عرض سلام دارم خدمت شما دوستان و علاقه مندان عزیز برای این هفته هم کتابی برای مرور و معرفی برایتون در نظر گرفتم اسم کتاب هست The Survival of the friendliest که ترجمه که خود من براش در نظر گرفتم به عنو ان عنوانش در نظر گرفتم بقاء دوستانه ترین است. کتاب خیلی جدیدی است مربوط به 2020 است و فکر هم نکنم ترجمه شده باشه با توجه به اینکه فک کنم چند ماهی است که این کتاب چاپ شده و به بازار اومده. نویسنده کتاب “برایان هر” و خانم “بنتسا وود” هست که همسر برایان هر هست و درواقع عنوان کامل کتاب Understanding our origins and rediscovering our common humanity در واقع فهمیدن و درک کردن منشا ما و کشف مجدد انسانیت مشترک. کتاب به نظر من خواندیس است و کوتاهه و دویست و خورده ای صفحه است و فک کنم شما در یک مدت کوتاهی می تونین اینو بخونین. چند نکته خیلی مثبت داشت که فک کردم به خاطر همین نکاتم که شده این کتابو معرفی بکنم. خیلی نکات روشنگری داره. با وجود اینکه بعضی جاهاش به نظر می آید سهل انگارانه نوشته شده و یا اون عمق لازم را نداره ولی سه چهار تا نکته بدیع داره که که تا حدی در شکل گیری اون نکات بدیع خود نویسنده یعنی برایان هر نقش داشته. این برایان هر هست و اینجا عکس می بینید در حال مطالعه بر روی یک سگ هست. اگر بخوام یک معرفی از نویسنده کتاب بکنم استاد انسان شناسی تکاملی در دانشگاه Duke هست و همچنین و مدیریت اداره مجموعه ای رو به عهده داره به نام Center for Canine Cognition at Duke University که میشه در واقع مرکز شناخت سگ سانان در دانشگاه دوک یک مقداری از کارهای پژوهشی او بر روی سگ سانان هست و عکس قبلی که دیدید در مورد سگ ها، گرگ ، روباه خیلی پژوهش کرده و در واقع ایده های جالبی را در مورد این حیوانات به دست آورده. قبل از این کتاب چند تا قبلش با همسرش یک کتاب دیگه نوشته که اون ظاهرا پرفروش تر بوده و طرفداران بیشتری داشته به نام The genius of dogs نبوق سگ ها .این من فرصت نکردم بخونم و نگاش کنم ولی توی این کتاب فعلی به کارهای پژوهشی که راجع به سگ سانان کرده اشاره کرد و از اون ها برای این کتاب بهره برده. اسم کتاب هم یک اسم خوبی هست The Survival of the friendliest. اصلا یکی از دلایلی که من فکر کردم این کتاب بهتره معرفی بشه همینه. یک جوری بقاء دوستانه تری وقتی صحبت از نظریه تکامل میشه از مسئله بقاء پیش بیاد، از مسئله داروین پیش بیاد مردم یک دید متاسفانه سطحی بین برخی از آحاد جامعه وجود داره حتی با کمال تاسف باید بگم خیلی از اطراف تحصیل کرده از همکاران پزشک، روانشناس، روانپزشک شاید یک دید محدودی به مقوله داروینیزم دارند. اصولا مربوط به تکامل یک حس رو دارن وقتی شما می گید بقاء اصلح صحبت ما survival of the fittest این قضیه هست که هر کی زور بیشتر داره، قانون جنگله، اون که گردن کلفت تره، اونی که نمی دونم خشن تره، اونی که جسه ش درشت تره، اونی که یه جوری درنده ترهست اون می مونه. حتی بعضی جاها میگه این انتخاب داروینیه، این انتخاب طبیعیه، این natural selection انتخاب طبیعیه، و تو انتخاب طبیعی قوی ضعیفو می خوره ولی سالهای اخیر در واقع روند خیلی خوبی شکل گرفته از توضیح دادن دقیق تر فرایند تکامل و طبیعت. در واقع این کتاب عنوانش خودش روشنگره که صحبتش بر سر اینه که قوی ترها ، قلدرترها، خشن ترها، زوروگوتر ها نیستند که بقا می گیرند و می مونند بلکه مهربان ترها، دوستانه تر ها و اونهایی که یک جوری بخشنده هستند اینها بقا پیدا می کنند و این ها هستند که آینده را تصاحب خواهند کرد. برایان هر شاگرد مایکل تومازه. اگر خاطرتون باشه من مایکل تومایز در معرفی کتاب goodes paradocs به اسمش اشاره کردم ابعاد و آثار خودش را در هفته های آینده معرفی کنم. یکی از مشهورترین آثارش که اون هم خیلی جدیده سال گذشته به تالیف رسیده، 2019 هست Be coming Human که در واقع انسان شدن نوشته مایکل تومازه. این نویسنده خیلی مطالبی رو راجع تکامل فردی انسان از دوران کودکی شکل گیری ذهن، رفتار بهینه فردی و اجتماعی توضیح داده و استاد راهنمای برایان هر تو پژوهش هاش بوده به همین دلیل میشه گفت که خوندن این کتاب می تونه یک مقدمه خوبی برای درک بهتر این کتاب مایل تومازرلو باشه که یک کتاب نسبتا پیچیده تر هست به سادگی Survival of the most friendly یا بقاء دوستانه ترین نیست. همچنین وقتی این کتاب رو می خونین شما به شباهت های خیلی زیاد آثار برایان هر با اون تناقض خوبی ریچارد ونگهام پی می برید یعنی یک جایی حس می کنید که خیلی بخش های اون اقتباس شده یا الهام گرفته یا همسو هست با آنچه که ریچارد ونگهام گفت. اگر شما در معرفی تناقض خوبیاتون باشه ریچارد ونگهام یک مطالبی اشاره داشت که در واقع بشر طی چندصد هزار سال پیش شاید به سیصد هزار سال پیش به سمت نوعی اهلی شدن حرکت کرده و این اهلی شدن بشر همراه بوده با صفاتی که ما در حیوان اهلی شدن می بینیم.