شماره 227: دشواری فرایند ورود

پادکست دکتر مکری
آبان 1399

شماره 227: دشواری فرایند ورود

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 227: دشواری فرایند ورود
Loading
/

متن پادکست

خب با یک پژوهش ماندگار دیگه در خدمت شما دوستان و علاقمندان هستم. اگه خاطرتون باشه چند روزی هست که پژوهش های ماندگار رو اختصاص دادم به شکل گیری در واقع ناهمخوانی هیجانی. دو کار برجسته از جاناتان فریدمن دیدیم که در جریان اونها اشاره شده بود که تهدیدهای ملایم وقتی ما از زور کم استفاده میکنیم، باعث میشه که افراد به نوعی در ازای همکاری که میکنند به تقییر نگرشهای خودشون بیشتر اقدام بکنند. مثلا در همون پژوهش آدم آهنی شما مشاهده کردید که اگر به کودکان به صورت ملایم هشدار بدن که با این آدم آهنی بازی نکن و کودک با آدم آهنی بازی نکنه از اونجایی که برای این رفتار خودش، برای این در واقع میشه گفت همکاری و انقیادش اون complianceش، باید یک توجیهی بتراشه اقدام میکنه به بی‌ارزش کردن اون آدم آهنی بی‌ارزش کردن اون هدف و توجیه خودش به این صورت که من اصلا خودمم نمیخواستم، به عبارت دیگر انگیزه خودش رو درونی سازی میکنه یا در مورد دیگر شما مشاهده کردید که اون خانم‌های خونه‌دار وقتی که یک کار مختصری رو انجام میدادن و رضایت میدادن به همکاری مختصر، با اون بازاریابان یا اون کسانی که به درب منزل مراجع کرده بودن در واقع تئوری ناهمخوانی شناختی این رو میگه میگه پس اگر من این کار را کردم و در ازاش چیزی دریافت نکردم و حاضر شدم به دستورات اونها، در واقع سر تعظیم فرود بیارم تسلیم بشم، پس من خود علاقمند به این محصول یا این اقدام مثلا میشه گفت تبلیغ علیه رانندگی پر سرعت هستم، و یادتون هست گفتیم که الیوت آرانسون، لئون فستینگر و جیمز کارلزمیت انها همه از دانشگاه استنفورد در کنار جانتان فریدمن نقش داشتند در شکل گیری تفکر ما در مورد مقاله‌ی cognitive dissonance یا ناهمخوانی شناختی اینجا یک مقاله از خود الیوت آرانسون میخوام معرفی کنم، این مقاله 6 سال قبل از کارهای فریدمن انجام شده، 1959 هست the effect of severity of initiation on liking for a group مال ژورنال abnormal and social psychology هست و درواقع معنیش میشه که اثر سختی یا دشواری فرایند شروع کردن بر روی دوست داشتن یک گروه، الیوت آرانسون از این گروه تنها کسی بازمانده‌ی این گروه هست که هنوز زنده است الان حدود 88 سال داره و میتونید حساب کنید که این پژوهش رو 61 سال پیش انجام داده یعنی اون زمان 27 سالش بوده احتمالا تز دکتراش بوده که در دانشگاه استنفورد انجام داده حالا اساس این پژوهش چی بوده؟ اون زمان با الهام گرفتن از لئون فستینگر چون لئون فستینگر استاد راهنمای او بوده این تز رو بررسی کرده که اگر ما برای کاری بیشتر هزینه بدیم بیشتر بابت اون کار، انرژی یا در واقع از خودمون مایه بذاریم یا انرژی خرج کنیم احتمالا اون کار را بیشتر دوست خواهیم داشت، اینم باید با در واقع مبانی ناهمخانی شناختی بخونه یعنی اگر شما یک کاری رو انجام میدی و اون کار رو دوست نداری دچار این ناهمخوانی میشی که پس چرا داری انجام میدی؟ به خصوص اگر فشار بیرونی هم مثل اون مورد آدم آهنی نباشه، پس اگر من کاری را دارم انجام میدم، فشار بیرونی هم نیست، منافع زیادی هم برای من نداره، بنابراین من اون کار را دوست دارم این راهی میشه که افراد برای کاهش ناهمخوانی شناختی اعمال میکنن قبلتر خود کارلزمیت و لئون فستینگر این رو نشون داده بودن که وقتی افراد یک کاری رو در ازای پول کمتر انجام میدن، اون کار رو جذابتر ممکنه تلقی بکنن به این دلیل که به یه ناهمخوانی میرسن، چرا به ازای پول کم داری اون کار رو انجام میدی؟ که مقاله اصلی اونا رو هم معرفی خواهم کرد. این ها مقالاتی هستن که در تاریخ مستند شدن، این ها شالوده های روانشناسی مدرن روی این ها استوار هست برای همینه که باید با این ها آشنا بشین، ببینیم الیوت آرانسون در این کار چی کار کرده خب این هم الیوت آرانسونه و یه چیزی هم فراموش کردم بگم یکی از کشفیات الیوت آرانسون پدیده pratfall هست pratfall effect، pratfall یعنی مشابه این عکس، اینجوری زمین خوردنو میگن pratfall و این حالا یه کار جانبی ولی جالبه که الیوت آرانسون بابت اون مشهور شده که نشون داد که اگر افراد برجسته، افراد خوشنام، افراد شهیر، گاهی اوقات یک خرابکاری هایی بکنن، یک اشتباهاتی مرتکب بشن نه تنها از اعتبار و جایگاهشون کاسته نمیشه بلکه حتی دوست داشتنی‌تر میشن این میتونه توضیح بده که چگونه افراد برجسته، سیاست مداران، دانشمندان، افراد خیلی مشهور، گاهی اوقات خرابکاری هاشون نه تنها منفی حساب نمیشه بلکه یک نوع شیرینکاری حساب میشه حالا از این بگذاریم و الیوت آرانسون در ایران بیشتر شناخته شده هست نسبت به جاناتان فریدمن، این کتاب social animalش، که چندین بار تجدید چاپ شده، به فارسی ترجمه شده و یکی از در واقع مباحث جالبی که تو همین کتاب مطرح میکنه صفحه‌ی نه، صفحه‌ی نه این کتاب هست، در واقع جمله به یاد ماندنی هست که مکرر از او در واقع quote میشه اون اشاره کرده و این جمله‌ش خیلی مشهوره من فکر می کنم که این جمله رو تو این فرصت کوتاه یک دور با هم مرور کنیم People who do crazy things are not necessarily crazy انسان‌هایی که کارهای دیوانه‌وار انجام میدهند لزوما دیوانه نیستند، این به نظر میاد که یک نکته خیلی جالبیست که میراث الیوت آرانسونه یعنی انسان‌ها میتونن کاملا سالم باشند، کاملا انسان‌های در محدوده طبیعی باشند ولی کارهای عجیب غریب ازشون سر بزنه این فکر می کنم به نوعی تفکر ما رو در مورد ماهیت انسان تغییر میده People who do crazy things are not necessarily crazy اما مطالعه حاضر چی بود؟ مطالعه حاضر به این صورت بود که میخواست ببینه اگر شما برای یک گروه یا یک فرقه یا یک دسته یا یک کلاس بیشتر زحمت بکشی آیا ارزیابی شما از اون سیستم، گروه، فرقه، کلاس، دسته مثبت‌تر خواهد شد یا نه؟ شواهد توصیفی میگه اینگونه هست، یعنی آدم هایی که مثلا میبینید برای یک سیستمی خیلی تلاش می کنند حالا میخواد برای یک دولت باشه، برای یک موسسه باشه، برای یک سازمان باشه، برای یک فرقه‌ی دوستانه باشه، برای یک کلاب باشه خیلی بیشتر از اون تمجید میکنند منتهی همواره شما در مزان این اتهام و ابهام هستی که خب شاید اونایی که فرقه رو بیشتر دوست دارن، گروه رو بیشتر دوست دارن، بیشتر جون میکنن و زحمت میکشم، یعنی جهت بردار اون طرفی باشه، من از یک سیستمی، نظامی، گروهی خوشم میاد در نتیجه بیشتر بابتش ایثار میکنم، در صورتی که تو تئوری ناهمخونی