه و این حس خوب رو تجربه بکنید. خب پس این طردشدگی واقعا یک پدیده ی خیلی پیچیده است و حتی من فراموش کردم بگم گاهی اوقات این سوال پیش میاد که چرا بعضیا طرد میشند؟ اصلا چرا بعضیا مثل اینکه تمایل دارند وقتی اون وسط هم میزاریشون همینجور میرن میرن میرن به حاشیه و بهد تلپ میفتن بیرون .. و برعکس یه عده ی دیگه ای هستند که با تمام تلاش سعی میکنند خودشون رئ چه از نظر فیزیکی ، چه از نظر عاطفی بکشونند اون وسط . آیا این ویژگی های شخصیتی اونهاست؟ آیا ویژگی های ارگانیکیست، ژنتیکیست؟ آیا با ما به دنیا میاد؟ آیا قابل تغییر؟ آیا طی سال های اخیر دینامیسم این تغییر کرده؟ بحث هایی رو خدمتتون خواهم داد که آره بعضیا میگن که اتفاقا ما عین همین سناریو رو تو دنیای مجازی داریم . یعنی خیلیا هستند مرکز توجه دنیای مجازی هستند. و دیگران اونایی هستن که میگن نمیدونم چرا هرچی پیام میدم سین میشه، ولی جواب نمیدن ؟ یا نمیدونم به هر کی پیام میدم last seen a long time ago میشه؟ در واقع به نوعی این رو بررسی کردند و حتی دیدن که نوجوان ها بخصوص، چه شبکه های درهم تنیده ی عجیب غریبی از ترس و پذیرش دارند. که اون رو از روی SMS هاشون ، از روی گروه هایی که توش عضو هستند میشه دید. و حتی به قدری گاهی اوقات این شبکه های پنج- شیش نفره در هم تنیده است، که ارتباطش با بیرون کاملا قطع میشه یه اصطلاح خیلی قشنگی که ژاپنی ها به کار بردن اینه که میگن مثل اینکه انسان ها که در این گروه ها قرار دارند، اخیرا دارن به صورت دسته های چند نفری تو شبکه ی مجازی درمیان و اسم قشنگی براش گذاشتن، تله کوکون ، که کوکون معنی شفیره است و تله هم از همین سیستم های دور تلفن و اینا میاد . یعنی به نظر میاد انسان ها دارن برای خودشون شفیره درست میکنند، شفیره های شناختی -عاطفی باهم معاشرت میکنند ، پیام به هم دیگه میدن و با بیرونی ها کاری ندارند و اصولا وقتی ما توی شفیره هستیم یا بیرون شفیره هستیم یا داریم از شفیره خارج میشیم چه در واقع تغییراتی توی روان ما اتفاق میفته؟ توی حرف زدن ما ؟ توی حتی به کار بردن گرامر و لقاط ما تغییرات خیلی جالبی میفته و در واقع میتونم بهتون بگم قسمت زیادی اصن از شخصیت مت عوض میشه. به قول در واقع آگوستین فوینتس ” اون چیزی که تعیین کننده بخش عمده ای از identity هویت ماست ، social position ما است. موقعیت اجتماعی ماست نه اون چیزی که ما فکر میکنیم با ما حمل میشه و تو جمجمه ی ما قرار داره . یعنی بخشی از قسمت عمده ای از صفات ما ، یماری های ما حالت های روانی ما مال اینه که کجا وایسادیم؟ و این کجا وسطه ؟حاشیه است؟ بیرونه؟ و در واقع اون بقیه اگرم بیرونه شما رو به زور انداختن بیرون؟ یا خودتون رفتین بیرون ؟ اینا خیلی فرق میکنه . خب پس میخوایم راجب rejection طردشدگی و Ostracism صحبت کنیم. من سعی میکنم منابعی رو هم خدمتتون معرفی کنم . بعضیاشون واقعا خواندنیست ، واقعا جذابه! و قبل از اینکه بحث رو ادامه بدم میخوام بگم که این لغت Ostracism از کجا اومده ؟ این لغت از ostrakon میاد. در یونان باستان ، در اون دولت شهرها ، city state ها وقتی تصمیم میگرفتند یه نفر رو تبعید کنند، اخراج کنند میومدن روی شکسته های کوزه و سفال که در واقع به اونا میگفتن ostrakon این عکسی که شما میبینید ، ostrakon ها رو نشون میده . اسم طرف رو مینوشتند و اونی که بیشترین اسم رو کسب میکرد ostracize میشد البته لغت ostracize رو تقریبا هزار و پونصد سال بعد وارد زبان انگلیسی شد و درواقع او را مینداختند بیرون . و تا مدت ها صرفا این حس رو داشتن همونطور که باروخ اسپینوزا ” در اسلاید اول دیدین توسط همکیشان خودش ، ostracize شد ، طرد شد . حس میکردند خب یک حس دردناکیه که انسان ها اون رو تجربه میکنند. ولی مطالعات علمی اون ، تو چند سال اخیر با شکل گیری چند آزمون ، چند تست در واقع به وجود اومد و خیلی علمی تر تونستیم ما اون ها رو مطالعه کنیم . من این جلسه ی اول رو میخوام کمتر از پونزده دقیقه باشه و اون رو توی اینستاگرام خدمتتون بذارم . مابقی جلسات رو میتونید از طریق کانال تلگرام دنبال کنید . چون طول جلسات بیشتر هست و برای اینکه اون محدودیت حجمی رو نداشته باشه ، صرفا از طریق کانال تلگرام خدمتتون ارائه میدم که میتونید اونها رو دانلود کنید. پس ادامه ی این بحث رو که در در واقع اون مبانی علمی چگونه شکل گرفت؟ و اون جهش هایی که من گفتم در سال های اخیر بود. مثلا تست Trier Social Stress Test یا از همه جالب تر cyber ball که شاید از سال دوهزارتا الان یه چیزی حدود چهارصد مقاله به کمک همین آزمون ساده ی کامپیوتری در مورد مسئله ی social rejection چاپ شده . اینکه چه هورمون هایی توش نقش دارند ؟ چجوری میتونیم ازش جلوگیری کنیم؟ کیا بیشتر reject میشن؟ اونایی که reject میشن چه اثراتی روشون داره ؟ با همین آزمون های ساده مورد ارزیابی قرار گرفتند. یا اخیرا حتی آزمون های جالبتری هست، که طردشدگی مجازی و خیالی و آزمایشگاهی رو توی شبکه های در واقع online نشون میده . من فکر کنم این روزها شما این تجربه رو ممکنه داشته باشید، که بعضی ها webcam شون رو شما میبندن، جواب شما رو نمیدن و بعد میبینی log out شد . خب پس ادامه ی مبحث رو در جلسات بعدی دنبال خواهیم کرد.