…ما چجوری با مراجعان حرف بزنیم که کمکشون کنیم تغییر کنند . به فلسفش کاری ندارم، به تئوری کاری ندارم، من میخوام فقط ببینم چه جوری میتونم عملیاتی درمان خودم رو بهتر کنم؟ برای همین گفته میشه که او به نوعی pragmatism درمانی رو وارد رواندرمانی میکنه به تئوری کاری ندارم.(میخوایم یه کاری کنیم که بچه کمتر شرارت کنه) و تو اون دوازده سال میگه نکات جالبی دستگیرم شد. برای اینکه با این نکات جالبش آشنا بشیم من چندتاش رو براتون انتخاب کردم . تو کتاب خودش نوشته On becoming a person و همچنین تو اون کتاب counseling and psychotherapy منتها این نکات اینقدر معروفه که تو تقریبا تمامی این کتابهایی که الان شما میبینید مثل crostini، Prochaska ،نظریههای شخصیت و نظریههای روان درمانی به این موارد اشاره شده . پس اگه بخوایم زحمت خوندن این کتابها رو یه مقدار نکشید، بذارید من براتون یه ذره خلاصه بگم . یکی از چیزایی که اول بار تو اون دورهی روچستر روش اثر میذاره اینه: میگه اون زمان خیلی چیزا تئوری بود و مثلا با الهام از فروید” با الهام از روانکاوان . درمانگران معتقد بودند در ورای رفتارهای بزهکارانه ی این کودکان یک نوع sexual conflict وجود داره یعنی یک نوع تنش جنسی. مثلا اون بچهای که اذیت میکنه ، یک مشکل حل نشدهی جنسی داره. حالا یا مثلا به کسی که نباید ارتباط جنسی داره، علاقهی جنسی داره یا به نوعی کسی که نباید داره بهش ابراز جنسی میکنه. یک conflict جنسی اون تو وجود داره. حالا ما نمیخوایم خیلی وارد روانکاوی بشیم . ولی میگفت اون زمان فرضیهی مطلق این بود و یه case معروفی بود که pyromaniac بود.pyromania میدونید چیه ؟ “جنون آتش زدن” میگه یه بچه ی فراری یه بچهای که مشکل ایجاد میکرد و هر جا ولش میکردی غافلش میکردی میرفت آتشافروزی میکرد. خب یه خرده میگه ویلیام هیلی” با نظریات روانکاوی نزدیک میشه شروع میکنه اون رو روانکاوی کردن سعی میکنه به دنیای او نزدیک بشه. سعی میکنه ناخودآگاه او رو در واقع تعبیر کنه و اون چه که در انتهای مجموعهی متعددی از جلسات روان درمانی با این نوجوان pyromaniac درمیاد اینه که او احساس گناه یا کلنجار ذهنی یا مشغلهای که با خودارضایی داشته اون رو تبدیل کرده بوده به میل به آتش افروزی و آتش زدن. به نوعی در واقع اون احساس گناهی که از استمناء میکرده و تکانههایی که برای استمناء کردن میومده رو تبدیل میکرده به جنون آتشافروزی و اینجوری خودش رو ارضا میکرده. و ویلیام هیلی” این case رو بعد از مدت طولانی روانکاوی تعبیرش رو ارائه میده و اون نوجوان هم همه چی براش روشن میشه که در واقع اون میل فروخورده و اون احساس گناه ، احساس repress شده ی جنسی، خودش رو به صورت آتشافروزی نشون میده و اون رو براش تعبییر میکنه و یک بصیرت ، آگاهی اتفاق میوفته ، یک interpretation خوب ارائه میده . ولی با کمال تعجب هیچ فرقی تو رفتار اون نوجوان پیدا نمیشه بعد از درمان بازم میره آتش میزنه. راجرز” میگه این خیلی رو من تاثیر گذاشت . من فهمیدم پیدا کردن ، استخراج کردن، علنی کردن انگیزههای ناخودآگاه افراد و دادن تعبیر ، interpretation ، چیزی که به نوعی اساس روانکاوی اون زمان تشکیل میداد ممکنه جذاب باشه ، ممکنه حتی درست باشه ولی لزوما درمانگر نیست و به نوعی میگه این case من از اون قضیه دور کرد که بگردم دنبال علت ناخودآگاه رفتار بگردم بگم :ها ببین! شما این فرد گذاشتی جای پدر خودت و این خشمی که به او داری در واقع مثابهی خشم فروخورده ای که به پدرت داشتی ، حالا داری اینجا این رو به صورت غیرمستقیم ابراز میکنی و بیمار یا مراجعه این قضیه رو بگیره، آگاه بشه و مشکلش حل بشه . یعنی insight پیدا کنه به conflict های ناخودآگاهش. راجرز” میگه این کمکی نکرد و من اون لحظه احساس کردم که این نظریه رو من باید بذارم کنار راه دیگری رو باید برای درمان پیدا کرد . و گفتیم pragmatic بود .