شناختی میگه بخش عمده‌‌ایش اونوریه اگر من برای گروهی دسته‌ای بیشتر از خودگذشتگی میکنم، سختی تخمل میکنم من اون گروه رو بیشتر دوست خواهم داشتم خب الیوت آرانسون بر این میاد که خب پس ما باید افراد رو به صورت تصادفی در گروه های مختلفی تقسیم بکنیم که در یکی از گروه ها خیلی تقاضا و درخواست و هزینه کردن برای اونها زیاد باشه در یک گروهی کم و بعد در اون گروه به صورت مشابه قرار بگیرن و مواجه بشن، اگر این فرض درست باشه، اونی که بیشتر هزینه کرده برای ورود به اون گروه یا ماندن در اون گروه، اون گروه رو با حفظ شرایط مشابه مثبت‌تر ارزیابی خواهد کرد خب، حالا تو این پژوهش این کار رو کرد فراخانی داد بین دانشجویان، گفت ما یک گروه مطالعاتی داریم در مورد روانشناسی سکس، روانشناسی مسائل جنسی، خب، سال ۱۹۵۹ هست، این مسائل داره کم کم توی دانشگاه های امریکا مطرح میشه و دانشجویان جوان خیلی دوست دارن بیان جز ءاین کارگروه ها و گروه های مطالعاتی قرار بگیرن ولی لازم به یادآوری نیست چون شما فکر کنم با اون مطالعات قبلی آشنا شدین این گروه ها ساختگی‌ان، وجود خارجی ندارن در واقع آزمون روی این گروه های خیالی ساخته شده افرادی داوطلب شدن که خیلی خب ما میخوایم عضو این گروه ها بشیم و در این گروه ها میخوایم شروع کنیم به مطالعه کتاب و ژورنال کلاب و بحث و مباحثه و اینا افراد وقتی داوطلب شدن اونا رو به صورت تصادفی در سه گروه قرار دادن در واقع میشه گفت توجیه صوریش هم این بود که اگر شما میخوای وارد این گروه بشی ما باید مطمئن بشیم که شما یه سری توانایی های رو داری مثلا در اون گروه بتونی خوب صحبت بکنی یا در مورد مسائل جنسی خیلی برات اضطراب‌زا یا ایجاد شرم نکنه که شما تو اون گروه بری سرخ بشی اجتناب کنی و بعد از گروه مضطرب بشی بیایی بیرون به همین دلیل ما از شما باید یک آزمون بگیریم، در گروهی که ورود اونها به گروه ساده بود یعنی تقاضا و هزینه زیاد نبود گفتن چند تا متن رو بخونید که در اون متن اصطلاحات جنسی منتهی نه اصطلاحات کوچه بازاری و عوامانه و اصطلاحات ناپسند بلکه اصطلاحاتی مثلا مانندprostitution در واقع تنفروشی و اصطلاحات دیگه‌ای بود که اینا اصطلاحات میشه گفت متعارف هستن در کتاب ها هستن گفتن خب این متنا رو بخونیم که تو اینها بوده این میشه اونایی که فرایند ورودشون ملایم بود در گروه دیگه فرایند ورود رو خیلی سخت کرده بودن یک خانم باید در حضور آقایون میشست و با صدای بلند کارت هایی رو میخوند که بر روی اون اصطلاحات ناپسند جنسی به صورت عوامانه نوشته شده بود خب دیگه از من نخواهین که من اونا رو تکرار کنم حالا چون ممکنه بعضی ها این فایل ها رو گوش میدن زیر 18 سال باشن اون بلند بلند باید اینا رو بخونین و بعد باید متن رو هم بخونن که یه مقدار جنبه پورنوگرافیک داشت یعنی توصیف و توضیح دادن فرایند رفتار جنسی بود که خیلی از افرادی که اون رو خوندن گفتن این سخت بود والا این متن ما رو شرمنده کرد خجالت زده شدیم چند نفر آقا نشستن دارن ما رو نگاه میکنن ما باید بلند بلند توضیح رفتار جنسی و این لغات زشت اعضای تناسلی و رفتارهای جنسی رو به صورت بلند بلند از روی این کارت ها بخونیم خب پس اون خانوم ها اعلام کرده بودن که دشواره ولی تقریبا همه شون راضی شده بودن که این کار رو انجام بدن و در گروه سوم