عرض سلام خدمت دوستان و همکاران عزیز جلسهی شیشم از مبحث قضاوت نقادانه و باور به توطئه را دنبال کنیم. اگر خاطرتون باشه جلسهی قبل راجب گرایشات سیاسی صحبت کردیم و من این در واقع سعی رو خواهم کرد که در مباحثی جداگانه به همین مبحث liberalism ، اقتدارگرایی، مقولهی تسلط اجتماعی بپردازدم و فکر میکنم که کارهای امثال جاناتن هایت ” واقعا خواندنیه و خیلی قشنگ این تحلیل روانشناختی کرده، از این که چی میشه بعضیا متمایل به چپ میشن؟ بعضیا متمایل به راست میشن ؟و من فکر میکنم این مبحث روانشناسی سیاسی، political psychology واقعا خواندنی است. خود من بسیار از مباحثش استفاده کردم، لذت بردم و البته هایت” فقط یکی از این در واقع میشه گفت چهرههاست. ولی کتابهاش تو سال های اخیر خیلی مورد توجه قرار گرفته به خصوص که به مقولهی اخلاق میپردازه ، این از اون مباحثی ست که من اصرار دارم در روانپزشکی و روانشناسی بالینی مطرح بشه. انسانها اولویتهای اخلاقیشون با هم فرق میکنه، سیستم تکامل اخلاقیشون با هم فرق میکنه و در واقع همیشه این سوال برای خود منم بوده، که کجا مرز بیماری روانپزشکی تموم میشه و اختلالات اخلاقی شروع میشن؟ و مثلا مباحثی مثل رفتار ضد اجتماعی، psychopath هااینا چی هستن؟ چرا ما مثلا این.. آیا.. عذر میخوام. بیشتر بیمار هستند یا اینکه مجرم اخلاقی هستند ؟ و این مبحث برای من بسیار جذابه، چندبار سخنرانی کردم و به صورت درسنامهی مجزا خدمتتون ارائه خواهم داد، که در واقع بحث رو روی این بذاریم بیمار روانپزشکی یا مجرم اخلاقی؟ کجا قضیه صرفا صفات بد اخلاقیست و کجا اسمش رو میذاریم بیماری؟ ولی ادامهی مبحث رو میخوایم پی بگیریم و این دفعه دنبال این باشیم که خیلی خب حالا سوای گرایشات سیاسی، سوای صفات شخصیتی، سوای باور به عاملیت، اون حس intentionality ، agency چه اتفاق های دیگهای میتونه بیفته، که ما روابط جهان رو بیشتر توطئه مند ببینیم ؟ و باز هم خدمتتون گفتم این اینجوری نیست که هر کی داره توطئه میبینه، غلطه و هرکی غیر توطئه میبینه سالمه. بلکه یک طیف رو تشکیل میده و در یک طرف طیف اینکه شما معتقدی بیشتر وقایع یا همهی اونا خودبخودیه، هیچ دست پنهانی توش وجود نداره، کاملا self-organized . و هر آنچه که میبینی همانه و در مقابل شما کمکم که به طرف مقابل حرکت میکنید، حس میکنید که وقایع جهان آنگونه که به نظر میآید نیستند و در پشت هر اتفاقی یک واقعه، یک نیتی نهفته است . اون intentionality به تدریج افزایش پیدا میکنه. و طبعا یک جای بهینه وجود داره این وسط، که در اون نقطهی بهینه شما دقیقترین و بهترین تحلیل رو خواهید داشت . حالا بیایم ببینیم روانشناسان و متخصصین علوم شناختی طی سالهای گذشته چه کارهایی جذابی کردند که ببینند یه انسان، حتی یه انسان در وقایع مختلف نوسان میکنه دیگه، یه جایی اصلا هیچ سو نیتی نمیبینه، اصولا بگم هیچ نیتی نمیبینه و در یه جای دیگه پر از نیت و ارتباط و همبستگی میبینه. اینم یک مبحث خیلی قشنگه . پس با اسلاید پنجاه و چهار و سومین در واقع تیتر بررسی علت و سبب شناسی باور به توطئه شروع میکنیم . و اسمش و گذاشتم ناهمخوانی و نداشتن کنترل . پس افکار توطئه آمیز از کجا میآیند ؟ سومین مبحث ناهمخوانی و نداشتن کنترل . فکر کنم مبحث بزرگیه و احتمالا دو تا فایل ما رو پوشش خواهد داد. ناهمخوانی ترجمهی dissonance ، یا نا همخوانی بگیم cognitive dissonance . اون زمانی که طرف احساس میکنه بخشی از افکارش، بخشی از اعمالش یا بخشی از هیجاناتش با بقیهی اون نمیخونه و طرف احساس نا همخوانی داره. بذارید با یک مقالهی خیلی پر سر و صدا بحث رو شروع کنم. از اون مقالاتی که خیلی بهش استناد شده و کار خیلی جالبی صورت گرفته. لازمه که در واقع اسلایدها جلوتون باشه، ولی اگر الان به اسلاید دسترسی ندارید، نمیدونم تو این ماشین دارید رانندگی میکنید و اینا من براتون توضیح بدم که این مقاله چه کار کرده. مقاله ایست در ژورنال science چاپ شده و شما میدونید که ژورنال science یکی از معتبرترین ژورنالهای علمی است که گاهی مقالات خوب روانشناسی و علوم شناختی چاپ میکند . توسط ویتسن” و گلنسکی” 2008. و درواقع تیتر مقاله این هست lacking control increases illusory pattern perception نداشتن کنترل، دیدن الگوهای خیالی ادراکی را افزایش میدهد. حالا داستان چیه؟ یک نمونش رو در روبروی شما هست. مثلا نه تصویر هست، این تصویر تعداد زیادی خط و نقطه است، بعضی از اینا رو هر چقدر بهش خیره بشید هیچی توش نمیبینید. مثل این برفک تلویزیونه، شما یه زمانی برفکا بود و شوخی میکردن میگفتن دارن فیلم جنگ برفکارو نگاه میکنند، حالا الان تلویزیون ها دیگه برفک ندارن ولی یه تعداد نقطه و نقطه های سفید و سیاه بود که روی صفحه میومد. این هم نه تا از اینا درست کرده، منتها تو بعضیاش مثلا شمارهی یک یا شمارهی سه اگه یه ذره کلتون رو جلو عقب کنید ، یه ذره سعی کنید که دقیق بشید توش یه شکلهایی میبینید. مثلا تو شماره یک، یه قایق بادبانی رو میبینید یا تو شمارهی سه یک چیزی مثل یک غزال یا یک آهو تو پس زمینه میبینید. ولی بعضی دیگراش هست که هرچقدر هم خیره میشی والا هیچی من نمیبینم و حس میکنم که هیچی توش نیست . حالا تعدادی از این تصاویر را به افراد نشون میدند. خب طبیعیست که بعضیا تو همهی اینها ممکنه الگو ببینند، بعضیا تو هیچکدوم الگو نبینند و بقیهی مردم هم این وسط بیفتند. هر چقدر شما بیشتر توی اینها الگو ببینید یعنی داری یک همبستگی بین نقاط ادراکی حس میکنی . ینی مثلا یه تعدادی خط و نقطه اینا که روی صفحه هست، شما کمکم زور میزنی و خودت از این یه تصویری تو ذهنت میسازی. این بازی رو بچهها هم میکنند، گاهی اوقات مثلا ابر هارو نگاه میکنند میگن ببینید این شبیه فیله، این شبیه اسبه، این شبیه نمیدونم درخته. یعنی توی اموری که شکلی نیست یک شکل میبینند. حالا کار قشنگی که این مقاله کرده اومده دیده این.. اگر شما در شرایط ابهام باشید ، در شرایط اضطراب کنترل باشی یعنی به وقایع بیرونی کنترل نداشته باشی. مثلا فرض کنید که شما یک آزمونی انجام میدن و