مبحث دیگری که میخواهیم پوشش بدهیم، و در زمره خطاهای شایع شناختی است؛ پدیده ای است به نام خطای عطفی یا خطای پیوندی که این را من از جاهای مختلف شنیده ام؛ به عنوان ترجمه ” ” conjunction Flaccidو جالب است بدانید که این هم یکی از خطاهای شناختی شایعی است؛ که سالهاست از کشف آن میگزرد و بحثهای جدی را در زمینه مسائل شناختی ایجاد کرده است. اما منظور از این خطاهای شناختی چیست؟ من پیش تر خدمت شما بگویم! برای اینک ممکن است؛ این مباحث خطاهای شناختی، در ابتدا کمی دشوار به نظر بیاید و لازم باشد چندین بار آنها را مرور کنید و راجب آنها فکر کنید که من سعی کردم به گونه ای برای شما مطالب را مطرح کنم که به راحتی قابل استفاده باشد. بیایید به چندین اصل که در قضایای منطق ریاضی است بپردازیم مثلا Conjunction” A” چیست؟ درواقع مخلوط یا عطف دوتا گزاره است The probability of a turning phenomenon cannot be greater than its components یعنی احتمال وقوع یک پیوند عطفی نمیتواند بیشتر از اجزاء آن باشد. حالا آن دسته از دوستانی که نسبت با مسائل ریاضی فوبیا دارند من خودم هم اطلاعات زیادی ندارم ولی نگران نباشید زیرا با مقاله هایی برای شما موضوع را روشن خواهم کرد یعنی اگر شما یک conjunction داشته باشید یعنی A و B احتمال وقوع A نمیتواند ببشتر از احتمال وقوع A یا B باشد یعنی اگر شما، یک عطفی داشته باشید که این پیوند عطفی از دوتا اتفاق A و B است مخلوط آن ها نمیتواند شایع تر باشد. به عنوان مثال: احتمال دارد فردا باران ببارد، و فردا ماشین من هم خراب شود، ین هم یک احتمال دارد ولی احتمال اینکه فردا هم باران ببارد و هم ماشین من خراب شود نمیتواند؛ از احتمال اینکه فردا باران ببارد یا فردا ماشین من خراب شود بیشتر باشد چون درواقع این یک conjunction یک عطف، از دوتا اتفاق است که همواره احتمال آن باید کمتر از احتمال تک تک اعضا باشد. نکته دیگری که درجبرمجموعه ها میگویند این است:B Extension of A in clouds the Extension of F the یعنی اگر B زیر مجموعه A باشد احتمال A باید همیشه بیشتر از B باشد حالا این ها چه هستند را با مثال هایی توضیح خواهم داد و خواهید دید، که ذهن ما مثل اینکه وقتی ما با پدیده Flaccid conjunction در واقع اون عطف مواجه هستیم دچار خطاهای جدی میشویم حالا تعریف خطاهای conjunction چیست: احتمال A و B عبارتنداز حاصل ضرب احتمال Aضرب در حاصل ضرب احتمال B پس همانطور که قبلا گفتم احتمال اینکه فردا هم باران ببارد و هم ماشینم خراب باشد نمیتواند شایع تر از آن باشد که فردا باران ببارد یا ماشینم خراب باشد Felice connection زمانی اتفاق می افتد که شما تصور کنید که Aو B یعنی یک عطف A و B احتمال وقوع آن بیشتر از A یا بیشتر از B شود یعنی اگر از من بپرسند ببین فکر میکنی فردا بیشتر باران میبارد؟ یا باران ببارد و ماشینم خراب شود؟ و من بگویم: احتمال اینکه باران ببارد و ماشین من خراب شود احتمال بیشتری است در صورتی که اینکه هم ماشین من خراب شود هم باران ببارد زیر مجموعه ایست از اینکه درواقع فردا باران ببارد و عملا چه ماشینم خراب شود، چه ماشینم خراب نشود. این وقوع باید زیرمجموعه احتمال بارش باران باشد. اما کشف Flassy conjunction چگونه صورت گرفت این قسمت را که جلوتر برویم مقداری مسئله جذاب تر میشود و ازآن حالت خشک ریاضی بیرون می آید، این را هم باز دو متفکر برجسته Amov Dursky and Daniel Kanimal در آن نقش داشتند و درواقع برمیگرددبه مقاله ای که در سال 1983نوشتند و در این مقاله با چند آزمایش و چندپژوهش این خطای conjunction را در تعدادی از دانشجویان دانشگاه های مختلف نشان دادند که من به اصل مقالات رجوع کردم و خلاصه ای از اصل مقالات را خدمت شما مبگویم که راحت تر با قضیه Flassy conjunction رو به روشوید و این را به شما بگویم دوستان عزیز آنهایی که در ابتدای راه تحصیل هستند یک توصیه به شما دارم خیلی از مواقع خواندن اصل مقاله یعنی همان مقاله اورجینال خیلی خیلی بهتر از خواندن، کتاب های درسی و text book است؛ و درواقع وقتی شما آن را میخوانید هم با آن احساس نویسنده آشنا میشوید، هم با اصل متن آشنا میشوید و هم اینکه متوجه میشوید مثلا چهل سال پیش پژوهش ها چگونه بوده است.مثلا این مقاله حدودا 37سال پیش اتفاق افتاده در the Extension all vs. Intuitive Intuitive reasoning Extension همان مجموعه است که در واقع میتوان گفت استدلال مجموعه ای در مقابل استدلال شهودی Linked error in judgment probably Flassy conjunction در واقع همان خطای پیوندی در قضاوت درمورد احتمالات که در یک ژرنال بسیار بسیار معتر به چاپ رسیده است بخش هایی از این داستان را به شما میگویم: داستان با معرفی یک خانم خیالی بنام لیندا شروع میشود و از دانشجویان دانشگاه Extanford&British Columbia این سوال را میکند چون آن دو استاد Dusky& Daniel درآن دانشگاه تدریس میکردند و این خانم لیندا هم فردی فرضی است. لیندا خانمی 31ساله مجرد و رک و بسبار باهوش است و در دانشگاه فلسفه خوانده است و در دوران تحصیل درگیر مسائلی چون تبعیض و عدالت اجتماعی بوده و در تظاهرات علیه جنگ افزار های هسته ای شرکت میکرده حالا سوال این است: که با توصیفی که از لیندا خواندید بیایید و این ها را از نظر احتمالات گزاره هارا به ترتیب بنویسید. سه گزاره زیر را بر اساس ترتیب احتمالات شماره گزاری کنید یعنی اینکه احتمال میدهید کدام یک از این گزاره ها درست تر باشد! 1لیندا در جنبش فمینیسمی فعال است2لیندا صندوقدار بانک است 3لیندا صندوقدار بانک است و در جنبش فمینیسمی فعال است اگر شما دقت کنید! گزاره سوم یک گزاره عطفی از گزاره یک و دو است و طبق آن چیزی که طبق منطق خدمت شما عرض کردم گزاره سوم نمیتواند شایع تر از اجزاء آن باشد یعنی نمیتواند از یک شایع تر باشد یا از دو شایع تر باشد یعنی اگر شما بگویید، به احتمال 80درصد لیندا یک صندوقدار بانک و فعال جنبش فمینیسمی است و 30درصد امکان دارد صندوقدار بانک باشد و90درصد ممکن است در جنبش فمینیسمی فعال باشد پس هر گاه شما دیدید گزاره ای که اینجا سوم قید کرده احتمالش رو افراد از گزاره یک یا گزاره دو بیشتر اعلام کردند در اینصورت شما با Flassy conjunction مواجه هستید امیدوارم تا اینجای کار برای شما روشن شده باشد؛ و درواقع بقیه دایتان، مثال هایی مشابه با این مثال است. درواقع اصل مقاله این سه تا سوال نبوده و اینگونه بوده: یعنی تعداد زیاد تری سوال بوده که لابه لای آن این سوالات هم جایگزاری شده بودند. مثلا: Linda is an elementary school teacher لیندا معلم مدرسه ابتدایی