عرض سلام دارم خدمت شما دوستان و علاقهمندان عزیز، به معرفی کتاب این هفته میرسیم. کتابی که این هفته برای شما در نظر گرفتم کتابیست به نام rule makers, rule brakers که من این رو اینگونه ترجمه کردم قانونسازان و قانونشکنان، کتابیست نوشتهی خانم Michele Gelfald کتاب سال ۲۰۱۸ چاپ شده یعنی کتاب جدیدیست دو سال از چاپ اون میگذره و به نظر من دربرگیرندهی نکات بسیار جالب و ارزشمندیست ،به خصوص برای اونهایی که علاقهمند به مباحث علوم شناختی روانشناسی، روانپزشکی، و مسائل فرهنگی هستند Michele Gelfand که نویسندهی این کتاب هست استاد روانشناسی دانشگاه مریلنده و در واقع سالهای اخیر عمر خودش رو وقف بررسی تفاوتهای فرهنگی ملتها و گروههای مختلف کرده و به همین دلیل من گفتم این کتاب، کتاب ارزشمندیست. برای این که خوشبختانه میتونم بگم ما شاهد این هستیم که طی سالهای اخیر روانشناسان و متخصصین علوم شناختی، علاقهمندی بیشتری دارن به تفاوتهای فرهنگی نشون میدن، ما به صورت سنتی این صحبتها رو زیاد داریم که آیا مثلا ایرانیها با خارجیها، ژاپنیها با اروپاییها، اروپاییها با آفریقاییها، آیا اینها تفاوتهای زیادی از نظر روانشناسی با هم دارند یا نه؟ و اگر تفاوتهایی دارند این تفاوتها بیشتر چیا هستن؟ یعنی چه چیزی در واقع فرهنگهای مختلف، ملتهای مختلف رو از هم متمایز میکنه؟ و آیا این تفاوتها در پیشرفت اونها، در سرنوشت اونها، در ثروت اونها و در شرایطی که جامعهی اونها توش قرار دارن و حتی حس شادکامی و خوشحالی اونا نقش داره یا نه؟ متاسفانه ادبیات این حوزه پژوهشهای این حوزه آکنده از میشه گفت مطالبیست که خیلی مستند نیستن و بیشتر به نظر میاد مرور دیدگاههای برخی افراد هستن که توش سخنرانی میکنند، مثلا شما به کرات کتابهای مختلفی میبینید که مثلا اروپاییا چرا ثروتمند شدن؟ اروپاییها چرا صنعتی شدن؟ یا مثلا خاورمیانه چرا عقب ماند؟ و وقتی که میایم در واقع بررسی میکنیم بیشتر به نظر میاد که یه سری بدیهه گویی هست و یه سری مطالبی رو مطرح میکنن که پشتوانهی علمی نداره، یعنی شما بیشتر حدس میزنید که تداعی آزاد و باورهای اون فرد گوینده هست و متکی بر پژوهشهای جهان شمول نیست، مثلا شما به کرات این جمله رو میشنوی که مثلا ایرانیا حس کار تیمی ندارند ایرانیا نمیدونم همبستگی ندارند، ژاپنیها خیلی پشت هم رو میگیرن، اروپاییها خیلی خلاقن، یا نمیدونم کشورهای مرفه آمریکای شمالی اینا خیلی پر انرژیان ،اینا به آدمای تحصیل کرده بها میدن، اینا نمیدونم از فکر نو در واقع استقبال میکنن، ولی مثلا کشورهای کمتر توسعه یافته توی باورهای سنتی خودشون هستن و حاضر به تغییر نیستن . خب اینا رو ممکنه بعضی از اینا درست باشه ممکنه نباشه ولی اکثریت اینها متکی بر پژوهشهای مستند و با روش شناسی قوی نیست. به همین دلیل به نظر من گاهی اوقات اینها خیلی خطرناکن و به خصوص ما حتی شاهد این هستیم که در خیلی از این پژوهشها اون مشکلی که وجود داره، اون پدیده یا خطای شناختیست که من به صورت جداگانه خدمتتون توی تلگرام اینستاگرام معرفی کردم و اون هم خطای تاییده، یعنی ما یک گرایشی داریم یک علاقهای داریم که باورهای خودمون اون چیزی رو که در واقع به ذهن خودمون رسیده به نفع اون، شواهد پیدا کنیم یعنی اگر من معتقدم که مثلا فرهنگ ما بیشتر متکی بر این هست که ما به همدیگه کمک نمیکنیم و کار تیمی نمیتونیم انجام بدیم از یک صبح تا بعد از ظهر من میتونم به دفعات مثالهای مختلفی در جهت تایید باور خودم پیدا کنم و از اون طرفم وقتی روزنامه رو نگاه کنی اینترنت رو نگاه کنی اخبار رو نگاه کنی میتونی نقضکنندهی این رو برای مثلا ژاپنیها پیدا کنی و شما باز میبینید که توی شبکههای اجتماعی پر هست از کلیپ و نوشته و پوستر و اینا که مثلا در مهد کودکهای ژاپن چه خبره، در مهد کودکهای ما چه خبره و اون باعث میشه ژاپنیا بتونن خودروهای پیشرفته بسازن و مثلا خودروهای ما خوب نیست. میگم این مباحث لزوما هر آنچه شما تو شبکههای اجتماعی میبینید غلط نیست ولی اون قسمتی که علمی هست خیلی کمیابه یه چیز دیگهای هم که در همین کتاب خانم گلفاند جلب توجه میکنه و از همین ابتدای کار ممکنه شما رو یه مقدار ناراحت بکنه یه مقدار شما رو سرخورده کنه اینه که با وجود این که مثلا ایشون یکی از افراد صاحب نظر برجسته در مورد تفاوتهای فرهنگی در بین ملتهاست شما مشاهده میکنید که خیلی پژوهشهای زیادی رو ارائه نمیده، یعنی در این کتاب ما اون غنا و اون پر بودن رو که مثلا در کتابهای روانشناسی بالینی میبینیم شاهد نیستیم پژوهشها محدودن و خیلیهاش شبههبرانگیز و من قبل از این کتاب هم اون کتاب حرف مفت میزنه calling bulshit رو خدمتتون معرفی کردم یعنی میخوام که با دید انتقادی هم به این قضیه نگاه کنید یعنی خیلی از این پژوهشها ممکنه همون خطاهایی که رو در اون کتاب بود تکرار کرده باشن مسالهی همبستگی رو در واقع به علیت و علت رفتار تعمیم دادن یا خطاها در انتخاب نمونه یا خطاهایی در گزارش دادن ممکنه باشه. میگم این قسمتش یه مقدار ناخوشاینده که ای بابا یعنی مثل این که علم ما علوم شناختی خیلی تو این قضیه پژوهش نکرده و قسمت خوشایندش اینه که علاقه به این قسمت خیلی رشد کرده یعنی شما میبینید تو سالهای اخیر روانشناسا دارن عمیقتر به این قضیه نگاه میکند که اون چیه که تفاوت فرهنگها رو میسازه خانم گلفاند شاگرد فردی