…سلام مجدد خدمت دوستان و همکاران عزیز بخش سوم از مبحث چندش و اشمئزاز ، disgust رو دنبال کنیم. اگر خاطرتون باشه در بخش قبل به یه مسئله ای اشاره کردم و اون هم این بود که تو بخشی از رفتارهای بشر این توجه وجود داره، این کشف وجود داره که القا حس چندش یعنی ایجاد disgust بر روی قضاوتهای خالص شناختی افراد تاثیر داره. و حتی اشاره کردیم که به نوعی حس اخلاق و مراعات اصول اخلاقی رو دامن میزنه. و از اون طرفم اشاره کردیم که بسیاری از اموری که غیر اخلاقی هستند، ولو اینکه مستقیما با ترکیبات چندشآور مرتبط نباشند، به نوعی حس چندش رو در انسان زنده میکنند. این ارتباط دو طرفه بین اون تغییرات فیزیولوژیک و تغییرات چهره در هنگام چندش و از اون طرف باورها و رعایت اصول اخلاقی توسط ما، یک یافتهای که خیلی اهمیت داره و من در ادامهی این سخنرانی به او بارها اشاره خواهم کرد و اونم این که چگونه سیستم اتونومیک ما چگونه سیستم درواقع هیجانی ما میتونه بر روی شناختهای ما اثر بذاره و زمینه ساز شکل گیری شناختهای عالیتر باشه ؟ خب با این مقدمه ادامهی بحث رو دنبال کنیم. اگر خاطرتون باشه در جلسه قبل گفتم، میخوام به این مسئله ی تاس بپردازم. این تاس هم یک پژوهش جالبیه یک سلسله مقالاتی هست که به کمک تاس انجام دادن، این تاس معمولی که شما در تخت نرد دارید و نکته اش چی بوده؟ نکته اش به این صورته که از افراد میخوان که میرن توی اتاق به تنهایی تاس میندازن و طبیعیست که تاس از یک تا شیش روی اون داره و بر اساس نمرهای که روی تاس میاد، برای خودشون امتیاز قائل میشن و مقرر میشه که برای اونها به خاطر امتیازی که آوردن پاداش بدن. به عنوان مثال اگر یک اومد یه دلار، اگه شیش اومد شیش دلار دریافت کنن و از اتاق برن بیرون. خب و نکتهی مهمی که تو این پژوهش هست اینه، هیچکس ناظر این افراد نیست و از اونها خواسته میشه که خودشون تاس رو بریزن ، خودشون رقم روش رو یادداشت کنن و بیان بیرون، همین. به همین سادگی.. خب در اینجا هیچ کس رو ثبت نمیکنند، ولی یافتهای که از مطالعات تاس و اینگونه مطالعات در اومده ،خیلی جالبه اینه که بعد از اینکه تعداد زیادی آدم تاس میریزن و شمارشون رو گزارش میکنن که به ازای شمارشون در واقع وجه نقد دریافت کنن، شما میدونید که اگر در واقع این افراد کاملا صادق باشند و هیچ گونه فریبی در کار نباشه، در سلسلهی اعداد بالا و نمونهی بالای sample size احتمال اومدن هر یک از رویه های تاس، یک ششم هست و در واقع شما فقط یک ششم امکانش هست که رقم شیش بیاد که بیشترین و ماکسیموم سود رو داره و یک شیشم رقم یک بیاد، که حداقل سود رو داره. ولی در اکثر مطالعات چیز جالبی که دیدن اینه که این منحنی گزارش نمونهها، کاملا جهت داره و در واقع بیشتر افراد ادعا میکنند پنج و شیش براشون اومده ،در صورتی که قاعدتا باید این توزیع برابر باشه و شما شاهد به نوعی کج شدن منحنی هستید به نفع طرف پنج و شش و طبیعتا به هیچ کدوم از شرکتکنندهها شما نمیتونید تهمت بزنی، ولی به مجموع اونها میتونید متوجه بشید که توشون آدمایی بود که صادق نبودن ، و