یک پژوهش تامل برانگیز دیگه، اسمش رو من گذاشتم خانهی ارواح. خب سوال اینه، که خیلی از افراد این حس رو دارن که توی خونه روح میبینن، روح هست، در فرهنگ ما این احساس وجود داره که بعضی خونهها جنزدهن، توشون جن هست، این چیه واقعا داستانش؟ قضیهی دیدن اشباح و روح و جن و اینها؟ آیا میشه به نوعی از نظر علمی این رو به بحث گذاشت و پژوهش کرد؟ میخوام یک مقالهای رو معرفی بکنم که این تلاش رو کرده که ببینه آیا میتونه در واقع ته توی این قضیه رو در بیاره یا نه. و یه مقداری آشنا بشید با اون کارهای علمی و ادبیات علمیای که در این زمینه وجود داره، بیایم یه ذره به آمار کشورهای غربی به خصوص آمریکا و انگلیس نگاه کنیم. حدود سی و هفت درصد آمریکاییها در یک نظر سنجی، گفتن که اعتقاد دارن بعضی خونهها تسخیر شدهن، یعنی توسط ارواح به خصوص ارواح خبیث کنترل میشن. این پدیده رو ترجمهی haunted هست، میگن این خونه haunted هست، و حدود چهل درصد انگلیسیا به ارواح یا اشباح اعتقاد دارن، یا این رو فراموش نکنید، این به معنی، سوال به معنی روح نیستا که میگن مثلا روح از بدن خارج شد اون روح فردی نیست بلکه به ترجمهی ghost هست، appreciation هست، این افراد مردهای که روحشون سرگردانه توی خونه و اینها ممکنه اونها رو ببینید. این نظرسنجی اون داره میشه، اونو میسنجه. و حتی جالبه که سی و هفت درصد انگلیسیا در یک پژوهش گفته بودن که خودشون شخصا شاهد روح در منزل یا در یک مکانی بودند. خب این چی هست؟اخیرا هم که شما میدونید این داستان خیلی بیشتر بهش دامن زده شده، یه تعدادی مجموعه فیلمهای ترسناک و وحشت درست شده، به نام paranormal activity، این حسهایی که تو خونه مثلا این ارواح هستن، وقایع شوم اتفاق میفته. وسایل خونه جا به جا میشه، از در و دیوار صدا میاد، احساس میکنیم یک کسی کنار ماست، احساس میکنیم یکی از کنارمون رد شد. به خصوص در نیمه شب این حس رو داریم که صداهای گفت و گوی این ارواح هست تا چراغو باز میکنیم میبینیم یه دفعه یکی از جلو رومون میپره و بعد فید میشه. اینا چیه؟ آیا ما میتونیم دنبال منشا علمی و روانشناختی برای اینا باشیم؟ و اصولا کیا بیشتر اینا رو میبینن؟ چه ارتباطاتی وجود داره؟ من سعی کردم یه مقالهای که به نوعی سعی میکنه به صورت علمی اینها رو بررسی کنه خدمتتون معرفی کنم، از این دست مقالات زیاده، این رو به عنوان شروع گفتمان بذارید سعی خواهم کرد مقالات دیگری رو هم در این رابطه مطرح کنم. چون اینم از اون سوالای خیلی فراگیر هست در رشتهی ما، اینایی که ادعا میکنن صدای جن میاد تو خونهشون، تو خونهشون یه اتفاقایی داره میفته، آیا اینا بیماری روانپزشکیه؟ آیا واقعیت داره؟ چه خبره؟ خب بیایم با چند تا اصطلاح آشنا بشیم. اینا تو مقالات بعدی هم به دردمون میخوره. احتمالا شما شنیدید، ESP، پدیده ESP یعنی extrasensory perception، ادراکات خارج حسی. و در واقع اون ادراکاتی هست که میگن به غیر حواس پنجگانه در واقع صورت میگیره. گاهی اوقات بهش حس شیشمم میگن. و معمولا پدیدههای ESP جزء اون پدیدههای paranormal حساب میشه. Paranormal psychology روانشناسی پارانرمال به اینا میپردازه، مثل تلپاتی، اینکه مثلا از راه دور افراد بتونن با هم صحبت کنن، فکرشون رو، احساسشون رو، نیاتشون رو منتقل کنن، بدون اینکه همدیگه رو ببینن بدون اینکه