آن هم شامل کوچک تر شدن مغز، تحلیل رفتن یک مقدار عضلات، چهره مسطح، کوچک شدن دندان ها و تحمل هم گروه ها هست. در واقع ریچارد ونگهام اشاره ای کرد که این اهلی شدن با کاهش در واقع پرخاشگری واکنشی همراهه در نتیجه سالها می تونن همو تحمل کنن و هنگامی که در اطراف هم هستند در واقع بتونن کنار هم بمونن، با هم همکاری بکنند، از همدیگه یاد بگیرند، فرهنگ تجمعی به دست بیارن و نهایتاً بقاء پیدا بکنند و گونه های دیگه ای رو که این ویژگیو ندارند پشت سر بگذارند و در واقع آنها رو حذف بکنند. این صحبتی بود که ریچارد ونگهام داشت و در عین حال مکانیزمی هم برای خوداهلی سازی توضیح میده. میگفت افراد با هم میان گروه تشکیل میدن و این گروه ها به ترد، سرکوب کردن ، بقائی و انهدام و معدوم کردن افراد مضر و آزاردهنده اقدام می کنند و به این گونه بشر به تدریج اهلی میشه. اینقد قضیه رو برایان هر هم در کتاب خودش پذیرفته و همون خط رو دنبال می کنه. اگر خاطرتو باشه در واقع ادعایی مشترک بین اینها که تومازلو هم به نوعی بر اون صحه می گذاره اینه که این هوش برتر انسان در مقایسه با این قوم sapiens در مقایسه انسان های هم عصر نبوده ، باعث برتری و تفقد او شده بلکه در واقع دوستانه بودن ، مهربان بودن، همکار بودنش هست که این قضیه رو بهش ارائه کرده و آنچه که اتفاق افتاده اینه که به دلایلی انسان ها تونستن با هم مشارکت کنند و کمتر به هم خشم داشته باشند و عنوان کتاب هم همینه به یکی از دلایلی که الان چند هفته س که دارم روی این مانور میدم این ذهنیت جاافتاده ای بود که بعضی از جاها شما می بینید که آره دیگه تربیت هم میگه، قانون جنگل هم میگه که اگر نخوری دیگران میان تیکه پارت می کنن، شما باید به دیگران حمله کنی، همیشه به دیگران سلطه داشته باشی همیشه سعی کنی که دیگران رو محکوم کنی در صورتی که این نیست در واقع مشاهدات دقیق انسان شناسی تکاملی شاید نشون داده که در سیصد چهارصد هزار سال پیش برعکس بوده اتفاقا هیکلشون نحیف تر بود همچین صفات قلدری نداشتن حتی تستوسترون کمتر داشتن اگر ما بیاییم فرض کنید تستوسترون سمبلیک اون حالت مرد سالاری و مردانه بودن رو دامن میزنه، اتفاقا اون به بقای بیشتر منجر نشده. هر چند البته به مردم گفتم در اون مرور و بررسی testosterone regs این کتاب تستوسترون شهری ها که داستان به این سادگیاهم نیست و اینجوری نیست که یک هورمون کلی تغییر ایجاد می کنه و سطحش که بالا میره در ما پرخاشگر و سلطه جو می شویم و پایین مهربان. به این سادگی نیست. ولی با این حال یک سری ویژگی مشترکی هست که به نظر میاد به سمت دوستانه شدن و ملایم شدن انسان ها حرکت می کنه. این مسئله یکی از عکس هایی هست من در اسلاید هفتم براتون گذاشتمش از کتاب همین برایان هر بقاء دوستانه ترین، که شما مشاهده می کنید زمان در واقع یک حضور انواع گونه های انسان رو نشون می ده. شما اینجا neonderpal رو دارید من الان روی پاکر نشون می دم این سوال ها رو دارید. انسان هایدر برد رو دارید، هموالرکتوز رو دارید و هوموسولورسینسیس رو دارید. که توی این در واقع 5 نوعی که همزمان با انسان معاصر ساپلینس بر روی کره خاکی زندگی می کردند به غیر از هوموفلوینسیس، فلورینس ببخشید فلورینسیس او چهار تای دیگه حجم مغزیشون خیلی کمتر از حجم مغزی انسان معاصر نبوده. حتی شواهدی هست که ممکن است در برخی زمان ها به عنوان مثال ناندرپال ها یا انسان های هموساپلینز ماقبل ما مثلاً 50 هزار سال پیش ، 70 هزار سال پیش جمجه ای بزرگتری داشتند و مغز درواقع پرحجم تری رو صاحب بودن. شما اگر ملاحظه بفرمایید 5 نوعی رو که زیرش عکس مرد گذاشته همورکستوس، هایدربرد، دنیزکووا، نآندرپا در کنار