شماره 231: چرا بعضی‌ها گل می‌کنند؟

پادکست دکتر مکری
آذر 1399
قسمت اول

شماره 231: چرا بعضی‌ها گل می‌کنند؟

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 231: چرا بعضی‌ها گل می‌کنند؟
Loading
/

متن پادکست

خوب دوستان با یک پژوهش تأمل برانگیز دیگه در خدمتتون هستم. منتهی این پژوهش به قدری تاثیرگذار بود و مورد استناد قرار گرفته و در کتاب های مختلف در نوشته های مختلف به او اشاره شده که حتی من فکر کردم بهتره این رو در قسمت پژوهش های در واقع ماندگار ارائه بدم. ولی خوب چون این یه مقدار جدیدتر بود مال 2006 هست 14 سال پیش انجام شده و اون حالت کلاسیک هنوز در نیومده من ترجیح دادم در قالب همین پژوهش های تأمل برانگیز خدمتتون ارائه بدم و یک مقدار در واقع در مورد اون فکر کنیم، بیندیشیم چون نتایج خیلی جالبی داره. آدم رو واقعاً درگیر میکنه. این رو من نمی خوام بازار گرمی براش بکنم، اصرار دارم که شما این پژوهش رو بخونید، باهاش آشنا بشید، چون خیلی این نوع پژوهش ها و یافته های اون گویی اصلا نگرش ما به جهان تاثیر داره. اسم پژوهش هست An Experimental Investigation of Inequality and Unpredictability in a Fictitious Cultural Market مال ژورنال ساینس هست . می دونید در ژورنال معتبری بود و فوریه 2006 چاپ شده. ترجمش میشه در واقع یک بررسی آزمایشی نابرابری و پیش بینی ناپذیری در یک بازار فرهنگی ساختگی. حالا اینا چیا هستن بیشتر براتون توضیح خواهم داد. نویسنده هاش matio Alsanik ، Piter Sherida dats و Dantel Moats. در بین اینها دانتل مواتس از همه مشهورتره. حالا به اسم ایشون برخواهم گشت. منتهی من فکر کردم این پژوهشو به جای اینکه اینطوری ترجمه کنم اسمشو بزارم چرا بعضی ها بعضی ها گل می کنند؟ چی میشه بعضی ها یک دفعه می بینیم معروف میشن؟ یک دفعه به یک موفقیت می رسند. در واقع اون عواملی که توی موفقیت هست، چیه؟ منتهی هم توی چند دقیقه نمی تونم این عوامل رو بگم و هم اینکه هم یک هشدار بهتون بدم. اگر شما به دنبال پیدا کردن عوامل گل کردن و موفقیت و بگیم یک ، دو، سه، چهار به من بگو، ادامش ادامش ندیند چون اینها رو نخواهم گفت، اتفاقاً شما رو شوکه خواهم کرد. برای همین اسم این پژوهش در گروه پژوهش های تأمل برانگیز آوردم. این سوال ممکنه خیلی در ذهن شما پیش بیاد. چی میشه بعضی آثار هنری مشهور میشن؟ شما می بینید مثلاً به صورت شاهکار در میاد. شاهکار ادبی، شاهکار توی موزه ها، قیمت خیلی بالا براش در واقع درخواست میشه و می بینید درصد زیادی از مردم اون رو می شناسن. در مقابل بعضی آثار دیگه گمنامن. همین نظر در مورد هنرمندان هست. بعضی هنرمندان سرآمد عصرشون میشن، همه اونا رو می شناسن ولی در عین حالیکه عده دیگه ایم هستن شما تعجب می کنید، اگر شما یک هنر شناس عمیق تر باشی میگید اینم کاراش خوب بود ولی از هر کی می پرسم اسمشو نشنیده. همین در مورد سیاستمداران و اصحاب دیدیم. یک دفعه اصلا میگن ترقی مثلا صاعقه گونه یک نفر میگن از گمنامی دراومد؛ خیلی مشهور شد همه اصلا به این اعتقاد پیدا کردند و خیلی طرفدار پیدا کرد. یا اصلا باورهای اجتماعی شما می بینید یک دفعه مد عوض میشه، انتقادات عوض میشه، بعضی چیزها یک دفعه خیلی پیرو پیدا می کنه در صورتی که سالیان سال ممکنه همون دیده، اونجا بود و حتی این گونه گفته میشه یکی رفت اینها رو کشفش کرد و اون اثر هنری که ناشناخته مونده و توسط یک نفر کشف شد. در واقع اون وجود داشته و یک نفر از روی اون پرده برداری کرد . رهبران فکری انقلاب ها و جنبش ها، تحولات فرهنگی خدمات خاص و مشاغل ، شما می بینی مثلا یک دفعه یک شغل هایی خیلی میاد رو بورس. خیلیا میگن تا چند سال پیش اصلا باور نمی کردیم کسی طرف این جور مشاغل بره، بعد الان میگه ک ه اینا دارن پول پارو می کنن، یا کالاها، خیلی از کالاهااصلا باور نداشتین این یک روزی طرفدار پیدا کنه، کتاب ها هم همین گونه هست و حتی چیزهای ساده تر، همین کلیپ، پست، نقل قول هایی که شما توی اینستاگرام میزارید. چی میشه یک دفعه یکیشون می بینید به قول معروف وایرال میشه، فراگیر میشه، یک جوری میلیونی میشه ، بازدیدکننده داره، روش کامنت میزارن در مقابل یک چیز دیگه چیز جالبی بود و در گمنامی ناپدید میشه و حتی این مسئله راجع اصطلاحات، کلامها و چیزهای دیگه. سریالی یک دفعه تیکه کلاماش چقد فراگیر میشه، همه شروع می کنن اون ها روبیان کردن، چرا به این مقاله علاقه دارند برای اینکه تو نوع خودش منحصر به فرده، و سعی داره به این قضیه از طریق آزمایش پاسخ بده. نه از طریق تفسیر. چون شما وقتی همین رو در مورد این فهرست نگاه می کنی مثلاً چی شده فلان اثر هنری اینقد طرفدار داره، یا مثلاً فلان اتفاق افتاد؟ چرا مثلا بهار عربی شکل گرفت یا چرا قضافی سرنگون شد؟ اصلا ریشه های تحولات دهه های اخیر تو ایران چی بوده؟ انقلاب مشروطه، انقلاب 57، یا تغییرات دیگه ای که شما در سبک زندگی می بینید شما متوجه می شید به وفور در مورد این ها تفسیر نوشته شده، خیلی کتاب های متعددی هست که برای شما توصیح میده مثلا فلان واقعه سیاسی چرا اتفاق افتاد؟ فلان جنبش چرا شکست خورد یا موفق شد؟ چرا مردم به این سبک زندگی اقبال نشون دادن؟ یا مثلاً این کتاب چه اثری داشت که توده ها رو تحت تاثیر خودش قرار داد؟ منتهی میگم این مقاله ادعای قشنگی داره و این ادعای قشنگ شاید این باشه یکی از نویسنده هاش دانکل داتس که خدمتتون گفتم ، بعداً با استناد به همین مقاله و کارهای مشابه دیگه ای که کتاب خیلی جامعی است. این کتاب رو در فرصت های بعدی امیدوارم بتونم خدمتتون معرفی کنم. Everything is clear همه چی معلومه. منتهی بقیه تیتر، بقیه عنوان به صورت وارونه نوشته شده و کوچیک، When you know the answer زمانی که پاسخ رو بدونین. پس در واقع کتاب اینه که همه چی معلومه منتهی زمانی که پاسخ رو بدونی. چی شد فلان واقع سیاسی اتفاق افتاد؟ چی شد فلان اثر هنری، فلان فیلم، فلان نمایش نامه، کتاب یک دفعه گل کرد برای شما خیلی راحت می شینن تفسیر می نویسند؟ شما از این تفسیرا به کرات می بینید. به وفور! مثلاً این شد به این سبک اشاره می کرد مردم در اون لحظه این رو می خواستن و از این خسته شده بودن به این پدیده علاقه مند شده بودند، نمی دونم فشار بر اقتصادی به این شکل بود، نمی دونم، فضای سیاسی اینگونه بود، برای شما صفحه ها می نویسن. حالا من ببخشید نمی خوام بگم اینا همش نادرسته ولی میخوام بهتون بگم که مطالعات لااقل بیست سال اخیز چیز جالبی نشون داده و یک مقدار شکه کننده س و اون این است که قسمت زیادیش بی مورده. ممکنه شما ناراحت بشید، ممکنه این جمله من شما رو عصبانی کنه چون شما همه دوست دارید وقایع رو بفهمید. حتی ان در مورد فرد هم هست. فقط راجع اجتماع نیست. چی شد کسی معتاد شد، برای همکاران بالینی ، دستیاران روانپزشکی، این سوال پیش میومد مثلا چرا این فرد خودکشی کرد چرا این فرد افسرده شد، چرا این فرد درسشو ول کرد؟ شما به کمک شرح حالش می تونید کلی تفسیر بنویسید، من فکر می کنم کودکی سختی داشته، پدر سخت گیری داشته، مادر نمی دونم سهل انگاری داشته، مدرسش جوری بوده که استرساش زیاد بوده، شروع کنید رو به عقب تفسیرهای واضح بنویسید. Everything is of yes همه چیز معلوم است، منتهی جملس اینه که وقتی این اتفاق افتاد، اگه راست میگی، قبلش اینو بگو. چیز جالبی که هست میگم این بیست سال اخیر مطالعاتی که اتفاق افتاده، اینه که مردم برای رو به عقب تفسیر گذاشتن، خارق العاده اند، فوق العادن. وقتی یک اتفاق میوفتاد، فیلمی معروف شد، جنبشی موفق شد به راحتی صفحه ها رو پر می کنند، از تفسیرهای مختلف. دلیلش اینه که این با ناخودآگاه ارتباط برقرار می کرد، دلیلش اینه که این موج فرهنگی رو دامن زده بود، دلیلش این بود در اون موقع مردم خواستش این بود. ولی همون هایی که صفحه ها رو پر می کنند وقتی ازشون می پرسی خوب چرا قبلش ندونستی؟ چرا وقتی اتفاق افتاد این رو گفت؟ به عنوان مثال کسی که کتاب های خیلی معروف داره ، سرمایه در قرن بیست و یکم هست، نوشته توماس بیتاتی، این خیلی جالبه، میگه اقتصاددان ها هیچ کدوم از این اتفاق های بزرگ رو نتونستن پیش بینی کنن. ظهور چین. چین یکی از پیچیده ترین و بحث برانگیزترین که چرا چین قوی شد، شما می بینید صفحه ها می نویسن، برای اینکه سخت کوشه، درهای باز که بعد مائو بود سرمایه گذاری در این قسمت بود، تاکید اون ها بر روی نمی دونم صنعت بومی بود، تاکید اون ها بر روی صادرات بود. ولی وقتی می پرسی چرا قبلش نتونستی بگی، توماس میگه هیچ کس نتونسته ظهور چین رو پیش بینی کنه یا از اون طرف هیچ کس فروپاشی شوروی رو نتونست پیش بینی کنه . بیشتر بحران اصلی پیش بینی نشده است. منتهی از نظر من بر این نیستم که بگم همه این حرف ها بی مورده، گوش ندین، نه می خوام فقط بهتون هشدار بدم بگم با یک دید نقادی نگاه کنید، با احتیاط نگاه کن، ذهن ما یک خطایی داره که در دامان این شعبده میوفته، ما گذشته رو خیلی راحت می تونیم توجیح کنیم، تفسیر کنیم، توضیح بدیم. ولی به ما نشون داددن که این توضیح ها، این تفسیرها بیش از اینی که درک درست باشه متکی بر یکسسری حدسیاتی است که Conventional understanding ، Conventional understanding یعنی چی؟ یعنی فهم متعارف، یعنی فهم عرف، اصطلاحا فهم صریح. مثلا شما فکر می کنید خب وقتی گرونی هست، بیکاری هست، مردم عاصی می شن، مثلا میان دولتو عوض می کنن، این میشه Conventional و بعد شما فرض کن خبر می رسه مثلا در فلان کشور دولتش عوض شده شما این حس رو دارید خوب معلومه این تورم بوده، بیکاری بوده ولی وقتی نگاه می کنی می بینین نه خیلی پارامترهای دیگر بوده و شما این پارامترها رو به این راحتی نمی توانستید در واقع در اون لحظه تعبیر بکنید. رو به گذشته تفسیر کردن بسیار راحت هست. دو ویژگی مرز ماست برای همون زمان ها از پیش بینی آینده کمک همون تفسیرها اکثراً خطای فاحش می کنند. این باز یک مقدار پاسخی باشه به بعضی از افراد گفتن کاش ما یک سری بحث هایم بکنیم راجع به شرایط اجتماعی. من شرایط اجتماعی کشور خودمون. این برای شروع کار اینجوری بگم که بسیاری از تفسیرها زیبا هستند ، قشنگ هستند، اضطراب ما رو کم می کنند، به ما این دلخوشی رو می دهند که ما جهان بیرون را فهمیده ایم. یعنی اصطلاحی که تامادانکل داتس به کار میبره قشنگه، Comensence یعنی فهم متعارف، یعنی عقل سلیم بیش از اینه که کمک کنه جهان را بفهمیم، کمک می کنه که اضطراب مان از نفهمی جهان کم بشه برای خودمون یک سری توجیهاتی می سازیم و این توجیهات اضطراب ما رو کم می کنه، می گه به ما کمک می کنه به دنیا معنی رو پیدا بکنه نه اینکه تفسیرش، خوب خود دانکل واتس در مورد چند پدیده ای مثال میزنه مثلا در مورد مونالیزا، میگه فرض کنید چی شد مونالیزا اینقد معروف شد؟ اگر شما از هنرمندا بپرسید تقریباً همه می گن این مونالیزا لبخند ژکوند مشهورترین اثر هنری و مشهورترین نقاشی جهان است، حتی اخیراً البته که اخیراً 20- 25 سال پیش بیمه این رو هفتصد میلیون دلار تعیین کردند، احتمالا بیمه اش بالاتر هم رفته، شاید گرون ترین بیمه یک اثر هنری باشه. پس سوال اینه که چرا این اینقد مشهور شده؟ خوب تفسیر خواهند کرد کیفیتش خیلی خوبه، نورپردازی خوبه، صحنه خوبه، لبخند خیلی ملیحه، غیره … . ولی این میگه نکنه ما رو به عقب تفسیرها رو می کنیم. چون نکته جالبی که هست تا سال 1910 تقریبا خیلی این اثر مشهور نبود و توی کاخ ها و دربارها دست به دست می شد و همچین هم توجه نداشتند، ولی بعداً گل می کنه. یا این طرف رو نکاه کنید اصلا کی باورش می شد چیزی مثل هری پاتر اینقد فروش کنه و اینقد مشهور بشه؟ یعنی وقتی که این اثر تازه به بازار اومده خیلی کسی نمی شناخت. شما به کرات این جمله رو شنیدید فلان هنرمند، فلان اثر هنری رو بقیه وقتی اولین بار عرضه شد هیشکی قبولش نکرد همه مسخره کردند، فرض رو بر این بود که اون ها ناآگاه بودند، اونایی که مسخره می کردند، اونایی قبول نکردند، اون منتقد سینما، او سردبیر، اون ارزیاب تو کارش وارد نبود. تو چطوری ممکنه مونالیزا رو متوجه نشدی؟ چجوری ممکنه نفهمیدی که این هنرمند اصلا اسطوره است، ولی ظاهرا این طوری است وقتی اسطوره ها زاییده میشن، افسانه ها درست می شن اون موقع افراد شروع می کنن دلیل براش می سازن که چرا این ها ساخته شدند. یا مثال دیگری که دانکل واتس میزنه در کنار مونالیزا – هری پاتر این فیس خوبه میگه الان همه فیس بوک چون خیلی از نیازهای درونی ما رو داخلش داره خیلی مسائل ما جواب داد ارتباط ما رو افزایش میده یعنی شما دلیل های متعددی میارین برای ان که فیس بوک معروف شد. منتهی نکته ای که ست اینه که همه اینا رو بعد از معروف شدنش می دونیم. در اون لحظه که داشته میومده ادما باور نمی کردن همچین چیزی کسی عوض اون بشه به جز یک سری دانشجو، بیکار، به قول معروف اون هایی که توی دانشگاه هستن و به هم دیگه لینک درست کنن. مردم وقت چنین چیزایی ندارند. ولی بعد که دیدند شروع کردند دلیل های روانشناسی براش ساختن. نمی خوام بگم در این ها غلطه دارم چند بار اینو تکرار می کنم. منتهی می خوام اینو بگم که خیلی از این دلیل ها اغراق شده است و شما روی به یک یخ نازک هستین و می تونه وقایع طور دیگه باشه. خوب پس وقتی ما می خوایم بگیم چی میشه یک یزی معروف میشه، موفق میشه، گل می کنه، خوب اولین چیزی که شماها گفتین می گین کیفیتش خوبه، درسته، الحق درسته. آثار داوینچی همون نقاشی مونالیزا واقعاً کیفیت داره، واقعاً هر کسی دیدتش گفت قشنگه، لبخند زیباست ولی چی میشه تراز اول می رسه، چی میشه اون وایرال میشه به قول امروزی ها، فراگیر میشه؟ اسطوره میشه؟ وقتی اومدن اینو بررسی کردند دیدن فقط کیفیت نیست، چیز دیگری وجود داره، تاثیرپذیری از دیگران. شما حتما این رو در واقع دیدین. دیگران تعریفش کردند. فلان فیلم چی شد رفتین در واقع ببینید گفت: خیلیا تعریفشو کردند. فلان کس تعریفشو کرد یا چی شد که از فلان رستوران خوشت اومد. همه می کفتند. ببینید قسمت زیادی از ارزیابی شما هست کیفیت وقایع و ارزشمندی اون ها مستقل نیست، تحت تأثیر دیگرانه. این رو میگن در این 20 سال اخیر، 50- 60 سال اخیر روانشناسی اجتماعی نشون داده ولی کسی عمقشو نمی فهمیداینقد زیاد باشه. یعنی کیفیت مونالیزا نیست. شاید هم کیفیت اون خیلی بوده، حتی بیشترم بوده ولی وقایع دست به دست هم داده که دیگران اسطورس کردند. حالا می تونید بگید ما چطوری می تونید این دو تا رو تحمل کنیم. وقتی شما یک چیزی رو مستقل ارزابی می کنید نمی دونید دیگران در موردش چی گفتن. مثلا یک متن ادبی به شما بدیم بگن ولی نمی گن نویسندش کیه، نمی گن چند ستاره گرفته، نمی گن نمی دونم تو مجله نقد راجبش چی نوشته شما خودت می خونی. یک حالت دیگم هست که اینا رو بدونی و بعد بخونی تفاضل این دو تا رو می بینی بخش زیادی تاثیر پذیری از دیگرانه. همش نه، شما نمی تونی هر چیز بنجلی رو بالاخره با تبلیغات شاهکار ادبیش کنی ولی حجم زیاده نسبت اینا باید نابرابرتر باشه کشفی که کردن جالبه اینه که وقتی تأثیرپذیری از دیگران بر روی کیفیت مستقل اثر می کنه، دو اتفاق میوفته، 1- نابرابری تشدید میشه، یعنی شما فکر کن مثلا بین این نقاشی و اون نقاشی دیگه الف و ب وقتی من مستقل داشتم ارزیابی می کردم اصلا 5درصد نمره بیشتر شد، 10 درصد نمره بیشتر شد، فلان هنرمند با فلان کس بدون اینکه در واقع اجازه بدهم نظر دیگران اعمال بشه ممکنه اینه بهش بدین هشت و نیم به اون یکی بدیم هشت و دو دهم وقتی تاثیر پذیری وارد میشه، اسطوره ها، اسطوره تر میشن و نفرات دوم، سوم به ناپدید میشن، در واقع به تاریکی ملحق می شن و دیگه کسی آنها رو نمی بینه، پس اولین اتفاق اینه که تشدید نابرابری است. Inequality افزایش پیدا می کنه. پس عنوان مقاله یکیش این بود نابرابری. اتفاق دیگه ای که میوفته اینه که پیش بینی پذیری کم میشه، ممکنه شما بگید که خوب اون هایی که کیفیت بالاتر دارن تاثیر دیگران اونها رو تشدید می کنه، اره ولی انجروی نیست. خیلی از این تفسیرها تصادفی است. اینکه کی تعیینش کرده، کدوم ویژگی تایید کرده و کجا و در محضر کی تایید کرده خیلی بازی رو عوض خواهد کرد. گاهی اوقات حتی شما می بینید محرک داشت باشد شما از رستوران خوشتون اومده خواسته یک نفر تعریفش کرده و چون شما ازش بدتون میومده خورده تو ذوقتون. یک لباس رو می خواستین بخرید وقتی دید تن فلان کس هست و اون به بی سلیقگی معروف بوده شما منصرف شدید. یک اثر هنری رو می بینید که یکی داره نگاه می کنه یا خوشتون اومده یا خیلی بدتون اومده، پس در واقع پیش بینی پذیری رو هم مخدوش خواهد کرد. در این مطالعه چرا گفتن یک پژوهش می تونه ماندگار باشه؟ برای اینکه یکی از معدود مواردی است که اومدن آزمایش کردن. از طریق آزمایش ببینند آیا ما می توینم درجه یک آهنگ خوب، اینکه بالا بالاقرار بگیره، یا اینکه اون پایین جدول قرار بگیره، از راه یک ارزیابی مستقل، دو تحت تاثیر دیگران بررسی بکنیم. حالا برسیم به خود مقاله، مقدمه طولانی شد. چهارده هزار و سیصد و چهل و یک نفر که اکثرشون نوجوان بودن دعوت به همکاری کردند. چهل و هشت تا آهنگ کمتر شناخته شده از چند گروه سنی مختلف در اختیار اینا قرار دادند. منتهی در دو مجزا و هر کدوم آزمایش دو سناریوی متفاوت. ما همین مسئله رو یادم رفت بگم توی وقایع آتش سوزی و وقایع فیزیکی . همین اتفاقات اونجا هم میوفته. شما می بینید یک چیزی آتش میگیره کل خونه رو می سوزه و یک جای دیگه اون آتش به جای دیگه سرایت نمی کنه و اصطلاحا در نطفه خفه میشه . می خوام اینو ببینیم همونطور که آتش نشان ها می خواهند ببیند چی میشه یکدفعه یک آتش فراگیر میشه، میخایم بدونیم یک هنر یک آهنگ یک موسقی، چگونه فراگیر میشه؟ خوب گفتم دو آزمایش بود با دو سناریوی متفاوت. باز موش اول 48 تا آهنگ رو در سه ستون نوشتن، 16 تا تو هر کدوم و در سناریوی اول فقط آهنگ ها بود. در اختیار 14 هزار تا گذاشتن گفتن شما اجازه دارید اینها رو گوش بدید هر کدوم دوس داشتین دانلود کنین ، طبیعتا می تونی که بیشتر دانلود بشه یعنی بیشتر خوششون اومده. اینو شما در بقیه اینترنت هر چی دانلود بیشتر مشهورتر میشه پس این یک اتفاق. در سناریوی دوم چکار کردند؟ در سناریوی دوم همین سه ستون رو گذاشتن با 48 آهنک منتهی یکی دانلود می کرد یک شماره روی آن می افتاد مثلا آهنگ هشتمی امروز دانلود داشته اون یکی 22 دانلود داشته و طبیعی است که اولین نفری که این رو دانلود میکنه همه اونا رو صفر می بینه، از یک جایی این سناریو شروع میشه. پس یک سناریو داریم دانلود شمارش نمی افته کنتور نمی ندازه یعنی مستقل یعنی هر کسی اومد دانلود کرده صرفا قضاوت خودش بوده بعد از گوش دادن 48 تا. البته می تونست هر چن تا می خواست دانلود کنه یا اصلا دانلود نکنه ولی تو حالت سناریوی دوم، در واقع داره به تدریج اثر تجمعی نظر دیگرا رو هم میگیره، منتهی یک چیز کوچیک دیگه هم داره، بگم یه ذره دشوار شد ولی داستان اینه که اون سناریوی دوم که گفتم نظر دیگران رو نمی