نقد و بررسی کتاب Calling Bullshit البته عذرخواهی میکنم که اسم کتاب ممکن است بیادبانه باشد ولی کتاب علمی وعمیقی است حالا این اسم را انتخاب کرده که برای شما خواهم گفت که این دارد به صورت یک سنت در میآید که لغتBS که درواقع همان Bullshitهست، استفاده میشود و BSمیدانید که دراصل به معنی، ترجمه تحتالفظی میشود درواقع مدفوع گاو، ولی من فکر کردم برای ترجمه آن از لغت حرف مفت یا چرندیات استفاده کنم. اسم یک مقدار هیجانی است یک مقدار احساس میکنیدکه در آن مقداری خشم و تحقیر و سرزنش نهفته است که البته به نظر من به جا هست و خواهم گفت. کتاب جالبی است. خواندن آن را قویا توصیه میکنم. این کتاب مال 2020است و نوشته در واقع دو زیستشناس است اسم کاملش هستند The calling bullshit the auscultated in data the level bored در واقع میشود گفت هنر بدبینی به معنی میشود گفت ناباوری حالا excepted داشتن، شکاکیت میشود هنر شکاکیت دردنیای متکی بر دادها و حالا خواهم گفت کتابی است خواندنی و بسیار شیرین یعنی پر از مثالهای متعددی هست که خیلی آموزنده هست و خیلی روشنگر. دو تا نویسنده دارند نویسنده اصلی آن Carl Bergstrom که استاد زیستشناسی دانشگاه سیاتل است و او منتقد جدی شبه علم است و طی سالهای اخیر خیلی مقالات زیادی نوشته، به کرات سخنرانی کرده، توی رسانههای جمعی ظاهر شده و درواقع این موج شبه علمیکه جریان پیدا کرده و اطلاعات نادرستی که در شبکههای اجتماعی به مردم داده میشود را سرزنش کرده. برای همین فکر میکنم این کتاب خیلی ارزش دارد به خصوص در شرایط فعلی که ما شاهد رشد شبکههای اجتماعی و اخبار کاذب و چیزی که امروزه به آن میگویند «فیک نیوزو اخبار تعلقی». و همچنین یک انتقادخیلی شدیدی دارد به این انتشارات علمیکم کیفیت یعنی فقط به شبه علم و خرافات حمله نمیکند بلکه به این ادعاهایی که صورت میگیرد و مثالهایی که درکتابش زده که حالا افراد میآیند با چند محاسبه آماری و نمونه مورد سوال، ادعاهایی را مطرح میکنند و جریانسازیهایی میکنند و او مدعی است که خیلی از این مقالاتی که شما میبینید و خیلی ازاین یافتهها شبه درآن زیاد است و به قول خودمان نوعی چرندیات است. یک تحقیق به نوعی حالا این لغت را میشود به کار برد آب دوغ خیاری است یا خیلی آبکی است خیلی بار علمی قوی ندارد و باید با یک دید انتقادی به آن نگاه کرد. من از این بابت خیلی حس خوبی داشتم که این کتاب را خواندم و این کتاب یک جریانی است که الان در سال های اخیر در نگارش دارد شکل میگیرد. مثلا من کتاب دیگهای را خدمت شما معرفی کردم نوشته هوگو مرسیه به نام دیروز که به دنیا نیامدم و کتاب مشهور Roy barmaster که جز اولین کتابهایی بود که دراینستاگرام معرفی کردم که در مورد گول خوردن بودن یا سادهلوحی انسانها و چگونه در واقع به کمک شاید یک سری موارد ضدعلمی و شبهعلمی میشود افراد را فریب داد. این هم در همان راستا هست و یک مقدار حس میکنیم که این نویسندهها همسو با یک سری افراطیها آمدند یک مقدار لحنشان تندتر شده، یعنی میشود گفت طی سالهای اخیر این حس را داشتند که خود این را هم مثال میزند یک جایی در کتابش میگوید اگر در سال 1990به افراد میگفتیم که ببین به زودی دستگاههایی میآید به قدر کف دست، منظور همینsmart phoneها بوده، این گوشیها و این دستگاهها اینقدرخوباند که شما میتوانید از طریق آنها در خیابان یا محل یک چیز خیلی وسیعی وصل بشوی به نام اینترنت و در آن هر اطلاعی خواستی و هر کتابخانهای خواستی و هر مرکز اسنادی را خواستی در آن مرور کنی و مطالبش را بخوانی، اولا خیلیها باور نمیکردند و ثانیا افراد میگفتند اگر چنین دستگاهی بیاید ریشه همه خرافات و اخبار جعلی را و و ادعاهایی که در واقع همان حرف مفت هست زده میشود، ولی با کمال تعجب و ناراحتی دانشمندان این اتفاق نیفتاد و ما شاهد این هستیم که با گسترش اینترنت و شبکههای اجتماعی پابهپای رشد علم، رشد خردورزی در کنارش در واقع حرف مفت هم دارد رشد میکند. یعنی خیلیها هستند برای خودشان یک کانال درست میکنند، خیلیها برای خودشان نشریه اینترنتی درست میکنند، وب پیج درست میکنند وشروع میکنند در آن هر چی که به ذهنشان میرسد اطلاعات مخشوش و من درآوردی را و دستکاری شده را و کج فهمی علم و اینها را به خورد مردم میدهند و گاهی اوقات نگاه که میکنید شمار آنها خیلی بیشتر از آن جایی است که مطالب علمی ارائه میدهند و در واقع افراد در دریایی از اطلاعات غلط و ادعاهای من دراوردی ممکن است غرق بشوند. این موج در واقع موج قشنگی است و خیلیها دارند به آن دامن میزنند که باید یک جوری ، یک فکری برای آن بکنیم. خیلی از چیزهایی که دارد چاپ میشود، خیلی از چیزهایی که دارد ارائه میشود، واقعا شما نمیتوانید آن برداشت و آن ادعایی را بکنی که نویسنده دارد میگوید. از نطر علمیکلی درآن ایراد هست و منطقش میلنگد و خطاهای شناختی در آن هست و حتی در آن