شماره 203: کتابِ منشاءخوشبختی

پادکست دکتر مکری
مهر 1399
قسمت ششم

شماره 203: کتابِ منشاءخوشبختی

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 203: کتابِ منشاءخوشبختی
Loading
/

متن پادکست

یک قسمت بسیار مهمی از کتاب Origin of haooinessبه قسمت ششم می‌رسیم از بررسی کتاب منشا خوشبختی یا اختصاص پیدا کرده به بخشی به نام بیماری‌های روانپزشکی فکر کنم از جلسه یک خدمتتون گفتم که بیماری‌های روانپزشکی نقش بسیار مهمی در احساس شادکامی ما دارند و در واقع متاسفانه اونهایی که از بیماری‌های روانپزشکی رنج میبرند به نوعی نمراتی که به خودشون میدن در آزمون های شادکامی در سنجش شادکامی نمرات خیلی پایینی است. حالا میخوایم یک ذره گسترده تر به این مسئله نگاه کنیم و ببینیم چه تاثیری اینها دارند. یک اصطلاحی را قبلش بخواهیم یه ذره روش تأمل کنیم . میزری رو من نمیدونم چه جور ترجمه کنیم که خیلی بار توهین آمیز یا ناامید کننده نداشته باشه ولی خب .Miseryبه نام چاره ای نیست یعنی شما مثلا اون میزرابل میشد بینوایان یعنی میشه به نوعی بین نوایی، بیچارگی، بدبختی یعنی یک احساس خیلی درماندگی شدید و معمولا توی آزمون های سنجش شادکامی اگر شما نمرت زیر چهار باشه میگن شما در وضعیت میزوری قرار داری. و یکی از پژوهش ها اینه که بیان ببینن اونایی که نمره زیر چهار به خودشون میدن معمولا از کجا برخاستند آنها چه مشکلی دارند و چه عواملی نقش داره در اینکه شما وقتی ازت میپرسند خوب شادکامی خودتو نمره بده از یک تا ده میگه سه. حالا بعضی از شما که این فایل را گوش می دهید ممکن است به خودتان نمراتی در حد سه چهار حتی یک یا دو بدهید و آمدن ببینن اونایی که این نمرات به خودشون میدن کیا هستند و باز یادتون هست از همون جلسات اول که اکثریت مردم نمره های بالا به خودشون میدن، پنج میانگین نیست هفت هفت و نیم هست و به همین دلیل اگر شما به سمت زیر چهار میایید باید یک رنج خیلی قابل توجهی تو زندگی داشته باشید که آنها تحت عنوان میزوری ازش یاد میکنند و من سعی کردم اونو تحت عنوان مثلا بین نوایی، بیچارگی ازش یاد کنم. خب مثلا در مطالعه آمریکا جالب بوده اومدن ببینن اونایی که به خودشون نمره زیر چهار می دهند از چه گروه هایی تشکیل شدند. دیدن توشون بیکارها هستند آنهایی که شغل ندارند چون یادتون هست که گفتیم وقتی طرف شغل از دست میده یه شماره میاد پایین و کافیه چند تا مشکل دیگه هم داشته باشه مثلا از اول شش بوده و بعد چند تا رو هم سوار شده یه جدایی هم بوده وغیره و طرف اومده زیر چهار افتاده؛ یا اونهایی که از نظر سلامت فیزیکی در ۲۰ درصد تحتانی توزیع قرار دارند. یعنی اون یک پنجمی که سلامت فیزیکی شان بیش از همه آسیب دیده؛ معلولیت دارند بیماری های جدی دارن، بیماری‌های جدی بدنی دارند که به نوعی تحرکشون رو دچار اشکال کرده یا اون ردیف اول اونایی که ۲۰ درصد پایین فقر هستند درآمد هستند. یعنی اگر شما بخواهید تعریف درآمد را حالا به صورت نسبی بزاری بگی یک پنجم تحتانی رو ما بگیم فقیر اونهایی که به نوعی فقیر حساب میشن و بالاخره اونهایی که تشخیص روانپزشکی افسردگی یا اضطراب دارند. منتها نگاه بفرمایید جالبه اگر سهم هر کدام از آنها را ما بخواهیم بررسی بکنیم چیزی که اینجا دستگیرمون میشه اینه که چه فقر، چه بیکاری و چه اونهایی که یک پنجم تحتانی سلامت فیزیکی هستند سهم این سه تا در مجموع به اندازه سهم افرادی که از اضطراب و افسردگی رنج میبرند نیست و در واقع اگر شما برید کند وکاش کنید اون در واقع به نوعی جستجو بکنی توی اون لایه زیر چهار، سهم عمده از اونها ممکنه لابلاش افرادی را پیدا بکنیم که در واقع فقیر هستند، بیکار هستند، مشکل فیزیکی دارند ولی اصل قضیه یا بدنه اصلی اونها، اونهایی خواهند بود که دچار افسردگی یا اضطراب هستند و آنها هستند که این مسئله را در واقع ایجاد میکنند. در کشور استرالیا هم باز همین گونه است یعنی اگر شما نگاه کنید باز مسئله استرالیا را شما ملاحظه بفرمایید سهم افسردگی و اضطراب یک سهم پررنگ است در مقابل البته مشکلات فیزیکی، مشکلات بیکاری، مسئله فقر اینها هم اثر داره و یه مقدار به نظر میاد که در مقایسه با آمریکا سهم بیماری های روانپزشکی کمتره و مقوله مشکلات فیزیکی پر رنگ تره ولی باز کماکان شما شاهد این هستید که سهم بیماری روانپزشکی خیلی پر رنگ است و باز اگر نگاه کنید این ستون در واقع سمت راست درصد از افراد رو نشون میده که این افراد به خودشون نمره زیر چهار دادند تو آمریکا ۵.