عرض سلام خدمت دوستان عزیز قسمت پنجم از مبحث در واقع قضاوت نقادانه و باور به توطئه رو دنبال کنیم. توی جلسه قبل اگه خاطرتون باشه یه مقدار به صفات شخصیتی و شناختی و روانی این افراد پرداختیم و جمعبندی که کردیم این که با صفات متعارف شخصیتی ارتباطی نداره باور به توطئه. ولی یک متهم خیلی جالب و جذاب پیدا کردیم و اونم اوناییست که به نوعی بیش از سایرین در رفتار اشیا و افراد و اجزار نیت میبینند. یعنی در واقع یک hyper intentionality بیش دیدن نیت وجود داره و اینها اون احساس عاملیت زیاد رو در وقایع دارند .یعنی وقایعی که هست حس میکنن یک نیت انسانمند، یک نیت انسانمدار پشتش قرار داره. و قول دادم که در این مبحث بیایم یک ارتباط دیگه رو بررسی کنیم چون خیلی از در واقع تحقیقات و پژوهشهای سالهای اخیر اومدن ببینن که با گرایشات سیاسی افراد چه ربطی داره؟ پیش تر این رو هم بگم که گرایشات سیاسی افراد هم در یک جامعه میتونه خودش تابعی از اون صفات شخصیتی باشه که من قبلا خدمتتون گفتم. یا بعدا خواهم گفت خدمتتون. برای همین لزوما اینا نفع کننده ی همدیگر نیستند و یه مقدار با هم میتونند همپوشانی داشته باشند. وقتی شما در واقع اون زمینههای علمی رو نگاه میکنید، چند ویژگی سیاسی هست که تو سالهای اخیر خیلی مود شده و اینها رو بررسی میکنند و ارتباطش با وقایع مختلف، چه تو تصمیمگیریهای اخلاقی، چه تو مقولهی باور به توطئه میسنجند . اسلاید چهل و هشت یک فهرستی از اینها رو داره .من اسلاید رو یک دور سریع میخونم و بعد سعی میکنم بعضیاش رو توضیح بدم. مقولهی authoritarianism، اقتدارگرایی، باور به اقتدارگرایی. Dogmatism اون مبحثی که rokeach مطرح میکنه. محافظهکاری، conservative بودن، liberalism و neoliberalism ، در مقابل conservative . دو مفهموم جالب دیگه، که اینها رو بیشتر توضیح خواهم داد . SDO میشه social dominance orientation و دیگر RWA: right wing authoritarianism , یعنی در واقع میشه گفت اقتدارگرایی دستراستی و قبلی میشه social dominance orientation یعنی رویکرد سلطه و تسلط اجتماعی. دو تا محور دیگه هم هست که یه مقدار مطرح شده،anti – Semitism در واقع اون حالتهای مخالفت با یهودیت. و ضد سامی بودن و دیگری anti – Americanism ضدیت با آمریکا. این مطالعات بیشتر این پارامترها توی افراد سنجیدن ببینن اونایی که تو این شاخصها چه نسبتهایی رو دارند، نسبت هاشون کم یا زیاده بیشتر به توطئه یا کمتر به توطئه معتقد میشند . Authoritarianismو Dogmatism نسبتا قدیمی است. Authoritarianismمیدونید اون مفاهیمیست که تئودور آدورنو” مطرح کرد. و افراد اقتدارگرا اونایی بودن که به پایین دستی هاشون بیشتر تسلط دارند، سعی میکنند خودشون رو به اونها تحمیل کنند و در عین حال به نوعی مطیع و منقاد اون بالا دستیها هستند. یعنی یک رویکرد اقتدار گرا دارند. Dogmatism ها هم اونایی هستن که روی باورهاشون خیلی حاضر نیستن تغییر ایجاد کنند، خیلی سفت به چسبیدند و مرزهای غیرقابل عبوری رو در اعتقاداتشون دارند. این دو تا Dogmatism و Authoritarianism کمتر مطرح شده و به این دلیل که این مفاهیم یه مقداری میشه گفت که طی