فریب هست و در واقع یک قسمت مهمی از مقولهی bullshit که این مطرح میکند و از این به بعد من از ترجمه حرف مفت استفاده کنم یا BS، معطوف به این است که این افراد دارند فریب میدهند و نوعی نیرنگ در آن هست یعنی حقهبازی است و از این حقهبازی دارند سود میبرند و منتهی گسترش اطلاعات ارزان شده و دسترسی به آن زیادشده به همین دلیل حقهبازی اینها هم افزایش پیدا کرده. دستیار او هم gevin westاست. هر دو اینها در دانشگاه سیاتل هستند، درایالات واشنگتن که در غرب آمریکا قرار دارد و و این کتاب را نوشتند و کتاب را عرض کردم مال سال 2020است و اسمش به نوعی برمیگردد به یک کتاب خیلی مشهور که این تقریبا مال 15 سال پیش است تقریبا مال20 سال پیش است به نام ON BULSHITکه نوشته فیلسوف مشهور هری فرانکفورت هست. این کتاب البته به فارسی ترجمه شده و ترجمه آن هست «در باب حرف مفت» و من هم در اینجا دیدم که وقتی آقای محسن کرمی این را ترجمه کردند از کتاب ONBULSHIT هری فرانکفورت و لغت حرف مفت را انتخاب کردند، من هم به خودم اجازه دادم به پیروی از ایشان این را حرف مفت بنامم. این کتابی که مال هری فرانکفورت هست بیشتر از دید فلسفی است یک مقدار میشود گفت عمیقتر است و اصولا هری فرانکفورت هم فیلسوف است ولی این کتابی که من دارم خدمت شما معرفی میکنم خیلی مصورتر است. پر از نمودار، پر از وقایع خواندنی و در واقع شیرین است. راجع به اتفاقهای مختلفی که در طی 20 سال اخیر در طی عصر اینترنت افتاده وقتی کتاب فرانکفورت چاپ شد اینترنت اینقدر گسترش نداشت. شما اینقدر شبکههای اجتماعی را نداشتید ولی این کتاب در واقع معاصری که میخواهم بگوییم و الان دارم معرفیاش میکنم مر بوط میشود و قسمت زیادش برمیگردد به به عصر اینترنت و گسترش شدید وسریع دادهها در شبکههای اجتماعی. خوب یک تفاوت دیگری هم که با کتاب هری فرانکفورت دارد این است که اینها زیستشناساند، یعنی خیلی به منطق و مقولههای فلسفی نگاه نکردند، بیشتر سعی میکنند مثالهای خیلی شایع بزنند و مثالهای خواندنی بزنند و شما را با نکات جالبی که دانستن آنها خالی از لطف نیست آشنا کنند. خوب کتاب خودش را اینجوری شروع میکند؛ اینها زیستشناس هستند، تبعا میشود گفت که مثالهای زیستشناسی را دوست دارند بزنند. با یک معیار میگو و یا یک ملخ دریایی به نام Mantis Shrimpحالا Mantis میدانید که یک حشره هست ولی معنی آن میشود ملخ دریایی مانتیس که عکسش را از اینترنت پیدا کردم. حالا قشنگی این ملخ دریایی یا این میگو چه هست؟ این در واقع جلویش چیزهایی مثل چکش دارد یک چیزهایی مثل مشت زن دارد و بوکسور دارد و میتوانند ضربات شدیدی بزند با وجود اینکه درآب زندگی میکند. به قدری این ضربهاش شدید هست که صدا ایجاد میکند و شما میبینید که کف آکواریوم و کف استخر و کف حوضچه دارد ضربه میزند و صدای تق تق می آید و حتی اینقدر ضربهاش محکم است که شما یک موجی میبینید که از کنار ضربهاش رد میشود مثل این کارتونها که میبینید مشت میزنند تو صورت طرف یک ستاره ظاهر میشود. یک لحظه طرف میآید مثل موج دون دون از کنار ضربه رد میشود، این هم اینقدر ضربهاش محکمه با همین اندازه کوچکاش میتواند این ضربات محکم را بزند و این ضربات را به چی میزند؟ این ضربات را معمولا به صدفها میزند واینقدر قوی هست که میزند صدف را می شکند و درواقع میزند که آن صدف را بشکند و گوشت دروناش را بیرون بیاورد و بخورد. حتی توی یوتیوب کلیپهایی هست که میگویند میتوانند به آکواریوم هم ضربه بزند و شیشه آکواریوم اگر نازک باشد شیشه را ترک بندازد. یعنی چه موجود بدی برای نگه داشتن است و آکواریوم شما را سوراخ میکند. یعنی اینقدر ضربهاش قوی است. حالا چرا با این شروع کرده؟ میگوید خوب این موجود درطول عمرش میتواند بیشتر ضربات کاری را بزند ولی دورههایی از زندگیاش هست که این پوست اندازی میکند. یعنی وقتی که میخواهد رشد کند ، سخت پوست هست و باید قسمتهایی از پوست خودش را بندازد و قسمتهای جدید بیاورد و در آن ایام و روزهایی که پوست شدید ندارد، پوست قوی ندارد، این بوکسهایش کار نمیکند. پس میتوان گفت یک هدف ساده برای صیادها و به نوعی همنوعان خودش است که او را از لانه خودش بیرون بکشند، جایش را اشغال کنند یا اینکه موجوداتی که بزرگتر هستند خیلی ساده بخورنش. ولی جالب است که میگوید در دورهای که این قدرت مشتزنی را ندارد و این اهرمکها یا هرچیزی که می خواهیم اسمش را بگذاریم در اون جلو کار نمیکنند ولی خیلی ادایش را در می آورد. یعنی یک ارگانهای دیگر ادای مشت زدن را درمی آورند و همین جور که راه میرود دارد مشت میزند و قلدری میکند و تهدید میکند و گردن کلفتی میکند در محل، برای اینکه بقیه را بترساند و بحثاش را ازاین جا شروع کرده که میگوید در جهان زیستشناسی اصولا بلوف زدن، ادای گندگی در آوردن، ادای قلدر درآوردن ، با دست خالی، دست را بردن ، و شما نباید فکر کنید که این پدیده