عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز همکاران محترم این میشه جلسهی چهارم مبحث perfectionism امیدوارم تا اینجا مباحث رو دنبال کرده باشید، یک جمعبندی خیلی کوتاه براتون بکنم این بود که گفتیم یکی از گسلها یا تمایز گذاشتنا توی پدیدهی کمالگرایی اینه که در واقع شما برای دل خودت، به خاطر استانداردهای بالای خودت، داری میدوی، تلاش میکنی، فعالیت میکنی؟ یا اینکه نه نگران سرزنش دیگرانی؟ نگرانی دیگران بمبارانت کنند؟ و باور بر اینه که در این جهان اگر تاپ نباشی، کسی تو رو تحویل نمیگیره. خودم تنها باشم، خودم توی اون خلا و خلوت خودم باشم، نگرانی ندارم، بدونم هیشکی خونم رو نمیبینه توش کاملا ولوام، رهام، نگران هیکلم نیستم، نگران فیزیکم نیستم ولی در حالت دیگه اینه که اگه بدونم چشمهای ناظر بر من هستن رفتارم عوض میشه. من در مورد این چشمهای ناظر یه مقدار بیشتر توضیح خواهم داد، این رو دست کم نگیرید این یه پدیدهی خیلی عجیبه، انسانها به شدت موجوداتی در واقع اجتماعی هستن و همینی که کسی رو ببینن که ناظر اونهاست و در واقع اونا رو نظاره میکنه حتی اگر بدونن اون فرد هیچ تسلط و سلطهای بر اونا نداره، هیچ وقت کارشون به اونا گیر نمیکنه، بازم رفتارشون عوض میشه. حتی این پدیده اینقدر عجیب است که در واقع عکس چشم رو یک جا بزارن، رفتار انسان ها عوض میشه، من در این کتاب آدام آلتر” Drunk Tank Pink به مثالی اشاره کردم که عدهای بودند که دیده بودند که آره بعضیا میان دم آب سردکن ، دم ابدارخونه، چای برمیارن، قند برمیدارن، نسکافه برمیدارن و قرار بر این بوده که این افراد پولش رو به صورت در واقع بدون اینکه کسی نظارت کرده باشه توی صندوق بندازن و مشاهده میکردند، که عملا در روز مقدار پولی که تو صندوق ریخته میشه، خیلی کمتر از اون مقدار قند و شکر و چای و شیر و قهوهایست که افراد میخورن. بعد اومدن یک مطالعه کردن یه سری پوستر زدن به دیوار، مثلا عکس گل و منظره یا این که عکس چشمهای افراد ،مثل چشم یک خانم که حتی صورتش شناخته شده نیست، چشم یک آقا. چیز عجیبی که دیدن وقتی که دیگران بر اونها ناظر بودن، مقدار پولی که تو اون صندوق ریخته میشد، دو سه برابر میشد. این مطالعات در جاهای مختلف به کرات تکرار شده که شما حتی اگر این وهم این رو داشته باشید که یک عده دارن شما رو نگاه میکنن و اون آدما اصن هیچ قدرتی هم رو شما ندارن، شما مثل این که خودت رو جمع و جور میکنی و پرفکت تر، همچین کاملتر، عمل میکنی. حتی هیکل خودت رو هم سعی میکنی مثلا نفستو بکشی، شکمت رو بدی تو.. وقتی دیگران اطراف هستند و وقتی نیستن همچین ولویی.. تفاوت این دو حالت که دیگران هستند یا دیگران نیستند در واقع تا حدی، اون رویکرد ما رو که personal strivingsیا self-oriented هست، در مقایسه با در واقع socially prescribed یا perfectionistic concerns متمایز میکنه. پس هرچقدر ما برای خودمون و درونی شده ی خودمون عمل بکنیم، نشون میده که یک تفاوت ماهوی شکل گرفته، در زمانی که تحت تاثیر دیگران باشیم. حالا این تحت تاثیر دیگران خیلی پیچیدهاست . یک مقاله ای هزارو نهصد و شصت و پنج در واقع نوشته شده، توسط فردی به نام زاینس” این زاینس” رو هم اگر شما spelling رو بخواین در واقع ZAJONC هست یعنی در نگاه اول زاجونک خونده