شماره 250: ریاکاری اخلاقی

پادکست دکتر مکری
بهمن 1399

شماره 250: ریاکاری اخلاقی

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 250: ریاکاری اخلاقی
Loading
/

متن پادکست

ریاکاری اخلاقی عرض سالم دارم خدمت علاقه‌مندان عزیز. خدمتتون قول داده بودم که بحث‌هایی داشته باشیم پیرامون مسئله ی دروغگویی، فریبکاری و ریاکاری. تو این جلسه هم میخوام پژوهش تامل برانگیز دیگه ای رو خدمتتون معرفی کنم که اسمش هست پژوهشی در باب ریاکاری. این تقریبا یک اثرکلاسیک شده است، خیلی زیاد مورد استناد قرارگرفته و در کتاب‌ها و مقالات مختلف مورد بحث و بررسی واقع شده است. این یک مقاله است نوشته آقای (Danial Batson) و همکاران به سال ۱۹۹۷در ژورنال personality Social psychologist In a very different voiceبا لحنی بسیارمتفاوت masking moral hypocrisy برملاسازی دورویی و ریاکاری اخلاقی (در این پژوهش انجام شده.) مقاله از نظر ساختار و حجم نمونه‌ای که بررسی کرده و کنترل عوامل مخدوش‌کننده شاید خیلی قوی نباشد. پیشاپیش این هشدار خدمت شما داده می‌شود. ولی این فتح بابی شده است برای پژوهش در مورد مقوله ریا کاری اخلاقی moral hypocrisy، ریاکاری اخلاقی، دورویی اخلاقی به این معنی است که افراد با وجود این که صفات اخلاقی رو ندارند، فضایل اخلاقی رو ندارند، سعی می‌کنند خودشان را افرادی اخلاقی و پایبند به اصول نشان دهند و می‌شود گفت کار بتسون یکی از کارهای خیلی مشهوری شدکه محققین بعدی خیلی پژوهش‌های مشابه‌ای را انجام دادند و دستاورد‌های بیشتری را کسب کردند. به همین دلیل آشنایی شما با این خیلی ضروری است. طراحی این پژوهش خیلی ساده است. یعنی وقتی که شما ببینید متوجه خواهید شد که یک طراحی به این سادگی این قدر تاثیرگذاربوده است. داستان این پژوهش باز طبق معمول و مشابه آزمایش‌های دیگری که در بررسی‌هایی که در روانشناسی اجتماعی علوم شناختی انجام شده این است که به افراد واقعیت را نگفته بودند. البته در ابتدا واقعیت را نمی‌گویند، پژوهش که تمام می‌شود به افراد می‌گویند ما دنبال این بودیم و عمدا بعضی چیز‌ها را خدمت شما درست معرفی نکردیم. به آن‌ها گفتند ما به دنبال بررسی عواقب و نتایج تکالیف بر روی احساسات هستیم. یعنی ما می‌خواهیم احساسات شما را به سمت مثبت یا خنثی و منفی سوق بدهیم، هدایت کنیم و بعد ببینیم مثلا حافظه شما چه تغییری می‌کند، شناخت شما چه تغییری می‌کند و از نظر فیزیولوژیک چه اتفاقاتی در وجود شما می‌افتد. در صورتی که واقعا هدف آن‌ها این نبود؛ هدف آن‌ها این بود که ببینند انسان‌ها در جریان انجام این آزمایش چقدر تقلب می‌کنند، چقدر جانب خودشان را می‌گیرند و چقدر به فکر آن فردی هستند که قرار است همکار آن‌ها باشد. داستان هم به این صورت بود گفتند شما به صورت گروه‌های دو نفری مورد آزمایش قرار می‌گیرید به صورت مجزا، ولی شما فراموش نکنید که در واقعیت نفر دومی در کار نیست، اون آزمودنی تنها است ولی خیال می‌کند که قرار است آزمایش با یک نفر دیگر به صورت همزمان انجام شود. گفتند ما دو تا آزمایش داریم. یکی یک آزمایش است بر روی هیجان مثبت، این مقداری هیجان‌انگیز و جذاب است و شما وارد یک بازی می‌شوید یک سری کارهایی می‌شوید که در انتها به شما یک سری بلیط بخت آزمایی هم به عنوان هدیه داده می‌شود و با این بلیط‌هایی بخت آزمایی می‌توانید شرکت کنید و تا سی دلار برنده شوید. پس ببینید هم هیجان‌انگیز است کار و هم یک سری منافع دارد. گفتند آن یکی کار چیست؟ آن کار در واقع یک چیز حوصله سر بر است، خسته‌کننده است. قرار است آزمودنی دیگر برود مثلا در یک کلاس شرکت کند و هیجانات او، یادگیری او و میزان تمرکز او و واکنش‌های او در جریان در یک سخنرانی معمولی که خیلی سخنرانی جذابی هم نیست سنجیده بشود. طبیعتا وقتی به فرد حق انتخاب می‌دهند، افراد دوست دارند گزینه اول را انتخاب کنند، بروند در مسابقه‌ای که هم هیجان داشته باشد هم در آخر شاید در قرعه‌کشی برنده شوند و سی دلار هم ببرند. به همین دلیل به نفر اول گفتند انتخاب با شما است شما کدام را انتخاب می‌کنید؟ کدام را بدهیم به شریک شما، آن کسی که باشما مورد آزمایش قرار می‌گیرد، که در واقع گفته شد که نفر دومی در کار نیست. خوب ۸۰ درصد گفتند که این بخت‌آزمایی را ما انتخاب می‌کنیم. یعنی می‌شود حدس زد انسان‌ها گاهی خود محور هستند، گاهی اوقات دوست دارند کار جذاب‌تر به خودشان بیفتد وکار سخت‌تر و حوصله سربر را به دیگری بدهند. تا این جای کار کشف آن چنان خارق العاده‌ای هم نیست ولی گفته شد حجم افرادی که بررسی کردند خیلی زیاد هم نبود و همه آن‌ها خانم بودند. ۱۶ نفر از 20 نفر آمدند و آن بلیط آزمونی که در آن بخت آزمایی برنده می‌شوند را انتخاب کردند. تا این جای کار، کار خارق العاده نبود. دز قسمت دوم گفتند که خیلی خوب حالا که شما این را انتخاب کردین، به نظر خودتان چقدر انتخاب شما اخلاقی بوده است که بلیط را برداشتی برای خودت و کار کسل‌کننده را دادی به شریک‌ات؟ ۵ درصد گفتند درست بوده است، یعنی اکثریت افراد احساس کردند که بله حق با شماست. درست می‌گویید؛ کار ما منصفانه نبود. اخلاقی نبود. ما زرنگی کردیم کار خوب را برای خودمان برداشتیم. ولی ما این گونه هستیم چه کنیم؟ من سختم است من حوصله‌ام سر می‌رود. من ادعای اخلاق نمی‌کنم. ۵ درصد فقط از کار خود دفاع کردند و ۷۵ درصد گفتند درست می‌گویی باید کار راحت‌تر را می‌دادیم به آن یکی. البته از آن ۱۶ نفری که برای خود انتخاب کرده بودند، نه آن چهار نفری که به فرد دیگری داده بودند. در اتفاق بعدی گفتند بیایید بین یک تا نه هم کار اخلاقی خود را امتیاز بده (Morality) یا میزان اخلاقی بودنش را. عدد ۹ یعنی خیلی شاهکار اخلاقی است و عدد بالاست و 1 یعنی خیلی بد جنسی و بد طینتی. آزمودنی ها به طور متوسط نمره ۳۸/۴ به خودشان دادند. تا این جای کار باز هم چیز خاصی در پژوهش نیست. منتها آمدند پژوهش را باز به صورتی دیگر روی عده‌ای دیگر تکرار کردند. آن هم داستانش این است که گفتند ببین باز همان داستان است که شما یا می‌روی آزمون اول و بلیط بخت آزمایی را هم به عنوان هدیه می‌بری، خیلی هم هیجان‌انگیز است یا می‌روی آزمون دوم که باید بشینی یک متن سخنرانی کسل کننده را گوش بدهی و بعد آنجا شما را ارزیابی کنند. حالا کدامش را شما انتخاب می‌کنی؟ کدام را می‌دهی به نفر بعد؟ منتهی می‌توانی بزای انتخاب یکی از این کارها سکه بیندازی. یعنی اجازه دادند که یک عامل سوم، یعنی پرتاب سکه وارد بشود. فکر کنم آن بحث‌های قبلی یادتان هست، بحث‌های فیش باخر که که تاس رو می‌دادند دست طرف و می‌گفتند برو برای خودت تاس بریز، در این کار سکه دادند که البته از نظر زمانی نگاه کنید این کار مقدم است بر کارهای فیش باخر. کارهای پیش یعنی بتسون یکی از ابداع کننده‌های این الگو بود. در آزمایش بعد وقتی که طرف سکه می‌اندازد، می‌تواند بر اساس آن انتخاب کند. نتیجه چه شد؟ نتیجه جالب است. ۹۰درصد افراد باز کار هیجانی را برای خود برداشتند. 10 درصد دادند به شریک‌شان. در واقع ۹۰ درصد به شریک‌شان کار خسته‌کننده و نشستن در کلاس را دادند. منتها شما می‌توانید حدس بزنید این فرد احتمالا تقلب کرده است. زیرا در واقع نمی‌شود سکه اینگونه سوگیرانه بیاید و در واقع خود دنیل بتسون می‌گوید دو حالت وجود دارد: یا اینکه این سکه ذاتا تمایل دارد به صاحبش نان برساند یا این که واقعا طرف تقلب کرده است. که حدس می‌زنم شما حدس دوم را می‌پذیرید. منتها قشنگی این پژوهش این جا بود، دقت کنید اسلاید بعد قشنگی این پژوهش را نشان می‌دهد. خوب پس طرف سکه انداخته و در گفتن نتیجه سکه بنابر حدس قوی ما، تقلب کرده است. و الا نمی‌شد که اکثریت ۹۰ درصد به نفع خودشان بیاید ولی وقتی از آزمودنی‌ها پرسیدند که خدایی این توزیع به نظرت اخلاقی بود؟ اینکه ۹۰درصد مواقع کار راحت را خودت برداشتی در مقایسه با اینکه این کار راحت را به دیگری ندادی به نظرت این کاری اخلاقی بود؟ ۸۰درصد گفتند بله، چرا که نه، ما سکه انداختیم! در صورتی که ما می‌دانیم سکه را تقلب کرده است و باز آن سوال یک تا نه وقتی از آن‌ها پرسیدند، گفتند به خودتان چقدر از نظر اخلاقی نمره می‌دهی؟ ۳/۷نمره داد. در واقع ۳ شماره فعل اخلاقی‌اش بالا آمد، کارکتر اخلاقیش آمد بالا. بعد پیام قشنگی بتسون از این برداشت کرد. می‌گوید انسان‌ها وقتی کار غیر اخلاقی می‌کنند اکثریت این آگاهی را دارند که دارند انصاف را رعایت نمی‌کنند. دارند اجحاف می‌کنند. دارند خودخواهی می‌کنند. فقط منافع خودش را می‌بیند. اما اگر یک دست آویز بدهی، یک اجازه بدهی که در آن داستان را بپیچانند مثل همان سکه، شما می‌دانید یک سکه رو منصفانه ننداخته است و الا ۹۰درصد کار خوب به آن‌ها نمی‌افتاد، یعنی لااقل یک تعدادی از این‌ها تقلب کردند ولی وقتی که پای عنصری مثل سکه انداختن رو میاری وسط، انسان‌ها مثل این که اون عذاب وجدان و سرزنش‌ خودشان یه جوری ماست مالی می‌شود و ۸۰ درصد می‌گویند بله همین بوده، به حق بوده. پس این یک یافته خیلی کلیدی شد و اساس پژوهش‌های بعدی رو تشکیل داد و از روی این خیلی کارهای متنوع دیگری صورت گرفت. ما یک درس عملی یاد می‌گیریم؛ انسان‌ها خیلی هایشان احساس خودآگاهی دارند، سرزنش خود دارند وقتی فعل بدی انجام می‌دهند ولی اگر فرصت بدهی یک جوری بتوانند به خود کلک بزنند به خودشان دروغ بگویند، به دیگران دروغ بگویند و فعل خودشان را اخلاقی کنند ناگهان می‌بینید از این فرصت استفاده می‌کنند. پس شما می‌بینید که خیلی از جاها که می‌گویند مثلا شورا تصمیم گرفته، آیین‌نامه این جوربوده، براساس مقررات بوده، دادیم کامپیوتر تعیین کرده؛ این احساس است که اصل این موضوع فرقی نکرد، چه جوری می‌شود که حتی وقتی می‌رود در شورا، و در روابط و براساس پروتکل، باز همان چیزی که تو می‌خواهی اتفاق می‌افتد؟ ولی فرق آن این است که (با وجود بهانه ای مثل سکه یا مقررات یا آیین‌نامه) افراد فرصت نشان دادن یک وجه اخلاقی را پیدا می‌کنند. می‌توانند به خود و دیگران این پیام را بدهند که این خودخواهی نبود، شرایط این گونه بود، تصمیم جمع بود، براساس الگوریتم کامپیوتری مشخص شد، یا براساس قرعه کشی مشخص شد. در صورتی که شما خودت در قرعه کشی دست بردی. این کشف مهمی بود و نشان می‌دهد اگر به انسان‌ها اجازه Excuse یا بهانه بدهی، می‌تواند به نفع شکل‌گیری ریاکاری اخلاقی منجر بشود. پژوهش‌های زیادی بعد آن صورت گرفت. خود بتسون دو سال بعد یعنی در سال۱۹۹۷چند ایراد رو رفع کرد و چندتا آزمایش رو تکرار کرد که نتایج جالبی دارد. یک عده گفتند شاید داستان (Harking) بوده یعنی hypothesizing after result are known یعنی اینجوری بوده است که وقتی سکه مثلا شیر اومده بعدش طرف یادش رفته یا حافظه‌اش خراب شده. گفته اوه شیر چی بود؟ یعنی (کار سخت) به من می‌رسد یا به او می‌رسد؟ یعنی آنجا دست کاری کردند. یعنی طرف از قبل در ذهنش گفته بود شیر یعنی(کار سخت) به من می‌رسد و خط یعنی به اون. یعنی بعد تازه یادش آمده (اگر) شیر (بیاید یعنی) کار بده مال من است و خط یعنی کار خوب مال اوست. به این می‌گویند وقتی نتیجه مشخص شد شما بیای و پیش فرض‌هایت را دست کاری کنی. این یعنی یک اجازه. برای اینکه این مشکل را بتواند حلش کند آمد روی سکه‌هایی که می‌اندازند یک استیکر چسباندکه وقتی این میاد یعنی باید کار خوب را بدهی به اون یکی. یعنی اینکه دیگر اجازه نداد که توی ذهن خودشان بتوانند خود را فریب بدهند. باز هم دید که نخیر. برطرف نشد. یعنی نشان می‌دهد آدم‌ها واقعا، رسما و علنا تقلب کردند ولی گردن نمی‌گیرند تقلب‌شان را. باز کارهای دیگری کرد که یک ذره در آن‌ها شبه است که آیا واقعا این‌ها به این حجم قابل تکرار هست یا نه؟ گفت خیلی خوب بیا جلو آیینه سکه بنداز و البته منظور این نبود که مثل سوپری‌ها و این‌ها چیزی باشه که دیگران ببینند سکه‌ات چه جوریه، این آزمایش این مدلی بود که خودت بتونی خودت رو ببینی. یعنی چهره خودت را ببینی توی آینه و (این در ذهنت بیاید که) تو آدمی بودی که تقلب کنی؟ پدر و مادر تو را این جوری بار آوردند؟ خجالت نمی‌کشی که الان خودت را می‌بینی که داری کلاه می‌ذاری سر دیگران؟ با کمال تعجب دیدند که بله، این افزایشawareness می تواند خوشایند باشد و در واقع awareness یعنی خود آگاهی. در self-awareness condition در آزمایشات طرف رو می‌گذارند جلوی آیینه و می‌گن صدای خودت رو بشنو یا اینکه دست خط خودت باشه یا اسم خودت رو تکرار کن که یادش بیفته من کی هستم و اون شخصیت خودش رو زنده کنه. دیدن وقتی افراد Low self-awareness دارند، یعنی خودآگاهی پایین دارند، مثلا دیدند وقتی اتاق تاریک است یا عینک دودی می‌زنند یا خودکار دست مقابل‌شان است، تو این شرایط کمتر کار خوب را انجام دادند یعنی سکه‌اش ناعادلانه آمده است ولی وقتی High awareness، ۵۰ درصد شده، یعنی سکه منصفانه آمده است. یعنی اینکه به دیگری کار خوب رو محول کنی ۵۰ درصد اتفاق افتاده. در صورتی که وقتی جلو آیینه نبوده ۱۵٪ این اتفاق افتاده. پس افزایش Self-awareness می‌توانند کمک کند(که دروغ صورت نگیرد.) یا کار دیگری آمدند کردند؛ قبل آزمایش یک خطی نوشته بودند که آدم منصفانه باید این کارها را توزیع کند، کار درست اخلاقی توزیع منصفانه است. یک مقداری تغییر ایجاد کرد ولی خیلی نه، ولی تلفیق افزایش خودآگاهی یعنی جلوی آیینه بودن و پیام اخلاقی باعث شد که به سمت منصفانه شدن حرکت کنه و ۵۷٪ کار خوب را بدهند به یکی دیگه در صورتی که در حالت های دیگر از ۰٪تا ۲۹٪ این اتفاق افتاده. پس این بحث جالبی‌ست ما اون رو دنبال خواهیم کرد. یک کار جالب دیگه‌ای هم از دنیل بتسون هست که امیدوارم در جلسات بعدی اون رو معرفی کنم. این فایل یک مختصری بود درباره‌ی ریاکاری اخلاقی.
Document