دروغ گویی، تقلب، فریب و نیرنگ وقتی داشتم کتاب ها و مقالات زیادی رو بررسی میکردم، احساس کردم که حجم زیادی از کتابها متمرکز شدند بر مسئله دروغگویی، فریب و ریاکاری و چه پژوهشهای بسیار روشنگر و شیرین و جذابی در این زمینه صورت گرفته است که اصلا نگرش آدم را به بسیاری از مقولات، مقولات اخلاقیای که هرروز دست به گریبان آن هستیم و با آنها درتماس هستیم متحول میکند. برای همین احساس کردم شما را در این یافتهها شریک کنم و با هم یک مروری داشته باشیم و دستاوردها و پژوهشهای جدیدی که دراین زمینه صورت میگیرد بررسی کنیم. برای شروع کار فکر کردم بروم سراغ پژوهشهای تامل برانگیز و با یک مقاله شروع کنم. درست است که قبل از این خیلی پژوهشهای زیادی صورت گرفته است ولی این را به عنوان شروع کار و نقطهی آغاز بحثمون قرار می دهیم: مقالهای است نوشته آقای اورس فیش باخر، یک اقتصاددان سوئیسی است تحت عنوانlies in disguise یعنی دروغهای ملبس به لباس دیگر، ملبس به صداقت دروغهای استتار شده an experimental study on cheating یک مطالعه پژوهشی – آزمایشی بر روی مقوله تقلب، خیلی جالب است تقلب کردن را میخواهد بررسی کند. و آقای باخر مبتکر یک روش بسیار ساده هست که من میخواهم به کمک این مقاله این روش را برای شما توضیح بدهم و این روش دست مایه پژوهشهای فراوانی شده که طی سالهای اخیر در این زمینه به چاپ رسیده است. و به قدری جالب است که این به کمک همین الگو و این شیوه بسیار ساده، توانسته به بسیاری از اسرار و روابط حاکم بر رفتار اخلاقی ما دست بیابد. البته ممکن است شما بگویید این یک پژوهش آزمایشگاهی است، در محیط واقعی صورت نگرفته است، من هم با شما موافقم، بالاخره شرایط آزمایشگاهی با جهان بیرون فرق دارد ولی فراموش نکنید که پژوهش کردن در واقعیت بر روی دروغ گویی و فریب کاری و نیرنگ و ریاکاری خیلی دشوار است و در واقع اگر شما بخواهید پژوهشهای خوبی دراین زمینه انجام بدهید، خیلی دشواری دارد. هم از جنبه اخلاقیش، خیلی از افراد دوست ندارند مچشان گرفته بشود در آزمایشگاه و در پرسشنامهها صداقت لازم را به خرج نمیدهند و در عین حال شما با دشواری اجرا همراه هستید. چه کسانی میخواهند داوطلب بشوند که مچشان را بگیریم و دروغهایشان را آشکار کنیم ولی میخواهم ازاین مقوله به نام نقطه شروع، آغاز بکنم. ببینید چه روش سادهای ابداع کرده و بعد تبعات آن یافتههای مرتبط با آن و چیزهایی شبیه آن را که در مقالات دیگر هست و شما خواهید دید که انبوهی از مقالات طی ۱۰سال اخیر در این زمینه چاپ شده را با هم مرور میکنیم. اما ببینیم این اقتصاددان سوئیسی چه روشی را ابداع کرده و ابتکار او چه کمکی به علم روانشناسی به خصوص حوزه رفتار اخلاقی کرده. کار فیش باخر بدین صورت است: در واقع اشارهاش هم جالب است میگوید بخشی از این را ما به صورت تصادفی متوجه شدیم. شما میدانید وقتی در بسیاری از این پژوهش ها از آزمودنیها به عنوان قدردانی وقتی پژوهش تمام شد می گویند ما یک وجه خیلی