شماره 269: خزش مفاهیم

پادکست دکتر مکری
خرداد 1400

شماره 269:خزش مفاهیم

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 269:خزش مفاهیم
Loading
/

متن پادکست

عرض سلام دارم خدمت شما دوستان و علاقه مندان عزیز یک پژوهش تامل برانگیز دیگه رو میخوام خدمتتون معرفی کنم. پژوهش جالبی بود که و بنظرم می‌ارزه آدم مدتی راجبش فکر کنه و ببینه این یافته ها چه تبعاتی میتونه در زندگی خصوصی و شخصی خود ما داشته باشه. من اسمی که برای این پژوهش انتخاب کردم برگرفته از محتوای اون خزش مفاهیم هست و درواقع خزش رو البته نمیدونم اینکار من اشتباه بوده یا درست بوده من برگشتم یه اصطلاح فنی و مهندسی هست ظاهراًبرای لغتcreepاستفاده کردم و درواقع به معنای تغییر شکل دادن اجسام جامد در مقابل فشار شدید و تدریجی است یعنی درواقع احسام جامد از علوم ابتدایی میبینید اجسام جامد دوره ابتدایی میگفتند جامدات شکل ثابتی دارند و تغییر شکل نمیدن ولی اصطلاحی وجود داره به نامcreepمیگه نخیر جامدات مانند بتن، سنگ، فولاد، سنگ ساختمان ها در مقابل فشار تدریجی کم کم تغییر شکل میدن یاTransformationمیدن و شکلشون عوض میشه مثلا شما ببینید مثال این لایه های سنگ رسوبی میبینیم که با وجود اینکه سنگ همونطور جامد و شکننده هست ولی اینا با فشار تدریجی کم کم میتونن خم میشن و حتی خم شدن اون ها میتونه تا90درجه اتفاق بیوفته و بدون اینکه بشکنه یعنی شما متوجه بشید این آروم آروم و تدریجی اتفاق افتاده این روcreepمیگن و همینطور که من توی اینترنت گشتم مثل اینکه توی مهندسی ایران این رو ترجمه کردن به خزش منتها این مقاله چی هست. یه مقاله معتبر و جالبی هست در ژورنال science میدونیدscienceجزو ژورنال هایی هست که مقالات خیلی بحث برانگیز و نوآورانه رو چاپ میکنه و معمولا کسایی هم که اونجا چاپ میکنند از برجستگانه رشته های مختلف علمی هستن.changin gjudgments about concepts mediated byprevalence یعنی درواقع تغییر قضاوت در مورد مفاهیم به واسطه در شیوعش که بین نویسندگان این پژوهش مقاله ارزشمند نامDaniel gilbertوTimothy Wilson رو میبینیم اونایی که توی روانشناسی علوم شناختی مطالعه دارند میدونن افراد خیلی برجسته ای هستند Daniel gilbert در حوزه های مختلفی کار کرده و یک صاحب نظر هست درباره تنظیم خوشبختی، کنترل هیجانی، پیش بینی عاطفی و همچنین Timothy Wilson یکی از افرادی هست که خیلی درمورد پردازش ناخودآگاه کار کرده science 2018هست که باهم مقاله رو مرور میکنیم سوال سر اینه، ببینید شما این حس رو داشتین که خیلیا این رو میگن که من به تبعاتش سعی میکنم اشاره کنم که ببین عجب دوره زمونه ای شده، من اصلا منظورم سالهای اخیر یا وضعیت فعلی کشور نیست، اصلا درکل جهان کل کشورها اینو میگم مردم یه چیزهایی رو میگن که مثلا عشق و محبت ها خیلی بد شده افراد این حس رو ندارند، مردم چقدر خسیس شدن، چقدر بخشندگی نیست، صمیمیت ها کاهش یافته، چرا جوون ها تنبل شدن، چرا مردم به پاکیزگی شون نمیرسن، سابقا مردم خیلی نجیب بودن الان حس میکنم خیلی حیا رخت بسته یا چه درمورد تحقیر و تمسخر چه درمورد مفاهیم مثبت چه درمورد مفاهیم منفی به بی احترامی، بی مسئولیتی، بی اخلاقی، تمسخر، پرخاشگری، همه ما این احساس رو داریم که این روند داره میگذره که این روند داره تو دنیا تغییر میکنه و از هرکسی بپرسی یه ایده ای خواهد داد، مثلا اگر بپرسی روبه کم شدنه