… فقط یه کوچکترین اشارهای از ناخودآگاهت بیاد بالا که ترسیدیا!! ببین جا زدیا!! یعنی حتی آگاهانه هم اونو تجربش نکنی. یک احساسی باشه که فقط داره یه لحظه به منصه ی ظهور میرسه، اون برای ایجاد علامت شما کافیه. و به این پدیده راجرز” میگفتSubception یعنی اون تجربه هنوز به خودآگاه نرسیده، تجربه هنوز واقعی نشده، و مکانیسمهای دفاعی دارند اونو sub-res میکنند. میگفت همین برای شما اضطراب ایجاد میکنه، همین برای شما Depression ایجاد میکنه همین برای شما واکنشهای دفاعی رو دامن میزنه، ودر واقع شما پس فهمیدین که تو رواندرمانی چی میشه دیگه؟ تو رواندرمانی اینکه که بیمار با incongruence خودش کنار میاد و اون علامت رو هضمش میکنه یا سادهتر بگم accept میکنه. میگه ببین من احساسم اینه آدم شجاعی ام، نترسم، ولی اونجا ترسیدم، دروغ نگم به خودم نمیتونم دروغ بگم، بیخودی هم بازی درنیارم، ادا درنیارم واقعا ترسیدم.. راستش رو بخوای خودم از خودم تعجب کردم.. خودم از خودم اولش بدم اومد.. که چرا من ترسیدم؟ من که آدم شجاعی ام، ولی بعدا accept کردم که آره.. من شجاع هستم، ولی خب برای شجاعت منم محدودیتهایی هست.. من دیگه رویین تن” نیستم. یه آسیب پذیریهایی دارم و من با آسیبپذیریهای خودم باید کنار بیام. یعنی در واقع اون نقایص خودم رو بتونم به خودآگاه برسونم و بپذیرم .حالا شما در نظر بگیرید مثالهای دیگه از این فراوونه. هر تکانهای که از ناخودآگاه میاد بالا و فرد باید بتواند اون رو هضمش کنه . خب پس Subception میگفت. یعنی قبل از اینکه حتی به خودآگاه شما بیاد یه تکونی به شما میده، پس از دیدگاه راجرز” شما فعلا باید دو تا رو داشته باشین. یکی این که وارد رابطه بشی و قبل از اینکه وارد اون رابطه بشید باید یک آسیب پذیری رو تو خودت تجربه کنی این incongruence رو داشته باشید. incongruence رو خیلی راجرز” به کار میبره، خواهش میکنم این لغت رو یه جایی کنار برگتون بنویسین و تکرار کنید. Incongruence و vulnerability اینها اساس آسیبشناسی روانی در دیدگاه راجرز”. یک چیزی روفراموش کردم بهتون بگم، این از نظر راجرز” نیازی نیست که حتما توی کلینیک یا مطب اتفاق بیفته. یه رابطهی دوستانه، یه رابطهی عشق و عاشقی، یه رابطهی مادر کودک سالم، میتونه این رو برای شما جبران کنه و برای همینه که خیلی از انسانها بدون اینکه پیش مشاور، درمانگر، رواندرمانگر برن خوب میشن. یعنی میگه با یکی وارد رابطهی عاطفی خیلی عمیق شدم، رابطه عمیق شد و من آسیبپذیریها رو تونستم به کمک اون تجربه کنم و کم کنم. اگه آسیبپذیری نداشته باشی ممکنه خیلی اتفاقا اون رابطه برای رشدت کمک کننده نباشه، فرقی به حالت نکنه. اصل سوم راجرز” میگه: میگه اگه رابطه درمانیه، درمانگر یا مشاور باید genuine باشه. یعنی واقعی باشه، اصیل باشه ..فکر کنم تو ساعت قبل بهتون گفتم که راجرز” بارها گفته بود اگه تظاهر کنی فایده نداره. اگه ادای اینو دراری که میفهممت یا قبولت دارم، فایده نداره . باید واقعا قبولش داشته باشی و حالا ممکنه شما این سوال براتون مطرح بشه از ساعت قبل.. که خب اگه من مثلا از گروه معتادا خوشم نمیاد نمیتونم قبولشون کنم. همجنس باز هارو نمیتونم قبولشون کنم. نمیدونم آدمی رو که رابطه جنسی خاصی داره نمیتونم قبول کنم. آدمی که درس نمیخونه نمیتونم قبول کنم، من چیکار باید بکنم ؟جوابش دو تا چیزه، یا نباید درمانگر راجرزی بشی.. باید از این حوزه بری بیرون… حوزه های دیگه رو انتخاب کنی. یا این که خودت به اون بلوغ برسی.. یعنی ببینید چه چیزی در اون هست که تو رو عذاب میده ؟ چون احتمالا خود شما هم یک Subception رو تجربه میکنید. یعنی وقتی اون مریض رو میبینی یه چیزایی از اون مریض شما رو یاد آسیبپذیری و vulnerabilityهای خودتون میندازه. یعنی وقتی تنبلی رو در اون مریض میبینی بدون اینکه به خودآگاه شما بیاد، احساس میکنی راست میگه.. منم مثل اونم..منم یه آدمی مثل اونم پشت گوش انداز، نمیدونم سمبل کار، یا وقتی ضعف رو در مریضت میبینی احساس میکنی که آره منم اینجور ناهمخوانی دارم. من فکر میکردم مغز متفکر کلاسمونم، ولی میبینم یه چیزای ساده رو نمیفهمم و این Incongruence برات علامت ایجاد میکنه، که میخواد افسردگی باشه، میخواد اضطراب باشه، میخواد خشم باشه. به عبارت سادهتر اون چرا تو رو اذیت میکنه؟ اون داره مواد میزنه زندگیش و خراب میکنه، تو چرا بدت میاد؟ میگه آخه من از آدمایی که واقعا اینجوری.. بی مسولیتن بدم میاد .. میگه نکنه یه چیزی رو تو خود تو تحریک میکنه.!! که بدت میاد.. میگه وقتی خودت رو بپذیری، بتونی خودت رو accept کنی با خودت آشتی کنی، دیگه از اون بدت نمیاد. راست میگه اون منو یاد قسمت هایی از خودم میندازه، که سانسور شده بود، که منم اینجوریم.. منم کامل نیستم . ولی یاد گرفتم خودم رو بپذیرم. آره منم اون تواناییها رو ندارم. ولی خودم رو با ضعف هام پذیرفتم. وقتی خودم رو با ضعف هام پذیرفتم، میتونم تو رو هم با ضعف هات بپذیرم. Genuineness پس اینه که درمانگر باید واقعی باشه. ادا در نیاره. به اعتقاد اون، تا حد زیادی به بلوغ روانی درمانگر وابسته است. ساعت قبل صحبت کردیم. Maturity است. با پدیدهی همدلی تنگاتنگ مرتبط است. میگه وقتی خودت رو داری سانسور میکنی، وقتی خودت رو نمیپذیری، نمیتونی خودت رو جای دیگری بذاری. یادتون هست اون لغتی که ساعت قبل گفتم ؟ گفت باید اجازه بدی به خودت ، permit که جهان دیگران رو درک کنی. یعنی اون سانسور از درون خودته. من نمیخوام تو قالب اون قرار بگیرم که از منظر او، از چشم او جهان رو نگاه کنم . چون برام اضطراب ایجاد میکنه، چون من خودم مضطرب میشم. برای اینکه یه چیزایی تو خود من میاد بالا.. و این میگه که اگر با خودت اصیل باشی، روراست باشی، میتونی اون موقع خودتو جای اون بذاری خواهیم دید. اعتراض راجرز” به تکرار بی مغز، طوطیوار. راجرز” وقتی داشت رواندرمانی رو یاد میداد، تو سالهای آخرش خیلی نگران شد. این رو رزیدنت ها، روانشناسا، نت بردارید …آره شما… بهش میگفت: mind less parroting، mind less یعنی چی؟ یعنی بدون فکر،بی مغز. و parroting یعنی چی؟ از لغت parrot میاد . یعنی طوطی. با carrot یعنی هویج اشتباه نکنید. میگه یه سری از درمانگرا اومدن، رواندرمانی من رو اداشو درمیارن اونجا نشستن.. بله با شما هام…که اینجوری میکنید.. بله ، میفهممت، من میتونم بفهمم چه درکی دارید… کاملا جهان شما رو درک میکنم. کجا درک میکنی؟چرا دروغ میگی بهش؟ این کجا Genuineness ؟ من هیچ گونه قضاوتی راجب شما ندارم ، حالا از خشم حوصلت سر رفته که واقعا این چه مریضیه؟ باید genuine باشی. و راجرز” معتقد بود، متاسفانه خیلی از درمانگرها، تازه اون زمان.. هزار و نهصد و شصت و دو.. الان که دیگه واویلاس.. دوهزار و چهارده. خیلی از درمانگر ها یاد گرفتن empathy و روان درمانی مراجع محور یا motivational interview مصاحبه انگیزشی. یعنی مثلا با مریض دعوا نکنی دیگه. مودب باشی، نازش رو بکشی، هر چی گفت سر تکون بدی، بله.. بله.. من شما رو میفهمم، من میخوام بهتون کمک کنم، من در مورد شما هیچ احساس منفی ندارم. اینا همش باید اصیل باشه.نباید اداشو دراری.mindless parroting یادتون باشه، پس اگه من سر کلاس، سر رام، جایی.. خدایی نکرده.. مجبور شدم به بعضیاتون بگم mindless parroting دلخور نشین، بفهمین منظور چیه.. تکرار بی مغزه طوطیوا. این فایده نداره. زبون بازی نمیخوایم بکنیم. بخش عمدهای از آن آموختنی نیست.. شما که کارگاه نشستی و داری DVD رو نگاه میکنی ، یه قسمتش نا امیدتون میکنه، نه empathy و نه Genuineness رو نمیتونم به شما یاد بدم. باید شخصیتتون رشد کنه. اگرم بخواید باید وارد یک رابطهی therapeutic بشید که حالا یه جور یک، رابطهی حالا میخواد همکار باشه، شاگرد استاد باشه، درمانگر باشه . که در واقع شما بتونید اون پدیده رو یاد بگیرید. یعنی تجربه کنید، نه این که کتابی بخونم و یاد بگیرم. باید بتونم جهان بیمار رو بدون این که خودم دچار اضطراب بشم از چشم و دیدگاه و منظر او تجربه کنم . پس این قضیه آموختنی نیست . کارگاه نباید بریم، باید به نوعی بلوغ روانی پیدا کنیم. برای همینه که در اعتقاد راجرز” در رواندرمانی مراجع محور تحصیلات درمانگر مقام خیلی بالایی نداره.. اون معتقد بود Maturity مهمه. ممکنه PHD باشی، ممکنه فوق تخصص باشی، ولی معذرت میخوام خدای نکرده خودت خیلی immaturity باشی. یه آدم متعصبه، سو گیره، پیش قضاوته، سراسر نفرت باشی. تا زمانی که accepting نباشی، نمیتونی درمانگر راجرزی بشی. یعنی باید با خودت کنار اومده باشی. ادامه دارد…