عرض سلام دارم خدمت شما دوستان و علاقهمندان عزیز اگر موافق هستید یک پژوهش تحمل برانگیز دیگر را خدمتتان معرفی کنم. پژوهش بسیار جدیدی است و مربوط به ماه مارس ۲۰۲۱ است یعنی ماه گذشته و در ژورنال معتبر proceeding of the national academy of sciences یا PNAS به چاپ رسیده و نویسنده بسیار برجستهای در مجموعه نویسندگان آن وجود دارد. وقتی این پژوهش را خواندم حس کردم چقدر پژوهش جالب و خلاقانهای است و نکته خیلی جالبی که آنها توانستهاند با یک روششناسی خیلی ساده و در واقع با ابزارهای خیلی ساده کار جذابی را انجام دهند که بسیار نو است و خیلی وقت است که آدم با این مطالب آشنا بوده، در ذهنش بوده ولی آنها چقدر راحت آمدهاند و برای اولین بار آن را به صورت علمی اندازهگیری کردند و در واقع معیارهای آن را مشخص کردند. در فهرست نویسندگان، شما افراد برجستهای میبینید مانند Daniel Gilbert و Timothy Wilson. آنها افراد بسیار برجستهای هستند روانشناسان بسیار معتبری هستند که کارهای خیلی ارزشمندی انجام دادهاند مثلاً Daniel Gilbert کار مهمی که انجام داده بود در مورد مسئله پیشبینی عاطفی است در مورد مسئله احساس خوشبختی است او احساس اینکه شخص صفت خودش، در واقع صفات شخصیتیاش به ثبات رسیده است کارهای بسیار برجستهای دارد که حالا فرصت مرور آن نیست Timothy Wilson هم در زمینه مسئله ناخودآگاه و ادراکات پنهان ما خیلی کارهای جالبی انجام داده. اولی از دانشگاه هاروارد است، دومی از دانشگاه ویرجینیا به همراه همکاران دیگر. مقاله اسمش است do conversations end when people want them to (آیا مکالمات / گفتوگوها زمانی که شما میخواهید به انتها میرسد؟) و کار جالبی که در این پژوهش کرده این است که وقتی دو انسان دارند با یکدیگر گفتوگو میکنند، حالا دو فرد خیلی نزدیک ممکن فردی که یک رابطه عاشقانه دارد افرادی که خیلی احساس دلبستگی به هم دارند یا اصلاً غریبه هستند وقتی گرم گفتوگو میشوند در واقع کی گفتوگو به نتها میرسد؟ و آیا زمانی که گفتوگو به انتها میرسد زمانی است که هر دو دوست دارند یا یکی یا حتی چهبسا هر دو احساس میکنند گفتوگو یا تا تمام ماند یا خیلی بیشازحد کش پیدا کرد یعنی جالب است این، ببینید یک پدیدهای را خیلی خلاقانه آمده و نگاه کرده که دو نفر وقتی با همصحبت میکنند در دلشان آیا این صحبت را میکنند که دیگر بهاندازه کافی صحبت کردیم یا اینکه در دلشان این حس است که ایکاش بیشتر صحبت کنیم اگر مزاحمت نیستم بگذار بیشتر ادامه دهم و جالب است که خیلی این کار را دیگران اندازهگیری نکردند و به همین دلیل است شما میبینید باوجوداینکه مقاله ساختار سادهای دارد در چنین ژورنال معتبری به چاپ رسیده است. من فکر کردم خالی از لطف نیست که یافتههای این پژوهش را با هم مرور کنیم. این هم یک تبلیغی برای Timothy Wilson باشد، دو کتاب خیلی خوب دارد: redirect the surprising new science of psychoilogical change که البته کتاب قبلتر او که مربوط به سال ۲۰۰۲ است خیلی به نظر من جذابتر است، stangers to ourselves (غریبههای نسبت به خودمان) و در واقع مسئله ناخودآگاه را خیلی قشنگ و شاید بگویم یافتههای خیلی رازآلودی که در مورد ناخودآگاه ما و خطاهای شناختی ما در شناخت از آن را مطرح میکند ولی فعلاً جای آن نیست و پژوهش فعلی عملاً هیچ ارتباطی با آن کارهای قبلی ندارد. سوالی که نویسندهها مطرح کردند این است: مکالمات چگونه پایان مییابند؟ حالا مکالمه بین دو غریبه یا بین دو آشنا، بین دو آدمی که خیلی با هم عاطفی هستند، صمیمی هستند، بستگان درجه یک هستند، دوستان نزدیک هستند، عاشق و معشوقاند یا کلاً افرادی که شما ممکن است در خیابان ببینید؛ یعنی کجا است که شما فکر میکنید دیگر بس است و ما بیشتر از این ادامه نخواهیم داد. چگونه میفهمیم که زمان پایان گفتوگو است؟ چگونه آن را بهطرف مقابل علامت میدهیم؟ کی و چگونه گفتوگو تمام میشود؟ اینها سوالاتی است که با کمال تعجب خیلی در مورد آنها پژوهش صورت نگرفته است. در جریان این مقاله یا این مطالعه دو پژوهش مستقل انجامشده که پژوهش اول را الان خدمتتان توضیح میدهم و چند دقیقه دیگر پژوهش دوم را با یکدیگر مرور میکنیم. در مطالعه اول چگونه کارکردند؟ ۸۰۶ نفر که ۳۶۷ نفر خانم بودند با میانگین سنی ۳۷ سال را به صورت تصادفی انتخاب کردند از افراد داوطلب و از آنها خواستند که آخرین مکالمه خود را با افراد نزدیک و آشنا به یاد بیاورند؛ یعنی درخواستی که از آنها کردند این است که ببینید در چند روز اخیر آخرین باری که با یک نفر نشستید و گرم گفتوگو شدید، با همصحبت کردید از نزدیکان شما و شروع کردید با همصحبت کردن آن را به یاد بیاورید. حالا میخواهیم راجع به آن چند سؤال از شما بپرسیم و مهمترین سوالی که دنبال آن بودن این است: آیا در گفتوگو زمانی بود که شما بخواهید مکالمه تمام شود؟ یعنی یک جایی شما حس کنید که فکر کنم وقت این است که دیگر قطع کنیم ولی مکالمه را ادامه داده باشید. در واقع میخواهد این را بپرسد که انسانها چقدر دقت دارند، چقدر توان دارند که حدس بزنند زمان قطع مکالمه است یعنی نه خیلی پرحرفی کنند نه از آنطرف مکالمه نام تمام بماند. حالا این چرا اهمیت دارد؟ حالا برای شما خواهم گفت. اگر ما انسانها اینگونه که ادعا میکنیم توانایی بالای همدلی داریم توانایی بالای درک متقابل دیگران را داریم لااقل این یک عنصر را باید خیلی راحت بفهمیم دیگر، مثل اینکه خب فکر کنم دیگر زیاد حرف زدم یا هنوز باید راجع به آید مسئله ادامه بدیم. اگر دو نفر نمیتوانند توافق کنند راجع به اینکه کی مکالمه باید تمام شود آن موقع نشان میدهد ما انتقال پیام و درک متقابل دیگران حتی در بنیادیترین امور، در واقع میبندیم. خب نتایج چه بود؟ نتایج این مطالعه اول. ببینید اصلاً خیلی طراحی آن ساده است ۷۸ درصد مکالمه همان روز یا روز قبل را اعلام کردند یعنی بیشتر مکالمه هوایی که یادشان آمد مربوط به همان یک الی دو روز اخیر بود و ۷۹ درصد مکالمه هوایی که اعلام کردند با دوست یا بستگان یا آن فردی بود که اتصال رمانتیک به او دارند. حالا نمیدانیم که اسمش را چه بگذاریم؟ دوستپسر؟ دوستدختر؟ اسمش را نامزد بگذاریم یا هر چه که هست. ولی در اصل ۷۹ درصد با این افراد بود. ولی آن سوالی که مطرح شد که آیا زمانی بود که حس کنید که بس است و مکالمه را تمام کنیم ولی مکالمه ادامه پیدا کرد؟ ۵/۶۶ درصد پاسخ مثبت دادند یعنی تقریباً دو سوم افراد اعلام کردند که وسط مکالمه یک جایی بود که حس کردیم بس است ولی مجبور بودیم ادامه دهیم. پس این یافته اول را شما بهعنوان سنگ بنا بگیرید که اکثریت ما در مورد اینکه کی مکالمه را تمام کنیم، یک خطای فاحش مرتکب میشویم و وقتی شما دارید با بستگان خوب نزدیک خود و با دوستان صحبت میکنید که یک ذره حالا ذهنتان را بدبین نکنم، ناراحتتان نکنم، در دو سوم موارد وقتی مکالمه تمام میشود بهاحتمالزیاد، طرف مقابل این حس را داشته که بس است دیگر حالا چقدر این مطلب را کش دادی، چقدر ادامه دادی؛ یعنی شما از آن مقدار تعیینشده عبور کردی و بیشتر رفتی. حالا حتی آمد و یک مطالعه تکمیلی انجام داد در یک گروه کوچکتر. در مطالعه تکمیلی جواب آن سؤال ۹/۸۰ درصد بود یعنی در واقع چهار پنجم افراد حس کردند که خب بس است دیگر ولی کماکان به گفتوگو و مکالمه ادامه دادند و جالب است که یک نکته ظریف دیگر است که پشتبندش است که ۵/۹۰ درصد یعنی تقریباً ۹۰ درصد آنهایی که یک مقطعی از مکالمه به این نتیجه رسیدند که بس است دیگر ایکاش الان مکالمه تمام شود تا آخر مکالمه روی حرف خودشان باقی ماندند پس یعنی اگر شما دارید با یکی صحبت میکنید و او یک لحظهای است که حس میکند بس است دیگر کاش قطع شود فقط ۱۰ درصد امکانش است که دوباره به مکالمه علاقهمند شود یا نکته جالبی گفتی بگذار ادامه دهم، حب این هم بگو، این هم بگو، بعد برویم. ۹۰ درصد