شماره 84: Disgust

پادکست دکتر مکری
اردیبهشت 1395
قسمت چهارم

شماره 84: Disgust

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 84: Disgust
Loading
/

متن پادکست

…همکاران عزیز اگه موافق باشید بخش چهارم بحث disgust رو دنبال کنیم. اگر یادتون باشه در انتهای مبحث سوم من اشاره کردم که به نوعی مسئله ی disgust یه شباهتی هم با جادو هم داره و این باز پدیده‌ی disgust روپیچیده‌تر و در عین حال جذاب‌تر می‌کنه. اگر ما به نوشته‌های کلاسیک در زمینه‌ی جادو نگاه کنیم، مثلا یکی از معروف‌ترین این‌ها کارهای سرجیمز فریزر” است. به عنوان مثال The Golden Bough این شاخه‌ی زرین، که به فارسی هم بخش‌های ترجمه شده، A Study in Magic and religion . golden bough در واقع در سال هزار و هشتصد و نود چاپ شده در واقع چاپ اولش، ولی به تدریج سرجیمز فریزر” این رو توسعه داده، چاپ دومش سال هزار و نهصد بوده و بالاخره چاپ سومش به دوازده جلد بالغ شده که از سال هزار و نهصد و شش تا هزار و نهصد و پونزده اون رو ادامه داده. یکی از بخش‌هایی که در golden bough است و جالبه توجه و به نوعی با مسئله‌ی disgust و یک بیماری که در اون disgust نقش داره ، یعنی اختلال وسواسی جبری، رخ می‌نمایند، این پدیده‌ی شباهت این‌ها به افکار جادویی قبایل و انسان‌های ابتدایی است . سرجیمز فریزر” اشاره می‌کنه که جادو یا حالت های جادویی دو تا ویژگی عمده داشته، یکی مسئله‌ی contagion بوده و دیگری similarities. contagion به معنی سرایت است. مثلا ما وقتی صحبت از بیماری‌های مسری می‌کنیم، میگیم بیماری‌های contagious و contagion عاملی است که از یک فرد، از یک عنصر به عنصر دیگه منتقل می‌شه. وقتی که جادوی کلاسیک رو بررسی می‌کردند دیده بودند که آره ویژگی های جادویی، طلسم بودن، نفرین بودن، شوم بودن، بدیومن بودن یا نقطه‌ی مقابلش خوش یومن بودن، از فردی به فرد دیگر، از جسمی به فرد دیگر، از اجسام یک فرد به جسم دیگر، قابل سرایت هستند و این مسئله رو ما در پدیده‌ی در واقع disgust هم می‌بینیم. شما دقت کنید مثلا یه چیزی به واسطه‌ی تماس با یه چیز دیگه شما حس می‌کنید چندش آور شده و همین تماس بدون این که قوانین فیزیکی و قوانین منطقی رو رعایت بکنه می‌تونه منجر به گسترش اون حس چندش بشه . فرض کنید یک فردی مثلا فوت کرده، می‌دونید اجساد انسان‌ها و دارایی‌ها و متعلقات اون‌ها هم در یک حالتی برای اکثریت مردم چندش‌آوره. یعنی مردم از تماس با اون‌ها اجتناب می‌کنند و خیلی براشون خوشایند نیست. وقتی یه نفر می‌میره شما متوجه میشی که مثلا ناگهان لباس او، وسائل او، حتی تخت خواب او، تمام امور دیگه برای یه عده‌ی زیادی چندش‌آور میشه . یعنی مردم اکراه دارند که از مایملک او، متعلقات او استفاده کنند . در صورتی که وقتی او زنده بود این حس رو نداشتن و جالبه وقتی اون میمیره شما آخه چجوری هست که