۶ درصد مردم به خودشون نمره چهار دادند، در استرالیا ۷ درصد مردم و در انگلستان در اون مطالعه مشهور بریتانیایی یا بی سی اس 8 درصد به خودشون نمره را دادند و در واقع شما اگر نگاه بفرمایید توی گروه انگلستان خیلی مسئله بیماری روانپزشکی حتی پر رنگ تر است. یعنی شما در نظر بگیرید سهم آنهایی که یک پنجم تحتانی از نظر درآمد هستند ۲۲ صدم، سهم بیکاران 0.17، اونایی که ۲۰ درصد تحتانی از نظر مشکلات جسمی هستند 0.38 و در مقابل این 2.13 درصد تشکیل میده از این 8 درصد را پس به عبارت دیگر میتونیم بگیم اگر شما احساس میکنید نمرت زیر ۴هست، احتمال زیاد مشکل شما برمیگرده به مسئله افسرد و اضطراب و بیماری‌های عمومی روانپزشکی. خب پس اینجا یک جایگاه عجیبی برای روانپزشکی پیدا میشه یک جایگاهی که فلاسفه، جامعه شناسان، اقتصاددان ها، سیاستمدارها، متخصصین بهداشت روان همه اینها باید به نوعی به اون بپردازند و اونم اینه که به نظر میاد بیماری های روانپزشکی و خوشبختی در تقابل با هم هستند. حالا اونهایی که دارند این فایل را گوش می دهند قاعدتا احتمالا مبتلا به بیماری های روانپزشکی هستند چون توزیع اینها در جامعه به گونه است که شاید تا یک چهارم افراد، یک پنجم افراد به نوعی دچار اضطراب افسردگی باشند. ممکن است این براشون یک پیام ناامید کننده باشه ولی خوب جواب اینه که راه های برای اصلاح این وجود دارد و اگر بیماری روانپزشکی اصلاح بشه قسمت زیادی از احساس شادکامی و رضایت افراد در زندگی برمیگردد. من بیشتر می خواهم این تاکید را بکنم که کمک زیادتری باید به بیماران روانپزشکی بشه و جامعه ،سیاستمداران آنهایی که بودجه ها دستشونه ، اونایی که تصمیم گیری می کنند تصمیم گیری های کلان برای کشور میکنند، باید حواس شان باشد؛ ممکن که ما فکر کنیم که برای افزایش خوشبختی مردم فقط یه سری شاخص های اجتماعی مثل شغل و اشتغال و اینها مهمه ولی برای اینکه لااقل افراد از اون حالت میزری از اون حالت خیلی ناراحت کننده در بیان بایستی بیماری روانپزشکی هم کنترل بشه. در کشور انگلستان که سرآمد بهداشت روان هست میگن فقط ۱۳ درصد بودجه بهداشتی، تکرار میکنم ۱۳ درصد بودجه بهداشتی به سلامت روان اختصاص داره و بقیه کشورها همه پایین تر از ۱۳ درصد اند. یعنی شما در حد سه چهار درصد در مقایسه با کل بودجه پزشکی در صورتی که ما شاهد این هستیم که چقدر مقوله اضطراب و افسردگی در احساس شادکامی افراد اثر دارد. یک مقاله نگاه کنیم اینها توی کتاب نبود ولی فکر کردم این مقاله را برای اینکه به نوعی موید کتاب باشه شک کردم گفتم خوب شاید داره یه بازار گرمی میکنه میخواد بگه که اون پایین پایین که میری افراد اگر خیلی احساس درماندگی می کنند احساس میکنند تو زندگی شان شاد نیستند این مال بیماری روانپزشکیه و خیلی فکر نکن که اونایی که بیکارن و درآمد پایین دارند همیشه توی اون لایه های قرار میگیرند که از نظر ذهنی و درونی احساس بیچارگی می کنند نه اونایی اون پایین قرار میگیرند که به نوعی اختلال روانپزشکی را دارند تجربه میکنند. البته اینم بهتون یه هشدار بدم من این بحث را اینجا تمام نمی کنم من هنوز انتقاد دارم و قرار بر اینه که وقتی ما کتاب ها را می خوانیم به دیده انتقادی بهش نگاه کنیم نه به دیده که هر چی میگه در بست بپذیریم و من هم در این توضیحات سعی نمیکنم که فقط کتاب را برای شما خلاصه کنم. میخوام یه جاهایی در جهت تایید و گاهی در Anxious or Depressed and still happy?جهت نفی اش هم به شما مطالبی ارائه بدهند. مثلا یکی از مطالعات جالب هست آیا افسرده و مضطربی و هنوز شاد؟ و این چرا اهمیت داره اینم برای اینکه یکی از اون مطالعات آینده نگر بوده و در واقع مطالعه بوده که در هلند انجام شده. هلندی ها از نظر بهداشت روان جز جاهای خیلی پیشرفته هستند و یک مطالعه دارند بنام (Nesda)Netherland’s study of Depression and Anxiety که در طی این مطالعه افراد را در زمان صفر و بعد دو سال، بعد چهار سال بعد و شش سال بعد دنبال کردند. یعنی افرادی را که دچار حالت های اضطراب و افسردگی بودند. من یک خبر بدتر هم بهتون بگم ببینید اگر این سهمی که ما برای بیماری های روانپزشکی در احساس عدم شادکامی در نظر گرفتیم، این بخش را روانپزشکان دستیاران روانپزشکی آنهایی که رشته شان روانشناسی بالینیه خواهش میکنم با دقت گوش بدهند گفتیم تازه نقش افسردگی و اضطرابه یعنی ما چند اختلال عمده روانپزشکی را از مطالعه کنار گذاشتیم. یعنی اسکیزوفرنی ،اختلال دو قطبی و موارد شدید روانپزشکی اونایی که معمولا بستری های مکرر و دراز مدت دارند یعنی اونا رو توی مطالعات لحاظ نکردند اگر آنها را لحاظ میکردند حتی این نمرات بدتر میشد ولی چون شیوع آنها کم است و در عین حال جمعیت های هستند که به راحتی قابل دسترسی نیستند و توی مطالعات اپیدمیولوژی همه گیر شناسی شرکت نمی کنند به نوعی سهم آنها تازه از توی اینها حذف شده اینجا فقط اومده اضطراب و افسردگی را دیده چیزی که گفتم عرض کردم تا ۲۰ ۲۵ درصد مردم ممکن از آن رنج ببرند خوب اینجا را نگاه کنیم یافته هاش بسیار جالبه این طرف ما چند حالت مختلف را در این در واقع نمایه شکل داریم شکل اسلاید ۶۴، قرمز یعنی یعنی تقریبا اونایی که به خودشون زیر ۴ نمره میدن Quite unhappyو صورتی یعنی Completely or verry unhappy یعنی قرمز و صورتی جمع اونایی است که زیر ۴ به خودشون نمره میدن، اون آبی مثلا چهار تا شش نمره میدن و اون آبی در واقع نیلی رنگ آبی بین خیلی آبی روشن و آبی تیره اونهایی هستند که مثلا شش تا هشت به خودشون نمره میدن و اون یعنی کاملا Completely or verry happy کاملا آبی سرمه ای هشت تا ده به خودشون نمره میدن آبی سرمه ای یعنی خوشبخت یا خیلی خوشبخت. خب حالا نگاه کنید این جمعیت عادیه، تو جمعیت عادی اگر شما ملاحظه بفرمایید یه چیزی دادند این هم جالبه چون درواقع Completely or verry happy حدود ۶۰ درصد مردم به خودشون نمرات توی هلند نمره هلند هم جز اون بالاست جز اون کشور های مرفه خوشبخت اروپایی حساب میشه و جز آنها یکی از بهترین شاخص های سلامت روان را دارد به همین دلیل ۶۰ درصد مردم هلند معتقدند که کاملا خوشبختن یا خیلی خوشبختن این گروه کنترل است. یک چیزی حدود نگاه کنید ۳۵ درصد دیگه هم میگن خوشبختم در واقع آره کوایت هپی و یه درصدی شاید پنج شش درصد ۱۰ درصد میگن که در واقع نه خیلی خوشبختن نه بدبختن و یک نوار باریکی را شما نگاه کنید که شاید مثلا دو سه درصد باشه که اون میزری ها اونایی که گفتم حالت زیر ۴ به خودشون نمره میدن را تشکیل میده. پس جمعیت عادی نگاه کنید توزیعش همچین چیزی که شما در سمت چپ این ستون سمت چپ میبینید حالا این ستون چیه؛ گفتم یه مطالعه بوده که شش سال طول کشیده میگه اگه تو زندگیت بیماری افسردگی و اضطراب گرفتی ولی در زمان شش یعنی سال ششم مطالعه دیگه اونو نداری. ببین همینی که تو عمرت افسردگی و اضطراب گرفته باشی یه مقدار این احساس کاملا خوشبخت بودن را از ۶۰ درصد نصف میکنه میشه ۳۰% و سهم اینکه نه خیلی خوشبختم نه بدبختم رو تا یه حدی بیشتر میکنه و البته اونی که ای خوشبختم رو زیاد کرده یعنی سهمش جبران شده ولی نگاه کنید اون لایه که ما به عنوان لایه درمانده یا بینوا زیر چهار به خودشون نمره میدن ببین سه چهار برابر شده همینی که قبلا طرف طی این شش سال یکی از اختلالات اضطراب یا افسردگی داشته باشد اینجا افرادی هستند که زمانی که ازشون راجع به خوشبختی پرسیدن گفتن آره الان ما اختلال اضطرابی داریم حالا اختلالات اضطرابی مثل حمله پانیک، اضطراب فراگیر حالت های وسواسی را هم