شماره 354: کتاب درباره پسران و مردان

پادکست دکتر مکری
تیر 1402
بخش دوم

شماره 354: کتاب درباره پسران و مردان

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 354: کتاب درباره پسران و مردان
Loading
/

متن پادکست

خب سلام مجدد دارم خدمت شما عزیزان، قسمت دوم بررسی و نقد کتاب درباره پسران و مردان رو اگر موافق باشین دنبال کنیم، خاطرتون باشه چند وقت پیش من قسمت اول این فایل رو خدمتتون ارائه دادم، کتابی‌ست نوشته‌ی Richard Reeves و به این قضیه پرداخته که در گروهی از پسران و آقایان، طی دهه‌های اخیر ما شاهد یک افت کارکرد، امید به زندگی، انگیزه و پشتکار هستیم و به نقد و بررسی این پرداخته بود که چرا این پدیده اتفاق افتاده، از جوانب مختلف بهش نگاه کرده بود، از جمله مقولاتی مثل رقابت‌های شغلی، رقابت‌های جنسیتی و همچنین مسائل کلان سیاسی و اقتصادی، جالبه این کتاب رو که شما نگاه می‌کنید دوستان، یک توصیه بهتون دارم، بسیاری از کتاب های جدید در حوزه رفتار، مسائل کلان سلامت روان، اقتصاد و غیره جالبه به یک سؤال نهایی و بنیادین ختم میشن که من در این اسلاید 56 خدمت شما این رو گذاشتم، آیا تفاوت های ذاتی در مغز زنان و مردان وجود دارن یا نه؟ Are there essential differences between female and the male brains/minds? فرقی نداره حالا چه مغز در نظر بگیریم چه ذهن؟ این یه سؤال خیلی کلیدیه، و جالبه که حتی Richard Reeves مشابه خیلی از افراد دیگه تهش میگه بالاخره ما باید بتونیم این سؤال رو جواب بدیم، و این سؤال رو این گونه مطرح میکنه که میگه مثلا اگر شما جریان‌شناسی که باز من تاکید میکنم وقتی شما می‌خواید در حوزه علوم رفتاری مسائل روان و اینا مسلط بشید باید با جریانات مختلف آشنا باشید، مثلا میگه جریان‌شناسی که یک انتهاش جمهوری‌خواهان خیلی محافظه‌کار قرار دارن، سیاست مداران جمهوری خواه قرار دارن و همینجور ملایمتر میشه تا میرسه به افرادی مثل Jordan Peterson و غیره، وقتی شما نگاه میکنید اینا ادعا دارن و اصرار عجیبی دارن که بله، یک سری تفاوتهای ذاتی وجود داره که شما نمیتونی این‌ها رو به حداقل برسونی، نمیتونی حذفش کنی و اینها برخواسته از زیست‌شناسی و بیولوژی‌ست، به عبارت دیگر هر کاریش بکنی، هر جوری افراد رو آموزش بدی، هر جوری بخوای مناسبات اجتماعی رو بچینی، مسائل سیاسی رو رقم بزنی، بالاخره بین مغز زنان و مردان یک تفاوت‌های ذاتی قاعدتاً باید وجود داشته باشه، این ادعایی‌ست که اون جریان انجام میده، جالبه وقتی نگاه میکنید تو جریان‌شناسی فقط جریان جمهوری‌خواه و راست سنتی و محافظه کار نیست، شما حتی شاهد این هستید که جریان شاید به اصطلاح خودشون پیش رو و لیبرال هم همین رو تایید میکنه و اون گروهی که در واقع مدعیان روانشناسی تکاملی هستند چون معتقدند از نظر تکاملی وقتی جنس ها داشتند تکامل پیدا میکردند عده‌ای از وظایف به عهده مردان افتاده و عده‌ای به عهده زنان افتاده و به همین دلیل این در سخت‌افزار مغز رسوخ کرده، و شما هر کاریش بکنی از بین نمیره، برای همین هم هست که شما وقتی مناسبات اجتماعی رو نگاه میکنی همواره یک سری نابرابری ها و عدم تساوی ها مشاهده خواهد شد، در مقابل، Richard Reeves هم خیلی خوب به این مسئله اشاره میکنه، ما یک جریان دیگه داریم که نقطه مقابل اینه و کاملا به انکار تفاوت‌های بنیادین و اساسی می‌پردازه و میگه هر آنچه تفاوت شما می‌بینید بین مغز زنان و مردان محصول یادگیری، اجتماع و در واقع کسب از محیط هست و اگر شما بتوانید شرایط کاملا یکسان فراهم بکنی، از نظر محیطی و آموزشی، این توانایی ها و گرایشات به هم بسیار شبیه خواهد شد و اون تفاوت‌ها از بین خواهد رفت، Richard Reeves طرفدار اینه که یک سری تفاوت‌های ذاتی وجود داره، ولی خودش رو در حد افرادی مثل Jordan Peterson و جمهوری خواهان افراطی نمیبینه، میگه تفاوت‌هایی هست ولی این تفاوته‌ا اونقدر نیستند که خیلی از اختلاف‌هایی رو که ما امروز شاهد اون هستیم توضیح بده، پس بخشی از اون برمیگرده به مناسبات اجتماعی و روان شناختی، حالا چرا حالا اینو میگم؟ به نظر میاد که یه جوریه که نمیتونیم ازش فرار کنیم، هر جوری شما بخواید راجع به مسائل کلان روان فکر کنید باید این سوال رو بتونید جواب بدید، و وقتی هم شما نگاه میکنید که تفاوت‌ها چی‌ها هست یک طیف گسترده ای رو در بر میگیره، من در این قسمت هم میخوام مروری داشته باشم به بخش هایی از کتاب Reeves، هم به چند کتاب دیگه و همینطور بخشی از دیدگاه های خودم رو هم در میان اینها خدمتتون عرض کنم. یک کتابی بود من قول معرفیش رو به شما دادم یه مقدار عقب افتاده ولی حتما انجام خواهم داد فکر میکنم دو سه هفته آینده با این کتاب در خدمتتون خواهم بود، نقد و بررسی کتاب علیه انقلاب جنسی The Case Against the Sexual Revolution louise penny این رو نوشته الان نمیخوام به جزئیاتش بپردازم ولی یه بخشی از کتاب رو اختصاص داده louise penny به تفاوتهای بدنی و فیزیولوژیک بین زن و مرد، تا این جای کار من وقتی مستنداتش رو مرور کردم به مقالاتش مراجعه کردم، احساس کردم چقدر این مقالات معتبر هستن، نظر شخصیم رو بگم این قسمت رو پذیرفتم، این قسمت هم اینو میگه، میگه که شما شاهد تفاوت قدرت بدنی بین زن و مرد هستید، حالا شما ممکنه بگید این که بدیهیه، همه این رو میدونستیم آره ولی سؤال اینه که این تفاوت از کجا میاد، آیا محصول تغذیه هست؟ محصول کاره؟ محصول ورزشه؟ اگر خانوم ها هم شروع کنن مثل آقایون کارهای سنگین بدنی انجام بدن، ورزش رو از سن پایین شروع کنن، آیا اونها هم تفاوت بافت عضله و قدرت بدنیشون کاهش پیدا خواهد کرد یا نه؟ مقالاتی که جمع بندی کرده خلاصه‌ش اینه، مثلا چند مطالعه اومده به قدرت اندام فوقانی پرداخته میدونید که این قدرت grip من به این اسلاید برمی گردم یک شاخص خیلی مهم هست، در واقع نخستی‌ها و میمون های عالی تر، این قدرت ابزارسازی رو مشخص میکنه، دست به یقه شدن رو مشخص میکنه، نزاع و مشاجرات بین فردی رو مشخص میکنه، و یکی از شاخص های اصلی اون hand grip هست یه دستگاهی درست میکنن مثل این ورزشی ها که میگیرن ببینن قدرت مچ طرف چقدره، و مطالعاتی که به صورت انبوه در میان ملت‌های مختلف انجام شده نمایی رو نشون میده که شما در این اسلاید میبینید، یعنی تقریبا قدرت اندام فوقانی که بخوایم نمود اون رو در hand grip قدرت فشردن مچ در نظر بگیریم، در آقایون یه چیزی حدود دو برابر خانم‌هاست و حتی آمار دقیق‌تر این رو میگه که فقط پنج درصد خانوم ها هستند که میتونن با 95 درصد آقایون وارد رقابت بشن، به عبارت دیگه 95 درصد آقایون از 95 درصد خانوم ها قدرت اندام فوقانیشون بیشتره، و این تا حد زیادی محصول تستوسترون هست، این رو louise penny تو کتابش اشاره کرده و دستمایه‌ی در واقع بحث خودش قرار داده، میگه هر کاریش بکنید، افراد هر جور تغذیه داشته باشن ورزش بکنن، در هر حال یکی از جنس ها از نظر قدرت بالاتنه که بسیار قدرت مهمی در مشاجره و نزاع هست بر اون یکی تفوق غیر قابل انکار داره، حتی در اینجا یک اسلایدی رو گذاشتم من مبسوط این رو در مرور کتاب علیه انقلاب جنسی اشاره خواهم کرد، شما اینجا سه تا در واقع منحنی میشه گفت نمودار میبینید، نمودار آبی قدرت همین grip یا گرفتن آقایون هست، قرمز میانگین خانوم ها هست و اون دایره‌ای که در واقع براتون هایلایتش کردم برجسته‌ش کردم قدرت گرفتن در واقع مچ در قهرمانان جودو و ورزش‌های رزمی بانوان هست، یعنی شما اگر نگاه کنید حتی اون‌هایی که به مقام مدال میرسن، به مقام قدرت بالای بدنی در مسابقات جهانی میرسن، کماکان قدرت بدنیشون از میانگین آقایون پایین‌تره و پنجاه درصد آقایونی که حتی ورزشکار حرفه‌ای نیستن قدرت gripشون از این ورزشکاران حرفه‌ای بیشتر خواهد بود یعنی به صرف اینی که کار یدی میکنن مکانیکی میکنن لاستیک ماشین عوض میکنن و تستسترون دارن باعث شده که ساعدشون اندام فوقانیشون اینقدر قوی بشه که پنجاه درصد آقایون از قهرمانان ورزشی که مدال میارن و در خانم ها هست قدرت اندام فوقانیشون بیشتره. پس یه چیزی رو که من جمع بندی کردم و نمیشه انکارش کرد تفاوت فیزیولوژیکیه، این رو فکر نمی کنم دیگه محصول تغذیه باشه، محصول سبک زندگی باشه، اینو حفظ کنیم، خب این خودش یه تبعات داره، به این تبعات خواهیم پرداخت، اما سؤال بعدی اینه، سؤال بعدی رو من در اسلاید شصت براتون گذاشتم، فقط قدرت اندام فوقانی نیست که تفاوت نشون میده یک فهرستی هم اینجا براتون مشخص کردم، علاقه به ریاضیات و فیزیک رفتارها و گرایش‌های اجتماعی، خب میدونید که گرایش به ریاضیات و فیزیک در آقایون پررنگ‌تره، رفتارهای جمعی رویکردهایی با رویکردهای همدلانه، تعامل بیشتر اجتماعی، تلاش برای برقرار کردن ارتباط عاطفی با هم نوعان در خانوم‌ها پررنگ‌تره، رفتارهای جنسی تفاوت‌هایی دارن، میدونید یه پدیده هست به نام Sociosexuality که اون ضریب ساده بخوام بگم تنوع طلبی و میل به روابط کوتاه مدت هست که باز این ظریب در آقایون نمراتش بالاتره، همدلی بالا و روابط بین فردی در خانم‌ها نمرات میانگین بالاتره، تفاوت در ابتلا به اضطراب و افسردگی داریم، حالتهای افسردگی در خانمها به صورت کلاسیک اشاره شده که تا دو برابر آقایونه و پرخاشگری و رفتارهای مجرمانه در آقایون واضحا بیشتره، تعداد زیادی از زندانیان مجرمان و افرادی که درگیر نزاع هستند، وارد قتل و کشت و کشتار و اینا میشن، مرد هستند، حالا همین اسلاید شصت رو نگاه کنید، قدرت اندام فوقانی پس یه جوری بیایم راجع به اون مصالحه کنیم، محصول تستستورونه، محصول تستستورون که یک آنابولیک قویه و شما این تفاوت رو هم فکر میکنم حتی اگر نگاه کرده باشین تو دختر پسرها میبینید به محض این که وارد دوره‌ی بلوغ میشن این تفاوت رو میبینید، یعنی پسر بچه ها یه دفعه میبینید چقدر زور بازوشون زیاد شده راحت بارفیکس میرن، راحت میتونن آچار بگیرن دستشون پیچ باز کنن در صورتی که خانم ها این قدرت رو کسب نمی‌کنن و اون مثال شاید بگم جنسیتی که در ظرف و ترشی و اینا رو باز کردن خیلی برای آقایون راحت‌تره به همین دلیل hand grio قدرت بالاتر دست، اما این سؤال اصلی اینه اسلاید شماره شصت، اینا از کجا میاد؟ آیا تستستورون هم به بخش بخش هایی از مغز اثر می کنه حالا تستستورون رو به عنوان سمبل دارم میگم، بیاین بگیم مجموعه عناصر زیستی و بیولوژیک، و این تفاوت ها رو دامن می زنیم یا این که این تفاوت ها محصول نگاه اجتماع به آحاد مختلفش از نظر جنسی‌ست و فرصت هایی که در اختیار اونا قرار میده برای رشد و تکامل، من هرچی فکر می کنم این واقعا یه سؤال خیلی جدیه، و جالبه که بسیاری از مناقشات، بسیاری از جدل ها، آخر سر به این می‌رسه که شما جواب این سؤال رو چی می دهید؟ یعنی منابع چی هست؟ بذارین یه مرور اجمالی انجام بدم، اینا تو کتاب Reeves نیست ولی فکر می کنم برای درک بهتر مسئله کمک می کنه، مثلا برگردم به همین اسلاید، همین تفاوت علاقه به ریاضیات و فیزیک رو شما اگه نگاه کنید، مثلا این نمرات ریاضی هست تفاوت اون در واقع SAT Scholastic Aptitude Test میدونید شبیه نمرات کنکور هست، در بخش ریاضیات اگر شما نگاه کنید به طور متوسط نمره آقایون از سال‌های 1967 گرفته تا 1990 یک فاصله تقریبا 40 50 شماره‌ای رو که حدود 10 درصد می شه حفظ کرده یعنی هر کارش می کنی مثل اینکه آقایون در ریاضیات 10 درصد نمره‌ی بهتر میارن تو آزمون های دانشگاهی و پیش دانشگاهی، و جالبه تو ملت های مختلف هم باز این تکرار شده یعنی شما از نروژ بگیر استرالیا، ایسلند، سوئد، کانادا میاد همین جور تا هندوستان، پاکستان، مصر، آفریقای جنوبی، ترکیه، عربستان، چین، فیلیپین، ونزوئلا و غیره. یعنی شما اگر این اسلاید 62 رو نگاه کنید هیچ جایی نیست که نمره میانگین ریاضیات و توانایی گردش فضایی اجسام این اسلاید 62 مربوط به mental rotation هست این که شما یک شی رو بگیری و تو ذهنت بتونی سریع این رو بچرخونی و بعد بگی که این چه ریختی میشه، این بهش میگن قدرتvisuospatial یا فضایی بصری که با نمره ریاضیات یه همبستگی بالایی داره، باز شما این تفاوت رو ببینید، سؤال، اینم بگم یاد Gordon Pennycook هم بیفتید‌ها، گفتم که ترمز بذارید روی تکانه های شناختیتون، یعنی با یه نگاه شما میگی خب معلومه دیگه تو تمام ملت ها اگر این تفاوت هست کار یک سری هورمون هاست دیگه، یه بخش هایی از مغز بیشتر رشد میکنه بخش هایی که مربوط به قدرت گردش فضایی هست و طبعا میتونه این نتایج رو ایجاد کنه، ولی بذارید بریم جلوتر بحث جدی‌تر میشه، و اینم بهتون قول میدم اینجوری براتون میگم وقتی شما از یک شعور بالاتر higher intelligence به مسائل نگاه میکنید یه شیرینی خاصی داره، یعنی بعضی مسائل با یه نگاه ساده به نظر میرسن جوابش مشخصه، ولی وقتی میری دور، از بالا نگاه میکنید تفاوت higher intelligence وقتی داره به lower intelligence نگاه میکنه یکی از جذاب‌ترین پدیده‌های طبیعته شما تو سلسله حیوانات هم همین رو میبینید، میبینید مثلا گربه‌ای که مغز خیلی بالاتری داره وقتی داره مثلا به یک جوجه نگاه میکنه و بعض همین پیچیدگی هست وقتی یک شامپانزه داره به رفتار یه گربه نگاه میکنه و بعد homosapiens وقتی داره به رفتار اینا نگاه میکنه و باز توی homosapiens یک سری از اون نگین های درخشان اندیشه که دارن به بقیه نگاه میکنن، یعنی پیچیدگی رو میبینند، پس سریع بیاییم نتیجه نگیریم و ببینیم چه تفسیرهایی وجود داره و اینا رو چه جوری میشه اشاره کرد. یا یه کتاب پرفروش best sellerی که فکر کنم همه شما دیگه با اسمش آشنا هستید مردان مریخی و زنان ونوسی، که این راجع به تفاوت‌های گرایشات و نوع سبک‌های دلبستگی، عاطفی و جنسی بین دو جنس بحث میکنه John Gray، که اونم باز همون نکاتی هست که فکر میکنم همه شما باهاش آشنا هستید. یا باز یافته دیگری که کماکان ذهن رو درگیر میکنه و اونم phdهایی هست که در دانشگاه های مختلف غربی در واقع میزان دانشجویان دختر و پسر هست این اسلاید رو من چند جای مختلف استفاده کردم و همونطور که شما میبینید اون علوم stem، در واقع علم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات پی‌اچ دی‌هایی که خانم هستن تقریبا یک چهارمند در صورتی که در علوم روانشناسی علوم پزشکی، علوم بهداشتی پنجاه درصد به بالا خانم هستن، باز این عدم توازن آیا محصول تفاوت ذاتی‌ست یا نه؟ Richard Reeves میگه تا حد زیادی بله، Jordan Peterson خیلی افراطی میگه بله مثلا همین نمودار رو تو چند تا مناظره هست به Jordan Peterson نشون دادن گفته خب کاملا طبیعیه دیگه روانشناسی به مسائل همدلی، به مسائل خواندن ذهن طرف مقابل، به نوعی درگیر شدن عاطفی با دیگران برمیگرده، به همین دلیل خانم ها توش خیلی مسلط‌ترن و توش خیلی بیشتر دارن نمود پیدا میکنن، در مقابل ریاضیات به مسائل مکانیکی علیت و مسائل در واقع deterministic فیزیکی برمیگرده که آقایون طبیعتاً به خاطر اون مغز درونگراشون بهش علاقمندترن و تو این حوزه هستن، بحث جدیدیه و منهای تبعات اجتماعیش، منهای تبعات فمینیستی یا ضد فمینیستیش ذهن آدم رو درگیر میکنه، که این مغز چجوری کار میکنه آخه چه شکلی میشه که یه بخش‌هاییش رشد میکنه تو یه عده، آیا واقعاً هورمونه؟ آیا حتی ربط داره به قدرت اندام فوقانی یا نه؟ باز بریم جلو ببینیم چی میشه و باز این فردی که به نوعی من فکر کنم دیگه اینقدر اسمش رو در سخنرانی‌های مختلف آوردم ممکنه شما دیگه دچار خستگی شده باشین، laurens larry summers که اگه یادتون باشه اشاره کردم که این همون وزیر خزانه‌داری امریکاست که بعدا رئیس دانشگاه هاروارد شد و در یکی از سخنرانی‌ها وقتی راجع به همین مسئله ازش پرسیده بودن و او داشت presentation سخنرانی ارائه میداد جز نظریات اینو گفته بود که در سال 2005 این کار رو کرده بود، خب آره دیگه بالاخره ما مغز مردانه داریم مغز زنانه داریم و مغز مردانه به سمت علوم پایه، علوم، تکنولوژی، مهندسی و ریاضیات میده و این تفاوت تقصیر دانشگاه هاروارد نیست تقصیر بیولوژی این‌هاست و میدونید این اینقدر سر و صدا کرد که منجر به استعفای او سال بعد شد، 2006 مجبورش کردن استعفا بشه استعفا بده و جالبه بعدا تو دولت اوباما که کاندیدا شد برای وزیر خزانه‌داری به خاطر همین حرفا نذاشتند، یعنی اون جریانی که برابری طلب هست واضحا گفت نمیشه همچین آدمی حق نداره وارد کابینه بشه یه آدمی که معتقده تفاوت‌های ذاتی بین مغز مرد و زن وجود داره و دوستانی که با این اصطلاح cancel culture یک فرهنگ کنسل کردن و بستن سخنرانی ها آشنا هستن این یکی از اون حوزه‌هاییه که خیلی توش اتفاق میفته یعنی همینطور که الان برای من اینجا صحبت کردن ممکنه در واقع سوگیری هایی از طرف بعضی ها شکل بگیره تو غرب حتی میگن بدتره شما به این راحتی نمیتونی بری یه جایی راجع به این قضیه صحبت کنی، یه جریان های افراطی این طرف میان میگن که شما داری سوگیری زیستی میکنی و جریان اون طرف دیگه میان میگن شما علم پایه رو داری انکار میکنی، ولی بریم جلوتر ببینیم باز چی پیدا میشه، و داستان larry summers، Larry Summers یه جمله دیگه هم داشت اگه یادتون باشه که من خیلی به اون جمله‌ش علاقه دارم و اونم این بود که در واقع دست نامرئی قدرتش از دست پنهان بیشتر است، در واقع invisible hand قدرت بیشتری از hidden hand داره، حالا تو این کلیپ بهش نخواهم رسید و چند کلیپ دیگه خدمتتون ارائه میدم که شما به قدرت عجیب دست نامرئی در مقابل دست پنهان حتی در تفاوت‌های جنسیتی پی خواهید برد، خب باز اسلاید دیگه‌ای هست این از کتاب خود Reeves هست و در این اسلاید اشاره جالبی داره که با وجود این که اشاره شده بود که خانم ها در رشته های stem همون رشته های علوم و تکنولوژی و مهندسی و ریاضی ها کمتر هستن ولی اگر نگاه کنین تو چهل سال اخیر یک افزایشی بوده مثلا از دوازده و نیم درصد تقریبا افزایش پیدا کرده به بیست و خورده‌ای درصد هنوز به پنجاه درصد نرسیده ولی ما شاهد این تغییر هستیم و اینم یکی از اون مباحث جالبیه که یک اتفاقی میفته و بعضی ها ممکنه بگن که این یه پدیده کوتاه مدته و دیر یا زود این دوتا با هم برابر میشن و دیدی گفتیم حرف ما درست در اومد؟ تفاوت ذاتی وجود نداشت. اینا محصول فرهنگه، باید منتظر باشیم ببینیم، ولی باز نگاه کنیم برای آشنا شدنتون با این جریان شناسی من چند تا کتاب خدمتتون بگم اینا کتاب هاییه که بعضی‌هاشو قبلا مرور کردم بعضی‌هاشو بهتون توصیه میکنم، منتهی توصیه میکنم برای اینکه به این دو طرف کفه ترازو رو نگاه کنید آیا ذاتیه یا اکتسابی و محیطی، مثلا این کتابی هست The Dark Side of Men در واقع نیمه تاریک مرد، این men به معنی بشر نیست اینجا به معنی مرد هست michael ghiglieri این رو نوشته 1999 این از اون کتاب های خیلی پرفروش شد، مثلا این یکی از اون سمبل اوناییه که معتقدند تفاوت ذاتی وجود داره و این تفاوت ذاتی محصول زیستی‌ست و اشاره میکنه که آره مردان در واقع خشونت طلب هستن، مردان خشن‌تر هستن، بیشتر درگیر نزاع میشن، بیشتر درگیر رفتارهای مجرمانه میشن و این تو ذاتشونه این حرفست ghiglieri یعنی این نیست که جامعه بهشون اینجوری آموزش داده، ولشون کنی هر کارش کنی بالاخره یک تفاوتی خواهد داشت. خب ببینید این یه مقدار افراطیه خب ghiglieri ولی افرادی که دانشگاهی تر هستن، و اصطلاحا خوشنام ترن مثلا Steven Pinker فرد بسیار خوشنامیه، لااقل در جریانی که به جریان مدرن یا پیشرو معروفه progressive ها، مثلا اشاره‌ای داره که خیلی طرفدار مدرنیزم هست، طرفدار رشد علم هست، یکی از طرفداران بسیار جدی عقلانیت و روشنگری‌ست، پدیده enlightenment با این حال کتاب مشهورش هست the blank slate و در این کتاب باز میگه که ببین تفاوت هست دیگه The Modern Denial of Human Nature عنوان فرعی کتابشه، که انکار مدرن ذات بشر یا همین baron cohen که گفتیم البته به خوشنامی pinker نیست و یه مقدار جنجال بیشتر پشت اسمش هست پشت کارهاش هست The Essential Difference تفاوت ذاتی تفاوت ماهوی، که باز به همین می‌پردازه که مغز مرد و مغز زن متفاوته و من اگر خاطرتون باشه این رو در الگویابان یا الگوجویان در واقع کتابی که مربوط به خود simon baron cohen هست مربوط به دو هزار و بیست هست بررسی کردم و خدمتتون گفتم که اشاره میکرد که منتهی الیه مردانه شباهت داره به صفات autistic علاقه عجیبی به اکتشاف علمی اختراع و درگیر شدن با وسایل مکانیکی داره و همینطور شما حرکت میکنید به سمت مغز زنانه میاد یا ذهن زنانه میاد، حالا هر جور میخواید تعریفش کنید اونجا بیشتر مسائل اجتماعی و بین فردی میشه، یا این یکی رو نگاه کنید این یکی به اندازه اون دوتا خوشنام نیست، تو لیست سیاه بدنام قرار داره در واقع Charles Murray هست اگر هم بخوایم بدونید این چرا تو لیست بدنام قرار داره برای اینکه یکی از کتاب هایی که خیلی مشهور شد و خیلی جنجالی شد The Bell Curve Richard Herrnsteinو charlers Murray این کتاب در واقع زنگوله اشاره‌ش برای اینه که هوش هم یک توزیع نرمال در جامعه داره منتهی اون قسمتش که خیلی جنجالی شد اینه که اشاره کرده بود ببین تو طبقات مختلف اجتماعی و نژاد ها هم این تفاوت وجود داره، برای همینه بعضی ملت ها خوب رشد می کنن بعضی ملت ها خیلی سریع مدرن میشن بعضی ملت ها‌ی دیگه هر کاریش کنی بازم درجا می زنن این ادعای charles murray بود به قول معروف charles murray از رو نرفت این همه که بهش حمله کردن با این حال یک کتاب جدید نوشته Human Diversity من این کتاب رو راستش رو بخواین گذاشتم تو لیست بررسی، منتهی خب باهاش مخالفم از همینجا الان اعلام کنم ولی اشاره‌ش اینه The Biology of Gender, Race and Class این یه ذره ترمز بریده و این ترمز‌بریدگی و شجاعتش جذابش می کنه، در واقع می شه زیست‌شناسی جنسیت نژاد و طبقه و charles murray از اوناییه که کنار اون Arthur Jensen اشاره کرده بود ببین تعارف رو بزنیم کنار نژاد ها از نظر صفات بیولوژیک با هم فرق دارن بعضی ها تکانه‌ای ترن، بعضی ها یه جا بشین ترن، جنس ها هم فرق دارن و طبقات اجتماعی هم و این توضیح میده این تفاوت های پایدار اجتماعی رو. همینجا یه نکته‌ای خدمتتون بگم اونایی که گفتم می خوان یک hompsapiens هوشمندن که با شعور بالاتر می خوان به lower intelligence نگاه کنن وقتی امثال Charles Murray رو نگاه می کنی یه تناقض قشنگ پیدا میشه، چند اسلاید قبل من تفاوت های بنیادین به شما نشون دادم بین زن و مرد، وقتی اومدن نگاه کردن دیدن عه بین قومیت ها نژادها و طبقات اجتماعی هم تقریبا همین تفاوت ها بوجود داره، اینجا شما سر یه دو راهی خیلی خطرناک گیر می کنی، یا باید بپذیری بعضی ملت ها نمی تونن پیشرفت کنن، به این دلیل که خب biologicly اشکال دارن زیستشناسی اشکال دارن، یا اینه که فرض کنی که این تفاوت ها محصول اجتماع محصول شرایط رشد و محصول مناسبات اقتصادی‌ست، برای همینه من میگم کتاب Charles Murray می‌ارزه به بررسی و خوندنش، چون اگر شما بیای بگی خیلی خب ما می گیم تفاوت های زن و مرد همه جا تو همه‌ی فرهنگ ها دیده شده و این پس نشون می ده ذاتیه، یه پله برو اونورتر، وقتی اومدن نگاه کردن دیدن بسیاری از شاخص ها همون تفاوت ها، تو توانایی ریاضیات توانایی گرداندن اجسام در فضا و غیره بین نژاد سفید، و نژاد رنگ تیره تر وجود داره. اینو چی می گی؟ آیا اینجا هم همونقدر ذهنیت زیستی جلو میای یا اینجا به خاطر دیگه درست بودن سیاسی و ترس از حمله در واقع گروه هایی که به درستی حمله می کنن و شما رو به نژاد پرستی متهم می کنن به طبقه پرستی متهم می کنن اینجا کوتاه میای و میگی که نه دیگه این مال اینیه که شرایط محیطیشون فرق کرده مثلا اینا جرم توشون بیشتره، بیشتر زندان میفتن، یعنی شما میگین آقایون بیشتر از خانم ها زندان می افتن میگه درسته ولی تو کشورهای غربی هم نگاه می کنی سفید پوست ها کمتر از بقیه زندان می افتن و تقریبا این یه الگوی ثابت تو همه‌ی ایالت های امریکا، امریکای شمالی و اروپای غربی هست، خب این رو چکار می کنی؟ آیا حاضری اینجا هم وایسی پاش و بگی که این تفاوت بیولوژیکه یا نه؟ برای همینه می گم از higher intelligence به مسائل نگاه کنید یه ذره پیچیدگیش خیلی جذاب می شه بس این از کجا؟ یا اینو دیگه چکار کنیم با قولی اینو کجای دلمون بذاریم؟ برای همین کتاب charles reeves خواندنی‌ست و دقت کردنی‌. یا melvin konner رو داریم که این رو باز richard reeves ازش نام برده melvin konner هم یک انسان شناس انتروپولوژیسته، و اینم واقعا اشاره جدی داره که آره این تفاوتها بیولوژیکه دیگه، محصول همون اجتماعات شکارچی، گرداورنده اولیه هست. یا حتی اگه یادتون باشه کتابی رو خدمتتون معرفی کردم پرورش انسانیت ما Nurturing Our Humanity Riane eisler و douglas fry و خاطرتون باشه اشاره کردم که riane eisler از یک دیدگاه صد سلطه طلبی به دنیا نگاه میکنه، و اشاره کرده بود که در کتاب The Chalice and the Blade در واقع جام و تیغ، اشاره کرده بود که مناسبات بشری میتونه یا سلطه طلبانه باشه یا مشارکتی باشه، هرچقدر سلطه طلبانه تر باشه به مرد سالاری سنتی و میشه گفت masculinity مردانگی سمی شبیه تره، هرچقدر به سمت مشارکتی بره به جوامع عدالت طلب، برابری طلب و گریزان از خشونت شبیهه، و او اشاره کرده بود که به جای این که بیاییم بگیم صفات مردانه صفات زنانه، بیایم بگیم صفات سلطه طلبانه، domination در مقابل صفات برابری و مشارکت partnership و اینگونه در واقع این جدل جنسیتی رو تبدیل بکنیم به یک جدل رویکرد اجتماعی. من این رو در کتاب پرورش انسانیت ما مبسوط توضیح دادم الان نمیخوام بیشتر بپردازم ولی جالبه وقتی نگاه میکنه riane eisler و douglas fry هم باز میگن ما تفاوت‌های زیستی داریم، بیولوژی رو نمیتوان انکار کرد، خب پس ببینید جریان اگه از نظر آماری بخوام بگم تعداد اونهایی که به جریان تفاوتهای ذاتی معتقدند، تو اکثریت هستن، منتهی اکثریت مطلق نیست اکثریت نسبی‌ست، در مقابل ما جریان دیگری رو داریم، اینا رو هم باید بخونید، Gender and our brains، gina rippon این خیلی یه ذره تند نوشته ولی اشاره‌ش اینه که آره همونطور که ما یک سری افسانه و اسطوره داشتیم الانم این افسانه و اسطوره ها زیر سوال رفته، نه همچین تفاوت‌هایی وجود نداره و بسیاری از اینها خطای اندازه‌گیری‌ست و خطای موقعیتی‌ست پس این کتاب رو در لیست مطالعه خودتون قرار بذارید اونور کفه است، و باز یه کتاب دیگه که این رو من بهش خیلی علاقه دارمdellusion of gender The real science behind sex differences علم واقعی ورای تفاوت‌های جنسیتی، در واقع اسمش میشه هذیان یا وهم یا توهم جنسیت cordelia fine، cordelia fine معتقده که مناسبات اجتماعی و اکتسایی و فرهنگ و زبان میدونید اینا همه مطالبی‌ست که بعدا روی مغز ما سوار میشه، مثل نرم افزارهایی که شما روی گوشی یا لپتاپ‌تون install میکنید این تفاوتها رو ایجاد میکنه و میتونه بسیار پرنگ بشه