شماره 130: شبح سرگردان

نوشته : آرتور ینسن
فروردین 1399
قسمت پنجم

شماره 130: شبح سرگردان

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 130: شبح سرگردان
Loading
/

متن پادکست

عرض سلام دارم خدمت دوستان عزیز قسمت پنجم از مبحث شبح سرگردان آرتور ینسن” رو دنبال کنیم تا اینجای کار دیدید که آرتور ینسن” یک موجی، یک چالشی، یک جریانی درست کرد که حتی به کاخ سفید سرایت کرد و اساس صحبتش این بود که خب هوش مقدارزیادیش ارثی و ژنتیکی است و در گروه‌های مختلف هم با هم فرق داره و در واقع ما به راحتی نمی‌توانیم همه‌ی انسان‌ها را به سمت داشتن هوش معادل هم سوق بدیم و دیدیم که کارهای لیندون جانسون ” و اون پروژه‌ی در واقع کمک به کودکان اقلیت‌های نژادی رو در واقع بی‌اثر نشون میداد که هرچقدر شما کلاس اضافه برای اینها بذارید، برنامه‌های جدید برای این ها تهیه کنید کمک زیادی نخواهد کرد. می‌خوایم به تحلیل این بپردازیم واقعا این باور عمیق به این که این همه این مسئله ژنتیکیه، اصطلاحا توی ذات آدم‌ها رفته از کجا میاد؟ چون من فکر می‌کنم تحلیل این مسئله در درک تاریخ روانپزشکی، روانشناسی و علوم رفتاری بسیار اهمیت داره . البته از خیلی دیر باز ما این مقوله رو داشتیم که خیلی از صفات ما، خیلی از توانایی‌های ما سرشتیه یعنی باهاشون در واقع با اون‌ها به دنیا میایم کار زیادیش نمی‌شه کرد بعضیا دارن بعضیا ندارد منتهی این افت و خیزهای متعددی داشته یه زمانی بوده که کاملا باور بر این بوده که هر آنچه هست در خون، نژاد و سرشت آدمه برعکس ما در بین دو جنگ جهانی و حتی بعد از جنگ جهانی دوم شاهد این هستیم که جریانات خیلی قوی پیدا میشن که باور داشتن نخیر انسان‌ها همه با یک اندوخته‌ی برابر به دنیا میان و اگر شما میبینید یه عده از بقیه عقب‌ترند، به اندازه بقیه خوب کارکرد ندارند مال اون فشارهای محیطی، شرایط نابرابر اجتماعی و غیره است. ولی دیدیم که در واقع به قول اون پاتریک موینیهان” باد های شدیدی به نفع ینسن” و اون چیزی که بهش میگفت ینسنیزم در پایتخت آمریکا در وزیدن گرفته و دیر یا زود به بقیه‌ی دنیا سرایت کرد. یادتون باشه گفتیم مقاله‌ی ینسن” هزارو نهصد و شصت و نه بود ولی قبل از اون خیلی خوشبینی بود، خیلی باور بر این بود که بسیاری از صفت‌هایی که ما داریم برگرفته از محیط است و متوجه بودند او زمان که مثلا سیاه‌پوست ها پونزده شماره پایین‌تر نمره میارن، همیشه توی آزمون‌های SAT اون scholastic achievement test آزمون هایی که شبیه کنکور هست نمرات پایین‌تری نسبت به سفیدها دارن ولی توجیح اونها این بود شرایط نابرابر تحصیلی و پدیده‌های اجتماعی. یکی از پدیده‌های اجتماعی که من عین بررسی این متون بهش برخوردم و به نظرم جالبه یه مقدار روش بحث کنیم پدیده‌ی Pygmalion هست شما اینجا کتابش رو می‌بینید مال هزار و نهصد و شصت و هشته یک سال قبل از مقاله‌ی آرتور ینسن ” Pygmalion in the classroom و در واقع این نوشته‌ی دوفرد هست رابرت روزنتال” و لنور جکسبون” و داستان چی بود اصلا بیایم ببینیم که Pygmalion درواقع چی هست؟ Pygmalion می‌دونید که در اساطیر یونان باستان به روایت یک مجسمه‌ساز به روایت دیگر پادشاه یکی از مناطق نزدیک قبرس بوده که در واقع مجسمه‌ای می‌سازه و اینقدر با این مجسمه دمخور میشه و روی ایجاد مجسمه زحمت می‌کشه که کم‌کم متوجه میشه عاشق مجسمش شده و در واقع از خدایان آرزو می‌کنه که من هیچ زنی در دنیا نمی‌خوام فقط یه کاری کنید این مجسمه‌ی من که گالاتئا ” هست زنده بشه و ظاهرا در اساطیر اینجوری هست که آفرودیت ” خدای در واقع عشق یا همان معادل ونوس” هست آرزوی او را برآورده می‌کنه و این مجسمه‌ی گالاتئا ” زنده میشه و Pygmalion به وصال عشقش می‌رسه . اما این Pygmalion effect که من در اینجا اشاره کردم خیلی به مسئله‌ی مجسمه‌ساز برنمی‌گرده بلکه به نمایشنامه‌ی جورج برنارد شاو” برمی‌گرده که به نام Pygmalion هست البته یه شباهتی به اون داره دیگه یه فردی یک چیزی رو خودش می‌تراشه، خودش می‌سازه و در واقع بعدا عاشق اون میشه. این نمایشنامه مشهوری هست به کرات در تئاترهای اروپاییی اجرا شده حتی این فیلم my fair lady اونایی که سن بیشتری دارند و به نسلهای قبل‌تر تعلق دارند احتمالا این فیلم رو دیدن و اون دوره‌ی خیلی معروفیتش رو به خاطر دارن این رو فکر کنم در ایران به بانوی زیبای من ترجمه کردند و این Andrey Hepburn بازی کرده بودند و داستان این خانومیست که در واقع خانم دولیتل” هست که خیلی کلام میشه گفت کوچه بازاری داشته، خیلی فرهیخته نبوده و روی تلفظ‌هاش خیلی بد عمل می‌کرده، خیلی بد صحبت می‌کرده به قول امروزیی ها لاتی صحبت می‌کرده و در واقع پروفسوری که پروفسور هیجینز” جوری که یادم باشه شرط می‌بنده با سرهنگ پیکرینگ” که در واقع دوستش بوده که من از طریق علوم فونتیک و زبان‌شناسی اینقدر به این خانم خوب یاد میدم که این بتونه مانند یک اشراف‌زاده مثل یک دوشز در واقع سلیس و فرهیخته صحبت بکنه و ظاهرا شرط رو می‌بره دیگه . یعنی این خانم به تدریج یاد می‌گیره و تو قالب اون دوشز میره .منتهی چرا اهمیت داره؟ اون زمان برنارد شاو” و در واقع نویسنده‌ی این مقاله می‌گه برای اینکه بتونیم به اون فرهیختگی دوشز برسی به اون فرهیختگیه یک اشراف زاده برسی، فقط تعلیم و تربیت کافی نیست باید از نظر روانی تو اون قالب بری و دیگران هم شما رو با گونه‌ای باهات برخورد کنن که انگار یک اشراف‌زاده‌ای. به عبارت دیگر این که ما یک فرد رو آموزش بدیم کافی نیست باید اون قالب رو هم بپذیره، اون قالب را هم باور کنه و دیگران به خصوص با اون قالب باهاش رفتار کنن و در جایی در این نمایشنامه یا این فیلم در هر دوش ظاهرا دارن میگه که خب اره چون تو با من مثل یک اشراف‌زاده برخورد کردی، منم تونستم تو این قالب برم . به این پدیده می‌گن پدیده‌ی Pygmalion یعنی اینکه شما به گونه‌ای با فرد برخورد کنی، رفتار کنی که بتونه توی اون قالب بره و در دهه‌ی شصت مطالعات قشنگی صورت گرفت که عصاره‌ش در واقع این کتاب شد Pygmalion in the classroom و در واقع این مفهومی برمی‌گرده که در روانشناسی خیلی اهمیت داره و هنوز که هنوزه یکی از توضیحاتیه که چرا اقلیت‌های سیاه‌پوست، اقلیت‌های غیر نژاد سفید نمیتونن اون کارکردی که ازشون انتظار میره نشون بدن؟ و بهش میگن self-fulfilling Prophecy یعنی اون گونه‌ای که شما باور دارید و اون چیزی که قالبی که در ذهنت هست یا دیگران در شما می‌بینند شما همانگونه رفتار خواهید کرد. خلاصه این کتاب وقتی چاپ میشه هزار و نهصد و شصت و هشت بسیار مورد استقبال قرار می‌گیره و جریان روشنفکری آمریکایی اون جریان میشه گفت لیبرال، جریان مخالف نژادپرستی خیلی به این اثر بها میدن. حتی اشاره شده که در دهه‌ی شصت در واقع پربحث‌ترین مبحث روشن فکری در محافل عمومی و تلویزیون بوده حتی باربارا والترز ” با این آقای روبرت روزنتال” برنامه میذاره و ازش می‌خواد که مطالعاتش رو توضیح بده که در واقع منظورت چیه؟ Pygmalion in the classroom ؟ و مطالعات معطوف به این پدیده است که او اشاره می‌کنه میگه ما البته ببینید جالبه ! دهه‌ی شصت حالا دهه‌ی قبلش هم همینطور بوده الان ما استاندارد های اخلاق پژوهش خیلی سخته، شما به راحتی نمی‌تونی همچین پژوهشی رو در واقع در سال دو هزار و بیست انجام بدی ولی اون زمان مرزها یه مقدار لق بود، اجازه میدادن که افراد به نوعی درواقع دستکاری کنند جمعیت رو و این اصطلاح که هست یه جوری انگار این ها حیواناته آزمایشگاهی بودن خیلی راحت کمیته اخلاقی و اینا خیلی جدی نبوده میتونسته شما یک برنامه رو دیزاین کنی و اجرا کنید. کاری که روزنتال”می‌کنه به همراه جکوبسون” که مدرسه‌ی او بوده اینه میره یه تعداد دانش‌آموز رو انتخاب می‌کنه از قومیت‌های مختلف، چه سفیدپوست چه اونایی که زمینه‌ی آفریقایی تبار دارن و چه اونهایی که در واقع اسپانیولی ‌تبار یا Hispanic هستند و کاری که می‌کنه این میگه که من می‌خوام از این ها تست هوش به عمل بیارم و یه تستی رو انجام میده که البته اعتراف داره که به اونا نگفتم، به معلمین نگفتم ولی این تست کاملا یک تست خیالیست هیچ چیزی رو نمیسنجه و هیچ مبنای علمی نداره و بعد به صورت تصادفی اومدم گفتم که یک پنجم این بچه‌های کلاس جز باهوش ها و smart ها و نوابغ هستن یعنی اینا خیلی با استعدادن، الکی تصادفی یک پنجم رو جدا کرده. بین الان شما اصلا نمی‌تونی همچین کاری کنید یک پنجم بچه‌های کلاس بری یه تستی سمبل کنی و بعد بگی این ها خیلی باهوشن و بعد اومده اینا رو توی اون سال تحصیلی دنبال کرده چیز جالبی که متوجه شده اینه اونهایی که در واقع لیبل برچسب با استعداد، استعداد درخشان، باهوش روی اون‌ها قرار داده شد هم به اعتقاد معلمشون در ارزیابی‌های ثلث های بعد، ماه‌های بعد خیلی بچه‌های باهوش‌تری بودن درس خون تری بودن و هم کارنامشون بهترشد . یعنی این که همین که به طرف این برچسب رو می‌چسبونی که این باهوشه، این بااستعداده این مثلا نابغه است خودش کلی به نفع طرف تموم میشه . بچه امر بهش مشتبه میشه که من خیلی من با استعدادم شروع میکنه بیشتر درس خوندن، معلمه حس می‌کنه که آره سر کلاس ببین همش میگیره خیلی دقیق گوش میده، اصلا یه چیزی رو براش یه بار توضیح میدم می‌فهمه اون چهار پنجم دیگه اینجوری نیستند و در واقع این یه جهشی می‌کنه و این جهش فقط جهش