هموساپلینس اینها جمجمه های حجیم هزار و دویست تا هزار و هشتصد سی سی داشتند و این ها هم زمان با هم می زیستند ولی همونطور که شما می بینید اون چهار تای دیگه منقرض شدند و در واقع انسان بوده که تونسته ادامه بده، این باور وجود داشته حوالی 40 تا 45 هزار سال پیش ماندپال ها و هموررکتوس ها ناپدید شدند و همورساپلیسن یکه تاز زندگی در روی کره خاکی میشن. این ویژگی رو هم که خدمتتون گفتم برمیگرده به دوستانه بودن و اهلی بودن اینها. توی این کتابش خیلی گفتم شاید تکرار مباحث تناقض خوبی است. مثلا به همین نسبت عرض به ارتفاع چهره اشاره می کنه میگه هموساپلینس این اتفاق توشون افتاده و این ارتباط داره با کاهش تستوسترون باورش بر اینه که تستوسترون همونطور که رفته جلو در هموساپلینس ها کاهش یافته و حتی یک مثالی میزنه که کتاب تناقض خوبی ریچارد ونگهم کمتر مورد تهاجم قرار گرفته ولی خیلی پررنگ به اون می پردازه و اون هم نسبت طول انگشت دوم و انگشت چهارم است. این یکی از اون چیزاییه که خیلی از متخصصین رفتارهای جنسی ، متخصصین تکامل و اونهایی که رابطه با مردسالاری، مونوگامی صحبت می کنند خیلی به این اشاره می کنند. اصولا جزء اون مباحث خیلی بحث برانگیر روانشناسی معاصر هست. با نسبت طول انگشت دوم هست که نسبت به انگشت اشاره به انگشت چهارم که همون انگشت رینگ یا انگشتر هست. صحبت بر این استوار است که اگر تستوسترون در فردی بالا باشه بخصوص در دوران جنینی وقتی که در حال تکامل و تکوین هست تستوسترون بالاتر منجر به این میشه که انگشت چهارم طول بیشتری داشته. در واقع نسبت طول انگشت دوم به چهارم میشه گفت یک ارتباط معکوسی با سطح تستوسترون هر چه انگشت چهارم D، 4 D طولانی تر باشه D مخفف Digi انگشت و شماره چهارم از شست می شمارند، 1، 2، 3، 4 و 5 رو می شمرند سشت یکه، انگشت اشاره دویه، هرچه تستوستورن بالاتر باشه معمولا نسبت پایین تر هست یعنی انگشت چهارم بلندتره و اکثر خانم ها این نسبت معکوسه یعنی انگشت چهارمشون از انگشت دومشون کوتاه تره در صورتی که در بعضی آقایان انگشت چهارم از انگشت دوم بلندتر هست. حالا اگه این مبحث رو نمی دونستین خیلی از شما الان حتما انگشت تونو نگاه می کنین که نسبتشو ببینین. این ادعاها وجود داشت که هر چقدر این 4 کشیده تر باشه احتمالا در دوره جنینی فرد در واقع با تستوسترون بیشتری مواجه است و هم زمانی باور هم هست که اونایی که نسبت 4 بزرگتری دارند انگشت چهارم طولانی تری دارند چون تستوسترون بیشتری را تجربه کردند احتمالا پرخاشگرتر، سلطه جوتر و بیشتر اهل رفتارهای تکانه ای و خشونت واکنشی هستند. در واقع میشه گفت یک نوع معادل یا Equivalent همین نسبت چهره است. همونطور گفتیم در تستوتستورن در جنینی زیاده گونه ها پهن تر میشن و در واقع نسبت عرض چهره به ارتفاع چهره کاهش پیدا می کنه، فازایش پیدا می کنه ببخشید؛ همین قضیه در مورد انگشتا هم وجود داره و حتی برایان هر پیشتر رفته و مدعی هست که هموساپلینس اون در واقع فسیل هایی که پیدا شده و در مقایسه با نئوتانردها به تدریج همین طور که میاد جلو طول انگشت چهارمش در حال کاهش است و نوئاندرپال ها انگشت چهارم کشیده تری داشتند و این می تونه دلیل این باشه که تستوسترون بیشتری رو در دوران جنینی تجربه می کردند و یک مقداری این می تونه توضیح بده در واقع خشونت بیشتر رو در میان نئوتال ها و هموساپلینس ها دویست ، سیصدسال پیش منتهی همین جا یک اعتراضی خدمتتون بگم من فکر می کنم برایان نظری شخصیم هست بیش از حد تحلیلگرایانه به این مسئله نگاه می کنه. یه مقداری روی نویسنده های بخصوص آمریکایی شایع هست میگردند یک ماده شیمایی رو پیدا می کنند چندتاشونم توی بورسه مثل تستوسترون، مثل اکسیدوزین، مثل دوپامین ، مثل سروتونین و ادعا می کنند که آره نسبت اینها با رفتار رابطه خطی و تناسبی داره. من فکر می کنم این خیلی ساده نگاه کردنه و در عین حال خیلی از این پژوهش ها توش واقعا ایراد هست مگه ما چند تا فسیل هموساپلینس داریم که انگشتشون رو شما بتونین استخراج کرد یا اصلا یه ذره عوامل محیطی، عوامل زمینه اصلا اونا ارتباط طول انگشتا با تستوسترون خودش خیلی جاها زیر سوال میره و تازه با همین انگشت و مسئله خشونت من فکر می کنم این یکی از ایرادهای کتابه که در اون وجود داره، مثلا در جای دیگه یک