میدونید cordelia fine کتاب دیگری از او وجود داره که من قبلن خدمتتون معرفی کردم testosterone rex تستوسترون شهریار یا تستوسترون پادشاه که اشاره میکنه که چجوری باور به اینه که همه این تفاوتها رو یک سری هورمون ایجاد کردن، مدتها در علم سلطه داشته و الان که دقیق تر نگاه میکنن میبینن نه اینجوری هم نیست که تستوسترون که میره بالا شما خشونت طلب میشی، تستوسترون که بره بالا شما از نظر جنسی تنوع طلب بشی. یا تستوسترون که میره بالا ریاضیاتت بهتر بشه اینگونه نیست و این یک ساده انگاری قضیه هست خب فعلا دارم یه ذره جریان ها رو براتون مرور میکنم، ممکنه یه تعداد اسم به گوشتون بخوره و خسته‌تون کنه ولی اینا مهمه اینا رو باید بشناسید یعنی وقتی میرید توی یوتیوب مثلا میبینید مناظره‌ی cordelia fine هست مثلا با یک فرد دیگه واقعا آدم احساس میکنه که چقدر جالبه بشینه اینا رو گوش بده و منطق هر طرف رو نگاه کنه، ولی این منطق واقعا یک تبعات جدی داره مثلا cordelia fine میگه وقتی شما به یک سری تفاوت‌های زیستی معتقد میشی یا اصولا این جریانی که منتقد تفاوت‌های زیستی هست، میگه بعد خیلی چیزها منطقی میشه دیگه برای چی مثلا رشته پرستاری 90 درصد خانم هستند رشته روانشناسی یه گرایش جدی هست که خانم ها به اون رشته برن در مقابل مهندسی و اینا، میگه خب دلیلش اینه دیگه دلیلش اینه که مغز اینا فرق داره در صورتی که میتونه دلیل دیگه‌ش این باشه که خب یک سری هویت های فرهنگی شکل کرده، یه چیزی خیلی مرسوم شده و افراد وارد اون گروهی میشن که احساس میکنن بهش تعلق دارن، باز یک شاهکار دیگه Jessica Prince هست که این رو هم من توی اینستاگرام باز معرفی کردم، behind human nature، این خیلی عمیقه یعنی اونایی که میخوان واقعا با higher intelligence به جهان نگاه کنن اکیدا توصیه میکنم کتاب Jessica Prince رو دنبال کنن، ورا طبیعت انسان، این به اون جریانی تعلق داره که میگه خب درسته ما ممکنه تفاوت‌های بیولوژیک داشته باشیم ولی قدرت فرهنگ زبان و اکتساب به قدری بالاست که میتونه بسیاری از زیر ساختهای ذاتی مغز رو دستخوش تغییر کنه، من در کتاب ماشین تجربه به فرایندهایی شبیه این اشاره کردم، خواهش میکنم برگردین این فایل رو هم دنبال کنید مثلا همین مثال dress لباس در اسلاید 82 شما دارید، میگه وقتی ببین اکتساب، محیطی که توش روش کردی، این که بیشتر با نور مهتابی رشد کردی یا نور آفتابی هر دفعه رفتید لامپ بخرید و روش دیدید نوشته مهتابی در مقابل مثلا نوشته سرد، مهتابی یا گرم آفتابی نگاه کنید ببینید این که تو کدوم یک از این نورها بیشتر ساعت روزتون رو بگذرونید به تحول سیستم ادراکی بینایی شما منجر میشه و باعث میشه رنگ این لباس رو که در اسلاید 82 می‌بینید متفاوت درک کنید، این دیگه خیلیه، یعنی مثلا من در مقابل خونه‌مون رو بیشتر با کدوم لامپ روشن میکنم با لامپ نور سفید روشن میکنم یا نور زرد، کم کم سیستم شما عادت میکنه که اشیا رو تو اون نور ارزیابی کنید و وقتی رنگ این لباس رو اون اسلاید وسط اون عکس وسط در اسلاید 82 میبینه سؤالش بر سر اینه که اون تیره‌ترها آیا مشکی هستن و اون قسمت دیگه آبیه؟ یا اون تیره ترها طلایی هستن و اون قسمت کمرنگ‌تر سفیده؟ و جالبه وقتی این پرسش رو به سؤال گذاشتم عده‌ای اومدن گفتن خب این لباس معلومه طلایی و سفیده یه عده دیگه گفتن داد میزنه سیاه و آبیه و اینقدر تفاوت بینشونه. یا این edward edelson که میدونید یکی از قشنگترین خطاهای بصری‌ست که در واقع مربع A و مربع B از نظر saturation از نظر تیرگی دقیقا یکسانه شما میتونین عکسش رو بگیری قشنگ cut کنی برداری paste کنی که من اون کنار براتون انجام دادم و A و B رو میبینید که کاملا یکسانن، در صورتی که با یه نگاه شما میگی ببین B داره داد میزنه اسلاید 83 رو یه لحظه نگاه کنید، B تا Aداره داد میزنه که رنگ روشن‌تره ولی بعد اینا رو بردارید بچسبونید کنار هم، پس چرا اینجوریه؟ میگه سالها تجربه، ماشین تجربه این رو میگه، وقتی همچین نمادی رو میبینه میگه ها این تو سایه هست ببین اون ستونه اون کنار هست، اون ستون سایه انداخته و مغز ما بر اساس هزاران دقیقه تجربه دیدن اشیا در نور و سایه در نور در سایه فهمیده که اونی که تو سایه هست روشن‌تره ولی چون نور بهش نخورده یا تو سایه افتاده یا نور اطراف ambiance در واقع به گونه‌ای هست باعث میشه شما اونجوری تیره‌تر ببینیی اون در اصل روشن‌تره پس اینو درستش کن و این محصول اکتسابه، محصول اکتساب هست، حالا سؤال! وقتی سیستم بینایی ما اینقدر میتونه دستخش تغییر بشه به واسطه تجارب قبلی، آیا سیستم‌هایی مثل قدرت ریاضیات ما، قدرت پردازش ما، اینها نمیتونن اینقدر تغییر کنن؟ ده درصد تفاوت رو نمیشه توضیح داد، الان این تفاوت رنگی که شما اینجا میبینید به مراتب بیشتره، واقعا اینو چرا دارم میگم برای این که میخوام میگم عمیق تر بی‌اندیشید، و دنبال پاسخ‌های ساده نباشید پاسخ‌های ساده جذابند، به شما دوتا مولکول میگن میگن این میره اون قسمت محلول رو بزرگ میکنه پس شما توان ریاضیت میره بالا این قسمت رو کوچیک میکنه اینجوری میشه ولی یه عده میگن نخیر، پیچیده‌تر از اینهاست، و وقتی پیچیده نگاه میکنی اون جذابیتش وقتی میگیرتتون من بهتون قول میدم نمیتونی بذاریش کنار، یعنی آنچنان گیرایی داره مثل یک اعتیاد میشه برات، بذار یه چند تا مقاله دیگه همینجور به عنوان مشت نمونه خروار هست خدمتتون ارائه بدم، مثلا این یکی جالب بود، اومده بودن دیده بودن در کشاورزان چینی ژورنال sience چاپ کرده 2014 Large scales psychological differences within china تفاوت های کلان روانشناختی در درون چین Explained by rice versus Wheat Agriculture توسط کشت برنج در مقابل کشت گندم توضیح داده میشود، یعنی چی؟ اومده بودن دیده بودن انسان هایی که کشاورز برنج هستن تو مقیاس های همدلی، توانایی خواندن ذهن دیگران و اتصال عاطفی بالاتر از کشاورزهایی هستن که گندم میکارن، و این تفاوت ها شاید حتی بیشتر از تفاوت بین زن و مرد یعنی اون تفاوت که شما بین زن و مرد و میندازی گردن تستستورون، اومدن دیدن همون تفاوت هست بین کشاورز هایی که گندم میکارن با کشاورز هایی که برنج میکارن، و ممکنه شما بگی بابا چه ربطی داره مثلا تو برن چه ماده‌ای هست تو گندم چه ماده‌ای هست ولی جمع‌بندی‌ای که کرده و بعد اینم بهتون بگم که اینا چجوری آنالیز میکنن که توی ژورنالی مثل science چاپ میشه این نیست که دوتا تفاوت رو نشون بدن بگن آره گردن همینه، میان تحلیل میکنن، تحلیل دقیق آمالی داره، پدیده‌ی regression رو اندازه میکنن شاخص های مختلف درآمد اندازه ی خانوار، همه ی اینا رو توی معادلات وارد میکنن سهم اونا رو حذف میکنن بعد میبینن باز تهش یه سهمی باقی میمونه که این مربوط به نمیدونم نژادشون، تعداد بچه هاشون، سنشون، درآمدشون نمیدونم گرمسیری، سردسیری بودنشون نیست، اینا همه اینا رو کنترل کردن باز دیدن تفاوتن و مثلا اشاره اینا به این بود که پدیده‌ی کشت برنج یک پدیده‌ی جمعی‌ست، نیازمند هم‌یاریه، نیازمند همکاریه نیازمند همدلیه شما نمیتونی نشاءکار تک باشی، اون که بتونی اون محیط رو آماده بکنی و به درستی آبیاریش کنی سر موعد بکاری، سر موعد برداشت کنی یک روحیه جمعی میخواد و شما هم اگر دیده باشید این نشاءکاران زحمت کش همه با هم کنار هم هستن، خیلی مواقع با هم سرود میخونن، همه با هم میرن سر مزرعه، دوباره بر میگردن یه جوری حتی کنار هم وایسادن سر خط دارن مثل که متر متر میرن جلو، در صورتی که گندمکارها بیشتر فردی هستن، به عبارت دیگه این که شما گندم میکاری یا برنج می‌کاری به تفاوت فردیت individualism منجر میشه. این همون جمله قشنگ larry summers هست، نیروهای نامرئی از نیروهای پنهان خیلی قوی‌ترن، نیروهای نامرئی چیه؟ اینه که شما دارید گندم میکارید در مقابل برنج، هیچکس به عقلش نمیرسه این تفاوت میذاره روی فردیت شما، روی individualism که یک شاخص خیلی مهمه، میدونید وقتی اندازه گیری میکنن میگن انسان غربی فردگراست، حالا من در کتابی معرفی خواهم کرد که مقبوله فردگرایی رو بیشتر بهش میپردازم، در صورتی که جوامع شرقی یک نوع collectivism دارن یک نوع جمع‌گرایی دارن، و ممکنه شما این رو بندازید گردن آموزه‌های کنفسیوس، بندازید گردن سیاست های حزب کمونیست، بندازید گردن زبان ماندارین و غیره، اینا میشه چی؟ اون قسمت پنهان یا hidden, یک عنصر فاعل agantic توش هست. در صورتی که Larry summers میگه نه اون عنصر نامرئی خیلی پر رنگ‌ترن، خیلی قدرتشون بیشتره، سبک آبیاری سبک این که باید همه با هم آبیاری کنیم یا این که نه هرکی میتونه سر هر ساعتی خواست بره سر زمینش و برگرده، این کم کم افراد رو از نظر ذهنی متفاوت میکنه و تفاوت های روانشناختی ایجاد میکنه، یا یه کار مشهور richard nisbett بدونید nisbett یکی از روانشناسان بسیار تأثیر گذار قرن بیستم بود، کاری که nisbett انجام داده بود این بود، ‌ژاپنی‌ها رو با امریکایی ها مقایسه کرده بود، و متوجه شده بود این آزمون معروف عکس‌های آکواریوم هست که شما در اسلاید هشتاد و پنج این رو شما میبینید که یه سری ماهی رو طراحی کرده بود، دیاگرام بود، که این ماهی ها عوض میشدند و میخواست حافظه افراد دو نژاد مختلف، دو گروه قومیتی مختلف، یعنی ژاپنی های اصل با یک فرهنگ جمع‌گراتر در مقابل امریکایی های فردگرا رو بسنجه، و چیزی که پیدا کرده بود جالب بود، امریکایی ها خیلی دقیق تر بودند در درک تغییر الگو، شکل، یا رنگ ماهی ها، یعنی وقتی به افراد ماهی نشون میداد اون امریکایی حافظه ها خیلی بهتر میب‌ود نه نه این باله‌ش عوض شد یعنی یه تعداد ماهی نشون میداد میگفت که ببین این همونه یا نه، نه نه ببین دمش یه ذره پهن شد این رنگش این خال نداشته ته دمش، امریکاییه نسبت به ژاپنیه تو تست ها بهتر عمل کرد و باز این بهتر عمل کردن و تقریبا معادل همون بهتر عمل کردن مردان در مقابل زنانه و دیگه شما خیلی بعیده بخوای بگی اینا دیگه مال زیست شناسیشونه، و بعد چه اتفاقی افتاد؟ ژاپنی ها از اون طرف اگر شما پس زمینه رو تغییر میدادی سریع تر متوجه میشدند یعنی مثلا تو عکس میگفت آه نه نه اون گل پشت ماهیه، اون گیاه پشت ماهیه اون نبود یکی دیگه بود، اون جلبکه این ریختی نبود، اون جلبکه چهار تا شاخه داشت الان شد سه شاخه، در صورتی که بهش گفته بودن به ماهی دقت کن، ولی اون ناخواسته به پس زمینه دقت کرده بود، و بعد richard nisbett نتیجه‌ای که گرفته بود این بود، که هر چقدر شما در محیط جمع‌گراتر رشد میکنی، وقتی داری به میدان بینائی نگاه میکنی، به اطرافت نگاه میکنی، اون هدف رو کمرنگ‌تر و پس زمینه رو پررنگ‌تر میبینی، در مقایسه با افرادی که در محیط های فردگرا رشد کردن، اصطاحاً تمایز شی از پس زمینه، figure from background، حالا شما باز فکر کن یعنی اوه ما تو محیطی که رشد میکنیم که همه باید با هم صبحانه بخوریم، همه باید با هم زندگی کنیم، همه باید موقع نهار نمیدونم یه مناسک خاصی رو اجرا کنیم، حتی باعث میشه سیستم توجه و بینائی ما اینجوری باشه که همین الان که شما دارید منو نگاه میکنید اگر حرف nisbett صحت داشته باشه و در واقع درست باشه، اون‌هایی که الان جمع‌گراتر هستید، یک نوع فرهنگ اجتماعی محورتر دارید، در مقابل اونایی که فردگرای مطلق هستن، individualist هستن، اون پس زمینه من رو بیشتر متوجه خواهید شد، در مقایسه با اونایی که فردگران، نه این که بگم اونو بیشتر از من متوجه میشید نه، هر دو دارید به من نگاه میکنید، به چهره من به عرایض من گوش میدید، ولی اونی که جمع‌گراتره کمتر رو من زوم داره و یه مقداری به اینا هم نگاه میکنه یه خورده از سهم من کم میکنه به سهم پس زمینه می‌افزایه، هر چند در هر دو حالت من در مرکز توجه این کلیپ هستم، ولی اون پس زمینه رو میبینه برای همین اگه تغییر رنگ کتابی چیزی اتفاقی بیفته اون سریع تر متوجه خواهد شد، خب باز اینا چون یافته‌‌های جالبیه یعنی سبکی که شما توش بزرگ شدی اینا ببینید باز اسلاید هشتاد و شش این رو نشون میده، که وقتی پس زمینه رو عوض میکنی ژاپنیه زودتر متوجه میشه، در صورتی که اون امریکاییه رو خود قضیه حساس هست، امریکاییه خیلی رو پس زمینه در واقع موفق عمل نمی کنه، خب یا مثال دیگه‌ش رو حالا در فرهنگ های دیگه اجرا کردن، یک گرگ رو گذاشتن به جای ماهی در آکواریوم، یک گرگی هست که حالا تفاوت گرگه رو میخواد متوجه بشه با یک سگ، یا این که اون بیشه یا اون دشتی که پشتش هست، به کدوم بیشتر دقت می کنه؟ اگه خواستید یه مقدار بیشتر راجع به این بدونید که چگونه فرهنگ، چگونه اجتماع، به نوعی کمک میکنه ما مغزمون تغییر کنه، شاهکار این قضیه بی برو برگرد کتاب The Secret of Our Success هست، رمز و راز موفقیت ما، Joseph Henrich که در واقع این رو هم من قبلا توی اینستاگرام خدمتتون معرفی کردم پدیده تاسمانی بود، پدیده های دیگری رو اشاره کرده بودم و یک مقدار کتاب سنگین‌تر و چالشی‌تری هست، Dark Matter of the Mind ماده تاریک ذهن Daniel Everett Daniel Everett اینجوری اشاره میکنه تا اینجای کار، ببینید ما گفتیم تفاوت‌های فرهنگی هست، تفاوت‌های اجتماعی هست، ممکنه شما با یک نگاه باز صریح‌تر اینجوری فکر کنید که خب آموزششون فرق میکنه، دخترها رو یه جور آموزش میدیم، پسرها رو ما یه جور آموزش میدیم، و به همین دلیل ممکنه تفاوت‌ها بیشتر باشه، مثلا سر کلاس شاید معلمین ریاضی رو برای آقایون جدی تر میگیرن، خب خیلی از اینها رو اومدن بررسی کردن، تحیقی شده باز دیدن تفاوت مونده، برای همینه که اون جناح ذات‌گرا رو حرفش خیلی مستمر وایستاده میگه ببینید مدارس رو هم یکی کردیم حتی مدارس رو مختلط کردیم، حتی گفتیم چیدمان بچه ها تو کلاس هم یه جور باشه، معلم حتی اومدن ضبط کردن ساعتی که به دخترها داره توجه میکنه در مقابل پسرها توجه میکنه یکیه، باز پسرها تو ریاضی جلوتر میرن، اما اگر Dark Matterی نگاه کنیم چیه؟ باز برگردیم به همون larry summers Larry summers عناصر پنهان اون عناصر نامرئی بذارید من یه عنصر نامرئی اینجا براتون مثال بزنم یادتون هست Baron cohen گفته بود که ذهن اختراع کننده یه ذهنیه که «اگر آنگاه» توش خیلی پررنگه، یعنی یه پارامتر رو تغییر میده، نتیجه‌ش رو نگاه میکنه، بعد یه پارامتر رو تغییر میده باز یه نتیجه‌ش رو نگاه میکنه، خب یکی از ابر پارامترهایی که بشر از سن خیلی پایین شروع میکنه باهاش آزمون و خطا کردن، پرتاب اشیا هست، پرتاب اجسام هست، پرتاب نیزه هست، پرتاب تیر هست، خب شما یه تیر رو میکشی پرت میکنی میبینی کجا رفت بعد یه ذره کمتر کمان رو میکشی بیشتر میکشی زاویه‌ش رو پایین بالا میکنی ببینی چه تغییری میکنه، خب حالا شما فرض کن اگر به پسر بچه ها شما بیای کمان در اختیار بذاری و اینا تو همون سنین پایین شروع کنند اگر آنگاه اگر آنگاه تمرین کردن، اون مهارت بر اساس آنچه در ماشین تجربه‌ی andy clark گفتیم رشد میکنه، پس خیلی از تفاوت ها مال این نیست که تفاوت آموزش پرورش هست، بگی والا کتاب های درسشون یکیه، دبستان‌هاشون ساعت‌هاش یکیه، ما نمیدونیم چطور تفاوت هست یه تفاوت از یه جاهایی میاد که daniel everett بهش میگه ماده‌ی تاریک، یعنی شما تو محاسبات لحاظ نمی کنی ولی اون صحت داره همینی که شما برای بچه‌تون تیرکمون میخری، این شروع میکنه ذهن به نوعی پرتابگر رو توش پرداختن، یک نوع ذهن محاسباتی رو دامن میزنه، البته میگم سریع به نتیجه نرسید مثلا ممکنه شما بگین آقا پس برای اینکه دختر بچه ها بخوان مهارت های ریاضیشون چیز شه براشون تیرکمون و تفنگ و اینا بخریم؟ نه دارم مثال میگم دیگه، دارم ماده ی تاریک رو میگم باید اینا روش پژوهش مستقل صورت بگیره که ببینن این اتفاق میفته یا نه، مثلا اشیای مکانیکی وقتی در اختیار میذاریم اون فیزیک folk که دیدیم در کتاب الگویابان بهش اشاره کرده بود و تو پسرها بهتر هست رشد میکنه دیگه، متوجه میشه این چرخ رو که میچرخونی مثلا این رو که میچرخونی سرعت این که میره بالا چی میشه، یا مثلا اگه این محورش رو یه ذره تنگ کنی، محورش رو یه ذره فشار روش بیاری سرعت چرخ چی میشه، و همین ها در سنین خیلی پایین، بر اساس آنچه که شما دیدید، اون ماشین تجربه خیلی سریع اون قسمت های مغز رو رشد میده، برای همین بذارید من اینجا یه مقدار دیدگاه خودم رو هم مطرح کنم و بعد بریم جلو مطالعات رو دنبال بکنیم، من برای خودم از این جداول درست میکنم، کاملا موافق، تا حد زیادی مخالف، تا کاملا مخالف، شما نمونه‌ش رو تو اسلاید نود می‌بینید، ازتون خواهش میکنم دوست داشتید از اینا برای خودتون درست کنید و هر سوالی رو که میاد برای خودتون نشان‌گذاری کنید، و تکامل ذهن خودتون رو هم رصد کنید، چون ما هیچ تضمینی ندادیم و نه تنها تضمین ندادیم بلکه لازم هم هست که مرتب بازنگری کنیم در اندیشه‌هامون، فعلا اگه از من بپرسید جنسیت یعنی gender، همین تفاوت های رفتار، هوش، گرایش ها و علایق، برخواسته از مبانی فیزیولوژیک و ژنتیک جنسی هستند یا نه؟ من تقریبا اینجا علامت میزنم، من جزء مخالف‌هام، بعضی‌ها ممکنه خوشتون نیاد، thats the way it is، ولی من معتقدم قسمت زیادی از این تفاوت هایی که شما میبینید، کاملا مخالف نزدم، یه ذره شک دارم، ولی بخش زیادیش به نظر من برخواسته از فیزیولوژی و ژنتیک نیست، مال همون dark matter هست، ماده تاریکه، مال یافته‌های پنهان فرهنگیه، ببخشید نامرئی فرهنگی، invisible، نه اونی که فرهنگ به صورت علنی القا کرده باشه، یه جاهایی پنهانه نامرئیه invisible، حالا از این نامرئی ها بیشتر خواهیم دید یه نمونه‌ش همون ابزار بازی بچه ها بود، یه نمونه نامرئی رو شما دیدید دیگه، تو ادراک چهره گفتم کشت برنج در مقابل کشت گندم، یا رصد کردن و نگاه کردن به اشیا در نور مهتابی در مقابل نور آفتابی، البته ممکنه شما بگید که این داستان سراییه، آخه اینا… خب یه سری مقاله هست اینا رو گفته ولی آیا اینا میتونن جمع شن این مقدار توضیح بدن؟ Jessie prince تو کتابش میگه کامل میتونه. joseph henrich اشاراتی داره که بخشی زیادی از تفاوت‌های بین ملت ها و اینا مال این سازه های فرهنگی‌ایه که اینا کسب میکنن و بعدن باعث تفاوت‌ها میشه، یعنی سرایت یک سری آموزه هاست، به همین دلیل من احساس شهودیم که حالا ممکنه شما بگین احساس شهودی علم نمیشه، آره ولی احساس شهودیم اینه که وقتی منابع رو نگاه میکنم، صحت و سقمش رو نگاه میکنم، من اون دایره قرمز رو اینجا گذاشتم، احساس میکنم که میشه، با عناصر نامرئی، با ماده‌ی تاریک اینقدر تفاوت رو توضیح داد، و یاد Charles Murray هم بیفتید، اونایی که با قاطعیت میگن نخیر بیولوژیکه پس برید تفاوت‌های قومیتی رو هم توضیح بدید و اگه جرات دارین پاش بایستید، اونجا دیگه نمیتونن پاش بایستن، که چرا همون آزمون ها رو شما وقتی بین جمعیت آفریقایی تبارهای امریکا انجام میدی و سفید پوست‌ها انجام میدی همون مقدار و گاهی بسیار بیشتر، اینجا شما چهل شماره پنجاه شماره بین مرد و زن و قوم دیدید، در صورتی که بین مرد سفید پوست و مرد سیاه پوست شما حتی ممکنه صد، صد و خورده‌ای شماره ببینید و همون مقدار این تفاوت پایداره، از 1960 از زمانی که lyndon johnson سعی کرد آموزش رنگین پوستان رو متحول بکنه تا الان هر کاریش میکنن باز این شاخص پابرجاست، این باز میتونه به همون آموزه‌های ماده تاریک فرهنگی برگرده، اون شاخص های پنهان، نامرئی ببخشید، این ترجمه این دوتا شما، یکیش invisible یکیش hidden، تفاوت های ذاتی در مغز زنان و مردان وجود دارد، باز من اینجا قرار دارم، احساسم اینه که نیست، یعنی اون چیزهایی که هست یه مقدار ساده انگاریه، میان چهار تا عکس میندازن میگن تستسترون این قسمت رو هیپرتروفی میکنه و بعد هست، ولی وقتی نگاه میکنی اون تفاوت ها رو میشه با مکانیزم هایی که richard nisbett در آورد، اکتساب، ماشین تجربه توضیح داد، آیا فرهنگ، مذهب و زبان و یادگیری جمعی قادر به برنویسی، این رو خودم ابداع کردم برنویسی یعنی overwrite مثل این که cd میخریدیم میگفتیم cd رو میتونیم rewriteش کنیم یا فلشو پاک میکنی برنامه رو پاک میکنی یه برنامه دیگه install میکنی روش، برنویسی زیرساخت های زیستی هستن؟ یعنی آیا این تفاوت هایی که ممکنه افراد باهاش به دنیا میان تستسترون در جنین تفاوت هایی ایجاد میکنه ولی بعدا اون اکتساب، نور مهتابی در مقابل نور آفتابی، کشت برنج، نمیدونم روحیه‌ی جمعی، سر سفره با هم نشستن، نمیدونم هرکی پای تلویزیون بودن یا نبودن، میتونه اون تفاوت ها رو خنثی کنه و حتی در جهت مقابل ببره به همین دلیل من تا حد زیادی موافقم، فرهنگ و اجتماع قادر به بازنگاری rewrite کامل زیرساخت های زیستی هست، حالا یه قضیه دیگه هم هست که راجع به رفتارهای جنسیه، من این رو در همون کتاب علیه انقلاب جنسی بهش خواهم پرداخت، چون جالبه louise penny یه کتابی نوشته که اونم از اون کتاب های جنجالیه، علیه انقلاب جنسی، اونم پیش‌فرضی رو داره که بسیاری از این افراد دارن میگن ببینید همونطور که متفاوت های ادراک فضایی و هوش ریاضی در زن و مرد داریم، نوع رفتارهای جنسی هم متفاوته، آقایون تمایلشون بیشتر به روابط فیزیکی و کوتاه‌مدت‌تره، در صورتی که خانم ها تمایلشون به روابط عاطفی و دراز مدت‌تره، این چالش رو چجور میخوای حلش کنی؟ این چالش ذاتی و بنیادی‌ست، مثل همون تفاوت قدرت اندام فوقانی، اگر اون رو بخواین نگاه کنین اون موقع بر اساس عرایض بنده این خواهد بود که نه خیلی از اونا اکتسابیه، ماده تاریک اون رو ایجاد کرده، ماده تاریکی که ممکنه شما بگین آخه هیچکس نیومده آموزش بده، حالا الان دیگه اومدن گفتن بیاین همه رو یکسان کنین قانون طبق قانون برابرن، طبق نمیدونم حالا کشورهای اونور رو عرض میکنم، خیلی از چیزها اومدن گفتن که شما اصلا هر گونه نمیدونم تمایز جنسیتی، تمایز کلامی بذاری جرم داره، ولی با این حال این تفاوت ها باقی مونده، میگم خب ماده تاریک رو که کنترل نکردید، اون invisible رو که کنترل نکردید، این شاخص ها رو شروع کنید تو ذهن ببینید، خب یه مقدار از کتاب richard reeves دور شدیم ببخشید، ولی لازم بود، یعنی میخوام بگم این بحث رو برای خودتون باز بذارید و از این دایره ها درست کنید هر کدوم رو یه جا بذارید، من به همه هم احترام میذارم، حتی اگر بذارید کاملا مخالف، یعنی ما افرادی رو داریم که هستن و افراد برجسته‌ای هم هستن در علوم دانشگاهی، میگه ببین اصلا کاریش نمیشه کرد، کاملا سخت افزاریه، این تلاش میکنن این همه هی میگی اون مدارهای مغز بر اساس هورمون ها در دوره جنینی که برگرفته از کروموزوم ها هستن فعال میشن، و بعد دیگه اون مسیر خودشون رو میرن و بهتره این رو به رسمیت بشناسید،بیخود دعوا نکنید، در صورتی که یه عده مثل من فکر میکنن، حالا میگم قسمت من همونطور که من به تبعاتش دارم فکر میکنم فقط اون نیست، فقط اون قسمت پایه‌ش هم هست، که آیا واقعا مغز چجوری شکل میگیره؟ چون شما یه سری سوالات دیگر رو هم باید بهش بپردازید سوالی که از من خیلی میپرسند و جالبه علم هنوز نتونسته راه حلی پیدا کنه، مثلا گرایش های جنسی اصلا چجوری پیدا میشن؟ چرا مثلا آقایون اکثریتشون به فرم خاصی از اندام جنس مخالف علاقه دارند، فیزیک جنس مخالف علاقه دارند و برعکس، اینا چجوری تو مغز حک میشه؟ ماشین تجربه‌ی andy clark میتونه خیلی خوب این‌ها رو توضیح بده، وقتی شما دیگه رنگ پیرهن رو اینقدر متفاوت میبینی، این که چرا مثلا آقایون به صفات خاصی در خانوم ها حساسند و برعکس، این رو که دیگه خیلی راحت میتونه توضیح بده دیگه، اون سیستم میفته توی اون لوپش، شروع میکنه حدس میزنه، حدس خودش رو تنظیم میکنه و بعد برمیگرده و این با تکرار به صورت یک یادگیری در میاد که حتی به سیستم ادراکی هم سرایت پیدا میکنه، خب گفتم از کتاب richard reeves دور شدیم، برگردیم به کتاب richard reeves، این فصل آخرش یه نکته قشنگی رو ارائه میده که دلم نیومد حیفم اومد که بهش نپردازم، اینم نگاه کنید جالبه که این بحران آقایون یه بخشیش مال اینه، یک اسلاید هست که این از کتاب خود richard reeves هست، این میزان اشتغال آقایون در چند رشته مختلف پرستاری، مددکاری اجتماعی، social worker، روانشناس، و معلم ابتدائی و دوره متوسطه، اگه نگاه کنید مثلا اون روانشناس رو ببینید، 1980، حدود 60 درصد روانشناسان مرد بودن الان شده 20 درصد و richard reeves در یکی از گفتگوهاش با Michael Shermer، گوش بدید گفتگوی قشنگیه میگه حتی اگر شما روانشناسان زیر سی سال رو در نظر بگیری، یعنی روانشناس زیر سی سال 95 درصدشون در کشور امریکا خانم هستن، یعنی به عبارت دیگر رشته روانشناسی داره کاملا رشته‌ای زنانه میشه، باز دو الگوی دیگر رو نگاه کنید مددکاری اجتماعی و معلم ابتدائی هم همینطوره، و پرستاری هم که از روز اول اینگونه بوده، richard reeves گریزی میزنه به یک کتاب جالب دیگه که خوشبختانه این کتاب ترجمه شده، اینم جز لیست مطالعاتتون بذارید به نظر من بسیار کتاب جالبی‌ست‌، از فردی به نام george akerlof، Akerlof اقتصاددانه و فکر میکنم برنده نوبل هم هست، نوبل اقتصاد هست، کتابی داره تحت عنوان اقتصاد هویت identity economics و اشاره‌ش بر اینه، که ببین یه شغل فقط درامد نیست که تعیین میکنه،شما همه افراد سریع میان میگن این شغل رفتی این خوبه اون نرفتی این خوبه و فکر میکنن که خب فقط درامد و سختی کاره دیگه، نه یه عنصر خیلی مهم توش هویته، اون شغل چقدر به من معنی میده چقدر با اون برداشتی که از خودم دارم هم‌خوانه، یکی از این هویت‌ها، هویت جنسیتی‌ست، مثلا شما در نظر بگیرید نظامی‌گری به صورت سنتی یه هویت مردانه داره، رژه رفتن و پادگان و چترباز و کماندو و اسلحه و فرمانده و اینا، تو تجسم همه هویت مردانه داره و وقتی خیلی از افراد میرن دبیرستان نظام، میرن دانشکده افسری فقط این نیست که چقدر پول در میاری شغلش چیه اینا، احساس میکنه آره اون احساس مردانگی هویت مردانگی من رو ارضا میکنه و به همین دلیل میرن و برای همینم هست که خیلی ها میبینید درگیر رشته های نظامی میشن و در صورتی که بعدا میگه نه درامد خوبی داشت، خیلی هم سخت بود، همیشه هم باید از این شهر به اون شهر میرفتی، ولی خیلی خوب بود اصلا هیچی با اون مراسم صبحگاهش رقابت نمیکرد، یا اون رژه رفتن قشنگ احساس مردانگی به آدم می‌داد و وقتی احساسات و هویت رو مطرح میکنه اینم بهتون بگم که akerlof ازش کتاب زیاد ترجمه شده، یه کتاب دیگه داره تحت عنوان روحیات حیوانی یا خوی حیوانی و یه کتاب دیگه هم باز داره فریب طعمه‌ها، که fishing for fools این خیلی قشنگه، یه جوری این جز کتاب هایی بود که فکر میکنم امیدوارم براتون یه بار معرفیش کنم george akerlof، که در واقع داستان فریب و سوء استفاده رو در جهان مدرن میگه، چجوری این شرکت ها شما رو فریب میدن، تو آگهی‌هاشون گولتون میزنن، شما رو وادار به مصرف کالایی میکنن که نمیخواید و از تکنیک های هویتی و روانشناسی و اینا استفاده میکنن کارهای akerlof خواندنی‌ست و خوشبختانه گفتم بیشترش هم ترجمه