حساب کردند یا اضطراب اجتماعی داریم و ببینید ناگهان کمربند زیر ۴ حالا میگم میزوری بگیم بینوایی بیچارگی یه دفعه شده ۲۰ درصد و این ستون ستون یکی مونده به آخر از سمت راست اونایی که دچار افسردگی هستند در زمانی که ازشون سوال شده و اگه شما هم اضطراب داری، هم افسردگی داری این ستون رو نگاه کن یه ذره آدم نگران میشه فقط یه درصد کمی شاید پنج درصد گفتن کاملا خوشبختیم و به همین دلیل که شاید اسم مقاله این را توضیح بده که میگه اضطراب و افسردگی داری و هنوز فکر میکنی خوشبختی به نوعی در واقع نشون میده که اضطراب و افسردگی باعث میشه احساس کاملا خوشبخت بودن چقدر کم بشه از ۶۰ درصد افت کرده به چهار پنج درصد و در مقابل اون احساس این که کاملا حس نا خوشبختی میکنم آن هپی ام یا احساس میکنم نسبتا نا خوشبخت ام یه دفعه رسیده به چیزی حدود ۴۰ و خورده ای درصد یعنی شما میبینید اون فاکتور میزوری یا فاکتور بیچارگی یه دفعه چقدر افزایش پیدا کرده با همین اسلاید گفتم این اسلاید از یک مقاله دیگر است ولی به نوعی کاملا مطالعه اون کتاب رو تایید میکنه نشون میده که آره مثل اینکه درسته یعنی نقادانه بخواهیم نگاه کنیم تا اینجاش درسته اگر شما در لحظه ای که ازت میپرسند چقدر خوشبختی از بیماری اضطراب یا افسردگی رنج میبری ناگهان احساس خوشبختیت کم میشه و کدوم بیماری ها بیشتر نقش داشتند این را هم در آوردند. که یک نوع افسردگی(Dysthymia)مثلا ببینید این ضریب ها یک همبستگی معکوس رو نشون میده دیگه اختلال افسردگی آنهایی که حملات پانیک دارند اضطراب اجتماعی (Panic)، اختلال پانیک Agoraphobiaخفیف مزمن است. . (Generalized Anxiety Disorder) و بالاخره اضطراب منتشر یا اضطراب فراگیر (Social Anxiety Disorder) جالبه تو بین اینها اضطراب اجتماعی بیش از همه اثر معکوس بر احساس شادکامی شما داره و این یک نکته خیلی مهمی رو داره یعنی وقتی شما از جمع از هم گروه هات میترسی نزدیک بشی از آنها و میترسی بهشون نزدیک بشی و ازشون نوعی اضطراب داری این خیلی روی شادکامی شما اثر خواهد گذاشت. تا اینجای کار یک پژوهش داره ارزش و اهمیت مداخلات روانپزشکی رو نشون میده یعنی اگر شما میخوید اون افرادی که لایه های خیلی پایین تر جامعه از نظر خوشبختی هستند را نجات بدی باید یه فکری برای اختلالات روانپزشکی شان بکنیم. خب من گفتم ببینم بازم جای دیگه هم همین حرف را تایید میکنه این توی هلند بود مطالعات غربی دیگه چی میگن. یه مطالعه خیلی بزرگ دیگه هست که اونم اومده مسئله شادکامی و چاپ شده AMJ PSYCHIATRYخوشبختی را بررسی کرده اون مطالعه نستا مال 2015 بود این یکی قدیمی تره تو ژورنال ۲۰۰۵ و در واقع یک مطالعه فرعی هست این در اصل میخواسته داروی سترالین را بررسی کنه ولی اومده راجع به احساس رضایتمندی از زندگی و احساس خوشبختی هم سوال کرده و افرادی که توی این مطالعه شرکت کردند ببین اختلالات مختلفی داشتند افسردگی بوده، افسردگی دوبل یعنی هم افسردگی مزمن و هم در واقع هم دیس تایمی و افسردگی حاد داشتند افرادی بودند که دیس تایمیک بودند یعنی یک حالت افسردگی خفیف طول کشنده است. اختلالات اون کج خلقی قبل از قاعدگی بوده، پی تی اس تی بوده اون اختلال در واقع استرس بعد از سانحه اختلال پانیک بوده، اختلال فوبی اجتماعی بوده و بالاخره اختلال اوسی دی یا وسواس. یافته هاش توی همین اسلاید دیده میشه حالا من یک کمی راجع به این اسلاید توضیح بدهم این اسلاید ۶۷ میشه یه مقدار این نوشته ها رفته زیر عکس ها اسلاید ۶۷ این ویژگی را دارد که بیماری های مختلف رو اینجا برای شما چیده، اینجا افسردگی را دارید اینجا افسردگی به اضافه دیس تایمی را دارید اینجا دیس تایمی هست اینجا اصطلاحا همان اختلال کج خلقی قبل از قاعدگی را دارید اینجا پی تی اس تی است اختلال پانیکه، فوبی اجتماعی اون یه در واقع نوعی از اضطراب اجتماعی میشه که افراد از جمع خیلی اضطراب دارند از حضور در جمع می ترسند و بلاخره او سی دی است. حالا دو ستونش خیلی اهمیت داره اونی که به قرمز شما میبینید