میشه در صورتی که زاینس” هست بر وزن ساینس. مجار هست. و رابرت زاینس” این در اون دهه کشفیات خیلی مهمی در مورد رفتار جمعی داشت و مقاله ی مشهور او social facilitation و چیز عجیبی که او متوجه شده بود که انسانها که جای خود دارند، میمونها جای خود دارند، سوسکها هم وقتی سوسکهای دیگر را ناظر بر اعمال خود میبینند، رفتارشون فرق میکنه. همچین جدیتر کار میکنن، جدیتر حرکت میکنند و در واقع قضیه رو جدیتر میگیرن و پرفکت تر. وقتی ایناروتوی بین دوتا فاصله، مثلا حالا از این سوراخ قراره بره توی اونیکی سوراخ توی اون صحنه توی دست شویی اگر یه چند تا سوسک دیگه، به اونها نظاره کنند، حالا به خصوص سوسک جنس مخالف باشه، همچین بهتر راه میرن، کج و کوله راه نمیرند، رو خط صاف راه میرند و تند تر میرند. یعنی حتی شما ببینید جنس مخالف داره شما رو نظاره میکنه همچین پرفکت تر عمل میکنی. سوسکها هم دیگه اینجورین، حواسشون رو جمع میکنند، خودشون رو جمع میکنند. چه برسه به انسان ها.این مقالش واقعا جالبه! خواندنیه. میگم یه چیزی حدود پنجاه و سه چهار سال از این کار social facilitation زاینس” میگذره. و حتی نشون داده که در حضور دیگران ما راندمان بهتری داریم و کارامونو کمتر سمبل میکنیم. خب پس این بحث جالبی که ما چقدر تاثیرپذیر هستیم از دیگران؟ حالا میخوایم این بحث رو ادامه بدیم، اسلاید دیگری هست براتون، در واقع اسلاید شمارهی بیست و یک. این مبحث رو دنبال میکنه که خیلی خب، اگر کنترل، اگر تقاضا، اگر به نوعی قدرت در بیرون هست، این فرایند درونی شدنش چگونه است؟ یعنی چه مراحلی وجود داره که ما اول همه صرفا برای خوشایند و تحت تاثیر فشار دیگران کار میکنیم و بعد به تدریج این حس درونی میشه؟ پس درونی شدن سرزنش یا درونی شدن ایدهآلها به نظر میاد در perfectionism یک جایگاه مهمی داره. میخوام از نظریه ای یاد کنم که خیلی از شما ممکنه اون رو شنیدید به نام self – determination theory . مربوط به دو فرد به نام دسی” و رایان” هست و شالودههای اون هزار و نهصد و هشتاد و پنج ریخته شد و تا الان کار ادامه داره و جالبه که ببینید ریشهی اصلی این نظریه به نوعی به روانکاوی برمیگرده. اونجایی که در واقع مسالهی درونی سازی هست، مسالهی همانندسازی هست، مسالهی درونی سازی سرزنش هست، که ما در واقع چی باعث میشه که استانداردهامون بره بالا و خودمون رو جمع کنیم؟ و سعی کنیم کار درست انجام بدیم. این نظریه ی self-determination معتقده که ما روی یک طیف قرار داریم، این طیف از extrinsic، یعنی بیرونی شروع میشه و به حداکثر intrinsic حرکت میکنه. اون پنج مرحله رو قید میکنه، این پنج مرحله رو من براتون نام میبرم. ولی فکر میکنم بیخود ذهنتون رو خسته نکنید این رو حفظش کنید، فقط ایدهی کلی رو داشته باشید. دسی” و رایان” معتقدند توی این طیف، ما از external regulation شروع میشیم بعد میشه introjected regulation بعد میشه identified regulation بعد میشه integrated regulation و سرانجام میشه intrinsic regulation . آره قبول دارم یه ذره پیچیده بود، میگم اگر داری رانندگی میکنی سعی نکن اینا ر تو ذهنت کنترل کنی چون اون الن بدلی” جملهی جالبی داره میگه که working memoryما در واقع یک همپوشانی داره با تمرکز فضایی ما. در نتیجه اگر سعی کردی