بوده به نام harry triandis، هری تریاندیس فردیست که در واقع نظریهیindividualism و collectivism فردگرایی و جمعگرایی رو در فرهنگها مطرح کرد و هری تریاندیس چند اثر خیلی مشهور داره که یکیش همین کتاب individualism و collectivism هست و او ادعا میکرد فرهنگهای اروپایی فرهنگهای آمریکای شمالی فردگرا هستند و در فرهنگهای مشرقی و مشرقی منظور آسیای شرقی هست مثل چین ژاپن و کره شما یک حاکمیت جمع رو میبینید که در اون منافع فرد در اولویت بعدی قرار میگیره همچنین یافته دیگری که هری تریاندیس بابت اون مشهور هست مقولهی شرم تفاوت در فرهنگهای جمع گرا و مسالهی گناه در فرهنگهای فردگراست ، در فرهنگهای فردگرا او ادعا میکرد که افراد حتی اگر مورد تخطئه نظارت و مورد درواقع سرزنش همسالان قرار نگیرند ممکنه باز هم احساس رنج بکنن، احساس درد و عذاب بکنن، بعد از انجام اموری که ناشایسته، ولی فرهنگهای شرقی ادعاش بر این بود که بیشتر شرم محورن و در واقع وقتی شما مچت رو میگیرن و بقیه شروع میکنن تخطئهت کردن، طردت کردن، شما عذاب واقعی رو تجربه میکنی به همین دلیل طرد شدگی شاید در اون فرهنگها بیشتر باشه حالا ما اینجا بحثمون نقد کارهای هری تریاندیس نیست، من در مورد هری تریاندیس یه مقدار تو مبحث اعتیاد هم صحبت کردم برای اینکه واقعا ما خیلی از مواقع میبینیم که معتادان در بیان مصرفشون یا در ادعای این که مصرف کردن یا نکردن راست نیستند صادق نیستند غربیها بیشتر معتقدند که این ترس از مجازاته ولی بر اساس یافتههای هیجانی بیشتر شرم از سرزنشه یعنی خیلی نگران این نیستن که حالا آزمایششون مثبت شد اینا زندان برن یا سوء پیشینه بشه براشون بیشتر نگران اینن که چه جور تو چشم فامیل و بستگان و دوستان و پزشکان نگاه کنن خب از کارهای هری تریاندیس دور شیم و همونطور که گفتم محوری که او در نظر گرفته بود فردگرایی بود در مقابل جمعگرایی آنچه که خانم گلفاند در کتاب rule makers, rule brakers قانونسازان و قانونشکنان دنبال میکنه یک دوگانهای هست تحت عنوان فرهنگهای متراکم در مقابل فرهنگهای باز، که من البته این ترجمهی خودم هست سعی کردم نگاه کنم نتونستم ترجمهی دقیقتری پیدا بکنم اگر دوستان بعدا به ذهنشون رسید خوشحال میشم که اطلاع بدن و در واقع این ترجمهی فرهنگ متراکم رو ترجمهی tight cultures گذاشتن tight به معنی تنگ به معنی سفت به معنی متراکم هست یعنی فرهنگهایی که خیلی سختگیرن خیلی سفتن خیلی شل نیستند و در مقابل فرهنگهای باز رو در مقابل کلمهی loose cultures این loose به معنی لوس بیمزه نیست loose به معنی شل همچین آسانگیر حالا میتونستیم بگیم فرهنگهای آسان ولی به نظر من باز لغت بهتریست و این tight vs loose cultures تعریفش درواقع اینه که در فرهنگهای بسته، فرهنگهای محکم، هنجارها خیلی قویان، یعنی یه تعداد زیادی قاعده وجود داره تو زندگی، شما یه قواعد متعددی رو باید رعایت کنید، حالا این قواعد در مورد زندگی شخصی هست، در مورد کار هست، در مورد معاشرت هست، امور خصوصی شمام هست، یعنی مثلا شما هر جوری نمیتونی لباس بپوشی، هر جوری نمیتونی معاشرت کنی هر ساعتی هر کاری دلت خواست نمیتونی انجام بدی در ملاء عام اونجوری که دوست داری نمیتونی ظاهر شی، باید به نوعی مراعات اون هنجار را بکنی و هنجارها به شدت بر شما حاکم هستند و تحمل افرادی که هنجار را میشکنند و ناهمخوان هستند در این فرهنگها خیلی کمه برای همین شما نمیتونی با یک ظاهری که با ظاهر بقیه متفاوته در ملاء عام ظاهر بشیم حالا حتی خواهم گفت بعضی از این فرهنگها اینقدر سخت گیرن که میگه به خونشونم سرایت کرده یعنی تو خونه هم خیلی لباس پوشیدن و رفتار و اینا رو کنترل میکنن در مقابل فرهنگهایی رو داریم که هنجارها ضعیفن اصلا تعدادشونم زیاد نیست. و پرسشنامهای که خود خانم گلفاند ابداع کرده معمولا اینا رو میپرسه در فرهنگ ما خیلی چیزها هست که باید رعایت کنیم درسته یا غلطه یا یک تا شیش باید نمره بدی در فرهنگهای ما خیلی تقاضا از آدم برای رعایت بعضی چیزا زیاده و حتی به صورت ریزتر اینا رو بررسی کرده که مثلا همهی این موارد کجاها هست در مدرسه، در محل کار، در دانشگاه، در منزل، در مهمانیها و غیره. و تحمل در فرهنگهای loose یا فرهنگهای باز تحمل زیاد دارن برای رفتارهای ناهمخوان حالا مثالهایی رو هم خانم گلفاند از ابتدای کتابش میزنه خب قبل از اینکه شروع کنم ببینید خانم گلفاند مجبوره که این دو گانهای رو که خودش خلق کرده ازش دفاع کنه و این بخشی از نقد کتاب هم هست. یعنی سوال من اینه که آیا در واقع این دوگانهی فرهنگهای باز در مقابل فرهنگهای بسته یک دوگانهی مشروع، متفاوت و نوآورانه است یا این که همان دوگانههای قبلیه با نامگذاری دیگه؟ مثلا همون دوگانهی استادش هری تریاندیس فردگرایی در مقابل جمعگرایی ادعای ایشون اینه که این متفاوته و بهتر از اونها میتوانه بسیاری از رفتارها را پیشبینی کنه، پس بیایم یه نگاهی به مثالهای ایشون یافتههای ایشون بزنیم و ببینیم آیا این دو گانهای که او مدعی هست به نام دوگانهی فرهنگ باز در مقابل فرهنگ بسته آیا ارزش پیشبینی کننده و ارزش در واقع آشکار کنندهی رفتار انسانها رو داره یا نه؟ مثال خودش رو با سنگاپور شروع میکنه میگه جالبه یه نکتهایم که پیشاپیش خدمتتون بگم مثال رو جوری انتخاب میکنه که شما راحت نگی فرهنگ فقیر فرهنگ غنی مثلا سنگاپور یک فرهنگ بسیار غنی هست عذر میخوام درآمد مردم سنگاپور خیلی بالاست جزء ملتهای بسیار متمول دنیا هستند ولی مثالی که میزنه در مورد سنگاپور مثالهای جالبی هست مثلا میگه که اولا تو سنگاپور شما لباس پوشیدنها خیلی میشه گفت یکسان تره شما خیلی از افراد رو میبینیی که در خیابان با لباسهای رسمی رفت و آمد میکنن نظافت خیلی سختگیری میشه دقت در انجام امور مختلف خیلی بالاست، تاکسیها، اتوبوسها، مترو، قطار خیلی تمیز هستند خیلی مجازات زیادی داره که شما نظم رو بشکنی، سر و صدای بیش از حد ایجاد بکنی، یا حتی اشاره میکنه آدامس بجوی، یعنی انقدر این فرهنگ بستهست که آدامس جویدن هم مجاز نیست و حتی اشاره میکنه که اگر کسی آدامس قاچاق بکنه به سنگاپور، صدهزار دلار میتونه جریمه بشه، همجنسگرایی پذیرفته نیست و اگر شما رفتار همجنسگرایانه داشته باشی طبق قانون حالا اینکه اعمال میشه یا نه تا دو سال حبس میشی یا مثال دیگهای که میزنه این که میگه حتی شما در توالتهای عمومی، سرویسهای بهداشتی عمومی، اگر بعد از اینکه میای خارج شی، سیفون رو نکشی، ممکنه تا هزار دلار پلیس شما رو جریمه کنه، یعنی شما حتی وظیفه داری توالت عمومی رو که استفاده کردی به نحو احسنت تحویل بدی یعنی این که ول نکنی، انداختن آشغال، انداختن ته سیگار، اینا خیلی جرم داره، حتی میگه در بعضی جاها اتاقها آسانسورها اینا اینا حسگر ادرار دارن که اگر یه کسی مثلا مست بود یا مثلا حواسش نبود یا دستشویی پیدا نکرد بره اونجا ادرار کنه اون حسگر فعال میشه و در اون اتاق قفل میشه، که پلیس بیاد شما رو بازداشت کنه و برای شما حبس و مجازات داره اگر پردههای خونتون کنار باشه و شما در خونه لباس مناسبی نداشته باشید تقریبا برهنه باشید این جرم داره یعنی این که خونهی خودمه پردهها رو دادم کنار معنی نداره خیلی بر نظم عمومی و نظافت عمومی تاکید میشه سر و صدا نمیتونی زیاد ایجاد کنی مشروب خوردن در ساعت ده و نیم شب به بعد در ملاء عام ممنوع و رفت و آمدها باید کم صدا باشه این مثالیست که از سنگاپور پولدار میزنه میگه این یک نمونهی فرهنگ سخت یا بستهست. نقطهی مقابلش نیوزلند زلاندنو رو مثال میزنه که اینها حالا هر دو در قسمت شرق کرهی خاکی قرار دارن میگه در این کشور شما با وجود این که اینا هم رفاه بالایی دارن آمارهای بهداشتیشون آمارهای دموگرافیکشون مردم شناسیشون خیلی شبیه سنگاپوره شما در مقابل یه فرهنگ خیلی باز داری بسیاری از افراد پا برهنه تو خیابون راه میرن با شلوارک و پا برهنه که حتی توی رستوران فروشگاه ظاهر بشن خیلی سختگیری در مورد این که با صدای بلند موسیقی گوش بدی آواز بخونی نیست گاهی اوقات افراد تو خیابون بد مستی میکنن ممکنه ادرارشونم نتونن خیلی نگه دارن کنار دیوار ادرار کنن خیلی جرم سنگینی نداره رفتارهای جنسی مردم خیلی آزاده میگه یکی از بزرگترین مصرفکنندههای سرانهی سایتهای پورنوگرافی مثل pornhub هست، توش prostitution یعنی در واقع فعالیت جنسی در ازای پول، مجاز شناخته میشه همجنسگرایان اجازهی ازدواج دارند و حتی میگه در اونجا خانمها تعداد شریک جنسی که طی عمرشون دارن خیلی بالاتر از جاهای دیگه و کشورهای غربی هست. تعداد پارتنر یا شریک جنسی برای خانمها متوسطش در زلاندنو بیست نفر هست یعنی به طور متوسط این خانم در طی عمرش ممکنه بیست مرد رابطهی جنسی داشته باشه در صورتی که میانگین کشورهای اروپایی و دیگه هفت هست یعنی میبینید از نظر رفتارهای جنسی هم آزاده میگه در خیابان آواز خوندن و مست کردن و اینها خیلی دیده میشه حتی دانشجوها بعضی وقتا شور برشون میداره آتش روشن میکنن در محوطه خوابگاه حتی مثالهایی میزنه که میبینیم بر داشتن مبلو برداشتن آتیش زدن حالا مثل مراسم چهارشنبهسوری و اینا و خیلی دیگران خشم نشون نمیدن آزاده و مسالهش درواقع خیلی متفاوت هست از سنگاپور یا باز مثالهایی از فرهنگهای بستهی آسیایی میزنه که اونها هم مرفهن مثلا ژاپنیها رو مثال میزنه حالا من دیگه خیلی به مثالهاش به عمق نمیپردازم ولی مثلا مثالی که میزنه میگه ژاپنیها اینقدر روی هنجارها حساسند و هنجار شکنی براشون ناخوشاینده که مثالی که میزنه این تمیز کردن استادیوم هست بعد از اون مسابقات فوتبال ۲۰۱۴ که خیلی معروف شد و همچنین مسابقات دیگه که میگن مثل اینکه این تماشاگرای ژاپنی بعد از اینکه از استادیوم میان بیرون کیسه دستشونه هر آشغالی هست از رو زمین جمع میکنن یعنی اینقدر فرهنگ هنجارشکنی براش ناراحت کننده هست که نمیتونن حتی استادیوم رو در کشور میهمان به حال خود رها کنند، درآمد بالاست، تحصیلات بالاست، فرهنگ خیلی صنعتیه ولی در عین حال خیلی بسته و سختگیره، در مقابل کانادا رو مثال میزنه میگه اونا هم درآمدشون بالاست تحصیلات اونا هم بالاست کشور اونها هم مرفه و پیشرفته صنعتیه ولی گاهی اوقات میبینیم که بینظمی کردن به خصوص بعد از مسابقات ورزشی و اینا خیلی شایعه، مثالی که میزنه اون در واقع آتش زدن خیلی از جاها هست بعد از اون مسابقات ۲۰۱۱ در ونکوور، که افراد میان بالا و مست میکنن عربده میکشن ممکنه حتی تو خیابون بالا بیارن ادرار کنن و سطل آشغال آتش بزنن و در عین حال اون فرهنگ اونقدر سختگیر و خشن به این قضیه نگاه نمیکنه. پس این سوال اینه که اینا تفاوتهاشون چیه؟ یا مثال دیگهای که میزنه اینم مثال جالبی بود که مثلا میگه در ژاپن اینقدر هنجارشکنیها پایین هست که سرانهی در واقع میگم شلوغی تو خیابون خیلی پایینه و به همین دلیل شما وقتی توی قطار هستید خیلی صدای کمی میشنوی خیلی مترو آرامه، ولی مثلا کشور هلند رو مثال میزنه میگه کشور هلند کشوریست با فرهنگ باز در مقابل ژاپن فرهنگ بسته و در این کشور باز اینقدر ممکنه مردم سر و صدا داشته باشن موسیقی بلند گوش بدن آواز بخونن که بخشهایی از قطار رو جدا کردن و به عنوان کوپههای ساکت استیلته اگر درست تلفظ کنم استیلت گذاشتن که در اونجا نباید حرف بزنیم میگه این نشانه این نیست که این فرهنگ سختگیره این اتفاقا نشون میده این فرهنگ خیلی بازه، اینقدر بازه که مردم سر و صدا میکنن چیز میز میخورن اینا که مجبور شده که بعضی جاها رو دیگه برای رفاه مردم سختگیرانه کنه که مردم بتونن اونجا یه آرامشی داشته باشن حالا یکی میخواد بخوابه یکی میخواد مطالعه کنه بره واگن جدا بشینه. حتی مثالهایی در مورد کلاس میزنه کلاسهای فرهنگهای بسته دانشجوها خیلی منضبط نشستن اکثرا کت شلوار پوشیدن، لباس فرم پوشیدن، سر جلسه حرف نمیزنن، چیزی نمیخورن، ولی مثلا در زلاندنو مثالی که میزنه یا حتی آمریکا میگه سر کلاس ممکنه افراد تنقلات میخورن دارن مینوشن بعضیا با لباس حتی پیژامه اومدن بعضیا هدفون تو گوششونه دارن آهنگ گوش میدن و شما میبینی اینقدر در مورد هنجارشکنی سختگیری نمیشه میشل گلفاند مشهور است به در واقع صاحب نظر در مورد فرهنگ سخت و باز و این کتابی که ۲۰۱۸ چاپ کرده قسمت زیادیش برگرفته از یک پژوهش خیلی استخواندار خیلی جاندار هست که ۲۰۱۱ در ژورنال science چاپ شده، ژورنال science هم میدونید که یکی از ژورنالهای بسیار معتبر علمی هست و معمولا مطالب نوآورانه و خیلی با اهمیت رو چاپ میکنه و خیلیا میگن بعد از nature شاید بهترین ژورنال علمی جهان هست. مقالهی مشهور او که سال ۲۰۱۱ چاپ شده و اساس کتابش رو تشکیل میده اسمش هست differences between tight and loose cultures a 33- nation study تفاوتهای بین فرهنگهای باز و بسته در سی و سه کشور یا سی و سه ملت و همینطور که شما میبینید نویسندههای خیلی زیادی داره از هر کشوری یه نفر بوده کشور ما جزء این سی و سه تا نبوده. و بیشتر کشورها از البته توضیح خوبی داشته از آمریکای شمالی بوده اروپا بوده آسیا بوده آفریقا بوده و به همین دلیل یافتههاش تا حدی قابل توجهه کلا شش هزار و هشتصد و بیست و سه نفر رو خیلی عمیق مطالعه کرده پرسشنامه بهشون داده از سی و سه کشور و در کتابش بخشهایی از این مقاله رو به صورت مبسوط توضیح داده که من الان خدمتتون ارائه میدم حالا پس ما میبینیم که یک نوع طبقهبندی فرهنگها میتونه این باشه فرهنگ باز در مقابل فرهنگ بسته حالا پرسشنامههاشم جالبه هم توی کتابش هست هم توی این مقاله قسمت مکملش اون قسمت پیوستش supplement شما اگر دوست داشتید میتونید پرسشنامهها رو بردارید. به نظر من برای کار پژوهشی چیز جالبیه یعنی دیگه از این دوگانه فقط فردگرا جمعگرا یه ذره اونورتر بریم چون این ادعا میکنه همبستگی داره با فردگرایی جمعگرایی، ولی همبستگیش در حد چهار دهم پنج دهم هست یعنی یک مفهوم جدا رو داره خلق میکنه خب اگر نگاه کنید این مثالیست از چینش کشورهای مورد مطالعه میبینید بستهترین فرهنگها رو پاکستان مالزی هند سنگاپور کرهی شمالی کره جنوبی ببخشید نروژ و ترکیه و ژاپن داشته یعنی شما نگاه کنید این فقط اروپایی آسیایی نیست یعنی همونطور که چین و ژاپن و ترکیه و کرهی جنوبی و سنگاپور و هند رو داریم نروژ رو هم این طرف داریم یعنی این ضریب بسته بودن فرهنگهاست از اون طرف شما اوکراین رو دارید استونی و دارید مجارستان رو دارید اسرائیل و دارید هلند رو دارید برزیل رو دارید ونزوئلا رو دارید یونان رو دارید پس اگر نگاه کنید خیلی هم داستان اروپا در مقابل غیراروپا شرق در مقابل غرب یا پولدارها در مقابل فقرا نیست شما کرهی جنوبی سنگاپور نروژ رو دارید که خیلی مرفهان در مقابل هند و پاکستان رو دارید که فقیرن، اون طرف هم اوکراین نسبتا فقیره، مجارستان متوسطه و شما هلند پولدار رو دارید نیوزلند پولدار رو دارید آمریکا و استرالیای پولدار رو دارید، پس در واقع نما به این صورت هست اما یافتههای مقاله چه چیزایی هست این شاخصهای مختلفی رو اومده بررسی کرده یعنی پرسشنامههاش خیلی انبوه بوده و همونطور که گفتم در کتاب bs, calling bs آن را در واقع bulshit مینامه، میگه که حواسمون باید باشه و اینم حواسش هست که بعضی از اینها علت نیست همبستگیه و در واقع همبستگیها رو در این مقاله و کتابش فهرست کرد. . مثلا همبستگی ارتباط مستقیم با فرهنگهای بسته چیا هست دیده برای فرهنگ بسته و باز دارم یادآوری میکنم ببینید این فرهنگ بسته مفهوم شاید بهتری باشه یعنی الآن ما همش میگیم غرب به شرق نمیدونم تمدن غرب تمدن شرق به نظر میاد که مرزهای این خیلی مخدوش شده شما یه چیزای عجیب میبینی مثلا اسرائیلی که یک سرزمینی هست با رویکرد نسبتا مذهبی کنار برزیل و هلند قرار گرفته کنار ونزوئلا قرار گرفته یعنی ونزوئلایی که میبینی با آمریکا خیلی در تقابله ولی تقریبا یه طرف منحنی قرار دارند و از اون طرف ترکیه و نروژ و هند و مالزی این طرف قرار گرفتن یعنی چینش اینها با اون چینش سنتی که ما از شمال و جنوب یا غرب و شرق داریم نمیخونه خب ارتباط مستقیم چه چیزهایی باعث افزایش فرهنگ بسته میشه مطالعات خانم گلفاند چی رو نشون داده مثلا نشون داده یکی از