عرض سلام خدمت همکاران عزیز دوستان عزیز. خب بعد از اینکه مبحث boredom رو به یه جایی رسوندیم و بعد از اون هفت فایل صوتی در همون راستا میخوام یه مبحث دیگهای رو دنبال کنم و امیدوارم آخر سر بتونم همهی اینا رو یه جوری به هم نزدیک کنم و به نتیجهگیریهای عملیتری هم برسیم. مبحثی که امروز انتخاب کردم اسمش هست تهدید طرحواره Stereotype threat چر این مهمه؟ من فکر میکنم این شاید یکی از مهمترین کشفهای بیستساله اخیر باشه الان دقیقا بیست و یک سال میشه، در واقع دو هزار و پونزده بیستمین سالش بود و به نوعی یه تعداد مقاله بابت بیستمین سال مطرحشده Stereotype threat در واقع چاپ شد و جالب بود که تو این بیست سال دیدن که واقعا بیشتر پیشبینیهای نظریهی تهدید طرحوارهای درست دراومده و میتونیم بگیم که داره به صورت یکی از نظریات قابل توجه در رفتار، روانشناسی و روانپزشکی در میاد. برای همین اگر شما در حوزههای روانشناسی فعالید، روانپزشک هستید، دستیار هستید یا این که اصولا به علوم رفتاری علاقه دارید فکر میکنم حتما باید در موردStereotype threat اطلاعاتی داشته باشید. کسی که این نظریه را اول بار به این اسم مطرح کرد فردی بود به نام کلود استیل” روانشناس بود و در واقع کلود استیل” ما صحبت خواهیم کرد که مدتی در دانشگاه میشیگان بود. بعدش به دانشگاه استنفورد رفت و بعد از اون در کار خودش رو در دانشگاه کالیفرنیا برکلی ادامه داد. حالا ما به تدریج با آثار او، کتابهای او آشنا میشیم به عنوان کسی که اول بار Stereotype threat مطرح کرد و به تدریج متا انالیزها، مقاله های متعددی که در مورد صحت این نظریه هست رو به بحث خواهیم گذاشت. منتهی پیشاپیش یه هشدار بهتون بدم ! یه مقداری این نظریهی تهدید طرح واره ها دشواره. یعنی باید اصطلاحا گوش بدید، دل به کار بدید و فایلها رو دقیق دنبال کنید که درست اون رو بفهمید. چون در نگاه اول ممکنه یه سری سوتفاهم بشه و بگید خب این که همون تلقینه دیگه یعنی آدما به خودشون تلقین میکنن یا یه مفهوم سادهتری که امروزه خیلی کوچه بازاری شده خودباوری، خودتو قبول داشته باشی. نه اون نیست خیلی پیچیدهتر از اونه و اثرات اون رو خواهیم دید. خب بیاین ببینیم اصلا این نظریه چه شکلی شکل گرفت؟ خواستگاه اون ما رو روشن میکنه. چند سال بریم عقب یادتون باشه گفتم بیست و یکمین سالشه یعنی هزار و نهصد و نود و پنج اولین بار مقالهش چاپ شد. یه ده دوازده سال دیگه هم بریم عقب برسیم هزارو نهصد و هشتاد و سه تکرار میکنم. هزار و نهصد و هشتاد و سه یک مقالهی کلیدی در ژورنالScience چاپ شد فکر کنم دوستان میدونن ژورنال Science یکی از معتبرترین ژورنال های جهانه و فقط منحصر به پزشکی یا روانشناسی یا رفتار نیست. فیزیک، شیمی بسیاری از کشف های مهم توی اون چاپ میشه. این مقاله رو دو نفر نوشتن جولین استنلی” و خانم کاملیا بن با” . حالا این مقاله چرا اهمیت داشت؟ یه چند دقیقه ای یه چند لحظهای راجب جولین استنلی” صحبت کنیم.