این چند تارو بچینی پشت خط، ممکنه تو اتوبان ماشین به یه سمت دیگه بره یا دور برگردان رو اشتباه دور بزنی. خب پس این رو میگم، نمیخواد این پنج تا رو یاد بگیرید ولی اینجوری فکر کنید، میگه در منتهی الیه سمت چپش، که بیرونیه بهش میگن external regulation یعنی شما پا میشی اتاقترو جم میکنی، چون زور بالا سرته، شما تو سربازخونه میدوی چون یکی اونجا وایساده و داره داد میزنه، شما مثلا در همون مثال سربازخونه مثال جالبیه، خیلی سعی میکنیم منظم قدم برداری، روی خط بایستی، شکمت رو میدی تو چون یک جناب سروان اونجا هست که داره بهت دستور میده این کاملا میشه external regulation یعنی کنترل بیرونی. و در واقع معتقدند که توی perfectionistic concerns توی اون حالتی که ما گفتیم بیرونیه، در اوجش اینجا قرار داره. یعنی من به خاطر زور مردم دارم تلاش میکنم. ولی یه پله میایم اینورتر بهش میگه introjected regulation میگه که زور مستقیم نیست، یعنی کسی با چماق با لگد با سرنیزه پشت شما واینستاده، ولی میدونی که اگر یه کارهایی رو انجام بدی از فشار بیرونی کاسته میشه. مثلا شما منظم میای جلسات رو، و خوب رژه میری چون نمیخواهی جریمه بشی، نمیخواهی درواقع نگهبانی یا کشیک اضافه به شما داده بشه، میخواهی واحد را پاس کنی، درست روخط رانندگی میکنی چون نمیخواهی در واقع اون گواهی نامه توقیف باشد. به عبارت دیگر خودت تصمیم میگیری یه کاری رو انجام بدهی به این نیت که به نوعی انجام اون کار تامین کنندهی نظرات دیگران باشه و شما رو در جایگاه بهتری قرار بده . یعنی اون فشار بیرونی تا یه حدی درونی شده. ولی هنوز معتقده که این سمبل extensive motivation . یعنی من درس میخونم که نمره بیارم ولی اگر بگن امتحان نیست، من درسم نمیخونم . تو اون حالت قبلترش اینه که یکی بالا سر من وایمیسه، اونجا داره سرمو میگیره رو کتاب میگه بخون.. و همینجوری در واقع داره فشار میده گردن من رو. ولی اینجا من خودم انتخاب میکنم درس بخونم برای اینکه میخوام از شر اون فشارش رها بشم. ولی میگه همینجور که این فرایند به سمت درونی حرکت میکنه، شما وارد فازهای بعدی میشید identified regulation . integrated regulation, و intrinsic regulation. در حالتهای بعدی به این صورت است، که شما یه سری اهداف پیدا میکنید، برای اهدافت میدوی، ولی کمکم به این نتیجه میرسی که این اهداف رو من خودم دوس دارم. یعنی تو حالت … بیا همین مثال کنترل وزن رو بزنیم، میخوایم هیکل فیت داشتهباشیم. یکی به شما غذا نمیده و جلوت میشینه و میگه نخور این کاملا external regulationاست. مرحله ی دیگه هست که میگی من نمیخورم لاغر بشم، برای اینکه اون من دوست داشته باشه. گفته که اگر لاغر بشی من بیشتر دوست دارم، باهات ممکنه ازدواج کنم، باهات دوس بشم و… یه پله اونورتر هست که شما حس میکنید من خودم لاغر شدن رو دوست دارم، چون هدفی دارم و میخوام ورزش کنم و به اون لاغری برسم . یعنی لاغر شدن، یک ایدهآل برای من. این میشه integrated regulation . ولی جالبه که دسی” و رایان” معتقدند این هنوز مرحلهی نهایی درونی شدن نیست. دقت کنید دوستان! اینجا با تئوری خوشبختی، با تئوری هدف زندگی یه قدری مخلوط میشه. یعنی در این حالت ببین شما میگی که من دوست دارم ورزش کنم تا لاغر بشم، چون لاغر شدن