پدیدههایی که با در واقع فرهنگ بسته همراه هست تراکم جمعیته اون کشورهایی که توشون تراکم بالاست و فضا کم دارن زمین کم دارن فرهنگها به صورت بسته حرکت میکننن پر جمعیتها یا اونایی که کشورشون کوچیکه، خیلی در واقع تراکم توش بالاست، از اون طرف شما دیدی زلاندنو استرالیا آمریکا کانادا طرف چپ یا فرهنگهای باز هستند اینها همون کشورهاییان که میگیم آقا اینا خیلی زمین دارند در مقابل این آسیای جنوب شرقی و بعضی از اروپاییها چون تراکم خیلی بالاست و جمعیت تو هم میلولن، مجبوره که بیشتر فرهنگ بسته داشته باشه و باز نه تنها تراکم جمعیت در حال حاضر، بلکه تراکم جمعیت در سال هزار و پونصد یعنی حدود پونصد سال پیش یعنی وقتی رفتن مطالب تاریخی جغرافیایی رو استخراج کردن دیدن آره اونم یه همبستگی داره یعنی اون سرزمینهایی که از دیرباز شلوغ بودن مردم فرهنگ بسته دارن کشورهایی که مناقشات مرزی زیاد داشتند یعنی اختلافات مرزی دارن مرتب سر مرزهاشون جنگ بوده مرزهاشون جابجا میشده. باز شما ببینید اون چندتا خیلی بازی که شما دیدید مثل استرالیا زلاندنو کانادا آمریکا برزیل اینا خیلی مناقشات مرزی نداشتند این کشورها بیشتر مذهبی هستند کشورهای بسته و مفهوم خداوند خیلی توشون پررنگه مردمشون بیشتر عبادت میکنند یعنی وقت بیشتری رو صرف عبادت حالا به هر دینی که هستن دارن و تعداد سرانهی پلیسشونم بیشتره یعنی فرهنگهای بسته بیشتر نسبت به جمعیتشون پلیس دارند و امکانی که در این فرهنگها مجازات اعدام هنوز وجود داشته باشه capital punishment بیشتره در مقابل چه چیزهایی هست که ارتباط معکوس داره دیدن درصد زمین قابل کشت هر چقدر شما زمین قابل کشت داشته باشید همینجور فقط بیابون داشته باشی مثلا کشور روسیه حالا اون وسطا میوفته خیلی ارزش نداره باید زمین قابل کشت زمین زراعی زمین حاصل خیز داشته باشه دسترسی به آب برای کشاورزی اونایی که آب راحت دارن مثلا بارندگی زیاده رودخانه زیاد دارند و در اینها یک ارتباط معکوس هست با فرهنگ بسته، در فرهنگهای بسته شرکت در تظاهرات و اعتصاب خیلی کمه یعنی مردمش تمایل کمی دارن که تو تظاهرات شرکت بکنن یعنی شما باز میبینید مردم سنگاپور در کنار مردم فرض کن کشورهایی مثل نروژ و اینا قرار میگیره و امکان اینکه امضا کنند طومار و عریضه و نمیدونم دادخواست و اینام کمتره یعنی یه جوری مثل این که مردم خیلی قانون رو قبول دارند و تظاهر در مقابل قانون و اعتراض به قانون براشون خیلی دشواره. یعنی قانون خیلی حاکمه، مشت آهنین هست ولی از طرفی یک مزیت خیلی قوی هم دارن، به طرز معنی داری میزان قتل و سرقت و اعتیاد و الکلیسم توشون کمتره، پس دوستان عزیز این شاید یکی از معماهای مسالهی جرم و اعتیاد رو توضیح بده فرهنگهایی که بسته، tight culture هستن، توشون اعتیاد کمه و این میتونه توضیح بده که چرا در خیلی از کشورهای عربی، در کشورهایی در واقع حاشیهی خلیج فارس شما شاهد این هستید اعتیاد کمه اینها کشورهایی هستند که فرهنگ خیلی بسته دارن شما به راحتی با هر شکل و شمایلی تو خیابون نمیتونی ظاهر شی، اهمیت خیلی پررنگ به پلیس میدن به امنیت میدن فرهنگها امنیتیترن در مقابل فرهنگهای باز، این اسلاید در همون ژورنال هست این تو کتابش نیست ولی در واقع کتاب رو بر اساس این اسلاید ساخته و من فکر کردم این اسلاید رو که از مقالهی ژورنال science براتون گرفتم اگر شما یک لحظه بهش دقت بفرمایید شاید بخشی از کتاب رو خونده باشید من اینجا میخوام بگم کتاب رو بخونید خوبه ولی اگر خیلی سرتون شلوغه و در خواندن زبان انگلیسی دشواری دارید میتونید به همین خلاصهی من بسنده کنید چون من سعی میکنم بیشتر حرفاشو پوشش بدم یا لااقل اون مقالهی scienceش رو بخونید اون مقالهایست حدودا یازده صفحهست با ملحقاتش نزدیک بیست صفحه اینا میشه خب این در واقع همون فرهنگ باز یا بسته رو داره میگه که فرهنگهای بسته خیلی هنجارنرم توشون مهمه و در عین حال رفتار متفاوت از جهت، یعنی deviant behavior، این deviant میتونه از انحراف باشه تا طرز لباس پوشیدن متفاوت، سبک زندگی متفاوت، زناشویی متفاوت، ارتباطات جنسی متفاوت به همهی اینا تحمل پایینه. میگه یه تعداد شاخصهایی داره که همبستگی دارن باهاش و شاخصهای محیطی و تاریخی هستند که من خدمتتون بعضیاشو مثال زدم مثلا تراکم جمعیت، مشکلاتی مثل تاریخ مناقشه، یعنی مقدار داشتن جنگ در تاریخ اون فرهنگ، پس ببینید این داستانی که خیلیها راجع به تاریخ ایرانم میگن میگن این مثلا مورد تاخت و تاز اقوام مختلف قرار گرفته این یکی از شاخصهایی که توش دراومده منتهی یافته جالب این مقاله اینه که اون شاخصها از سال ۱۹۱۸ به اینور قدرت پیشبینی کنندگیشون خیلی بالاتر میره پس یعنی در واقع تاختوتاز و جنگ اینا هزار سال پیش دو هزار سال پیش اونقدر تاثیر روی باز یا بسته شدن فرهنگ نداره اونی که در قرن بیستم بوده تاثیر داره پس history of conflict in 20th century در واقع تاریخ مناقشه در قرن بیستم. بلایای طبیعی کشورهایی که بلا خیزن هی توش زلزله میاد توش سیل میاد توش آتشفشان داره اینا بار فرهنگهای بستهتر دارن resource scarcity کمبود منابع اونایی که حالا منابع شامل زمین باشه شامل سوخت باشه شامل معادن باشه شامل دسترسی به منابع طبیعی زیر زمین و روی زمین باشه اونا باز فرهنگهای بستهتر دارن و اون فرهنگهایی که بیماری توشون زیاد بوده خب اینا یه