مثلا فرض کنید یه نفر مرده، توی حال مرده و بعد کت او، لباس او، کفش او یا بالش او، مثلا از نظر دیگران به نوعی چندش‌آور میشه. ما این مسئله رو توی در واقع اختلال وسواس جبری هم داریم . یعنی سرایت ها غیر منطقیه. یا مثلا شما درنظر بگیرید در همین مسئله ی سرایت، حالت‌هایی هست که فرض کنید که یک جسم یک شی اگر مدتی بره به یه جایی که به نظر شما نجسه مثلا دستشویی و بیاد بیرون مردم اکراه دارن اون رو دوباره استفاده کنند. هر چند اگر خیلی هم خوب بشورنش یا حتی این contagion میتونه از جدار فیزیکی رد بشه. مثلا شما اگر دقت کنید پشت شیشه یا درون یک ظرفی، یک عنصر چندش‌آور باشه و کنار اون، بیرون شیشه عنصر دیگه‌ای باشه، شما اکراه دارید اون رو استفاده کنید. اگر تو یک ظرفی، توی یک شیشه‌ی ادرار ریخته باشن و اون شیشه رو شما بذارید کنار شیشه نوشابه مردم اکراه دارن اون رو استفاده بکنن. یا مثلا تو یخچال فرض کنید این اتفاق برای گروه‌های پزشکی می‌افته، ممکنه نمونه‌ی ادرار، نمونه‌ی مدفوع گداشته باشند، یه کسی خیلی اکراه داره تو همون یخچال بستنی بذاره، چیز دیگه بذاره. در صورتی که این ها در ظرف های بسته هستند، پلمپ ‌شده هستند و قاعدتا هیچ میکروب یا هیچ عامل عفونی نمی‌تونه منتقل بشه. ولی اون حسش به شما منتقل میشه. حتی یاد یکی از این جوک هی خیلی کودکانه که برای بچه‌های معمولا مثلا پنج، شیش ساله، هفت، هشت ساله تعریف می‌کنند این مفهوم contagion رو نشون میده که طرف رفته بود لامپ بخره و خیلی آروم و آهسته با شرم و حیا گفته آیا آقا لامپ دارید؟ و اون برگشته گفته که آخه چرا اینقدر آروم میگی ؟ گفته آخه برا توالت می‌خوام. یعنی می‌بینی این حس در واقع اکراه داشتن به نوعی منتقل میشه و این جوک واقعا یک مقداری توش واقعیت وجود داره این بچه‌های کوچک همان زمان این حس رو دارن، که مثلا چیزی که ماله توالته، حتی اگر با مدفوع ، حتی اگر با ادرار در تماس نداشته باشه یه جور خوشایند نیست. پس این مفهوم contagion است و مفهموم دیگر similarities ، شباهته. ما در جادو similarities داریم، مثلا فرض کنید این قبایل اولیه باور داشتن اگر بخواد بارون بیاد ما باید ادای بارون اومدن رو در بیاریم. مثلا فرض کنید یه پارچ یا یه ظرفی بگیرن و یه جوری قطرات اونرو بریزن رو سر خودشون که طبیعت یاد بگیره و این کار رو تکرار بکنه. یا مثلا همین مسئله ی وودو یا این حالتی که برای عده ای تلسم درست می‌کردن، عروسکی، شمایلی از یه نفر درست بکنیم و ما این شمایل رو آتش بزنیم. این شمایل رو مورد آزار و اذیت قرار بدیم به این نیت که این پدیده به اون فرد هم منتقل بشه. چون این شبیه اون هست یا اگر چیزی شبیه یک نفر درست کنی و روش فعلی رو انجام بدی، این احتمال رو می‌دادند که این فعل روی اون فرد واقعی هم اتفاق بیفته. ما این مسئله similarities رو در مسئله ی disgust هم داریم، اخیرا مد شده یه