موارد تا آخر جلسه دارد با خودش کلنجار میرود و در دل خود یا با ناخنهایش بازی میکند یا دسته صندلی را فشار میدهد که خیلی خسته شدیم بس است ادامه ندهیم. پس ببینید یک خطای فاحش داریم که آن خطای فاحش، خیلی هم معتبر است این نیست که لحظهای میآید و میرود وقتی آن لحظه پایان آن لحظه انتهای گفتوگو رسید، دیگر بعدش افراد به ادامه گفتوگو علاقهمند نمیشوند، حس منفی خواهند داشت و این است که ۵/۶۶ درصدی که اعلام کرده بودند ایکاش مکالمه زودتر تمام میشد معمولاً همینطور که زمان میرود جلو، حس بدتری به مکالمه پیدا میکنند. حالا شما ممکن است بگویید ما همه اینها را میدانستیم معلوم است مردم وقتیکه با یکدیگر صحبت میکنند، صحبتشان گرم میشود بعد یادشان میرود که زمان را نگاه کنند، بعد حس میکنند که چقدر حرف زدیم یا مثلاً چقدر این ادامه پیدا کرد ولی قشنگی کار این است که این آمده اندازهگیری کرده و با متدولوژی ساده آن را نشان داده است. حالا بیایم ببینیم که در واقع چه تعدادی را پیدا کردیم چون این اعداد کمی تحمل برانگیز است و اگر شما خوب فکر کنید این میتواند زمینه پژوهشهای خیلی جذاب و سادهای باشد که شما حتی میتواند انجام دهید. وقتی از آنها پرسید که طول آن مکالماتی که شما در یک الی دو روز اخیر یادتان آمد بهطور متوسط چقدر بوده، ۱۴ دقیقه است یعنی مکالمهای که طرف میانگین گفته بود ۱۴ دقیقه بود با انحراف معیار ۵/۱۱. منتهی طول مطلوب چقدر است. اینجا یک ذره دشوار میشود، ممکن است شما اگر یک لحظه سریع و سطحی نگاه کنید مطلب را بد متوجه شوید وقتی از آنها پرسید که دوست داشتید مکالمه چقدر طول میکشید؟ میانگین پاسخ افراد ۱۵.۹ دقیقه است یعنی تقریباً اگر شما نگاه کنید تفاضل مکالمه واقعی تا مطلوب ۹/۱ دقیقه بوده است. منتهی شما ممکن است بگویید که من الان چند دقیقه پیش عرض کردم که ۶۶ درصد و در یک مطالعه ۸۰ درصد مردم حس کردند که چقدر مطالعه طول کشید کاش زودتر تمام میشد. پس چطور میانگین از ۱۴ بالاتر است؟ این برای این است که در واقع شما اگر نگاه کنید آنهایی که ۶۶ درصد گفتند مکالمه کاش زودتر تمام میشد، آن چند درصدی که کمتر بودند و گفتند ایکاش مکالمه طول میکشید، آنها ممکن است خیلی اعداد بالایی داده باشند مثلاً اگر ۱۴ دقیقه طول کشیده آنها گفتند که من دوست داشتم ۲ ساعت طول میکشید و به همین دلیل این میانگین مطلوب به دقیقه بیش از ۱۴ دقیقه یا اصل مکالمه درآمده است، که این به این دلیل است که توزیع نرمال نیست، سمت راست منحنی همینطور امتداد دارد. ممکن است طرف بگوید من دوست داشتم ۴۰ دقیقه طول بکشد. در نتیجه میانگین مطرحشده را بالابرده است و شما را به خطا انداخته است. به همین دلیل آمد گفت بجای که بگوییم در واقع میانگین مکالمهای که افراد دوست داشتند ۵/۱ دقیقه کوتاهتر در آمد درصورتیکه ۶۶ درصد افراد اعلام کردند مکالمه خیلی بیشازحد طول کشید. ولی قدر مطلق را بیایید و ببینیم یعنی این سؤال را بکنیم که وقتی شما مکالمه تمام شد چقدر دوست داشتی که چقدر کمتر تمام میشد یا چقدر بیشتر ادامه پیدا میکرد؟ و اینها را با هم هضم نکنیم، چون اینجا شما ممکن است بگویید پس خیلی از مردم خطا نزدهاند، گفتند مکالمه ۱۴ دقیقه طول کشیده ولی بهطور میانگین ما دوست داشتیم ۹/۱۵ دقیقه طول بکشد. ۹/۱ دقیقه خطا کردند پس مردم چنین هم پرت نمیزنند، میتوانند بفهمند کجا گفتوگو باید ختم شود و یا گفتوگوی مطلوب کجا ختم نشود، صحبتمان گلانداخته و ادامه دهیم.. نه وقتی میآیند و نگاه میکنند میفهمند که اینها یکدیگر را خنثی میکنند، یک تعداد زیادی فکر میکنند که مکالمه خیلی بیشازحد طول کشید، یک تعدادی هم فکر میکنند که کم طول کشید، آن تعدادی که فکر میکنند کم طول کشید در اقلیت هستند ولی چون انتظار داشتند که چندین دقیقه بیشتر طول بکشد یکدیگر را خنثی کردند و تفاضل آنچه که واقعی بود تا مطلوب، فقط ۹/۱ دقیقه شده است. اگر بیاییم و قدر مطلق بگیریم