الا چرا میانگین تاس بالاتر است !! و در واقع میانگین که اونها باید بگیرن، اگر شما در نظر بگیرید که مثلا به رقم یک، یک دلار بدن و به رقم شیش، شیش دلار بدن .. طبیعیست که میانگین یا وسط این باید یه چیزی حدود مثلا سه و نیم باشه، در صورتی که میانگینی که گزارش میشه به مراتب بالاتر از این رقم هست و افراد طلب پول بیشتری میکنند، پس به هیچ کدومشون ما نمیتونیم تهمت بزنیم. ولی به مجموعشون متوجه میشیم که تعداد زیادی از افراد در واقع صادق نبودن . و یه کشف خیلی جالب بود، یعنی گروههای انسانی رو که ول میکنی به نظر میاد توشون اگه کسی مراقبشون نباشه و مواظبشون نباشه دفعاتی که فریب میدن بیشتر است. به عنوان مثال به طور متوسط رقمهایی که گزارش میشه بالای چهار هست، یعنی شما میبینید یه چیزی حدود ده الی پونزده درصد، شیش و پنج رو بیشتر از اونی که اتفاق افتاده گزارش میدن. برای اینکه طبیعتا پاداش بیشتری بگیرن. خب این شد مجموعه مطالعات بر روی تاس، که از روی این خیلی کارا کردن، حالا من بعضی هاش که اصلا ربطی به امروز نداره رو براتون یادآوری میکنم. به عنوان مثال دیدن که اگر Stereotype مردانگی، Masculinity رو در واقع دامن بزنند، میزان کلک زدن افراد کمتر میشه. ما نمیخوایم خانمها رو سرزنش کنیم یا خدایی نکرده نگاه تحقیرآمیز به اونها داشته باشیم. ولی به نظر میاد وقتی Stereotype جوانمرد و مردانه و Masculinity و اینا دامن زده میشه ،افراد این احساس رو دارن که در واقع کسر شانشون هست که اینا بیان و گزارش کاذب بدن، برای یه دلار-د و دلار میانگین نمرات تاس به میانگین آماری نزدیکتر میشه. ولی جالبه هیچ وقت به اون سه و نیم نمیرسه و همواره یه عدهای هستند که کلک میزنند و رقم بالاتر طلب میکنند. به کمک همین مطالعه اومدن در زمینهی disgust بررسی کردن، خب میدونید disgustتا حدی مسریه، اگر شما چهرهی یه فردی رو ببینید که چندشش شده، ابروهاشرو درهم کشیده و لب هاشو جمع کرده به نوعی چندش در شما هم القا میشه. اومدن به کمک مانیتور کامپیوتر و با سرعت بالا تصاویر چندش به افراد نشون دادن، نه چیزهایی که چندش آوره ها! چندش در چهره دیگران، و بعد از اون ازشون خواستن که اون در واقع تاس رو انجام بدن و بیان بیرون. اتفاقی که افتاده اینه، اگر شما شاهد صحنهی چندش باشید، به نوعی چندش رو در دیگران دیدهباشید، به اصطلاح روانشناسی شناختی شما prime شدید، شما حساس شدی به مسئله ی چندش و به نوعی حس چندش هم اتوماتیک در شما القا شده و وقتی حس چندش در شما القا میشه، تو آزمون تاس کمتر کلک میزنی. به عنوان مثال در مقالهای که به همین منظور هست ، Modulation of incentivized dishonesty by disgust facial expressions در واقع دستکاری کردن اون حالت صادق نبودن، اون حالت کژی به کمک تصاویر چهره که در اون نمود disgust رو نشون میدن . Front. Neuroscience. نوشته جولیان لین” به سال دوهزار و پونزده، مقالهی جدیدیست.. افراد اومدن چهرهی disgust نشون دادن و به یه عده چهرهی نوترال نشون دادن ، در اونهایی که چهرهی neutral نشون دادن یعنی disgust رو بهشون القا نکردن، تو آزمون تاس اونها رقم چهار و چهار تقریبا دو سه صدم میانگین گزارش اون خالهایی بوده که اینا داشتن .