روبه زیاد شدنه که البته خدمتتون بگم که بیشتر مردم یعنی وقتی باهاشون صحبت میکنی نزدیک به 90درصدشون معتقدند که بدی روبه افزایشه و این صفات نیک رو به کاش هست یعنی تو آمار های مختلف هست که روند جهانیه باز گفتم هیچ ربطی به دوره های کوتاه یا شرایط خاص جغرافیایی نداره و تو کل دنیا یه حسی هست که اقا ما هرچی جلوتر میریم این عشق ها الکی شدن و مردم چقدر بدجنس شدن، یا مردم چقدر بی ادب شدن، سابقا مردم خیلی با ادب بودن احترام وجود داشت و یکی از کتاب هایی که بهش اشاره کرده و اتفاقا من این. مقاله رو اون تو دیدم و بعد رفتم جست و جو کردم راجبش همین کتابی که چند دقیقه پیش خدمتتون معرفی کرده بودم وجزو مولفان اون هستند و درواقع توی فصل اخر کتاب اشاره داره چرا مردم آنقدر این حس رو دارند که این جهان بده و هعی بدتر میشه و خیلی ها همش دارن یه آینده شوم تصور میکنن و حس میکنن گذشته همه چی خیلی خیلی بهتر بوده و منظور من واقعا این بوده حتی اینم بررسی کردم دیدم توی کشورهای اروپایی توی کشورهای آفریقایی فراگیر هست البته البته اینم خدمتتون بگم یه بحث دیگه کنار این داریم که انقدر اون بحث جالبه که من امیدوارم اون رو توی یک فایل جداگامه خدمتتون ارائه بدم، این یه مسئله نوستالژیه، نوستالژی یه صفت بسیار مثبت و بسیار سازنده هست یعنی شما دلت برای گذشته تنگ بشه، احساس کنی که خیلی دلم برای گذشته تنگ شده و میشه یه احساس دارم که خوش به حال گذشته ها دیدم نوستالژی یه پدیده سالمه انسان های سالم به اون مبتلا میشن و درعین حال سازنده است یعنی باعث استقرار اون*صفت یا خویشتن شما میشه و اتفاقا افرادی که نوستالژی رو تجربه میکنند انسان های سالم تری هستن و در عین حال خلاق تر هستن، همدل تر هستن، مهربون تر هستن، نوستالژی باعث کاهش حس های بد میشه و باعث میشه به سلامت روان کمک کنه، بحث من راجب نوستالژی نیست راجب نوستالژی بعدا بحث خواهم مرد و خواهیم دید در بیست سال گذشته چه اراده حیثیت قشنکی از نوستالژی شده یعنی همیشه گفتن شاید سه جهار دهه قبل رو میگفتن انسان هایی که تو گذشته زندکی میکنن آدم های منفی ان توان مقابله با آینده رو ندارن، انسان هایی هستن که میخوان از واقعیت فرار کنن و پناه ببرن به کودکی خودشون، خاطرات شیرین کودکی خودشون یا این. نوستالژی ساخته ذهن ماست وجود نداشته و کودکی اونجوری ام که فکر میکنید نبوده و انسان سالم باید تو الان زندگی کنه و به گذشتتش برنگرده میگفتن زندگی کردن گذشته با زندگی کردن درگذشته کمکی به حال نمیکنه you can’t live your past again با گذشته خودت نمیتونی زندگی کنی ولی مجددا میگم کارهای خیلی جالبی صورت گرفت که میگم عجب فرآیندیه یعنی مغز ما گذشته رو به طور مرتب میاره اصطلاحا میگن سفر زمانی میکنه سفر زمانی و مکانی میکنه یعنی یه لحظه از زمان حال خارج میشه و میره به گذشته و گذشته خیلی زنده میشه خیلی حس ها و هیجان هاش زنده میشه و بعد دوباره برمیگرده به حال در جریان این سفر رفت و برگشت کلی کسب میکنه و سلامت روان خودشو بازسازی میکنه بحث من راجب نوستالژی نیست البته توی کتاب بعد اون اشاره کرده ولی من به مقالات و کتاب های جداگانه ای راجب اون در فایل های بعدی راجب اون اشاره خواهم کرد بحث من راجب اینه که آیا قضاوت های ما در مورد تغییرات این پدیده هایی که اینجا میبینید در اسلاید 367چقدر معتبره باز میگم هیچگونه جهت گیری ندارم فقط میخوام بگم که معتبر