عرض سلام خدمت همکاران عزیز دوستان عزیز جلسهی ششم رو دنبال کنیم فک کنم جلسهی پنج یه مقداری زیاد صحبت کردم و از بحث دور شدم ولی مهم این قضیه چون فکر میکنم واقعا ارتباط عجیبی بین حس خوشبختی و اون مسالهی پرفکشنیزم درونی در مقایسه با بیرونی هست. یعنی پرفکشنیزم بیرونی سرمنشا بسیاری از مشکلات هست، در صورتی که اون کمالگرایی درونی، اون حالت نامرئی بودن ،اونجوری که دیوید سوگ” میگه و درواقع ثانیه 38 اونی گه واقعا به دنبال یه کاری برای دل خود بودن، باعث خوشبختی همراهه. من مبحث جلسهی قبل رو یه مقدار ناتمام گذاشتم چون وقت تموم شده بود. چون هنوز یه سوال دیگه هم هست، پرفکشنیزم حالا فرض کنیم در دو نوع خودش، اون نوعی که بیرونیست، تحت تاثیر social concern هست یا socially prescribed هست. بعضی دوستان میگن که لغتهای انگلیسی زیاد به کار نبریم، درست میگن من ازشون عذر میخوام. ولی خب خیلی از اینها معادلهای فارسیش هنوز به صورت دقیق تعریف نشده. مجبوریم اصل قضیه رو بگیم. یعنی درواقع نگرانیهای اجتماعی و یا تجویز اجتماعی، اون دردناک است؟ اون نوع درونیش چطور؟ اون که برای دل خودمون به کار ببریم؟ یه جملهای بود از کالین مک کالاف” نمیدونم اسمش رو میدونید؟ اونایی که به سن من هستند فک کنم بیشتر با این اسم آشنان. نویسندهی رمانی بود، هزار و نهصد و هفتاد و هفت چاپ شده بو به نام thorn bird ، پرنده ی خارزار ترجمش کرده بودند که یه سریالی هم ازش درست کرده بودن، که اون زمان که تازه این ویدیوهای وی اچ اس اومده بود، خیلی طرفدار داشت و در واقع همه به صورت اجبارگونه میشستن، چند بار میدیدنش.اون داستان اون کشیش 2:6 و اون مگی که در یک دهکدهای به نام دروگیدا، تو استرالیا. بود که اینا عاشق هم میشن اینها… یک جملهی قشنگی توش هست. این خیلی بحثانگیزه و واقعا من از اون زمان که این رو دیدم و این جمله رو شنیدم هنوز باهاش دارم فکر میکنم، شاید سی سال است. جمله اش اینه، کالین مک کالاف” گفته توی مقدمه ی کتابم هست و در اصل در داستان ، در انتهای داستان یا سریال اون کشیش رالف توضیح میده ، for the best is only bought at the cost of great pain بهترین و در واقع اون عنصر پرفکت، فقط قابل خریداری در ازا و هزینهی درد زیاد است. پرفکشن فقط در ازای درد و رنج زیاد به دست میاد ، باید براش جون بکنی. اصلا اسم این رمان هم این هست یعنی توضیح میده که میگه پرندهای است که تمام عمرش به دنبال اون پرفکت ترین ، اون کامل ترین، در واقع خار و اون درختچهای خاردار، thorn میگرده. و تمام عمرش در جستجوی پیدا کردن اون خار در واقع پرفکت هست. و وقتی اون رو پیدا میکنه، خودش روی اون 3:47 میکنه. میره اون خار رو تو بدن خودش فرو میکنه ، سیخ رو بر بدن خودش فرو میکنه و هنگام مردنش، زیباترین آواز رو سرمیده. این درواقع وجه تسمیهی کتاب اینه. که برای این که به اون زیباترین مرحله، قشنگترین و پرفکت ترین مرحله برسید، باید خودت رو قربانی کنی و رنج و درد بسیار رو تجربه کنید. اینم یه سواله. آیا پرفکشنیزم لزوما یک پدیدهی رنج آلود؟ و شما برای اینکه به کمال برسی باید تلاش دردناک کنی؟ یا نه؟ میتونه افراد با لذت هم به اون مدارج کمال برسند؟ اینم یه سوال دیگه است. این رو با چند روان درمانگر ، روانکاو اینا مطرح کردم ،صحبتشون لااقل براین بود که آره بستگی به اون جهانبینی شما داره دیگه. که آیا جهان جز با رنج فراوان به اون بالا نمیتونه برسی.. بالا به معنی بالای پرفکت درونیه. نه به معنی قدرت و ثروت و شهرت. و بعضی دیگه میگن نخیر اتفاقا این مسیر، یک مسیر بسیار زیباییست . 5:2 معتقده که شما با فلو، با اینکه در یک خلسه میری به اون پرفکت میرسید. اونقدر کارت رو دوست داری، انقدر غرق هنرت میشی، انقدر غرق اندیشیدن میشی یا غرق اون طراحی اون فرودگاه شاهکار میشی، اصلا به فکر این که حقوق من رو میدن، پول من رو میدن، نمیدونم آیا اسم منو تو این مقاله میذارن؟ و دنبال حقیقتی! نه دنبال گرفتن اعتبار. اون موقع معتقدند هیچ رنجی نمیکشید و به پرفکت میرسی.اینم در هر حال یک سواله. خب از مباحث فلسفی یه ذره دور شیم، برگردیم به درسنامه. یادتون هست ما گفتیم یه طیف داریم، طیف درونی و برونی. خب منابعی که مطالعه کردن تا حالا اینرو درآوردن ، اگر شما دچار پرفکشنیزمی هستید، که بیشتر اون پرفکشنیزم درواقع socially prescribed هست.تجویز شدهی اجتماع. پرفکشنیزمی که در واقع نگران concernهست برای دیدگاه دیگران، متاسفانه بیشتر مقالات، قویا نشان دادند که این نوع پرفکنیزم با خلق منفی، با افسردگی، با اضطراب و اون استهلاک شغلی 6:22 همراهه. پس اصلا چیز خوبی نیست و یک آسیبه، دیگه توی این شکی نیست. همچنین نشان داده شده که افرادی که همواره سعی دارند یک پرفکت ارائه بدن با نیت این که یک audience یک مخاطب خیالی دارند ، نگران اینند که اجتماع راجع به اون چی خواهند گفت؟در رضایتمندی از زندگی ، احساس خوب بودن، احساس ارزشمند بودن دچار آسیب اند و تقریبا میشه گفت متفکرین روانشناسی و علوم شناختی معاصر ،متفقالقول که پرفکشنیزم از نوع برونیش، یک آسیبه و حتی نشون دادن که با پیشرفت هم همراه نیست. یعنی این آدما بیشتر معتاد میشن، دچار اختلالات خوردن، اضافه وزن یا آنورکسی روزا میشن ، خستگیهای مزمن، 7:24 بیشتر دارند، رضایت پایینتر از زندگی دارند ،و آسیب شناسی روانی بیشتری هم دارند. به عبارت دیگر اگر شما بالاتر از اون رفع نیازت داری میدوی به خاطز یک انگیزش بیرونی، تمام بدبختیها سرت میاد. میشه گفت منشا تمام فتنهها است و در واقع اینقدر این قضیه پررنگه که حالا در جلسهی بعد به اون اشاره خواهم کرد، که خیلیا معتقدن که خیلی از اختلالات روانپزشکی، میتونی بر همین اساس طبقهبندیش کنیم. و درست میگن افسردگی، اضطراب اینا از کجا میاد ؟چرا افسرده میشیم ؟برای اینکه حس میکنی زندگی اونجوری که درخور ، مورد نیازته نداری. اون زندگی ایدهآل رو نداری. دچار یک نوع رقابت با دیگران شدی ،احساس کمبود میکنی ، نگرانی که تو امتحانت موفق نشی، چرا نگرانی موفق نشی؟ چون به خاطر دل خودت نیست، به خاطر این که بعدا دیگران چی میگن؟ بعدا دیگران حتما منو دوست نخواهند داشت. بعدا دیگران منو سرزنش خواهند کرد. پس تغریبا لیترچر مدرن، ادبیات علمی مدرن، حول و حوش این قضیه میگرده، که پرفکشنیزم هرچقدر بیرونیتر میشه، آسیب دارتره و هیچ کسی اون رو تایید نمیکنه. و برخلاف تصور شما با هیچ نوع موفقیت شغلی، و تحصیلی این همراه نیست. حتی حالا من در جلسهی بعد خواهم گفت که چرا زمینت میزنه؟ چرا تو اینا معتاد بیشتره؟فکر کنم همین الان شما فهمیدی دیگه؟ خب اگر شما هی همش داری بخاطر دیگران میدوی، یه جایی دیگه نمیتونی به اون حد بدویی ، ومرتب استرست زیاد میشه و 8:55 پیدا میکنی، و برای اینکه خودت رو درواقع آروم کنی به مواد رو میاری و دیگه رضایت از زندگیت کم میشه. خب این اینجای کار.. اونیکیش چی؟ اونی که برا دل خودت میخوای پرفکت ارائه بدی،این جا سر یک دوراهی هستیم، رانالد فیش” راست میگه ، یعنی این یک مسابقه تسلیحاتی بیهودست ..؟آقا زندگی رو چرا انقدر سخت میگیری؟ چرا بالاتر از رفع نیاز میخوای یه کار پرفکت ارائه بدی؟ خب حالا تو فرودگاه یه عده هم گم میشن دیگه، حالا یه نقاشی یه جاشم کجه دیگه ، نمیدونم یه آهنگ زدی یه جاشم میگن فالش میخونه دیگه طرف، چه اشکالیه، چه اسراریه برای این که این هارمونی ، این هماهنگی باشه. نکنه گیر کردی تو یک رقابت ، در مقابل افرادی مثل آدلر” 9:43 معتقدند نه این نهایت رشده، در اوج رشد شما میخوای شاهکار خلق کنی. 9:51 خلق کنی. ولی از اون طرف 9:54 روانشناسان تکاملی ، میگن چه لزومی داره شاهکار خلق کنی؟ آیا این شاهکار چه مزیتی برات داره؟ فکر کنمثلا زیبا ترین آهنگ رو خلق کردی… زیبا تین اثر هنری رو.. مقاله ی پرفکت نوشتی، کتاب شاهکار ارائه دادی، مستر پیس ارائه دادی. چه فایده ای داره؟ اصلا چی گیرت میاد؟ و این بحثه. و جالبه وقتی اومدن پرسشنامه دادن، همین رو دیدن. گفتن ما بیایم یه سری آدما رو بگردیم پیدا کنیم که اون personal strivings ها هستند. درواقع اونایی که برای دل خودشون دارن به سمت شاهکار میرن جلو، توی این اضطراب، افسردگی، استرس 10:35 جلوه میده. خب لیترچر یه ذره مایوسکننده اس ،جوابش اینه، اگه میخواید تو یک پاراگراف روشن بشین. جواب بر این بوده، که اونهایی که کاملا 10:51 یا رویکرد در واقع پرفکشنیزمشون شخص خودشون هست یا نرمالن،یا مختصری آسیب دیده . خیلی کم دیدن که در واقع اون نوع پرفکشنیزم به احساس خیلی بالای رضایت منجر شه. حالا شما ممکنه بگین این با عرایض قبلیه من نمیخونه..آره نمیخونه چون این در روانشناسی توصیفی و دادن پرسشنامه و مصاحبهی ساختاری روانشناسی ،روانپزشکیه. آره اینا دیدن که بیش از حد بقیه دچار اختلالات دیاسام نیستند، ولی همچین چیز راهکاری هم توش در نیاوردن. اون قسمتش رو شاید هنوز علم نتونسته عمیقتر اندازهگیری کنه .پس جمعبندی ما فعلا از این میشه، که در اسلاید بیست و شش من یه دونه شماتیک براتون گذاشتم. که پرفکشنیزم اگر از نوع بیرونش هست وای بدبختید، کلی گرفتاری و معضل دارید. ولی وقتی درونی میشه، دیگه اون عوارض وجود نداره . ولی آیا واقعا حرکت به سوی کمال معنی داره؟ شما چیز عجیبی گیرت میاد با اون؟ این بحث هنوز جای باز داره و نویسندهها هم بستگی داره، اگر شما یک در واقع تئورسینی مثل مازلو” هستید، مثل کارل راجرز” هستید، نه معتقده که نهایتا مثل اون 12:9 هستی. و تئوری 12:11 رو داری دنبال میکنی، خواهی گفت که نه.. که این بالاخره یک ارزش داره . ولی یه عده که بیشتر روی روانسنجی کار میکنن، میگن نه همچین چیزی گیرت نمیاد، فقط آسیب نمیبینی. و این جمعبندی مقوله هست. حالا پس من روزهای آینده یه مقدار اون نوع آسیب دیدش رو بیشتر بحث میکنم. البته این رو هم بهتون خواهم گفت که در واقع پرفکشنیزم درونی، هنوز وقت تموم نشده، چون یه عده خواهند گفت که مقولهی اراده ، اون خویشتنداری اینا بالاخره با اون پرفکشنیزم درونی ارتباط داره.