که گروه کنترل بود این فرایند، فرایند ببخشید پذیرش هیچ مقدمه‌ای نداشت صاف می اومدن عضو گروه می‌شدند پس ما سه گروه داریم بازم لازم به یاداوریه یعنی این گروه ها واقعی نبودند پس افراد وقتی وارد گروه شدند گفتن خب شما جلسه اول صحبت نکن شما فقط ناظر باش این هدفونو بگیر توی اتاق بغل بشین و جلسات گروه رو گوش بده ولی چون جلسه اول شما هست شما حق نداری به اصطلاحا نظر بدی شما فقط شنونده باش و در واقع مباحث اون گروه رو گوش بده خب از این طریق تونسته بودن مباحث رو ضبط کنن و وقتی به سه گروه ارائه میدن یکسان باشه یعنی مطمئن باشیم که اون سه گروه مختلف یه جلسه رو شنیدن، یه دیالوگ رو شنیدن، یه گفتمان رو شنیدن و بعد از افراد بخوان که خیلی خوب نظرت راجع به این گروه چیه این گروه چقدر برات جذاب بود جواش رو ما اینجا در این اسلاید می بینیم خب گروه کنترل رو داشتیم 21 نفر، گروه ملایم اونی که گفتیم باید لغات جنسی رو می خوندن، ولی لغات جنسی می شه گفت ممنوعه نبود و گروه شدید، هر کدوم 21 نفر بودن، گروه شدید اونهایی بود که اصطلاحات ناپسند و اون رفتارهای جنسی رو باید با جزئیات بلند بلند قرائت می کردن خب شما می بینید که اون گروه کنترل در مورد بحث‌ها نمره 80 داده این نمره از صده، اون ملایمه 81 داده ولی اون شدیده 97 داده، یعنی خیلی گفته اوه عجب بحث های جالبی بود در صورت که یه بحث بود و اینا هم به صورت تصادفی در 3 گروه قرار گرفته بودن و نظرت راجع به شرکت کننده های این گروه چیه؟ باز گروه کنترل نمره 89 داده بود به طور متوسط 89 ممیز 9 که همون تقریبا 90 هست گروه شروع ملایم 89 ممیز 3 و باز گروه شدید 97 ممیز 7 داده بود، حالا اگه من این رو بخوام این رو به صورت نمودار نشون بدم اینجوری می شه یعنی شما ببین اونایی که فرایند پذیرش و شروعشون شدید بود تقریبا ماکسیمم نمره رو دادن در صورتی که اونایی که پذیرش ملایم بود یا اصلا پذیرشی نداشتن، صاف رفته بودن، گروه رو شنود کرده بودن ببینین نمره شون تقریبا 10 شماره پایین تره چه در مورد بحث های گروه، چه در مورد اعضای گروه، خب، این همون نتیجه گیری‌ای بود که آرانسون در واقع انتظارش رو داشت یعنی وقتی شما برای یک کاری هزینه بیشتر پرداخت میکنی، برای یک کاری زحمت بیشتر متقبل می شی، برای اینی که توجیح کنی که من چرا اینقدر زحمت کشیدم، چرا اینقدر من حس منفی رو تحمل کردم، چرا اینقدر هزینه دادم برای این که شما حساب کن اون خانمه لابد پیش خودش اینجوری فکر میکنه من رفتم در حضور چند مرد غریبه شروع کردم جملاتی رو بلند بلند خوندن که خودم سرخ شدم تو عمرم این لغت‌ها رو جایی نگفته بودم این هم باز یادآوری کنم دهه شصت آمریکا خب اینجوری بود دیگه از این پژهوش ها بود تازه داشت انقلاب جنسی صورت می گرفت و این کار همچین کار غیر عاد‌ی‌ای نیست به عبارات دیگر وقتی شما برای ورود به یک سازمان، سیستم یا گروهی هزینه زیاد می دی، بعدا ارزیابیت از اون گروه خیلی خیلی خیلی مثبت تره و در واقع این نیست که ما گروه رو در واقع مستقیما مثبت می بینیم بلکه برای کاهش ناهمخوانی خودمون بابت هزینه‌ای که دادیم ارزیابی ما مثبت می شه خب این مبحثی بود که من فکر کردم لازمه باهاش آشنا بشید در جلسه بعد باز هم به مقوله فرایند ناهمخوانی شناختی و پژوهش های کلیدی اون می پردازیم
Document