نیست یعنی ما احساسی که داریم که دارن کم یا زیاد میشن ممکنه خودمون حس میکنیم نه عین روز برای من روشنه شما داری با من جرو بحث میکنی من دارم کاملا حس میکنم من نسبت به کودکی من همه چی عوض شده ولی Timothy Wilson و Daniel gilbert نشون دادن که قدرت ما در تخمین زدن این مفاهیم اونقدری که ما فکر میکنیم معتبر نیست یعنی ذهن ما خطا میکنه و این یکی از اون خطاهای خیلی تاثیرگذاره، به پدیده های مشابه این البته نه به این مقاله پدیده های مشابه البته نه به این مقاله مثلا به عنوان مثلا Spider picker خیلی اشاره داره به ایکه این کتاب هست که من توصیه میکنم این کتاب رو بخونید کتاب بسیار ارزشمندی هست و این پرداخته به اینه که اگر شما حرف میزنی صحبت میکنی راجب اون صفت هایی که دواسلاید پیش دیددیم اکثریتشون اینه که صفت های مثبت روبه کاهشه و صفت های منفی مرتب روبه افزایشه یا کتاب دیگری هست که این هم در ایران ترجمه شده و طرفداران خودش رو داره نوشتهFact fullness که درواقع اشاره میکنه که مردم خیلی روز به روز داره دنیا بدتر میشه هرچی این ور اون ور نگاه میکنیم همش پرخاشگری همش جنگ، همش نژادپرستی، بی عدالتی و هرسال که داریم میریم جلوتر دنیا داره به لبه پرتگاه نزدیک تر میشه ولی افرادی مثل spider picker میگن اگر شما بخواین به صورت علمی نگاه کنید این گونه نیست Rubia meister مثلا به نکته جالبی اشاره میکنه و میگه اگر شما در آمریکا از کشته شدن بدست تروریست ها میترسید درکشور آمریکا اینه که شما در روان حموم خودتون غرق بشید امکانش بیشتره تا بدست تروریست ها کشته بشید یعنی در وان حموم باید حتما پات لیز بخوره و اون لحظه حواست نباشه سرت بخوره به دوش یه جیزی بشه و بیوفتی تو وان، وان هم پر باشه تا خفه بشی یعنی چند نفر تو سال این بلا سرشون میاد میگه تعداد اونایی که این بلا میاد سرشون تو خاک آمریکا کشته میشن از تعداد اونایی که تو حملات تروریستی کشته میشن خیلی بیشتره یعنی درواقع مردم این حس رو دارن هرآن جوامع درحال فروپاشی هست و اخلاق از بین رفته، نظم وجود نداره و هرکی از این پدیده وجود داره، من قبلا هم یک فایل برای شما ارائه دادم من تغییر کردم یا جهان حالا میتونید به اینم برگردید توی اینستا و تلگرام هست میتونید بهش گوش بدید اما مسئله ای که توی این مقاله مطرحه اینه میگه این مفاهیم این conceptsها که درواقع خدمتتون ارائه کردم ممکنه که شما فکر کنید که ما میتونیم اینارو مستقیم ارزیابی کنیم ولی یک راهی که مغز اون هارو ارزیابی میکنه و درواقع به این نتیجه میرسه که بی عدالتی هست یا نه، پرخاشگری هست یا نه، بی احترامی هست یا نه، عشق و محبت و دوستی هست یا نه، درواقع به واسطه شیوع کلی اون قضایا هست مفهوم قشنگی است که شاید توی ذهنتون باشه و باهاش یه مقدار تامل کنید راه دوری نمیره و واقعا حس میکنم به نگرش ما در جامعه نگاه میکنه بهش میگن تغییرمفهوم به واسطه تغییر شیوعی changing concept due to changing prevalence هست این پدیده این رو میخواد بگه که میگه وقتی شما یه مفهومی مثل پرخاشگری، مفهمومی مثل نژاد پرستی، مفهومی مثل بی عدالتی،میخوای اون رو تعریف کنی تعریف کردن شما و پیدا کردن مستاق های اون و اینه که آیا اون پدیده مستاق پرخاشگری هست یا نه، مستاق بی ادبی هست یا نه، فقط به قضاوت یک به یک شما با اون برنمیگرده بلکه به شیوع کلی اون در جهان بیرون برمیگرده و اگر شیوع کلی اون به شیوه