تونه ببینه تو هشت روم مختلف می بینه یعنی 14 هزار نفر یک سریشون رفتن تو سناریوی یک، اونایی که رفتن تو سناریوی 2 پخش شدن با 8 تا روم مختلف همه روم ها با صفر شده هیچی دانلود نداشته ولی گفتن مثلا شما از روم 7 بازدید کن شما از روم 6 بازدید. این آزمایش چی میگه. آزمایش دو فقط فرقش این بوده عین همین بوده منتهی اینها رو 48 ستون براساس ترتیبش شناختن. یعنی اون در واقع رنکش رو خیلی پر رنگ تر نشون دادن. اینجا پخشه. شما براساس ترتیب نیست ولی در سناریوی دوم برای نمایش دوم وقتی اومدن در واقع، این ها رو ترتیب دادن، 48 تا پشت سر هم نوشتن. توی اولی پشت سر هم بودن ارزش نداشت چون شماره ترتیب نداره ولی وقتی اومدن فهرست وابسته به نظر دیگران رو با 8 روم مختلف تعریف کردن 8 ستونی شد که هر ستون از یک تا 48 ترتیب داره، پس تو فهرست مستقل ما ترتیب نداریم، صرفا برای اینکه شبیه این باشه تصادفی تو چیدن آهنگا رو اینجا شماره عوض نمی شه ولی توی فهرست ها، توی فهرست وابسته به نظر دیگران، اون که هر کی دانلود میکنه شماره میوفته، رنکشم عوض میشه، یعنی میره بالا، اون شماره یک اونی که بیشترین دانلود داشته، شماره 48 اونیه که کمتر بوده. ببینید طراحی قشنگه. حالا میخواد چیو پیدا بکنه؟ 1- ببینه ارزیابی افراد تو این گروه از نظر اینکه کی بهترینه، کی نمره بالاتر داره؟ کی بیشتر دانلود رو داره؟ تو یکی از این گروه ها دیگه چه فرقی می کنه؟ وقتی نظر همدیگه روبدونن. و دومین چیز مهمی که هست توی این 8 تا اتاق، آیا ترکیب ها یکی میشه یا نزدیک هم در میاد، مثلا تو اتاق 1 اونی که بیشترین دانلود اره ایا در اتاق دو هم تقریبا بالاست یا میوفته پایین جدول، یعنی اگه بیوفته پایین جدول نشون میده پیش بینی پذیر نیست. ببنید نظرش چی بود؟ خوب من چن تا ویژگیو دارین این در آزمون یکه این ورای آزمایش دو هست . آزمایبش دو با یک تنها تفاوتش اینه ستون ها خیلی بلنده و پشت سر هم نوشته در صورتی که در آزمایش یک پخش تر نوشته یعنی سلسله مراتب و رنکینگ توی آزمایش یک اونقد پررنگ نیست که در آزمایش دو هست. این ستون کمرگ چیه؟ این مال سناریوی اوله که گفتم نظرها مستقله یعنی نظر و دانلود کس دیگه رو نمی بینه ولی اون ستون های خاکستری پررنگ در واقع نظر دیران هم دیده شدهه حلا چرا اینا هشتاس؟ گفتن 8 تا اتاق مختلف. پس آزمایش یک ، آزمایش دو 8 تا اتاق مختلف و اتاق مستقل. حالا تو این اسلاید 144 چی گفته ضریب جینی، ضریب جینی تو اقتصاد هست. توی زندگی مردم هست، میزان نابرابری. در واقع هر چقد ضریب جینی بیشتر باشه یعنی نابرابری بیشتره اگر ضریب جینی یک باشه یعنی همه دانلود ها به یک آهنگ رسیده و اگر صفر باشه، یعنی 48 تاآهنگ همه یک اندازه دانلود داشته. خوب ببیندی وقتی که نظر دیگران بخصوص در سناریوی در آزمایش دوم، فاصله نابرابری طبقاتی به قول معروف خیلی زیاد شده، یعنی وقتی افراد نظر همدیگه رو ندیدن، احساس کردند آهنگا خیلی با هم فرق نداره، ضریب جینی دو دهم داشت ولی وقتی از نظر هم مطلع شدند، پولدارها پولدارتر و فقیرها فقیرتر شدند. اون آهنگ هایی که لایک بیشتر گرفته ، دانلود بیشتر گرفته طبیعی است که بیشتر مردم به اونا رجوع کردند، همه اونا رو بهتر شناختن و در مقابل اونایی که کمتر دانلود شدند، کمتر بعدا هر نفرو اومده کمتر به اونا توجه کرده، پس می بینید هر تاثیر دیگران هی بیشتر و بیشتر میشه، پس اولین فرض ثابت شد که وقتی ما از دیگران نظر می پذیرین، نابرابری زیاد میشه یعنی یکیو خیلی گندش می کنیم، یکیو میزنیم تو سرش، در صورتی که اگر این واقعه اجتماعی نبود، یکی خیلی گل نمی کرد، یکیم خیلی بیچاره، به فراموشی سپرده نمیشد. دومین یافته، پیش بینی پذیری یا پیش بینی ناپذیری وقتی که تأثیر دیگران بوده پیش بینی ناپذیری چقد زیاد شده؟ نکته دوم جالبش اینه که اون 8 تا اتاقم با هم فرق داشتن. یعنی 8 سناریوی مختلف اتفاق افتاده. توی اتاق 2 مثلا سه چهار تا خیلی گل کرده تو اتاق 5 ، سه چهار تا آهنگ. چرا اینجوریه؟ خوب بستگی داره اون نفرات اول ه کدوما دامن زدند. اون نفرات دوم اومدن چقد دهن بین بودند؟ نفراتی که پنجم، ششم اومدن چقد دوست داشتن تاثیر روی بقیه بزارن، یعنی بور خوردن این آهنگ ها خیلی پیچیده تر میشد. فقط اون نتیجه نهایی شما در اینجا می بینید در این آزمایش، در این اسلاید آخرما، که شما نگاه کنید این خط مستقیم زمانیه که رابطه مستقیمی باشه بین کیفیت و میزان دانلود. ولی شما می بینید که خط شکم پیدا می کنه و حتی اونجا بدتر میشه شکمش، یعنی در واقع اونایی که گل می کنند، گل تر میشن با اونایی که گل نمی کنند، بیچاره فراموش میشن و تفاوت کیفیت اون قدری نیست که برای اون بره بالا یکیو بزنه پایین و تازه این ستون سمت راست یک چیز عجیب تر نشون میده. ببینید چقد پخشه. یعنی اونی که تو اتاق 5 گل کرده تو اتاق 6 ممکنه اصلا گل نکنه و اون پایین پایین جدول باشه. شما می بینید چقد عنصر اینی که کی ف کجا و چگونه قرار گرفتی سرنوشت شما رو عوض می کنه و برای همینه که شما رو به عقب راحت می تونی تفسیر کنی و لی رو به جلو نمی تونی تفیر کنی. چی میشه بعضی وقایع اتفاق میوفته. پی ترتیبش مهمه کی اول با فلان اثر هنری معروف کرد. تو کجا معروف میشه؟ در اون لحظه ای که داشت معرفیش می کرد دیگران حواسشون به چی بود؟ تو 8 اتاق مختلف 8 سناریوی مختلف. البته ببین همبستگی با کیفیت هست ها اینجوری نیست پایین ترین کیفیت مثلا بشه نفر اول بشه ولی می بینید در اینجا چقد این مخدوشه. بالاخره یک شیب ملایم در اینجا می بیند یک ذره زاویه داره ولی خیلی پخشه به همین دلیل این گونه گفته میشه که در سیستم ها انسانی ، وقتی افرا دتحت تأثیر همیدگر قرار می گیرند چون یکی از کچا و چگونه تأثیر می پذیرد خیلی تو هم تو هم میشه شما نمی تونی پیش بینی کنی کی گل خواهد کرد، کدون جنبش موفق خواهد شد کدوم سیاست مدار شهره عام و خاص میشه و چه کسی متاسفانه در جا می زنه و به جایی نمی رسه؟ خوب پس می بینیم که این بحران در واقع باقی می مونه و ما برای پاسخ این دشواریهای زیادی داریم. اون کتاب دانکل رو بیشتر راجبش صحبت خواهم کرد و شما خواهید دید که واقعا بعضی مواقع گل کردن افراد تا حدی تصادفی هست یا نه؟   خوب سوم و آخر از مطالعه در واقع چرا بعضی ها گل می کنندو خدمتتون عرض می کنم. اگر خاطرتون باشه در دو قسمت قبلی پژوهشی پرداختیم که دانکل واتس یکی از محقیقین اصلیمو بود و اون در یک اتاق مجازی ارزیابی کیفیت آهنگ ها نشونه بود که وقتی افراد از دیگران الهام می گیرند و به نوعی اون گرایش و استقبال دیگران رو می بینند نظرشون در مورد کیفیت عوض میشه. همچنین اشاره کردیم که دانکل واتس کتابی داره که کتاب بحث برانگیزیه بسیار خیلی جالبیه، An Experimental Investigation of Inequality and Unpredictability in a Fictitious Cultural Market و اشاره به این کردیم که ما وقتی نتیجه رو دونستیم جهات رو دونستیم یک مسیری رو شناسایی کردیم برای توجیه اون خیلی راحت وارد عمل می شیم و در واقع ما برای گذشته خیلی راحت می توینم دلیل بتراشیم. که چرا بعضی وقایع اتفاق افتادن چرا بعضیا معروف شدن چرا بعضیا معروف نشدن. به نظر میاد توانایی ذهنی ما در اییجاد دلیل و پیدا کردن و توضیح دلایلی که چرا یک وقتی یک پدید ه اتفاق افتاد بسیار پر رنگه و ما در این زمینه بسیار توانا. اگر اون کتاب رو به یاد داشته باشید یکی از افرادی که این کتاب رو خیلی تعریف کرده بود رو جلد اون در جهت تأیید و معرفی این کتاب دنیل گیلبرد بود. من می خوام در این چند دقیقه باقی مونده یک مروری بکنم از نتایجی که این گونه مقالات برای ما به دنبال داره. دنیل گیل برد کسی بود که فرضیه for coasting bayast رو مطرح کرد و اشارش بر این بود که انسان ها در پیش بینی بسیار خطا می کنند. در واقع اگر من بخوام نظریه خطاهای پیش بینی دنیل گیل برد ارائه بدم شاید بتونم در دو جمله اونو خلاصه کنم: Humans are not good predictors انسان ها پیش بینی کنندگان خوبی نیستند وقتی میخوان درباره بقاء آینده صحبت کنند خوب صحبت نمی کنند خوب پیش بینی نمی کنند اکثر پیش بینی خطا می ده ولی نکته دوم که خیلی جالبه و در واقع یافته های دنیل گیل برد اونو نشون داده میگه ولی خودشون فکر می کنن پیش بینی کننده های خیلی قوی هستند و در واقع وقتی اتفاق افتاد خیلی خوب می تونن برای اون در واقع توصیف بکنند. دانیل گیل برد و دانکل واتس این اشاره رو دارند که می گن این نوشته هایی که دوستان عزیز اونو می خونین در مورد اینکه چرا فیلم موفق شد چرا فلان اثر هنری با اقبال روبرو شد چه اتفاقی افتاد که مثلا این واقعه اجتماعی به وقوع پیوست چرا فلان دولت ساقط شد،چرا انقلاب شد چرا این تحول اجتماعی اتفاق افتا چرا مردم از این کالای استقبال کردند شما در اصل اونو توضیح نمی دین یعنی explan نمی کنین به معنی علمی کلمه شما دارید اونو توصیف می کنین describe میکنی. این در رشته روانپزشکی و روانشناسی بالینی بسیار با ارزشه یعنی وقتی صحبت از این شد که چی شد فلان کس خودشو کشت به نظر میاد ما بیشتر توصیفا رو به جای توضیح ها ارائه می دیم. ولی چرا ما اینقد این تمایل رو داریم که این در واقع توضیحات ، این توصیف ها رو به صورت یک توضیح، این خودش یک مبحثی هست ولی من فکر می کنم از این مقاله شما می تونید این بهره رو داشته باشین که وقتی یک چیزی به سرانجام رسید افراد می تونن بگردن توی حافظه خودشون ، توی گذشته خودشون و دلایل به سرانجام رسیدن اون رو متوجه بشن. در کلنیک های