رو در رو بشن، شما این ادعا رو از خیلیا میشنوید میگه آره من حس کردم که اون طرف داره از من کمک میخواد. اون سر دنیاست، نمیدونم تو خونهشه، نصف شب هر دو با هم از خواب پریدیم، و حس کردم اون منو صدا کرد. اینا پدیدههای تلپاتیک هست. پدیدههای psychokinesis اثر ذهنی بر روی اجسام. اینکه من مثلا بر روی یک چیزی تمرکز کنم و اون شی حرکت کنه. مثلا به لامپ خیره شم و لامپ بسوزه. اینکه مثلا با نگاهم ضبط رو خاموش کنم، روشن کنم، نمیدونم، رو امواج تلویزیون بتونم با خیره شدن اثر بذارم. این psychokinesis خیلی مشهور بود و یه زمانی یک ابرشارلاتان بشری، به نام یوری گلر، حالا بعدا راجع به اون فرصت بشه صحبت خواهم کرد، همه رو سر کار گذاشته بود و سمبلش این بود که میگفت مثلا من نگاه میکنم و قاشق رو با چشمم خم میکنم. با خیره شدن به قاشق چنگال اونا رو جا به جا میکنم یا خمشون میکنم یا در نوشابه رو باز میکنم یا بعضی اجسام رو ذوب میکنم. که بعدا خیلیا در آوردن که این واقعا فریبهای شعبده بازی بوده و به دروغ ادعا میکرده دارای پدیدهی ESP هست. یا آگاهی از وقایع آینده و پنهان، اون چیزی که میگیم premonition، یعنی شما مثلا میگی که آره، من میدونم فردا یه اتفاق شومی میفته، من میدونم مثلا قراره این واقعه رخ بده. من سقوط مثلا این هواپیما، تصادف، مرگ یکی از عزیزانم به صورت ناگهانی رو قشنگ به دلم افتاده بود. به اینا میگن premonition، که صحبت از وقایع آینده و پنهان داره، یا مثلا اینکه یه چیزی گم شده، یه چیزی به سرقت رفته، کسی ناپدیده شده یا اینکه یه نفر بدون اینکه اصلا جست و جویی بکنه فقط از طریق ذهنی و روحی میخواد اون رو پیدا بکنه. یا اینکه مثلا خواب دقیق وقایع رو دیدن، یا اینکه ارتباط با مردگان، این contact with spirites اونایی که مدیوم هستن میگن مثلا با روح مردهی فلان کس گفت و گو کن، ازش سوال بپرس بگو نمیدونم اموالش کجاست؟ بگو قاتلش کیه؟ بگو نمیدونم آخرین بار فلان وسیله رو کجا گذاشته؟ اینا مجموعا جزء extrasensory perceptionها هست، ESPها هست، و یه عدهای که پاراسایکولوژی رو میخونن، که در واقع پاراسایکولوژی جزئی از روانشناسی نیست فقط اسمش شبیه اونه. پاراسایکولوژیستها، حس شیشمیها، اینا خیلی مطالعه میکنن. یک پرسشنامهی خیلی خوب هست، که میسنجه تجربیات و باورهای افراد رو در مورد ESP, به نام ASGS, australian sheep goat scale که در واقع میشه مقیاس استرالیایی بز گوسفند، حالا شاید بگیم تو فرهنگ ما یه مقدار برخورنده باشه، که چرا اسم مقیاسو گذاشتن مقیاس استرالیایی بز و گوسفند؟ استرالیاییش مال اینه که تلبورن استرالیایی بود و ۱۹۹۵ این مقیاس رو ابداع کرد و بز گوسفندش به این دلیله که حالا تو فرهنگ اونا بدون اینکه وجه تحقیرآمیز داشته باشه، بدون اینکه تمسخرآمیز باشه، معتقدن که بعضی انسانها مثل بزن، بد بینن، به همه چی شک دارن، قبول نمیکنن، و یه عده مثل گوسفندن، ساده لوحن، هر چی میگی میپذیرن، و در واقع هر چقدر شما بیشتر به این ESP ها اعتقاد داشته باشی معتقدن به محور گوسفندی نزدیکتری و هر چقدر بدبینتر باشی بگی نه نمیشه به بز نزدیکتری. این پرسشنامه هیجده تا سوال داه و من فکر میکنم اگه یه شما یه زمانی از این پژوهشهای باورسنجی خواستید انجام بدید اینا خوبه، فراموش نکنید اینا برای سنجش باور مردمه. این