آرام و تدریجی تغییر بکنه میتونه مثل خزش اونcreepها توی سنگها دیدیم میتونه ممکنه کلی تغییر کنه تخمین ما بدون اینکه حواسمون باشه برای همینه که ما نسبت به زمان ها و مکان های مختلف نمیتوانیم یک تخمین منصفانه ودقیقی ارائه بدیم چون ذهن ما درواقع مفاهیم در ذهن ما مثل همون سنگ هایی که دیدیدم مثل همون بتنی که کم کم خم میشه اون تیکه سنکی که تخت فشار از حالت دایره به بیضی درمیاد در اون حالت متوجه نمیشید میتونه ذهن ما بدون اینکه شما متوجه بشید آرام آرام مستاقش عوض بشه و درواقع شما با اگاهی و بصیرت شما که میگم منظورم همه هستیم با اگاهی و بصیرت به ایت تغییر تداریم میشه اینجوری فکر کرد که همینطور که سالها میگذره سالهای پیش ممکن بود بی ادبی، بی محبتی، پرخاشگری یک تعریف دیگه داشته باشه، یک مستاق دیگه داشته باشه ولی همینجور که ما داریم میریم جلو باتوجه به کم یا زیادشدن شیوعش اون مستاق توی ذهن نا عوض میشه ولی ذهن ما آپدیت نمیشه بروز نمیشه و درواقع این حس رو داره که این روند بومی در حال تغییر هست و به سمت خاصی داره میره درخالی که سمت ممکنه اون روند رو کاملا اشتباه مثال بزنی مثلا فرض کنید اکثر مردم آمریکا میتونن تصور کنن که قتل، دزدی و خشونت در سطح شهرروبه افزایشه، درحالی که تمام آمارهای زندانیان، شکایت های پلیس ونزاع های خیابانی لاقل هاکی از اینه که در 25سال گذشته یک کاهش خیلی شدید در میزان جرم و جنایت در این کشورها اتفاق افتاده درحالی که در امریکا و بخش های عمده اروپا اتفاق افتاده درحالی که قتل در بعضی جاها به یک پنجم رسیده ولی مردم این حس دارن که وای وای هرجا میری همه تهدید کننده ان همه حس میکنی دعوا دارن باهم و این مسئله درواقع میخوایم ببینیم که چه آزمایش هایی رو میخوان بسنجن یک مطالعه صورت گرفته که نتیجه این مطالعه رو در این مقاله چاپ کردن 7بخش مختلف داره یعنی 7زیر مطالعه توش اتفاق افتاده البته شما ممکنه این خرده رو بگیرید که این ها در شرایط ازمایشگاهی دادن کملا درسته و تعمیم دادن اینا باید با احتیاط به زندگی روزمره اتفاق بیوفته دوم اینکه یافته ای که Timothy Wilson and Daniel gilbert نشون دادن اتفاقا در زمان خیلی کوتاهی صورت میگیره و اینا تعمیم دادن توی چند دقیقه شاید یک دقیقه توی دوساعت توی محیط آزمایشگاهی مصادیق شما عوض میشه پس طی سال ها اینها چگونه ممکنه ذهن ما آروم آروم عوض بشه بدون اینکه خودمون حواسمون باشه دچار creepبشه اون خزش بشه آزمایش اول اینکارو کردن که شما در اسلاید373میبینید که 6تا دایره درمقابل شماست البته باتوجه به اینکه من دارم این ویدیو رو دارم میگیرم و بعد به گوشی شما آزمایش و این ها عوض بشه محتوای رنگ ها ولی اگر خوب دقت بفرمایید سمت چپ رنگ ارغوان است و سمت راست رنگ آبی است و این سه تای سمت راست رو معمولا آبی میبینن و سه تای سمت چپ رو ارغوانی میبینن یعنی در مطالعات اگر اینارو بذاری جلوس افراد بگی این آبیه یا ارغوانیه یعنی purple or blue هست افراد خیلی راحت اون سه تای سمت چپ رو میگن ارغوانیه و راست رو میگن آبیه کاری که تو این پژوهش انجام دادن اینه که توی پژوهش از اینا خواستن که خب شما میشینید ما به صورت تصادفی این دایره هارو به شما نشون میدیم یعنی تک تک نه شیش تایی تک تک میاد روی صحنه میاد روی صفحه نمایش 0.5ثانیه یا پونصدهزارم ثانیه میمونه و شما فرصت داری بگی آبی بود یا ارغوانی بود و بعد داسره بعدی میاد