جولین استنلی” متولد هزار و نهصد و هیجده وقتی جنگ جهانی اول تموم شده است و دو هزار و پنج فوت شده. اون زمان که این مقاله نوشت تقریبا فرد جاافتادهای در حوزهی روانشناسی بود. جولین استنلی” متخصص پیگیری و بررسی استعدادهای درخشان بود در آمریکا در جانز هاپکینز” کار میکرد و چند پروژهی مهم داشت من او پروژههای او و نتایجی رو که بعدا دستیار و شاگردش خانم بن باو” چاپ کرد رو، نه در این فایلهای صوتی بلکه در مجموعههای دیگه ارائه خواهند داد تحت عنوان در واقع نبوغ و دست اورد های بالای افراد باهوش و اینا به پیروی از لوئیس ترمان” فکر کنم روانشناسان با اسم لوئیس ترمانآشنایی دارند کسی که در حوالی سالهای هزار و نهصد و بیست، هزار و صد و بیست و یک یه تعدادی از بچههای باهوش نزدیک هزار و پونصد تاشون دست چین کرد و اونها رو برای سه دهه دنبال کرد که ببینه عاقبت کار اونا چی میشه ؟ و این آدمایی که اصطلاحا میگن بچه که نابغه است، خیلی باهوشه آخرش چی میشه؟ آیا درسته میگن اکثر اینا مثلا مریض میشن؟ یا اینکه نه واقعا به مقامات بالا میرسن پولساز میشن و اینا؟ خب اون بذاریم برای یک فایل دیگهای که امیدوارم چند هفتهی آینده خدمتتون بگم. برگردیم به مفهوم تهدید طرحواره . خلاصه خانم کاملیا بن با” و جولین استنلی ” اومدن بررسی ای انجام دادند، نتایج یک مطالعهی سنگین بود که در واقع مطالعهی استعدادیابی جانزهاپکینز” نام داشت، دانشگاه جانهاپکینز اومده بود نوزده هزار و هشتصد و هشتاد و سه پسر و نوزده هزار و نهصد و سی و هفت دختر رو در واقع پیگیری کرده بود. برای سهولت کار میگیم چهل هزار نفر یعنی چهل هزار نفر دختر و پسر سیزده ساله، میانگین سنی چقدر بود ؟ سیزده ساله. کلاس چندم بودن؟ تقریبا معادل کلاس هفتم میشدند. یعنی elementary school تموم کرده بودند وارد junior high school شده بودند. منتهی اینا رو به چه نیتی انتخاب کرده بود؟ دقت کنید! چون بااین cohort نه در این فایل در فایلهای دیگه کار خواهیم داشت برای اینکه خواهیم دید خانم بن با” اینارو سی سال دنبال کرد که ببینه این چهل هزار نفر بالاخره چی میشه بهشون؟ منتها این چهل هزار نفر کیا بودن؟ بینید یه آزمونی تو آمریکا هست، بعضی از شما باهاش آشنایی دارید چون من شنیدم بعضیا میخوان برن مهاجرت کنن، میخوان برن دانشگاههای خارج ادامه تحصیل بدن بهش میگن درواقع نمره یا آزمونSAT Scholastic Aptitude Test و در واقع یه چیزی معادل شبیه نمرهی کنکور ماست و سوالاتی میشه در مورد دستاوردهای در واقع آموزشی و یک زیرگروه داره SAT زیرگروه M که در واقع سوالات ریاضی است Scholastic Aptitude Test در واقع زیرگروهM که میشه مال mathematics . دیپلمه های آمریکا تو اون سال حالا الان من یه مدتی ردش رو گم کردم ولی تو سالهای هزار و نهصد و هشتاد- هشتاد و سه اینا میانگین نمرهشون چهارصد و نود و سه هست توی زیرشاخهی ریاضیات. چهارصد و نود و سه! باز بیایم این برای سهولت پونصد در نظر بگیریم. همون زمان این cohort استنلی” و بن با” اومدن این کار رو کردن گفتن ما بیایم بچههای سیزده سالهای رو انتخاب کنیم که نمرهی SATM اونا معادل میانگین نمره دیپلمهها یعنی پونصد باشه. پس آدمهایی وارد این بررسی شدند که اصطلاحا نمرهشون در حد میانگین دیپلمه ها بود. حالا همینم چندتا ریزه کاری داره برا اونایی که با اعداد و ارقام اشتغال ذهنی دارن خوششون میاد همون دیپلمهها بیست درصدشون نمرهشون بالای ششصده و پنج درصدشون بالای هفتصد هست و حداکثر نمره هشتصده. خب پس اگه شما یه دیپلمهای بگن مثلا جزو پنج درصد اول دیپلم آمریکا هستی نمرهی mathematics انتظار میره بالای هفتصد باشی. ولی چند تا از آدمایی که سیزده سالشونه جزو پنج درصد اول دیپلمه ها نمره میارن؟ یعنی قد پنج درصد اول دیپلمه ها میتونن نمره بیارن میگن یک در ده هزار. خب به اون قبلا میگفتند چی؟ به اونایی که سیزده سالشونه قد میانگین دیپلمه نمره میوردن به اینا میگفتن بچه های باهوش smart kids بچه های talented با استعداد. به اینایی که معادل پنج درصد اول دیپلمهها یعنی بالای هفتصد تو سیزده سالگی نمره میاوردن بهشون میگفتن scary smart اینا نه تنها باهوشن به طرز ترسناکی باهوشن یعنی scary smart ها اونایی هستن که تو پنج درصد اول دیپلمهها میتونن تو سیزده سالگی نمره بیارند اینا تقریبا یک در ده هزارن، یعنی اگر شما بچههای راهنمایی رو نگاه کنید یک در ده هزار شون اصطلاحا scary smart هستند به طرز ترسناکی باهوشن دیگه از هوش بالا گذشته، هوششون یه ذره آدم رومیترسونه یک در ده هزار. ولی همه اینا خب طبیعیست که یک در ده هزار نبودن این چهل هزار نفر، درصد زیادشون فقط در حد میانگین نمره میوردن. حالا چه چیز مقالهی جولین استنلی” و کامیلا بن با” مهم بود ؟مهمیش این بود دیده بودن وقتی دختر پسر که دیدیم تقریبا از هر کدومشون نزدیک بیست هزارتا بود، انتخاب کرده بودند به طرز ناراحتکنندهای میانگین نمرات mathematics در پسرها سی امتیاز بالات از دخترا بود، یعنی دیدیم که پونصد نمره بود مثلا فرض کنید اگر نمرهی میانگین برای آقایون یه چیزی رنج مثلا پونصد بوده، خانمها سی تا کمتر بودن یعنی یه فاصلهی میانگین سی تایی تو این گروهها بود. یعنی پسرا همیشه سی نمره بالاتر داشتند البته خب این میانگینه دیگه یعنی بعضیا ممکنه کمتر یا بیشتر باشن. ولی چیزی که بیشتر اینا رو به شک و فکر وا داشت اینه هرچی میرفتیم به سمت اون یک در ده هزاره یعنی scary smart دخترا کم میشدند به گونهای که وقتی میرسیدیم به نمرهی هفتصد در سیزده سالگی هفتصد بیاره یعنی چی ؟ یعنی scary smart هستی که یعنی معادل پنج درصد دیپلما نمره بیارید، اون موقع نسبت پسرا به دخترا میشد دوازده به یک. یعنی در منتهی الیه نبوغ ریاضی پسرا دوازده بار بیشتر از دخترا حضور دارند و این یک سوالی شد که سه دهه است ذهن در واقع رفتارشناسان رو به خودش مشغول کرده. چرا ما اینقد فاصله میبینیم؟ و از همون زمان نظریات مختلفی شکل گرفت که شاید یکی از اون نظریات که به نظر میاد بهترین توجیه رو داره، نظریهی تهدید طرح واره ایست. اون زمان یه نظریاتی مطرح کردن مثلا گفتن امکانات تحصیلی، بعد خب این خیلی زود رد شد برای اینکه دیدن تو اون بیست هزار تا دختری که با پسران مقایسه شده بودن نمرات زبان بعضیاشون خیلی بالاتر بود، نمرات ادبیاتشون خیلی بالاتر بود، تاریخ، علوم، علوم اجتماعی خیلی بهتر نمره آورده بودند پس مسئله این نبود که اینا معلمای خوبی نداشتن یا کلاسهای خوبی نبودن میانگین