سالهای اخیر متحول شده با این مفاهیمی که من خدمتتون عرض خواهم کرد و تو این فهرست اسلاید چهل و هشت بود. یعنی دیگه الان خیلی از مفهوم Dogmatism rokeach ، Authoritarianism آدورنو” زیاد تو این پژوهشهای جدید صحبت نمیشه، حتی بعضی از اینها از همون سالهای هزار و نهصد و هفتاد .. اینا نشون دادند که اینای روایی بالایی ندارند، خیلی مرزهاش تعریف شده نیست و پرسشنامهها شون معمولا تو تکرارش جوابه مشابه به دست نمیاد. اگه بخوایم بگیم یکی از کتابها و مباحثی که در واقع این رویکردهای سیاسی رو از نظر روانشناسی میاد تحلیل میکنه و من باز توصیه میکنم بخونید. باز یه کتاب دیگه شد.. برای توصیه به مطالعه. کتاب واقعا خواندنی و قشنگی هست که جاناتان هایت” نوشته. جاناتان هایت ” روانشناس اجتماعی هست که در حوزههایی مثل نفرت، چندش و مسائل اخلاقی بسیار مطالب جالبی رو مطرح میکنه. اون استعارهی مشهورش که در واقع انسانها یعنی سیستم هیجانی و شناختی ما مانند سگیست بدنهی اون سک سیستم هیجانی است و دم سگ سیستم شناختیست، خیلی مشهوره یا اون مقولههای دیگهای که تشبیه میکنه که در واقع شناخت ما، سیستم عقلانی ما، سیستم خردگرایه ما سواریست بر یک در واقع حیوان یا چهارپایی که بیشتر صفات هیجانی ما رو در بر میگیره. به این نامها در واقع جانتان هایت” معروف شده و این کتابی که من میخوام معرفی کنم هست the righteous mind . در واقع ذهن درستکار یا ذهن حق به جانب یا ذهن درست و در واقع زیر تیتر کتاب هست why god people are divided by politics and religion . چرا مردمان خوب توسط سیاست و مذهب از هم جدا میشند؟ و این کتاب تحلیل قشنگیه از جناح بندیهای معاصر در جوامع غربی که البته بخشی از اون به نظر من به کل بشریت قابل تسری هست. یکی از محورهای اصلی ای که در واقع جاناتن هایت” روی اون تاکید داره دوگانه یا دو سویهی لیبرالها، نئولیبرالها در مقابل محافظهکاران هست و اون سعی میکنه در این کتابش روان شناسی افرادی که به لیبرالیسم علاقمند میشند رو با افرادی که به محافظهکاری علاقمند میشند رو با هم مقایسه کنه. یکی از چیزهای قشنگی که تو اون پیدا کرده خیلی خلاصه است ولی شما همین اسلاید صفحهی پنجاه رو نگاه کنید، شاید بخشی از کتابش رو هم نخونید دستگیرتون میشه. که او در واقع معتقده که یک جدول هست یک در واقع نمودار هست که در سمت چپ او لیبرالها رو نشون میده ، در سمت وسط افراد میانه رو و در سمت راست به گروههای محافظه کار و conservative و این در واقع اولویتهای اخلاقی این گروهها رو اومده بررسی کرده و چند جالبی که درآورده اینه اون انسان هایی که لیبرال هستند، در واقع جنبهی میشه گفت چپی هستند یا دموکرات هستند. تو آمریکا یه همبستگی بالایی وجود داره، بین اونایی که لیبرال هستنو و رای دادنشون به حذب دموکرات. منتهی این همبستگی و درواقع correlation ، بین پنج دهم تا شش دهم هست، بیشتر مطالعات پنج دهم تا شش دهم رو نشون میده . دیدن در این افراد دو مقوله خیلی اهمیت اخلاقی داره. عدالت، fairness و دیگری harm یعنی آسیب. یعنی اونا بیشتره باورهای اخلاقیشون اینه، انسان اخلاقی انسانیست که به دیگران آسیب نمیزنه و عدالت رو