در صورتی که تو disgustها کمتربوده یه چیزی حدود سه و هشتاد و پنج صدم بوده و میدونید که اگر اینا کاملا صادق باشند، باید میانگین نمره به سه و نیم برسه. پس القای disgust باعث میشه مردم اخلاقیتر عمل بکنند و این اهمیت داره از نظر بحث ما که به نظر میاد رگه های شکلگیری شناخت ما تا حد زیادی به سیستم اتونوم ما مرتبطه. این همون اصطلاحیست که در مقالهی دیگری نوشتهی شال و هیث” به سال دو هزارو هشت، تحت عنوان Disgust as Embodied Moral Judgment در ژورنال Personality and Social Psychology Bulletin به چاپ رسیده. اصطلاح رو براتون گفتم، Embodied moral judgment یعنی قضاوتهای اخلاقی ما جسمی میشه، پیکر دار میشه ،در واقع بدنمند میشه، این لغت embodiedهم مشکل داریم در ترجمه اش، یعنی چیزی که به نوعی وارد بدن میشه، وارد پیکر میشه، وارد اون جسم میشه. حالا لغت جسمانی شاید درست نباشه، صاحب بدن میشه. و اشاره بر این که در واقع disgust شاید پلی هست در شکلگیری قضاوتهای اخلاقی. و در واقع سادهترین یا خامترین حس اخلاق، حس morality، حس قضاوت درست اخلاقی سوار هست بر تغییرات بدنی ما و اون هم متکی بر پدیدهی disgust . و برای همینه که disgust اهمیت داره. حالا توی این مطالعه اومدن چیکار کردن!! سوالاتی از افراد کردن تو چهار حوزه .. حوزهی اول آیا ازدواج بین دختر عمو، پسر مجاز باشه یا نه؟ میدونید در کشورهای مسیحی این غیرمجاز و به خصوص تو آمریکا که این رو انجام دادن در خیلی از ایالت هاش امکان نداره. شما نمیتونی با دختر عمو، پسر عمو خودت ازدواج کنید. پس سوال آیا marriage بین first cousin ، دخترعموهای اول ایراد داره یا نه؟ سوال دوم چقدر به نظر شما سکس یا رابطهی جنسی بین first cousin ها غیر اخلاقیه؟ چون اینا فرضشون این بود که برگه رو بگذارن بین بستگان درجه یک، خب اکثریت مطلق خواهند گفت که غیر اخلاقیه. و از اون طرفم فاصله رو دور کنند، تعداد زیادی خواهند گفت که به ما مربوط نیست. ولی اینکه ارتباط جنسی بین first cousin باشه تو کشورهای مسیحی ، به نوعی بعضی از اونها first cousin هارو هم محارم میدونن و معتقدند ارتباط جنسی با اونها disgusting هست، چندش آوره. سوال بعدی این بوده که در واقع اگر شما به جای رانندگی، چقدر خوبه آدم با دوچرخه و پیاده بره و اونهایی که رانندگی میکنند به جای دوچرخه چقدر درواقع مستوجب نوعی تختئه و مجازات هستند؟ و بالاخره سوال چهارم در مورد این بوده که یک موسسهای یا یک شبکهی تلویزیونی میخواد یک فیلم غیراخلاقی جنسی، پخش کنه به نظر شما این چقدر مجاز باشه یا نباشه؟ خب در واقع سوال اینه که چهار حوزهی مختلف ازدواج ، سکس، رانندگی به جای استفاده از دوچرخه و دادن فیلمهای پورنوگرافیک رو به محک گذاشتن که افراد راجبش قضاوت اخلاقی بکنن. منتها اومدن افراد رو سه دسته کردن در این مقوله. یه عده در شرایط neutral این کار رو بکنن، یه عده در شرایط ملایم چندش و یک عده در شرایط چندش شدید، بخوان قضاوت اخلاقی بکنن و بیان در واقع به عنوان یک شهروند رای بدن که هر یک از این چهار کار چقدر مجاز یا غیرمجاز باشه؟ منتها برای القای شرایط چندش یه مقدار کاری کردن که خودش چندشآوره و من عذر میخوام از شنوندههای عزیز و اونم این هست که اسپری ای هست که در واقع سولفیدآمونیوم پخش میکنه و به نام fart spray ، اسپری هایی هست که توی این فروشگاههایی که کارهای در واقع وسائل بیادبی میفروشن وجود داره و خیلی ساده بهتون بگم، این اسپری میگن بوی در واقع گازهای دستگاه گوارشی رو میده و وقتی این اسپری رو میزنن ، افراد حس میکنن که کسی در واقع دفع گاز در محیط داشته. به همین دلیل در جلسهای که اینا داشتن درواقع این کار رو انجام میدادن و rate میکردن یا نظر میدادند در مورد میزان اخلاقی یا غیراخلاقی بودن هر یک از اون افعال. برای یک عده بوی ملایم و برای یک عده بوی شدید این رو تو جلسه پخش کردن و طبیعیست که اونایی که بوی شدید داشتن، احساس disgust داشتند . خب یافتهها در جهت انتظار ماست و فکر کنم با عرایض قبلی من همخوانی داره که هر چقدر افراد بیشتر disgusting شدن به خاطر اون بوی نامطبوع، میزان سختگیری اخلاقیشون بیشتر شده بود. یعنی گفته بودن که آره ازدواج با first cousin باید ممنوع باشه یا فرض کنید سکس بین first cousin خیلی سرزنش آمیزه. ولی جالبه که فقط حوزههای جنسی نبوده، مثلا همون رانندگی ساده رو هم در واقع سرزنش کردن که خب آدم باید دوچرخه سوار شه دیگه، چقدر از ماشین استفاده کنه و هوا را آلوده کند… به عبارت دیگر وقتی شرایط disgustرا در انسانها القا میکنیم ،سختگیری اخلاقی بیشتر میشه. خب این رو به عنوان قسمت اول این آزمون در نظر بگیرید . این مقالهای که خدمتتون گفتم که در واقع Embodied moral judgment . منتها در این مقاله مطالعات دیگری هم کرده که این قسمتش رو خواهش میکنم دقت کنید!! قسمت مهمی هست. توی مطالعات بعدی اومدن از راههای دیگری چندش رو القا کردن، دیگه فقط از اون اسپری بدنام استفاده نکردن، fart spray . تو یه حالتش وقتی از افراد پرسشنامه در واقع پر میکردن، گفتن تو یه محیط بد و کثیف بنشینید، صندلی چرکه، روی صندلی لک است، روی میز یه دونه استکان یا یدونه لیوان نصفه خورده هست که توی اون یدونه خودکار انداختن که ته خودکار رو یه نفر جویده و در کنار در سطل آشغال، چند تکه پیتزای چرب هست که همچین لوله کردن و از سطل زده بیرون و صحنهی disgusting هست دیگه. تو سطل آشغال پیتزا نصفه خورده هست، روی میز یه دونه لیوان خشک شدهای که تهش یه خوزده قهوه خشک شده و ماسیده هست، و روی میز هم کثیفه، چرب و صندلی هم چربه و همین پرسشنامهها رو به افراد دادن. باز همون یافتهها تکرار شد. در حالت دیگه القای حس چندش از راه محیط نبوده از راه یادآوری خاطرات بوده . یعنی افراد رو اینجوری تو حالت چندش قرار دادن که بشینید یه انشا بنویسید راجب یه پدیدهی چندشآوری که قبلا تجربه کردید و در حالت سوم مشاهدهی فیلمی بوده که صحنههای چندشآور داره، اختصاصا فیلم رو انتخاب کردن به نام Trainspotting من این