مقدار نقش داشته باز گفتم نقش مذهب رو داریم نقش حاکمیت رو داریم نقش آموزش رو داریم و در طرف مقابل هم پدیدههای فردی هست مثل خویشتنداری مثل توانایی نظارت بر خویشتن کنترل خویشتن و این که در واقع انسانها چگونه تحت تاثیر همنوعها قرار میگیرن، اینا مجموع اینها این مکانیزم رو میسازه . حالا باز بیایم مثالهای دیگهای خدمتتون بزنم شاید یه قسمتی از کتاب که جذابش بکنه مثالهاشه یعنی شما مثالهایی رو که چینش اونها شبیه یافتههای درواقع نویسنده هست مثلا یکی از چیزهایی که دیده همبستگی خوبی با میزان باز یا بسته بودن فرهنگها داره جالبه، همزمان بودن ساعتها در سطح شهره یعنی clock deviation به خصوص ساعتهایی که در جاها نصبه دیگه نه اونی که رو مچ افراده. مثلا ساعتی که شما تو مترو داری ساعتی که توی بانک داری، ساعتی که توی چهار راه داری، ساعتی که نمیدونم روی اون آبنمای میدون وسط شهرداری، اومده دیده که هرچقدر کشوری میبینی به سمت یونان برزیل مکزیک هلند آمریکا مجارستان میرید این ساعتها میزان اینی که با هم نمیخونن بیشتر میشه و در عوض سنگاپور اتریش ژاپن آلمان هلند و چین میبینی ساعتاشون از نظر زمانی به هم نزدیکن یه پژوهشش این بوده یعنی شما اگر میخواید بدونید که اون فرهنگ چقدر بستهست به ساعتهای روی شهر نگاه کن ببین ساعتها همه با هم میخونن یا نه یا یک یافتهی جالب دیگه اینم قابل بررسیه ولی اگر اجازه بفرمایید من اینجا به عمقش نپردازم این رو از خیلی وقت پیش تقریبا از سی چهل سال پیش خیلیا میگفتن چپدستی. چپدستی در فرهنگهای باز بیشتره یعنی اون فرهنگهایی که loose culture هستن، فرهنگهایی که خیلی هنجار توشون حاکم نیست، تعداد چپدستها بیشتر هستن گاهی اوقات تا دوازده درصد میرن بالا، در صورتی که تو فرهنگهای سختگیر و بسته چپدستی زیر سه درصده، حالا این باز ببینید چقدر قشنگه این یکی از یافتههای خیلی مهمه که مگه چپدستی نمیگن خیلیش ژنتیکه مگه نمیگن توسط نیمکرههای مغز تعیین میشه ولی این یه مثال خیلی خوب هست که چگونه فرهنگ میتونه به شما زور بیاره و شمایی رو که قرار بوده چپدست بشین به خاطر هنجار به سمت راست دستی اجباری بکشونه خیلی از اونهایی که در فرهنگهای بسته هستن و راست دست هستن در اصل میبینی نیمکرههاشون نشان از چپدستی داره ولی از اونجایی که مغز ما پلاستیکه مغز ما چکشخواره ما شاهد این هستیم که چپدستی اونها تبدیل میشه به راست دستی غیر گزینشی و اجباری. اینم بهتون بگم که چپدستی در جهان رو به افزایشه، در صد سال اخیر چپ دستها بیشتر شدند و این به خاطر ژن و تغییر ارگانیک نیست به خاطر اینه که فرهنگهای بسته به سمت فرهنگهای باز رفتن یعنی در زلاندنو خیلی بعیده که معلم اصرار کنه که همه باید قلمها تو دست راستشون باشه ولی در پاکستان عمان اردن و مثلا حالا نمیدونم بعضی کشورهای مثل مصر و اینا احتمالا معلمین والدین خیلی اصرار دارن که قلم و درست بگیر چرا گرفتی دست چپت و در واقع در همون مراحلی که کودک داره رشد میکنه این چکش خوارگی رو ایجاد کنن اینم بهتون بگم پژوهشهای خوب دیگهای رو داره ولی حیف پژوهشها محدودن و در حد شاید انگشتان دست باشن که میگن این صفتهای روانی که در فرهنگهای بسته هست و من به بخشی از اونها اشاره خواهم کرد از همون دو سه سالگی ظاهر میشه، یعنی شما نیازی نیست که حتما برید مدرسه با سواد یاد بگیری دانشگاه بری که تاثیر فرهنگ باز یا بسته رو تجربه کنی میگه تو همون محیط خانوادگی، تو یکی دو سالگی بچهای که تو فرهنگ بسته رشد کرده بازم میگم شاید ترجمهی من خوب نباشه، مثلا ممکنه شما در نظر بگیرید مثلا اختناق ولی نه بیشتر معنیش اینه که هنجار توش زیاد حاکمه در اون فرهنگها رشد کرده اصلا مغزش رفتارش فرق داره حتی شما میبینی چپ دستی توش کمتره یا مطالعهی جالب دیگهای رو نشون داده مثلا دیده در فرهنگهای باز خلاقیت بیشتر هست مردم وقتی تداعی آزاد میکنن بارش افکار میکنن میتونن چیزهای بیشتری رو به ذهن بیارن و نشون داده که اتفاقا شرایط محیط تاثیر داره به مقالهای اشاره میکنه که اینم وسط عرایضم خدمتتون عرض کنم بعضیا میگن مقاله های خوبو کجا میشه پیدا کرد آدم چجوری میتونه کتاب و مقالهی خوبو پیدا کنه یه راهش همینه یعنی مثلا وقتی به خصوص تو دو یا سه کتاب به یه چیزی استناد میکنند یعنی اون مقاله جالبه مقاله ارزش داره توجه افراد مختلف رو جلب کرده اینم یک مقالهای هست از وس ۲۰۱۳، Physical order produces healthy choices, generosity, and conventionality, whereas disorder produces creativity اسم مقاله خودش گویا هست و داستان به این صورته میگه وقتی محیط منضبطه همه چی تمیزه همه چیز سر جای خودشه مثل متروی ژاپن، مثل قطارهای سنگاپور، مثل خیابانهای یک کره جنوبی در اونجا میبینید که انتخابهای سالم یعنی اینکه شما سیگار نکشی، مشروب نخوری مواد استفاده نکنی یکی از مسائلی که ژاپنیها دارن اینه که مصرف مواد توشون خیلی پایینه و اون افرادی که مصرف مواد دارند بیشتر اونایی هستن که اومدن اونجا کار کنن توریستن یا مهاجرن یعنی healthy choice توشون زیاده حتی تناسب اندام بیشتره یعنی شما میبینید خیلی از افراد خیلی وزن کم یا خیلی وزن زیاد ندارند و میبینی پس اضافه وزن یا کاهش وزن بیش از اونی که به پول و ثروت ربط داشته باشه به باز یا بسته بودن فرهنگ هست پس مصرف دخانیات مواد مخدر اضافه وزن کم میشه. تو محیطهای