و سبز. اول سبز رو توضیح بدم اینور هم نوشته درصد میگه سبزه یعنی درصدی از افرادی که این اختلال را دارند خب، یعنی شما مثلا دچار اختلال پانیک هستید اختلال وسواس هستی درصدی از اون آدم ها که میزان خوشبختی و رضایت مندی شون از زندگی در حد میانگین افراد طبیعی است. یعنی اگر شما مثلا فکر کنید افراد طبیعی میان به خودشون هفت و نیم نمره میدن، ده درصد پایین و بالای آن را گرفتند مثلا فرض کن طرف از هفت مثلا جمعیتی نه از نظر نمره که دادن، ده درصد اون جمعیتی که نمره میانگین را دارند را مقایسه کرده. فقط ببینید یعنی پیام ساده اش اینه اگر شما مثلا اختلال پی تی اس تی دارید یه چیزی حدود فقط هفت هشت درصد شما از نظر احساس شادکامی تو میانگین اون جامعه می افتید یا اختلال پانیک خوب وضع بهتره، یه چیزی حدود ۳۰ درصد تان مثل میانگین اون جامعه خواهید بود. ولی ستون مهمتر این ستون قرمزه این ستون قرمز یعنی چی یعنی میزان شادکامی شما دو انحراف از معیار پایین تر از نرمال جامعه باشه. سبز یعنی تو نرمال بیفتی. پس ببین قرمزه چقدر چیزه یعنی اگر کسی افسردگی ماژور داره یا دیس تایمی داره و از اون بدتر دیس تایمی به اضافه افسردگی ماژور داره بیش از ۸۰ درصدشون نمره ای که به خودشون میدن اون نمره ایست که دو انحراف معیار پایین تر از نمره میانگین جامعه است. یعنی تقریبا می افتند توی اون دسته میزری اون دسته ناکامی و شما معنی دیگه اش اینه که چقدر در واقع از رضایتمندی از زندگی شان دچار اشکال هستند و این نمونه یه چیز دیگر هم به شما نشون میده اون اختلال های که خیلی بیش از همه بر روی شادکامی شما اثر میذارند پس در این مطالعه افسردگی بوده در صورتی که توی اون مطالعه هلندی ها بیشتر اضطراب اجتماعی بوده و البته بعضی هاش کمتر اثر میزارند یعنی شما مثلا نگاه کنید شاید مثلا اختلال وسواسی جبری آنقدر مختل نکرده یا اختلال پانیک. خب من تا اینجای کار گفتم که پس یافته های این کتاب با چند مقاله مشهور تایید میشه و اونم اینه که اگر شما از حالت های نوروتیک رنج می برید حالا سایکوتیک که به کنار یعنی اسکیزوفرنی اختلال دو قطبی اینها را شما بزار به کنار حالت های نوروتیک یعنی دی اس ام پنج، میگن شما دچار DSM fiveاضطراب و افسردگی، اونی که تشخیص پزشکی داره ها یعنی شما بر اساس کتاب اختلال اضطرابی هستی دچار یکی از این اختلالات اضطرابی یا افسردگی هستی شما احساس شادکامی در زندگی خیلی افت میکنه. اما من خدمتتون گفتم که ما باید با دید انتقادی به هر کتابی نگاه کنیم، یه عده میگن که خب اون خود اختلالات روانپزشکی که نام بردی چی اند؟ اینجا یه بحث جدی بین صاحب نظران وجود داره ممکنه شما بگی من در طبابتم در مشاوره در کار روانپزشکیم به این بحثها علاقه ندارم نمیخوام وقتمو روی این چیزا بزارم به من راه حل یاد بدید ولی بحث ها جدیست دوستان و کتابهای خیلی زیادی بابتش هست و من این کتاب را به زودی خدمتتون معرفی می کنم و حتی چند گفتار دیگر رو خدمتتون ارائه خواهم داد و اساس صحبت اینا اینه که آیا بیماری های روانپزشکی به خودی خود وجودهای مستقل و طبیعی هستند. یعنی شما در نظر بگیر مثال براتون بزنم سل، حصبه، وبا، آنفولانزا، پسوریازیس اینها همه وجود های مستقل هستند که افراد بهشون مبتلا میشوند خب و در واقع شما میتونید ریشه کن شان کنی با رعایت بهداشت میتونی وبا را ریشه کن کنی، میتونی سل را ریشه کن کنی، میتونی بعضی از این بیماری ها را کنترل کنی. سوال اصلی اینه آیا این بیماری های روانپزشکی که من عرض کردم مثل اضطراب و افسردگی آیا اینها از همین قماش اند اصطلاحی که متخصصین علوم شناختی متخصصین علوم رفتاری و حتی فلاسفه میگن اصطلاحا میگن گونه طبیعی، نچرال کایند؛ آیا از این نوع اند یا یک هیومن کایند، هیومن کایند یعنی چی؟ یعنی شما فکر کن مثلا توی گروه ۱۰۰ نفر شما حس میکنید نمراتت جز ده درصد پایینه و توی اون جمع خیلی نمره مهمه. وقتی شما جز ده درصد پایین باشی و در واقع شما تو اون جمع هم همه چی شما را با نمره یا درآمد یا موقعیت اجتماعی بسنجند پس شما احساس بدی خواهی داشت دیگه اون ده درصد تحتانی همیشه احساس بدی خواهد داشت و این ۱۰ درصد به صنف مانند وبا یا مثلا حصبه نیست که شما بتونید ریشه کنش کنی شما اگر اون ده درصد تحتانی را حتی از جامعه خارج بکنی باز ده درصد بعدی تو اون موضع قرار میگیره یعنی آنهایی که دوباره میان اون دهک پایین و احساس میکنند که به خوبی بقیه نیستند به آرامی بقیه نیستند.این را اصطلاحا بعضی ها بهش میگن هیومن کایندس یا یه پله اونورترش اینه که اینها سازه های اجتماعی اند سوشال کانستراکت هستند .حالا سوال سر اینه بیماری های روانپزشکی از کدام نوع اند؟ اگر از نوع اول باشند آره مثل اینکه شما بگی مبتلا شدن به حصبه به شدت بر سلامت فیزیکی شما اثر میگذارد عین اینو میتونی بگی مبتلا شدن به اختلال اضطرابی یا اختلال افسردگی به سلامت روان شما و شادکامی شما اثر میذاره. اما اگر شما بیایید یه جور دیگه استدلال بکنی، بگی در واقع اونایی که اختلالات اضطرابی دارند اختلالات افسردگی دارند منتها الیه های یک سیستم هستند که اینها چون خودشان را با بقیه مقایسه میکنند خودشان را در توان بقیه نمیبینند احساس نارضایتی دارند، اون موقع دیگه اینها نچرال کایند یا گونه طبیعی خواهند بود برای همینه که عده‌ای حتی این شبهه را مطرح می‌کنند که در اون جامعه شما از طریق درمان اون ۱۰ درصد، نمیتونی اون بیماری رو ریشه کن کنی چون هر وقت اون رو ریشه کن کردی یه عده دیگه میان جاش رو میگیرند. مثل اینکه شما بگی مثلا ما یک دهم تحتانی مثلا قد یا وزن رو می‌خوایم مثلاً اصلاح کنیم خب شما اگه اونا رو درست کنی دوباره یه عده دیگه تو اون تحتانی قرار خواهند گرفت، این در واقع فرق خواهد Matthew bell Melancholia the western maladyکرد و کتاب های هستند که به این پرداخته مثلا کتاب این کتاب را من معرفی خواهم کرد کتاب بسیار خواندنی است متیو بل فیلسوفه؛ ولی این سوال این مطالبی که خدمتتون عرض کردم در قالب یک سوال مطرح کرده، که ملانکولی آیا ملانکولی چون میدونید ملانکولی اصلا سمبل بیماری های خلقی است و بنا به روایاتی و بنا به ادعاهای ۲۵۰۰ تا ۲۷۰۰ سال پیش گزارش شده . حالا آیا این یک بیماری از گونه طبیعی است یا اینکه این چون یکم The Loss of Sadnessیک سازه اجتماعی است متیو بل تو این کتاب به اون پرداخته. یا کتاب دیگه ای، تاریخ از روش گذشته و چند بار من این جاهای دیگه بهش اشاره کردم، توی دستور معرفی نمیزارم ولی بخوانیدش کتاب خوبیه د لاس آف سدنس از دست دادن غم زدگی یا غمگینی و اون تیتر تحتانی اش نگاه کنید How Psychiatry Transformed Normal Sorrow into Depressive Disorder یعنی چگونه روانپزشکی باعث میشد که یعنی شما اینجوری درک کنی که غم زدگی عادی تبدیل بشه به اختلال افسردگی. اینها ضد روانپزشک نیستند دوستان اینها مدعی هستند که اختلالات روانپزشکی از گونه هایی مثل دیابت و در واقع حصبه و باز یکی از کسانی که به این قضیه خیلی دامن زد Before Prozacسل و اینها نیستند اینها سازه های اجتماعی هستند. ادوارد شورتر است. ادوارد شورتر باز رشته اش تاریخه ولی خیلی قشنگ این شکل گیری تفکر اینکه ما به کی ها میگیم افسرده را مطرح کرد به همین دلیل صحبت بر سر اینه که افسردگی آیا یک بیماری طبیعی ذاتی است که در افراد پیدا میشه یا اینکه نه در واقع همان درماندگی و بیچارگی است که اصطلاحا پزشکی شده، مدیکالایز شده؛ مثلا کتاب دن بلیزر و در واقع صحبت اینها اینه، یه جور بخوام خیلی کلی و یه جور با اغماز از شما اگر شما The Age Of Melancholy اغماض کنید یک مقدار تخفیف بدهید به من، به زبان ساده حرف شان اینه که درواقع حس بد، ناکامی، عدم خوشبختی یا که حالا میزوری چی هست جای سواله. De-Medicalizing Miseryهمون لغت میزری، این کتاب سمت چپ را نگاه کنید میگه میزوری اون بیچارگی، بدبختی، اذیت شدن، ناراحتی، ناخشنودی، ناخوشبختی مثل انرژی که از شکلی به شکل دیگر در می‌آید و ممکنه شما بیای اینو تو قالب بیماری روانپزشکی ببینیش، ممکنه