حالا اگر اجازه میفرمایید من بحث رو امروز با دو سه اسلاید دیگه دنبال کنم و اونم اینه که خیلی خوب، ما یک صفتی به نام پرفکشنیزم تعریف کردیم. این با صفت ها و صفات شخصیتی چه ارتباطی داره؟ این رو هم پیشتر بهتون بگم که فعلا علم روانسنجی و روانشناسی معاصر این رو میگه. میگه پرفکشنیزم یک تریت، یک صفت personality ولی توی این ممکنه شبهه باشه.و گیجتون نکنم دوستان ببخشید! من وقتی حرف میزنم گاهی اوقات از یه شاخه به یه شاخه ی دیگه میرم، و ایدیاچدی هم ندارم، برخلاف اونایی که دوست دارن بگن ADHDداریم، وسواسیم. من نه ADHD دارم و نه وسواسی هستم. صحبت من بر سر اینه، که بعضیا معتقدن که نه این اصلا صفت شخصیتی نیست. این یک پدیدهی موضعی و اختصاصی است. ما چیز فراگیری به نام پرفکشنیزم نداریم. ولی فعلا سکه در دست کسانی که معتقدند پرفکشنیزم یک صفت شخصیتی است . و این صفت شخصیتی با چه چیزهایی مربوطه ؟ اسلاید بیست و هفت رو نگاه کنید. میدونید یکی از سیستمهای خیلی مشهور طبقهبندی شخصیت اون سیستم five factor model هست. FFM . که میگن ما در واقع پنج ویژگی سرشتی داریم، که اینها شامل neuroticism، نوروتیسیسیس ، extraversion برون گرایی، اون احساس openness، agreeableness و conscientiousness هست. و این پنج تا معتقدند که اون آجر سازندهی سرشت ما رو تشکیل میده ، بخشی از اون ژنتیکی است، درونیست ، 14:43هست و انسانها باهاش متولد میشن و از کودکی این رو نشون میدن. حالا اونی که من گفتم من شاخه به شاخه میپرم اینه. این رو هم همه قبول ندارند و جسارتا خدمتتون بگم، منم یه ذره مشکوکم و یک درسنامهی دیگه در خدمتتون خواهم بود ، به نام سرشت و ذات بشر .آیا بشر اصولا ذات و سرشت دارد؟ یا یک تابلوی سفید است؟ شما سریع به خصوص همکاران روانپزشک، اونایی که به 15:14 روانپزشکی بیولوژیک علاقه مندند. به ژنتیک رفتاری علاقهمندند ، معتقدند مگه میشه ؟ انسانها با صفات سرشتی به دنیا میان، که اونها رو از والدین خودشون به ارث میبرند . ولی خواستم بگم درسته این فکر اکثریته ولی تماما نیست. و منتقدینی داره. بعضیا میگن نکنه ما واقعا با یه تابلوی سفید به دنیا میایم و هیچ فرقی با هم نداریم و هر آنچه هست، محیط ، یادگیری و فرهنگه. اون رو بذاریم برای اون درسنامهی دیگه در سرشتی بودن انسانها . اسمشم شبح سرگردان آرتر جنسن” هست. به زودی در واقع فایل هاش میاد. حالا برگردیم … neuroticism چی هست؟ یادتونه ما گفتیم که دو نوع عمده ی پرفکشنیزم داریم. پرفکشنیزم معطوف به خود و پرفکشنیزمی که از socially prescribed هست. خب چیزی که در آوردن اینه.. نوروتیسیزم یک همبستگی نسبتا پر رنگی با socially prescribed perfectionism داره. ولی درواقع همبستگی اون با پرفکشنیزم ذاتی و اون نوع self-oriented ملایمه و بعضیا میگن داره و بعضیا میگن نداره. صفت دوم، برونگرایی.. هیچ ارتباطی با اینا پیدا نشده ، پس برونگرایی ارتباط نداره. Openness اونایی که به دنبال تجارب مختلف هستند و در واقع یک نوع پذیرندهی تجارب جدید هستند اون هم مشاهده شده که هیچ ارتباطی با پرفکشنیزم نداره.. agreeable ness اون احساس میدونید ،مهربان بودن ،احساس همدلانه بودن، 16:58 بودن، احساس