یعنی صرفنظر از اینکه مثبت یا منفی است، علامت آن را برداشته و جمع کنیم آن موقع ۶/۶ دقیقه درمیآید و اگر این را نسبتی نگاه کنیم ۵۶ درصد بدست میآید با انحراف معیار ۱۳۲ درصد. پس این را بهعنوان یک اصل زندگی نگاه کنید هر وقت با یک نفر وارد گفتوگو شدید آن گفتوگو وقتی تمام میشود حدود ۵۶ درصد زمان گفتوگو شما خطا کردهاید، یا باید بیشتر ادامه پیدا میکرد یا کمتر ادامه پیدا میکرد. پس بهعبارتدیگر انسانها چقدر ضعیف هستند در درک اینکه با هم به یک توافق یا یک تفاهمی در مکالمه برسند. حالا یک سؤال دیگر نیز از افراد کردهاند. اینجا دقت کنید دارند از طرف میپرسند که مکالمه چقدر طول کشید و دوست داشتی چقدر طول بکشد؟ گفتند که حالا که خودت دوست داشتی که آنقدر طول بکشد خودت حالا فکر میکنی طرف مقابل چقدر دوست داشته که مکالمه طول بکشد؟ در واقع فقط مطلوب خودت نه، مطلوب او (طرف مقابل) به نظرت چقدر میباشد؟ اینجا ببینید مطلوب خودش است و طول مکالمه. حالا اینجا میخواهیم تفاضل واقعی تا مطلوب طرف مقابل را اندازهگیری کنیم. مردم حس میکنند که طرف مقابل ۸/۵ دقیقه بهطور متوسط دوست داشتند که مکالمه بیشتر باشد یعنی حدس میزدند که مکالمه را زود تمام کردند. من فکر کنم زود گفتم خیلی خوشحال شدم از دیدارتان با اجازه مرخص میشوم. در صوتی که ۸/۵ دقیقهای باید بیشتر طول میدادم، طرف مقابل احتمالاً از طول مکالمه بیشتر استقبال میکرد و همین را وقتی در قالب قدر مطلق قرار دهیم میشود ۷/۸ دقیقه و اگر درصد را به نسبت بهکل درصد مکالمه قرار دهیم ۸۰ درصد میشود یعنی ما تقریباً حسمان این است که طرف مقابل، ۸۰ درصد حجم آن مکالمه واقعی که داشتیم بیشتر دوست داشته ادامه پیدا کند با یک انحراف معیار ۲۰۶ درصد. پس پیام دیگر، ما اصلاً در خواندن طرف مقابل هم خیلی ناتوان هستیم یعنی اصلاً نمیدانیم که طرف مقابل چقدر میخواهد؛ یعنی ببیند یک چیز به همین سادگی، سلام به این سادگی که رد میشویم و میگوییم که صحبت خوبی بود در آن حدود ۸۰ درصد خرابکاری میکنیم، در درک ذهن مقابل و در احساس خود نیز چیزی نزدیک به ۵۰ تا ۶۰ درصد همین حس را داریم. حالا میگویم این را بهعنوان یک پدیدهای بهخصوص برای آن دوستان عزیزی که شاید یک مقدار کمالگرا هستند به قول خودشان وسواسی هستند، perfectionism هستند بهعنوان یک آتو و دستآویز برای این نشود که همیشه نگران هستم، دارم زیاد حرف میزنم، کمحرف میزنم. چرا تلفن را زود قطع کردم؟ چرا تلفن را ادامه دادم؟ نمیدانم، من فکر میکنم زیاد سؤال میکنم یا من فکر میکنم مطلب را نگفتم، سمبل کردم زود قطع کردم او دلخور نشود. پیش خودتان اینگونه فکر کنید که اوضاع خیلی بدتر از آن است که فکر میکنید و همه اینطور هستند پس خیلی حالا خودتان را سرزنش نکنید و خیلی هم حساس نباشید فقط اصل کلیاش را بدانید. منتهی در مطالعه اول ببینید یک ایراد داشت. اولاً یادآوری فرد بود، یادآوری ما میتوانست سودگیرانه باشد اما ما نمیدانیم که طرف مقابل چه فکری میکند، طرف مقابل رفته بود این فقط احساس خود طرف بود که حدس میزد طرف مقابل چه میخواست. در مطالعه دوم این است که میگویم آدمهای خلاق ببینید چه کارهای سادهای انجام میدهند. این دفعه در مطالعه دوم ۲۵۲ نفر که ۱۵۷ نفر خانم بودند با میانگین سنی ۲۳ سال، جوانتر بودند، احتمالاً از بین داوطلبان جوان انتخاب کردند و گفتند شما بیایید با یک غریبه بنشین و راجع به مطلبی به انتخاب و تفاهم دوتایی صحبت کنید. این به همین سادگی است. دو غریبه را روبروی یکدیگر نشانده، شما در تاکسی هستید، در صف نانوایی هستید، در اداره هستید، کنار یکدیگر نشستید و صحبت کنید. منتهی یک مقدمهای گفته بود که شما بنشینید بین ۱ تا ۴۵ دقیقه با یکدیگر صحبت کنید و در آزمون ما شرکت کنید. مطلب چیست؟ در مطلب زود به یک تفاهمی برسید. میخواهید راجع به تورم صحبت کنید، راجع به کرونا صحبت کنید، راجع به مسائل تحریمها صحبت کنید، مسائل روز، میخواهید مسائل سیاسی باشد، مسائل سلبریتی ها باشد، با یکدیگر یک صحبتی انجام بدید. منتهی از هر دو طرف بعداً سؤالات را میپرسد. به نظرت مکالمه زود تمام شد؟ دیر تمام شد؟ طرف مقابلت زیاد حرف زد؟ کمحرف زد؟ تو دوست داشتی بیشتر حرف بزند؟ کمتر حرف بزند؟ به این نیت که بعداً بفهمند که این دو تا چقدر خوب یکدیگر را فهمیدند. باز یک ریزهکاریهایی را نیز لحاظ کردند. مثلاً گفتند شما بین ۱ تا ۴۵ دقیقه در آزمایشگاه ما نشستید و دارید با یکدیگر صحبت میکنید، بقیه زمانتان تا سقف ۱ ساعت را باید در آزمایشگاه بمانید. پس اینگونه نشود که افراد فکر کنند که برای اینکه زودتر از این آزمایش خلاص شوند و به بیرون بروند هر دو ظرف ۲ دقیقه مکالمههایشان را تمام کنند چون بقیه زمان را باید میماندند و کارهای دیگری میکردند، یعنی ۱ ساعت از وقت شما را ما در واقع بهعنوان داوطلب، حالا یک حقالزحمهای یا یک پاداش مختصری هم دادند خریداری کردم و باز هم آن سؤال بود، آیا در گفتوگو زمانی بود که بخواهید مکالمه تمام شود یا نه؟ باز هم ۷/۶۸ درصد گفتند آره، ولی اینجا خبر خوب این است که از هر دو طرف میتوانیم بپرسیم. میدانید که یعنی این زوجهای که با یکدیگر دارند صحبت میکنند، این دو نفری که دارند با یکدیگر صحبت میکنند از طرف مقابل هم میشود از طرف مقابل هم میشود پرسید یعنی خلاقیت آن در همین است از اینطرف میپرسید که فکر میکنید چقدر زیاد حرف زدی؟ طرف مقابلت زیاد حرف زد؟ بعد میروید از آنطرف مقابل میپرسید به نظر خودت شما زیاد حرف زدی؟ طرف مقابلت زیاد حرف زد؟ فکر میکنی باید مکالمه کوتاهتر میشد؟ باید طولانیتر میشد؟ و … در واقع این کار قشنگ که اشارهکرده که هیچ کسی نیامده این مسئلهای به همین سادگی را اندازهگیری کند. بیایید آنچه که بدست آمده است را مشاهده کنیم. این دفعه دیگر یافتههای ما متقن هستند چون با طرف مقابل آمدند double check کردند یعنی کنترل متقابل کردند و این ۸۷ درصد جالب است چون قبلی نیز همین درصد بدست آمد. میدانید ۶۶ درصد گفتند که آره، مکالمه بیش از آن که میخواستیم کش آمد. پس یک یافتهای است که کمکم دارد خود را نشان میدهد که تقریباً فکر کنید دو سوم مکالمههایی که با افراد غریبه و آشنا دارید، طرف مقابل وقتی مکالمه دارد تمام میشود، میخواست که زودتر تمام شود یعنی شما زیاد حرف زدید. ولی حالا ممکن است فکر کنید که آنطرف مقابل چه میگوید؟ ببینید طرف مقابل در ذهنش چه میگوید؟ بازمیآییم و این ارقام را دنبال میکنیم. طول مکالمات در آزمایشگاه بوده و دقیق اندازهگیری کرده بودند ۲/۲۰ دقیقه بدست آمد با انحراف معیار ۸/۱۱ درصد. طول مطلوب فرد یعنی اگر از طرف پرسیدند فکر میکنید که از دو طرف میتوانند بپرسند طول مطلوب چقدر است؟ ۸/۲۰ بدست آمد. حالا شما ممکن است که بگویید هر دو خواستند ۲۰ دقیقه حرف بزنند و واقعاً همین بوده ولی گفتم این به صورت صوری است، این خطا است چون یک تعدادی خواستند مکالمه خیلی کوتاهتر باشد و یک تعدادی خواستند مکالمه خیلی طولانیتر باشد و وقتی آنها را با یکدیگر جمع میکنید، تفاضل حدود ۶/۰ دقیقه بدست میآید که این عددی نیست که ممکن است شما بگویید آفرین به این ذهنخوانی که شما فهمیدید. وقتی میآیند و قدر مطلق آن را نگاه میکنند یعنی بگویند که کم یا زیاد مهم نیست و قدر مطلق اینگونه است که این دو با یکدیگر جمع نمیشوند، علامت مثبت و منفی را برداشته و سپس با یکدیگر جمع میکنیم، آن موقع دیدند که عدد ۵/۷ دقیقه بدست میآید. ۵/۷ دقیقه در مقایسه با کل مکالمه که حساب کردند ۴۶ درصد مکالمات یعنی زمان مکالمه کمتر یا بیشتر از زمانی بوده که افراد دوست داشتند. حالا سؤال این است که آنچه فکر میکنید طرف مقابل میخواست چیست؟ تفاضل واقعی تا مطلوب طرف مقابل باز حدود ۳/۱ دقیقه و قدر مطلق ۵/۶ و قدر مطلق نسبت تفاوت ۵/۳۹ درصد بدست آمد یعنی باز میبینید سهم قابلتوجهی وجود دارد. حالا قشنگی آن در اسلاید ۳۴۲ است چون در این حالت میتوانی. بروید از طرف مقابل نیز بپرسید که چقدر دوست داشتید مکالمه طول بکشد؟ کمتر یا بیشتر؟ و بعد بیایید قدر مطلق آن را بدست آورید یعنی علامت مثبت و منفی آن را برداشته که بتوانید جمع کنید. در اینجا میگوید آنچه فرد فکر میکند که طرف مقابل میخواسته با آنچه طرف مقابل واقعاً میخواسته، یعنی مثلاً شما فکر میکنید که ما الان ۲۰ دقیقه صحبت کردیم، طرف مقابل هم فکر کرده کن ۲۰ دقیقه خوب است ولی طرف مقابل در اصل فکر میکرده که ۱۰ دقیقه بس بود و او داشت زیادی صحبت میکرد و پرچانگی میکرد. وقتی آمدند این را مشاهده کردند و با همین دو تا را دیدند، مقداری که شما حدس میزنید طرف مقابل میخواهد با مقداری که خودش واقعاً میخواهد ۴/۹ دقیقه بدست آمد یعنی ۸/۶۳ درصد مکالمه. باز هم میگویم این برای افرادی که میخواهند مبادیآداب باشند، شخصیتهای کمالگرا دارند، وسواسی دارند یک عدد ترسناک است؛ یعنی شما وقتی با یک نفر صحبت میکنید ۶۳ درصد آن زمانی که با او صحبت کردید در واقع پرت زدید یا باید کمتر صحبت میکردید یا باید بیشتر صحبت میکردید. اینقدر بد توانستید زمان پایان گفتوگو را هماهنگ کنید و این هم در واقع نموداری است که نشان میدهد که این مقدار زمانی است که قدر مطلق تفاوت بین واقعیت است که شما میبینید بعضیها حتی ممکن است کل اندازه مکالمه احساس کنند که مکالمه طولانی یا کوتاهتر بود یا همینطور نسبت افزایشیابنده را شما مشاهده میکنید. پس اگر بخواهیم یافته جالب این مطالعه را خدمتتان بگویم، یک یافته عملی که با خودتان ببرید تنها در ۶/۱ درصد مواقع (خیلی کم است.) گفتوگوها وقتی هر دو طرف میخواستند به اتمام رسیده است. پس شما وقتی با یک نفر صحبت میکنید فقط در ۶/۱ درصد مواقع هر دو وقتی با یکدیگر خداحافظی میکنند و از یکدیگر تشکر میکنند و میگویند خیلی خوشحال شدیم، قربان شما و خیلی لطف کردید، حسشان این است که بهاندازه صحبت کردیم یعنی بهغیراز این همه فکر میکنند یا او خیلی کمحرف زد یا خیلی زود در رفت نمیدانم چگونه یک دفعه ترسید، ناراحت شد و رفت یا چقدر حرف زد و او علاقه دارد و اصلاً نمیتوان این دو را با یکدیگر مقایسه کنیم. زمان پایان گفتوگوها در ۴/۲۹ درصد موارد وقتی بود که یکی از طرفین میخواستند. پس زمانی که اگر شما بخواهید هر دو بگویید که الان خوب بود، بهاندازه صحبت کردیم، فقط ۱ درصد موارد میباشد. زمانی که فقط یکی از طرفین فکر کند که بهاندازه صحبت کردیم، نه زیاد صحبت کردیم، نه کم صحبت کردیم فقط ۴/۲۹ درصد موارد است یعنی حدود دو سوم موارد افراد حس میکنند که افراد کم صحبت کردند یا زیاد صحبت کردیم. حالا باز جالبتر، یافته جالبتر آن در اسلاید ۳۴۵ است. در ۴۷ درصد مواقع هر دو طرف میخواستند که مکالمه زودتر تمام شود، این جالب است یعنی ۴۷ درصد مواقع گفته که زودتر تمام کنم، طرف مقابل فکر میکنید که داری در میروی، طرف مقابل نیز همین حس را داشته، فکر میکرده که الان باید بیشتر صحبت کنم، الان زود قطع کنم این فکر میکند که بدم آمد، فکر میکند از او اکراه دارم، دوست ندارم با او گرم بگیرم، بیرون بیایم؛ یعنی شما این را بهعنوان اصل در نظر بگیرید که جالب است که یک عده آمدند بهعنوان کار کمکی، این کار ها را تکرار کردند تقریباً به همین عدد رسیدند. وقتی شما دارید با یک نفر صحبت میکنید و سر تکان میدهید و صحبتتان خیلی گرم شده بدانید که در ۴۷ درصد مواقع هر دو میگویند ایکاش زودتر تمام کرده بودیم درصورتیکه شاید خجالت میکشند یا حس میکنند که باید مکالمه را ادامه دهند و از آنطرف هم در ۵/۹ درصد موارد هر دو طرف آرزو داشتند که ایکاش بیشتر طول میکشید، ایکاش صحبت میکردیم، نمیدانم چه شد، دوست داشتم بیشتر صحبت کنم، طرف مقابل هم دوست داشت بیشتر صحبت کند ولی حس کردم که باید قطع کنم و مزاحمتان هستم و او نیز حس کرده که من هم باید قطع کنم که شاید من مزاحم شوم. حالا چرا این اهمیت دارد؟ به این میگویند مسئلهای به نام coordination problem که میگوید که انسانها با یکدیگر وارد یک تعامل میشوند، بیشتر یک احساس خیالی دارند که همه چیز ملایم، لطیف و اسمز دارد پیش میرود یعنی خیلی فکر میکنند که ذهن طرف مقابل را خوب خواندند درصورتیکه شما میبینید در اکثریت موارد ما در خواندن ذهن طرف مقابل عاجز هستیم و در واقع یا داریم بیشازحد صحبت میکنیم یا کمتر صحبت میکنیم و این دستمایه صحبتهای شده که این بحث را دارد که میگوید برخلاف اینکه ما فکر میکنیم قدرت بالای درک دیدگاه طرف مقابل را دارد مثلاً ذهنش را خوانده یا خیلی از آنها عاشق و معشوق بودند، romantic lovers بودند و در واقع شما در نظر بگیرید در romantic lovers فرقی با افراد خیلی غریبه نداشته، عاشق و معشوق قربان و صدقه یکدیگر میروند و در ۶۶ درصد مواقع فکر میکنید که او وقتی دارد که احوالپرسی میکند یعنی دیگر بس است یعنی در همین صمیمیت عمیق، افراد نمیتوانند دقیق ذهن همدیگر را بخوانند و حرکت طرف مقابل را تخمین بزنند. منتهی ما دارای یک حس در واقع وهم گونه هستیم که همدیگر را خیلی خوب میفهمیم و خیلیها دارند بر روی اینها مانور میدهند و میگویند محتوای گفتوگو، فرمت گفتوگو نیست که انسانها را به یکدیگر متصل، این خطا، وهم و illusion میکند، این درک طرف مقابل است که ما را به یکدیگر میچسباند و شما خیلی از مواقع ممکن است بگویید ما اصلاً دو تا روح هستیم که واقعاً با یکدیگر آمیختهایم، در واقع ما اصلاً وجودمان یکی است، یکدیگر را خیلی خوب درک میکنیم، این شروع پژوهشهای است که نشان میدهد شما حتی نمیتواند تخمین بزنید که من کمحرف زدم یا زیاد حرف زدم؟ سرت را بردم یا اینکه زود در رفتم؟ یا اینکه شما را در وسط کار رها کردم. این را نمیتواند خوب تخمین بزنید حالا وای به حال اینکه این حس empathy عمیق و درک عمیق متقابل را داشته باشیم باز هم یادآوری میکنم این را شما با رنگ مثبت مشاهده کنید نه اینکه وای من همیشه مزاحم دیگران هستند، من در محل کار حواسم نیست و دیگران را به حرف میگیرم یا آنها من را به حرف میگیرند یا هر دو دوست داریم مکالمه قطع شود در ۴۷ درصد موارد ولی داریم ادامه میدهیم. این را با یک دید مثبت مشاهده کنید. دید مثبت این است که یعنی وقتی یک خطایی، یک اتفاق منفی آنقدر فراگیر است بیخیال آن باش، خیلی نگران نباش، همه در دلشان دارند اینطور حس میکنند این focus consensus های اخلاقی خیلی مواقع به ما آسیب میزند؛ یعنی همواره ما میخواهیم یک حالت ایده آل داشته باشیم غافل از اینکه همه دارند این خطا را مرتکب میشوند فقط من نیستم، بقیه مردم دارند این خطاها را انجام میدهند و گاهی اوقات تلاش شما برای اینکه این را تنظیم کنیم شاید خیلی بیشتر عذابتان دهد، یک نوع chater، (یادتان هست که بحث آن کتاب)، آن نشخوار فکری، آن مرور افکار به شما دست دهد. من کمحرف زدم؟ من زیاد حرف زدم؟ من آنجا یک دفعه گفتم با اجازه من مرخص میشوم او دلخور شد؟ یا اینکه من فکر کنم دیگر شورش را در آوردم هی حرف میزدم و حواسم نبود که او هی ساعتش را نگاه میکرد. بدانید که به این راحتی نمیتوانید که طرف مقابل را بفهمید و در واقع همین خطاب کنید. یک درس دیگر که میتوانید بگیرید این است که خود Timothy Wilson و Daniel Gilbert گفتند در عصر سرعت و انتقال بالای اطلاعات حواستان باشد که مکالمهها بیش از آن چیزی که شما بخواهید ادامه پیدا میکند و اگر زود قطع کردید خیلی ناراحت نشوید طرف مقابل باز هم از آن استقبال میکند. بااینحال من از این جنبهاش نمیخواستم استفاده کنم، میخواستم به این جنبه بپردازم که آن صحبتی که ما داریم این Patic understanding، درک همدلانه دیگران، آنقدری هم که شما به آن مطمئن هستید، مطمئن نباشید. اتفاقاً وقتی شما بیرون آمده و میگویید من طوری صحبت کردم که طرف مسحور من شده بود، اصلاً نمیخواست وقت تمام شود، اصلاً حیف شد که فرض کن که ساعت اداری