خاص گروه های ضداجتماعی و مناسبت خاص در اجتماعات پیچیده انسانها است، اصولا بلوف زدن و یک دستی زدن و ادعای قدرتمند بود و من توانایی دارم در رده حیوانات بسیار فراگیر است و در واقع شروع بحثش این است که همان کاری که میشود گفت مشتهای کاذب میکند برای این موجود، این میگومانتیس در زمانی که قدرت مشت زنی ندارد، مثل حرف مفت برای انسانها میزند، هنگامیکه در جمع دارند میبازند پس رویکرد این کتاب بیشتر بر این متکی است که در واقع حرف مفت زدن یک ابزار و یک حربه است برای مغلوب کردن، برای ترساندن حریف و در واقع درآن هم سوء نیت قرار دارد و هم درآن فریب قرار دارد و در واقع مخلوطی از این دوتا هست و معتقد است که همانطور که حیوانات در جریان تکامل هم دیگر را گول میزدند به قدرتمندی خودشان، انسانها هم بعد کسب زبان وشکل گیری جامعه و اجتماع ، شروع میکنند با حرف مفت طرف مقابل را منکوب میکنندکه ببین من اطلاعاتم بیشتراست ، قدرت فکری من به توسر است و من سعی میکند تو را مجاب کنم در جهت اهداف من حرکت کنی. این یک مقداری با دید هری فرانکفورت راجع به BS دارد متفاوت است. او این پدیده ای را یک جور مخلوط میداند. در جاهایی اشاره میکند آنهایی که BSبه کار میبرند خودشان اطلاع ندارند و در واقع با دروغ فرقش این است که کسی که حرف مفت میزند خودش هم یک جوری آن را باور کرده ، یعنی خودش هم پذیرفته که واقعا کسی است برای خودش. برای خودش فکر کرده که من یک نظریه عالمانه دادم و همه پذیرفتند یعنی امر به خودش هم مشتبه شده در تفکر هری فرانکفورت ولی در کتاب تفکر کتاب معاصر این نیست بیشتر او معتقد است که این یک رو یکرد فریب است و در واقع در آن قرار گرفته که هرکس بتواند قشنگ تر این داستانها را سرهم بکندخوب میتواند دیگران را به نوعی تحت تاثیر قرار بدهد. خب بنابرین شاید ، حالا من نمیدانم آنهایی که استاد زبان هستند شاید بعد کتاب را بخوانند به خصوص باید کتاب را بخوانید، شاید نظر بدهند این را به حرف مفت نگوییم و بگوییم حرف های قلمبه و سلمبه و بگویم مثلا قوپی آمدن. یک جور متفاوت از آن چرندیاتی هست که هری فرانکفورت در نظر گرفته است یا باز مثال زیستشناسی میزند. مثال دیگری که او میزند کلاغ ها است. معتقد است که کلاغ ها به نوعی استادان فریب هستند و نوعی BSهستند و در واقع اینها زبان ندارند و با رفتارشان این کار را میکنند. مثلا اشاره کرده کلاغ ها مدت زیادی که درجمع هستند و غذا کم هست و میخواهند غذایشان را ببرند قایم کنند خیلی از موارد ادا در می آورند که غذا به منقار دارند و دارند یک جایی پنهان کنند. این برای گمراه کردن کلاغ های دیگر هست یعنی کلاغ های دیگر این تصور را بکنند که اوه پس آن جا قایم کرده و در واقع آنها گمراه بشوند و بروند دنبال غذا و آذوقه و ذخیره این یکی بگردند و غافل از این که این اصلا غذا را برده جای دیگر و اصلا غذا را خورده. اصولا منظورش همین فریب در اینها است من یک فرصتی بشود دوست دارم راجع به کلاغ ها بیشتر صحبت کنم چون یک کتاب خیلی جالب هم هست راجع به هوش کلاغ ها که بحث برانگیز است. این موجودات با وجود این که مغز کوچکی دارند و بعضی تواناییهایشان در داشتن تئوری ذهن Theory of mind بالا هست و حتی ذهن انسانها را گاهی متوجه میشوند و شما حکایت های خیلی زیادی از کلاغ و بچه اش دارید که میگویند به نوعی به همدیگر آموزش میدهند حتی میگوید اینها کینه به دل میگیرند یکی شان را اگر آسیب بزنی بقیه یادشان می افتد که این آدم خطرناک است و تلافی کنند یا از شما در نوشته های خیلی قدیم و کلاسیک چه در یونان چه در کشور خودمان ، کلیله و دمنه اشاراتی به این کلاغ دارد به این زاغ دارد و در واقع چون اینها عمر طولانی میکردند در واقع این عمر طولانی میتواند جبران این کوچک بودن مغزشان را بکند و اینها بتوانند در واقع تجارب زیادی را جمع بکنند مثلا حالا در همین اینستاگرام سوالات راجع به کلاغ امیدوارم که بتوانم خدمت شما معرفی بکنم یک فردی به نام آگستون بایرن که کلاغ ها مثلا میتوانند که اگر شما یک استوانه آب داشته باشیدکه در آن کلاغ هست ولی نوک کلاغ به غذا نمی رسد او میآید سنگ ریزه می ریزد داخل آب که سطح آب بیاید بالا و در واقع آن خوراکی و یا تکه نان بالا بیاید و درتیررس منقارش قرار بگیرد. یعنی این حیوان اینقدر باهوش است که میتواند چیزهایی را بریزد جایی که در واقع طعمه خودش را به خودش نزدیک تر کند یا مثال خیلی جالب ازآن دیدند که اگر شما تکه ای غذا را آ ویزان کنید این خیلی سریع بدون این که به تجربه نیاز داشته باشدبا منقارش نخ را می آورد بالا و با پا نگه میدارد، دوباره نخ را می آورد بالا و با پا نگه میدارد تا اینکه آن غذا را بگیرد و بخورد و خیلیها در واقع رفتار گرا هستند درمورد هوش حیوانات نگاه میکند حتی فرانس دوال هم در کتابش اشاره کرده میگوید این یکی از معماهاست چه جوری آیا تجسم دارد ؟ نخ را بکشم آن غذا به من نزدیک تر خواهد شد و در عین حال از کجا میداند که پایش را بگذارد روی نخ و نخ را بگیرد و منقار را ول کند و دوباره بقیه نخ را بگیرد یعنی مثل یک قرقره آن را بپیچی دور پات بیاید بالا ولی این کارها را میکند. خلاصه مثالی که میزند از این راستا هست که حیوانات سراسر حیرت و نیرنگ هم دارند و به نوعی در واقع بیش از آن که توانایی و قابلیت دارند ممکن است وانمود کنند که برای اینکه در جمع خودشان و در هم نوعان خودشان جلو بیفتند. البته من چون می خواهم به دید انتقادی به این کتاب نگاه کنم و فقط خلاصه آن را ارایه ندهم به نظر من زیستشناس بودند و دوست داشتند در واقع به نوعی با رشته خودشان شروع کنند ولی در زیستشناسی مثالهای خیلی بیشتر از این هست. یعنی میتوانست مثالهای خیلی قشنگی از میمون ها بزند از روباه بزند نمیدانم خیلی از این حیوانات واقعا شما می بینید در آن پدیده میمیتیسم که بالاهای پروانه شبیه به چشم عقاب یا جغد در می آید به این نیت که طرف مقابل گول بخورد و فکر بکند با یک موجود قوی در تماس هست و بسیاری از مارها در واقع صورتشان به گونه ای است که این تصور ایجاد میشود که اینها دندانهای خیلی تیزی دارند در صورتی که دندان نیست و نقش دندان بر روی پوست شان است که از دور یکی میبیند بترسد و فرار بکند. یعنی اصولا این پدیده در زیستشناسی ناشناخته نیست و از خیلی قدیم میدانستند که حیوانات برای فریب و خودنمایی و خود را برای بزرگتر از آن چه که هستند نشان بدهند کلک هایی فوق العاده زیادی دارند. ولی این را فقط باب مقدمه گفته که گفته در واقعBSکه داریم میگوییم این ریشه اش در نوعی تکامل است. البته این جا شاهد این هستیم که نگرش در واقع زیستشناسی و نگرش تکامل دست خوش تغییرات خیلی جدی شده است و متاسفانه باید بگوییم خیلی از این تغییرات مورد غفلت قرار گرفته در گروه های تحصیل کرده و روشنفکری. من در همان کتاب آخرین آغوش ماما به این اشاره کردم که به صورت سنتی افراد فکر میکنند که در تکامل بدین صورت هست که قوی ها ضعیف ترها را می خورند از بین می برند و درواقع پیروز میدان می شوند و هر که ضعیف است از بقا جا میماند. خوب اشاره کردیم که اینگونه نیست خیلی از موارد همکاری و مشارکت و مهربانی و آن پدیده حمایت از هم نوع به بقا بیشتر طرف منجر میشود. حالا یک مسیر دیگر هم در زیستشناسی و تکامل دارد بیشتر میشود و آن هم این است برخلاف تصور که تکامل میتواند بهترین ها را بسازد و همواره در جهت اصلا اسمش هم که ترجمه اش کردند و لغت تکامل را گذاشتند و شاید تحول میگذاشتیم یا اسم دیگری برایش میگذاشتیم بهتر بود. این تصور هست که همیشه به سمت بهتر شدن میرود ولی فرضیه های تکامل نشان داده که همچین گرایش ذاتی نیست وگاهی اوقات حتی به سمت بنجول شدن می رود یعنی خیلی از موجودات به سمتی می روند که یک چیز را بتوانند غالب کنند. من کتاب KLog را قبلا راجع بهش صحبت کردم که حتی اشاره میکند مغز انسان هم این جوراست. فکر نکن که مغز انسان یک پردازشگر قوی است و بی بدیل است در صورتی که در این کتاب که ترجمه شده توسط آقای دکتر فخرایی هم در واقع این اشاره را دارد که مغز ما پر از نقص است، پر از خطای شناختی است، پر از سمبل کاری و در واقع خیلیها دارند میبینند که سیستم زیستشناسی هم همینجور است. یعنی این سلول ها که شما میبینید به نحو احسنت کار نمیکنند. خیلیهاشون دارند خرابکاری میکنند. خیلیها دارند حرکت میکنند به سمتی که سر هم دیگر را کلاه بگذارند. یکی زحمت میکشد یک پروتینی را تولید میکند. آن یکی سریع می آید بدلیاش را میسازد. یعنی دقیقا عین چیزهایی را که در جنسهای بنجول میبینید که فیک هستند. مثلا فکر کن مارک معروف پاناسونیک هست و خیلی فیک و بنجولش هم می آید و فقط آرمش شبیه به آن هست اسمش را به گونه ای نوشته که شما را گول بزند. مثلا سونی را با دو تاN نوشته، عین همین هم در تکامل هست؛ یعنی خیلی از سلول ها تقلب میکنند به نوعی سواری مفت میگیرند و بعدها مطرح خواهم کرد درواقع نگرش ما به این تحول زیستی عمیقتر بشود. شما فکر نکنید همه بدن ما دارد به صورت واحد و هدفمند با یک راندمان کامل کار میکند. همه دارند مشارکت خوب را دنبال میکنند، همه دارند از سیستم عصبی مرکزی فرمان می برند و هر کسی دارد به نحو احسن وظیفه خود را انجام میدهند. مثلا چهارتا سلول دارند خوب کار میکند و آن یکی دارد سواری مفت میگیرد، آن یکی دارد از دستاوردهای سلول دیگر به نفع خودش استفاده میکند و به اسم خودش ممکن به ناظر بگوییدکه مثلا آن لنفوسیت هست و یا سلول دیگری که نظارت دارد. یعنی در واقع میشود گفت فریب و نیرنگ و سواری مفت. حالا ببخشید اسمهای یک ذره غلیظتر به کار میبرم. شیادی و کلاشی و اینها را درسیستم های بیولوژیک پا به پای تکامل وجود دارد. یعنی همان طور که شما شاهد رشد سیستم های اصیل و کار آمد و درست کار هستید، پا به پای