تو قالب یه سری بیماری‌های دیگه ببینی، ممکنه تو قالب نارضایتی اجتماعی ببینی، ممکنه تو قالب رفتارهای نابهنجار ببینی و در واقع امثال ادوارد شورتر یا این خانم ژوان مونکریف که خیلی تند میتازه، ادعاشون اینه که میزوری مثل انرژی به شکلی به شکل دیگه در میاد که گاهی اوقات خودش رو میتونه بنا به شرایط اجتماعی و سیستم حاکم پزشکی به صورت اختلالات روانپزشکی نشان بده و این کتابش خواندنی است ولی از اونایی که واقعا باید با نقد و کلنجار و گاهی اوقات مباحثه بخوانیدش چون یه زمان های حس میکنی که این داره چی روانپزشکی،روانشناسی De-Medicalizing Misery(Psychiatry ,psychology and the Human Condition)میگه و شرایط انسان؛ اینها یه مقدار افرادی هستند که ادعا می‌کنند تو جامعه اونهایی که آسیب دیدند، اونهایی که آزار دیدند، اونهایی که حس میزوری دارند، بینوایان؛ ممکنه در زمانی منحرفین حساب شوند، گروه های در واقع بیرون از جریان حساب شوند، گاهی اوقات افراد ناخواسته و اقلیت های ناخواسته حساب شوند و زمانی ممکنه در قالب بیماران حساب شوند. بحث جدی است من الان نمیخوام طرف کشی کنم ولی معتقدم باید این بحث ها بهش دامن زده بشه و مطالعه بشه و در واقع سوال طلایی اینه: چقدر از اون چیزی که ما تحت عنوان اضطراب و افسردگی می‌کنیم یک بیماری است به گونه سایر بیماری‌های طب داخلی و چقدر از آن در اصل هیومن میزوریست در واقع ناکامی و بدبختی بشره که این از دیرباز بوده دیگه یعنی همیشه یه عده بودن خوشبخت بودن، بر خر مراد سوار بودند و زندگی پر از نعمات بوده براشون و یه عده دیگه برعکس همیشه بد می‌آوردند اون پایین تر بودند این چقدر اونه و این رویکردهای فرهنگی هم پیدا میکنه دیگه یعنی مثلا به عنوان مثال خب شما اگر حس میکنید انرژی کمه، توانانت کمه، حوصله ات کمه آیا شما واقعا باید اسم بیمار روت گذاشت یا اون منتهاالیه طیف هستید. الان فکرتون رو خیلی درگیر نکنم ولی من دوست دارم در آینده به این بپردازم و نتیجه این بحث بسیار شیرینه یعنی از دل اون چیزی که متولد میشه یک روانشناسی و روانپزشکی به شدت انسانیه و در واقع شاید اگر ما تلطیف بکنیم دیدگاه های افراطیون دو طرف را ، از دلش در این در میاد که اگر میخواهید انسان ها به خوشبختی برسند باید اون هیومن کاندیشن اصلاح بشه و اون هیومن کاندیشن فقط با دارو و جلسه روان درمانی اصلاح نمیشه، یعنی روانپزشکی بسیار انسانی تر از اونی میشه که الان هست. یعنی شما حالا خواهید دید چند اسلاید بعد توضیح خواهم داد وقتی در جامعه اعتماد نیست، احساس عدالت نیست، احساس رضایتمندی و درواقع پذیرش از اون نهادهایی که باید خدمات بدن، سرویس بدن نیست در اون صورت افراد احساس میزوری میکنند که بخش شان علایم روانپزشکی نشون میدن. درسته داروهای روانپزشکی کمک میکنه اون علایم کم بشه ولی هیچگاه نمی تواند به درمان میزوری منجر بشه و در واقع علم روانپزشکی باید اون دستور خودش رو از حذف اختلالات اضطراب و افسردگی تغییر بده به اصلاح هیومن کاندیشن و رسیدن انسان ها به شادکامی که اون موقع دیگه مداخلات خیلی متنوع و خیلی پیچیده تر میشوند و یه عده دارند اعتراض میکنند میگن اگر شما حس می کنی که آنهایی که نمرات پایین خوشبختی میارند اضطراب و افسردگی دارند پس لابد هم میخوای اضطراب افسردگی ها را بهشون دارو بدی ALL این کتاب یه مقدار افراطیه. جروم وِیکفیلد نوشته و الن هورویتس که WE HAVE TO FEARبفرستی جلسات سی بی تی، Psychiatry’s Transformation of Natural Anxieties into Mental Disorders. که در واقع باید حواسمون به اون هیومن کاندیشن باشه، هیومن کاندیشن را شما اصلاح کن و بعد شما خواهید دید که چقدر احساس خوشبختی و رضایت افزایش پیدا میکنه یک نگرش ممکنه بعضیا متهمش کنند رمانتیک به سلامت روان و روانپزشکیه ولی من حس می‌کنم که بسیار رگه هایی از حقیقت توش وجود داره، اون ۲۵ درصدی که احساس میزوری در زندگی می‌کنند شما اونا رو با درمان های معمول روانپزشکی بیا دارو بخور، فلوکستین بخور