فیلم رو ندیدم ولی قطعاتی از فیلم توی اینترنت هست، شما میتونید لغت رو تو گوگل سرچ کنید Trainspotting و چیزی که میاند توالت قطار رو نشون میده که فوقالعاده کثیفه و واقعا به این کارگردان و جلوههای ویژه باید تبریک گفت که واقعا چه صحنهای درست کردن، قشنگ توالت جرم گرفتهی کثیفی که در واقع سیفونشم خوب کار نمیکنه و اون شرکت کننده و اون هنرپیشه، در واقع سر و کلهش رو کرده اون تو. یه صحنهی خیلی disgusting پس از سه طریق اومدن disgust روالقا کردن، یادآوری خاطرهی محیط کثیف و صحنهی فیلم چندس آور. باز هم این یافتهها تکرار شد که هرچقدر شما چندش رو بهتر القا بکنید، قضاوتهای اخلاقی مردم سختگیرانهتر میشه. در مورد همون مطالبی که خدمتتون عرض کردم . منتها این بخش عرض کردم مهمه به این دلیل. اومد دید انسانها رو ما میتونیم طبقهبندی کنیم، بر اساس این که چقدر اینا به بدن خودشون حساس اند، پرسش نامه ای هست به نام Private Body Consciousness . یعنی اون مقدار خودآگاهی که شما به اون اکناف و قسمتهای خصوصی بدنتون دارید. ببینید بعضی از انسان ها نسبت به بدن خودشون خیلی Conscious هستند، خودآگاه اند. مثلا یه ذره عرق میکنند میفهمن، کف دستاشون خیس میشه، احساس مثلا نبض میکنن توی سینشون یا پشت قلبشون، یا احساس میکنن که مثلا پاهاشون گرم شده، پاهاشون میسوزه یا این که به مناطق genital های خودشون حساسن، مثلا کوچیکترین خارش، کوچکترین مثلا گرفتگی لباس زیر که به منطقهی تناسلیشون گیر کرده اینا رو خیلی بهش حساسن. خیلی متوجه اند. یا اینکه مثلا اگر عرق میکنه ، هر جای بدنشون عرق میکنه، هرجا بدنشون داغ میشه، زود میفهمن. به اینا میگن High Private Body Consciousness در مقابل یه عده ای هستن Low Private Body Consciousness خیلی تو مایههای بدن خودشون نیستن. خیلی بدن آگاه نیستن، بخصوص بدن آگاه قسمتهای خصوصی، قسمتهایی که شاید دیده نمیشه در واقع کشاله ران، ناحیه تناسلی و اینا خیلی به تغییرات حساس نیستند. و فکر میکنم این Private Body Consciousness ها اونایی هستند که یه مقدار صفت های وسواسی هم دارند دیگه. خیلی توالت میرن، به مسئله ی طهارت و تمیز بودن و اینا حساس اند، یه ذره لباس زیرشون حس کنن اونجوری که دوست دارند نیست، کلافه میشند. حالا وقتی دیدن شما High Private Body Consciousness هستی، اون اثر القای چندش بر حس اخلاقی شما خیلی بیشتر از اون انسانهاییاست که Low Private Body Consciousness هستند. پس در واقع میشه گفت انسانهایی که حالا این لغت رو من از خودم درمیارم، چندشو هستند، راحت چندششون میشه، راحت تو بدنشون اون حس خاص رو دارن، آی بدنم یه جوری شد.. آیا میخوام اق بزنم… آی چرا دلو پیچم داره اینجوری میشه.. آی چرا دل و رودم داره اینجوری تکون میخوره.. آی مثلا چرا خیس شدم، چرا عرق کردم… این آدما وقتی چندش پیدا میکنن رو مسائل اخلاقی سختتر قضاوت میکنند. در مقابل اون آدمهایی که کمتر این حس چندشو رو دارند، کمتر تحت تاثیر القا چندش قرار میگیرند. خب برای اینکه خیالتون رو راحت کنم و شما فکر نکنید فقط القا حس منفی