عده آدم‌های خیلی آوانگارد، برای اینکه حال مردم رو بهم بزنن، شما دقت کردید مثلا ممکنه بیان شکلات رو به شکل مدفوع درست کنند. در بعضی از این واقعا فروشگاه‌هایی که وسائل آزاردهنده وجود داره می‌فروشند و تو بعضی کشورهای خارجی مد هست. ولی خب اکثریت قاطع مردم نفرت و انزجار دارن. یا حتی اگه شما سوسک پلاستیکی، یک مدفوع پلاستیکی، یه‌چیزی شبیهش رو درست کنی، چندش آوره و اون حالت disgust رو دامن می‌زنه . هرچند شما مطمئن باشید که این فقط شبیهشه یا اداشه. و جالبه حتی contagion هم داره. یعنی همون مطبوع پلاستیکی رو اگر فرض کنید روی سفره بذارن، کنار غذا بزارند این مثل اینکه مانند یک موج نامرئی و یک موج غیرقابل توضیح با قوانین فیزیک و شیمی به بقیه‌ی اجسام هم منتقل میشه و افراد اکراه دارند. سوسک بیاد از یه جا رد بشه افراد اصلا ممکنه کل اون غذا رو علاقه نداشته باشند، حتی اگر از روی زمین رد شده باشه اون غذایی که دارن میخورن احساس چندش بهشون میده. پس یه یافته دیگه در مورد مسئله چندش، عدم تبعیت اون از قوانین فیزیک و شیمی است و به نوعی مکانیزم جادویی که درش وجود داره . باز اگه بخوایم بحث رو دنبال بکنیم، ببینیم در واقع چه حالت‌های دیگه‌ای است که در چندش، بهتره با اون آشنا بشیم. مبحث بعدی ساختار مرکب و پیچیده ی این حالته. به عبارت دیگر واقعا چندش چه اجزایی داره؟ چه چیز هایی هستند که اگه ما بخوایم اینا رو طبقه‌بندی کنیم حس چندش رو در ما ایجاد می‌کنند؟ تقریبا میشه گفت یه دوره‌ای شاید بیست الی سی سال، سلطه‌ی بلامنازع دیدگاهی بود به دیدگاه یا مدل R H M معروفه. و این مدل RHM در واقع شاید بگیم معروف‌ترین مدل در تبیین ویژگی‌های اجسام چندش آوره. و این R H M خلاصه‌ی در واقع اسم سه نفر است . روزین”، هایدت” و مک کالی” .روزین” از اسم پائول روزین” میاد. هایدت” و مک کالی”. این سه نفر در واقع چندش شناسان، disgust شناسان معروف بودند و معتقد بودند چندتا پدیده هست که اگه اینا وجود داشته باشه چندش ایجاد میشه. یک: Core disgust یا هسته‌ی چندش، که هسته‌ی چندش، معتقد بودند دو حالته یا مرتبطه با سموم یا مرتبطه با انگل‌ها. یعنی هر چیزی که سموم رو درواقع شباهت بکنه، هر چیزی که سموم رو مشابهت بکنه یا هر چیزی که انگل‌ها و عفونت‌ها را مشابهت بکنه. عذر می‌خوام.. چندش آوره. به عنوان مثال وقتی شما می‌بینید مثلا سیبی له شده و توش کرم زده ..خب این عفونت و انگل رو یادآوری می‌کنه. گوشت نرم شده، چیزهایی که پلاسیدن، چیزهایی که شبیه درواقع اجسام در حال تخمیر و به نوعی اجسام در حال خراب شدن رو نشون میده . معتقد بوده که پس یه ویژگی ای که اجسام رو چندش آور میکنه اینه که سرنخ اونا ته خط اونا، منجر بشه به سموم یا انگل ها. و معتقد بوده که چندش در واقع به دلیل تکاملی، اون هسته‌ی مرکزی چندش برای مقابله با دو پدیده‌ی مسموم شدن و ابتلا به عفونت و