عرض سلام دارم خدمت شما دوستان و علاقهمندان عزیز. یک پژوهش ماندگار و کلیدی دیگه رو میخوام توی این فرصت خدمتتون معرفی کنم که در تاریخ روانشناسی و علوم شناختی و علوم رفتاری، یک جایگاه خیلی ویژهای داره و توی خیلی از کتابها و مقالات بعداً به این استناد میکنند و این خودش یکی از اون کارهای کلاسیک جریانساز میشه. بخش عمدهای از درک ما از حالتهای شناختی، هیجانی و حتی سیستمهای فلسفی روان و رفتار انسان به مطالعات اولیه که در این مقاله ذکر شده بازگو کرده. مقاله کلاسیکی هست به سال 1974 نوشته “دانولد دوتن” و “آرتور آرون” که روی پل کاپیلانو انجام شده. برای همین به مقاله “پل کاپیلانو” هم معروفه. اگه اسم کامل این مقاله رو میخواید، اینه: “Some evidence for highten sextual a tracktion on the conditions of high and anxiety” یعنی: “شواهدی برای افزایش جذابیت جنسی در شرایط اضطراب بالا” و عرض کردم که اساس این مطالعه، بیشترش رو روی این پل انجام داده که به ” پل کاپیلانو” معروفه و در ونکوور هست. اگر مختصر بخوام بگم خدمتتون در مورد این پل؛ سال 1889 ظاهراً ساخته شده ولی سال 1956 دوباره بازسازی شده. یک پل معلق عابر پیاده هست که حدود 140 متر طول داره و ارتفاعش از دره رودخانه کاپیلانو؛ یعنی چیزی در حدود 70 متر هستش. برای همین، افرادی که میرن روی این دچار ترس و اضطراب و حالت دلهره میشن و از جاذبههای توریستی (اونطور که من خوندم) هستش که تا یک میلیون نفر از توریستها و جهانگردان در سال از روی این پل رد میشن. در واقع از محلهایی هست که در بریتیش – کلمبیا خیلی طرفدار داره. منتها پژوهشی که بر روی این پل انجام گرفت تاریخساز شد و در واقع باعث شکلگیری جریانات خاصی از تفکر شد. اما اساس این پژوهش چی بود؟ قبل از اون، اینو میدونستند که میل جنسی و جذابیت جنسی گاهی اوقات با خشم در آمیخته هست. یعنی بعضی از افراد بودند که میگفتند وقتی حالت خشم پیدا میکنیم، در ما یک حالت برانگیختگی جنسی هم شکل میگیره و خیلیها تعابیر روانپویا، تعابیر دینامیک برای این میکردند. مثلاً میگفتند در سلسله حیوانات، خشم نشاندهنده حالت مردانه هست و مردها سلطه خودشون رو در جریان خشمشون نشون میدن و وقتی خشمگین میشن یا اون شریک جنسیشون خشمگین هست یا اصولاً وارد یک رابطه خشم میشن، شواهدی وجود داره که همزمان جذابیت جنسی و برانگیختگی جنسی هم افزایش پیدا میکنه. اما نگارندگان این مقاله صحبتشون بر سر این بود که شاید مسئله خشم نیست. اصولاً هر هیجانی وقتی شکل میگیره از جمله ترس، از جمله اضطراب باعث یک برانگیختگی عام میشه؛ یعنی شما هیجانزده میشی که بسته به شرایطی که توی اون قرار گرفتید، این هیجانزدگی رو میتونی یا نسبت بدی به اون عامل ترس و دلهرهآور یا نسبت بدی به یک عامل دیگری که میتونه این مسئله، برانگیختگی جنسی باشه. حالا چرا این رو به مطالعه پل کاپیلانو معروفه؟ اینا فرضشون بر این بود که افرادی که روی این پل رد میشن، دچار یک نوع برانگیختگی میشن و این برانگیختگی، طبعاً خشم نیست؛ حالت ترس و دلهره و اضطرابه. اگر همزمان در اون حالت برانگیختگی و ترس و دلهره و اضطراب با یک نفر از جنس مخالف مواجه بشن، آیا ممکنه اون برانگیختگی رو به غلط نسبت بدن به جذابیت بیشتر اون فرد و در واقع خطا بکنن در انتصاب دادن اون هیجان خامی که در وجودشون هست و به جای اینکه اون هیجان رو کاملاً اضطراب ببینند، نوعی برانگیختگی جنسی ببینند؟ حالا تبعات این رو اگه فرصت شد توی چند دقیقه آینده توضیح خواهم داد. به همین دلیل طراحی این پژوهش خیلی ساده بود. این رو هم بهتون بگم که پژوهشهای ماندگار و پژوهشهای کلیدی، یک ویژگی خوب دارند و اونم اینه که طراحیهاشون خیلی ساده است. خیلی متد آماری پیچیدهای ندارند. معمولاً میبینید که دو تا گروه هستند که راحت اینها رو با هم مقایسه کردهاند و این کار رو کردهاند که گفتند خیلی خب! یه عده که از روی این پل رد میشن و این 140 متر رو که طی کردهاند و وقتی رسیدند به سمت امن پل، ما میریم جلو و باهاشون یک مصاحبه کوتاه انجام میدیم. به صورت مقایسهای هم افرادی رو که از روی یک پل دیگه بر روی همین دره رد میشن ولی یک پل بسیار امن و معمولی هست (ارتفاع پل بالا نیست و عرض پل زیاده و عملاً هیچکس روی پل نمیترسه) اونجا میریم و همون مصاحبه رو انجام میدیم تا ببینیم توی برانگیختگی ذهنیشون و توی برانگیختگی جنسیشون تفاوتی هست یا نه؟ خب برانگیختگی رو چجوری بسنجند؟ این یکی از تصاویری هست که به تصاویر مجموعه تستهای TAT معروفه؛ ” thematique aperception test” که این به “اندریافت موضوع” ترجمه شده. این کارتهایی هست که روی مقوا، این نقاشیها رو داره و به افراد نشون میدن و میگن چیزی که به ذهنت میرسه، یه داستانی در ارتباط با این بگو. این یکی رو انتخاب کردند؛ این شماره 3 GF هست. این یک مجموعهای هست که کارتها و مقواهای بسیار متعددی داره و این یکی رو انتخاب کردند چون یک تم مبهم داره. آیا شما در این یک داستان جنسی خواهید گفت یا یک داستان کاملاً غیرجنسی خواهید گفت؟ و البته اومدند این رو داوری کردند و گفتند داستانهایی رو که افراد میگن از 1 تا 5، داورهای مستقل که نمیدونند اون افرادی که اینها رو گفتند کی بودند، داوری کنند و نمره بدهند. پس افراد وقتی از پل رد میشن، این رو بهشون نشون میدن و میگن که خیلی خب؛ شما یک داستان در مورد این بگو. خب اگه داستان مثلاً غیرجنسی باشه، ممکنه طرف مثلاً همچین چیزی بگه: “اون رفته خونه و در رو باز کرده و دیده مثلاً دزد وسایلش رو برده.” این میشه صفر امتیاز از هوای جنسی. ولی میتونه کاملاً با برانگیختگی جنسی همراه باشه که مثلاً: “این میتونه یک رابطه عاشقانه با کسی داشته و رابطش الآن تموم شده و پشیمانه.” یا مثلاً: “اومده و صحنه جنسی بدی رو دیده و توی ذوقش خورده و احساس بدی کرده.” خب هر چقدر برانگیختگی جنسی بیشتر باشه، قاطعاً باید بیشتر بگن. منها یک کار جالب دیگهای هم کردند: این پژوهش 2 بخش داره. اون خانمی که از آقایون که این تستهای TAT رو میداد و میگفت داستانش رو بگیم، وقتی مصاحبه تموم شد، گوشه کاغذ شماره تلفن خودش رو مینویسه و پاره میکنه و یک تکه میده به افراد و میگه که این هم اسم و شماره منه. اگه کار یا سؤالی داشتید یا خواستید بیشتر با من صحبت کنید، میتونید به من زنگ بزنید و وقتی که کاغذ رو میده، دو تا اسم مختلف میگه: گلوریا اسمیه که خودش رو معرفی میکنه (اونی که دم پل کاپیلانو بوده) و زمانی که دم پل معمولی ایستاده (اون پلی که ترس نداره)، خودش رو دانا معرفی میکنه و از روی اینکه بیشتر به گلوریاها زنگ میخوره یا به داناها زنگ میخوره، فرضش بر این بوده که کدامیک از اون حالتها بیشتر جذابیت ایجاد کرده و باعث شده افراد برانگیختگی بیشتری داشته باشند؟ چون فرض بر این بود که اگر افراد اونجا هیجان داشته باشند و برانگیختگی جنسی داشته باشند، احتمالاً رفتند خونه به این خانم زنگ میزنند و وقتی زنگ بزنند توی کدوم گروه بیشتر زنگ میزنند چون هم اون پژوهشگره و در واقع همون حرفها رو به افراد زده. نتایج اولیه جالب بود: اولاً گروه کنترل رو میبینیم: پل کنترل؛ 33 نفر گروه آزمایش یا همون پل کاپیلانو؛ 33 نفر در هر دو گروه، 22 یا 23 نفر پذیرفتند در پژوهش شرکت بکنند و رقمهای مشابهی شماره تلفن رو قبول کردند: 16 تا و 18 تا. ولی نکته جالبش در اینجاست: اونهایی که دم اون پل معمولی بیخطر بودند، فقط 2 نفر از 16 نفر زنگ زدند. در صورتی که اونهایی که پای پل کاپیلانو بودند و از پل رد شده بودند، 9 نفر به همون خانم زنگ زده بودند. یعنی گلوریاها 9 تا زنگ گرفت؛ در صورتی که داناها فقط 2 زنگ گرفت. پس به عبارت دیگر، برانگیختگی افراد در اون شرایط، کاملاً متفاوت بوده. این هم نمره محتوای جنسی اون آزمون TAT هست: وقتی پای پل کنترل بودند، نمره میانگین 41/1 بوده. گفتیم میتونست تا 5 که حداکثرش هست هم باشه. در صورتی که اونهایی که از پل کاپیلانو رد شدند و ترس و اضطراب داشتند، نمرشون 47/2 هست. پس شما میبینید که تقریباً 1 واحد برانگیختگی بیشتر داره. البته یک گروه کنترل دیگه هم داشت که در اون فردی که پرسشنامه رو پر میکرد و شماره تلفن میداد، یک آقا باشه یعنی همجنس اون آقایون باشه و همونطور که ملاحظه میکنید وقتی که فرد مصاحبهکننده مرد هست، محتوای جنسیای که برای TAT میگن خیلی پایینه و به 1 هم نمیرسه: 61/0 و 8/0 و نکته جالب اینه که عملاً هیچکس زنگ نمیزنه. یک نفر در گروه کنترل و دو نفر از گروه پل زنگ زده. پس ما شاهد دو تا اتفاق هستیم. یکی زنگ زدن به اون خانم بیشتر میشه وقتی از پل رد میشن و دیگری اتفاقی که میفته اینه که محتوای جنسی بالاتری رو قید بکنند. منتها یک عده به این مسئله اعتقاد داشتند. گفتند شاید اون آدمهایی که میان و از روی پل کاپیلانو رد میشن، اینها ماجراجو و هیجانیاند و به همین دلیل بیشتر هم زنگ زدهاند و برانگیختگی جنسی بیشتری هم داشتهاند. اصلاً تیپ آدمهاش فرق میکنه. اون که پا میشه و میره سر این پل با اونی که محافظهکاره و از پل روی زمین رد میشه حتماً فرق داره. اومدند و در مرحله بعد، یه پژوهش دیگه برای تکمیل این انجام دادند. اونم به این صورت بود که همون فرد (همون خانم گلوریا)، 2 حالت مختلف پرسشنامه رو پر میکرد: یکی افرادی که فوراً از پل رد شده بودند و توی همون لحظه میرفت و بهشون سلام میکرد و سؤالش رو مطرح میکرد و یکی دیگه هم زمانی بود که 10 دقیقه اونها رو زیر نظر میگرفت؛ مثلاً یک نفر اونجا یه اسنک یا قهوه یا نوشابهای خورده و بعد از 10 دقیقه میرفت و این سؤالو میکرد که ببینه که (خب اینها همون افراد هستند) اصولاً اونهایی که از پل رد میشن آدمهای ماجراجوتر و نترسترند پس برانگیختگی جنسی بیشتری دارند و حتی پرروترند و برمیدارند به طرف زنگ میزنند، این رو بشه حل کرد. خب اینجا واضحاً میبینیم که مفاهیم جنسی باز در اونها که فوراً از پل رد شدند خیلی بیشتر از اونی هست که 10 دقیقه گذشته و تعداد زنگزدنها هم 13 به 7 بوده. پس محققین نتیجه گرفتند که این مال تفاوت آدمها نیست. حتی اومدند یک کار دیگه کردند: گفتند اصلاً پل رو ول کن. چون شما میگید که شرایط پل کمی پیچیده است. شاید