Subjective نبود نکته‌ی جالبش اینه فقط این نبود که اون معلما که می‌دونستن این ها لیبل برچسب بااستعداد خوردن نظر مثبتتری بهشون داشته باشن، تو کارنامشون هم منعکس شده و حتی چیز جالب‌تر اینه که این پدیده، پدیده Pygmalion برای اقلیت‌ها خیلی پررنگ‌تر بود. یعنی یه سری سیاه‌پوست رو که بهشون گفته بود این ها با استعدادن این ها آخرش یه چیزی میشن واقعا یه جهش تحصیلی کرده بودن و میگم تو دهه‌ی شصت ما مطالعات خیلی می‌تونم بگم مهمی داریم یعنی مطالعات Social psychology خیلی جذابی بود مثلا آزمایش Milgram ” در مورد در واقع اون فردی که شک های الکتریکی به آزمودنی‌ها می‌داد، آزمودنی که شوکهای الکتریکی به در واقع همدست هاش می‌داد و تحت فشار در واقع Milgram در واقع این کار رو می‌کرد یک آزمون خیلی جنجالی و بحث انگیز بود. ولی اشاره‌ای که شده اینه که در رسانه های عمومی Pygmalion حتی از Milgram هم بیشتر مورد توجه قرار می‌گیره و خیلی از دستاوردهای دهه‌ی شصت خیلیا معتقدن که پررنگ‌ترینش از نظر آموزش و پرورش، هوش ، استعداد، روانشناسی ،روانشناسی تربیتی حتی روانشناسی عمومی پدیده‌ی Pygmalion in the classroom بود. این کتاب هنوز هم موجوده و شما می‌تونید ببینیش و کتاب خیلی شسته رفتیه اون زمان متدهای آماری خیلی پیچیده نبوده خیلی راحت این رو اشاره می‌کنه که ما همچین چیزی داریم . خب پس جریان خیلی هم اینجوری نبود که همه چیرو بیان نژادی و ژنتیکی ببینن. اما سوال معمایی که تو خود ذهن من بود، این که پس این جریان ینسن” چرا اینقدر پررنگ شد؟ آیا کارهای پاتریک موینیهان” بود؟ ایا واقعا شانس آورد؟ یعنی موینیهان” یه جوری اومد رو نیکسون” اثرگذاشت نیکسون” هم این رو تو کشور توسعه داد ؟ نمی‌دونم واقعا کسایی که تو تاریخ هستن باید این رو بررسی کنن که چگونه یک تفکری یه دفعه اینقدر جا میفته؟ آیا استیصال بود؟ چون خیلی ها میگن اون برنامه‌های آموزشی که در واقع لیندون جانسون” و لیدی برد جانسون” خانم لیندون جانسون” پیاده کرد خیلی هم بابتش پول گذاشتن که در واقع اقلیت‌ها رو یه جوری هل بدن که نمره‌ی این ها هم به سفید ها نزدیک بشه بی‌اثر شد و جامعه مستاصل شد و در عین حال نیکسون” یک جمهوری‌خواه بود در مقابل جانسون” که دموکرات بود و شاید اینا اون تقابلشون بود . حتی من نگاه می‌کردم این پاتریک موینیهان”ها به قول جورج شولدز” خدمتتون گفتم تو جلسات قبل اونقدری که احمق می‌نمود واقعا احمق نبود . یه جایی یک سخنرانی نیکسون” می‌کنه توی بهار هزار و نهصد و شصت و نه .جالبه نیکسون” به دو مسئله خیلی اشاره می‌کنه یکی این مسئله‌ی آرتور ینسن” و دیگری شاید باورش سخت باشه که همچین بحث روشنفکری از زبان نیکسون” در بیاد اونم در بهار هزار و نهصد و شصت و نه و اونم درباره‌ی پدیده‌ی Learned helplessness هست در واقع درماندگی آموخته شده . اون مفهومی که شما می‌دونید مارتین سلیگمن” در واقع خیلی روش مانور داد و او را اساس بسیاری از بیماری‌های روانپزشکی دونست . منتهی نکته‌ی خیلی عجیبش اینه که مارتین سلیگمن” اون مقاله ی معروفش که در زمینه‌ی افسردگی هست که