است، Linda is a social worker in the field of psychology لیندا یک مددکار اجتماعی در حوزه روانشناسی است، Linda is an insurance worker لیندا کارمند بیمه است،….. دوستان عزیز ترتیبی که این ها انجام داده اند خیلی مهم نیست، الان شما در اسلابد 27میبینید سوالاتی که در بالا به آناشاره کردم درواقع سوالات کلیده بوده است؛ و یک چیز جالب متوجه شد که 85درصد موارد، دقت کنید85درصد افراد گزاره سوم را از نظر احتمالات، احتمال بیشتری مطرح کرده بودند، ت گزاره دوم، البته گزاره یک معمولا بالاترین احتمال را داشت؛ زیرا در این توصیفی که الان خواندید خیلی ببشتر به فمینیسم ها میخورد (صریح بودن، رک بودن، باهوش بودن، فلسفه خواندن) درواقع میتوانید حدس بزنید که یک فمینیسم است، ولینکته جالب این است که چرا شما فکر میکنید احتمال اینکه لیندار صندوق دار بانک یا فمینیسم بیشتر از این است که لیندا، صندوقدار بانک باشد، چون شما نبابد فراموش کنید که صندویدار بانک؛ یک مجموعه ای است که صندوقداران، فمینیسم زیر مجموعه آن هستند، چگونه میتواند یک زیر مجموعه شیوع بالاتری درمقایسه با یک مجموعه داشته باشد! البته یک مورد دیگر هم وجود دارد بنام Bill یعنی درواقع یک Bill هست و یک لیندا که اوهم قرار بود حسابدار شود و جاز اجرا کند، حالا برای اینکه زیاد شما را خسته نکنم یک Bill را هم جداگانه برسی کرده بود و نتایجی به دست آورده بود؛اگر شما دقت بفرمایید، در سه گروه این را سنجیده بود، ممکن بود دوستان عزیز بفرمایند: که این85درصد کهشما عرض کردید مربوط به آدم هایی بوده که اصلا احتمالات و منطق نمیفهمند وهمینجوری دیمی چیزی میپرانند، میگویند که بنظر من لیندا احتمال آن گزاره آن بیشتر است؛ولی این آمده بود و مقاله را به چند طریق،اجرا کرده بود. یکی از آن الگو ها این بود که در سه گروه بررسی کرده بود: گروه های Naive Informa Sophisticated یعنی گروه ساده، گروه مطلع، گروه پیچیده، حالا گروه Naive چه گروهی بودند: گروهی از دانشجویان که هنوز لیسانس خود را نگرفته بودند درواقع میشه گفت سن کمتری دارند(دانشجویان دانشگاه ها Extanford British columbia البته دانشگاه های بسیار خوبی هستند که اکستنفورد در ونکوور و بریتیش کلمبیا در آمریکا واقع شده است، پس شما با دوتا دانشگاه تاپ مواجه هستید، و اینگونه نیست که آدم هایی نابلد وشانسی به این دانشگاه آمده باشند. گروه inform چه گروهی بودند، گروهی هستند که درواقع یا داشتند فوق لییانس میگرفتند یا دانشجویان پزشکی، که واحد آمار و اطلاعات را هم گذرانده باشند، یعنی واحد آمار را گذرانده بودند و با پایه ریاضیات آشنایی کامل داشتند؛ وگروه Sophisticated یعنی دانشجویان دکتری، دانشجویان مقطع PHD مدرسه بازرگانی ااکستنفورد بودند، یعنی کسانی که داشتند در زمینه مدیریتی PHD میگرفتند و قطعا تعداد زیادی واحد آمارو احتمالات گذرانده بودند؛ و V چه هست؟