اون با فاصله بسیار اندک از آن سیستمهای فریبکارانه، سیستم هایی که در واقع می شد گفت تقلبی و سیستم هایی که سعی دارند تولید نکنند و فقط ادایش را دربیاورند، تکامل دارد کلی از جانوران مثلا می بینید کلکشان این است به خصوص در پرندگان که در واقع تخم آن پرنده شبیه تخم دیگر در میآید و میرود درلانه آن یک تخم میگذارد به این نیت وقتی جوجه ها درآمدند آن پرنده ای که غافل است بیاید در واقع مفت و بدون اینکه خودش در ژن آن تاثیری داشته باشد تغذیه کند و به آنها نگاه میکند هر چه که بزرگ می شوند شبیه خواهر و برادرهایشان نیستند. شبیه یک گونه دیگر در می آیند و بعد آن برای خودش در می رود و شما ببیند سواری مفت کردن و استفاده از دسترنج دیگران سراسر در سیستم زیستی وجود دارد و این در سیستم شناختی هم قطعا وجود خواهد داشت. به همین دلیل به نظر من اینها دارند با دید زیستشناسی خیلی قشنگی نگاه میکنند و میگویند میراث تکامل همین است. شما فکر نکنید که همواره ما به سمت حقیقت محض داریم حرکت میکنیم و هرگونه عدولی از حقیقت که محکوم به فنا است؛ نه متاسفانه همان اولین سلولی که تشکیل شده همانجا اولین تقلبیش هم آمده. فکر نکنید این مارک ها و برندهای معروف است که تا می آیند تقلبیاش هم می آید که مثلا میگویند خیلی ارزان تر از آن است. فقط ظاهرش شبیه آن است. به نظر می آید در زیستشناسی هم کلی این اتفاق افتاده به طریق اولی در سیستم شناختیه. خوب برویم جلوتر در کتاب بحثش در مورد citation در واقع نقل و قول ها است که بعضی هایش واقعا خواندنی است و بعضی ها را شما واقعا میتونید بنویسید بگذارید. به نظر می آید که نقل و قول های مدرن جوان پسند است و به فلاسفه خیلی قدیم روی نیاورده. مثلا این جا نقل و قول قشنگی دارد از البرتو براندولینی حالا البرتو براندولینی برای خیلیها شناخته شده نیست، یک مهندس اطلاعات شبکه است و از قرن معاصر است و این حرف را در 2014زده یک جوان و کارش در زمینه بازاریابی و دیجیتال مارکینگ شبکه است ولی جمله قشنگی گفته که من دیدم در خیلی از کتاب ها به آن اشاره میکنند، در مقالات به آن اشاره میشود، در اینترنت به صورت گسترده به آن اشاره میشود؛ به نام قانون یا قاعده براندولینی The amount of energy needed to refute bullshit is an order of magnitude bigger than that needed to produce itیعنی مقدار انرژی که برای نفی یا رد حرف مفت لازم است چندین بار بیشتر از انرژی لازم برای تولید آن است. یعنی چندین مرتبه میگوید، یعنی به توان میگوید، یعنی مثلا ده برابر صد برابر و در واقع شروع کتاب این است که چرا حرف مفت اینقدر زیاد است؟ زیرا تولید آن انرژی زیادی نمی خواهد. راست میگوید. شما میتوانید یک مقاله بردارید و کمی ادعای عجیب و غریب بکنید. بعدا آن را از ذهنیت مردم و مخاطبان پاک بکنید، چقدر باید انرژی بگذارید. این همان مصداق ضرب المثلی است که میگوید یک دیوانه میتواند سنگی را در چاه بیندازند که چندین نفر نمیتوانند آن را در بیاورند. مقدار انرژی که برای نفع و یا رد bullshit لازم است واقعا چندین مرتبه بیشتر از نیاز آن است. به همین دلیل براندولینی معتقد است که در شبکههای اجتماعی چون تو میتوانی یک حرف مفت را سریع بسازی در حد یک بعد از ظهر دو تا مقاله بخوانی دوتا اسلاید تهیه بکنی نمیدانم یک جمله ای را ادعا بکنی بعد آن را سریع با حجم بالا شلیک بکنی در شبکهها. مثالهایش را شما زیادمی بینید. مثلا یک دفعه ادعا میشود که درمان سرطان مثلا 50سال پیش کشف شده است. تمام شرکتهای دارویی برای اینکه از دارو های شیمیدرمانی پول در بیاورند این دارو را پخش نمیکنند. مثلا تکنولوژی عجیب و غریب ناسا که با بشقاب پرنده ها ارتباط برقرار میکند و آن را به دست می آورد و این تکنولوژی های عجیب و غریب و تکنولوژی و موشکی و اینهادر اصل مال اینها است و اینها را دارد خورد خورد و آزاد و قطره چکانی آزاد میکند، realizeمیکند، برای اینکه مثلا نظم دنیا به هم نخورد و الان بشر خیلی اطلاعاتش بیشتر از اینها است. می بینید یک ذره با نظریه های توطئه هم هم پوشانی دارد. در واقع میبینید طرف یک مقاله مینویسد، ببینید پرشده این مقالههای که نمیدانم فرازمینیها آمدند و تمدن را تغییر دادند و بخشی از ژنتیک ما مال فرا زمینیها است. با بقیه ژنتیک ما نمیخوند. حالا ممکن است یک جا مقاله یا ادعایی یا یک چیز مبهم پیدا کردید و بعدا این به صورت یک موج شکل گرفته است و موج حرف مفت و باز در واقع کتاب شاید اینطور به نظرتان بیایدکه خیلی مسیر واحدی را طی نمیکند. بیشتر مثال است، بیشتر مصداق است. من خودم سعی کردم آنهایی که جالب است را خدمت شما بگویم مثلا دیده درشبکههای اجتماعی این اتفاقی که دارد میفتد این است، لغتهایی که پیدا کردن و حتی این سرایت کرده به این وب پیجها و صفحات مجازی وشبکههای خبری. راست میگویند نکته جالب این است بیشتر این که خبر بگویند