و کلا به این افراد1000بار اینکارو تکرار کردن یعنی1000 تا دایره نشون دادن البته هر50تا دایره که نشون دادن یه چند ثانیه وقفه دادن استراحت کنن برای اینکه1000تا پشت سرهم باشه ممکنه بگید چشم خسته میشه ذهن خسته میشه و نمایش حالا دوحالت داشته در نیمی از آزمودنی ها نسبت به دایره های آبی به ارغوانی که نشون نیدادن مساوی بوده یعنی شما فرض کن یدونه آبی میومده یدونه آبی میومده یدونه ارغوانی میومده بعد یدونه آبی میومده یدونه ارغوانی میومده و درواقع از سه تای سمت راست میومده یا از سه تای سمت چپ میومده و آخر سر 50.50بوده تو یه عده تا آخر نمایش یعنی تا آخری که نمایش میدادن50درصد توی سه تای آبی 50درصد از سه تای ارغوانی میومده یعنی هرلحظه که دایره میومده نهایتا جمع طرف جبریش میشده500تا درواقع ارغوانی و500تا آبی اما در نیم دیگری از آزمودنی ها که اینکارو کردن اینه در آزمون1تا200 50درصد دایره ها آبی بودن بعد همینجوری‌که250تا300و 300تا350 و بالاخر350تا1000 شیوع دایره های آبی رو کم کردن به گونه ای که شما میبینید در آزمون های 150یه بعد یعنی تا1000 یعنی از 350به بعد فقط 6درصد از اون ها آبی بودن یعنی طرف با کمبود دایره آبی مواجه میشه و بعد خواستن ببینن که خیلی خب آیا دایره های آبی رو به همون مقدار خوبی تشخیص میدن یا آیا یا ما دچار creepیا خزش مفاهیم میشیم. خب این مطالعه یک بود سمت راست اون حالتیه که دایره ها تا آخر برخورد 50.50بودن و شما نگاه کنید در200آزمون اول در مقایسه با200آزمون آخر نسبتی که این ها به عنوان آبی تشخیص دادن یا به عنوان ارغوانی تشخیص دادن ثابته یعنی اگر شما بخواین اسلاید273رو نگاه کنید ما دوتا خط میبینیم یکی خطی که به رنگ آبی هست و به رنگ زرد هست آزمون اول نشون میده یعنی درواقع درهر دوحالت یک پنجاه بوده و آزمون خط زرد داره200تای آخر رو نشون میده ببینید اینجا اگر خوب دقت کنید خط زرد با خط آبی روی هم افتاده یعنی افراد تا آخرش میتونستن آبی رو از ارغوانی جدا بکنن ولی اما سمت راست چی داره میگه سمت راست خلاصه اش اینه یعنی شما میتونید همه جوره توی اینستاتونم سرچ کنید ببینید 200تای اول تقریبا شبیه هست ولی 200تای آخر که با خط زرد نشون داده شده میبینید منحنی اصطلاحا به سمت چپ شیفت کرده یعنی همینجور که دایره های آبی تعدادشون کمتر میشه فرد شروع میکنه دایره های ارغوانی رو آبی دیدن یعنی به غلط اونایی که ارغوانی میاد روهم آبی حساب میکنه یعنی به عبارت دیگه وقتی آبی ها کم میشن او با کمبود آبی مواجه میشه و شروع میکنه بعضی ارغوانی هارو آبی دیدن یعنی درواقع مفهوم ارغوانی، ادراک ارغوانی در ذهن او تغییر پیدا میکنه. بنظر من این قابل تامل یعنی شما نگاه کن تمایز شما از اینکه یه چیزی ارغوانیه یا آبیه فقط به قدرت دید شما بستگی نداره بستگی به اینی داره که چقدر اصولا شما آبی میبینی وقتی آبی کم میبینی، شروع میکنی ارغوانی هاروهم آبی دیدن و این درواقع یه خزشه یه مفهومی ساده مثل رنگ هست. خب یه ازمایش مطالعه اول میشه گفت چند حالت متفاوت هم داشت برای اینکه دقت بفرمایید توی مطالعه یک به افراد نگفته بودن که حتنا آبی ها کم میشن گفته بودن شاید دایره های آبی کم بشن یعنی افراد نمیدونستم مطمئن نبودن که قراره دایره های آبی کم بشه یا ممکنه کم بشه، مطالعه دوم گفتن بیا نه همون مطالعه رو انجام میدیم این دفعه به افراد میگیم حواست جمع باشه هرچی میریم جلو تو آزمون