تمام شد یا مثلاً در تاکسی به مقصد رسیدیم و پیاده شدیم این بیشتر وهم من و شما است، خیال میکنیم که آنقدر خوب عمل کردیم و این شاید از آن positive illusion ها باشد. حالا راجع به این هم بیشتر صحبت خواهم کرد که بخشی از سلامت روان ما، بخشی از احساس خوب بودن ما روی این خطاهای مفید میگردد و سلسله صحبتهای را با شما ادامه خواهم داد که اتفاقاً شما بگیرید و خطای افراد، خطاها و سودگیری هایشان را بیابی، چنین هنری نکردی، ما مثل اینکه تعدادی آدم هستیم، یک جهان وهمآلودی داریم، من فکر میکنم یک چیزی گفتم شما خیلی in press شدید، خیلی خوشتان آمد، شما هم یک چیزی گفتید که شاهکار گفتید، اصلاً طوری ما بر روی یکدیگر اثر گذاشتیم و چقدر همه چیز خوب بود و در واقع از یکدیگر راحت جدا شدیم درصورتیکه در دلمان داریم یک چیز دیگری میگوییم. پس این داستانی که ما داریم با خود واقعی در مقابل خود آن داستان در واقع بهطوری به strangers to ourselves (غریبههایی نسبت به خودمان) برمیگردد یعنی ما آنقدری که فکر میکنیم خودمان و دیگران را نمیشناسیم. حالا این یک کاربرد دیگر هم دارد که آن را خیلیها شروع کردند. میگوییم حالا این مکالمههای دوستانه است، یک کاربرد دیگر آن در رواندرمانی است. در رواندرمانی نیز متوجه همین شدند. خیلی از مواقع درمان گر این حس را دارد که من خیلی خوب مریضم را مدیریت کردم، خیلی خوب او را فهمیدم و در واقع وقتی از مریض همین را میپرسند، یک کرنومتر بدست او میدهند و میگویند آنجاهایی که فکر میکنید شاهکار بود، شما را فهمید، به هدف زد، شما آن دقایق را علامت بزنید و از خود درمان گرد هم میپرسند مشاهده میشوند که جوابها بر روی یکدیگر نمیافتند. آنجایی که شما فکر میکنید یک تعبیر خیلی قشنگ دادید، اصلاً چهر مریض طوری شد، اصلاً شیفته این کلام شد، تغییر در چهرهاش مشاهده شد، مریض آن لحظه در دل مثلاً میگوید که مزخرف میگوید و حرفش قابلفهم نیست و فقط میخواست که وقت بکشد. همین اتفاق برعکس نیز میافتد یعنی جاهایی بیمار میگوید عجب نکتهای گفت، اصلاً من ذهنم روشن شد، راز زندگی را بر ملأ کرد، درصورتیکه خود درمان گر فکر میکند که آنجا پرچانگی کرده و چیز تا مربوطی گفته است؛ یعنی انسانها آنقدر overlap نمیشوند. یک کار دیگری که میشود انجام داد این است که من دیدم نویسندهها گفتند این در فرهنگهای غربی است یا در فرهنگهای مشرق زمین، فرهنگهای مثل ما که تعارف خیلی نهادینه است، افراد حس میکنند که حتماً یک کارهایی را انجام دهند، یک حرفهایی را بزنند این اعداد چگونه بدست میآید. پژوهش بهقدری ساده است که من فکر میکنم که و خودش گفته که ایکاش در فرهنگهای دیگر این تکرار شود، آن افرادی که خیلی دوست دارند پایاننامه دنبال کنند، پژوهش کنند، به نظرم پژوهش خیلی خوبی است که شما چند ایرانی را کنار یکدیگر نشانده و به آناها بگویید که با یکدیگر صحبت کنند و یک کرنومتر به آنها داده و بگویید آن لحظهای که حس کردید که مکالمه تلفنی بس است، الان حوصلهام سر میرود یا الان کاش ادامه پیدا کند و آنطرف قطع کرد اینها را علامت بزنند و بعد با طرف مقابل match میکنید تا ببینید که چه مقدار درست بدست میآید. آیا ایرانیها در اینکه ذهن طرف را بخوانند توانمندتر هستند؟ یا اینکه ناتوانتر هستند؟ نمیدانیم، ولی پژوهش خیلی جالبی میتواند باشد و این دستمایه خیلی از کارهای خوب در حوزه رواندرمانی و همچنین ارتباطات است. شما وقتی در جایی سخنرانی میکنید حتی همین الان که من دارم ۳۳ دقیقه با شما صحبت میکنم نمیدانم هیچ ایدهای ندارم که زیاد حرف زدم یا کمحرف زدم؟ یک تعدادی از شما وسط آن حوصلهتان سر رفته که چقدر دارد تکرار میکند و یک تعدادی از شما هنوز منتظر هستید که گفتوگو ادامه پیدا کند و با کمال تعجب میبینید گفتوگو به انتها رسید. برای همین میخواهم بگویم که این متدولوژی پژوهش قشنگ است و در این حوزه نیز فکر کنید تا جلسات آینده خدانگهدار.