پژوهش نیست که این وقایع وجود داره یا نه، اینکه چی میشه افراد به اینا معتقدن رو دنبال میکنه. سوالاتشم حول و هوش همون محورهای ESP میچرخه. مثلا من قدرت حس ششم دارم، مم اعتقاد دارم که از راههای غیر از پیشبینی منطقی یا حسهای معمولی میتوان از وقایعی که در آینده قرار است اتفاق بیفتد آگاه شد، من حداقل یک بار حسی به دلم افتاد که درست در آمد و به نظرم تصادفی نبود. من حداقل یک بار حسی در دورهی واقعی در آینده داشتم که اتفاق افتاد و به نظرم تصادفی نبود. من خود تجربهی ادراک خارج حسی داشتم، من حداقل یک بار تصویری یا شبحی دیدم که توهم نبود و به من اطلاعاتی دربارهی وقایعی که نمیدانستم داد. البته دقت کنید که این سوال نهم، من به حیات بعد از مرگ اعتقاد دارم، حیات بعد از مرگ جزء خیلی از باورهای سنتی و مذهبی مردم هست و لزوما جزء ESP تلقی نمیشه. ولی این سوالات رو لا به لای اینا بر میزنن و میذارن که ببینن افراد پاسخهاشون چی هست. من باور دارم که میتوان از راههای غیر ارتباط معمولی برای کسی پیام ذهنی ارسال کرد یا بر او اثر گذاشت. این همون داستانهایی مثل تلپاتیه. من حداقل یک بار با فرد دیگری تماس به صورت تلپاتی داشتم. من حداقل شخصا یک بار با ذهنم بر اجسام اثر گذاشتم. همون پدیدهی psychokinesis هست، اگر طرف بگه نه هیچوقت نبوده و این جمله غلطه، من صفر لحاظ میکنم، اگه بگه شک دارم، مطمئن نیستم یک میگیره و اگه بگه درسته عدد دو رو خواهد گرفت. طبیعیست که شما هر چقدر نمرهتون بالاتر باشه، در واقع نشون میده که به سمت اعتقاد به حس شیشم و ESP بیشتر متمایل هستی. به غیر از این پدیده، دو پدیدهی دیگه هم معمولا جزء ESP ها و پارانرمالها خیلی طبقهبندی میشه، یکیش رو میگن OBE، out of body experience, اینایی که احساس میکنن روح از بدنشون خارج میشه، حس میکنن یه لحظه روحشون خارج شد، و از بالا خودشون رو نظاره کرد، یا مثلا روحشون حرکت کرد و تونست به اتاقهای دیگه بره، حتی بعضیا میگن که میتونن این پدیده رو به صورت عمدی خودشون ایجاد کنن، که بهش میگن سفر ستارهای، یا سفر فضایی، astral traveling. astral در واقع اینه که من خودم یه جا میشینم تمرکز میکنم و روح خودم رو میبینم که داره از بدنم خارج میشه و NDE هم جزء اینها هست. near death experience، اینایی که دچار بیماری شدن، سکته کردن، در شرف موت هستن خطر شدید هستن و بعد حس میکنن که آره مثلا من تونلی رو دیدم که روحم داره از اون حرکت میکنه یا جسم خودم رو دیدم که بیجان یه جا افتاده و از بالا دارم به این نگاه میکنم. و مرگ خودم رو، و بعد از مرگ خودم رو دیدم، اینها بهش میگن NDE، حالا سوالی که هست اینه که چگونه ما میتوانیم این رو به روانشناسی تلفیق بدیم و اصولا ببینیم چه شاخصهایی وجود داره که بعضیا نمرات بالاتر در این مورد میارن. حالا این مقالهای که من میخوام صحبت کنم تمرکزش روی خانهی ارواح هست، یعنی خونههایی که افراد ادعا میکنن توش شبح میبینن، توش روح میبینن، و به قول خودمون حالا شاید جنزده باشه. اینایی که haunted هستن اینا چیه؟ میگن اگر در انگلیس بخوای بپرسی که جنزدهترین یا تسخیرشدهترین محل کجاست تقریبا همه میگن hampton court palace هست، hampton court palace نزدیک لندن هست، این بنا توسط cardinal Wolsey ساخته شد، و بعدا به هنری هشتم، اون پادشاه مشهور انگلیس هدیه داده شد، و حالا چرا میگن این تسخیر شدهست روح داره؟ میگن که در سال ۱۵۴۰ در واقع catherine howard اون همسر پنجم هانری پنجم، متهم به ارتباط نامشروع با thomas culpeper میشه، این از اون داستانهای عشقی جنسی دسیسهای هست، که خیلیا موندن که آیا واقعیت داشته؟ یا تهمت هنری هشتم بوده؟ خلاصه به این تهمت سر catherine howard و thomas culpeper رو میزنن، قبل از کشتن همسر پنجمش catherine howard میگن او در اون سالن میدویده و از هنری هشتم طلب آمرزش میکرده، ولی از اونجایی که هنری هشتم خیلی خشم داشته به هر دوی اینا، دستور میده هر دو رو بکشن، و چون به ناحق کشته شدن، بنا به اون روایت، بنا به اون افسانه، روح سرگردان و نا آرام catherine howard اون تو به صورت یک شبح سفید هست که گاهی جیغ میزنه گاهی از حضور مردم رد میشه گاهی به چهرهی مردم دست میزنه گاهی باعث میشه که احساس سرما یا لرز بکنند و صداهایی در اون سالن شنیده میشه. خب یه سوال سر این بود که حالا این مقوله اصلی نیستا این مقالهی دیگهست که میخوام به اون ارجاع بدم، ریچارد وایزمن که یکی از این آدمایی هست که همیشه میخواد ته این قضایای پارانرمال رو در بیاره مطالعهی جالبی کرده که پژوهشش پاسخش بحث انگیزه، یعنی جای تامل داره، که در واقع چی هست، اونم داستانش اینه که خیلی خب hampton court palace یک جاییه که خیلیا ادعا میکنن توش این اشباح و ارواح رو میبینن، این کاخ خیلی بزرگه الآنم جوری که میدونم این در اختیار ملکه الیزابت دوم همین در واقع ملکه فعلی انگلستان هست، ولی بخشهایی از اون به صورت موزه بازه و مردم از اون بازدید میکنن. خب این اومده گفته که خب ما از این بازدید کنندههایی که میان اونجا، بپرسیم که کجا ممکنه دچار این حسها بشن،از قبل بهشون بگیم که شما میدونید که hampton court palace مشهوره به این که توش روح وجود داره، شما برو اون تو و جایی که احساس کردی یک پدیدهی پارانرمال به قول اون فیلم paranormal activity فعالیت پارانرمال هست به ما بگو اون کجاست و بعد بیان این رو مطابقت بدن با اون ادعایی که سالیان سال و قرون مختلف در میان اون موزهداران و اون اداره کنندگان کاخ وجود داره که روح catherine howard اگه باشه تو کدوم اتاقه؟ یعنی کجا داره جیغ میزنه؟ و قبلش هم پرسشنامه از افراد بگیرن که مطمئن بشن که اینا نمیدونن در کدام اتاق در کدام سالن این اتفاق میفته. اومدن مساحت این کاخ رو به ۲۴ تکه تقسیم کردن و از قبل البته اون محققین ریچارد وایزمن و گروهش میدونستن که دو جا هست که بیشترین احساس دیده شدن روح سرگردان وجود داره، یکیش بهش میگن اتاقهای george, georgian rooms، و دیگری جایی هست که اصلا اسمش روشه، haunted gallery, گالری یا سالن تسخیر شدگان. که البته اونایی که میومدن بازدید نمیدونستن اینا کجاست و قبلنم این اسمارو نشنیده بودن از طریق پرسشنامه مطمئن شده بودن، و بعد گفته بودن تو اون سالن گشت بزنین ببینیم کیا این احساس پارانرمال رو میکنن، خب یافته وایزمن با وجودی که وایزمن خودش منتقد جدی پارانرماله و هیچ اعتقادی نداره جالب بود، که میزان تجربه کردن وجود اشباح، شبح سفید، صدای جیغ، احساس سرما، احساس وزش باد به صورت، احساس این که یکی بهمون دست زد، احساس اینکه یکی کنارمون وایساده، در این دو اتاق تقریبا دو و نیم