رعایت میکنه. اینا نمرات بالایی تو شاخصهای اخلاقیشون به دست میارن. در مقابل سه صفت دیگه هم هست که بررسی شده یا سه مجموعهی صفت، که کمتر از نظر لیبرالها مهمه. مهم هست ولی نه به اون اندازه . یکیش مسئلهی purity است . در واقع میشه گفت صداقت اخلاقی . اون صلاحیت اخلاقی، مسائلی مثل مسائل جنسی، روابط بین فردی که انسانها باید در برخورد ها شون در این مسائل در واقع خیلی مرزهای اخلاقی رو رعایت کنند. دموکراتها خیلی نمرهی بالایی به این نمیدند. در مقابل یک صفت دیگه هست که در لیبرالها کمتر اهمیت داره authority است. یعنی در واقع احترام گذاشتن به قدرت، احترام گذاشتن داشتن به مقامات، یعنی جزو انتخابهاشون نیست، جزو شاخصهای اخلاقیشون نیست . خیلی مهم نیست که بگن توهین شده به مقامات، توهین شده به مقدسات این خیلی براشون اولویت مهم نداره و باز دیگری ingroup است. یعنی منافع جمعی باز اونایی که لیبرال هستند، خیلی منافع جمعی براشون اولویت نداره اینها بیشتر فردگرا هستند. پس اگر یه کسی در واقع اون میشه گفت حس وابستگی، حس وفاداری به گروه رو خیلی رعایت نمیکنه، درواقع تو جمع تکروی میکنه و به نوعی به جمع احترام نمیذاره. بازم خیلی شاخص مهمی نیست. شاخص اصلی اونا بیشتر درگیرشون با مقولهی عدالت، fairness و harm هست . ولی همین مطالعه قشنگی که کرده به سمت راست نمودار که میریم، گروههای محافظه کار میبینیم این ترتیب و اولویت یهمقدار تغییر میکنه . از سهم اون آسیب و عدالت کاسته میشه و به سه مورد دیگه افزوده میشه . یعنی مثلا گروههای خیلی محافظهکار، اینه که شما یه کاری نکردی که در واقع به مقامات توهین بشه یا رای اونها اطاعت نشه، همون مقدار براشون مهمه که عدالت رعایت شده باشه یا رعایت کردن در واقع اون purity اون حالت در واقع purity بودن. اون کدهای اخلاق جنسی، اخلاق فردی، استفاده از مشروبات، مواد مخدر همون مقدار اهمیت داره که آسیب نزدن به دیگران. یعنی اینکه شما مزاحم دیگران نشده باشی، در واقع لذت دیگران رو آسیب نزده باشی یا کاری نکرده باشی که دیگران آسیب ببینند. این رویکرد لیبرالیسم کنسرواتیو هست که جاناتن هایت” خیلی خوب اون رو بررسی کرده. باز ما شاخصهای دیگهای داریم که توی اون تیتر هم خدمتتون من معرفی کردم، یکی دیگشون RWA هست، right wing authoritarianism که این توسط در واقع رابرت آلتمایر” که گاهی اوقات به باب آلتمایر” معروف است این شاخص RWA طراحی شده . RWAیک میشه گفت برگرفته از مجموعهای از صفات محافظهکاری و اقتدارگرایی است و در واقع میشه گفت فرم جدید و در واقع آپدیت شده ی authoritarianism است، اقتدار گرایی است. که در واقع RWA یک شاخصی است که در اون میسنجه چقدر انسانها به سنت، به باورهای قدیمی و در عین حال باورهای جمعی وفادار هستند؟ شما هرچقدر نمرت توی RWA بالاتر باشه، به باورهای جمعی بیشتر احترام میذارید، اخلاق جمعی رو بیشتر رعایت میکنید، سنتها را خیلی مهمتر است و اموری شبیه اون. رول ها و نقشهای سنتی. مثلا اگه شما پرسشنامه ی RWA رو نگاه کنید، پرسشنامه ی آنلاین هست، من توصیه میکنم اتفاقا خودتون انجام بدید نمرهی خودتون رو بسنجید. RWA قشنگه. مثلا اشاره کرده که چقدر مهمه که خانمها، نقشهای سنتی خانهداریشون رو حفظ بکنند؟ چقدر مهمه که شعائر سنتی ما رعایت بشه؟ چقدر مهمه که انسانها در روابط جنسی شون اون محافظه کاری رو داشته باشند؟ و چقدر مخالفت بشه با اقلیتهای جنسی یا اوناییکه سبکهای رفتار متفاوت جنسی دارند؟ یعنی در واقع یک پرسش نامهایست که مخلوطی از سنت گرایی و محافظهکاری رو میسنجه و این جای مجموعه از authoritarianism ، Dogmatism و محافظه کاری رو گرفته؟ البته این رو هم بهتون بگم، وقتی ادبیاتشون رو میخونین من یه ذره این حس رو داشتم که آلتمایر” یه مقدار داره تبلیغی کار میکنه و خیلی پرسشنامهی خودش رو پررنگ کرده. ادعا کرده که این خیلی چیزا رو میسنجه و نمیدونم جامعه ی آمریکا رو خیلی قشنگ تحلیل میکنه. ولی به نظرم اومد یه ذره اغراق داره میکنه. این پرسشنامه تقریبا سالهای هزار و سیصد و هشتاد و هشت طراحی شد و به تدریج در واقع تغییرات کمی توش ایجاد شد. مورد دیگر SDO هست. گفتم social dominance orientation که این رو سیدانیوس ” و پراتو” هزار و نهصد و نود و سه یعنی تقریبا پنج سال بعد از آلتمایر” ابداع کردند. این خیلی هم پوشانی با پرسشنامهی آلتمایر” و اون RWAدر واقع اقتدارگرایی دست راستی نداره و این بیشتر به مقولهی تسلط اجتماعی میپردازه. تسلط اجتماعی و برابری . یه پرسشنامه هست اینم باز توصیه میکنم که خودتون اجرا کنید تو اسلاید پنجاه و یک پرسشنامه رو براتون گذاشتم . در واقع دو تا هشتا است. میشه شونزده قلم توش وجود داره و درواقع بیشتر بحث SDOاینه که بعضی انسانها معتقدند جامعه باید به شدت طبقاتی باشه، یعنی باید ما افرادی داشته باشیم که در راس باشند و افرادی باشند که در پایینتر قرار بگیرند، هرکسی جایگاه خودش رو داشته باشه . اینقدر نباید راحت باشه که افراد بتونن از اون پایین جامعه بیان بالا . هر گروه باید جای خودش رو داشته باشه. موقعیت خودش رو داشته باشه. بعضیا واقعا آفریده شدن که اون پایین بمونن و بعضیا واقعا باید اون بالا باشند. اگر شما این نظم رو بهم بزنید و در واقع این سلسله مراتب ، hierarchy اجتماع رو بهم بزنی جامعه از هم میپاشه. هر کی جای خودش، بالخره باید یه سری ارباب باشند و یه سری رعیت. حالا این افراطیش رو گفتم، این ادبیات رو به کار نمیبره و ولی در واقع اونایی که نمرهی بالا میارن، اونایی هستند که به نوعی سلسله مراتب اجتماعی خیلی باور دارند. بعضیا واقعا باید حقوقشون از بعضیا بیشتر باشه، بعضیا باید تو رفاه بیشتر باشند، حقشه که جامعه به بعضیا خیلی بیشتر برسه و در واقع نقطهی مقابل egalitarianism یا برابر گرایی است که در واقع میسنجه. این خیلی همبستگی با در واقع محافظهکاری شاید نداشته باشه، آیتماش بیشتر به سلطهپذیری اجتماع است. خب گفتم این در واقع شاخص هاییست که طی سالهای اخیر خیلی مد شده و تو کتابهای روانشناسی سیاسی اینا رو میسنجند. دو تا شاخص دیگه هم هست که شاید بد نباشه، یکی همون مخالفت با در واقع یهودی بودنه، اون antisemitism ، ضد یهود بودنه که از زمان خیلی قدیم در اروپا بوده و اوج اون رو ما در آلمان نازی داریم و دیگری مخالفت با سرمایهداری آمریکایی و به صورت اخص مخالفت با فرهنگ و تمدن آمریکاست . حالا مقالات زیادی هست که مطالعه کرده که ببینه، افرادی که به تئوریهای توطئه معتقدند یا توطئه محور جهان رو بیشتر دوست دارند، تقسیم بکنند. ذهنیتشون تو این شاخصها تو کدوم یک بالاتره؟ اسلاید شمارهی پنجاه و دو. یکی از این مطالعات رو نشون میده . مطالعه است به سال دو هزار و چهارده، speaking truth to power: conspiracy mentality as a generalized political attitude. که در واقع باور به تفکر توطئه یک رویکرد و نگرش عمومی سیاسی است. یعنی به گرایش سیاسی شما بستگی داره و این شاخصهایی رو که خدمتتون گفتم مورد سنجش قرار داده، حالا برای اینکه یه مقدار سنجشش کاملتر باشه، دو محور دیگر رو هم سنجیده. در واقع اون محور Islam phobia در واقع مخالفت با گروههای اسلامی که در بعضی کشورهای اروپایی و آمریکایی پر رنگ داره میشه و دیگری مخالفت با کولیها. حالا چرا کولیها را گذاشتن ؟کولی ها معمولا به عنوان یک شاخص مخالفت نژادی خنثی تلقی میشه . تو دنیا خیلی مردم کولیها رو سردستهی توطئه و دسیسه و خرابکاری و تروریسم نمیدونن. فقط از اینا خودشون نمیاد، معتقد هستن اینا کثیفن، چرکن، نمیدونم نظو جامعه رو بهم میزنند و خیلی مثلا آدمای اخلاقی درستی نیستند بیشتر تو کارای غیرمولد هستند. ولی در عین حال پشت سرشون ترس و وحشت و اینا نیست و معمولا تو خیلی از مطالعات ،مخالفت با کولی ها.اون لغتش رو هم اگر میخواید بدونید antiziganism. یعنی اونایی که علیه ziganism در واقع gypsy ها هستند اون کولی ها رو دوست ندارند. خب اگه جدول صفحهی پنجاه و دو رو ببینید، چیز جالبی دستگیرتون میشه. باور به توطئه محور بودن وقایع، خیلی ارتباطی با اقتدارگرایی، SDOو محافظه کاری نداره و چیز خیلی پر رنگی که توش درمیاد اینه.. یک همبستگی خیلی جدی داره با مخالفت با آمریکا. یعنی anti- Americanism, و anti– capitalism ضدیت با سرمایهداری، ضدیت با آمریکایی و ضدیت با یهود .حالا اگر میخواید کامل ترش رو ببینید. به صورت گرافیکی. اسلاید پنجاه و سه هست. منتهی دقت کنید! این نکتهی ظریفی که توش هست اینه، این جمعیت اروپایی و آمریکایی سنجیده شده، این میتونه خودش دستمایه ی یه پژوهش های خیلی ساده و در عین حال آشکارگر باشه، در جاهای مختلف دنیا. خیلی تو آسیا، خاورمیانه، آفریقا این پژوهشها صورت نگرفته ولی اومدن دیدن، یک شهروند متوسط اروپایی، یا آمریکایی رو بگیرید اونایی که معتقدند کندی ” رو CIA ترور کرده و برجهای دوقلو رو خود درواقع پنتاگون” زده خراب کرده و بعد انداخته گردان مسلمانها، اونا همزمان این ویژگیها رو خواهند داشت . تو اسلاید پنجاه و سه شما میبینید، اولا خیلی اقتدارگرا نیستند، خیلی RWAدر واقع اقتدارگرایی دست راستی ندارند، SDO social dominance orientation ، یعنی بیشتر انسانهای برابریطلب، غیر اقتدار گرا هستند ککه این تئوری هارو حمایت میکنند. پس یه مقدار این باور سنتی رو به چالش طلبیده چون همیشه فکر میکردند که این در واقع تئوریهای توطئه توسط اون گروههای سفید پوست ، در واقع برتی قبول میشه . ولی اینجا شما دارید میبینید بیشتر چپیها ، anti-capitalism ها و anti – Americanism ها به این ایدهها