شده اون کارهای اصلیش، پس fishing for fools رو ببینید، فریب طعمه‌ها ترجمه شده و روحیات حیوانی یا خوی حیوانی و بلاخره اقتصاد هویت. حالا این چی داره میگه تو این داستان ها، میگه راست میگه ببین وقتی رشته ها مثل این اسلاید قبلی که 94 هست کم کم به یک جنس تعلق پیدا میکنن، کم کم یه بار هویتی پیدا میکنه، مثلا شما در نظر بگیرید رشته پرستاری، و جالبه تا این رو گفت من این فیلم در ذهنم اومد و چند صفحه بعد دیدم Richard reeves اتفاقا خودش به همین فیلم اشاره کرده و توصیه کرده برید این مجموعه فیلم ها رو ببینید، یه فیلم هایی هست Ben Stiller بازی میکنه Robert De Niro هست، meet the parents meet the fockers little fockers که نمیدونم شاید دیده باشید به خصوص اون meet the parents یک شاهکاره، کمدی هست، خیلی جذابه و در واقع داستان این هست که ben stiller رشته‌ش پرستاریه یعنی یه رشته‌ای که تا حدی الگوی هویتیش زنانه هست و وارد یه خانواده‌ای میشه که اون خانواده تا حد زیادی مرد سالارن، پدر افسر سابق CIA بوده، همش از بازار بورس و wall street و اینا حرف میزنه و این یه جور یه هویت متقابل داره، خیلی قشنگ نشون میده فیلم رو، به نظر من فیلم رو ببینید می‌ارزه اگر ندیدید، که چجوری هویت مرد سالارانه در واقع تلاقی پیدا میکنه با یه شغلی که خیلی هویت مردسالارانه نداره حتی یه جا هست که میگه من پرستارم و اون باجناقش یا باجناق آینده‌ش به طنز میگه آره خیلی خوبه آدم بره به هم‌نوعش کمک کنه منم بعضی وقت‌ها کارهای خیریه میکنم، خب شغلت چیه؟ یعنی فکر میکنه که باید حتما شغل یه شغل کاملا نظامی، خلبانی، نمیدونم بازار بورس باشه چیزهایی که هویتش خیلی داد میزنه مردانه هست و اینجا richard reeves میخواد این استفاده رو بکنه میگه که در واقع اینم akerlof هست بله، Akerlof در واقع این برگردم به این اسلاید به این اسلاید 94، میگه ببین وقتی رشته‌ای میاد زنانه میشه، اون بار هویتیش وجود داره و اگر شما اون زیر ساخت‌های مرد سالارانه رو با خودت آورده باشی، دیگه تو اون رشته احساس اقناع، رضایت و همچنین شادکامی نمی‌کنی، میگه مثل همون فیلم meet the parents رو برید ببینید و اشاره‌ای که richard reeves کرده اینه، میگه این نیست که خانم ها اومدن جای آقایون رو گرفتن، جاشون رو تنگ کردن، اینا نمیتونن سرکار برن، داستان اینه، وارد بعضی رشته ها شدن که اتفاقا این رشته ها از نظر رشد تعداد مشاغلی و همچنین فراگیر بودن خیلی استراتژیکه، این چهار تا رشته رو نام میبره که اینها رو در واقع تحت عنوان محور heal، Health, Education, Administration و Literacy یاد میکنه که مثال‌هاش اینجا هست مددکاری اجتماعی, روانشناسی، معلم ابتدایی و پرستاری میگه وقتی این رشته ها با حضور پررنگ‌تر خانوم ها مواجه میشند، آقایون احساس میکنن به ویژه به ویژه اون آقایونی که اون رگه های مرد سالارانه‌شون خیلی مرد سالاریشون خیلی پررنگه، احساس میکنن ما تو این رشته دیگه نمیتونیم بیایم، این رشته به نوعی با ما نمی‌خونه، آخه من برم مثلا معلم ابتدایی شم؟ اون تو ذهنش یک رشته کاملا مرد سالارانه‌ی کلاسیک میبینه، مثلا خلبان بمب‌افکن بشم، در صورتی که خب مگه چند تا خلبان بمب‌افکن فرصت شغلی هست؟ چند تاتون میتونید نمیدونم وارد یگان ویژه هوابرد چترباز بشید؟ بیشتر مشاغل از نظر جامعه همین‌ها هستن و بعد به خاطر این که احساس میکنن اینا با هویت جنسیتی ما ناسازگاره از این رشته ها مرتب خارج میشن، یا اگر هم تو این رشته ها هستن احساس نارضایتی شغلی میکنن، همه‌ش افسرده‌ن، همه‌ش میخوان مرخصی بگیرن، همه‌ش احساس میکنن پیشرفت نمیتونن بکنن بی انگیزه میشن حس میکنن ADHD دارن و میگه این کمر بخش زیادی از بدنه کار نیروی مردانه رو میشکنه، پس راه حل اصلا سهمیه‌بندی نیست، اصلا جلو گیری از حضور خانم‌ها تو این رشته ها نیست، شکستن اون stereotype یا اون طرحواره‌های مرد سالارانه‌ هست که برای آقایون رشته هایی مثل معلم ابتدایی نباید احساس کنه با هویت جنسیتی من، با هویت مرد سالاری من تضاد داره، و اونا رو فراری بده، میگه وقتی این رشته ها خالی میشن اینا زیرساخت اقتصادن، زیرساخت شادکامی شغلی هستن، درسته نسبت به رشته های کلاسیک درامدشون پایین تره ولی بخش زیادی از نیروی کار اون تو بوده و بعد اینا حذف شدند، و این حذف شدن با شاخص های خوبی نشون داده تقصیر این نیست که جا رو خانم‌ها اشغال کردن، بیشتر مقوله‌ایه که akerlof بهش اشاره میکنه، اقتصاد هویت، و این اقتصاد هویت درست نمیشه مگر این که شما مثل همین فیلم meet the parents به نوعی یاد بگیری که آره نباید هر چیزی رو مرد سالارانه زن سالارانه ببینی، مشاغل مردانه مشاغل زنانه، و تا زمانی که اینجوری نگاه میکنی مرتب اون پایگاه ها رو از دست میدی، یکی یکی پایگاه ها از دست میره و فقط چند پایگاه میمونه که اون چند پایگاه شما در حسرتش خواهی موند یعنی انبوهی از افراد که در رشته های heal Health, Education, Administration, Literacy که نشون داده بود اون بخش اصلی بدنه‌ی شغل هست و این بدنه در حال رشده، شما این‌ها رو رها میکنی به امید اون چند رشته نادر و بسیار دست نیافتنی مرد سالاری کلاسیک، از خلبان گرفته که تازه اونا هم به تدریج میبینی داره هویت مرد سالاری خودش رو از دست میده، خب تا اینجای کار به نظرم اومد تحلیل قشنگی بود و توصیه میکنم کتاب رو دنبال بکنید ولی جالبه Richard reeves یک کتاب دیگه هم داره ولی 2017 هست dream hoarders که میشه در واقع احتکارکنندگان رویا، و یک بحث قشنگی اقتصادی ارائه داده و جالب بود من تعجب کردم که چرا richard reeves به همین یافته های کتاب 2017 خودش تو این کتاب درباره مردان و پسران خیلی استناد نکرده، در صورتی که بخش زیادی از جواب معما این توئه، یکیش اون اقتصاد هویتی بود، یکیش اون باورهای فرهنگی و کلیشه‌ای بود، ولی این خیلی بهتر میتونه توضیح بده و برای من یه معماست یه سؤاله حالا باید ببینم بعدا سخنرانی‌هاش رو ببینم که با این خیلی بهتر میتونستی توضیح بدی، این کتاب رو اگه خواستید نگاه کنید، به قول معروف تورقش می‌ارزه، تعداد زیادی نمودار داره من خیلی عمیق نخوندمش بخش‌هاییش رو نگاه کردم، ولی خلاصه‌ی داستانش اینه، یه چیزیه که ما مرتب مرتب در جهان مدرن داریم میبینیم، این یکی از اون اصل‌هاییه که شما بسیاری از بحثاتون روی این سواره، داستانش هم اینه، میگه اگر شما به طبقه بالا و بالای متوسط تعلق دارید در جهان غرب، حالا باز یه عده تکانه‌شون رو نمیتونن کنترل کنن سریع ممکنه این چیز ببینین خب به ما چه، آره ولی خیلی جالبه الگویی رو که کشورهای در حال توسعه طی میکنن خیلی شبیه اوناست، این دیر یا زود دقیقا همون الگو میاد سرشون و داستان به این صورته که میگه طبقه بالا و متوسط بالا طی سال‌های اخیر به ویژه چهل سال اخیر، اصلا مبدا تاریخ مثل که شده از زمان ragan و thacker از سال ۱۹۸۰، اونا مرتب دارن رشد میکنن و طبقه پایین و متوسط به پایین در جا میزنن، هر جا رو نگاه میکنی آمارها این رو نشون میده، مثلا اسلاید 101 رو نگاه کنید، چهل درصد پایین جامعه درامدشون از 1980 تا 2012 یه مختصر زیاد شده با احتساب تورم، در صورتی که اون ۸۱ درصد تا ۹۹ درصد اول جامعه، یعنی اون ۲۰ درصد بالای جامعه ببینید افزایش درامد خیلی محسوس‌تر بوده، یعنی چی رو داره میخواد بگه؟ میگه اگر شما جز مینه‌ی پایین جامعه هستید، همینجور که داری میری جلو متوسط درامدت به زور میاد بالا، حتی بعضی از آمار های بدبینانه میگه از ۱۹۸۰ تا ۲۰۲۰ هیچ تغییری نکرده، یعنی ممکنه اسما بگی اون زمان ۱۰۰۰۰ دلار بود الان شده ۲۰۰۰۰ دلار، آره بخاطر تورمه، اون چند درصد تورم رو لحاظ کنی درامدت با حساب دلار اون موقع هیچ فرقی نکرده، در صورتی که اگر شما جز ده درصد اول جامعه باشید درامدت دو برابر شده یا بیشتر شده، و باز همین شاخص ها رو نگاه کنید، چند تا نمودار قشنگ داره اسلاید 102 رو ببینید اگر شما درامدت بین صفر تا چهل هزار دلار در سال هست خیلی کمتر ورزش میکنید و بیشتر سیگار میکشی در مقایسه با اونی که درامدش به قول معروف بالای صد k هست، بالای صد هزار دلاره، یعنی فقط داستان درامد نیست وقتی به اون سم حرکت میکنی اندام متناسب‌تر داری ورزشکارتر هستی و کمتر سیگار میکشی و باز بیشتر هم عمر میکنی، این همون داستانیه که من چندین بار بهش اشاره کردم از کارهای sir michael marmot بگیرید تا پدیده هایی مثل همون سی سال گمشده و در واقع تفاوت سنی بیست سال تفاوت و این ها همه‌ی این‌ها وجود داره، که مثلا شما نگاه میکنید چهل درصد پایین اجتماع متوسط سنشون شاید حدود هفتاد و هشت ساله در صورت که اون یکی ها هشتاد و هشته اون بیست درصد بالا، پس یه جوری به نظر میاد یه شکافی در حال شکل گیریه، این شکاف من نگاه کردم تقریبا مستنده یعنی شما بیای یه جامعه رو دهک دهک کنی اگه دهک اول جامعه هستی یعنی داری میری بالا، پنج دهک پایین جامعه هستی حتی در اقتصادهای لیبرال، در اقتصادهای رو به