Vaylation هست، یعنی هرگاه شما بیایید بگویید احتمال آ و ب از احتمال آ یا ب بیشتر است که در این مورد اکثر موارد این بود: احتمال اینکه هم صندوقدار باشد و هم فمینیسم باشد بیشتر از آن است که صندوقدار باشد، یعنی ظاهرا حواسشان نبوده است که این نمیشود این اتفاق بیفتد، پس نتیجه ای که گرفته بودند این بوده که سواد آماری و اینکه شما ریاضیات خوانده باشید خیلی کمک نکرده به این افراد که بفهمند همچنین چیزی امکان ندارد. اینکه کیس بیل را به شما نگفتم به این علتبود که مشابه با همان لیندا بود و از آن انصراف دادم و حتی برای اینکه خیالش راحت باشد به دو شیوه مستقیم و غیر مستقیم اینکار را کرده است، سبوه مستقیم همان بود که من به شما توضیح دادم یعنی این سوالات مربوط رادر اختیار یک نفر قرار داده بود و گفته بود اینهارا بچین مثلا بگو که از نظر احتمالات کدوم یک از آنها خیلی بیشتر احتمال دارد. روش غیر مستقیمچگونه بوده است؟برای اینکه خیالش راحت باشد که از دو طرف این را بررسی کرده به یک تعداد بعضی از این سوال ها را داده بود و به یک تداد بعضی سوالات دیگر را داده بود، منتها آن نفر که هم سوال سوم و هم چهارم را داشت به ان پیوند عطفی یا همان conjunction را نداده بود، و به یک عده دیگر داده بود، و منتها به این عده دیگر نگفته بود پیوند عطفی را بگویید و فقط درصد را بگویید، و باز هم یافته بود که مردپیوند عطفی را خیلی شایع تر ارزیابی میکنند. چرامردمپیوند عطفی را گاهی اوقات شایع تر از اجزای اون احتمال براورد میکنند. او آمد و تغییرات دیگری را در همین سوالات انجام داد مثلا این تغییر را ببینید: لیندا در جنبش فمینیسمی فعال است، لیندا صرف تظر از اینکه فعال یا غیر فعال در جنبش فمینیسمی باشد صندوقدار بانک است، یعنی ببینید حتی روی این تاکیید میکند، که درواقع لیندا صندویدار بانک است؛ این مجموعه شامل دو زیر مجموعه لیندای فمینیسم و لیندای غیر فمینیسم میسود یعنی قشنگ، دارد میگوید آنگفر که صندوقدار بانک است هم میت اند فمینیسم ها را شامل شود و هم غیرفمینیسم ها را شامل شود. باز هم این گزاره سوم ما: لیندا صندوقدار بانک است و در جنبش فمینیسمی هم فعال است! یک عده گفتند پس آن نفر که صندوقدار بانک باشد، و درواقع فمینیسم هم باشد، زیر مجموعه آن است که صندوقدار بانک باشد پس نظرخود را اصلاح کردند، ولی باز هم یک عده عقیده داشتند احتمال اینکه لیندا صندوقدار بانک است و در جنبش فمینیسمی فعال است ببشتر است! یک جا سوال پیش می آید که شاید این افراد انگیزه ندارند پس گفت خب من برای شما جایزه میگذارم، اگر درست بگویید با شماه ده دلار میدهم، در سال 1983ده دلار یک چیزی حدود 30دلار الان بود، گفته بودند هرکسی احتمال درست تری را انتخاب کند به او ده دلار پاداش میدهیم واقعا هم داده بودند؛ اما باز هم 46درصد پاسخ اشتباه دادند، دوستان دقت کنید این تعداد سواد کوچه بازار نبودند، بلکه آدم هایی هستند که در Extanford تحصیل میکردند، و این شد دستمایه پدیده Flassy conjunction یعنی این چگونه است که وقتی ما میخواهیم احتمالات وقوع یک پدیده را بررسی کنیم، و در ذهن خود نگه داریم، پدیده هایی که پیوند عطفی هستند گاهی اوقات ما آن را از تک تک اجزای آن شایع تر میبینیم. حالا برای اینکه حوزه را عوض کند پژوهش های مشابهی را انجام داد، حالا شما دوستان عزیز علاوه بر داستان بیل و لیندا، شما میتوانید این ها را هم ببینید، ولی منطق آن یکی است، ایندفعه آمد از تعدادی دانشمندان و دانشجویان پزشکی، یک کیس خیالی را مطرح کرد گفت: خانم 55ساله ای است که دچار آمبولی ریوی شده است، حالا شما نیاز نیست که پزشک باشید یا اطلاعات پزشکی داشته باشید، گفت حالا شما احتمال