برابر جاهای دیگر کاخ بود، و این افرادی بود که نمیدونستن که قرار روح سرگردان کجا باشه، به عبارت دیگر این افراد بدون اینکه بدونن کجا محل تسخیر شدگانه، ادعا کرده بودن که اونجا یه حس پارانرمال داشته، البته خب شما واضحا میدونید که این حسها بخش زیادیش خب تلقینه دیگه، چون وقتی شما وارد این کاخ میشی و بهت گفتن اینجا روح سرگردان هست خب افراد به خودشون تلقین میکنن و مثل پدیدههای خود هیپنوتیزمی این پدیدهها رو تجربه خواهند کرد، ولی چیزی که برای وایزمن سوال بود اینه که خب اینا از کجا میدونن کجا باید بیشتر این تلقین رو تجربه بکنن چرا در اتاق georgian rooms و haunted gallery بیشتر این حس رو کردن همونجایی که روایت هست که این روح اونجاست و اخرین لحظات زندگی catherine howard و thomas culpeper رو این همدستانشون که یکیشونم خواهر ann bullen بوده همهی اینا رو گردن زدن اونجا اتفاق میفته. خب پس این یه بحث جالب در گرفت که این پدیده چی هست؟ بریم ببینیم دیگه چه پژوهشی ما در اینجا داریم. فردی به نام michael persinger، michael persinger دو سال پیش از دنیا رفته، استاد روانشناسی در کانادا بوده و این تئوریش این بود که خیلی از این وقایع پارانرمالی که افراد تجربه میکنن در قالب OBE، این احساس خارج شدن روح از بدن، اون NDE، near death experience، و مجموعهی ESP و اینها، محصول فعالیتهای غیر معمول در لوب گیجگاهی یا temporal هست، و در واقع مدعی بود که temporal lobe اگر خیلی حساس باشه خیلی سلولها و نورونها در اونجا ویژگی توان برانگیختگی بالا داشته باشن، وقتی که وقایع بیرونی اتفاق میفته، شامل تغییر نور، صدا، بوها، یا امواج میتونه در افراد مستعد temporal lobe رو تحریک بکنه و temporal lobe وقتی تحریک میشه علائمی رو تولید میکنه که شبیه همون پرسشنامهی بز و گوسفند هست، یعنی افراد حس میکنن از راه دور یکی داره باهاشون حرف میرنه شبح میبینن حس میکنن کسی بهشون دست زد، صداهایی مثل جیغ و نور و اینا در اتاق میبینن و یا اصلا احساس میکنن که بدنشون داره به تسخیر در واقع ارواح خبیث در میاد. پس در واقع تئوری michael persinger بر این بود که ما یک لوب تمپرال، یک لوب گیجگاهی حساس در بعضیا داریم که این لوب تحت تاثیر وقایع محیطی به این حالت در میاد. اما چه وقایعی رو persinger کاندید کرده بود یعنی معتقد بود که چه وقایعی تو محیط هست که باعث میشه این لوب پرکار بشه؟ خب او در واقع در پزوهشخای خودش بیشتر به چند عامل فکر میکرد، یکی امواج مغناطیسی زمین، در واقع jeo magnetic، و مدعی بود که در بعضی جاهای زمین یا در طی روز امواج مغناطیسی زمین نوسان میکنه و امواج مغناطیسی زمین بر روی اون جمجمهها و بر روی لوبهای گیجگاهی بعضی افراد که حساسیت بیشتر دارن اثر میذاره و باعث ایجاد این پدیده میشه. متهم اصلی یا شریک دوم اصلی امواج صوتی در واقع مادون صوت بود نه اولترا صوت، infrasound، اونهایی که بین نوزده تا بیست و دو هرتز دارن و معتقد بود که از در و دیوار و ساختمون ممکنه ساطع بشه و به همین دلیل مدعی بود که بعضی ساختمونها ادعا میشه جنزده هستن بعضی ساختمونا ارواح دارن در اینها یکی از این یا هردوی این پارامترها یعنی infrasound یعنی امواج نوزده تا بیست و دو هرتز و از اون طرف هم امواج jeo magnetic بیشتر هست، و این