باور دارند و در واقع آنچه که پس در غرب، در جهان غرب ما به عنوان Conspiracy theory میبینیم میبینیم بیشتر در گروههای چپی، گروههای برابریطلب، گروههای سوسیالیستی، مخالفین جریان سرمایه داری و در واقع مخالفین حتی یهودیها و صهیونیستها دیده میشه. یعنی اون anti – Semitism هم بالاست. پس anti – Semitism هم پر رنگه . و باز نکتهی جالب دیگه که دیده میشه، مثلا با Islam – phobia دیدن خیلی ارتباط نداره ، یعنی اون گروههایی که Islam phobic هستند، از محاجران مسلمان، نظر خوبی به اونا ندارن و با اونا مخالفن خیلی به تئوری های توطئه معتقد نیستند. اونا برعکس نمرات خیلی بالایی تو RWA و SDO میارند. یعنی اون ها اعتقاد گرایانه سلطهطلب هستند که دوست ندارند در واقع از کشورهای خاورمیانه و مسلمانان به این منطقه مهاجرت کنه و باز هم بستگی داره با همون احساسشون به کولیها و اون antiziganism که خدمتتون گفتم . منتها دارم میگم این پیشینهی پژوهشی غربیست، نمیدونیم اینور دنیا اگر پژوهش بشه چگونه درمیاد؟ مظاف بر اینه که این تحقیقات اگر شما دقت کنید بیشتر اونها مثلا مربوط به سالهای دو هزار و چهارده، دوهزار و پونزده اینا هست. یعنی قبل از روی کار آمدن دولت ترامپ و خیلیا معتقدند که با تحولات اخیر در سالهای آمریکا الگوی گرایشات سیاسی و باور به توطئه عوض شده . چون ببینید اینا توطئههایی رو که میسنجند ، اون توطئههای کلاسیکی که من تو چند جلسه ی قبل بهتون گفتم. پیاده شدن روی کرهی ماه ، قتل کندی” قتل پرنسس دایانا” و… و یازده سپتامبر. ولی الان ممکنه توطئه های دیگهای شروع کنه مطرح بشه و بعد اون موقع باورمندان به اون عوض بشن . چنانکه الان شواهدی هست که اون سفیدپوستهای نژادپرست، اوناییکه RWA بالا میارند، SDO بالا میارند، اونها هم دارن نظریات توطئه ی خودشون رو میسازند. مثلا اینکه نژاد آسیایی به ویژه چینیها سعی دارند که جامعهی آمریکا را تخریب کنند و اینها مرتب دارن حک میکنند، دارن در واقع سیستمهای علمی اونها رو از بین میبرند و دارن دانشجو میفرستند اونجا برای جاسوسی و خرابکاری توی آمریکا و یعنی ببینید این الگو داره عوض میشه و باز ما مشابه همین رو تو سالهای جنگ جهانی داریم اون آمریکاییهای سفید پوست خیلی وطن پرست افراطی، اونا کاملا باور داشتند که نژاد زرد حال توطئه در جهانه و این چشم بادومی ها دارن یواشکی، آب زیرکاه، سعی دارند مثل موریانه کاه های تمدن غرب رو بخورند. پس چیزی که از این فایل میخوام خدمتتون عرض کنم اینه که گرایشات سیاسی افراد خیلی تاثیر پررنگی داره در باور به تفکر توطئه. منتها ممکنه سوال بگید که خب یه پله رفت اونورتر، چی میشه بعضی افراد به بعضی گرایشهای سیاسی علاقمند میشن؟ چون اینم نیست که اون از ابتدا به ساکن باشه .چرا بعضیا لیبرال میشن ؟چرا بعضیا کانسرپاتیو میشن؟ چرا بعضی ضد کاپیتالیست میشن ؟ چرا بعضیا ضد یهود میشن ؟ و خود اون نیازمند بررسیهای روانشناختیه و فکر میکنم سوال شما درسته. به همین دلیل فکر میکنم مبحث تموم نمیشه و ما میریم برای جلسهی بعد . تو جلسهی بعد میخواهیم مقولات هیجانی رو در باور به تئوریهای توطئه به بحث بگذاریم تا جلسهی بعد خدانگهدار.