و fact دارند، قول یک احساس را به شما میگویند و جز فریب کاریهایی است که باعث رشد میشود. مثلا درفیس بوک شما بگویید فلان دارو برای کرونا خوب است؛ این ممکن است آنقدر فراگیر نشود و درواقع از اصطلاح هایی به کاربری که شایعترین آن، آن بالا هست.will make youبه نظر میآید. ازحقیقت دورشده و بیشتر به احساس متکی است. مثلامصرف این محصول ما باعث شاد کامی شما میشود. خواندن این خبر باعث آگاهی شما میشود. یکی از شایعترین تیترهایی که میبینید شما درشبکههای اجتماعی وجود دارد مثل کلک کلاغ است، مثل همان میگو مانتیس است، که یک چیز را به بازی میگیرد. ده رازی که آن را بدانید حتما موفق خواهید شد، ده رازی که وزن شما را تغییر خواهد داد. میگویند قول تغییر دادن بیشتر کارایی دارد تا دادن خود اطلاعاتی یا یکی از شایعترینهایش که است به صورت گزاره منفی مینویسد. مثلامیگوید ۱۰راز مهم و ۵ راز مهم و ۷ سر مهمیکه دیگران نمیخواهند که شما آن را بدانید ولی دانستن آنها زندگی و سرنوشت شما را تغییر خواهد داد. پس مثلا میگویدpromise for cheer یا قول تغییردادن در واقع بسیار تاثیر گذار است. یا مثال دیگری که میزند میگوید اخلاق و ارتباطات داره قطبی میشود. من این را در مقولههای درست گفتارهای توطئه هم اشاره کردم این هم باز بر روی آن صحه میگذارد. میگوید ما مثل اینکه هر چی میرویم جلو به عنوان مثال تا سال ۲۰۰۱آمدند دیدند اخباری را کهCNNو فاکس نیوزNSMBC میدادند، تقریبا از نظر ایدئولوژیک دریک حالت بوده ولی از سال ۲۰۱۰کاملا به سمت قطبی شدن میرود این باز موید این پدیده است که در شبکههای اجتماعی به نظر میآید این اطلاعات دارد قطبی میشود. مثلا فاکس نیوز دارد اطلاعات محافظهکارانه میدهدNSMBC به سمت چپ افراطی دارد میرود و CNNهم با مختصری مایل به چپ دارد حرکت میکند یعنی ببینید محورهای اطلاعاتی دارد جدا میشود و این جدا شدنهای محورهای اطلاعاتی باعث میشود که هر گروهی اطلاعاتی که خودش میخواهد را دنبال بکند و در نتیجه مقایسه با اطلاعات متناظر از اطلاعات متضاد دارد کمتر میشود و به همین دلیل هست که امکان شکل گیری در واقع حرف مفت افزایش پیدا میکند. باز یک اشاره قشنگ دیگه دارد که پژوهشگرها میگویند؛ میگویند حضور در شبکههای اجتماعی جهت به دست آوردن اخبار و اطلاعات هدف دوم است. یعنی وقتی که شما درشبکههای اجتماعی حضور دارید به دست آوردن اخبار و اطلاعات هدف اصلیات نیست، هدف دوم قرار دارد. هدف اول تقویت و حفظ پیوندهای اجتماعی است این هم دستاورد قشنگی است که روانشناسان اجتماعی به آن رسیدند. اینجا یک نکته را هم باز در نقد کتاب بگویم، نویسندهها زیستشناس هستند، یک مقدار اطلاعات علوم شناختی و روانشناسیشان میشود گفت چند پله پایینتر از اطلاعات زیستیشان است ولی نقطه قوت کتاب این است اینها بالاخره دانشمند هستند با روشهای آماری و با منطق علمی و با استدلالهای علمی آشنایی دارندکه کتاب را قوی کرده. مثلادر مورد اطلاعات این که چرا ما این همه اطلاعات فیک درشبکههای اجتماعی داریم و رشد میکند چه جور اینقدر راحت حرف مفت رشد میکند، در واقع پیام دیگرش این است که خیلی از ماها در واقع وقتی که اخبار را میخوانیم به دنبال این نیستیم که اطلاعات یا دادهای پیدا کنیم، دنبال این هستیم که ببینیم چند نفر هم فکر ما هستند، چه کسانی مثل ما فکر میکنند، یعنی برای تقویت پیوندهای اجتماعی اصلاح maintaining and reinforcing common bondsو به همین دلیل است که گاهی حتی حرف مفت میتواند یک محوری باشدکه افراد دورش جمع بشوند. مثلا همه ما معتقدیم که سرطان توسط فلان گیاه درمان میشود و در واقع این نیست که ما دنبال اطلاعات درمان سرطان هستیم در واقع ما به دنبال هم فکر هستیم که با او اتصال عاطفی بکنیم. در درس تئوری گفتار توطئه به آن اشاره کردم از هین قانون استفاده میکند و خیلی از افراد آن حقیقت برایشان مهم نیست مهم این است که ما یک گروهی هستیم که با هم دیگر مراوده داریم، همدیگر را لایک میکنیم، اطلاعات را با هم دیگر به اشتراک میگذاریم و همدیگر را تقویت میکنیم در واقع آن شمارهای هم که بالای صفحه میافتد، تعداد فالورها و در واقع تعداد افرادی که این را لایک کردند وتایید کردند و در واقع تاییدی است که ما چقدر تعلق داریم به اون گروه خاص که در واقع ما چند نفریم، ما هم فکرهایمان چه کسانی هستند. پس این کاربرد دیگر باعث شده که خیلی از مواقع ما به دنبال حقیقت نباشیم و این مزیت را برای گویندگان حرف مفت فراهم کندکه ببین خیلی نگران نباش که حرفی که میزنید درست هست یا غلط، مهم این است این میشود یک محوری، یک طنابی، یک ریسمانی که بقیه با این وصل میشوند و بقیه را پیدا میکنند، برای همین است که شما میبینید مثلا عجیبترین حرفها و درمانهای عجیب ضد علمی و اینها این همه طرفدار پیدا میکند و جالب است شما به خطا میافتید و سعی میکنید با منطق به آن طرف ثابت کنید نمیشود