همکاری و حس همدلی و همدردی با دیگران داشتن. دیدن ارتباطی با پرفکشنیزم نداره ولی ممکنه یک ارتباط ملایمی با socially prescribed perfectionism داشته باشه. ولی البته اون نوع پرفکشنیزمی که بهتون گفتم ، پرفکشنیزم سیاه ، dark اون other-oriented . دیگران باید پرفکشنیزم باشند، این سه تا ستاره، سه کلاس رابطهی معکوس با اون داره. یعنی این آدمایی که خیلی خودشیفته هستن و انتظار دارن دیگران به شدت باید پرفکت باشند، اینا فوقالعاده شاخص agreeable ness شون پایینه. اسلاید بیست و هشت ررو نگاه کنید، این هارو داره. و بالاخرهر میرسیم به conscientiousness اون حس مسئولیت پذیری، اون حس پرکاری، سختکوشی،اون وجدان کاری داشتن، اون یک ارتباط بسیار پر رنگی با پرفکشنیزم در واقع معطوف به خود داره. و در واقع تو مطالعات مختلف جمعبندی بر این بوده که همبستگی عمیقی بین اون حس conscientiousnessو self-oriented perfection وجود داره. ولی با بقیه ی موارد ارتباطی نداشته. خب پس این مدل پنجتایی بود. میدونید یه مدل دیگه هم وجود داره ، به نام مدل HEXACO این شش تایی هست. توی اسلاید بیست و هشت شما اون رو میبینید.قبلی تو اسلاید بیست و هفت بود. که اون هم شبیه اون هست، منتها به جای neuroticism از لغت emotionality درواقع استفاده میکنه. Extraversion رو داره ، agreeableness رو داره، conscientiousness رو داره ، openness رو هم داره. که در واقع hexaco تغریبا میشه گفت خلاصه اونه دیگه. E برای emotionality ، X برای Extraversion ، agreeableness ، A هست. C برای conscientiousness ، و O برای openness . منتها یه H هم اولش داره، این شاخص H مخفف honesty/humility هست. صداقت و فروتنی. و دیدن که صداقت و فرتنی هم یک شاخصی که شاید به عنوان یک سرشت در انسانها خیلی پر رنگ باشه. خب honesty/humility دیدن که با perfectionism other-oriented اون نوع سیاه ، کاملا رابطهی معکوس داره . گفتیم اینا 19:23 هستند. خیلی احساس فروتنی ندارن ،خاک پای دیگران نمیبینن خودشون رو . و با نوع socially prescribed، prescribed perfectionism اون نوع تجویز اجتماعی هم یک رابطهی به شدت معکوس داره. در صورتی که رابطهاش با نوع معطوف به خود ،ملایم و 19:41 هست. خب پس در واقع میشه اینجوری گفت، انسانهایی که socially prescribed هستند، خیلی آدمای صادقی نیستن، خب معلومه اینا همش میخوان خودشون رو مطرح کنن، همش میخوان اون نقاط قوت خودشون و نشون بدن و ضعفهای خودشون استتار کنند، برای دل خودشون هم کار نمیکنند ، به شدت دنبال ترفیع هستند، self-promotion هستند. به همین دلیل خب میشه گفت اون حس فروتنی و honesty رو ندارند. و در مقابل اون self-oriented ها هستند که وجدان کاری و میشه گفت همبستگی بالا با اون دارند. بیش از این یافتههای عمیقتر شخصیتی ما نداریم دوستان. به همین دلیل من قضیهی شخصیت رو اینجا ببندم و در جلسهی بعد صحبت این رو خواهیم کرد که خیلی خب شاید این اصلا صفت شخصیتی نیست ؟شاید این یه سری cognitهست. یه سری شناخته ،یا اگر هم صفت شخصیتیه تو مغز اینا چی میگذره؟ چه صفاتی وجود داره؟ که این رو در اسلاید بیست و نه تحت عنوان perfectionistic cognitions یا شناخت های پرفکشنیست ، دنبال خواهیم کرد. تا روز آینده خدانگهدار.