منضبط بخشندگی میره بالا generosity برای اینکه نوعی نوعدوستی هست نوعی جمعگرایی هست و conventionality پیروی کردن از سنت، پیروی کردن از قراردادهای اجتماعی ولی خلاقیت میاد پایین کاری که کردن دو گروه رو جدا کردن یه عده رو فرستادن تو همچین اتاقی ببین کاغذا همه منظم چیده شده ماژیکا دقیق اونجاست تابلو خیلی هست هیچ آشغالی رو زمین نیست و براشون مسائل خلاقانه و بارش افکار رو مطرح کردن، یه عدهم تو همچین جایی بودن رفتن همچین جایی نشستن، اونایی که رفتن تو این محیط نامنظم خلاقیت بیشتری به خرج دادن و تونستن به گزینههای بیشتری در بارش افکار برسن این شاید برای مدیران در واقع شرکتها اهمیت داشته باشه اگر شما میخوای افراد مثلا وظیفه شناس باشن منضبط باشن نمیدونم به همنوع خودشون کمک کنن سر وقت کارشونو تموم کنن باید اصرار کنی که محیط شرکت خیلی تمیز باشه خیلی منظم باشه آشغال رو زمین نباشه آب سرد کن همیشه پر باشه نمیدونم تابلو تمیز باشه صندلیها سر جاشون باشن ولی اگر شما میخوای مثلا تصمیم گیری در مورد توسعهی شرکت میخوای یه فکر خلاق به ذهنت برسه اتفاقا باید یه ذره میز صندلیها رو بهم بریزی مبلمان رو دستکاری کنی آت و آشغال اینور اونور بذاری خودکارهای زیاد و کاغذ زیاد و بینظم باشه تا خلاقیت آدما بره بالا ما اون گسترش بینظمی یکی از مقالات ۲۰۰۸ اگر یادتون باشه که من در اینستاگرامم معرفی کردم یعنی در همچین محیطهایی احتمالا انتخابهای غیر بهداشتی مصرف سیگار و دخانیات و غذای پر کالری بیشتر میشه تا همچین محیطی و این رو پژوهش کردن یا مسالهی معروف در واقع شمع دانکر این رو من در چند جا بهش اشاره کردم. میدونید این مقولهی شمع دانکر ورژنای مختلفی داره که جاهای مختلفی ازش پژوهش شده که در واقع یه جعبه پونز به شما میدن یه شمع میدن و چند تا کبریت و میگن این شمع رو به صورت عمودی روی دیوار روشنش کن یعنی یه جوری به دیوار نصبش کن که شمع عمودی باشه و بتونی روشنش کن و در واقع من جای دیگه براتون مثال زدم که توی همون ناخودآگاه که اگر شما بگید جعبهی پونز تا اینکه بگید جعبه و پونز جواب فرق میکنه و جواب این رو هم که میدونید معمای دانکر معمای شمعهای دانکر این هست دیگه، یعنی باید اون جعبهی پونز رو برداری با پونز بچسپونی به دیوار و شمع رو بذاری توش و روشنش کنی منتهی خیلی از افراد حواسشون نیست که اون جعبه هم قابل استفاده هست یعنی وقتی اینو نگاه میکنن فکر میکنن که ما پونز داریم یه شمع داریم چند تا کبریت داریم به ذهنشون نمیاد که اون جعبه هم جزئی از حل مسالهست و باز دانکر نشون داده بود که اگه پونزها رو بیرون جعبه بریزی تقریبا همه سریع میتونن به این راه حل برسن ولی اونایی که خیلی سنتی فکر میکنن خیلی بسته فکر میکنن به این راه حل نمیرسن باز چیز دیگهای که دیدن راه حل مسالهی شمعهای دانکر با فرهنگهای باز ارتباط داره. در فرهنگهای باز خیلی راحتتر افراد به این راه حل میرسن باز چیزای دیگه رو سنجیدن در فرهنگهای بسته مردم دوست ندارند در همسایگیشون افرادی زندگی کنند که از میانگین جمع متفاوتن شامل افرادی که مثلا اچ آی وی دارن، افرادی که ممکنه ظاهری متفاوت دارن اقلیت نژادی یا مذهبی هستن یا مثلا مبتلا به اچ آی وی هستند در برزیل اسپانیا زلاندنو و مکزیک شما شاهد این هستید که مردم خیلی راضی هستند که افراد stigmatized در همسایگیشون زندگی کنه ولی در مالزی هند کرهی جنوبی و ترکیه و چین میبینی خیلی مخالفن البته شما نگاه کنید اوکراین در چند اسلاید قبل جزء کشورهایی بود که خیلی فرهنگ باز داشت ولی اینجا میبینی تقریبا اومده سمت چپ اینم یک مسالهایست که خانم گلفاند خیلی به اون اشاره داره میگه آره این چیزها قطعی و صددرصد نیست. من در اون درس گفتار یا مرور کتاب calling bulshit خدمتتون گفتم اگه دیدین مرزبندیها خیلی تمیزه خیلی دقیقه و در واقع یه چیزی رو تونستیم چند دسته بکنیم و اون دستهها خیلی خوب پیش بینی میکنن به احتمال زیاد یک حرف مفته یک bulshit هست. تحقیقات روانشناسی همیشه قاطی داره همیشه شما سوگیری داری همیشه اختلاط داری پس اینجا میبینی مثلا اوکراینی که خیلی فرهنگ باز داره تقریبا اینور قرار گرفته ولی باز پنج شیش تا از اون فرهنگهای بسته مثل مالزی هند کره جنوبی و ترکیه و چین پاکستان نسبتا اینورن و از اون طرف مثلا لهستان اومده اون طرف ولی باز نگاه کنیم معمولا هلند آمریکا استرالیا زلاندنو اسپانیا و برزیل جزء فرهنگهای باز هستند مردم کمتر احساس استیگما میکنن، یا همین رو تو خود آمریکا هم جداگانه بررسی کردن شما میبینید که هر چقدر تیرهتر هست فرهنگ بستهتره و رنگ روشن فرهنگهای باز رو نشون میده یعنی پرسشنامهی فرهنگی باز دو تا ساحل شرقی و غربی رو داریم و در عین حال اگر الآن نزدیک موسم انتخابات آمریکاست شما نقشههای انتخاباتی رو هم ببینید معمولا اینایی که فرهنگ باز دارن به دموکراتها رای میدن و این تیرهها که فرهنگ بسته دارن جمهوریخواههای قهار هستند و این میبینی که یک همپوشانی باز از نظر سیاسی و گرایش سیاسی هم داره اینجا بیشتر سنتی محافظه کار جمهوریخواه و اینجاها شما دموکراتها لیبرالها و فرهنگهای باز میبینی پس ببینید باز تو فرهنگ آمریکاست من چندی پیش یک کلیپ کوتاه پونزده دقیقهای هم در اینستاگرام براتون بارگذاری کردم آپلود کردم به نام فرهنگ حیثیت که مطالعهی کلاسیک حیثیت که اشاره کرده