سیتالوپرام بخور نمیتونی به خوشبختی تبدیل کنی یعنی از اون راه نمیشه خوشبختی خلق کرد خوشبختی از پارامترهای دیگه خلق میشه که تا الان یه سری هاش را گفتم چند تای دیگش هم مونده که تو فایل های بعد اشاره خواهم کرد. خب اجازه بدین چند دقیقه هم راجع به یه پارامتر دیگه صحبت کنم به نام جرم. یه بحث کوتاهه و یه مبحث به غیر از این باقی خواهد ماند که چیزی هم که هست اینه که به نظر میاد جرم هم همانطور که گفتیم افرادی که جرم مرتکب میشند و پرونده قضایی پیدا میکنند حالا به خاطر سرقت، زد و خورد نمیدونم نزاع خیابانی و غیره اینها هم احساس خیلی پایینی از رضایتمندی در زندگی درشون شکل میگیره. منتها یافته قشنگی که اینجا داریم که در واقع این جز اون اسلایدیه که چند جلسه قبل خدمتتون معرفی کردم که عوامل مختلف بود دیدیم که سلامت هیجانی نقش بسیار پررنگی داشت اینکه تنها نباشی و شریک داشته باشی تو زندگیت حالا همسر یا شریکی که باهاش زندگی می کنی عوامل خیلی مهم بودند، درآمد را داشتیم شغل را داشتیم و این هم سابقه مجرمیته که اگه نداشته باشی خیلی شرایط بهتری رو خواهی داشت به نوعی به نظر میاد اینم شبیه همان اثرات بیکاری یعنی افراد حس می کنند بخشی از عمر شان را از دست دادند. منتها یک اسلاید دیگه شماره 74 داریم که یافته جالب توش بود که در واقع رفتارهای مجرمانه با کدام بود یکیش Intellectualیک از آن سه گانه های کودکی ارتباط دارند یادتان هست یکیش بود هوشی و تحصیلی اون خب چیز جالبی که هست اینه که فقط یه اشاره (Emotional)و یکیش عاطفی و هیجانی (Behavioral)رفتاری بود مختصر به این بکنم، یه مقدار خلاف اون چیزی که آدم انتظار داره خب و اونم اینه که اگر خب شما هوشت بالا باشه امکان اینکه سابقه در واقع مجرمیت پیدا کنیم مختصری کم میشه یعنی آدم های که از نظر هوشی و تحصیلی بالاتر از بقیه هستند بخصوص در حوالی ده سالگی امکان اینکه بعدا مجرم بشن و پرونده قضایی پیدا بکنند به خاطر سرقت و زد و خورد و اینها کمتر میشود. یعنی این یک همبستگی داره که افراد بتوانند به سلامت رد شوند ولی یه نکته جالبی که هست اینه که اختلالات هیجانی رابطه معکوس با مجرمیت داره یعنی اینجا اختلالات هوشی رابطه مستقیم با موضوعیت داره یعنی اگر شما اینتلکچوال پرابلم داشته باشید مثلا کم هوش باشی، تو آزمون های تکامل هوشی و ذهنی پایین نمره بیاری باعث افزایش مجرمیتت میشه و هرچقدر هوش و تحصیلات بالاتر و بهتری داشته باشی مجرمیت کم میشه ولی در مورد عاطفی نکته خیلی عجیب هست که داشتن اختلالات اضطرابی و عاطفی در ۱۰ سالگی باعث میشه شما کمتر گرفتار رفتارهای مجرمانه بشید یعنی اون بچه های که یه ذره اضطراب دارند دلشوره دارند غمگین اند وسواس دارند آنها کمتر مجرم میشن تا اون بچه های که خیلی آرامش در واقع عاطفی هیجانی دارند یعنی یه جایی به نظر میاد نداشتن اضطراب، نداشتن افسردگی، اینکه من خیلی آرومم خیلی مسلطم به هیجاناتم تو رفتارهای مجرمانه به ضرر طرف تموم میشه شاید به این دلیل که خوب از قانون نمیترسه، از مقامات نمیترسه از گرفتاری نمیترسه و رفتارهای در واقع ضد اجتماعی بیشتری ازش سر میزنه فکر کنم این نکته را فقط بدونید خوبه و اینکه سابقه مجرمیت باعث کاهش احساس شادکامی میشه. یک بحث کوتاه دیگه مونده چون فایل خیلی بزرگ شد من اون بحث آخر را در جلسه بعد خدمتتون ارائه میدم این همان اشاره به اون مسئله هیومن کاندیشن، شرایط انسانه که برای خوشبختی و جلوگیری از خیلی از بیماری های روانپزشکی داشتن یک جامعه سالم مهمه و شما فقط از طریق حذف و درمان بیماران نمیتونی خوشبختی و شادکامی را توی اون سیستم افزایش بدی یه مختصری راجع به این صحبت میکنم در کتاب هم خیلی توضیح نداده این خودش بحث های جداگانه می طلبد که البته من جداگانه چند موردش را پوشش دادم مسئله اعتماد اجتماعی، اون مقوله طرد شدگی حالا یه چند اشاره کوتاه به بعضی مباحث دیگرش میکنم و اشاره مبسوط تر را اجازه بدهید در فرصت های دیگر به صورت مستقل خدمتتون ارائه بدم.
Document