حاضر بود هرکاری بکنه . حتی تا بازی با بچهها نمیدونم، شکلک درآوردن و این که بین هر چیزی کمکشون میکنه من حاضرم انجام بدم . مورد دوم اینکه خودش و کتابش میگه خیلی روش اثر گذاشت این بود :میگفت اون زمان(همکار های رزیدنت دقت کنن اینجا، روانشناسا کمتر،این برا رزیدنت ها مهم تره. شما که نگران CEX mini –هستید. نگران این مصاحبههای بیست دقیقهی روانپزشکی هستید.) میگه: در اون زمان یه سری مصاحبه برای ما ضبط کرده بودند البته ضبط که نه نوشته بودند minute شرو. به عنوان شاهکارهای مصاحبه و روان پزشکان برجسته نشسته ، خیلی تیز smart و خیلی باهوش ،سریع با چند تا سوال مشکل بیمار رو درمیاره، علائمش درمیاره، شما متوجه شدید! جملاتی که خودتون میگید علائمش رو درآوردم! نتونستم اینو ازش درآرم! یا مثلا خیلی خوب تو بیست دقیقه همه چی رودرآورد! Diogenes رو درآورد! افکار suicide شرو درآورد! خشم به مادرش درآورد. اینم اون زمان دیگه چندین در واقع interview خیلی معروف بود که برای آموزش دانشجوها به من میدادن و من اونا رو آموزش میدادم. که ببین یه درمانگر باهوش چجوری مریض و چپ و راست میکنه علائم رو درمیاره. با سوالاتی که سر موقع کرده ، یه جوری مچش میگرفته، یه جور همهی در واقع دفاعهای طرف میشکسته و اون رو مجاب میکرده که symptom هاشو بریزه بیرون. میگه من سالها این رو به عنوان شاهکار درس میدادم . ولی همینجور که رفتم جلو گفتم خب که چی !حالا مثلا زرنگی اره از توش درآوردی که مثلا افکار homosexual هم داشته. از توش درآوردی که مثلا یه دورهای خودزنی هم کرده. خوب که چی؟ و میگه اون زمان کمکم بهم این احساس دست داد که وظیفهی درمانگر یا اولویت درمانگر در آوردن علامت نیست و اساس مصاحبه این نیست که مریض رو بنشونیم هی علائمش رو بگیریم .دیدین ! الان متاسفم دوستان روانشناس. دوستان رزیدنت !بله شما! شما که الان اینجا نشستین.خیلیاتون الان کارتون اینه و پز میدین انگار بازجوعه! انگار شکنجهگره! که مثلا من تو بیست دقیقه تونستم همه چی از توش درآوردم. به هیشکی نمیگفت میخواد خودشو بکشه من از توش درآوردم.خب حالا که چی؟ و اینم میگفت من اون زمان کمکم شک کردم که این چیزی که سمبل درمانگر خوبه، که خوب علامت میکشه بیرون،خب که چی؟ این چه فایدهای؟ خب میخوای بازجو بشی میرفتی بازجو میشدی. دیگه این که درمانگر نشد و همین جور که رفتم جلو متوجه شدم که در آوردن علامت، تشخیص گذاشتن، جمع کردن انواع چیزا و زود به یه فرمولیشن رسیدن نه تنها هنری نیست ،بلکه کمک زیادی هم مریض نمیکنه و دلزده شدم و چیزی رو که خودم سالها به عنوان مصاحبهی خوب روانپزشکی ، روانشناسی درس میدادم ازش چندشم شد. بدم اومد! احساس بدی کردم. یکی اونجا نشسته با زرنگی از زیر زبون مریض داره علامت در میاره ، یه جورایی با ادا و اطوار و نمیدونم یه جور گیجش میکنه و confront اش میکنه و مقابله میکنه . میگه یه نفرتی از این قضیه پیداکردم. و قشنگ توضیح میده من فکر میکنم این قسمت راجرز” رو باید یه زره bold کنیم. من عذرمیخوام ،ممکنه براتون بدآموزی داشته باشه برای امتحان mini CEX تون هم خوب نباشه.آره! ولی دارید این ویدیو رو نگاه میکنید دیگه دی وی دی mini CEX هم نگاه کنید.اشکال نداره. این به اون در ! ولی صحبت برسر اینه که واقعا مصاحبههای این مدلی چقدر به انسانها کمک میکنه ؟ شما حالا میتونید چندتا symptom خطرناک ، suicide ، Diogenes ، homicide رو دربیارید تو بیست دقیقه کاملا درسته، بسیار درسته و شما میخواید اقدام اورژانسی کنی .آره! ولی در جریان روان درمانی اون مصاحبهها به درد نمیخوره . شما اگه بخواین یک رواندرمانی طولانی مدت در بیارید حالا خواهیم دید که اونجا بشینی چند تا symptom دراری .اصلا میگن نه تنها کمک نمیکنه بلکه ضد درمانه. روان پزشک باید تو رولای مختلف قرار بگیره یه جا تو رول بیست دقیقهای قرار بگیره. علامت شناسی درمیاره ،سریع به تشخیص میرسه ولی قسمت زیادی از کارشما نیست.قسمت کاری از شما متحول کردن بیماره. که اونجوری اتفاق نمیفته. case سومش case بود به نام hellion اینم case معروفیه تقریبا تو هر کتابی که راجب راجرز” هست ببینین case رو اشاره میکنه. یکی از اون case هایی بود که راجرز” میگه ذهن من روشن کرد. اولا بهتون بگم hellion چیه؟ ببیم یه لغت hell داریم یعنی جهنم. اینو فکر کنم تو قرن هیجدهم وارد ادبیات انگلیسی شد. یعنی جهنمی و بیشتر به بچهی جهنمی گفته میشه و بچه جهنمی میدونید دیگه چیه!فکر کنم گرفتید دیگه چیه. شرارت میکنه ،بداخلاقه، دعوا میکنه ،نمیدونم توف میندازه ،دزدی میکنه، دروغ میگه شاید چیزی که امروزه بهش میگن conduct disorder .و این اصطلاح وارد انگلیسی شده .2014 یه فیلمی ساختن به نام hellion من ندیدم اگر دیدید بیاید تعریف کنید که اسمش چیه. ادامه دارد..