رشد، اقتصادهایی که رشد سالانه‌ای سه دارن چهار درصد دارن، بازم درجا میزنی، درآمدت نمیره بالا، یعنی درآمدت داره میره به اون ده تا بیست درصد اول، این که چرا این داره اتفاق میفته یک سؤال خیلی پیچیده‌ی اجتماعی اقتصادیه و منم اقتصاددان نیستم، ولی لذت بخشه بشینی استدلال های افراد مختلف رو بخونی، از این که ماهیت تکنولوژی داره عوض میشه، از این که ماهیت ثروت داره عوض میشه اون اصل برنده همه را میبرد هست، اصل اینی که تخصص‌گرایی داره افراطی‌‌تر میشه و طبیعی‌ست که اون پنجاه درصد پایین تخصص خیلی برجسته‌ای ندارن، از این که کار یدی داره کم ارزشتر میشه و توسط ربات ها داره جاش گرفته میشه، از این که فرایند در واقع کشورهای در حال توسعه‌ای مثل چین و هند دارن اون مشاغل رو پر میکنن، در نتیجه کشورهای غربی داره اون مشاغلشون آسیب میبینه، همه اینا مطرحه، ولی آنچه که هست اینه، جز نیمه پایین باشی داری درجا میزنی و اون ده درصد بیست درصد اول باشی داری رشد میکنی، کتاب مرگ های ناامیدی Angus Deaton بسیار جالبه میگه وقتی جز اون نیمه پایین هستی حتی مرگت هم بیشتر میشه، خودکشی بیشتر میشه، مصرف مواد بیشتر میشه، اوردوز بیشتر میشه، سیروز الکلی بیشتر میشه، طول عمرت کمتر میشه، شادکامیت کمتر میشه، نارضایتیت کمتر میشه، و باز این ضربه تو نیمه پایین تو مردان بیشتر خورده و دلیلش رو به همون هویت شغلی میگن، میگن اینا از اون مشاغلی که درامد کم داشته به خاطر این که احساس میکنن ماهیت زنانه داره دارن دوری میکنن، دیگه نمیرن معلم ابتدایی بشن و غیره، در نتیجه همه جور شغلشون رو از دست میدن ولی خانوم ها کمتر از این نابرابریه ضربه خوردن و این میتونه توضیح بده اون افول پسران و مردان و اون بحران مردان رو که وجود داره، و جالبه که حتی نشون میده این بحران تداوم هم پیدا میکنه، چگونه؟ وقتی اومدن نگاه کردن دیدن این که تحصیلات پدر خانواده چقدر باشه دقیقا منتقل میشه تا حد زیادی به تحصیلات فرزندان و در واقع اگر پدر شما تحصیلات عالیه داره به شما منتقل میشه و شما هم به نسل بعد منتقل میشی، عین همین رو شما در همین لایه های مختلف میبینید، و در واقع به نظر میاد مدارس خوب و دانشگاه‌های نخبه، دانشگاه های درجه یک باز داره ارتباط پیدا میکنه که جز کدوم دهک‌ها هستید، مثلا اگر شما نگاه کنید دانشگاه های Ivy League، اون دانشگاه های نخبگان امریکایی، کالج های نخبگان، الان داره بیشتر توسط افرادی پر میشه که جزه 20 درصد اول جامعه هستن، پس اون 20 درصد بیشتر عمر میکنه، امید به زندگیش بیشتره، بیشتر ورزش میکنه، مرگ‌های ناامیدی توش کمتره، سرخوش‌تره و احساس شکست کمتر میکنه، بچه هاش رو بیشتر به دانشگاه خوب میفرسته و غیره و اون طرف داره آسیب میبینه و اون طرف که آسیب دید همون انبوه مردان در بحران رو میشناسه، اون چیزی که Jordan Peterson هم بهش اشاره میکنه، ولی این تقصیر این نیست که مشاغل رو گرفتن و تحویل خانم ها دادن، پدیده هویتی و تا حدی بر میگرده به طرحواره‌های فرهنگی که اون پایین داره شکل میگیره و این که چرا اصولا اون نیمه، خوب رشد نمی کنه اینو اقتصاددان ها باید بگن، Daniel Siskind دیدیم در کتابی داشته در مورد آینده شغل میگفت اون شغل هایی که توسط هوش مصنوعی قابل جایگزینی هستند به شدت آسیب خواهند دید، همین الآن شما یه نگرانی دیگر رو نگاه کن و همین مقوله درباره مردان و پسران، یک شغلی که بیشتر به اون لایه ها تعلق داشت شغل حمل و نقل هست، این شغل به صورت سنتی مردانه هست، خیلی کم شما راننده تریلی میبینید خانم باشه و اون هویت مردانه‌ش رو حفظ کرده و برای همینه که با وجود این که درامدش ممکنه خیلی بالا نباشه با این حال آقایون اون اتصال عاطفی به اون شغل رو دارند، ولی نگاه کنید یه شغلی‌ست که به شدت در معرض خطر رشد هوش مصنوعی‌ست، یعنی اگر این خودروهای خودران پیدا بشن شما انبوه دیگری رو خواهید دید که مشاغلشون رو از دست میدن و وارد همون جرگه ناامیدان میشن، و البته باز richard reeves هم قشنگ میگه دیگه، فقط احساس بشر دوستی و نوع‌دوستی نیست، احساس این هست که بعدا اون لایه ها ممکنه توسط افراد غیرمسئول به شیوه غیرمسئولانه در واقع بسیج بشن در انتخابات، در رای گیری، در فشار آوردن به بقیه‌ی جامعه و اینا، و میتونه بحران‌هایی رو از نظر اجتماعی دامن بزنه. خب تقریبا به انتهای کتاب نزدیک شدیم، یک کتابی که بعد از اون چاپ شده، ولی جالبه از اون موارد نامرئی توش خیلی زیاده کتاب generations، نسل ها jean twenge نوشتن jean twenge فکر کنم آشنا هست کتاب های زیادی راجع به نسل های مختلف داره، تفاوت نسل z generation، millennialsها, x boomer generation و silent ها رو بررسی کرده، اینم گذاشتم تو فهرست معرفی، ولی بازم میخوام بگم اینم یه چیز جالب داره، و اونم اینه که از اون نامرئی ها خیلی توش اشاره کرده، مثلا همین که وسایل خونه عوض شده، یخچال، ماشین لباس شویی، وسایل منزل ماهیتش تغییر کرده چقدر روی مقوله فردگرایی اثر گذاشته، مثلا ما میدونیم فردگرایی در جهان رو به رشده و با خودش تبعات جدی داره. منتهی ممکنه همه دنبال دست پنهان بگردیم، آره یه عده دارن فردگرایی رو دامن میزنن، نمیدونم یه سری فیلسوف هستن یه سری سیاست مدار هستن یه سری آدم ها میخوان پول درآرن، شما رو بفرستن طرف مطامع شخصیتون، در صورتی که Jean Twenge خیلی خوب نشون داده که افزایش همین وسایل خانگی به نوعی باعث شده که اون نظام جمع‌گرای سنتی با محوریت خانواده های پر جمعیت، تبدیل بشه به حتی زندگی های تک نفره، در صورتی که خیلی‌ها اونا رو اصلا حواسشون نیست، اون دست نامرئی رو نمیبینن که larry summers میگه، و خیلی قشنگه، فکر میکنم اینم میتونه کمکی باشه، مکملی باشه به مقوله بحران پسران و آقایان، امیدوارم از این کتاب بهره برده باشید، سعی کردم کتاب رو خدمتتون ارائه بدم و دیدگاه‌های جریان‌شناسی رو هم خدمتتون یادآوری کنم، برای ختام این بحث، یک شاید بگم واقعه‌ای رو میخوام براتون یاد آوری کنم که برای فکر کردن چیز بدی نیست هیچ ربطی به کتاب نداره یعنی تو کتاب از این فرد نام برده نشده، اینو خیلی وقت پیش یه جا خونده بودم و حس کرده بودم که عه چقدر جالبه همیشه ذهنم رو درگیر کرده بودژ همین داستان مرد سالاری و همچنین toxic masculinity سمی و غیر سمی و غیره، اون هم داستان جالبی‌ست حالا یه ذره روش فکر کنید، به همین کلیشه های فرهنگی، به مقوله مردانگی زنانگی و غیره، یه شخصیتی تو امریکا پیدا میشه به نام Ann Oakley این یه دختر خانم بوده و از کودکی شروع میکنه با وینچستر خانوادگی تمرین کردن و به یک تک‌تیرانداز درجه یک تبدیل میشه، قهرمان تک‌تیراندازی، که نمونه اون رو خیلی کم دنیا دیده بوده، بازم میدونید تک‌تیراندازی یک صفت کاملا مردانه است یک شغل و هویت مردانه داره، این با وینچسترش تقریبا هر چی رو با دقت میزده و اینقدر مشهور میشه که جوایز زیادی دریافت میکنه، تورهای متعددی میره، برای اروپا، امریکایی بوده میره اروپا میگرده و یه جا میرسه به امپراتور آلمان kaiser wilhelm، kaiser wilhelm دوم، این همون امپراتوریه که زمان جنگ جهانی اول امپراتور بود و در واقع جنگ جهانی اول رو هم درست کرد و فکر میکنم حتی این سیبیلای چخماقی و یه نگاه به قیافه‌ش میتونه از اون هویت مرد سالارانه‌ی خیلی جدی پروسیش یاد کنه که اینقدر در واقع سمبل اون سیستم مرد سالار و پدر سالار بوده، جالبه این ann oakley رو میبینه و اون راجع به قدرت تیرندازی ann oakley براش تعریف میکنن و خب یک حس مردانگی خیلی پررنگ داره، حتی سمی هست و در مقابل اون احساس میکنه که باید کم نیاره نمیدونم چیه، میگه خب راست میگی یعنی اینقدر واقعا توان داری؟ میره از یه فاصله‌ای وایمیسه منتهی نفهمیدم فاصله چقدره، ولی تو کتاب ها این مستنده سیگار رو میزنه رو لبش، وایمیسته میگه اگه راست میگی بزنش و ann oakley از راه دور میزنه و سیگار رو از لب امپراتور میپرونه، این حالا داشتم فکر میگیرم واقعا کدوم یک از اینا نترس‌تر بوده و این اقدام kaiser از چی بوده، میدونی آخه خیلی خطرناکه یه ذره میرفت اونورتر خب تیر می‌خورد به کله‌ش دیگه کارش تموم بود و حتی اطرافیان نمیتونم تصور کنم چه احساس وحشتی داشتن امپراتور رفته وایساده یه نفر از راه دور با تیر بزنه سیگار رو از رو لبش بپرونه، سیگار کوچیک هم سیگارت هم بوده، سیگار برگ نبوده و این شجاع بوده؟ اون شجاع بوده؟ این خیلی مردانگی toxic داشته اون مردانگی toxic داشته این میخواسته جلو اون کم نیاره، در عین حال احساس کرده که خب اگر شما خانم ها رو دست کم میگیری جون خودتو گذاشتی تو کف این که تیرانداز خانم بخواد سیگار رو از رو لب شما بزنه، خلاصه این حکایت از اونهاییه که ذهن من رو درگیر کرده، شما هم بهش فکر کنید واقعا این چالش toxic masculinity در مقابل masculinity بالغانه فکر میکنم هست، واقعا آیا این چی بوده؟ برای فکر کردن چیز بدی نیست، خسته نباشید و تا جلسه بعد خدانگهدار همگی.
Document