تو آزمون هی به شما نمرههای پرت و پلا میدن و شما میبینید درست جواب میدی بهت میگن غلطه، غلط جواب میدی میگن درسته. یعنی در واقع کنترل روی جوابها نداری ، بعد این تصاویر رو به شما نشون بدن، دیدن در اون حالتهایی که شما کنترل بر امور جهان ندارید، الگو های خیالی بیشتری میبینی و این یکی از کشفهای خیلی قشنگه سالهای اخیر علوم شناختیه. هرجا شما دچار درماندگی شدید، دیدی بابا ما یه کاری میکنیم جوابش یچی دیگه درمیاد. بعد یه کار دیگه میکنیم جوابش باز یه چیز دیگه در میاد. اصلا مثل اینکه جهان دست ما نیست، شیرازه ی امور از هم پاشیده، قدرتمندان و سلطه طلبانه دارن امور رو به دلخواه خودشون بازی میدن. مثلا قیمت ها عجیب غریب میره بالا، اصلا من میرم خوب کار میکنم توقیف میشم، میرم بد کار میکنم بهم جایزه میدن . یکی که اصلا حقش نیست اون رو در واقع بهش پاداش میدن، اونی که اصلا بیچاره سرش تو کار خودشه اون رو میگیرن مجازات میکنند. یعنی هر وقت این اغتشاش، این احساس نبود کنترل افزایش پیدا میکنه و شما اون حس رو دارید، سریع الگو در محیط میبینید و این کشف قشنگیه و در واقع نشون میده چرا تئوریهای توطئه در شرایطی مثل جنگ، ناملایمات اقتصادی، همین بحرانی که الان ما داریم ، مثلا همین ویروسی که فراگیر شده، مردم نمیدونن چیه! حالا این ویروس از راه تنفس منتقل میشه ، یکی والا اصلا هیچیش نبود صاف گرفت از دنیا رفت . یکی دیگه میبینیم گفتیم که این همه هم در معرض بود اصلا نگرفت. یعنی ما نمیدونیم اصلا چجوریه! یکی میگه نمیدونم از راه خوراکی منتقل میشه ، یکی دیگه میگه از راه هوا منتقل میشه، یکی دیگه میگه نه اصلا مثلا ماسک اثر داره. یکی دیگه میگه ماسک اثر نداره . یعنی شما در یه state ای هستی که کنترل بر امور جهان نداری، کنترل بر امور خودت نداری. در شرایط ابهامی در این شرایط مغز به عنوان دفاع شروع میکنه illusory pattern perception یعنی الگوهای خیالی میبینه در امور جهان. و در واقع خیلیها میگن این دفاع درستیه. یعنی شما در اون لحظهای که اوضاع بی ریخته، نمیدونی چی به چیه! باید سعی کنی بین امور نامرتبط و امور خیالی کاملا ارتباط ببینی. چون این ارزش بقا برات داره. یعنی ممکنه شما بگید آخه مثلا فلان کاری که فلان کشور، مثلا تو چین کرده چه ربطی به ما داره !! ولی میگن که خب به نفعته که همبستگی اینارو بالا ببینی و چیز قشنگی که Neuro science ها نشون دادن اینه که وقتی شما دوپامین مغزت بره بالا این ارتباطات رو بیشتر میبینی. برای همینه گاهی اوقات اگر شما آمفتامین، ریتالین، داروهای محرک استفاده بکنید همین کار رو برای شما خواهد کرد . یعنی illusory pattern perception. لغت خیلی قشنگیه. در واقع perception میشه ادراک ، illusory میشه خیالی و pattern میشه الگو. واقع ادراک خیالی الگوها. دیدن الگو جایی که الگویی وجود ندارد و بشر در زمانی که کنترل بر امور ندارد دچار این حالت ها میشه. باز مقالهی قشنگ دیگه ده سال بعد از اون چاپ شده ،دو هزار و هیجده . من اینارو عنوان نمونه