انگل شکل گرفته و این یک مکانیزم دفاعی تکاملی ست، که باعث می‌شده حیوانات مسموم نشند. چون از چیزهایی که بوی بد می‌داده، از چیزهایی که رنگ لزج داشته، از چیزهایی که به نوعی یک قوام ناراحت کننده داشته اجتناب کنند، که مبادا سمی یا آلوده به عفونت باشد. اما همه‌ی این امور در واقع چندش رو توضیح نمیده. مثلا این می‌تونه توضیح بده چرا مدفوع چندش آوره! چرا گوشت گندیده چندش‌آوره! چرا کرم چندش‌آوره! چرا خلط، آب دهان این ها چندش آوره! شما فرض کنید خلط بیشتر با عفونت و در واقع ضایعات می‌تونیم بگیم عفونی مرتبطه، چرک که از زخم بیرون میاد، پس این میتونه باشه. ولی بعضی چیزهای دیگه هم چند آوره ، مثلا مشاهده‌ی بعضی رفتارهای جنسی یا فرض کنید مثلا بعضی از چیزا رو شما نمی‌تونی باهاش توضیح بدی که چرا مثلا می‌تونیم بگیم متعلقات یک فرد مرده هم می‌تونه چندش آور باشه! حالا خود جسد در حال گندیدن ممکنه با مکانیزم core disgust قابل توضیح باشه ،ولی چرا مثلا دیگه بالشش؟ یا مثلا ناخونی که از دست جدا شده .. شما ببینید مثلا این پدیده‌ی همون جادویی که میگم در چندش وجود داره، شما مو در روی سر هست اصلا چندش‌آور نیست. خیلی افراد به این زلف خودشون مینازن، ولی همون یه دونه تار م لا به لای برنج باشه ، توی پلو باشه، توی غذا باشه چندش آور میشه. مردم ناخناشون رو انقدر رنگ می‌کنند، لاک می‌زنن، نمی‌دونم میرن ترمیمش می‌کنن، به زیباییش می‌رسن و خیلیم چندش‌آور نیست، ولی یه تکه ناخنی رو گرفته باشید و اون روی زمین افتاده باشه یا از همه فاجعه‌ آورتر توی غذا باشه تهوع شدیدی برای مردم ایجاد میکنه. این چرا.. این اجزا جدا شده این حالت رو داره ؟ بند دومی که روزین”، هایت”، مک کالی ” معتقد بودند این بود که علاوه بر اون نظریه‌ی توکسین پاتوژن، یک بند بسیار controversial و بحث‌انگیزی رو برای چندش‌آور بودن پدیده‌ها اضافه کردن و اون رو اسمش رو گذاشتن بند : Animal Reminder یعنی یادآور حیوان . پیامشون اینه: anything that reminds us that we are animals elicits disgust . یعنی هر چیزی که به ما یادآوری می‌کنه که ما هم حیوان هستیم، برای ما تهوع آور و چندش‌آوره. این بحث خیلی این ادعا خیلی بحث انگیز بود. و اون پشتوانه‌ای که داشت بیشتر به نظر میومد نوعی پشتوانه‌ی فلسفی و احساس شهودی بوده تا مطالعات علمی. و پیام ساده‌ش اینه میگه وقتی homo sapiens رشد میکنه، تمدن رو تشکیل میده، چون یادمون هست نوربرت الایس” گفت خیلی چیزها با تمدن مربوطه و خیلی از چندش ها زائده ی شکل‌گیری تمدن هست . میگه در اونجا به مرحله‌ای میرسه که هر چیزی که بشر رو به یاد این مینداخته که تو با حیوانات قرابت داری، براش چندش آوره. و در واقع یک فرایند عالی هست که تفوق و برتری و سوپریوریتی بشر رو به حیوانات می‌خواد نشون بده. خب این خیلی بحث انگیزه.. به عبارت دیگه مثلا اون می‌گفت برای همینم