jeomagnetic تو جاهایی که بیشتره روی جمحجهی بعضیا اثر میذاره و اونها رو میفرسته تو این احساساتی که اونا خیال میکنن پارانرماله در صورتی که مال بیش فعالی لوب تمپورال هست، persinger دو سال پیش از دنیا رفت و متاسقانه نتونست کاراشو دنبال بکنه ولی خیلی مورد توجه قرار گرفت به همین دلیل من اصرار دارم این مقاله رو بگم چون ممکنه شما در رسانهها در رادیو تلویزیون، در شبکههای اجتماعی با اسمش آشنا بشید، micheal persinger. حتی micheal persinger ادعا کرده بود که کلاهخودی ساخته که این کلاهخود شبیه سازی کرده اون امواج رو و وقتی رو سرشون میذارن این paranormal activity رو خیلی حس میکنن یعنی حس میکنن از کنارشون شبح رد شد حس میکنن یه دفعه مثلا توی سالن یک کسی بهشون دست زد، از میان تاریکی یکی اومد سریع رد شد، بوهای خاص یه دفعه به مشامشون میاد یک لرز میکنه بدنشون که البته بعضیا میگفتن که نه این خطاهای پرسینگره، پرسینگر صرفا داره از تلقین استفاده میکنه ولی او ادعا میکرد که من اینو تونستم به صورت دو سو کور جوری عمل بکنم که وقتی این دستگاه روشن نیست افراد این تجربه رو به صورت معنی داری نداشته باشن، خلاصه میگم عمرش کفاف نداد در ۷۱ سالگی این دانشمند کانادایی از دنیا رفت ولی جزء اون دانشمندان بسیار بحث انگیز بود که این داره چی میگه و این چیزایی که این میگه آیا صحت داره یا نه و افراد برجستهای به آزمایشگاهش اومده بودن و اون کلاهخود رو امتحان کرده بودن میدانهای مغانطیسیشو امتحان کرده بودن که ببینن آیا میتونن روح ببینن؟ آیا میتونن در واقع از در و دیوار صدای زمزمهی ارواح و اشباح و جن و پری رو تجربه بکنن یا نه؟ خب مقالهای که حالا من میخوام بحث کنم اینه، در ژورنال cortex چاپ شده، ژورنال cortex میدونید ژورنالیست که به مسائل مغزی میپردازه، بیشتر نورولوژی، نورسایکولوژی و روانپزشکی رو چاپ میکنه اسمش هست the haunt project، در واقع پروژهی خانهی تسخیر شده an attempt to build a “haunted” room by manipulating complex electromagnetic fields and infrasound، یعنی تلاشی برای ساختن یک اتاق تسخیرشده به کمک امواج التکرومغناطیس و مادون صوت که Christopher French این کار رو کرده ۲۰۰۹ چاپ شده اینا اومدن اتاقکی درست کردن که امواج ژئو مگنتیک درست کنه بین ۲ تا ۲۵ میکرو تسلا، کیدونید دو تا ۲۵ میکروتسلا معمولا نباید بر اشیا و فلزات اثر بذاره ولی مدعیان اگه مغز یکی خیلی حساس باشه ممکنه اون تو اختشاش ایجاد کنه و طرف این تجربه رو داشته باشه. به امواج infrasound یک اتاقکی درست کردن به این صورت در دیوار این اتاقک دو تا کویل مغناطیسی گذاشتن و این کنار هم دستگاه تولید صوت رو داریم. یعنی افراد وقتی میرن اون تو باید در واقع هم صدایی رو میشنون که persinger مدعی بود و هم امواجی رو تجربه خواهند کرد که او مدعیه که به صورت طبیعی از بعضی ساختمونها و از بعضی اشیای محیط ممکنه ایجاد بشه حتی persinger یک چیز جالبم گفته بود مدغی بود که خب این وضعیت جئو مغناطیس زمین در طی روز و شبانه روز و فصول نوسان داره و مدعی بود که اون زمانی که فعالیت مغناطیسی زمین زیاد میشه ادعای این پدیده هم تو مردم بیشتر میشه، روح دیدن و نمیدونم احساس اینکه به دلمون یه چبزی برات شد و اون احساسهای premonition و اینها، خلاصه میگم یه بحث جدی بود یه عده جمع شده بودن ببینن آیا میتونیم به نوعی این احساسارو تو آدما ایجاد بکنیم؟ اینم اون اتاقکیست که درست کردن اینا کویلهاس مغناطیسی هست و دستگاه تولید صدا. هفتاد و نه داوطلب با سن متوسط سی و دو سال رو وارد این کردن پنجاه دقیقه هر کسی توی این حرکت میکرد و در واقع میخواستن ثبت کنن که اینا چه مقدار این تجارب رو داشتن. منتهی افراد رو به چهار گروه تقسیم کرده بودن تو یه گروهی که هیچ کدام از این دستگاهها روشن نبودن یعنی نه دستگاه infrasound اونی که مادون صوت ایجاد میکنه، نه دستگاه مغناطیس در یک گروه دیگه هر دو روشن بودن و در دو گروه دیگه به نوبت یکی از اینها روشن بودن و تو هر کدومش تقریبا بیست نفر قرار داشتن و به نوبت پنجاه دقیقه اون تو گشت میزدن کار میکردن و بعد ازشون میپرسیدن چه مقدار شما پدیده ها رو تجربه کردی، همزمان پرسشنامهای هم ازشون میگرفتن که یکی از پرسشنامهها همون پرشسنامهی استرالیایی sheep و goat هست، که باورهاشونو بسنجن، یک پرسشنامهی دیگه هم ما داریم به نام TLS، این پرسشنامه رو خود پرسینگر در واقع ابداع کرده و اون همون تجربیات تحریک لوب تمپورال هست، یعنی اینکه حس کردم یکی از کنارم رد شد، یکی تو تاریکی بهم دست زد، نمیدونم یکی پشت من داره حرکت میکنه، یکی داره زوزه میکشه. تو خونه همهمه هست، نمیدونم بعضی اشیا خونه دارن تکون میخورن، به یه شی نگاه کردم اون شی افتاد، نمیدونم به قاب عکس که نگاه کردم، حس کردم قاب عکسم داره به من نگاه میکنه، میدونی تمام این تجربیات ترسناکی که برای شب هالووین خوبه و تو این فیلم paranormal میبینی یه دفعه دیدم تلویزیون برفک داره،و توی برفکا یکی داره به من نگاه میکنه، تو آینه پشت سرم حس کردم یکی هست برگشتم دیدم نیست، اینا همه اون تجاربیست که توی TLS، پرسشنامهی TLS سنحیده میشه و پرسینگر مدعی بود اینا بر اثر پرکاری لوب گیجگاهی در افراد مستعد اتفاق میفته. و همزمان یه پرسشنامه دیگه هم بود که خب به نام پرسشنامهی exit، که کلا تو اون پنجاه دقیقه چی تجربه کرده، خب نتایج دوستان گفتم پژوهش بیشتر برای این گفتم که شما با این پژوهش آشنا بشید و ببینید مسیر پژوهش دنیا در مورد پارانرمال به کدوم سو داره میره. چیزی که درآوردن اینه، بین چهار گروه یعنی اونایی که الکترو مغناطیس و infrasound روشن یا خاموش بودن، تفاوت معنی داری مشاهده نشد، پس در واقع به احتمال زیاد نظریه مغناطیسی و نظریهی صوتی پرسینگر رد میشه، این مال ۲۰۰۹ هست، البته پرسینگر مدعی بود که امواج رو خوب تعبیه نکردید، من در آزمایشگاه خودم امواج رو که خوب قرار میدم یا متمرکز میدم اثر میذاره، ولی با این حال لااقل این یه مقاله این رو نشون داد که نیست ولی بدونید که این چالش ادامه داره یعنی هنوز یه عدهای سعی دارن ببینن میتونن با امواج مغناطیسی آدما رو به این حس بندازن که روح دیدن جن دیدن و اینا. اما چیزی که تو این مقاله درآوردن اینه که بیشترین ارتباط در واقع دیدن وقایع پارانرمال با نمره بالا در TLS بود، یعنی شما ببینید در اینجا دو تا معنی دار در اومده، temporal lobe signs، و در واقع به نظر میاد که بعضیا این ویژگی رو دارن که حلا مغزشون متفاوته ساختار نورونی لوب تمپورالشونه، چی هست، ولی این آدما بیشتر از من و شما هنگامی که تنها هستن این حسا میاد سراغشون. روح میبینن صدای جن میشنون، صدای همهمه میشنون، حس میکنن ابزار تو خونه به قرچ قروچ افتاده، راه افتاده، خونه داره تکون میخوره و این پدیدههای ترسناکی که برای فیلمای دوازده شب به بعد و به خصوص اینکه کودکان نبینن استفاده میشه. خب پژوهش تو این قضیه ادامه داره ولی این دو تا کاندیدا حذف شدن ولی اون داستان کاخ هامپتون کورت چی بود؟ چرا تو اون دو اتاق به طرز معنی داری بالاتر بود؟ آیا نورپردازی اتاقه؟ چون میدونید متهمهای دیگری وجود دارن، رنگهای تند، نورپردازی، بوی فرش، بوی قالی، بعضیا میتونن اینها لوب تمپرال افراد رو تحریک کنن و اونا رو بفرستن به سمت اینکه در واقع این paranormal activity رو تجربه کنن. البته ممکنه یه تعدادی از شما این رو بگین که خب شاید واقعا paranormal activity هست یعنی روح و روح مردگان تو اون اتاق داره راه میره و یه عده چون لوب تمپورالشون، لوب گیجگاهیشون حساستره اینا رو درک میکنه، خب این یک نگاه متفاوت خواهد بود ولی آنچه که ما در anomalistic psychology داریم اینه که اصلا دنبال این بریم که ببینیم چی میشه عدهای به این پدیده علاقمند میشن، میخوام یک کتاب خدمتتون معرفی کنم ولی اینجا معرفی کتاب نیست، جداگانه این کتاب رو معرفی خواهم کرد اگر شما میخوای بدونی که کلا پژوهشها در زمینه مبانی روانشناسی اعتقاد به پارانرمال چی هست، کتاب خیلی خوبیست نوشتهی همین کریستوفر فرنچه، همون که مقالهش رو معرفی کردم، Exploring Paranormal Belief and Experience، بررسی اعتقاد و تجربهی پارانرمال، این چندین فصل داره و به نظر من کتابیست خیلی جامع که میاد ابعاد شخصیتی، ابعاد بیولوژیک، ابعاد مرتبط با ساختار مغز، و یافتههای تصویر برداری، نوار مغزی، همچنین مقولههای فرهنگی،اجتماعی، و جایگاه فرد توی جمع و همچنین پدیدههای دینامیک جمعی رو جداگانه در فصول مختلف نقد میکنه که هر کدوم از اینا چگونه باعث میشن بعضیا به anomalistic experience،paranormal experience، اعتقاد پیدا کنن، و نداشته باشن شما دیدی که در انگلستان و امریکا رقم چهل درصد بود بیشتر مطالعاتم اینو نشون میده چهل پنجاه درصد مردم باور دارن پارانرمال رو تجربه میکنن، تلپاتی وجود داره، psychokinesis هم وجود داره، و چهل درصد از اون طرف هم مدعیان که هیچوقت این تجربه رو نداشتن. حالا این روانشناسی آنومالیستیک دنبال اینه که بگه تفاوتهای این آدما چیه، آیا طرز نتیجهگیریشونه؟ سیستم شناختیشونه؟ باورهای فرهنگیشونه؟ تجارب کودکیشونه؟ اینها رو جداگانه در فصول مختلف این به بحث گذاشته، کتاب دیگری هم هست believing in magic اعتقاد به جادو، که این هم کتاب خوبیه، the psychology of superstition، در واقع روانشناسی خرافات، که این شاید مکمل اون کتاب باشه من گفتم در فرصتهای جداگانه این دو کتاب رو نقد خواهم کرد و تئوریهای مرتبط با پارانرمال و خرافات رو به بحث خواهم گذاشت، یعنی خواهید دید که داستان به این سادگیام نیست خیلی افراد دارن بحث میکنن که چی میشه بعضیا حس میکنن با ذهنشون میتونن رو اجسام اثر بذارن و دیگران میگن نخیر این اصلا شدنی نیست، این نمیدونم شما چجور این حس رو داری، آیا پارانرمال بیماریه یا یک صفت متفاوت بعضی از انسانهاست که دوست دارن به این چیزا اعتقاد داشته باشن، اعتقاد به خرافات چی؟ اینا از کجا میاد؟ اینا بمونه تا جلسات بعد.