شیوع بیماری او را به ترتیب بنویسید؛ یعنی افراد در ذهنشان این بود که او دارد علامت شناسی پزشکی را از آنها میپرسد، غاف از اینکه با یک ظرافتی داردFlassy conjunction را میپرسد. Shortness of breath Unilateral paralysis، یعنی تنگی نفس و فلج یک طرفه دوستانی که رشته پزشکی نیستند لازم نیست این ها را بدانند the pain leg، Chest pain یعنی درد کف پا و درد قفسه سینه که ناشی از التهاب Pleffer است Syncopation یعنی سنکوب، غش کردن، از هوش رفتن و تپش قلب و جالب است بدانبد بازم عده ای از افراد اومدند و تنگی نفس و فلج یکطرفه را شایع تر دانستند و باز هم حواسشان نبود که تنگی نفس و فلج یک طرفه نمیتواند شایع تر از فلج یک طرفه باشد، چون هر فلج یک طرفه ای در هر حال در برگیرنده تنگی نفس و فلج یک طرفه هم هست، یعنی دو علامت اس که هر کدام از علامت ها مجموعه بزرگتر هم شامل میشود، یک درصد این خطا را مرتکب شدند، مثل اینکه زیادحواسشان به قضیه احتمالات و آمار نیست یعنی شما میگویید کسی که فلج یک طرفه و تنگی نفس دارد شایع تر از آن است که فقط تنگی نفس داشته باشد، 91درصد این خطا را مرتکب شده بودند! منتها خدمت شما عرض کنم: ممکن است عده ای شما اعتراض کنید که نه! این یک خطای شناختی نیست،این یک نقل قل دیگر است، خب عجله نکنید به آن همخواهیم پرداخت. آمد و جور دیگر در مقاله کلیدی اش پژوهش دیگری کرد، فکر کنید یک تاس هست، این تاس رنگی است وچهارتا وجه آن قرمز است و دو وجه آن، سبز است؛ این هم بیشتر برای گمراه کردن است و تعیین کننده نیست؛ و گفت این تاس ها را به ترتیب چندین بار ریخته ایم ترتیب احتمال آمدن این گزینه ها را بر اساس احتمالات بنویسید.یعنی احتمال اینکه Read بیاید و بعد Green بیاید و بعد red red red یعنی ابتدا قرمز بیاید و بعد سبز و بعد قرمز قرمز قرمز و جالبه که افراد این حس را داشتند که خب ببین اینکه همه پشت سر ام قرمز بیاید اندکی نادر است و بنظر ما منطقی تر است که شما گفتید دو وجه سبز است چهار وجه آن قرمز است خب پسا اگر این را هم نگاه کنید میشود دو ششم سبز و چهار ششم قرمز که احتمال آمدن این از همه بیشتر است، ولی یک لحظه دقت کنید! این گزینه دو زیر مجموعه این است: زیرا این دارای پنج حالت است و اگر دقت کنید درواقع میشود گفت حالت دو نادر تر از این حالت است زیرا در دل خود حالت قرمز سبز قرمز قرمز قرمز را دارد و احتمال این حالت بایستی کمتر از حالت یک باشد شما در نظر بگیرید که پنج بار ریخته یعنی احتمال اینکه قرمز قرمز سبز قرمز قرمز بیاید هم باز همواره کمتر از این است، ولی با این حال باز هم عده ای گفتند احتمال دوم بیشتر است یعنی حواسشان نبود که این حالت همواره میتواند در دل این حالت وجود داشته باشد بار دیگر آمد 60نفر از دانشجویان British columbia را گرفت و گفت به شما60ثانیه به شما فرصت میدهم تا کلماتی انگلیسی را که به ing ختم میشوند را بنویسید، و در آزمون دیگر گفت، 60ثانیه به شما فرصت میدهم تا لغت هایی را به انگلیسی بنویسید که به in ختم میشود؛ دوستان عزیز بکر میکنم که شما متوجه شدید که در واقع لغت هایی که به ing ختم میشوند زیر مجموعه لغت هایی هستند که یک n مانده به آخر دارند یعنی هر لغتی که به ing ختم شود اتوماتیک وار زیر مجموعه این گروه هم هست؛ یعنی این مجموعه باید احتمالش کمتر از دبگری باشد؛ حالا ببینیم چند لغت پبدا کردند، لغت هایی. که به ing ختم میشد 6/۴تا بود و لغت هایی که به n ختم میشد 2/۹تا پیدا کردند یعنی درواقع شما میشد خودتان میتوانیید بگویید هر چیز که به ing ختم میشود به یک n یکی به آخر هم ختم میشود پس چجور است وقتی دارید به ing فکر میکنید تعداد لغت بیشتری توانستی توی ذهن خود پیدا کنی تا آن لغاتی که n یکی به آخر دارند؟ و این هم باز شد معمای دیگری و بعضی ها هم گفتند که خیرکلماتی که به ing ختم میشوند در ذهن ما خیلی راحت تر هست و آگاهی بیشتری دارد، گفت خب پس من یک کار دیگر میکنم، پس می آیم و سوالات احتمالات را میپرسم، میگم شما دانشجویان عزیز، چهار صفحه رمان به شما داده خواهد شد، حدس میزنید در این چهار صفحه رمان چند تا لغت هست که ره ing ختم میشود؟مثلا آن ها بطور متوسط گفتند۴/۱۳تا خب این میانگین است، بعد یکبار دیگر سوال را پرسیدند، که حدس میزنید چندتا لغت توی این چهار صفه رمان وجود دارد که به اینصورت باشد، پنج حرف و یک دونه n و بعد یک دونه حرف، قاعدتاً هر لغتی که به ing ختم میشد باید اینگونه باشد ولی باز هم عده ای توجه نکردند،با این حال گفتند ۷/۴ یعنی نشان دیگری از Flassy conjunction یعنی بنطر می آید اون حالت های مرکب که قاعدتاً باید زیر مجموعه اون حالت ساده تر باشد، از نظر اینها شیوع بیشتری داشته است؛ و درواقع بحث Tovrsky اینگونه شکل گرفت. Tovrsky گفت وقتی انسان ها میخواهند احتمال وقوع یک پدبده را یعنی Probability، احتمال آماری را بسنجند، خیلی به آمار و احتمالات نگاه نمیکندد، به این نگاه میکنند که اون پدیده، که خدمتشان عرض شد چقدر نماینده و معرف هست و از روی آنمیزان شیوع را قضاوت میکنند، به عبارت دیگر آن خانم لیندا را کهدر ذهنشان تجسم کردند، به ذهنشان نمی آید که چقدر لیندا مانند در جامعه هست، بلکه احساس آنها این است که این لیندا چقدر بهش میاد و برازندش هست که شما برچسب صندوقدار فمینیسم را به او بزنید،و با همین دلیل است که میگوید انسان ها هنگامی. ه میخواهند احتمال وقوع وقایع جامعه را ارزیابی کنند به جای اینکه با منطق احتمالات، به جهان فکرکنند، از ذهنیت چقدر بهش میاد و چقدر برازندش هست قضاوت میکنند؛ و درواقع لیندا چقدر بهش میخوره که ثندوقدار فمینیسم باشد، تایک صندوقدار معمولی،یا فقط یک فمینیسم و به همین علت احتمال وقوع آن را بالاتر دیدند. این مبحث Flassy conjunction تقریبا اینجا تمام میشود، و شما با این اصطلاح آشنا شدید وحالا این چه کاربرد هایی دارد، در مباحث آینده مقداری بیشتر بحث خواهیم کرد؛ تا اینجا مبحث بسیار جالب بود مثلا شما در پزشکی دیدید، یک بیماری که تمام سندروم ها را داشته باشد مردم تصور میکنند شیوع آن بیشتر است تا اینکه فقط بیمار یکی از علائم را داشته باشد، یا وقتی یک نفر هست که همه صفت های یک پدیده فرضی را دارد مردم احساس میکنند احتمال بیشتری دارد تا وقتی که آن فرد فقط یکی از صفات فرضی را داشته باشد؛در صورتی که این کاملا اشتباه است. خب البته در ادامه بحث، چندتا انتقاد یک عده مطرح کردند، گفتند که این Flassy conjunction دلیل شکل گیری آن چیز های دیگری هم میتواند باشد، مثلاعده ای مطرح کردند که: تعبیر زبانی،Linguistic interpretation میگویند وقتی که