بود که جنوب آمریکا در واقع ما یک فرهنگ حیثیت داریم culture of honor داریم که خیلی با خشونت همراهه و افراد خیلی حساس هستند به این که سنتاشون عزت نفسشون احترامشون خدشهدار بشه در این کتاب هم باز به اون اشاره میکنه یعنی خانم گلفاند اشاره قشنگی داره که آره یه مقداری فرهنگهای بسته همسو با فرهنگهای honor culture هستند ولی طبعا دقیقا همون نیست اگر دقیقا همون بود دیگه نیازی نبود که اسم گذاری جدا بشه یعنی خیلی از فرنگها ممکنه بسته باشند ولی شبیه فرهنگ جنوب آمریکا نباشند . ولی با این حال یه نکتهای رو راجع به فرهنگهای بسته میگه فرهنگهای بسته توشون مسالهی آزادی خیلی اولویت نیست و شهروندان اون با این مقولهای که من آزادی فردی میخوام نه تنها نمیرن پای صندوق رای بلکه حتی ممکنه به اون کاندیدا عکسش رای بدن برای همین شما در اون محورهایی که شما شاهد فرهنگهای بسته هستید شعاری که یه عده بیان تظاهرات کنن یه عده بیان نمیدونم عریضه بنویسن اعتصاب کنن که ما آزادی فردی میخوایم خیلی توش زیاد اتفاق نمیفته و این یک هشداریست به این که افراد فکر کنند که تمام درخواستهای بشر روی کرهی زمین یکسان و یکجوره، من یه مقدار این رو که الآن گفتم تا اینجا ممکنه بعضی از شماها این حس رو داشته باشه که آره اینا رو ما به صورت غریزی هم میدونستیم این حس رو داشتیم حالا ممکنه این اسمگزاریها رو نمیدونستیم ولی حس میکردیم بعضی از مردم اونقدر آزادی فردی براشون مهم نیست نظم انضباط همخوانی با بقیه رعایت شدن سنتها رعایت شدن اون شعائر دینی اجتماعی طبقاتی اهمیت داره و اونا خیلی در مورد اینکه من آزاد باشم هر کاری دلم خواست بکنم احساس خوبی ندارن آره منتهی اینو بهتون بگم که شاید این یک پیام دیگهی این کتاب باشه که این حسی که شما دارید برای اینه که شما در یک منطقهای هستید که شاید اطلاعات سیاسی مردم زیاده به این مسائل اجتماعی نگاه میکنن ولی جامعهی آمریکا جامعهایست که براش اینا خیلی نوئه، یعنی اون تصوری که معمولا آمریکایی متعارف داره حس میکنه که ارزشهایی که برای کشور او ارزشه همه جای دنیا همه اونو میخوان یعنی به همین دلیل فکر میکنه که بقیه عین او هستند و شاید این کتابها بعضی جاها ممکنه شما حس کنی اینا خیلی مثلا این چیزای پیش پا افتادست دیگه آره دیگه ما میدونیم که بعضی از مردم تو هرم مازلو هم اینو داشتیم بعضی از مردم امنیت براشون خیلی مهمتر از آزادیه، یعنی این که اون نون به موقع توزیع بشه انضباط باشه تو خیابون به آدم حمله نشه پلیس قوی داشته باشن خیلی براشون اولویت بالاتریه تا این که بتونن مثلا آزادی فردی داشته باشن تمایلات جنسیشون آزاد باشه هر آهنگی دوست دارن گوش میدن یا هر ساعتی که دوست دارن بخوابن آره ولی جالبه بدونید اینا یه مباحثیست که جدیدا خیلی علاقهمندی بهشون بیشتر شده شاید هم همین مسالهی شکلگیری جمهوری خواه دموکرات در آمریکا پژوهشها رو بیشتر کرده، یعنی چیزی که در منطقهی ما عرف بوده تازه برای اونا داره فعال میشه ولی این یک خبر خوبه یک فال نیکه یعنی اگر متخصصین علوم شناختی بیان و تو این پژوهش کنن ما یافتههای بیشتری خواهیم داشت و خواهیم فهمید که اصلا این چگونه اون سختبودن فرهنگ شکل میگیره شل بودن فرهنگ شکل میگیره. خب در ادامه کتاب از فرهنگ بسته و باز میاد میپردازه به طبقات بالا مرفه و طبقات محروم اینم به نظر من یافتههای قشنگی توش داره و شاید اگه من بودم این رو قسمت مهمتر کتاب تلقی میکردم و یافتههای این رو جذابتر میدیدم تا اون فرهنگ باز و بسته فرهنگی باز و بسته چون شاید ما در این طرف کرهی خاکی قرار داریم در مقایسه با اروپاییها و آمریکای شمالی خیلی از این چیزا رو لمس کردیم ولی اونها شاید براشون الان دیگه نسل جدید آمریکایی هست اروپایی هست براشون نباشه ولی این مسالهی طبقهی مرفه طبقه محروم قسمت بعدی کتاب رو تشکیل میده و خواهیم دید که طبقهی اجتماعی شما هم روی شناخت شما اثر داره پس تا اینجا فعلا اینجا بسنده کنیم قسمت اول رو تموم کنیم که چگونه فرهنگ باز یا بسته بر روی رفتار ما اولویتهای ما انگیزش ما اثر میذاره مسالهی مقولهی در واقع رفتارهای آسیبزا خیلی جزء شاخصهای که خیلیها سوال میکنن که مثلا چجوره توی کشورهای مثلا کویت عربستان ما اینقدر معتاد نداریم که مثلا توی ممکنه اروپا alcoholic داریم خب آره خب این دیگه اون بالانسیه که هست فرهنگ وقتی بازه اونا بیشتر میشه و فرهنگ وقتی بستهاست این یکیا کاهش پیدا میکنه جرمم کم میشه قتلم کم میشه مثلا در فرهنگ ژاپن سرانهی قتل سه دهم در صد هزاره، یعنی سه در میلیونه، یعنی در سال از یک میلیون نفر سه نفر به قتل میرسند در صورتی که تو فرهنگهای بازتر این رقم یک دو سه و گاهی چهار یا پنجه یعنی نشون میده نزاع خیابانی و اینا بیشتره و پلیس اونقدر حضور پررنگ شاید نداشته باشه. خب اینجا اگر اجازه میفرماییم این رو تموم کنیم بخش بعدی رو میپردازیم به اینکه طبقهی اجتماعی شما چه تاثیری داره و یه خبر یه ذره تشویقی هم بدم در انتهای کتاب یه مقدار در مورد سبکهای خانواده فرزندپروری هم صحبت میکنه که فقط فرهنگ نیست که شما رو به سمت باز و بسته میکشونه اون رفتار مادر و پدر با شما هم هست و این باعث تفاوتهایی خواهد شد در نتیجه به زندگی فردی شما هم میتونه کمک کنه نه تنها به زندگی اجتماعی بلکه زندگی فردی پس قسمت بعد رو به زودی در خدمتتون خواهم بود.