دیگری کارهای دیگری از دانکل واتس رو معرفی خواهم کرد که این رو بیشتر برای شما روشن کنم که وقتی مردم نتیجه یک پژوهش رو می بینند خیلی راحت می تونن براش یک فهرست بلند بالایی از توجیهات گیر بیارن که به نظرشون خیلی مفیده ولی وقتی اون طرف قضیه اس یعنی هنوز نتیجه رو نمی دونن همون آدم هایی که بسیار با خودشون مطمئنند و فکر می کنند قضیه رو خوب فهمیدن در صورتی که صحبت دانکل واتس و دنیل گیلبرد این است که قضیه رو خوب نفهمیدن و خوب توصیف می کنند حتی اگه بهشون برنخور میشه اینجوری گفت در اصل خوب دارند انشاء می نویسن. یک چیزایی رو به هم می چسبونند و میگن با بعضی لغت جمله بساز با بعضی از وقایع مثل مثلا تورم، بحران، نمی دونم اقتصاد معیوب، نارضایتی عمومی سر هم می کنند و جمع بندی هایی ازش می تراشند. ولی یک فردی به نام فیلیپ تتلاد اینم یکی از روانشناسان بسیار برجسته است، یک کتاب واقعا شاهکار نوشته، در Political judgment of the mind واقع میشه قضاوت سیاسی ذهن. اشاره ای داره که وقتی اومده بررسی کرده پیش بینی ها، یا تفسیرها یا میشه گفت در واقع صحبت هایی که چه منقدانی کردند چه سیاست مدارانی کردندف چه اقتصاددانانی کردند در رابطه وقایع آینده، بسیاری از اون ها اتفاق نیفتاد و حتی یک جمع بندی تند و تیز داره در کتابش که میگه بسیاری از اون کسانی که ما آنها را به عنوان کارشناس سیاسی کارشناس اقتصادی، کارشناس اجتماعی و غیره می شناسیم عملا با شیر و خط فرقی نمی کنه و این کتاب یک کتاب آینده نگر هست که اومده تعداد زیادی از پیش بینی ها و ادعاهای افراد رو بررسی کرده و متوجه شده که بعد از چندین سال اکثریت آنها غلط از آب دراومده. چی میشه که اون فرد کماکان به عنوان یک فرد خبره شناخته میشه؟ به عنوان یک Expert ملقب میشه؟ میارنش تو تلویزیون، ماهواره ، باهاش مصاحبه می کنند که آره مفسر سسیاسی مفسر اجتماعی هست، داستانش همون مقوله ای است که دانکل بهش اشاره کرده. رو به عقب رو ما خوب میتونیم توصیف کنم. این یک کتاب ، کتاب فیلیپ تتلا هست در واقع یک روباه می بینید و یک خارپشت و این اشاره داره به اون که خود برگرفته از کارهای تولستوی هست در واقع خارپشت و روباه معتقدند این جوری میگفتند که خارپشت راز بزرگی دارد ولی روباه چیزهای کوچک می داند. در واقع فیلیپ تتلا اشاره می کنه اون دانایی روباه که چیزهای کوچک و پیش پا افتاده می دانه برای پیش بینی های آینده بهتره، تا اون هایی که به دنبال تئوری اعظم هستن؛ دنبال تفسیر دقیق جهان هستند. حتی ما یک مشکل دیگه هم داریم، اون هایی که خیلی بد آینده رو پیش بینی می کنند، اون هایی که احساس می کنند توان خیلی خوبی در For coast دارند ببخشید اونایی خیلی بد آینده رو پیش بینی می کنند و وقتی اتفاق افتاد تقریبا مخالف پیش بینی در میان، متاسفانه این آگاهی و اصلیت رو ندارند. با این میگن پدیده daling could یعنی هرچقدر شما بیشتر خطا می کنی ، بیشتر به خودت مطمئن می شی که درست میشه. حالا اینم یک بحث جداگانس. دیلینگ دانین و جاستیک خیلی خوب اینو مطرح کردند که در واقع اونایی که بیش از همه اشتباه می کنند، در پیش بینی جهان، در شناخت جهان بیشتر رو خودشون مطمئنند که درست فهمیدند که روی یک ارتباط معکوسی وجود داره که درستو هدف زدن و اون مقداری که شما فکر می کنید درست پیش بینی کنند و به همین دلی اینها پیش بینی طلبکارند و حتی بعضی ها خود شیفتگی مسئله بر غرور و arrogance رو مرتبط با پدیده دامینک کوپر می دونن. افرادی هستند که دیدم گفتم، دیدی این قضیه رو من گفته بودم، دیدی من پیش بینی کرده بودم، کاملا معلوم بود، اصلا هر کی نگاه می کرد علاقه چقدر توجیه داره ولی از همین افراد وقتی هنوز واقعه اتفاق نیفتاده عملا همون طور که فیلیپ تتلا نشون داده با شناختن فرق می کنه. باز یک مبحث دیگه ای از این گونه مقالات در واقع استخراج میشه دانکل واتس هم بهش اشاره می کنه به وقایعی که اتفاق افتادن خیلی راحت نگاه می کنه مثلا فکر کنین که یک اتفاق اجتماعی افتاده، یک نابسامانی اقتصادی بوده و بعد شما بر این تبعات اون رو ربط دادید به وقایع بعد. بعضی میگن انسان خلاق، انسانی که درست جهان رو می بینه، یعنی چی؟ یعنی به وقایعی هم که اتفاق نیوفتاده و می تونست اتفاق بیوفته فکر کنه. می تونست فلان جنگ بشه که نشد، می تونست فلان بحران ایجاد بشه که ندش، می تونست این قبیله مزمحل بشه که نشد. یعنی در واقع سناریوهای آلترناتیو رو در ذهن خودش نگه میداره. متوجه شدند افرادی که پیش بینی کننده خوب آینده اند و به جای اینکه گذشته را توصیف کنند، آنگاه توضیح می دهند قدرت بالای تفکر را دارند که می تونن به وقایعی که می تونست بالقوه اتفاق بیوفته فکر می کنند در صورتی که اونهایی که دید کانالیزه می کند و فقط وقایعی که اتفاق افتاده رو پشت سرهم می چینند و رای اون ها رابطه علی و معلولی می سازند در واقع افرادی هستن د که در درک دوره عاجزترند و قدرت پیش بینی کنندگیشون پایین تره و ذهنیت کمتر خلاقی دارند. یکی از چیزایم که به تئوری توطئه خیلی دامن میزنه نداشتن تعهد و توجه استو یعنی شما یکی از مشکلات اصلی شما دنیل گروگر داشته باشه و در واقع یک پیش بینی کننده ضعیف باشین و این مقاله خیلی جالب دانکل واتس رو نپذیری تئوری دیگم هست. چون تو تئوری توطئه افرادبه گونه ای فکر می کنند که وقایع به قدری خوب و قابل پیش بینی بوده که این ها از روز اول توسط عده ای مدیریت شده اند در صورتی که در آزمایش دانکل واتس دیدیم که اون هشت اتاق مختلف 8 مسیر مختلف رفتند پس اینکه آینده مدیریت کنیم اونقدرا راحت نیست و صرف داشتن یک صفت تضمین برای وقوع یک واقعه نیست. به همین دلیل این جمله معروف که یک سیب رو بندازی هوا هزار تا چرخ می خوره شما ممکن است بحرانی درست می کنمیک بلوا راه می اندازم یک کسی رو برکنار می کنم یک کسی رو منتسب می کنم و بعد این مثل دومینوی حساب شده وقایع بعدی رقم میزنه در صورتی که ما در وقایع انسانی می بینیم که دومینوها می تونن مسیرهای آشوب گونه به راه بیندازند. ما در یک آزمون خیلی ساده 48 آهنگ دیدیم که 8 مسیر مختلف حرکت کرد از نظر مطلوبیت یعنی بعضی آهنگا سرنگون شدند نرفتند بالا، بعضیا رفتند پس مثل اون دومینوهایی که در فیزیک می بینین، که اولی تا آخر همه حساب شده میره مثل روابط انسانی اینگونه نیست، نکته ظریفش اینه اما خواهش می کنم به این فکر کنین اما وقتی دومینو به انتها رسید دومینوی انسانی اجتماعی شما رو به عقب نگاه می کنی شما فکر می کنی یک دومینوی کاملا حساب شده و به همین دلیل می تونی به تئوری توطئه فکر کنی که اون کسی که دومینو اول انداخت و کی بوده و با چه نیتی بودی در صورتی که وقتی این از همون آدم بخواید حالا این دومینو رو بنداز ببینی آخرش به کجا می ر سه دیدیم فلیپ نشون داد که نمیشه. باز از فرد دیگری نام ببریم. اینا باید جداگانهپژوهش ها توضیح بدیم. شاید بیشتر پژوهش ها ماندگار باشه ماک گرانوبتر. ماک گرانوبتر در مورد بلوا وآشوب و شورش صحبت می کنه. مثال معروف اون از اینکه چه اتفاقی میوفته که مثلا توی یک جمعی که یک جا فهیمدن یک دفعه بلوا اتفاق میوفته آشوب اتفاق میوفته و اون چیز جالبی که متوجه شده بود انسان ها هر کدوم آستانه های مختلفی دارند. مثلا یک انسان هست که با کوچکترین نارضایتی واکنش نشون میده یکی دیگه هست که خیلی باید دیگران شکایت بکنند، واکنش نشون بدن که اونم بیاد تو گود، ببینید بقیه بلوا راه ننداختند، آشوب راه ننداختند حاضر نیست مشارکت بکنه، و بعد اون گرانوهوتر هم نشون داده بود مثل اون دومینو ها چیدمان یا چینش این افراد مهمه. مثلا اینکه اولین فرد یکی باید باشه که آستانه پایین در واقع پرخاشگری رو داشته باشه و به محض نارضایتی پرخاش می کنه ولی اینکه کی در کنار اون باشه مهمه، اگر کسی در مجاورت او هست که او هم آستانه پایین داره و به محض دیدن این که یک نفر داره داد میزنه اونم داد بزنه، اون موقع شما ممکنه سرایت این موج بکنه ولی همین کافیه که نفر پنجم جاش با نفر دهم عوض شده باشه و نفر دهم یک آدم سرکوبگر باشه، همونجاست که می بینید موج گسترش بلوا متوقف میشه، در صورتی که همون آدمی که متوقف کرده اگر ببینه 50 نفر شورش کردند شاید او هم به جمع بپیونده و در واقع کار زیبای این اقتصاددان چگونگی گسترش موج های انسانی است. باز یک کتاب دیگه معرفی بکنم خدمتتون، اینا خیلی زمان میخاد، خیلی نکات قشنگی توش هست مال Kas samestain, how chang Humans و در واقع او هم به می تونم بگم به تفسیر زیادی مطالب رو تکرار می کنه. منتهی من خیلی تشویقتون نمی کنم که اینو بخونین. یک جاهایی حس می کنم خیلی داره حوصله آدمو سر می بره و همش داره در واقع تکرار مکررات می کنه و یه مقدار کمتر مستند حرف می زنه ولی اصطلاح قشنگی توش به کار برده اونم In fly impertion مثلا میگه همین تغییرات همین شکل گیری این موج ها گاهی اوقات در محیط های کوچکی که ما بهش می گیم Implat جزیره ها، در واقع چاله ها، در اون باید ابتدا تمرین بشه، ابتدا رو هم سوار بشه و بعد یک دفعه اون آزاد بشه، یعنی همیجوری نیست که این موج های انسانی مثل فیزیک که ما در روی آب می بینیم یک سنگ میوفته سرایت پیدا می کنه این گونه نیست. این خیلی نویسنده پرکاریم هست. در واقع راجع به Consview و نقد اون هم داره و همچنین کتاب معروفش سقلمه یا ناج به فارسی ترجمه شده و چند ترجمه هم ازش هست، تلنگر، سقلمه و این مباحثو دنبال می کنه بقیه این ها رو بزاریم در مباحث یک این بحث رو تموم کنیم
Document