شما ازانسان ها سوال میکنید، انسان ها جبر ریاضی را، با بیان زبانی شما، متفاوت میبینند، درواقع وقتی به افراد میگویی که،مثلا این گزاره ها را براساساحتمالات مرتب کن، مردم با منطق ریاضی به سوال نگاه نمیکنند، بلکه یکمنطق استنتاجی زبانی دارند یعنی درک زبانی مردم، با درک ریاضی آنها متفاوت است وقتی شما میگویید لیندا، صندوقدار بانک است، ممکن است در ذهن بعضی ها، اینگونه تعبیر شود، که منظور شما این است لیندا صندوقدار بانک است وفمینیسم نیست! یعنی اون اصطلاحاً مستتر هست، بقول اون دبیر ادبیات ضمیر مستتر دارد، یا وقتی شمامیآیید مسئله ing را مطرح میکنید، و در سوال خود میگویید، خیلی هاممکن است این برداشت را کنند، خب این که میگویی n منظورت ing نبوده، یعنی آن اایی را بگو که به ing ختم نمیشوند وگرنه میگفتید ing تو وقتی میگویی n از نظر ریاضیات و آمار و احتمالات یعنی اینکه همه موارد میتواند باشد ing هم میتواند باشد، ولی وقتی شما نمیگویید خیلی ها این استنتاج زبانی را دارند، و لابد منظر تواین است که ing ها را نگویم و دنبال کلماتی بجز آنها باشم، و به همین دلیل است که آنها اشتباه برداشت میکنند؛ و درواقع ما Flassy conjunction نداریم درواقع سوء تفاهم زبانی داریم، بعضی ها این را اینگونه مطرح میکنند. یک نظریه دیگر داریم که به آن میگویند نظریه سورپرایز شکل، که این را هم در سال 1969مطرح کرده است، تئوری شکل این را میگوید که، انسان ها احتمالات را بر اساس جبر ریاضی و آمار حساب نمیکنند بلکه بر اساس سورپرایز و میزان تعجب خود مطرح میکنند، و معتقد هستند وقتی شما میخواهید میزان احتمالات، یک چیز را مطرح کنید؛ نمی آیند به bass rate آن توجه کنند بلکه به این توجه میکنندکه چقدر مثالی که زدی آن ها را سورپرایز کرده است، و درذهن خود حدس میزنند، که این چقدر برای من تعجب برانگیز هست، و از روی شدت تعجبم، احتمالش را تخمین میزنم، هرچقدر شدت تعجبم بیشتر باشد، احتمال آن را کمتر میدانم و برعکس؛ اینکه بگویند مثلا یک دانشجوی رشته مهندسی مثلا در جیبخود ماشین حساب داشته است، این خیلی شما رو سورپرایز نمیکند، پس شما احتمال این را زیاد میبینید؛ ولی اگر بگویند یک جودوکار، همیشه در جیب خود یک ماشین حساب میگذارد، شما ممکن است خیلی سورپرایز شوید، وچون سورپرایز میشوید احتمال آن را بالا میبرید منتها میگوید وقتی گذاره ها جنبه عطفی پیدا میکنند، سورپرایز ها میتوانند همدیگر را خنثی کنند؛ و به همین دلیل است که ما در گذاره های عطفی، احتمالات را خطا میکنیم؛ مثلا اینکه بگویند، اون خانم لیندا فمینیسم بوده سورپرایز ندارد اما اینکه صندوق دار باشد سورپرایز دارد،زیرا او در کار عدالت اجتماعی و تظاهرت و مسائل این چنین بوده حالا گفته صندوقدار! پس بسیار تعجب برانگیز است وخیلی احتمال کمتری دارد، ولی اگر دوتای اینها را تلفیق کنند یعنی هم صندوقدار باشد هم فمینیسم احتمال بیشتری دارد یعنی آن ها نمی آیند احتمالات را باهم ضرب کنند بلکه می آیند هیجانات خود را در نظر میگیرند. به همین دلیل است که Flassy conjunction وجود دارد ولی اساس اون این هست که ما احتمالات را بر اساس احتمالات ریاضی بررسی نمیکنیم، بلکه ایموشنال پردازش میکنیم؛ در واقع Kanmal and Tovrsky درست گفتند ولی این مکانیزمی که توضیح دادند، چقدر