ایرادی مطرح می کنه به نظر من گفتنش میشه گفت سوء تفاهم ایجاد می کنه. به مقاله ای اشاره کرده دوستانی که ستالوپرام می کنن نگران نشن که در جنین مادرانی که سیتالوپام می خوردند حجم جمجمه کوچک تر هست یعنی به عنوان عوارض جانبی مصرف ستیالوپرام در خانم های افسرده که باردار بودند و در حین بارداری سیتالوپام خوردند می گن مغز یه مقدار کوچیکتر هست و همچنین به مطالعات اشاره می کنه که شرکت داروسازی درگیر عوارض جانبی سیتالوپام انجام دادن ومشاهده کردند جنین موش مغز کوچکتری خواهد داشت به عنوان عوارض جانبی سیتالوپام و این اشاره کرده که آره سرتونین با پرخاشگری ارتباط داره و هر چه سرتونین بیشتر باشه پرخاشگری کمتر میشه و در عین حال جمجمه کوچکترم یکی از ویژگی های اهلی شدن حیوانات و انسان هست که ما همش اینطوری باشه که احتمالا تغییرات ژنتیکی و ارگانیکی شکل گرفته که به افزایش سطح تستوسترون ما در دوران معاصر منجر شده و این باعث شده که جمجمه ما هم کوچیکتر بشه، مغز ما هم کوچیکتر بشه و ما اهلی بشیم . این یک مقداری احساس می کنم بیش از حد ساده نگاه کردن و یه مقدار گیشه رو دیدنه چون فکر می کنم شما وقتی نسبت انگشت با خشونت، پرخاشگری، رفتارهای جنسی بخواد نشون بده همین مردم جمع میشن به انگشتشون نگاه می کنند و به انگشت بقیه نگاه کردن و وقتی ذوق می کنند همچین چیزی رو کشف کردن. ولی من فکر می کنم یه مقدار از ارزش کتاب می کاهه. حالا من قسمت های قوی کتاب رو برایتون خواهم گفت. اینجا یه مقدار التفات داشتم به این اصل. باز مسئله دیگری رو که مرور می کنه میگم مقالات تحت عنوان منابع مورد استناد قرار داده خیلی شبیه مقالات ونگهام است و اون مسئله تکامل خویشتن داری در حیوانات است. که دو کلیپ کوتاه هم ازش خدمتتون توی اون معرفی نتاقض خوبی براتون ارائه دادم که چگونه حیوانات وقتی مغزشون بزرگتر میشه خویشتن دارتر میشن از رفتارهای تکانه ایشون کاسته میشه و اگر شما آزمون سیلند رو به خاطر داشته باشید اون سیلند شیشه ای که غذا رو توی سیلند می ذاشتند اون حیووناتی که مغرز یزرگتری دارند می رفتند و از کنار و از اون دهانه سیلندر سعی می کردند غذا رو بردارند و اونهایی که مغز کوچیکتر داشتند صاف نوک می زدند و سعی می کردند که از دهانه شیشه ای بردارند . یا مسئله دیگری که ریچارد ونگهام به اون اشاره داره تفاوت شامپانزده ها با بوروبوها، بوروبوها چه چهره مسطح تر دارند جمجمه کوچیک تری دارند ، عضلاتشون از شامپانزده ها دارند ومیشه گفت فرم اهلی شده در واقع شامپانزده ها رو تشکیل میدن و بوربوها کشتن نوزاد و کودکان خیلی نادر است بوربوهای نر به ندرت به کودکان حمله می کند در حالی که در شامپانزده های نر مشاهده شده کودکان دیگرانو می کشند و در عین حال همسر ازاری در بوبورها کمتره و یعنی کتک زدن جنس ماده توسط نر خیلی کمتر اتفاق میوفته بوروبوها اهلی شده شامپانزده ها هستند که این انتخاب میکنه سرتونین و تستوسترونی و حتی ادعایی می کنه من یه مقدار سعی کردم منابعشو پایین بالا کنم ببینم چقدر معتبر هست و نظرم اینه انگشت چهارم در شامپانزده ها کشیده تر هست در مقایسه با بوروبوها یعنی اون مسئله نسبت انگشت دوم به انگشت چهارم در مورد اینها هم صدق می کند و بوروبوها انگشت چهارم کوتاهتری دارند. این ها چیزایی بود که یک مقداری همپوشانی داره کم کم مباحثش یه مقدار از کتاب تناقض خوبی به نظر من جلوتر میره که ما حواسمون باشه این کتاب سه سال بعد اون چاپ شده و مباحث میشه گفت متنوع تری رو مطرح می کنه و شاید دلیل اینکه من تاکید دارم این کتاب رو هم بخونید همینه. یکی از مباحثی که بهش می پردازه مسئله همکاری است. اینم در واقع الهام گرفته از تومایرلو است که اگه یادتون باشه تومالزلو مسائلی مثل عدالت، همکاری، نیت مشترک، داشتن در واقع همدلی بیشتر در موجودات اهلی تاکید هست. و این هم به مقالاتی اشاره می کنه که مثلا بوروبوها ور مقایسه با شامپانزده ها فقط خشونتشون کمتر نیست فقط تستوسترونشان پایین تر نیست بلکه یک حس همپایی بیشتری هم دارند. مثلا از سلسله آزمون هایی یاد می کنه که خودش و تومازلو انجام داده که به صورت شماتیک در اسلاید شماره 12 شما یک نمونه آون رو می بینید. این آزمون به این صورته که یک مقدار غذا رو روی یک تخته میزارن و تخته رو به فاصله ای مزارن که دست