کمی بهت میدهیم یک دلار، دو دلار، سه دلار به عنوان تشکر و قدردانی داده میشود. در واقع حق الزحمه نیست، یک انگیزهای است که دانشجو یا آن فردی که وقت گذاشته، یک مقداری احساس کند که از او قدردانی شده است. دراین پژوهش به این فکر افتادیم که به افراد رقم ثابت ندهیم و بگوییم خیلی خوب تو برو در این اتاق تاس بریز و هر چه در آن تاس آمد، بر اساس خالش به تو فرانک بدهیم. فرانک سوئیس معادل یک دلار است یا یک یورو است. مثلا اگر یک خال آمد شما یک دلار و دو خال آمد شما دو فرانک و همینطور الی آخر، منتهی شش اگر آمد را گفت صفر میدهیم یعنی خواسته بود این گزینه را هم بگذارد که بعضی از تاسها هیچ پول و پاداش برای شما ندارد و بعد چیز جالبی که متوجه شده بود این بود که وقتی افراد تاس میریختند و بعد میآمدند نتیجه را اعلام میکردند احساس کردند افراد صداقت ندارند و نوعی فریب کاری و ریا و دروغ در اینها وجود دارد و در واقع این به شکل گیری روش و الگویی منجر میشود که دراین مقاله آن را خیلی استاندارد کرده و به معرفی آن میپردازد. مثلا همینطور که گفتم دراین مقاله اومد از داوطلبان خواست که در یک پژوهشی شرکت بکنند و در واقع همانطور که قبلا هم گفته شد خیلی از پژوهشهای روانشناسی نیت اصلی را درابتدا به افراد نمیگویند، یعنی نمیگویند ما میخواهیم بدانیم که شما صداقتت چقدراست؟ و چقدر فریب میدهی بلکه هدف بر این است مثلا یک آزمایش دیگر هست راجع به حافظه و آزمایش دیگر هست راجع به یادگیری و این یکی که آزمایش اصلی است استتار شده در ورای آن آزمایش خیالی و ساختگی. خوب همین کار را پیاده کرد. در انتها گفت خیلی خوب حالا که شما دارد آزمایشاتان تمام میشود میخواهیم به شما پاداش بدهیم. یک فرانک به ازای هر خال و اگر شش آمد در واقع شما هیچ پاداشی دریافت نمیکنید. بروید دراتاق تاس بریزید و نتیجه را به آزمایشگر بگویید و فرانک مربوطه را دریافت کنید. ببینید وقتی حجم زیادی از آدم درحد چندصد نفر را شرکت داد نمودار به این صورت درآمد و بسیاری از پژوهشها که با همین الگو تکرار شده همین را درآورده است و اگر شما الان دراینترنت سرچ کنید طی ده سال اخیر استفاده از این روش تاس و روش شیر یا خط انداختن سکه خیلی فراگیر شده و برای سنجش دروغ گویی افراد و فریب افراد و تقلب افراد و ریاکاری و خیلیها حتی سوال میکنند چه پژوهشی انجام بدهیم که پایان نامه چه کار کنیم؟ من میگویم اینها چیزهای بدی نیست در جمعیتهای مختلف و گروههای مختلف، شغلهای مختلف و موقعیتهای مختلف و حتی کودکان و افرادی که زیر ۱۸ سال هستند، برای این که طراحی پژوهش خیلی از منعهای اخلاقی را در واقع کنار میگذارد. خوب ببینید این یک نمونه کلاسیکی هست که وقتی شما از افراد بخواهید تاس بریزند و عددها را اعلام کنند به دست میآید. صفر پاداش شش هست که درواقع صفر فرانکه، ببینید اگر یک تاس را درنظر بگیرید، یک تاس معقول اگر تاس درست ساخته شده باشد هر کدام از رویهای تاس یک ششم یا 16.7درصد امکان دارد