به عنوان اینکه نمد و نماینده هست، خطا کرده بودند؛ خب در ادامه مبحث شاید یکی یا دوتا نکته مهم خدمت شما بگویم، یکی دیگر این است که ب ای اینکه درواقع بشود گفت ایننظریه Flassy conjunction را تعدیل کرد آمدند سوال ها را جور دیگرنوشتند یعنی بجای اینکه سوال را به اینصورت مطرح کنند که: چقدر احتمالات هست گفتند، بشمارید! این یکی از چیز هایی است که خیلی از خطاهای شناختی را اصلاح میکند، یعنی بجای احتمالات از Frequency یا همان فرکانس صحبت کنیم؛ یعنی سوال را اینگونه مطرح کنند: میگویند در ذهن خود مثلا صدنفر آدم را تجسم کن، بعد فکر میکنی چند نفر از آنها فمینیسم هستند، بعد فکر کن چند نفر از آنها صندوقدار بانک هستند، بعد بکر کن چند تا از اون فمینیسم ها، صندوقدار بانک هستند یعنی به جای اینکه شما با درصد و احتمالات کار کنید، با تک نفر کار کنید؛ و جالب است که وقتی اینکار را میکنند، خیلی از Flassy conjunction ها ناپدید میشوند؛ یعنی وقتی افراد میگویند خب تو گفتی بین ثد نفر چند نفر صندوقدار هستند، خبمثلا پنج نفر صندوقدار هستند، و بعد که میگویی چند نفر فمینیسم هستند خب مثلا چهل نفر همفمینیسم هستند، و وقتی میگویی چند نفر هم صندوقدار هستند هم فمینیسم، میگوید فکر مبکنم حدود دونفر، در آن موقع Flassy conjunction درست میشود. خب شما در اینجا یک راه حل برای اصلاح Flassy conjunction راهم آموختید که یکی از راه هایی که برای اصلاح Flassy conjunction یا خطای پیوندی وجود دارد این است که به جای اون احتمالات آدم ها را در ذهن خود تجسم کنیم، بصورت موجودات واقعی فیزیکی، درنظر بگیریم؛ و بعد بر روی اون قضاوت بکنیم. خب اگر اجازه دهید ما در اینجا مبحث را ببندیم، شما با یک خطای شناختی دیگر هم آشنا شدید که این خطای شناختی در جاهای دیگر راجب آن صحبت خواهیم کرد، مثلا درمورد وقایع، توطئه آمیز خیلی کاربرد دارد؛ خیلی ها میگویند نظریه، توطئه در افرادی شایع تر است که،خطای پیوندی یا Flassy conjunction دارند؛ یعنی اینی که مثلا همزمان فرض میکنیم فلان کس از مقام خود برکنار شود و بعد سهام بورس سقوط کند و بعد ویروسی پیدا شود، این سه تا احتمال باید حاصل ضرب احتمال تک تک آنها باشد؛ وهمواره از این سه تا کمتر باشد، در صورتی که این افرادی که تئوری توطئه دارند، این احساس را ندارند، وحس میکنند که چون مانند آنجا که گفتیم به لیندا بیشتر میخورد فمنیسم باشد اینجا هم میگویند اینکه آن سه تا کنار هم باشند خیلی نماینده تر است، و احتمال آن را بالاتر میبینند، به همین دلیل وقتی که جهان اطراف را میبینند، توضیحات تئوری توطئه برای آن ها معمول ترهست تا طئوری ساده، که خب ببین یک احتمال هست که طرف برکنار شده است، یک احتمال هست که مثلا قیمت بازار پایین آمده و یک احتمال هست که بیماری شیوع پیدا کرده است؛ و این سه تا احتمال حالت سه گانه اش را نباید خیلی شایع تر ببینید، ولی معتقد هستند وقتی اون حالت شایع تر هست و نمود بیشتری در ذهنشان دارد، تئوری توطئه را، بیشترقبول دارند؛ یا Flassy conjunction در خیلی از مثال های ما درواقع مؤثر هست و این را درواقع، اگر با خطای قبلی، مخلوط کنید نتایج جالبی خواهد داشت؛ دیگه خیلی شما رو خسته نکنم واجازه دهید مبحث را اینجا به پایان برسانیم، تا بعدا به مبحث بعدی بپردازیم.