خود خانمها اونجا میترسیدن؛ اونی که پای پل ایستاده بودند و چهرهاش جور دیگهای بوده در نتیجه برانگیختگی رو بیشتر کرده بوده. میگن بریم توی محیط آزمایشگاهی. توی محیط آزمایشگاهی، کاری که میکنند اینه: یک عده رو میان (یک خانم و یک آقا) که در واقع خانمه همدست آزمایشگره بوده. بهشون میگن که قراره که شما توی یک پژوهش شرکت کنید و ما به شما شوک بدیم. یا شوک قوی میدیم یا شوک ضعیف. در مورد حافظه و یادگیری هست. طبیعتاً برای خانمه تفاوتی نمیکنه چون میدونه این شوکها واقعی نیستند. ولی مرده که جزو آزمودنیهاست، دچار آسیب میشه. دیدند اونهایی که قراره شوک بالاتری بگیرند طبیعتاً اضطراب بیشتری رو تجربه میکنند و میترسند. یعنی دلهره دارند که الآن شوک بیشتری به من خواهند داد؟ 17/3 اضطراب خودشون رو گزارش میدن در صورتی که اونایی که قراره شوک ضعیف بگیرند، 42/2 گزارش میدن. منتها نکته جالبی که هست اینه: اونایی که قراره شوک شدیدتری بهشون بدن، آقایونی که شوک شدیدتری بهشون بدن، برانگیختگی و ترس بیشتری دارند، وقتی میگن که میزان جذابیت اون همکارت رو، اون خانمی که در واقع همدست اون آزمایشگر هست نمره بده، شما واضحاً میبینید که نمره بالاتری میدن: 7/3 در مقابل 9/2. یعنی اون اضطراب و دلشورهای که بابت گرفتن شوک بهشون دست داده باعث شده که اون خانم رو جذابتر ببینن و همزمان وقتی تفسیر میکنن راجع به اون تصاویر TAT، باز میبینیم که 27/2 در مقابل 52/1. یعنی باز محتوای جنسی رو بیشتر مطرح میکنند. پیام سادهای که این مقاله میده اینه که ما بر هیجانات خود وقوف نداریم. ما آنگونه که فکر میکنیم، آنچه در درون ما میگذرد را به درستی نمیتونیم تحلیل کنیم و خیلی از مواقع، هیجان و برانگیختگی خودمون رو به غلط به یک چیزهای دیگه نسبت میدیم. یا حتی اگر شما نگاه بکنید، رفتار این آدمها تغییر کرده. یعنی تقریباً 9 تا زنگ زده، اینجا 2 تا زنگ زده. در صورتی که وقتی ازشون میپرسی چرا زنگ زدی؟ صرفاً میگن که اون خانم جذابتر بود یا خوشمون اومد. به عبارت دیگر، حتی اعمال ما، تصمیمات ما به نوعی که ما خیال میکنیم بر دست ما نیست. ما بدون اینکه خودمون حواسمون باشه تحت تأثیر محرکهای محیطی قرار میگیریم و انتخابها، گزینشها و فعالیتها و رفتارمون تغییر میکنه. خب اینجا یک بحث جدی فلسفی شکل میگیره. مقوله اراده آزاد، مقوله انتخاب، مقوله مسئولیت فردی. من در مباحث قبلی به عزیزان قول داده بودم که یک درسگفتار یا درسنامهای رو درباره مسئله “اراده آزاد” آغاز کنم. خب! دارم کمکم آغازش میکنم. به عنوان مقدمه، این پژوهشها رو گوش بدید و من چندین پژوهش رو خدمتتون خواهم گفت و بعداً باید این تو ذهنتون جا بیفته که عرض بنده چی هست و چی رو دنبال میکنم. باز تو همین فرصت استفاده کنم و یک کتاب رو که اون هم اتفاقاً به این موارد کاپیلانو اشاره داره، “Talking to ourselves” نوشته “جان دوریس” یک کتاب فلسفی – روانشناسی – علوم شناختی است و کتاب بسیار معتبریه و در واقع این سؤالو کرده: “مایی که فکر میکنیم همه چیز دست خودمونه، مایی که فکر میکنیم از انتخابهای خودمون آگاهیم، چطوره که انقدر توی این محیط آزمایشگاهی گول میخوریم و رفتارمون بدون اینکه خودمون بدونیم تغییر میکنه؟” به همین دلیل فکر میکنم که شما اهمیت این مقاله رو فهمیدید. این سرمنشاً مقالات بعدیای میشه که به این مقوله بیشتر میپردازیم.