حیوان به اونا نرسه و راهی که می تونه اونو به دست بیاره که اون طناب رو بکشه سمت خودش. منتهی دقتی بفرمایید که طناب ها سرش باز است . اگر دو طناب طناب هم زمان دو تا شامپانزده یا بوربو با هم بکشن این تخته جلو میاد ولی اگر یکیشون به تنهایی بکشه سر طناب میاد طرف این اون یکی سرش میگه عقب و نهایتا طناب از تو حلقه خارج میشه و این تخته سرجاش می مونه پس مهم اینه هر دو همزمان طناب رو بکشن و حتی به گونه ای تعبیه شده یکی دستش نمی رسه دو دو تا طناب رو با هم بکشه یکی سر قفسه یکی اون سر قفس. پس باید این دو تا یاد بگیرند با هم همکاری بکنند و تخته رو به سمت خودشون بکشن. اگر ما فرضمون بر این باشه که آنچه باعث بقاء شده، دوستانه بودن ، مهربان بودن و همدل بودنه، این موجودات که از نظر تکاملی اهلی تر هستن باید بتونن این کار بهتر عمل کنند. ادعای برایان هر و مایکل تومازلو دقیقاً همینه. اینکه بوروبوها در این تست در مقایسه با شامپانزده ها خیلی بهتر عمل می کنند. شامپانزده ها هم می تونن یاد بگیرند هی بیا با هم قرار بزاریم با هم سر طناب ها را بکشیم تا بتونیم به غذامون برسیم ولی اتفاقی که میوفته خیلی دیر این کار رو انجام می دن و اگر با کسی یاد گرفتند همکاری کنند دقت بفرمایید با هم قفس خودش یاد گرفته کار رو بکنه اگر هم قفس خود رو با یکی دیگه عوض کنند دیگه جا می مونه . این خیلی دیراعتماده اتفاق میوفته. خیلی دیر همکاری شکل می گیره ولی متوجه شدند بوروبوها زودتر می تونن کارو انجام بدن در حالی که هوش متعارف زیاد فرق نداره و بوروبو سریع بوروبی غریبه بیاد با هم زود دوباره قضیه رو الم می کنند. یعنی که حتی دو تا بوروبوی که هیچ وقت همدیگه رو ندیدند ، بندازی تو قفس، سریع یاد می گیرند که به عم اعتماد بکنند. یعنی زمانی که حاضرند با هم مشارکت می کنند خیلی کمتره در مقایسه با شامپانزده ها و در واقع اون نوع همکاری رو یکی از نشانه های اصلی در واقع افزایش ماندگاری موجودات دوستها. من نکات برجسته کتاب رو توی اسلاید شماره 13 گذاشتم. اونم اینکه با فونت کوتاه و کوچیکتر زدم در واقع اشتراک داره با همون تناقض خوب. همون کارهای ریچارد بگهام، مسئله خود اهلی سازی، کاهش خشونت واکنشی، تکامل بشر هموسالینت به دلیل داشتن حالت دوستانه، منتهی اون قسمت که بهتون گفتم در کتاب در مقایسه با کتاب ریچارد بگهام جدیدتر هست و یک دید کاملتری انگار میده، این سه تا بند هست. شکل گیری قوی درک نیات در انسان، جایگاه مهم درک جهت نگاه و سفیدی چشم و تکامل تئوری ذهن. ریچارد ونگهام به این مطالب کمتر می پردازه و در واقع برایان هر به تأسی از استادش تومازلو خیلی روی این قسمت خیلی بیشتر تاکید دارد. حالا این ها چی هستن من میخام ادامه مرور کتاب رو خدمت به توضیح مختصر در مورد اینها اختصاص بدم. در واقع این بند رو شما دقت بفرمایید که میگه درسته انسان خشونتش کم شده درسته انسان پرخاشگریش کم شده ولی اون یک واسطه داشته، یک رابط داشته و اون شکل گیری درک نیات دیگران بوده، به نوعی تئوری ذهن ، theory of mind خیلی سریع در انسان ها تکامل یافته، منتهی قبل از اینکه به این بپردازم، اجازه بدهید یک بازگشتی بکنم به کارهای برایان هر که در کتاب به اونها اشاره می کنه، اگه یادتون باشه گفتم در مورد نبوق سگ ها کار می کنه، بخشی از پژوهش هاش در مورد هوش سگ و توانایی های سگ سانان هست. این مقاله شاید الهام بخش برایان هره کار خودشه ، به همراه تومارلو مال سال 2002 هست در ژورنال ساینس چاپ شده و در این کتاب هم مورد استناد قرار گرفته، از اینجا به بعد یه ذره بحث جدی میشه، اگر دوست دارین دقت بفرمایید که ایده رو در واقع بتونیم بگیریم، منم امیدوارم بتونم ایده رو تو این فایل و احتمالا فایل صوتی بعد خدمتتون منتقل کنم. این مقاله چی میگه؟ the Domestication of social cognition in dogs اهلی شدن شناخت اجتماعی در سگ ها ، یادتون هست که گفتیم برایان هر با سگ ها زیاد کار داشت حالا اومده میگه خیله خوب ببین شامپانزده ها گفتیم که هوش بالایی دارند و درواقع توی مسائل فضایی، جهت گیری، حافظه، آن حافظه کارکردی توانایی خیلی بالایی دارند، حتی چند تا مقاله و مطالعه بود اگر خاطرتون باشه من بحث کردم که این ها حتی قادر هستند که در مقایسه با انسان حافظه کارکردی قوی تر دارند. منتهی راجب یک چیز بین شامپانزده و سگ ها پژوهش کرده که شما در اسلاید شماره 4 خلاصه این پژوهش رو می بینین. متوجه شدن سگ ها یا شامپانزده ها به نشانه های اجتماعی. داستان چیه؟ میگه فک کن مثلا شما سه تا پیاله میزارین روی میز و زیر یکیشون غذا هست. بعد اون صاحب شامپانزده یا صاحب سگ به نوعی به یکی از اون ها اشاره می کنه، اشارش یعنی چی، یعنی کنارش ممکنه شروع کنه به انگشت زدن، بهش خیره شدن، یا با انگشت اشاره بهش اشاره کردن، به عبارت دیگر منتقل کردن نیت اجتماع، اینکه میگه در واقع Social cause یعنی اون نشانه اجتماعی. چیز جالبی که متوجه شده شما در این اسلاید می بینید سگ ها با وجود اینکه هوش خیلی کمتری از شامپانزده دارند، شامپانزده حتی می تونه تا 150 لغت اشاره ای یاد بگیره، زبان اشاره صحبت بکنه، شامپانزده می تونه حافظه خیلی عجیب بصری داهر، شامپانزده می تونه خیلی از معماهای فیزیکی رو حل بکنه، مثلا جعبه هایی که اهرمو بکشی، پدالو جابه جا کنی، پیچو بچرخونی تا درش باز بشه رو هم انجام بده، ولی ببینید سگ ها در این مطالعه تقریبا حدود 15 واحد موفق شده در صورتی که شامپانزده حدود 10، 11 بار یعنی یک چیزی حدود 3، 4 واحد بیشتر از شامپانزده موفق شده، شما در نظر بگیرید خط 9 ، خط تصادفی هست، یعنی اگر شما روی 9 قرار بگیری یعنی اون نشان اجتماعی رو کاملا شیر یا خطی تعبیر کردی و 18 یعنی اینکه تمام نشانه های اجتماعی رو گرفتی. معنی این اسلاید اینه سگ ها به طور متوسط شاید دو برابر حتی دو و نیم برابر شامپانزده ها نشانه های اجتماعی صاحبشان را بهتر درک کردن. یعنی اگر شما به یک جایی نگاه می کنی سگ بیشتر میره اونجا رو بو بکشه یا بره بررسی بکنه، اگر شما یک جوری روی میز گوشه از میز داره انگشتتو میزنی بیشتر میاد اونجا ببینه چیه؟ چی میگی، اینجا چه خبره، چه اتفاقی افتاده، یعنی انتقال دادن توجه، این در مادر و کودک اصلا خیلی راحت اتفاق میوفته، شما حتما دیدید مادر به یک جا نگاه کنه، کودک سریع به اونجا نگاه می کنه. یا اون صحنه بسیار زیبای کودک 7، 8 ماهه اون انگشت ناز کوچولوشو داره به یک جایی اشاره می کنه به اون جایی که مادر داره نگاه می کنه، یعنی اشاره مشترک، یا اون چیزی که یادتون هست تومازلو دربارش می گفت: Shere intention نیت مشترک پس می بینید سگ ها نیت مشترک بیشتری می تونن با صاحبشون فراهم بکنند در مقایسه با شامپانزده ها، که البته این قابل فهمم هست. برایان هر و تومازلو میگن سگ ها حدود سی هزار سال با انسان زندگی می کنند و در واقع اهلی شدن توسط انسان به نیتی که بعضی از کارهای انسان رو انجام بدن. پس اینکه بتونه ذهن صاحبش رو بخونه و نیتش رو درک بکنه، هست یک مزیت. حالا باز مطالعات جالب دیگری که همین آقای برایان هر کرده همینه، وقتی میاد این مسئله رو بین سگ و گرگ، یعنی اون فرم غیر اهلی سگ سانان مقایسه می کنه، تفاوتی تو حافظه غیر اجتماعیشون وجود نداره، حتی گرگ ها مختصری باهوش تر از سگ هست یعنی شما این اصلو در نظر بگیرید که مسائل ارتباط با انسان درک نیات انسان، متوجه شدن جهت نگاه انسان، متوجه شدن هدف یا نیت انسان رو بزارید کنار، گرگ ها از سگ ها باهوش ترن. این یک قاعده کلی است و حتی گفتیم سگ جمجمش ده تا 15 درصد در مقایسه با گرگ کاهش پیدا کرده، یعنی میشه اینجوری فرض کرد که هوش معمولی در هوش غیر اجتماعی ، سگ ها کم هوش تر از گرگ ها هستند. گرگ ها خیلی با هوشند. همیجا شما می بینید تفاوت معناداری بین حافظه غیر اجتماعی سگ و گرگ وجود نداره اما وقتی داستان متوجه شدن هست، ببینید اینجا چند تا عامل اومده سنجیده توی اسلاید شماره 18، Gaies جهت نگاه صاحب، Point جهت اشاره صاحب، Tabeجهت زدن روی میز، یک چیزی توسط صاحب هست. گرگ ها با خط تصادف یک جور عمل می کنند. این تیره ها کارکرد یا Funtion گرگ هاست. و این خط افقی تیره ای که شما می بینید خط تصادف است. یعنی اینکه شما بر حسب تصادف اگر فرض کن به سمت لیوانی بردید که و فرض کن دو تا لیوان گذاشتن و دارم به یکیشون نگاه می کنم، گرگه 50- 50 هست که به سمت کدوم لیوان بره، Gaies ، در حالی که شما نگاه کنید سگه خیلی بیشتر امکانش هست وقتی شما دارید اشاره می کنید بره طرفش، وقتی داری هم اشاره می کنی و هم نگاه می کنی و هم اشاره می کنی ، هم نگاه می کنی، هم یه جوری انگشتتو تکون میزنی