شماره 29: مصاحبه انگیزشی

پادکست دکتر مکری
بهمن 1394
قسمت هفتم

شماره 29: مصاحبه انگیزشی

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 29: مصاحبه انگیزشی
Loading
/

متن پادکست

…خب در ساعت قبل مقداری با مبانی نظری تئوری مصاحبه‌ی انگیزشی آشنا شدیم . حالا تو این ساعت می‌خوایم یه مقداری عملی‌تر جلو بریم منتها هنوز میگم وارد تکنیک‌هاش نخواهیم شد هنوز بحث ما در مورد اصول مصاحبه‌ی انگیزشیست و تو این ساعت می‌خوام که با اصول و اون شالوده‌هایی که ویلیام میلر” به عنوان اساس مصاحبه‌ی انگیزشی معرفی می‌کنه شما رو آشنا کنم . خب آماده هستید؟ بریم .. خب در این اسلاید ما اصول مصاحبه‌ی انگیزشی رو می‌بینیم ، یه مقداری اینا حفظ کردنیه یعنی یکی از ویژگی‌هایی که میلر” دنبال می‌کنه و به نظر میاد توی موفقیت کارش نقش داشته اینه که بعضی چیزها رو میگه باید حفظ کنی یا بعضی چیزا رو باید مثلا عین بچه‌های دبستانی هست؟ که مثلا میگن حالا مثلا انواع مواد رو بگو، نمیدونم انواع انرژی رو بگو، یه عبارت‌هایی بچه‌ها حفظ میکنن اون خیلی دوست داره که بعضی از اصول روافراد حفظ کنند . برای همین میگه اصول مصاحبه انگیزی. حالا جالبه ! بعضی جاها میگه اصول مصاحبه انگیزشی ، بعضی جاها اساس تکنیکی مصاحبه انگیزشی ، بعضی جاها میگه روح مصاحبه‌ی انگیزشی. یعنی چیزهای مختلفی رو دوست داره تعریف کنه و چارچوب نظریه اون رو روشن کنه. خب معتقده اصول مصاحبه انگیزشی ایناست empathy یا همدلی develop discrepancy ، به سطح آوردن تناقض‌ها ، roll with resistance لغزیدن بر مقاومت ، supporting self-efficacy تقویت حس خودکارآمدی و معتقده که شما جا جای مصاحبه‌ی انگیزشی ، صرف نظر از تکنیک‌هایی که به کار می‌برید باید همواره این اصول بر رفتار شما ، بر مصاحبه شما حاکم باشه و این اهداف رو دنبال کنید . خب با empathy شروع می‌کنیم ، اولین اصل empathy است ، همدلی و به قدری این اصل مهمه که من یه DVD جدا برای این درست کردم که شما اصلا مبانی بیولوژیک، مبانی رفتارشناختی و روانشناختی اون رو بیشتر آشنا بشید. خلاصه بهتون بخوام بگم اینه … تلاش برای درک موضع و دیدگاه بیمار یا مراجعه درباره‌ی وقایع و تفسیر وی از آن چه می‌گذرد. به عبارت دیگر دیدن دنیا از نگاه بیمار یا مراجع. خب پس داستان اینه سعی کنید خودتو بذاری جای مراجع، سعی کنی خودتو بذاری جای بیمار . چی میشه میره دنبال مشروب؟ باید از اصطلاحات کلیشه‌ای و تشخیص دوری کنی . یعنی چی میشه وقتی مریض ما وقتی اعصابش خورد میشه می‌خواد سیگار بکشه؟ یا وقتی که حس می‌کنه تو دنیا کسی تحویلش نمی‌گیره اصرار داره بره بشینه قمار کنه ؟ یا اون خانمی که احساس می‌کنه وقتی ترد شده میره دنبال درواقع غذای چرب؟ نباید شما بگین خب معلومه برای اینکه food addict خب معلومه برای این که تشخیص gambler داره ، معلومه برای اینکه alcoholic اینا همدلی نیست ،اینا درک جهان بیمار نیست و اون فرایند رو ببخشید بتونید درک کنید . یعنی مثلا تو زندگی این چی میگذره ؟تو سر این چی می‌گذره؟ وقتی که عصبی میشه چه افکاری میاد تو سرش ؟ جهان رو چه جور تفسیر می‌کنه؟ و چرا میره طرف مثلا مشروب ؟برای اینکه احساس می‌کنه این اون دردی رو که ازشرایط محیطی داره تقبل می‌کنه کاهش میده. پس ما سعی کنیم بیمار رو بفهمیم. دقت کنید ! همدلی تعاریف مختلفی داره .همدردی نیست.. یعنی قرار نیست با بیمار گریه کنیم ، قرار نیست با او شاد بشیم ، قرار نیست دلمون براش بسوزه یا بهش خیریه و اعانه بدیم اینا تعریف معاصر Empathy نیست . فقط بتونیم بفهمیم چی میشه این کار رو میکنه ؟ خودت رو بزار جاش . بدون قضاوت، بدون پیش‌داوری، بدون انگ زدن ،بدون اسم گذاشتن. این‌ها رو درواقع میگن دیدن دنیا از نگاه وی . یعنی Perspective او رو بگیرید. Taking perspectives. پس درمانگر باید در اینجورجای یک قوه‌ی خلاقی بالا داشته باشه ، باید اون احساس تعصب ، اون احساس پیش داوری رو از خودش دور کنه . اگه شما قرار باشه حس کنید که معتاد جماعت یه آدمای سخیفین که همش کارهای نابخردانه و احمقانه می‌کنن یا بعضی آدما ،آدمای تنبل بی‌عرضه‌ی ، بی‌مسئولیت هستند که همش میخوان نق بزنن و علائمشون رو از اون فیلتر نگاه کنید شما empathy نکردید . پس جا جای مصاحبه شما سعی می‌کنید جهان بیمار ،رو شرایطش رو، رفتارش رو، آرزوهاش رو، اعتقاداتش رو، زمینه فکریش رو درک کنی. این میشه اساس empathic ما و جالبه! یه نکته‌ی بالینی خیلی از مطالعات این رو نشون دادن که موفقیت مصاحبه‌ی انگیزشی بیش از هر پارامتری با حس همدلی مرتبطه . یعنی اگه شما بتونید empathy بکنی و بفهمی آها … این دلیل خشمش به همکلاسی‌ها اینه، این دلیل این ‌که از کار تنفر داره احساس می‌کنم تو اون محیط برام قابل فهمه ، میگن قسمت عمده‌ای از مصاحبه رو انجام دادی و جالبه حتی تو پارامترهای دیگه هم دیدن ، تو انواع روان‌درمانی ها نشون داده شده صرف عمل Empathy پیش‌آگهی روان درمانی رو خوب می‌کنه و به طرز عجیبی پاسخ به درمان رو افزایش میده. پس حواسمون به این اصل باشه به همین دلیله من جداگانه تقریبا دو ساعت و خورده ای راجع به empathy صحبت کردم خواهیم دید empathy از حالت‌های خیلی ساده، مثل سرایت هیجان شما غمگینید منم غمم می‌گیره ،شما شادی من شاد میشم تا گرفتن منظر و دیدگاه دیگران تفاوت داره و empathy بالغانه اینه که من خودم احساس هیجانی پیدا نکنم ولی بفهمم چی داری می‌گی . پس این رو ما تحت‌عنوان empathy به عنوان اصل اول مصاحبه‌ی انگیزشی حساب می‌کنیم . اصل دوم : به سطح اوردن تناقض ها. فکر می‌کنم این به سطح اوردن تناقض‌ها رو ما تو ساعت قبل صحبت کردیم، گفتیم اساس دیدگاه مصاحبه‌ی انگیزشی و خیلی از روان‌درمانی‌ها اینه که انسان‌ها دارن با خودشون کلنجار میرن ، از یه طرف می‌خوان یک کاری رو بکنن از یه طرف نمی‌خوان اون کار رو بکنن . از یه طرف دلشون می‌خواد مثلا موفق بشن ، از اون طرف حاضر نیستن هزینش رو بدن . از یه طرف می‌خوان متناسب باشن از یه طرف نمی‌خوام غذای چرب رو ول کنن . یعنی هر انسانی دارای یک حالت تناقض یا ناهمخوانی توشه و از ترازوی تغییر نام بردیم ، یه عده میگن تغییر کن، یه عده میگن فایده داره که تغییر ایجاد کنی و الان داری هزینه میدی یه طرف مغزش ، یه طرف دلش میگه نه همین شرایط خوبه بی‌خیال شو نگهش دار و ما به این گفتیم ambivalence دوگانگی، دوسویه گرایی، احساس دوگانه داشتن و میگن در مصاحبه‌ی انگیزشی باید به شکار حالت‌های ambivalence و discrepancy بپردازیم . مثلا یه فردی اومده پیش شما میگه که من با خانوادم دعوا دارم ، اونا میگن چرا می‌خوای حشیش بکشی؟ من میگم نه من می‌خوام حشیش بکشم . چه تناقضی می‌تونه در این فرد باشه ؟ خوب فکر کنید.. یه تناقض ساده اینه : تو هم دوست داری لذت حشیش رو تجربه کنی ، هم دوست داری مورد احترام خانواده‌ای باشی که از حشیش بدشون میاد . پس این تو شما یه discrepancy داری. مثال دیگه من همش دوست دارم یه شکم تخت داشته باشم ، از نظر فیزیکی خیلی فیت باشم ولی در عین حال غذاهای چرب، پرخوری، نون خامه‌ای و اینا رو هم خیلی دوست دارم پس discrepancy داری هم دوست داری هیکلت خیلی متناسب باشه هم دوست داری که همیشه هر چی میزارن جلوت چرب ونرم و غذای خوشمزه بخوری و این دوتا با هم قابل جمع نیست. یه معنی دیگ‌ش اینه که به فرد نشون بدی که در درون تو جمع اضداد وجود داره ، همین اینو میخوای، همون اونو میخوای . ساده و آمیانه ش اینه که هم خدا رو می‌خوای هم خرما رو می‌خوای و من نمی‌گم حتما خدا رو بخواه و خرما رو بذار کنار ، من فقط دارم بهت نشون میدم تو دوتا چیزی رو با هم می‌خوای که قابل جمع نیستن . حالا باید یکیش به نفع دیگری بزاری کنار . فکر کنم با مفاهیم مشابهی آشنا شدید تو DVD روان درمانی مراجعه محور. یادتون هست؟ ما گفتیم ما یه true self داریم در مقابل ideal self من مثلا استعدادام اینه، انرژیم اینه ولی حسرت اینو دارم که این ریختی باشم، حسرت این رو دارم که این توانایی رو داشته باشم و یادتون هست راجرز” اشاره‌ای به مفهومی می‌کرد به نام incongruence مثلا من احساس می‌کنم خیلی آدم شجاعی هستم در عین حال امروز ترسیدم با راننده اتوبوس جروبحث کنم ، من احساس می‌کنم آدم بااراده ای …
Document