هست که مشاهده‌ی سکس، مشاهده‌ی ادرار کردن، مشاهده‌ی مدفوع کردن چندش‌آوره. چون ما رو به یاد این میندازه که ما هم مثل حیواناتیم و به نوعی تو انسان‌ها خیلی چندش‌آور تره. یعنی شما مثلا گربه داره ادرار می‌کنه، مدفوع میکنه شاید شما آنقدر چندشتون نشه که یه آدم بالغ رو ببینید که دار این کار رو می‌کنه. میگه چون این در واقع یک زنده شدن این فکر که ببین تو هم خاستگاه حیوانی داری و شبیه اونها هستی و وقتی بشر به این حالت برتری طلبی خودش وقوف پیدا کرد، هر چیزی که او رو به گذشته‌ی خودش در واقع وصل می‌کرد براش چندش‌آوره. خب یه سری انتقاد هست که اولا اینا از کجا پیدا کردی؟ ثانیا خیلی کارهای دیگه هم حیوانات می‌کنند، حیوانات چرت میزدن، حیوانات می‌خوابن، حیوانات غذا میخورن، حیوانات عطسه می‌کنن، اگه اینجور باشه این حالت‌ها هم که ما رو شبیه اونها می‌کنه و ریشه‌ی مشترک ما رو یادآوری می‌کنه اینا هم باید چندش‌آور باشه. پس این مدل درواقع RHM به دلایلی که ما نمی‌دونیم، سی سال یکه‌تاز بود. حالا اون قسمت core disgust هسته مرکزی ، قابل فهم بود ولی این animal reminder به نوعی نه! و در واقع معتقد بود که این animal nature disgust یا animal reminder disgust . برای محافظت روحه در مقابل اون core disgustکه برای محافظت بدن هست. یعنی ما از سموم و عفونت‌ها دوری کنیم و این یکی هم روح و روان ما از اون ضربه‌ای که ما هم حیوانیم دوری کنیم. برای همینم هست که ناحیه تناسلی چندش آوره، آدم لخت چندش‌آوره، مشاهده‌ی سکس چندش آوره. این ادعای اونها بود. به تدریج مدل‌های چندش تکامل پیدا کرد، به این مدل ، مدل RHM مدل سنتیه چندش هم گفته میشه. بعدها مدل‌های دیگه‌ای اومدن سرکار که یکی از این مدل‌ها، مدل Functional معاصر هست که در اون معتقده که disgust یا چندش ، درواقع سه جز داره . سه تا رکن داره و این سه تا رکن به نوعی با هم مرتبطند و از مکانیزم واحدی پیروی می‌کنند. قسمت اولش pathogen disgust . یعنی چندش پاتوژن، پاتوژن یعنی عامل بیماری. این همون شبیه core disgust مدل RHM هست . یعنی میگه هر چیزی که به نوعی با مسئله‌ی بیماری مرتبط بشه چندش‌آوره. خلط، چرک، زخم باز ، دفرمتی صورت، تغییراتی که مثلا یه جایی ورم می‌کنه، آماس می‌کنه و طبیعتا بوی اون‌ها ،قوام اون‌ها و لمس اون‌ها، برای همینم هست که یه آبسه، یک دمل چرکی احساس چندش داره. و معتقده که pathogen disgust کاملا تکاملی است و برای صیانت بدن انسان ها است و این نفرت از سوسک و عنکبوت و کرم و این‌ها هم به همین برمی‌گرده که در واقع شما از این موجودات چندشتون میشه، برای اینکه احتمال اینکه اینا وارد غذای شما بشن، شما رو آلوده کنند، انگل به شما منتقل کنند، بیماری عفونی منتقل کنند زیاده. برای همینه که موش و سوسک و عقرب و این‌چیزا چندش‌آوره. بیش از اونی که ترسناک باشه. و به جای اینکه اینا مکانیزم