که بیاید. پس شما اگر تعداد زیادی شرکت کننده داشته باشیدحالا دو تا یا سه تا نه مثلا ۳۰۰تا یا ۴۰۰تا داشته باشید، تخطی معنی دار آماری از یک ششم یا 16.7 نشانگر نوعی تقلب است و شما این جا واضحا میبینید که ۴ و ۵بیش از تاسهای دیگر اعلام شده است و شما عملا اگر این تاس متعادل آمده بود، باید تقریبا مثبت و منفی یک الی دو درصد و شانزده و هفده درصد شما ۴ و ۵ میدیدین. خالهایی که هدیه بالاتر دارند. درصورتی شما میبینید که مثلا ۳۵٪ اعلام کردندکه تاس 5 آمده یعنی از ۲ برابر هم بیشتر و همچنین تاس ۴ بالاتراز حد میانگین است. در صورتی که آن ۶ که گفتیم هیچ پاداشی ندارد۴/۶٪آمده یعنی کمتر از ۱۰٪ که قاعدتا باید میآمده و همینطور ۱ و ۲ و۳. و باز نکته خوب این پژوهش این است که خیلی خب شما در این گروهی که ۴ و۵ را که اعلام کردند به احتمال زیادی که به قطعیت نزدیک است میگویید که از نظر آماری، درصد زیادی از اینها دارند دروغ میگویند ولی هیچ گاه نمیتوانی کس خاصی را متهم کنید چون طبیعتا یک عدهای ۴ و ۵ هم آوردند پس در دل این ۳۵٪، یک 16.7 دارند صادقانه میگویند که ۵ آوردیم و ۵ فرانک خودشان را طلب میکنند و یک عدهای هستند که درپشت درواقع الکی این را ادعا کردند. پس این روش بسیار ساده است که بدون اینکه به کسی تهمت بزنید خیلی یافتههای جالبی دارید. خوب حالا در همین مقاله کلیدی فیش باخر آمده چند کار جالب دیگر کرده است. این برای اینکه شما آشنا بشوید چه کارهای خلاقانهای میشود با این مسئله کرد و حتی شما میتوانید خلاقیت به خرج بدهید و مشابه این را با هزینه خیلی کم اجرا کنید. البته تبعا باید آن پاداشها را به افراد بپردازید. بخشی از هزینه شما پرداخت آن پاداشها خواهد بود. در کشورهای اروپایی معمولا یک یورو به ازای هر خال میدهند و در آمریکا یک دلار. خب ببینیم چه پژوهشهایی کرد. یک پژوهش روی ۳۸۹ نفر کردکه آن پژوهش پایه یا base lineطرف است و همینطور که شما میبینید این ارقام به دست آمد که در نمودار قبلی هم آن را داشتید وقتی شما دراین جا علامت + دارید یعنی به طرز معنی داری بیشتر از ۷/۱۶درصده و وقتی شما اینجا ستاره دارید باز به معنی این است که به طرز معنی داری کمتر ۷/ ۱۶است. پس میبینید آن خالهایی که سود کمتری داشته به طرز معنی داری کمتر گزارش شدهاند. حالا این جا به عنوان نمونه چند عمل جانبی انجام داده روی حجم نمونههای متفاوت و مختلف و یافتههایش را اینجا گزارش داده است. خوب دراقدام بعدی آمد چه کار کرد؟ گفت بیایین آن پاداش و جایزه خال را ضربدر ۳ کنیم یعنی اگر یک آوردی به جای یک فرانک ۳فرانک بگیرید. یعنی انگیزه مالی افراد را افزایش بدهند. این میشود آزمایش Bیا مجموعه آزمایشهای B. ببیند اتفاقی که برای باخر و گروهش افتادجالب بود. یک مقداری ممکن است بگویید تقلب بیشتر شده است ولی وقتی نگاه میکنید با وجود این که پاداش سه برابر شده، الگوی تقلب کردن خیلی فرق نکرده است و این یکی از اولین یافتههای مهم در پژوهش اخلاق، تقلب و دروغ گویی است که لزوما حجم زیاد پاداش نیست که آدمها را به دروغ وا می دارد وقتی پاداش افراد سه برابر شده و از آن طرف ضررشان هم محتملا ۳برابر شده خیلی این الگو تغییر نکرده چون باز الگو را نگاه کنید باز ۵/۳۲گفتند ۵ آمد ۵/۲۷درصد گفتند ۴آمد که با آن Baselineخیلی فرقی ندارد و باز در همان سمپل یا نمونه باز هم خیلی فرق نداشته. یعنی شما با کمال تعجب میبینید که انگیزه پاداش، اولین انگیزه دروغ گویی در افراد نیست. حالا آزمایش سوم جالب است ببینید اگر شما اسلاید قبلی را درنظر داشته باشید یک چیزی هست که خیلی ذهن آدم را مشغول میکند و آن درصدی هستند که درمورد آمدن ۴ اقراغ کردند. سوال سر این است خوب یک درصدی از اینها دارند دروغ میگویند ولی چرا دروغ نیمه کاره میگویند؟ اگر شما هدفات این است که پول به جیب بزنی و به دروغ میگویی ۴، خوب بگو ۵. یعنی چرا دیگر ماکسیمم را نمیگویی؟ یعنی این وسط چه هست یک مقدار انصاف داری؟ اونی که میگویند در دیزی باز است یک مقدار حیا داری؟ میگه حالا ۲آمده من ۲ را نگویم ۵بگویم ۴، بعد مثلا فقط ۲ فرانک اضافه بگیرم به جای ۳فرانک. و در واقع اسم مقاله هم ازآن جا میآید، میگویند چهارمیها از همه روانشناسیشان جالب تراست که اینهایی که بیشتر از ۷/۱۶یا یک ششم گفتند یعنی هم دارند دروغ میگویند هم این که دروغ تام و تمام برای به حداکثر رساندن سودشان نمیگویند. این چی هست؟ آیا شرم است؟ آیا انسانها درحین اینکه فریب میدهند یک نیم بنده هم برای وجدان خودشان جا خالی میگذارند؟ حالا به این بیشتر اشاره خواهیم کرد. چون درمورد روانشناسی این که انگیزه دروغ چیست، می گویند یک بخشی از انگیزه دروغ حفظ self-concept یا مفهوم خود است. یعنی شما باید دروغات جوری باشدکه علاوه براینکه به دیگران بقبولانی که آدم درستکاری هستی به خودت هم بقبولانی که درست کاری. که من یک بحثی را تحت عنوان تزویر و ریا جداگانه خدمت شما معرفی خواهم کرد. کارهای بسیار زیبای بتسون هست که در مورد نفاق و ریاکاری پژوهش کرده و فهمیده که افراد کار غیر اخلاقی میکنند ولی تمام و کمال آن کار غیر اخلاقی را نمیکنند. یک مقداری رزرو میگذارند، یک مقداری ذخیره میگذارند برای اینکه به خودشان هم بتوانند دروغ بگویند و هر چقدر بهتر بتوانند به خودشان دروغ بگویند در انجام آن فعل بهتر میشوند، آنهایی که دروغشان را استتار میکنند و آنهایی هستند که ۴ اعلام کردند در واقع ۴ بیش از آن یک ششم. باز آمد برای اینکه روی آنها یک مقدار بیشتر کار کند. آزمایش سری cرا انجام داد. گفت خیلی خوب بیاید امتیاز ۴ را بکنیم ۹/۴یعنی اگر شما ۴آوردید به جای اینکه ۴ فرانک گیرت بیاید۹/۴فرانک گیرت بیاید. یعنی خیلی با ۵فرق نداشته باشد. یعنی یک انگیزهای ایجاد کنند که تو اگر بخواهی دروغ بگویی یک ذره تحریکش کنی که به خاطر ۱۰سنت شما دروغات را یک ذره تعدیل کن. ببینید اتفاقی که افتاد این بود که از۵ها کم شد و به ۴ها افزوده شد. یعنی این یک تاییدی دراین جهت بود که آره ۴ یک گزینه خوب است