خدمتتون میگم، والا مقالات خیلی زیاده و میتونید حالا تو اسلایدها به تعداد بیشتری از اونها مراجعه بکنید. Connecting the dots وصل کردن نقطهها. Illusory pattern perception predicts belief in conspiracies and the supernatural وصل کردن نقاط به هم ، illusory pattern perception باز ببینید این لغات اومد. ادراک خیالی الگوها پیشبینی میکنه باور به نظریات توطئه رو و سوپر نچرال رو. این مطالعه مشابه همون اومده کار کرده و دیده اگر انسانهایی در واقع توی شرایط ابهام قرار بگیرند، ادراک الگوی خیالشون افزایش پیدا میکنه و این افزایش ادراک خیالی الگوها، همبستگی نسبتا خوبی داره اگر شما اسلاید صفحهی پنجاه و شیش رو نگاه کنید، میبینید همبستگیها خیلی بالاست، شاید بین پنج دهم، شیش دهم تا هفت دهم هست. بین اعتقاد به الگوهای توطئه و این الگوهای خیالی و همچنین اعتقاد به سوپرنچرال تلپاتی، این حالت الهام، حالت نمیدونم درواقع بتونه انسان آینده رو خواب ببینه و غیره. پس چیز خیلی قشنگی که اینا درک کردن اینه، که هر موقع انسانها در شرایط ابهام قرارمیگیرند و در شرایطی قرار میگیرند که بر امور جهان کنترل ندارند ذهن مجبور میشه به عنوان دفاع به عنوان پادتن شروع کنه الگوهای خیالی در امور ببینه . یکی از مصداقهاش دیدن شکل در یه تعدادی نقطه است و بیشتر از اون میشه همون حالتهای ارتباطات توطئهآمیز . فلان چیز با فلان حرفی که فلان کس در فلان جا زد ارتباط داره، اینا هیچکدوم تصادفی نیست، اینا به هم وصلن، اینا با هم هماهنگن، یک الگویی بین کارشون هست. ببینید اون اینررو میگه بعد این در پاسخش همین رو میگه. اینا همشون دست به یکی کردند، همشون با هم هستند و در واقع میشه گفت این خیلی به صفات شخصیتی ما و سیاسی ما ربط نداره بلکه به موقعیت ما ربط داره. خود شماها هم مثلا دیدین وقتی اگر یک واقعهی ناراحت کننده باشه، مثلا بیاید خونه ببینید در خونه شکسته، وسایلتون رو سرقت کردند شروع میکنی الگوهای خیالی ساختن.این نکنه کار همکارمونه، نکنه کار فامیلمونه. دیدید این جملهای که سریع آدم به فکر آشناها میفته ، به فکر اون کسی که پریروز مثلا اومده بود مطب ما، کلینیک ما .این فکر کنم یه حرفی زد من الان میفهمم منظورش اینه. این کار اونه.. یعنی شما سریعا الگوهای خیالی رو توی امور در واقع درک میکنید. باز یک آزمون قشنگ دیگه هست که تو اسلاید صفحهی پنجاه و هفته. بازم میگم این اسلاید هارو باید ببینید که بتونید متوجه بشید . که در واقع آزمون خیلی مشهوره تو تاریخ. این آزمون Bruner -postman هست. که جورم برونر ” و پوستمان ” این آزمون رو حدود هفتاد سال پیش ابداع کردند و سه تا ورق پاسور در مقابل شماست و شما یه لحظه که نگاه کنید خیلیها متوجه نکتهای توی این نمیشن . حالا اگه اسلاید پنجاه و هفت جلوتون هست یه لحظه نگاه کنید. افراد نگاه میکنن و چیزی نمیبینند، میگن که خب سه تا ورقه دیگه یه پنج و یه نه و یه چهار. منتهی بعضیا یه حسی دارن که یه چیزی اینجا ایراد داره، همونجور که تو تئوری توطئه