در واقع و helplessness دو ماه بعد از سخنرانی نیکسون”در واقع ارائه میشه اسم مقاله‌ ش هست آیا ما می‌تونیم ضعف هارو ضعیف‌ترها رو حالا ضعف ها به معنی ضعف اقتصادی نیست ضعیف‌ترهای شخصیت روانی هست آیا اونها رو می‌تونیم واکسینه کنیم در مقابل درماندگی آموخته شده که این مقاله مشهورش Psychology Today چاپ میشه هزاروو نهصد و شصت و نه ولی دو ماه بعد نیکسون” و اصلا یکی از عجایب آمریکا اینه که نیکسون” چجوری دو ماه قبل از این که اصلا مارتین سلیگمان” بیاد این مفهومش رو مطرح کنه این لغت رو به کار می‌برده؟ درماندگی آموخته شده و حدس قوی اینه که این رو از زبان پاتریک موینیهان” شنیده بوده و پاتریک موینیهان ” هم اشاره ای به مقاله ی دو سال پیش در واقع مارتین سلیگمان” و استیون مایر” میکنه که اون مقاله روی انسان نبوده، روی حیوانات بوده fail your skype dramatic shock که در واقع درباره همون شوک الکتریکی هست که به سگ ها می‌داده و متوجه میشده که سگ‌هایی که درماندگی آموخته شده دارن دیگه فرار نمی‌کنن و اون مقاله دو سال قبله هزار و نهصد و شصت و هفته و چیزی که جالبه اینه که نیکسونگ از زمان خودش لااقل جلوتر راجب این مسئله اشاره کرده . ولی جالبه که انقدر محیطی بوده جمع و بعد ما شاهد یک تغییر و گردش هستیم به سمت پررنگی افراط گونه‌ی ژنتیکی . می‌خوام این رو تحلیل کنم. منتهی قبل از این که این تحلیل رو انجام بدم اجازه بدید یه مقدار نگاه کنیم که خب حالا آرتور ینسن” و کلی آدم بعد از او راجبه این مسئله اشاره کردن هوش و صفات شخصیتی ما مقدارزیادیش ارثی و ژنتیکیست. مطالعات جدید چه چیزی رو مطرح می‌کنند؟ خب بیاین نگاه کنیم چون می‌خوایم قبل از اینکه بحث رو از نظر تاریخی و اون اهمیت بالینی و کارکردیش دنبال کنیم الان نگاه کنیم الان کجا وایسادیم؟ یعنی آیا واقعا علم جدید تونست نشون بده که ما هشت دهم در واقع سهم وراث هوش و صفات ژنتیکیست؟ مقالات زیادی سال‌های اخیر چاپ شده منتهی من چند تاش رو به عنوان نمونه استخراج کردم و خدمتتون این جلسه و جلسه‌ی بعد معرفی می‌کنم. یکی از اونها اینه… مقاله مال دوهزار و سیزده البته جوری که من دنبال کردم تا همین دو هزار و هیجده- نوزده چیزی بهتر از این که حرفی متفاوت داشته باشه در نیومده . حالا یکی دو تا مقاله من می‌خوام برای شما معرفی کنم . این مقاله نوشته‌ی در واقع شاسکوفکی” دیل” و پلومین” هست اون پلومین” رو می‌بینید اون رابرت پلومین” اون جزو امضا کننده‌های اون میشه گفت بیانیه‌ی wall street journal هم بود و امروزه در واقع صاحب textbook مشهور Behavior genetics هست اگر بپرسن چه کسی امروز مشهور ترین، صاحب نظرترین و معروفترین فرد در زمینه‌ی ژنتیک رفتاریست ؟ رابرت پلومین” و شما کتاب‌هاش رو می‌تونید ببینید یکش هم امروز معرفی خواهم کرد. مقاله توی ژونال American Academy of Child and Adolescent Psychiatry چاپ شده . در واقع اون آکادمی روان‌پزشکی کودک و نوجوان دو هزار و سیزده No genetic influence for childhood behavior problems from DNA analysis. این یکی از اون مقالات خیلی کلیدی است. مقاله‌ای است که از روش Genome-wide complex trait analysis در واقع استفاده کرد حالا این روش چیه؟ ببینید من خلاصه و مختصر خدمتتون میگم نمی‌خوام تو بحث ژنتیک برم. داستان اینه… که شما اگر اون ژنوم انسان رو در نظر بگیرید اون قسمت درواقع DNA که هست که از تعداد زیادی باز یا Nucleotide تشکیل شده به طور متوسط مثلا در یک انسان میگن حدود شش میلیارد Nucleotide داریم حالا اینا همون Nucleotide های چهارگانه هستن دیگه درواقع ACGT که این شیش میلیارد Nucleotide تقریبا هر سیصد تا سیصدتا حالا فرق میکنه بعضی جاها صد تاست ، بعضی جاها چهارصد تاست هر چند صد تا به طور متوسط هر سیصد تا یه چیزی داره بهش میگن SNP single nucleotide polymorphism پس ما حدود هر سیصد تا باز یه دونه SNP داریم که بطور متوسط روی زنجیره DNA ده میلیون SNP داریم . حالا شما SNP رو اینجوری در نظر بگیرید یعنی یک تغییری ، یک یه دونه از اون باز ها اونجوری که تو اکثریت هست نیست پریده عوض شده . مثل این که حالا شما مثلا یک مفتول در نظر بگیرید یه جاهایی از این مفتول رو مثلا هر چند سانت یک بار مثلا یه خط گذاشته باشن، شبیه بارکد میشه شبیه مثلا یک علامت میشه و طبیعیست که اینها جاهای مختلف هستن دیگه و تو هر انسانی اینا یک الگوی متفاوت داره . حالا اینا رو شما به عنوان یک مارکر به عنوان یک در واقع ردیاب در نظر بگیرید که با اون می‌تونیم ما DNA آدما رو با هم خیلی سریع مقایسه بکنیم . پس این مطالعاتی که در واقع Genome-wide analysis هستن یا به GWA معروفه میان کل ژن رو میگیرن و در واقع جاهای مختلف این SNP هارو روش مقایسه می‌کنن و بعد می‌بینن که مثلا ژن من با ژن شما چقدر این SNP هاشون جابه‌جا ست یعنی چقدر این DNA های ما رو با هم کنار هم بذارن این جاهای خطشون رو هم شبیه چقدر نیست و بعد در کنار این میان یه کار دیگه هم می‌کنند از نظر بالینی می‌بینن من با یکی دیگه چقدر شبیهم؟ مثلا هوش مون چقدر شبیه ؟ اگر هر دو هوشمون مثلا صدو ده هست و جاهای خاصی از DNA ما اون SNP هاشون که گفتیم مثل ردیاب یا مثل بارکد عمل می‌کنه عین همه پس یه حدسی وجود داره که ژن‌هایی که مربوط به هوشن اونجا قرار دارند و اگر من با یه نفر دیگه صفاتم خیلی شبیه باشه. پس باید حداقل بخش‌هایی از DNA ما هم SNP مون شبیه هم باشه. قرار گرفتن SNP مون اگر هیچ شباهتی بین صفات رفتاری من و SNP ها من با یه نفر دیگه نباشه می‌تونه شما به این نتیجه برسید که خب پس ژنتیکی نیست دیگه. یعنی توی ژن لااقل منعکس نشده. این به طور مختصر توضیحی بود در مورد پدیده‌ی در واقع SNP و استفاده‌ی اون در Genome-wide analysis . حالا در این مقاله چیکار کرده ؟ یه مقاله‌ی خیلی استراتژیکه . این مقاله رو با هم دنبال می‌کنیم منتهی از اونجا که وقت این جلسه‌مون به انتها رسیده شما همینجا اجازه بفرماید من این بحث رو تموم کنم در جلسه‌ی بعد ادامه‌ی این رو دنبال می‌کنیم که ببینیم یکی از جدیدترین مقالاتی که اومده ژنوم آدما رو بررسی کرده چقدر نشون داده این صفت‌ها همبستگی درواقع ژنتیکی دارن؟ تا جلسه‌ی بعد خدانگهدار.
Document