نمرات شون خوب بود فقط تو ریاضی پایینتر بودن. بعد همون زمان شروع شد من یادمه از همون دورهی دانشجوی پزشکی و رزیدنتی کلی مقاله میومد که آره پسرا تستسترون دارن و تو سیزده سالگی چون تستوسترون ترشح میشه مثلا تصور mathematics ریاضی اینارو دامن میزنه یا ذهن مردونه یک ذهن اوتیستیکه و اوتیستیکا بهتر میتونن تو ریاضیات رشد بکنن یا این که فرض کنیم در دورهی جنینی چون expose شدن، مواجه شدن با هورمون تستسترون مغز نیم کره چپشون بیشتر رشد کرده در نتیجه ذهن ریاضیاتی دارند و انبوهی از مقالات میومد که بله مثلا کورپوس کالوزوم در خانمها بزرگتر از آقایونه کورپوس کالوزوم همون الیاف سفید رنگیست که دو نیمکره مغز رو به هم وصل میکنه و میگفتن به همین دلیل خانمها بیشتر تفکرات بین فردی خوبی دارند، قضاوتهای اجتماعیشون خوبه، قادر به تحلیل موقعیتهای اجتماعی هستن ولی وقتی پاشون به ریاضیات میرسه میلنگن چون ریاضیات یک تفکر خیلی متمرکز و به نوعی درونگرایانه میخواد و پسرها به دلیل تغییرات هورمونی و مغزی اینگونه هستند و برای همینه که مقالهای در واقع استنلی “و بن با” فقط تنها نبود به کرات در مطالعات مختلف این تایید شد که خانمها ریاضیشون به اندازهی آقایون نیست یک. دو وقتی میره اون بالا بالاها یعنی دیگه به اون خیلی باهوشا تو ریاضیات میرسی به نابغه های ریاضی یه دفعه خانوما ناپدید میشن و درواقع اونجا کاملا فیلد مردانه میشه . و سوال سر این بود که چرا اینگونه است؟ خب توجیحات هورمونی تکاملی خیلی متعدد بودن ولی جالبه همزمان جامعه از نظر سیاسی، از نظر اجتماعی با این قضیه مشکل داشت نمیخواست بپذیره مثلا شما بیاین بگی خب مغز خانم ها اینجوریه دیگه.. اینا نمیتونن تا یه حدی ریاضیاتو میفهمن ولی در اوجش نمیفهمن. فقط برای اینکه یه مثال براتون بزنم سال دوهزار و پنج ژانویه دوهزار و پنج و یه کنفرانسی درست شده به نام conference on the versifies the science and engineering workforce یعنی کنفرانسی برای در واقع متنوع کردن نیروی کار علوم و مهندسی و سوال این کنفرانس اینه چرا خانم کم اند تو این حوزههای علوم و مهندسی و ریاضیات ؟ آمریکا رو داره میگه.. سخنران کیه؟ لارنس سامرز” که دوستانه بهش میگفتن لری سامرز” سمتش چیه؟ president of Harvard university رئیس دانشگاه هاروارده سمت قبلیش چیه؟ در دولت کلینتون وزیر خزانهداری بوده همینایی که تحریم هارو برای ما امضا میکنن ، همونا تو اون سمت بود حالا نمیدونم اینم امضا کرده بود یا نهsecretary of treasury خلاصه لری سامرز” اونجا صحبت میکنه میگه آره واقعا خانمها کم هستن تو ریاضیات دیگه تو مهندسی و فیزیک عالی اینا ریاضی ها اینا کم دیده میشن و میگه من نمیدونم چیه ؟ شاید یکیش قضاوت نیروی کاره یعنی خانوما رو خیلی جدی نمیگیرن و راشون نمیدن، شایدم شرایط کار تو این حوزهها برای خانمها سخته و به عنوان یکی از Hypothesis هاش فرضیه هاش این رو مطرح میکنه میگه البته اینجوریم به نظر میاد که در منتهی الیه استعدادها یعنی دیگه همون scary smart ها باهوش های ترسناک خب دیگه خانوما کمن دیگه این کار مردونست این انقدر جنجال به پا میشه سر این حرفش هم از طرف مردا هم از طرف زن ها میگن این چه حرفیه میزنی؟ حالا خب ما باید علتش رو پیدا کنیم نه اینکه بیایم بگیم خب زنا ذاتا اینجورین اینا مغز مهندسی، مغز ریاضی ندارن . خلاصه اینقدر بهش فشار میارن که سال دو هزار و شش یعنی سال بعد مجبوربه استعفا میشه . هی نامه مینویسن، طومار مینویسن که آقا این چه ریئس دانشگاهیه که تو ذهنش هست که اونم رئیس دانشگاه هاروارد که اصلا کسرشان که معتقده که مغز خانمها اینجورین دیگه!! خب اینا در منتهی الیه نمیتونن به اون قضیه برسن . اما برکناری تلخ لری سامرز” هنوز این سوال رو جواب نداد واقعا چرا اینجوریه؟ یعنی مطالعات مختلفی صورت گرفت اینجاست که فکر میکنم کلود استیل” نظریش یکی از بهترین توجیهات رو ارائه میده. این نظریه به قدری مهم که من فکر میکنم چند جلسه رو باید بهش اختصاص بدیم و روی اون تامل کنیم . خود کلود استیل” کتاب زیبایی داره که من به تدریج در روزهای آینده قسمتهایی از اون رو برای شما خواهم گفت اسمشم عمدا نمیگم برای اینکه اسم خیلی جالبی داره که میخوام روز آخر اسم کتاب رو براتون بگم. کتاب سال دو هزار و ده چاپ شده و درواقع فایل e-book در اینترنت هست. کلود استیل” یه مقالهای معرفی میکنه که من گشتم این مقاله رو پیدا کردم در شروع بحثش حالا اون بحث بن با” رو فعلا بذاریم کنار مقالهای هست که فردی به نام جف استون” در journal of personality and social psychology چاپ کرده این رو خیلی زور زدم تا پیداش کردم متاسفانه این APA ژورنالها، ژورنال هایی که برای American psychological association هستند خیلی سخت آنلاین پیدا میشن خیلی انحصار جدی داره و خیلی از دانشگاههای ایران اون رو در واقع subscribe نیستن، عضو نیستند در نتیجه پیدا کردنش خیلی سخته. ولی مقاله ایست بسیار جالب که بحث تهدید طرح واره ای رو میخوام با این شروع کنم میگم اولین مقاله تو این حوزه نیستا ولی جالبه ! پس گوش بدید بزارید اسمش رو من بگم Stereotype threat effects on Black and White athletic performance. اثرات تهدید طرحواره ای بر روی کارکرد ورزشی سفیدها و سیاه پوستان یا ورزشکاران سفید و سیاه پوست . هزار و نهصد و نود و نه چاپ شده یعنی چهار سال بعد از اینکه مفهوم تهدید طحواره ای در محافل روانشناسی مطرح میشه. بیایم ببینیم داستان چیه؟ یه مقالهی خیلی خلاقانس که جف اتون” و همکارانش انجام دادن جف استون” در اون زمان عضو دانشگاه آریزوناست ولی ظاهرا کارها بیشترش تو دانشگاه پرینستون صورت گرفته. دانشجوهارو یه سری داوطلب میشن سفید پوست و سیاه پوست میگن ما میخوایم شما از یه آزمون ساده انجام بدیم، یه دونه زمین کوچولوی گلف درست کردیم گلفم که دیدید از این چوب ها داره که اون تو انگلیسی میگن putter یعنی چوب گلف و potty و اون توپ کوچولو توپ گلفه و باید با چند ضربه شما این و بتونی از شروع به مقصد برسونی و طبیعیست که هر چه تعداد ضرباتت بیشتر باشه، یعنی شما گلف باز کمتر یا ضعیفتری هستی. خب یه تعدادی سفید پوست رو میاره و وارد این زمین گلف کوچولویی که تو در واقع دانشگاه درست کردن میکنن و میگن خیلی خب این چوب بگیر و شروع کن زدن با حداقل ضربات ممکن این توپ برسوند به هدف. همینجوری وقتی انجام میدن سفیدپوست ها با بیست و چهار ممیز شیش ضربه، بیست و چهار ممیز شیش ضربه این کار رو انجام میدن خب؟ ولی در گروه دیگری که در واقع گروه مداخله یا بگیم گروه آزمون هست این کار میکنن .. قبل از اینکه چوب گلف رو بدن دستشون بگن خیلی خوب شروع کن اینا رو بزن میگن ببین این جز یک آزمونیست که ما طراحی کردیم اسم آزمون هست Michigan Athletic Aptitude Test یا آزمون در واقع صلاحیت یا استعداد ورزشی میشیگان .خب طبیعیست که این در واقع درست نبوده این یک آزمون خیالیست، همچین آزمونی اصلا وجود نداره ولی تو دلش این محتوا یا این نکته وجود داشته آزمون سنجش استعداد ورزشی. خب پس به این گروه این رو گفتن حالا میدن دستشون.. میگن خیلی خب شروع کن زدن، این دفعه میانگین گروه بیست و هفت ممیز هشت بار میشه. یعنی سه ممیز دو بار بدتر یعنی سه ممیز دو بار بیشتر طول میکشه تا بتونن توپ بندازن تو اون سوراخ. خب این بخوایم نگاه کنیم تقریبا پانزده درصد کارکردشون افت پیدا میکنه با همین جمله ای که این جزیی از آزمون در واقع سنجش استعداد ورزشیست. همین کار رو با سیاهان میکنن سیاه ها با بیست و دو تا به طور متوسط انداختن توی سوراخ وقتی میگن که این جزیی از اون آزمونه تغییر عمدهای نمیکنه، یعنی تغییر معنی داری دیده نمیشه و سوال پیش میاد چرا وقتی به سفیدپوستان میگی این کار جزئی از سنجش استعداد ورزشیه پونزده درصد کارکردشون افت میکنه؟ ولی وقتی به سیاهپوستان اینو میگی افت نمیکنه؟ قسمت سوم این پژوهش قشنگه این دفعه به یک گروه دیگه نگفتن جز Michigan Athletic Aptitude Test یا آزمون استعداد ورزشیه بلکه این سنجش هوش استراتژیکه sport strategic intelligence بازم یه اسمی که چاخان کردن یه اسمی از خودشون درآوردن اصلا همچین آزمونی نداریم. هوش استراتژیک ورزشی. این دفعه چی میشه؟ این دفعه سفید پوستا کارکردشون نه تنها بدتر نمیشه بهتر میشه و برعکس سیاهپوستا پنج شماره افت میکنه با بیست و دو تا میزدند این دفعه با بیست و هفتا میزنن. یعنی نگاه کن مفهوم نگاه کن وقتی به سیاهپوستا میگی این کار قرار هوش استراتژیکتو اندازهگیری کنه بیست درصد افت میکنن به سفید پوستا وقتی میگی قرار استعداد ورزشیتو اندازهگیری کنه پونزده درصد افت میکنن و نقطهی مقابلش دیده نمیشه. یعنی وقتی صحبت هوش میشه سفیدپوستا ابایی ندارند و برای سیاهپوستا باعث یک افت در واقع قابل توجه میشه. چرا اینگونست؟ فکر کنم داری کم کم با مفهوم طرحواره اشنا میشی نویسندههای مقاله این رو میگن حالا میگم ما تایید نمیکنیما Stereotype هارو ها!! به اینا میگن طرحواره ها Stereotype ولی میگن تو جامعهی آمریکا اینو تو پژوهش جدا انجام دادن، سیاهپوستا خیلی معروف به هوش استراتژیک نیستند یعنی وقتی شما لغت strategist باهوش میاد تو ذهنتون معمولا یک یهودی سفید پوست یا یک پروتستان سفیدپوست با چشمهای آبیه و معمولا یه سیاه حالا خیلی با هیکل درشت به نظر strategist نمیاد و وقتی صحبت استعداد ورزشی میشه سریع مردم تو ناخودآگاهشون کسی رو تجسم میکنن سیاهپوسته، خیلی درشته بزن بهادره یا یه آدم impulsive که خیلی باهوش نیست ولی ماشالله انرژی دارهها .. اصلا یه جا بند نمیشه از دیوار صاف میره بالا، گردن کلفته و همچین بزن بزن هم داره و سفیدپوست همچین athletic نه این سفید پوست دانشگاهیه اهل فکره. میگم اینا تایید نیستا باور جامعه است Stereotype threat فکر کنم گرفتین چیه؟ میگه وقتی شما طرحواره ی مرتبط با گروه شما را زنده کنند کارکرد شما شباهتی به اون گروه پیدا میکنه. در اونجا سیاه پوستا وقتی استعداد ورزشیه مشکلی ندارن ولی وقتی قراره به عنوان strategist کار کنن یه دفعه افت میکنه. پس فکر کنم فهمیدین چرا بهش میگن تهدید طرحواره ؟ یا اصطلاح که کلود استیل” قبل از اینکه بگه تهدید طرحواره ای گفت تهدید در فضا threat in the air تهدید در هوا اصلا رو هواست تا فعال میشه شما اون کارکردت تغییر میکنه. منتها نکتهی قشنگش این ممکنه شما بگید خب همون داستان خودباوری دیگه ..خودتون رو باید باور داشته باشی . روزهای آینده شبهای آینده در ادامه آزمونهای بیشتری رو خدمتتون معرفی خواهم کرد و دو تا چیز رو متوجه میشید اوضاع بیریختر از اونیه که فکر میکنید، اصلا اسم یه مقالهاست که بدتر از اونیه که فکر میکنی اثر تهدید طرحواره خیلی شدیدتر از اونیه که فکر میکنی و تقریبا تو تمام حوزههای زندگی جاریه. اینه که خانمها هوش ریاضی ندارند، اینه که آقایون استعداد عاطفیشون پایینه، اینه که سیاهپوستا قدرت یادگیریشون پایینتره اینا همش تهدیدهای طرحواره ایست و دومین نکته که قشنگش میکنه شما اگه اون طرحواره رو قبول هم نداشته باشی بازم روت اثر میکنه. یعنی هرچقدم قسم بخوری والا بخدا من باور ندارم ما کم هوش تریم والا من باور ندارم که ما از نظر ورزشی قویتر یا ضعیفتریم مهم نیست مهم اینه که اون میانگین محیط اطرافت اعتقاد داره به همین دلیله که این طرحواره یه جوری یه مفاهیم ناخودآگاه unconscious ناخواسته و بدون این که خودت بدونی کنترلت میکنه و مهم نیست که به خودت دلداری بدی اینا همش تلقینه، اینا همش دروغه بازم وقتی هست unconscious اوضات رو خراب میکنه / رنج خرابکاری چقدره ؟ فکر کنم حدودا فهمیدید یه چیزی حدود بیست درصد اینهاست و این برای توضیح بسیاری از پدیدهها کافیه پس شبهای آینده پدیدههای دیگری رو مرور میکنیم. با آثار خود کلود استیل ” بیشتر آشنا میشیم و در انتها صحبتمون خواهد بود که چگونه چه کنیم که تهدید طرحواره ای ما رو زمین نزنه؟ اینکه خانمها نمیتونن جراح خوبی بشن، اینکه آقایون قدرت درک عواطف و احساسات رو ندارن اصطلاحا empathy خوبی نمیتونن برقرار کنن یا اینکه خانمها business man یا ریاضیدان قهاری نمیتونن بشن به نظر میاد بیست درصدش زنجیریست که تهدید طرحواره ای بسته و هرچقدر هم به خودشون تلقین کنند کمکی نمیکنه با این چیزا درست نمیشه. It’s in the air در فضاست تو هواست. پزشکان قرن هفدهم- هجدهم وقتی یه نفر عفونت میکرد میگفتن نمیشه کاریش کرد It’s in the air در هواست، این تهدیدم تو هوا سیاله، جامعه اون رو میسازه و مثل یه زنجیری به پای شما میزنه. البته ناامید نباشید کلود استیل” راه هایی برای شکستن اونها معرفی میکنه تا فردا خدانگهدار.