یعنی دروغ میانه راه و دروغ نیمه راه. حالا من یک مقاله جالب دیگری برای شما معرفی میکنیم که چگونه انسانها دروغ نیمه میگویند یعنی یک روانشناسی جالب دارد که شایعترین دروغی که آدمها دوست دارند بگویند، دروغ نیمه است چون درواقع هم مفهوم اخلاقی خودشان را حفظ میکنند و هم امکان فریب بیرونی را به حداکثر میرسانند. می گویند پژوهشهای قشنگی این جا صورت گرفته است. خوب پژوهش بعدی آمد چه کار کرد؟ این آزمون Dهست Externalityو در این حال من نمیدانم با وجود این که قبلا اجرا کردم این مستطیلها خیلی دقیق میافتد ولی وقتی که دارم رکورد میکنم مستطیل مقداری جابه جا میشود . در این آمد چه کار کرد گفت خیلی از مردم که تقلب میکنند برای اینکه احساسشان این است که این پولی را که دارند با تقلب و دروغ کسب میکنند از دانشگاه است، از یک موسسه پژوهشی است به خصوص دانشکدهای که درزمینه اقتصاد و اینها بودجه دارد، خوب شاید آن جا خیلی احساس بدی به آدم دست ندهد. شما این حس را هم دارین که بعضیها ممکن است مثلا بگویند اموال دولت است یعنی اموال سیستم خیلی پرسرمایهای است حالا ازآن یک ذره هم بیشتر بکنیم به جایی خیلی برنمیخورد ولی در حالت اکسترنالیتی آمدند گفتند ببین هر عددی که شما درحالت externalityاعلام کردی، ما به شما میدهیم ما بِه التفاوتش میرسد به همکار شما به آن آزمودنی دیگر. به عبارت دیگر شما اگر بیاید اغراق بکنی و ۱ خودت را ۴یا ۵ اعلام بکنی در واقع داری ۴ فرانک اضافه میگیری و ۴ را از۶ کسر میکنند ۲ فرانک داده میشود به آن نفر دیگر که ببینند آیا تغییری درطرف ایجاد میشود؟ آیا انصافش بیشتر میشود؟ حالا دیگر از پژوهشگر داری نمیکنی در واقع داری از دوست و همکار خودت میکَنی، با این حال باز ببیند اتفاق جالبی که افتاد این بودکه خیلی تغییر نکرد. یعنی به نظر میآید که دینامیک تقلب خیلی پیچیدهتر از آنی است که ما فکر میکنیم، انگیزههای شسته و رفته آن طور که فکر میکنیم نیست. در واقع۴۰آمد به ۲۵ و 4ها کم شد ولی در ۵ها تغییر عمدهای ایجاد نشد. پس پیام دیگهاش این است چه از یک سیستم گمنام پر سرمایه بکنی چه از یک نفر که همشان و اندازه خودت هست بکنی خیلی باز درتقلب کردن آدمها تفاوت ایجاد نمیکند. آزمون Eرا دنبال کرد. یعنی روی یک گروه دیگر یک ۱۴۰نفر و یک ۳۷ نفر. این آزمون چه جوری بود؟ گفت ببین همه ما درست است که میگوییم این آزمون بدون نام است، کسی این تاس انداختن را نگاه نمیکند. این را باید حواستان باشد وقتی طرف تاس میریزد نه دوربینی است و نه ناظری، در اتاقکی میرود خودش تنهایی تاس میریزد یعنی خودش است و خدای خودش. به قول معروف هیچ کس ناظر نیست ولی وقتی میآید بیرون به چشم متصدی پژوهش نگاه میکند میگوید من ۵ آوردم، من ۴ آوردم و حتی این شُبه وجود داشت، بعضی از آنهایی که ۴ میگویند این احساس را دارند که ببین اگر من ۵بگویم و کسی که دارد سکهها را توزیع میکند به من میگوید دیگر داری دروغ میگویی! یعنی چی از صبح تا عصر همه میگویند ۵. من را قاطی