اون سمت. ببینید تقریبا یه از تصادف یه قطعیتی نزدیک شده، یعنی اگه 36 رو در نظر بگیرید و خط وسط 18 در نظر بگیرید اون 32 یعنی انکه بیشتر موارد درست نیت شما رو سگ متوجه بشه. در صورتی که گرگ واقعا هـ از ب تشخیص نمیده. نگاه کنید چه در اشاره کردن، چه در جهت نگاه شما و چه در حال مشترکی که هم نگاه کنی و هم اشاره کنی و هم بزنی روی اون لیوانه باز گرگه شروع می کنه هر دوشون رو یه اندازه بو کردن ولی سگه می فهمه هااا تو منظورت اینه برم طرف اون. نیتتو گرفتم، حرفتو گرفتم. فهمیدم . این قضیه در واقع به نوعی حالا اومده بررسی کنه. یعنی خیلی ساده بهتون بگم ببینین دوستان منظورم حالت تله پاتی نیست، منظورم اینه که سگ یه جوری منظور صاحبش را می فهمه. در صورتی که گرگ نمی فهمه. در صورتی که منظور صاحب لزوما صاحب نیست منظور انسان هست. پس حالا این اومده رو این کارکرده که خوبه این توانایی از کجا اومده، ما تو سی هزار این شکلی و یک توانایی خیلی مهمه شما نیتی بفهمی منظورش چیه، هاا منظورت اینه بیام اینور، ها داری به اون ور اشاره کنی ، بتونه با همدیگه اون در واقع نیت مشترکی که تومازلو میگه داشته باشی، حالا یک عده اومدن به این مطالعه یک اعتراضی کردند ، گفتند خوب حالا شاید سگه یادگرفته ، گرگ بی تربیته، اون سگ اومده با انسان بزرگ شده نه تکامل، در حالی که از بچگی از وقتی توله بوده بزرگ شده، مطالعه بعدی اینو رد کرده، دیده سگ هایی که تو طبیعت بزرگ شدن، با سگ هایی که توسط انسان بزرگ شدن، سگ خانوادگی تفاوت ندارن، تفاوتی با هم ندارن، یعنی هر دوشون نیت انسان رو متوجه میشن. پس به نظر میاد توی طبیعت و ژنتیک سگ این قضیه هک شده که جهت نگاه انسانها رو بفهمه، باز در سمت راست در واقع اسلاید شماره 17 می بینید این زمان هایی است که با انسان بزرگ شده، 9 تا 12 هفته، 13 تا 16 هفته، 17 تا 24 هفته، یعنی بعضیا تماس کمی باانسان داشتن بعضی تماس بیشتری داشتن، اون یکی 24 هفته با انسان بز رگ شده در مقایسه اونی که 9 هفته با انسان بزرگ شده باز می بینید تفاوتی در متوجه شدن جهت نگاه یا جهت اشاره، یا جهت انگشت نداره. پس در واقع مال این نیست که سگه یاد گرفته از صاحبش به این قدری بهش اشاره کرده که یاد گرفته نه اینطوری تو سخت افزارش رفته، توی ژنتیکش رفته، باز همین مسأله رو در مورد سگ ها و انسان و صاحبشون داره، مثلا اگر شما به سگ نگاه نمی کنید برای اینکه سگ بخواد توجه شما رو جلب کنه، شروع می کنه در واقع صدا در میاره، می فهمه شما حواستون، بله، شما منو نمی بینید پس من دم تکون بدم یا من سعی کنم دستامو تکون بدم یا وول بخورم توجه شما کسب نمیشه در صورتی که بدونه شما دارین نگاش می کنید کمتر صدا می کنه و شروع می کنه به صورت فیزیکی و ظاهری حرکت کردن. شما در نظر بگیرید شما پشتت به سگ هست اون احتمالا شروع می کنه به پارس کردن که هی هی منو نگاه کن در صورتی که بدونه داری نگاش می کنه کمتر پارس می کنه و دم تکون میده. در صورتی که پشتت بهش هست شما در واقع کمتر اون حالت دم تکون دادن برای اینکه حسش میگه منو نمی بینه اینکه حواسش جای دیگس، این یه خورده تصوری وجود داره که در واقع توجه چگونه است، چه با هم نوع خودش ، چه با انسان. یعنی یک جوری متوجه شدن نیت و نگاه هم گونه و انسان ها به این بیشتر هست. باز همین رو بررسی کردن حالا من خیلی خستتون نکنم با این اسلایدها که در واقع اگر طرف داره بهش نگاه می کنه، در واقع حرکت های بیشتر، جلب توجه ظاهری رو انجام میده، مثلا دم تکون میده، یا دهنشو باز می کنه، یا در واقع پایین بالا می پره و زمانی که نگاه وجود نداره پس اگر شما در واقع بهش خیره شدید اونم شروع می کنه این تغییراتو نشون دادن، یا پژوهش جالب دیگری هست در مورد میشه گفت حسادت سگ ها، که اگر اومدن دیدن اگر شما صاحب یک سگ هستید و هم زمان شروع کنید به یکی از این سه تا پدیده توجه کردن، یکیش اینه سگ عروسکی، Stofe dog، یا Jaco Lanter این جعبه ها که آدمک توشه، یعنی سگ نیست شبیه آدمه، یا اینکه کتاب، یعنی توی این پژوهش اومدن این کارو کردن، افراد با صاحابشون سگ ها با صاحابشون بودن و درواقع صاحب سگ ها شروع کرده یکی از اون سه کار رو انجام دادن، شروه کزده حرف زدن و بازی کردن با یک سگ عروسکی، یا بازی کردن عروسک انسان مانند که سبیه سگ نیست یا خوندن کتاب که این سه نوع توجه به سه پدیده مختلف. واکنشه چی بوده ؟ ببینید وقتی شما دارید این مشکیه با سگ عروسکی است سفیده با اون Jaco Lanter ، Jaco Lanter همون آدمکه که عروسک شبیه آدمه و اینکه کتابه، ببینید وقتی شما کتاب می خونین یا دارید با او عروسکه تعامل می کنید ، بازی می کنی، سگ خیلی حساس نیست و واکنشی نشون نمیده، ولی اگر دارید با یک سگ دیگه، سگ پشمالو بازی می کنید میزان ناله کردن، پارس کردنش، پا کوبیدنش، این ها شروع میکنه تغییر کردن، یعنی اون ژست های مختلف سگ تغییر می کنه، یعنی اینجا میشه فرض کرد که متوجه تفاوت توجها شده ، دارید به کی توجه می کنید، دارید به کتاب توجه می کنید، تو او حسودیش نمیشه، مشکلی نیست، خیلی واکنش نشون نمیده ولی دارید به یک سگ دیگه توجه می کنی نه نه نه اینو قبول ندارم، شروه به پارس کردن و پایین بالا پریدن و فشار دام صاحب و فشار دادن اجسام و یه جور وول خودن و بی قرار شدن. پس می بینید یک پدیده توجه مشترک وجود داره و باز این مسئله هست که در واقع حالای توی این اسلایدم اومده دو حالت مختلف رو در واقع چیز کرده میگه، زمانی که شما دارید به اون کتاب توجه می کنید خیلی نگران نیست و واکنش خیلی جدی نشون نمیده ولی اگر شما دارید به اون یه حیوان نگاه می کنید و جهت نگاه شما رو متوجه میشه و در عین حال حواسش هست که شما هم حواست به اون هست اون موقع شروع می کنه اون واکنش ها رو نشون دادن. یعنی در واقع ببینید چن تا چیز متوجه میشه، چقد من در میدان دید صاحب هستم، در این حال صاحب به کجا نگاه می کنه. این خیلی تکاملیه، یعنی خیلی پیشرفت هست و در واقع نشون میده اگر وضعیت به صورتی باشه که اون نگاهه مشترک ، اون میشه گفت توجه مشترک نگیره بی قرار میشه و اگر به شما در میدان دیدش باشه، در میدان دید صاحبش باشه شروع میکنه یک ژست هایی رو نشون دادن، حرکت کردن، که در واقع نشون بده که من ، به من توجه کن. حالا خدمتتون عرض کردم که بین گرگ و سگ ها این تفاوت هست گرگ ها هیچ وقت ، هیچ کدوم از این اتفاقایی که خدمتتون گفتم در گرگ اتفاق نمی افته فقط در سگ های اهلیه، حالا این سوال پیش اومد اگر این مال اهلی شدن باشه، ما برمیگردیم او روباه های دیمستری بلدایر، یادتون هست اون تناقض خوبی گفتم، گفتم حدود 50 سال دیمیتری بلیارس سعی کرد روباه های وحشی رو اهلی کنه، اون روباه هایی که کمتر پرخاشگر بودن ، کمتر حالت واکنشی داشتند رو جدا کرد و اون ها رو تکثیر کرد وبعد از چند نسل که گذشت دید که روباه ها اهلی شدن و با انسان ها راحت تر هستن . اگر یادتون باشه هیومیولانکتوس در واقع دستیارش بود که بعد از فوت دیمیتری بلیااف این کار رو ادامه داد. برایان هر پا میشه میره در واقع روسیه و اون روباه های اهلی شده مورد مطالعه قرار میده که بیینه اون روباه هایی که چهل نسل اهلی شدن اون شبیه گرگ ها عمل می کنند و نسبت به توجه انسان ها بی تفاوت اند یا اینکه نه متوجه جهت نگاه یا اشاره صاحبشون میشن. یعنی همون طراحی مشابهی که برای سگ ها در مقایسه با گرگ ها دارند. ببینین صاحب اینجا می شینه و به یکی از دو جعبه اشاره می کنه، حالا می خواد با انگشت اشاره کنه و جهت نگاش باشه و ببینه که روباه آیا متوجه میشه نیت انسان رو می خونه یا نه؟ چیز جالبی که در واقع کشف کرد این بود که بله روبا های اهلی شده هم شبیه گرگ ها شدن. اینجا اساس نظریه تومازلو – برایان هر رو تشکیل میده. میگه صبر کن ببینم اهلی شدن صرفا کاهش اضطرابه ،کاهش پرخاشگریه یا افزایش توجه به نیات دیگران و یا هر دو؟ نیت منو متوجه شدین یعنی وقتی موجودی اهلیه، به هم نوع خودش حمله نمی کنه ما چند تا پدیده داریم یا ممکنه کلا آرومه یا اینه که آرومه و نیت طرف مقابل رو پردازش می کنه یا اینه که ممکنه نیت طرف مقابل رو پردازش می کنه پس به همین دلیل یعنی یک واسطه ، یک حلقه ای اضافه میشه او چیزهایی که ریچارد بکهام میگه و اون هم تئوری ذهن یا متوجه شدن نیت و قصد دیگرانه. خب فایلمون داره بزرگ میشه. اجازه بدید اینجا یک توقف بزارم بقیه این فایل به نوعی هیجان انگیزه. که در واقع سوال سر اینه اینکه ما وقتی متوجه می شیم که یکی دیگه منظورش چیه، متوجه نیتش می شیم. می تونیم با هم یک هم فکری و نیت مشترک داشته باشیم این چجوری وسط قافیه شده. تومالزلو معتقد است لازمه شکل گیری تمدنه.