مثلا شما نمیتوانید از این طریق این بیماری را درمان بکنید این درمان پزشکی کلاسیک و متعارف میخواهد شما نمیتوانید مثلا انرژی درمانی با یک دمنوش و جوشنده یا مثلا دست کشیدن روی سر بیمار این را درستش کنی. این تومور ناپدید نمیشود و درصورتی که حواست نیست آن چیزی که این ایده را تقویت کرده اینی است که اون حرفها مفت دراصل باعث پیدایش یک حس مشترک دریک گروه شده است maintaining and reinforcing common bondsخیلی مهم است. باز نقل قولهای قشنگی دارد. یکی دیگر از Garry Kasparovدارد میگوید The point of modern propaganda isn’t only to misinform or push an agenda. it is to exhaust your critical thinking to annihilate trust هدف پروپاگاندای معاصر فقط گمراه کردن یا ترویج یک فرهنگ غلط نیست هدف آن مستهلک کردن قوه تمیز و تفکر نقاد است تا حقیقت منکوب شود. این یک ایراد دیگری است که یک عده مطرح میکنند میگویند زمانی که علم کم بود و مکتوبات علمیکم بود، شبکههای علمیکم بودند شما با حجم کمی از اطلاعات مواجه بودید در نتیجه قوه تمیز و قوه تفکر نقاد شما ازپس آن برمیآمد. میتوانستی حرف مفت را از حرف غیر مفت به تمایز بگذاری. ولی با بمباران روزانه شما میبینید حتی با وجود داشتن یک تفکر عمیق علمی یک قدرت بسیار استدلالگر قوی باز هم یک جایی حواست نیست و این BSها را قبول میکنی برای اینکه واقعا این سیستم میگوید مثل اینکه شما، در واقع مثل یک سیل قرار گرفته شما صفحات را باز میکنید و هی چیزهای عجیب و غریب میآید. نمیدانم کشف عجیب فلان دارو، اختراع پدیدههای عجیب و غریب ذهنی، انسانی که توانسته است اشیا را با ذهنش جا به جا کند، یک نفر کف استخر مرده بوده بعد ۴۰ ساعت زنده شده و چیزهای عجیب و غریبی که شما همش میخونید و در واقع اینقدر شما بمباران شدیدکه مستهلک شده قوه نقاد شما و این یک جمله قشنگی هست پس اینها رو من دارم به عنوان هشدار میگویم که حواسمان باشد ما در یک بمباران اطلاعاتی قرار میگیریم و در این بمباران کم کم دیگرحرف مفت را میپذیریم چرا؟ اون حرف قشنگی هم که زده بود براندو نیلی که تولیدحرف مفت خیلی ارزان است و شما یک حرف علمیتولید کنید باید ساعت ها مطالعه کنید و ساعتها کار کنید. یک چند خط بگویی در مقابل کسی همان لحظه فی البداهه میبافد، فرضیه میبافد و نظریه میبافد و ارتباط میبافد وشما همین جور دارید بمباران میشوید. از صدتایی که بمبارانات کند بالاخره دو تا به هدف میخورد و شما شاهد رشدBullshitخواهید بود. پس یک دلیل افزایشش شاید این باشد و در واقع به نظر میآید که اینها دارند این را مطرح میکنندکه این پدیدهای است که اصولا ریشه در زیستشناسی و تکامل دارد. یک پدیده معاصر نیست و خوب به خاطر سهولت دسترسی به اطلاعات پا به پای اطلاعات خوب و ارزشمند شما شاهد چیزهای عجیب و غریب هستید. کتاب قسمتهای شیریناش جلوتر است من یک مقدار اسلاید از کتاب را جدا کردم در واقع خطاهای شناختی را یک ذره رویش تامل کرده حتی جمله قشنگی دارد که جز جملات اول کتاب است. نقل فولی است از استاد فلسفه به نام جان الکساندر اسمیت که استاد فلسفه هست حدود صد و خردهای سال پیش تدریس میکرده در آکسفورد در انگلستان میگوید در ابتدای کلاس جمله قشنگی گفته که این زینت بخش تفکر نقاد هست به دانشجوها گفته ببین بعد اینکه شما از دانشگاه فارغ التحصیل شدید خیلی از چیزهایی که به شما یاد دادند، این جمله را دقت کنید دانشجویان عزیز فکر میکنم به درد شما هم میخورد. شما که دارید زیست و فیزیک و شیمی میخونید، فلسفه و به خصوص روانشناسی میخوانید، خیلی از چیزهایی که شما در کلاسها یاد میگیرید به هیچ درد شما نمیخورد و به زودی هم فراموشتان میشود ولی میخواهم وقتی از دانشگاه میروید بیرون قوه تمییز داشته باشیدکه کی دارد حرف درست میزند و کی دارد حرف مفت میزند. منتها لغت ratبه کار میبرد گندیده، یعنی تمایز گذاشتن بین افکار گندیده، ادعاهای من در آوردی و حرفهای صدتا یک غاز و چرندیات در واقع قوهای که شما ممکن است کسب کنید با مطالعه با دانشگاه رفتن که بعدا مقهور این در واقع چرندیات نشین. میگوید یکی از ویژگیهای BS این است Unclarifiable unclarityیعنی ابهامیکه قابل ابهامزدایی نیست. این را هری فرانکفورت ما در نوشته علمی کم کم داریم یک سری متون میبینیم که از قبل هم بوده ولی الان دارد پررنگ میشودکه این متون ابهام دارد و هر چقدر زور میزنید نمیفهمید چه میخواهد. یعنی به عبارت دیگر نه قابل ابهامزدایی است نه قابل روشن شدن مثلا مثال اینجا میزند من دیگه این را این جا ترجمه نکردم. مثلا در یک کتابی داشته راجع به نثر و روانشناسی و فلسفه ونثر وشعر اینها مینوشته Shakespeare’s Prospero is ultimately the fulcrum of an epistemic tragedy precisely because of his failure to embrace the hermeneutics of the transfinite خیلی از اینها میشود شبه فلسفی دیگر ویکی