خلافکارها خواهد دید. پس من بیام یک مقدار تعدیل کنم و ۴ بگویم. در این آزمایش گفتند خیلی خوب برای هر کدام یک پاکت جلوی میذاریم. معادل آن تاس سکه برمی داری، مابقی پاکتها را میگذاری در کشو قاطی بقیه پاکت ها، یعنی حتی ما از تعداد سکههای طلب کرده به شما هم نمیفهمیم که شما چند آوردین. ولی باز هم با کمال تعجب ببین این کج بودن منحنی و این انحرافاش در تاسهای ۴ و ۵و پایین بودنش در تاسهایی که امتیاز کم دارند باقی ماند. پس این نشان میدهدکه فقط دلیل دروغگویی ما حفظ ظاهر نیست. یعنی عدد ۴ به خصوص برای افراد مسئله ساز بود که خب تو که میخواهی دروغ بگویی حالا خیالت راحت باشد ۵ را بردار دیگه. همه را به جیب بزن. باز هم یک عده ۴ گفتند و این شاید مهمترین و زیباترین قسمت پژوهش بود یعنی حتی اگر که دیگران نتوانند بفهمند شما چقدر برداشتید باز هم مثل اینکه یک وجدان نیمبندی داری و ۴ تا برمی داری و نمیای ۵ تا برداری. این یکی از شالودههای مهم تئوری اخلاق است و برای کاهش ناهمخوانیشناختی این اتفاق میافتد. یعنی رقم باز اون اتفاق بود یعنی دلیلی که بعضیها ۴ میگویند و ۵ نمیگویند از آن آزمایشگر خجالت میکشند اینجا باید این مسئله ناپدید میشد. ببینید یک خرده کم شده ولی ناپدید نشده. کماکان ۲۴ درصد درمقابل ۷/۱۶طلب ۴ کردند. حالا ممکن است شما بگویید بعضیها پول دوست ندارند، بعضیها یک جوری قناعت پیشه اند و خوشش نمیآید که پول بگیرند. آمد گزینه Fرا ایجاد کرد و آن را در ۳۴ نفر اجرا کرد. حالا داستانش این بود اصلا نمیخواهد تاس بریزید، چقدر پول بدهیم؟ این جا تقریبا ۸۵درصد گفتند ۵ را میخواهیم. یعنی این نیست که یا افراد از پول بدشان میآید یا اصلا کمتر داشته باشیم. حالا بین عرایض بنده این را هم در نظر بگیرید یک سوال مهمی این پژوهشگرها مطرح کردند؛ آیا امکان دارد کسی مثلا ۵ آورده باشد و بعد اعلام کند ۲؟ یعنی عکسش حرکت کرده باشد؟ می گوید حدس قوی داریم که این اتفاق هم میافتد. یعنی بعضی افراد برای اینکه حفظ ظاهر بکنند ممکن است حتی برد خودشان را صرف نظر کنندکه مبادا متهم به دروغ گویی بشوند. و بالاخره آزمون آخری که فیش باخر در این مجموعه انجام داد این هم یافته جالبی بودRepetition، یا تکرار. بار اول شما این ارقام را دید۳۱ درصد پنج اعلام کردند.2، درصد چهار اعلام کردند و یک مقدار کمتر از حد انظار ۰،۱ و ۲ دریافت کردند ولی آزمون را وقتی تکرار کرد در همان ۱۱۱نفر،۱۱۱ نفر را گرفت یک بار اول اندازه گیری کرد و یک بار دوم، بار دوم مثل اینکه ترس افراد ریخت و اضطرابشان ریخت این حس را کردند که میشود دروغ گفت و پول بیشتری گرفت چرا من این کار را نکنم. آن نگرانی که داشت شاید احساس شرم این که من بروم یک روز طلب کنم که ۵ تا سکه بده من ۵ آوردم با تکرار رقم ۴ و ۵ افزایش یافت از ۳۱٪ رسید به ۵۲٪اعلام ۵ و اعلام ۴از ۲۰٪ رسید به ۲۵٪یعنی با تکرا فعل حدود ۸۰٪ افراد واضحا از آن میانگین بالاتر اعلام کردند. پس پیام سادهای که این پژوهش داشت میبینید