ترس رو بدن، تهوع و نفرت و انزجار رو دارند. پس یک شد pathogen disgust . رکن دوم میگن sexual disgust عبارت است از چندش شما به امور جنسی که میگن سلامت باروری رو به خطر میندازه. برای همینه که مثلا آلت تناسلی افراد بسیار سالمند، رابطه‌ی همجنس، ارتباط جنسی با محارم، این‌ها همگی چندش‌آوره چون در واقع برخلاف نوع اول که صیانت نفس رو به عهده داره، این صیانت نسل رو تامین میکنه. و سومین چندش در نظام Functional مدرن چندش های اخلاقیست، که معتقدند قوام جامعه رو حفظ می‌کنه. شما از آدمای رندی که سو استفاده می‌کنن و همه جا می‌خوان زرنگی کنن چندشتون میشه. از آدمای فرصت ‌طلب، منفعت ‌طلب، چاخان درواقع سواستفاده چی چندشتون میشه. و رکن سوم چندش در واقع وظیفش صیانت جامعه است. خب یه همبستگی از نظر مطالعات روانشناسی بین سه حالت چندش یعنی pathogen-sexual _moral وجود داره، منتها مطالعات مختلفی که انجام شده، این ضریب همبستگی یا correlation رو خیلی محکم ندیده، اکثر این ها تو رنج دو دهم، سه دهم یا چهار دهم هستن. یعنی ما یک ضریب خطی همبستگی بالای شیش دهم، هفت دهم، یک کامل نداریم. که هرکی چندش پاتوژنش بیشتره، چندش سکشوالش هم بیشتر باشه و به نظر میاد که پس ما با یک ترایال یا یک سه گانه مواجهیم که سه نوع چلد مختلف رو برای ما پوشش میده. یک یافته‌ی خیلی جالب توی این نظام سه گانه‌ی چندش وجود داره و اونم اینه که شیوع چندش اخلاقی، یعنی moralو چندش پاتوژن در زن و مرد تقریبا برابره. برخلاف اینکه شما فکر می‌کنید خانم‌ها خیلی چندششون میشه، آقایون هم به مو در غذا، مدفوع، ناخن و نمی‌دونم خلط، بوی بد همون مقدار چندششون میشه . ولی خانم‌ها یک تفاوت بسیار شدیدی در شدت چندش های جنسی دارند، آقایون چندش جنسیشون توشون خیلی کمتره، برای همین خیلیاشون می‌تونن پورنوگرافی نگاه بکنن، خیلیاشون نظر مسامحه‌ تری به روابط جنسی غیر متعارف دارند، در صورتی که برای بخش اعظم خانم‌ها اون چیزی که در رابطه‌های جنسی دیده میشه به نظر میاد نوعی چندش است . یعنی از مشاهده‌ی صحنه‌های جنسی، مشاهده ارتباط جنسی، فقط مسئله‌ی نفرت اخلاقی یا منع اخلاقی نیست ، همان مکانیزم اوق، همون مکانیزم تهوع شکل میگیره و این یک معماست ، یک معمای حوزه‌ی مطالعه‌ی disgust هست. که چرا ما یک لود بسیار بالای چندش جنسی توی خانوم‌ها داریم؟ در صورتی که دو نوع چندش دیگه یکسان است و اصولا منشا این چندش کجاست ؟ یعنی این چندش از کجا میاد؟ چرا خانوم‌ها نسبت به رفتارهای جنسی و مشاهده‌ی اون یا تماس با اون یا به نوعی هر نشانه‌ای مرتبط با اون احساس چندش می‌کنند؟ خیلی از خانم‌ها می‌گن مشاهده فیلم‌های پورنوگرافیک با تهوع براشون همراهه، فقط این نیست که عصبانی میشن یا میگن این غیراخلاقیه یا درست نیست، مثل پیدا کردن مو توی غذاست، اوق می‌خوان بزنند. و این یک معما است. خب پس چندش سه تا بازو عمده داره، بعدها عده‌ای اومدن این سه تا بازو رو توسعه هم دادن، یعنی اومدن که خیلی خب شاید چیزهای ظریف‌تری هم توی چندش وجود داشته باشه. یعنی ما بتونیم مثلا اجزای کوچک‌تری هم توی چندش ببینیم. به عنوان مثال فرض کنید که این احساس اینکه ما به غریبه‌ها داریم، به افرادی که با ما خیلی قرابت ندارند، این احساس در واقع خشم و نفرتی که به چیزهای غیر عادی داریم، غیرمعمول داریم این‌ها همش می‌تون زیرمجموعه‌های دیگری از چندش رو شامل بشه . و چند ایده‌ی دیگه هست که من قبل از اینکه بخوام این بحث رو تا اینجا رسیدیم تموم بکنم، بهشون اشاره بکنم بد نیست. پائول روزین” که قبلا از اون اسم بردیم، معتقده که دلیلی که چندش روی موجوداتی مثل انسان و شاید حیوانات عالی‌تری مثل شامپانزه و اینا هست، برمی‌گرده به رژیم غذایی این ها. به این مسئله میگه: omnivore dilemma . omni یعنی همه چی، voreیعنی خوردن ، omnivore یعنی همه چیز خوار. و اساس استدلالش اینه میگه حیواناتی که تک‌ محصولی غذا میخورن، فرض کنید مثلا گاو و گوسفند اینا چون فقط مثلا علف می‌خورند یا حیواناتی که گوشتخوار خالص اند، مثل گربه، ببر،پلنگ و اینا .. اینا واقعا درست میگه مکانیزم چندش عمده‌ای ندارن. گربه خیلی کم چندشش میشه، حالا شما اگه گربه رو دیده باشید و باهاش تماس داشته باشید واقعا از خیلی چیز ها چندشش نمیشه. یا گاو و گوسفند واقعا شما نمی‌تونید اون افکت رو توش ببینی. ولی تو شامپانزه‌ها چندش رو می‌بینی . پائول روزین”معتقد بود وقتی رژیم غذایی متنوع و چند دسته است، اون موقع شما مجبوری مکانیزم چندش داشته باشی ، چون شما وقتی همه چی خوار هستید، خطر اینکه یه چیزی بخوری و اون چیز برای شما عاقبت شومی داشته باشه، سمی باشه ، مسموم باشه، آلوده باشه، میره بالا. پس برای این گونه موجودات باید از نظر تکاملی مکانیزمی تعبیه شده باشه که هرچیز مشکوکی صریحا یک حس انزجار و چندش ایجاد بکنه. این شاید ریشه گرفته از پدیده‌ی دیگریست که بهش میگن درواقع Garcia effect ، پدیده ی گارسیا. این رو باید باهاش آشنا بشید. از اسم جان گارسیا” روانشناس آمریکایی میاد. جان گارسیا” روی موش‌هایی که اشعه دریافت می‌کردند کار می‌کرد. یعنی به موش‌های میومدن اشعه رادیو اکتیو می‌دادن و این موش‌ها رو بررسی میکردند. خب می‌دونید اشعه‌ی یکی از کارایی که میکنه تهوع و استفراغ میده، برای همین اینایی که رادیوتراپی میشن، با اشعه درمان میشن ، ممکنه استفراغ بکنن. گارسیا” متوجه شده بود که این موش‌هایی که اشعه دریافت می‌کنند و تهوع پیدا می‌کنند، بعد از یه مدت به هر غذایی که دور و برشونه و یا اون ظرفهای غذایی که هست، یک انزجار و چندش دارن و طرفش نمیرن. و این رو اومد مطالعه رو گسترش داد و اینگونه پیدا کرد من فکر کنم شما همتون گارسیا افکت رو تجربه کردید، یه اسم دیگه هم روش گذاشتن اسمش و گذاشتن . سندرم سس آرنز ، حالا شما می‌تونی ساده‌تر نگاش کنی، سندرم سس مایونز. و اونم داستان اینه: وقتی تا حالا مسموم شدید رو به یاد دارید ؟ یه غذای فاسد خوردید مسموم شدید… تا چندین روز، چندین هفته، چندین ماه، از هرچی غذا و هم خانواده‌ی اونی که خوردی اجتناب میکنی. یعنی سس مایونز خوردی دیگه بعدا هر چیزی که شبیه سس مایونز و مزه ی اونو شبیه اونو سس و قوام و تخم مرغ و نمیدونم روغن و اینا هست تا می‌بینی می‌خوای اوق بزنی و بالا بیاری. با نظریات conditioningکلاسیک، این نمی‌خونه. تو conditioning کلاسیک شما اولا اینقدرgeneralize نمیشین . ثانیا نمی‌تونی یه چیزی رو الان خورده باشی، هفت ساعت بعد، هشت ساعت بعد، تهوع گرفته باشی و بعد این حس به هشت ساعت قبل، تسری پیدا کنه و تو اون هشت ساعت هر چی خوردی رو پوشش بده، در صورتی که وقتی شما مسمومیت غذایی دارید، این تجربه رو دارید مثل اینکه اون روز هر چی خوردی، حالا مرغ خوردی، کباب خوردی، نمیدونم کتلت خوردی، بعدا تا مدت‌ها به هر چیزی شبیه اون و مشتقات حس بدی داری. به عبارت دیگر یه عامل مسموم کننده حتی با فاصله‌ی زمانی، هفت هشت ساعت می‌تونه باعث شرطی شدن شدید بشه و به خیلی از چیزهای هم‌خانواده‌اش سرایت بکنه. این در نظریات کلاسیک پائولو” امکان‌پذیر نیست. به همین دلیل بهش میگن گارسیا افکت یک نوع conditioning خاصه. و جان گارسیا” نشون داد که این conditioning فقط به مزه‌ی غذا و غذاست. یعنی همزمان اگر شما در حینی که مسموم شده باشید صدا، نور، آهنگ یا چیز خاصی شنیده باشید به اون صورت اون conditioning برای اون‌ها اتفاق نمی‌افته یا به اونا تسری پیدا نمی‌کنه. پس این هم احتمالا یک مکانیزم تکاملی برای موجودات به خصوص موجودات همه چیزخواره که اگه در طی یک روز یه چیزی خوردی و آخر روز حالت بهم خورد بالا آوردی، تمام فهرست اون روزت میره تو لیست سیاه و شما تامدت و از اونا اجتناب می‌کنی. و منطقی هم هست برای اینکه شما نمی‌دونی کدومش بوده شما رو مریض کرده، سس مایونز بوده؟ کتلت بوده؟ اون ساندویچی بوده که خوردی؟ مرغی بوده که شب قبل خوردی؟ همه‌ی اینا ممکنه باشه به این پدیده میگن گارسیا افکت. و به نظر میاد ریشه‌های مهم تکاملی داره. خب تا اینجا چند ویژگی دیگه disgust رو هم دیدیم . و بحث امشبمونم خیلی طولانی شد. اگر اجازه بفرمایید من اینجا متوقف کنم، جلسه‌ی بعد راجب به این صحبت خواهیم کرد که این اکتساب disgustاز کجا میاد؟ و چه جوری هست که بچه‌ی سه چهار ساله که هیچ disgustنداره ناگهان شما می‌بینید disgustشدیدی به یک پدیده پیدا می‌کنه و در واقع از اون اجتناب می‌کنه. آیا این ژنتیکی است؟ آیا این بیولوژیکه؟ یا به نوعی یک رفتار یادگیری خاصه با می‌تونیم بگیم ضریب نفوذ بالا. چون شما وقتی به یه چیزی disgust پیدا کردید به این راحتی دیگه نمی‌تونی اون رو ول کنی. خب پس تا جلسه‌ی بعد خدانگهدار همگی. ادامه دارد..
Document