از مشکلات این است که شما درBS لغات قلمبه وسلمبه فلسفی میآورید و لغات قلمبه و سلمبه روانشناسی میآورید و لغات قلمبه سلمبه فلسفی و روانشناسی و فیزیک هستهای و کوانتوم میآورید و افراد وقتی میخوانند میگویند حالا نمیفهمیم این چه میگوید. هر چه قدر دقت میکنید میگوییم نمیدانیم این چه میگوید. در واقع از سطح ما خارج است در واقع به شما میگوید هدف اینا این است مثل همان زیستشناسی که گفتیم خودش را قوی نشان میدهد میخواهد بگوید ببین ذهن من چقدر قوی هست چقدر چیزهای فلسفی عمیق میفهمم، چقدر درک عمیق از روان انسان دارم و شما وقتی گوش میدهید نمیتوانید بفهمید چون بالاخره مغزات پایین تراست ودر واقع شما باید مقهور من بشوید. این داره رشد میکند ودر واقع Nonsense هست که دارد فراگیر میشود. خوب در ادامه کتاب میگوید ما دو نوع BSداریمPersuasive BSو Evasiveکه من اینهارا ترجمه کردم چرندیات مجاب کننده و چرندیات منحرف کننده و چرندیات مجاب کننده هدف این است یکسری چیزهای عجیب و غریب میگویندکه شما را به باور یک فکری که میخواهند سوق بدهند و البته فراموش نکنید در گفته این کتاب بیشتر تاکید بر این نیست که همانطور که Gary Kasparovگفت فقط این نیست که شما را فریب بدهند تایک چیزی را بپذیرید، در کنارش میخواهند این فریب را هم بدهند که ببین مغز من به مغز تو سر هست. من از تو خیلی بیشتر میفهمم و دیگری Evasive BSکه منحرف کننده و فرارکننده میگوید یک سری چیزهایی از خودش در میآورد و یک سری مغلطههایی میگوید که جواب من را ندهد. مغلطه میکند، یعنی من میگوییم این ادعایی که تو میکنی درست نیست. یک از چرندیات علمی در مورد آموزش آب است که مثلا من به آب انگیزه میدهم به آب نگاه میکنم، دلگرمی میدهم و این روی آب اثر میگذارد و بعد که یکی دیگر آب را میخورد آن را تغییر میدهد، این Learning فیزیک کاملا بر روی مرزهای ضد علم حرکت میکند ولی مثلا شما میگویید با کدام نیرو الکترومغناطیس این کار را میکنید و شروع میکند برای شما چند حیله به کار بردن، مثلا استفاده از لغات قلمبه شما میبینید که همش این لغات فیزیک کوانتوم مورد توجه قرار میگیرد این ذرات بنیادین، این چیزهایی که مال فیزیکی است که شما باید اونور خترفیزیک باشید که بتوانید جواب بدهید و اصطلاحی که به کار میبرد قطعا از نظر علمیدرست نیست. مثلا کوانتوم ذهنی در کنار ترمودینامیک بویلیشکل گیری شبکه هوشمند فرا گراهی یعنی استفاده از لغات قلمبه و سلمبه فراگیر شده. نام بردن از مشاهیری که دارای نظریات پیچیده هستند، یعنی فیلسوفها و فیزیکدانها مردم میگویند که ما کتابهایشان را خواندیم خیلی نفهمیدیم ممکن اون فیزیکدان را هم Bullshitگفته باشد ولی اینها مرتبcontention میآورند و ذهن شما را فریب میدهند. صحبت از جعبههای سیاه غیر قابل فهم میگوید امروزه در سیستمهایی که میخواهند شما را فریب بدهند و باکسها استفاده میکنند مثلاشما میگوید لغت شبیهسازی کامپیوتر نمیخواهم بگویم اینها Bullshitاست ولی با اینها میشود شما را فریب داد مثلا میگوید مدلسازیهای ریاضی این را نشان داده. مثلا مدلسازی ریاضی نشان داده به این دلیل فلان چیز رخ داده ولی باز هم حرف خودش را میزند و مدلسازیهای ریاضی در مورد خوشبختی مردم این گونه است ولی حالا میگویی توضیح بده میگوید خیل پیچیده است ویا فرمولهای ریاضی نا به جا دیدم ما خیلی فرمول نداریم به خصوص در سایکو فیزیک داریم نوشتههای فشنر و فقنر هست در مورد بالارفتن سیستم ادراک واینها ولی مثلا شما میبینید یک سری فرمول مینویسند: خوشبختی عبارت است از توانمندی ضرب در اعتماد به نفس، تقسیم بر خشم به علاوه افسردگی. خوب اینها واقعا فریب است چون ما اینها را واقعا اندازه گیری نکردیم. در فیزیک ما همه چیز را دقیق اندازه می گیریم. در واقع آن واحد اندازه گیری تعریف دارد این که چرا ضرب کردیم؟ چرا تقسیم نکردی؟ شما میبینید که خیلی از اینها را در کتابها میآورند مثلامیگویند شادکامی عبارت است از مثلا توان ذهنی ضرب در آی کی یو تقسیم برمیزان کنترل تکانه به علاوه هوش اجتماعی منهای خلق منفی. حالا چرا منها؟ اصلا اینها اعداداندازه گیریاش یکی نیست ولی برای شما با فرمول ریاضی عوام را فریب میدهند و بالاخره استفاده از آمار و نمونهها به صورت نادرست. حالا داریم وارد بحثهای شیریناش میشویم با استفاده از آمار و لغات قلمبه و سلمبه و جعبههای سیاه و فرمولهای ریاضی شما را وادار کرد بعضی چیزهایی را که در ذهن طرف است بپذیرید و مقهور او بشوید و عجب آدم متفکری است به قولی حرفهایی که زد من متوجه نشدم و به عجز رسیدم. کتاب خوب و روان وشیرینی است البته ممکن است خواندن کتاب برای یک سطح دانشجویانی که سطحpost graduateدارندکم باشد مثلا در مورد حجم نمونه و ضریب هم بستگی و معنی دار بودن آماری اینها را توضیح بدهد. این است که اینها بدیهیات و گفتههای ترم یک آمار یک است و روش تحقیق هست.