از1تا1000به تدریج آبی ها کم میشه ها حواست باشه چون حتی ممکنه به صفر برسه چون ممکن بود بگیم که افراد دارن یه جوری جبران نیکنن که نمیشه اینا همه آبی بود نمیشه که نکنه من چشمام خسته شده دارم اشتباه میبینم پس شروع کنم ارغوانی هارو آبی کزارش بدم بدون اینکه آبی دیده باشم ولی باز شماهم شما نگاه کنید منحنی همون شیفته سمت چپ رو درواقع شاهدش هستیم یعنی افراد درواقع با وجود اینکه میدونستن آبی ها قراره کم بشه ولی باز هم کماکان یه سری هارو آبی میدیدن و اون رو آبی تشخیص میدادن، توی مطالعه3چیکار کردن، توی مطالعه سوم اومدن درواقع این کارو کردن گفتن ببینن دایره های آبی کم میشه و حواست باشه اصلا تمام داستان پژوهش داستان ما اینه که گول میخوری یا نه ولی باز هم ببینید منحنی سمت چپ شیفت کرد یعنی افراد با وجود اینکه میدونستن که قراره اشتباه ببینن بازم این اتفاق افتاد یعنی به عبارت دیگه حتی داشتن بصیرت، آگاهی و هشدار که رنک هارو ممکنه اشتباه ببینی کمکشون نکرد یعین این تغییر واقعا عمیق بوده یعنی فکر میکردن این دیگه ارغوانی نیست آبیه تو ذهنشون تغییر میکرده و حتی اومدن یه کار دیگه ام کردن گفتن خیلی خب برات10 دلارم پاداش میذاریم اگر درست بگی خطات کم باشه و آبی هارو آبی بگی و ارغوانی هارو ارغوانی بگی بازم منحنی شیفت کرد یعنی بازم ببینید کمکی نکرد یعنی اینکه هشدار بدی، از قبل آگاهیشون کنی و حتی اگه ده دلارم پاداش بدی که اگه درست گفتی بهت ده دلارم جایزه میدیم نبود پس اینی که طرف خسته شده بی حوصله شده بی انگیزه شده نیست واقعا داره ارغوانی هارو آبی میبینه یعنی چون درواقع آبی دیدن مستقیم اون دایره نیست مقایسه کردن با بقیه آبی هاست خب میبینیم که آزمون های مختلفی رو اینا انجام دادن، خب توی مطالعه 4چیکار کردن، اومدن توی مطالعه 4گفتن ببین امکانش هست ما تدریجی کم کردیم از 50درصد، 6درصد شاید این خیلی تدریجی بوده و خب کم کم شده و افراد یک طیف پیوسته دیدن در نمودارBکاهش تدریجی بوده به 6درصد اگه یادتون باشه گفتیم از 350به بعد دیگه6درصد دایره ها آبی بود توی همین آزمون در عده ای دیگه که نمودار cشما میبینید این کاهش ناکهانی 200به بعد یدفعه اتفاق افتاد و درمقابل 50درصد دایره آبی و ارغوانی یدفعه از همون 200به بعد یدفعه کم کردن دیگه تدریجی نبود که اول بشه 40درصد بعد بشه 28درصد بعد بشه همون16درصد که شما آروم آروم دیدی، یدفعه کم کردن بازم ببین حتی وقتی یدفعه ام کمش کردن باز اون خزش ملایم اتفاق افتاد یعنی نشون میده که ما حتی به یه کاهش ناکهانی هم چشممون ممکنه سریع عادت کنه و باز شروع کنیم ارغوانی هارو آبی دیدن یعین درواقع حتی سرعت کم کردن رو زیاد کردن دیگه کم شدن دایره های آبی رو ناگهانی تر کردن با این حال بازم میبینید که افراد همون خطا رو مرتکب شدن خب پس میبینمی که این پدیده خیلی جالبه و تو ورژن های مختلف باز هم اتفاق میوفته بیاین ببینیم توی مطالعه 5چه اتفاقی میوفته این مطالعات راجب رنگ بود توی مطالعات بعدی کاری که کردن این بود که اومدن چهره گذاشتن چهره های سمت راست رو اگر شما ببینید تا حدی اصطلاحا کمتر تهدید آمیزه دوستانه تره نگاهش نکاهه یه حور معصومانه تره ولی همینطور که حرکت میکنید به سمت راست افراد نگاهشون به نوعی حدی تر، سورتر، و حتی تهدید کننده تر میشه اومدن عین همین قضیه رو که در دایره ها برقرار میکردن راجب این برگزار کردند که شما این چهره هارو