رو خودم دوس دارم به خاطر حرف دیگران نیست، وقتی جلوی آینه هستم لذت میبرم، خودم دوس دارم فیت باشم، متناسب باشم. او معتقده این هنوز نهایت درونی شدن انگیزش نیست، شما هنوز داری یک هدفی رو دنبال میکنی. میگه زمانی کامل میشه در واقع درونی شدن، که شما هدف را دنبال نمیکنی وسیله رو دنبال میکنی. و از وسیله لذت میبری. یعنی من صرف ورزش کردن را دوست دارم، صرف نظر از اینکه لاغرم بکنه یا نکنه. به این میگه اوج intrinsic motivation یا intrinsic regulation و معتقده در اون حالت perfectionistic strivings در منتهی الیه انسانها عاشق انجام فعل هستند، صرف نظر از این که به هدف برسه یا نرسه. بیاین یه مثال دیگه براتون بزنم شاید روشن بشه .مثال درس خوندن. همون مثالی که من میخوام نمراتم بیست باشه، external اینه که مامان -بابا بالاسر شما وایسادن، در اتاق بستن، مهمونی تعطیل، تلویزیون تعطیل، بشین بخون.اون پشت در دارن کشیک میدن، رژه میرن ببینن درس بخونه یا نه. یه پله اونورتر من درس میخونم برای اینکه اینا محبتشون میشه، برام هدیه میخرند. این میشه introjected . یه پله اونورتر من درس میخونم چون شاگرد اول شدن رو دوست دارم، درس میخونم چون لذت میبرم از این که در واقع شاگرد اول بشم و این به خاطر تشویق پدر و مادر نیست، خودم ذوق میکنم. perfectionistic strivings منه. self-oriented. و بالاخره آخرین مرحلش اینه، اینرو دیگه ممکنه شما بگید این دیگه کیه؟اونم اینه که اصن من برای نمره درس نمیخونم، برای شاگرد اول شدن درس نمیخونم، برای این که جای خوب استخدام بشم درس نمیخونم ،من صرف درس خوندن رو دوست دارم، وقتی نشستم دارم مطالعه میکنم و یه مطلب یاد میگیرم حتی اگه به دردم هم نخوره و به من کمکی هم نکنه به هدف برسم، من باز این رو دوست دارم. این میشه اوج قضیه. حالا چه ارتباطی با مقولهی perfectionistic داره؟ خب اون طبقهبندی یادتون هست که! گفتیم دو دسته میشدند، perfectionistic strivings , perfectionistic concerns یا میگفتیم که، یه جور دیگه میخواستیم بگیم self-oriented در مقابل socially prescribed معطوف به خود، تجویز اجتماع. چیزی که دیدن اینه که در مواردی مثل perfectionistic concerns نگرانی های perfectionistic . یا اون مدل تجویز اجتماع، انگیزشها بیشتر بیرونی ست و در اوج perfectionistic strivings انگیزش ها کاملا درونی میشه. پس شمایی که اگر از کمالگرایی رنج میبری، دچار حالت کمالگرایی هستی، میگی من با این چی کار کنم ؟ این عادی یا نه ؟ فکر کن که اون کمال گراییت معطوف به چیه؟ فشار دیگران، استانداردهایی که دیگران برات گذاشتن، استانداردهایی که خودت برای خودت گذاشتی یا اون نوع بسیار متعالیش که اصلا برای هدف خاصی نیست، من از منظم بودن لذت میبرم؟ اصلا از تمیز کردن خونه لذت میبرم، از این که ورزش میکنم حتی اگر هیکلمم خوب نشه، حتی اگر به جایی نرسم، مدالی هم نگیرم و هیچ هیچکسم نبینه لذت میبرم. و در واقع سوال اینه.. یعنی اگر شمادر یک خلا مطلق باشید، بدونی این که این وضعیت هیچ وقت به خودت برنمیگرده، هیچکس متوجه اون نخواهد شد، آیا بازهم تلاش میکنی؟ معتقدن در اوج perfectionistic strivings جواب بله هست. یعنی برای دل خودم، کاری هم به کسی ندارم من اون کار رو دنبال خواهم کرد. حالا چیز عجیبی که دیدن اینه.. چرا حالا من اینو دارم مطرح میکنم ؟ perfectionism ، کمال گرایی به خودی خود ،خوب یا بد شاید نباشه، این که ماهیت درونی سازیش چی هست؟ هر چقدر ماهیت درونی سازیش به سمت external regulation یعنی کنترل بیرونی بره، اون perfectionism آزاردهنده تره، اذیت کنندهتره با افسردگی،خستگی، بیماریهای روانپزشکی، حس ناکامی ،سرزنش و اعتیاد و چیزای دیگه همراهه و هر چقدر اون perfectionistic strivings به سمت درونی شدن محض بره که اون حالت نهاییش ممکنه شما بگید آخه ببین اگه هیشکی ناظر نیست، اگه قراره به هیچ جا نرسی، اگه هیچ هدفی هم نیست صرف انجام اون فعل آخه چه ارزشی داره ؟ که شما دنبالش میری.. خب مکانیزم درونی شدن میگه که هست دیگه.. یعنی انسان اینجوری میشه، اینقدر میره جلو، که در خلا هم باشه تو یه جزیرهای هم باشه که هیچوقت مهمون نمیاد، هیچوقت کسی اون رو نمیبینه، صبح که از خواب بیدار میشه باید تختش مرتب میکنه، میگه آخه برای کی داری مرتب میکنی؟ کی قراره ببینه؟ کی قراره باهاش نمره بده بهت ؟ کی قرار ارزیابیت کنه؟ میگه نمیدونم.. این کار رو که میکنم خودم احساس خوبی دارم. و صرف تمیز کردن و مرتب کردن و ترقی کردن، لذت بخش میشه. خب این شاید همون مفهوم آدلری ست، که میگفت حرکت به سوی کمال. حالا یه مقدار از این درس متراکم دور شیم.. واقعا همچین چیزی امکانپذیره؟ آیا میشه انسان به فازی برسه که حرکتش، صرفا به خاطر لذت بردن از حرکت باشه؟ و در واقع اون perfectionistic strivings خالص میشه، هیشکی قرار نیست بفهمه، هیشکی قرار نیست بهره ببره، به هیچ جا قرار نیست برسی ولی اون کار رو بکنی. سالها قبل یک روانکاوی که بعدا رو آوورد به روانشناسی تجربی به نام رابرت لی وایت” این سوال رو در مورد حیوانات داشت . همونجور که رابرت زاینس” در مورد سوسکها داشت، این در مورد موشها داشت. که آیا موشها غذاشون تامین بشه، نمیدونم هر نیاز فیزیولوژیکی دارن تامین شده باشه، باز هم حرکت میکنند؟ راه میرن؟ و چیز عجیبی که متوجه شد، بعضی از موش ها میدون.. و در واقع این نتیجه گیری رو کرد که این موش برای دل خودش میدوه. نه برای غذا میدوه، نه فرار از رنج میدوه، نه برای فرار از دشمن میدووه. یبکه صرف دویدن بهش لذت میده. آیا ما این رو در انسانها داریم؟ آیا این یک خطاست؟ آیا ممکنه انسان به مرحلهای برسه که perfectionism کاملا درونی باشه؟ و حتی برای اجر اخروی هم نباشه؟ یعنی طرف بگه من کاملا فقط برای دل خودم دارم اون رو منظم میکنم و سعی میکنم کار خوب ارائه بدم. این یه مقدار پیچیده است . ولی بذاریم برای جلسات بعد. یه مقدار بیشتر راجب این صحبت کنیم. پس بحثمون رو تا اینجا میبندیم ، که perfectionism شاید هم خوش خیم داره هم بدخیم. اونایی که self-oriented هستند، بیشتر خوش خیم هستند. اونایی که socially prescribed هستند، تحت عنوان perfectionistic concerns ازش نام میبریم بدخیم ترند، و دلیل بدخیمی شون بیشتر معطوف به اینه که ریشهی اون انگیزه چقدر بیرونیه تا چقدر درونی ؟ هر چقدر انگیزه و کنترل از بیرون، درونیتر بشه. کمترآسیبزا است و بیشتر به حس لذت و شادابی و خوشبختی دامن میزنه و عکس اون در مورد بیرونی وجود داره . خب روی اسلاید بیست و یکم هستیم، مبحث رو فعلا ببندیم تا روز بعد خدانگهدار.