هست که قضاوت اخلاقی رو تشدید میکنه . در یکی از اینها در کنار فیلم Trainspotting اومدن صحنههایی از یک فیلم غمگین رو نشون دادن، صحنهای که پدری در آغوش پسر کوچکش جان میسپارد و افراد خیلی پکر شدن، غمگین شدن، بغض کردن، ولی دیدن اون بغض کردنه کوچکترین اثری روی درواقع قضاوتهای اخلاقیشون نداشت. یعنی اون القا حس چندش هست که قضاوت اخلاقی رو متحول میکنه نه هر خلق منفی ای. این نیست که چون خلقشون منفی شده، احساس منفی داشتن، قضاوت اخلاقیشون هم شدیدتر بشه. خب حالا این سوال داره شکل میگیره که چرا بعضی از انسانها خیلی بدنی هستن؟ و من دارم کمکم به اون قسمت مهم بحثم نزدیک میشم.. شما حس کردید که این اصطلاح تو بین عوام هست، یه جوری دلم این رومیگه.. به دلم افتاده.. حس خوبی ندارم..چیزی که خارجیها بهش میگن gut feeling ، gut به معنی روده است. ولی gut feeling ترجمش میشه حس شکمی، ولی حس شکمی از نظر اونا چیز منفی نیست. مثلا ما در فارسی میگیم طرف شکمی صحبت میکنه، بیشتر منظورمون این هست که غیرعقلانی صحبت میکنه بر مهملات متکیه. ولی در انگلیسی وقتی میگن طرف gut feeling داره یعنی حس درونی داره، به قلبش افتاده و اونا شاید لغت gut رو به این دلیل به کار میبرند که وقتی شما میری یه جا مثلا حس میکنی میخوان کلاه بذارن سرت، حس میکنی یه آدمی صادق نیست، حس میکنی یه جایی در شرایطی قرار گرفتی که به نظرت این کار از نظر اخلاقی شبهه داره، میگی دلم یه جوری میشه و دقیقا منظورت دل و رودس، یه جور حس اسهال داری یه جور حس اون گازهای معده پایین بالا میشن، گاز های روده بالا پایین میشن و شما احساس میکنید که خوشم نمیاد. این مدتهاست که الان در علم روانشناسی سواله.. که آیا gut feeling ها ارزش دارند یا اینکه بیخودی و آلوده کنندهی تفکر دقیق ما هستند؟ یعنی به عبارت دیگر انسانها باید سعی کنند تا اونجا که میتونن از احساس های هیجانی و اون حسهایی که دلم میگه دوری کنند و منطقی به مسائل بپردازند یا بر خلاف اونایی که کتاب مینویسند و میگن خیلی به دلت دقت کن! اگه یه جا رفتی مثلا اومدی قراردادی ببندی، ولی دلت همچین احساس اق داشتی .. حس کردی اشتهام کور شد، حس کردی حالت تهوع گرفتم، بدون یه کلکی تو کاره طرف هست. و سیستم اتونوم تو سیستم غیر خودآگاه فیزیولوژیک تو از سیستم شناختی تو پیشی گرفته و زودتر متوجه کلک و نادرست بودن قضیه شده. پس حالا شما کمکم متوجه میشید که چرا disgustاهمیت داره؟ به عبارت دیگر وقتی ما یه جور دلمون بهم میخوره، تهوع میگیریم، باید به این ندای درون گوش بدیم یا اون رو صرفا ناشی از سوء هاضمه و غذای آلودهای که بعد از ظهر خوردیم، بدونیم. این یک سوال بسیار مهمه که من فکر میکنم هنوز که هنوزه دانشمندان، عصب شناسان، روانشناسان در جهت پاسخگویی به اون هستند. چقد سیستم کورتکس ما به صورت مثبت و چقدر به صورت یک نوع آلودگی به صورت یک نویز، تحت تاثیر احساسات اتونومیک قرار میگیره.. خب ادامهی بحثمون رو دنبال بکنیم با مبحثی که یک نفر به نام بلر” روی زندانیهای انگلیس کار کرد و بلر” ادعاش این بود، میگم جزو ادعا