درواقع تهدید کننده یا به صورت میتونیم بگیم آزار دهنده میبینید باز هم اینکارو کردن و درواقع یافته های اون ها باز شبیه همون حالت قبلی شد یعنی درواقع وقتی اومدن چهره های تهدید کننده ببینن بازم ما شاهده یک شیفت بودیم یعنی وقتی شما چهره های تهدید کننده رو کم میکنی و افراد درواقع کمتر چهره های تهدید کننده میبینن اون چهره های ملایم، دوستانه و غیر تهدید کننده رو شروع میکنن تهدید کننده دیدن و شما قکر کنم تقریبا قضیه رو گرفتید که داره چی میگه، وقتی شیوع تهدید کم میشه وقتی شیوع کم میشه مثلا بی ادبی کم میشه مغز شما بدون اینکه آگاهی و بصیرت داشته باشه شروع میکنه جیزهایی رو که قبلا تهدید کرده و دیده قبلا جزو بی مهری، قبلا جزو عدم صداقت طبقه بندی میکرده امروز میاد درمورد عدم صداقت، تهدید و خشونت طبقه بندی میکنه. منتها وقتی توی یک آزمون چند دقیقه ای شرکت میکنه واقعی ما شاهد این هستیم که اتفاق میوفته و با وجود هشدار و باوجود تهدید این افراد بازم *میشن پس شما میتونی حدس بزنی که در حریان یک فرآیند چندساله ممکنه ما چگونه این پدیده رو تجربه بکنیم که درباره همون اتفاق بیوفته، این شماره شیش رو میبینیم، شماره شیش شامل همون چهره ها بود وقتی شنا نگاه میکنید مطالعه 6اسلاید 382باز نگاه میکنید ما شاهد یک شیفت هستیم یعنی در آزمون200 در اون سمت جپ اونایی هستن که تا آخر چهره های تهدید کننده و غیر تهدید کننده 50.50بودن ولی همینطورکه در سمت راست میبینید اومدن به تدریج چهره های تهدید کننده رو کم کردن قبلا از نظر فرد تهدید کننده نبوده و اون نگاه یک نگاه معصومانه بود شروع میکنه اونارو تهدید کننده دیدن پس میبینیم که احساس های اجتماعی ما عوض میشه در مطالعه 7هم خدمتتون اسلاید جا به جا شده بود مطالعه 7هم که شما میبینید اومدن یه کار دیگه رو انجام دادن، اومدن 240تاالبته نه پایان نامه یا طرح پژوهشی در دوخط نوشتن که ما میخوایم با نردم این کار های پژوهشی رو بکنیم شما چقدر اخلاقیه چقدر غیر اخلاقیه. بعضیاشون واضحا غیر اخلاقی بود مثلا یه چیز آلوده و کثیف رو بدیم اینا بخورن بعد ببینیم عکس العملشون چیه بعد پژوهش دیگه این بود مه عکس یه پژوهش رو بدیم بگیم درمورد کدوم شهر تداعی میشه این کاملا اخلاقی بود و 240نفر اینا شروع کرده بودن و اوناروهم اومدن همون کارو کردن اومدن همینطور که شما میبینید شیوع غیر اخلاقی یا بشدت غیر اخلاقی ثابت بود در مقایسه با و تا انتهای پژوهش که درواقع افراد اینارو تکرار میکردن اینا درست بود و تقریبا دوخط که میبینید روهم منطبق هست ولی در سمت راست از اون گروه از آزمودنی ها که به تدریج پیشنهادات غیر اخلاقی رو کم کردن افراد شروع کردن پیشنهادات اخلاقی رو غیر اخلاقی دیدن یعنی شما درواقع میبینی که باقیشون عوض شد و چیزهایی که سابقا میگفتن اینکه مهم نیست کاری نیست اینکه یه شوخیه آسیبی به طرف نمیخوره حالا طرف یه دروغی گفتن یه گولی زدن اخلاقیه به تدریج وقتی غیر اخلاقی هارو کم کردن اینا شروع کردن اونارو غیراخلاق طبقه بندی کردن و غیر اخلاقی دادن و 7مطالعه جالبی بود که ما اینجا خدمتتون ارائه کردیم حالا چه نتیجه ای میکیریم بعد از خوندن این مقاله من از شما خواهش میکنم که در محیط آزمایشگاهی و شرایط مستقیم و پاداش نقدی به افراد گفتن که استاندارد ها آروم آروم عوض میشه و درواقع در چند دقیقه افراد متوجه نشده بودن حالا شما در اینجا درنظربگیر در یه شرایط