چه دینامیکهایی در دروغگویی افراد دارد و این را به عنوان معرفی کارش و تبلیغ کارش اعلام کرده بود که ببین چه کارهای سادهای میشود انجام داد و چه چیزهای پیچیدهای را میشود از داخل آن استخراج کرد. در مقالات جالب دیگر مثلا به افراد بیخوابی میدهند، به افراد دارو میدهند، به افراد مثلا اکسی توسین دادند، به افراد تستوسترون دادند، افراد را از نظر جنسی تحریک کردند، افراد را غمگین کردند، افراد را عصبانی کردند، تا ببینن که دراین الگو تقلب چه تغییراتی ایجاد میشود و یافتههای خیلی جالبی را ایجاد کردند. که فقط فکر کنم در همین مقاله مادر و مقاله اصلی شما چند تا پدیده جالب میبینید. معمای ۴ها، معمایی که با تکرا افراد تقلبشان بیشتر میشود، این داستانی که به هم نوع خودشان هم خیلی ربط ندارد و رحم نکردند و این که بعضیها در گمنامی مطلق هم باشد باز۴ اعلام میکنند و معلوم نیست آن نیم بند وجدانشان از کجا میآید. باز پژوهش جالب دیگری فیش باخر انجام داد. اسلاید ۲۲۷.این مربعهای سیاه را که میبینید، افرادی که هنوز در این آزمون شرکت نکردند. یعنی هیچ وقت نرفتند تاس بریزند و پول بگیرند. از آنها پرسید اگر ما همچین آزمونی پیاده بکنیم فکر میکنید انسانها چگونه جواب میدهند؟ این الگویی که شما تحت عنوان مربعهای مشکی توپر میبینید حدس انسانها بود برای اینکه بقیه این گونه رفتار خواهند کرد. کاش از شما قبلش این سوال را میکردم که فکر میکنید جواب چه بود. گفتند جواب این است یک عدهای که شش آوردند و هیچی گیرشان نمیآید با یک عدهای که ۱و۲ آوردند و کم گیرشان میآید اعلام میکنند که ما ۵ آوردیم، که حداکثر را داشته باشند و ۳و۴ روی رقم میماند. بعد این دایرههای تو خالی چه چیزهایی هستند؟ دایرههای توخالی افرادی هستند که یک دور این آزمون را شرکت کردند و یا بازی کردند و بعد که آمدند بیرون گفتند اگر از بقیه بخواهیم اعلام کنند عددهایشان را الگو چگونه خواهد بود. ببینید چقدر الگو شبیه واقعیت درآمده. یعنی یک دور شما این بازی را انجام بدهی کل ذهنیتت عوض میشود. مثلا فهمیدند این امکان وجود دارد بعضیها به دروغ ۴ اعلام کنند فقط این نیست که روی ماکسیمم برد تقلب کنند. برد نیم بند هم دوست دارند و در عین حال ببینید چقدر شدید شده است. یعنی افراد اعلام کردند که تقلب خیلی بیشتر است یعنی اینجا به خط ۷/ ۱۶ درصد نزدیک تر است. در صورتی که میبینید واضحا از ۷/۱۶ درصدآمده است پایین و در واقع بردهای سنگین ۴.۵ از یک ششم ۷/۱۶ درصد عبور کرده است. پس یک دور که بازی کردند، این احساس خیلی مهم است، دوستان اینها جز شالودههای مهم روانشناسی اخلاق هست. یعنی وقتی شما در یک موضع خلاف و دروغ و امکان تقلب قرار میگیرید خیلی سریع میتوانید بفهمید که چه میشود بعضیها اختلاس میکنند. یعنی شما اگر از یک زمینهای میآیید که با هیچ چیزی تماس ندارید احتمالا ترسات این است اکثریت مردم درستکارند، یک عده که حس میکنند خیل باختند می آیند تقلب میکنند و بیشتر طلب میکنند ولی خودت وقتی یک ذره صابون به تنت خورد، خیلی سریع فهم و همدلیات شکل میگیرد و در واقع به واقعیت میپیونده. این یک قسمت خیلی قشنگ پژوهشه که وقتی پای فرصت تقلب به انسانها میدهی تازه میفهمند کسی که دارد دروغ میگویید یا تقلب میکند، چرا این کار را میکند؟ البته سو برداشت نشوند من نمیگویم بروید دروغ بگویید، تقلب یا دزدی کنیدکه بفهمید آن اختلاسکار چرا آن کار را میکند، می خواهم بگویم تبلیغی باشد بر فهم این دیدگاه نه انجام آن فعل. این دیدگاه این است که انسانها اخلاقشان بسیار situationاست، بسیار وابسته به موقعیت و تجربه قبلی است، یعنی وقتی شما فرصت خلافکاری و یا فرصت کار دروغ را به یکی میدهید و او خیلی سریع این فرصت را یاد میگیرد Pick up میکند و گسترشش میدهد. دقت کردید که در بار دوم در آزمون تکرار چقدر عددها افزایش پیدا کرد و یا اینکه افراد یک ذره این صابون به تنشان خورد فهمیدند دنیا دست کی هست و چگونه عمل میکند واین یافتههای سالهای اخیر به کرات این را تایید کرده که چقدر ما در درستکاری و خلاف کاریمان تحت تاثیر متغیرهای آشکار و نهان بیرونی هستیم. به قول نویسندهها و خیلی که در تئوری اخلاق کار میکنند درود هم باید بفرستیم به آن درصدی که در وجود دارند و ۲ یا ۳ درصداند و ۵ یا ۶ درصداند ولی صفر را میپذیرند و اعلام میکنند. حالااینها چه هستند و در ذهنشان چه میگذرد این خود یک پژوهش دیگر است. آیا self-concept است، آیا اضطراب بیرونی هست یا حتی نکند اینها واقعا ۴ آوردند ولی صفر اعلام میکنند؟ حالا من پژوهشهایی به شما اعلام میکنم که میبینید بعضی افراد عمدا میآیند پایین اعلام میکنند برای این که یک حسی دارند که من باید دهنده و کمک کننده باشم. قبلا در کتاب جان بارگ before you know it قبل از اینکه بفهمی، نشان دادیم که آنهایی که در صنعت بانکداری بودند، قبل از اینکه به شغل و حرفهشان فکرکنند در سکه بیشتر تقلبکردند. این در اسلاید ۲۰هست که شما میتوانید به آن مجموعه مراجعه کنید. یا یک کار جالب دیگر مجموعه کارهای جالبی هست از خانم دکتر مریم کوچکی. من هم با ایشان آشنایی ندارم و فقط آثارشان را دیده ام. دانشگاه نورد وستن هستند در شیکاگو در ایالت ایلنوی آمریکا. بالغ بر ۴۰ مقاله جالب در زمینه اخلاقیات دارند و یک از کارهای قشنگش این است که یک آزمونهایی شبیه این که البته تاس نیست یک مقاله در psychological scienceسال ۲۰۱۴ چاپ شده و اسم آن هست اثر اخلاقی صبحگاهی. آزمونی شبیه این تاس را پیاده کرده و چیز جالبی که متوجه شده این است که صبحها افراد کمتر دروغ می گویند و کمتر تقلب میکنند و بعد از ظهر امکان تقلب در آزمونهای شبیه آزمون تاس بیشتر میشود. چرا؟ چون که میگوید تقلب نکردن انرژی میخواهد، تقلب نکردن هوشیاری و قدرت بالای شناختی میخواهد و وقتی سیستم شناختی را خسته بکنید با کار روزانه، با درگیر کردن به مشغله روز، اون سیستم تحلیل میرود و آدمها اخلاقیاتشان کم کم ریزش میکند و بعدا به کارهای خانم کوچکی اشاره بیشتری میشود.