گفتم . گفتم اولین مرحله اون حسیه که یه چیزی یه جای کار میلنگه ، یه چیزی خرابه ولی الان دقیقا نمیدونم چیه، یه حس ابهام دارم و ابهامش اینه که اگر شما دقیقتر این کارت هارو نگاه کنید. یک پنج پیک هست که مشکیه، یک نه دله که قرمزه و یک چهار دل هست که مشکیه. در صورتی که چهار دل باید قرمز باشه و خیلیا وقتی این تصاویر رو نگاه میکنند متوجه نمیشن که اون چهار دله ایراد داره ولی بعد یه لحظه که میان بیرون یه حس گیجی دارن . میگن نمیدونم یه چیز عجیبی بود، کارته نفهمیدم چی بود.. ولی یه ایرادی داشت.. این همون ناهمخوانی است و وقتی افراد به همچین چیزایی شما در واقع مواجه میکنید این افراد تئوری سازی توطئه محورشون افزایش پیدا میکنه. باز کار دیگهای کردند برای اینکه شما شبیه کار برونر” پس این کار برونر” رو.. من خواهش میکنم دوستان این اسم رو به ذهن بسپارید . جورم برونر” کار های خیلی قشنگی کرده و این Bruner – postman experiment در تاریخ روانشناسی ثبت شده. یعنی شما ببینید چقدر بعضی ذهنها خلاق هستند که با اون امکانات خیلی ساده و کاری که کرده اینه که یه دست پاسور درست کرده که بعضی از در واقع اون کارتا با رنگش نمیخونه . مثلا فرض کن پیک باید مشکی باشه، این پیکش قرمزه و افراد وقتی میبینند اگر سریع این ورق هارو رد کنند متوجه ایرادش نمیشن ولی بعد که میان بیرون تو همون لحظه احساس گیج و منگی و عجیب غریبی دارند. باز مشابه این کار رو از این کارها خیلی زیاده و در واقع اینها به نوعی القای ناهمخوانی است. مشابه این کار رو من برای شما یک مقالهی دیگه ارائه دادم . دو هزار و یازده، Turn-frogs and careful-sweaters . Turn که میشه چرخیدن ، frog’s میشه غورباقه و care full میشه درواقع میشه گفت که طرف care full هست، محافظهکاره، مواظبه و sweaters مشه پولیور. حالا این لغتا چه ربطی به هم دارند؟ دقیقا نکتش همینه. تو این پژوهش اومده این کار رو کرده. سه دسته لغات درست کرده ، دستهی اول لغاتی که اون دوتا عضوش با هم کاملا هم خوانند. مثلا hot-lava . Lava میدونید مواد مخدر… مواد مذابی است. میگم مواد مخدر اینقدر ذهنم طرف اعتیاد و ایناست… این رشتهی ما است . مواد مذابی که در واقع داغ است. یا snow-man آدم برفی، cheese-cake ، round-table ، basket-ball ، یعنی میبینید این دوتا لغت باهم میخونند و این لغتا رو ما در واقع داریم توی ادبیات. یک حالت دیگه اومده در واقع لغتهای دوگانهای رو کنار هم گذاشته که ما به صورت لغت مشترک نداریم، ولی شدنیست. ببینید مثلا نوشته pink-sweater پلیور صورتی، fighting-bravely شجاعانه جنگیدن، clean-dish ظرف تمیز، jumping-high بلند پریدن، magic-wand چوب جادو. پس این لغتها با هم معنی دارند، اولیا که لغت های مشترک بودند و دومی اینی که در واقع لغتهایی که با هم یه همبستگی دارند و تو ستون سوم، اومده لغتهایی رو گذاشته که با هم هیچ همبستگی ندارند. مثلا pink-running دویدن صورتی، car-throw پرت کردن ماشین، clean -bravely شجاعانه تمیز کردن ، fast – dish ظرف تند ، نمیدونم magic-softly جادو به صورت soft ، آروم و نرم. یا مثلا weeping-wand چوب گریه کننده. خب این سومیها در واقع میشه گفت زوجها، لغتهای مزدوج نامفهوم هستند و چیز قشنگی که در آورده اینه، که اگر ما افراد رو مواجه کنیم با لغتهایی که ناهمخوانند یعنی این که هیچ مفهومی از توش درنمیاد، یعنی شما وقتی اینها رو در واقع expose میکنی بهشون و حتی این explosion رو که نکتهی مهمش اینه، در سرعت سابلیمینال باشه، تحت آستانه باشه، یعنی افراد فرصت نکنند اینا رو بخونند. روی صفحهی مانیتور کامپیوتر یا به صورت استفاده از دستگاه tachistoscope با سرعت بالا قبل از این که طرف اصلا فرصت بکنه این لغتا رو بخونه و تجزیه تحلیل کنه به ذهن افراد به چشم افراد بتابانند، اتفاقی که میوفته اینه که یک حس سرگشتگی و یک ناهمخوانی در اونها القا میشه . پس شما میبینید اگر این compilation ها این مجموعههای دو لغتی ناهمخوان رو به راه بتابانند، افراد دچار در واقع یک احساس گیجی و منگی میشن و علتش رو نمیدونن چیه. منتها حالا خب چه چیزی هست؟ خب شما میتونستید بگید خب اینو حدث زده بودیم دیگه . اگر شما به یه افراد بگی مثلا دویدن صورتی یه ذره گیج میشه، ولی اگر بگی پلیور صورتی اونقدر گیج نمیشه. بعدش چه اتفاقی میوفته؟ بعدش اومدن دیدن اگر به افراد الگوهایی نشون بدند، مثلا الگوهای کلامی یا الگوهای لغوی ،در اسلاید شماره شصت شما اینا رو میبینید. اونایی که لغتهای نامفهوم، لغتهایی که با همدیگه نمیخوندند رو دیده بودند الگوهای بیشتری در اون گرامر بعدی یا در واقع اون کلام بعدی پیدا میکنند. یعنی شما اگر بهتون بتابونند، در واقع دویدن صورتی و بعد به شما یه سری الگو نشون بدن شما توی اون الگوها که ربطی به اون دو لغت نداره، در واقع میتونی بگب همبستگیهای بیشتری پیدا میکنی و قوانین بیشتری رو detect میکنی. مثلا یه زنجیره از عدد نشون میدن ،پنج- شیش -چهار-سه-پنج- شیش- دو یک- پنجاه -دو-نه-سه مثلا و بعد از طرف میپرسند، ببین این تو یه الگویی پیدا مینکنی؟ اونایی که دویدن صورتی رو دیده بودن، بیشتر الگو پیدا میکنند حتی گاهی اوقات تا پنجاه درصد بیشتر . مثلا میگن که نگاه کن آره.. این اول یه عدد زوج اومده بعد این عدد زوج مثلا دو تا ازش کم شده، بعد یه عدد فرد اومده یه دونه بهش اضافه شده.. الگوها خیالیه دیگه.. الگویی وجود نداره.. ولی این طرف شروع میکنه تو این لغتا الگو پیدا کردن . پس شما میبینید که هر موقع شما با همچین ناهمخوانی ای مواجه شدید. حالا چه الگو داشته باشه چه نداشته باشه شما یک بیش الگو بینی پیدا میکنید و میشه اینجوری تصور کرد که همین در مورد وقایع جهان هم در واقع کاربرد داره . حالا این قسمت رو من تموم بکنم . در فایل بعدی همین مبحث رو دنبال میکنیم چون تبعات جالبتری داره . فقط دیدن الگو نیست، اومدن دیدن اتفاقای جالب دیگهای هم میفته . وقتی شما با ناهخوانی و امور نامربوط مواجه میشی و به نوعی حس گیجی و ناهمخوانی در شما پیدا میشه. تا جلسهی بعد خدانگهدار.