پیچیده‌ی اجتماعی جهان سالها داره آروم آروم عوض میشه و ما تصور داریم که استاندارد های ما فیکس مونده بعد ادعایی که میکنن میگن خیلی از افراد همین خطا دچار این میشن و ما در زندگیت مون حس کردیم که زندگیمون هعی داره جهنمی تر میشه بازم میگم مقاطع خاص رو نگاه نکنید این ایام کوویدد و ایام تقویم ایام خاصی که تورم اینا داشته باشه منظور من کل جامعه اس یعنی مردم کل جهان هم همین احساس رو دارن حس میکنن نا امنی رو به افزایش بی عدالتی روبه افزایشه و میگردن مستاقش رو هم پیدا میکنن تو رسانه ها میگن ببین چیشد همینجوری داری زندگی میکنی میگی عه چقدر خشونت زیاد شده و درواقع اتفاقی که افتاده نکنهcreep مفاهیم هست یعنی خزش مفاهیم و به تدریج شما شروع میکنید چیز هایی که چندین سال پیش منفی نمیدیدی امروز اون هارو منفی میبینی مثلا امروز راجب بی احترامی هرچه نوشته ها و جرم هارو نگاه میکنید در طی 100سال گذشته خیلی عوض شده علنا میدیدی که مثلا صد سال گذشته شاید والدین شاید معلمین شاید اولیای مدارس بچه رو حسابی توهین میکردن کتک میزدن مورد آزار قرار میدادن و چون درواقع شیوع اون رفتار زیاد بوده شروع میکنه به عادی تلقی میشده نرمال تلقی میشده کم کم که رفتارهای خشن، غیر اخلاقی و بی احترامی کم میشه افراد شروع میکنن رفتار های رفتار های خنثی یا حتی مثبت رو منفی دیدن بدون اینکه بهش بصیرت داشته باشه وقتی که خیلیا معتقدن که میتونه زمینه تفکر بدبینانه، منفی و افسردگی رودر افراد ایجاد بکنه پس من یه خواهش از شما دارم هرموقع این حس رو کردی که چقدر فامیلا بد شدن، چقدر دوستا بد شدن، چقدر افراد یه جوری همه صفت های منفی توشون در حال افزایشه تو اون لحظه به خودتون شک کنید به قولAdam grande میگه کسی نیست که در مباحث به طرف ثابت کنی که حرف من درسته و حرف او غلطه و من که در او القا کنی که میتونه احساساتش اشتباه باشه کافیه خودش رشد خواهد مرد و مسیر خودشو دریافت میکنه که نکنه با با پدیده خزش مفاهیم در مواجه ایم concept creepمواجه ایم که در واقع ناپدید شدن ما شروع میکنیم مفاهیم خنثی شده رو به اون سو میبریم من به عنوان روان پزشک یه نگرانی دارم که نکند مفاهیمی مثل اضطراب و افسردگی هم اینگونه باشه و این پژوهش هایی که شده به نظر میاد معید اینه آیا شما چه حسی رو چه حالتی رو افسرده یا بیمارگونه میبینید چه در خودتون چه در اطرافیانتون وقتی اون حس اون حس های خیلی شدید دردمند کاهش پیدا بکنه شما شروع میکنید کماکان اون حس هایی رو که قبلا افسردگی حساب نمیکردی بیمارگونه حساب نمیکردی تلقی نمیکردی اون هارو شروع کنی بیمار گونه ببینی و درواقع خیلیا این سوال رو مطرح میکنند که چرا بعد از گذشت این همه سال روان پزشکی، دارو درمانی روان پزشک مداخلات روان شناختی افراد حس میکنن حالشو خوب نمیشه و چرا افسردگی توی جامعه ناپیدید نمیشه درصورتس که وبا و طاعون و اینا ناپید شده خب این ممکن creepمفاهیم باشه خزش مفاهیم یعنی شما حس هایی رو که خیلی بد رو هضم بکنی حس های خوب ملایم رو در شما تغییر ماهیت میدن به سمت دایره های ارغوانی که به چشم شما آبی اومد البته نمیخوام بگم همه اش اینه قسمت هایی از جهان درگیر بسیاری از مشکلاته که متاسفانه خاورمیانه ما یکی از اون هاست تنش در اون بالاست آسیب های اقتصادی غیر قابل انکارند ولی میخوام بگم اینارو بذاری کنار و حواستون به خزش مفاهیم باشه تا جلسه بعد خدانگهدار.
Document