های کلاسیکه، تقریبا سی سال از ادعاهای بلر” میگذره. ادعاهای بلر”این بود، که خیلی از انسانهایی که سایکوپات هستن، اون gut feelingیا اون احساس disgust یا اون احساس چندش و تهوع رو هنگام ارتکاب اعمال غیراخلاقی تجربه نمیکنند و به همین دلیل اینا شخصیت ضد اجتماعی دارند و تا اینجا یاد گرفتیم که اعمال غیراخلاقی فقط منظورمون توف کردن و خوردن غذای آلوده و دست کردن تو کاسهی توالت نیست، مثلا اختلاس، دزدی کردن، دروغ گفتن، تقلب کردن هم هست که سرایت میکنه به سیستم چندش ما. مطالعه ی کلاسیک او این رو نشون داده بود، اومده بود از یه عده افراد یه تعداد سوال پرسیده بود، سوال هایی که اصطلاحا میگه conventional رو زیر پا میذاره یا moral رو زیر پا میذاره. conventional مثلا اینه اگه یه جا تابلوی یه طرفه ورود ممنوع زدن شما وارد نشید این conventional توش هیچ مورالیته ی ذاتی ای وجود نداره. ولی در بعضی جاها هست مورالیته ذاتیه مثلا حمله به کودکان، گرفتن غذای انسانهای گرسنه، زدن جیب مردم و چیزی که متوجه شده بود این بود که افراد سایکوپات تمایزی از نظر اتونومیک، هنگام شنیدن عدول در زمینههای conventional در مقابل مورال ندارند. به عبارت دیگر حس اخلاقی اینها چه برای اموری که ذاتا اخلاقیه و چه برای اموری که صرفا قرارداد اجتماعیه، یک گونه عمل میکنه در صورتی که انسانهای سالم، اونهایی که کمتر مرتکب جرم میشن، antisocial نیستند، سایکوپات نیستند و کمتر زندان میرن، این آدمها نسبت به اموری که اخلاقیش ذاتیه، احساس متفاوت اتونومیک نشون میدن تا مقایسه با اموری که ذاتی نیست. مثلا رانندگی بدون گواهینامه یا گواهینامه تاریخ گذشته یا عدم رعایت زوج و فرد، اینا conventional ولی فرق داره اون احساسی که شما تجربه میکنید، هنگام اون و هنگام در عدول از اونهایی که ذاتا اخلاقین. خب اگه اجازه میفرمایید ما بحثمون رو تا اینجا به این جمعبندی برسیم، که به نظر میاد یک ارتباط تنگاتنگی بین اخلاقیات و حس چندش وجود داره، عدهای از ابنای بشر هستند که چندشی ترن، چنشو ترن و اینها بیشتر تحت تاثیر اون احساسات قلبی درونیشون هنگام قضاوت قرارمیگیرن . البته اینجا این پیشداوری نشه که انسانهایی که چندی هستند، از نظر اخلاقی درست کار ترند. فقط بحث ما سر اینه که اینها حس چندششون رو قضاوتشان بیشتر اثر میذاره. و شاید برای همین باشه که مثلا اگر خلافی مرتکب میشن یا کار غیراخلاقی میکنن به نوعی باید بدن خودشون رو هم علاوه بر وجدانشان آروم کنن، یعنی نه تنها باید یه جور عذاب وجدان خودش رو متوقف کنه، باید اون دلپیچه و تهوع و عرق کردن دستها و همون لیدی مکبث” دستاش رو انقدر بشوره تا از اون بویی که حس میکنه توی بدنش گرفته دوری کنه. خیلی از این افراد میگن هی باید بریم حموم برای این که حس میکنیم بو میدیم و این ها اون چندشی هایی هستند که سیستم اتونومیشون فعال میشه. خب اینجا بحث رو متوقف کنیم در مبحث بعدی من ادامهی این بحث چندش رو با یک پدیدهای به نام در واقع جادویی بودنه ماهیت چندش دنبال خواهیم کرد، تا مبحث بعدی خدانگهدار. ادامه دارد..