عرض سلام خدمت شما دوستان عزیز جلسه ی نهم از مبحث اعتماد اجتماعی رو دنبال کنیم و تو این جلسه میخوایم باز به یک سری مبانی بیولوژیک و مبانی زیست شناختی مقوله ی اعتماد و خاستگاه اون بپردازیم . اونایی که به تئوری در واقع روانشناسی تکاملی اعتقاد دارند معتقدند که اعتماد در یک چرخه ای قرار میگیره که در واقع ارزش بقا برای موجودات اجتماعی داره . وقتی اون ها در شبکه های اجتماعی زندگی میکنند ، در دسته های اجتماعی زندگی میکنند. لازم است که در واقع بتونند با افرادی که خویشاوندان و نزدیکان و هم گونه ها و همنوع های اون ها هستن در واقع ارتباط تنگاتنگی برقرار کنند و به اون ها کمک کنند. برای همین خیلی از اون هایی که زیرساخت های بیولوژیک مقوله ی اعتماد رو دنبال میکنند به این تصویری که من در اسلاید صد و هفت براتون قرار دادم خیلی اعتقاد دارند. میگن اعتماد یک تعاملیست با احساس خودی بودن فرد و در واقع وقتی یک فردی حس میکنید که خودیست و به جرگه ی خودی تعلق داره، شما بهش اعتماد میکنی و همچنین به صورت متقابل. یعنی این فلش ها در واقع باید چرخشی و دو طرفه باشند. منتها کشف جالبی که در واقع زیستشناس ها انجام دادند و روانشناسان اجتماعی هم اون رو به صورت زیادی تکرار کردند، اینه که در جریان این احساس خودی بودن و شکلگیری اعتماد یه پدیده ی جالب دیگه هم اتفاق میافته و اون تقلیده. یعنی دیدن وقتی شما احساس میکنید یک فرد خودی هست ، بیشتر از او تقلید میکنی و وقتی از کسی بیشترتقلید میکنی به اون اعتماد بیشتری داری و البته عکس این قضیه هم درسته . وقتی اعتماد شما افزایش پیدا میکنه، تقلید شما هم از اون فرد افزایش پیدا میکنه و این دو تا تاثیر مثبتی دارند بر احساس خودی بودن. حالا این چه فایدهای داره ؟ فایدش اینه که میگن بخشی از این مقوله ی اعتماد میتونه کمک کنه به یادگیری، به خصوص در کودکان . یعنی کودکان وقتی به یکی اعتماد کردنند، گفته های او را میپذیرند و راهکارها و درواقع شیوه ی زندگی او را سرمشق قرار میدن و از او تقلید میکنند و به همین صورت هست که همبستگی جمعی افزایش پیدا میکنه و صفات ارزشمندی که والدین، خویشاوندان ، نزدیکان، هم نوعان ، هم گونه ها ، هم سانان دارند در واقع منتقل میشه به کودک و ارزش خیلی بالای تکاملی داره.بیاین ببینیم توی این زمینه چه مقالاتی هست؟ مقالات متعددی وجود داره که میگه وقتی انسان ها به همدیگه اعتماد میکنند ، شباهت های تقلیدی فیزیکی دارند و اون طرف قضیه هم درسته، وقتی انسان ها از همدیگر تقلید میکنند در واقع میشه گفت بیشتر به هم اعتماد دارند. منم گشتم یه تعدادی مقاله بود براتون جدا کردم. بخشی از اونها رو در همین درسنامه خدمتتون ارائه میدم . ولی اجازه بدید بحث تکمیلی تر که به نظر من تا حدی حتی جذابتر هم هست موکول کنم به اون درسنامه ی طردشدگی چون خواهیم دید که در واقع وقتی شما خودی هستی، تقلیدت میکنند، وقتی که تقلیدت نمیکنند غیر خودی میشی و برعکس وقتی غیر خودی شدی از تقلیدت کاسته میشه . اینا دینامیک های خیلی قشنگی است که در واقع اتصال اجتماعی افراد رو تضعیف و تقویت میکنه.مثلا در این مقاله نگاه کنید این هم باز در ژورنال نسبتا خوبی چاپ شده psychological science و مال دو هزار و پونزده هست که درباره ی pupil mimicry هست. Pupil مردمک هست و mimicry هم یعنی در واقع تقلید. چیز جالبی که اینا دیدن به این صورت است که چند تا یافته ی جالب داره این مقاله . من میخوام فقط راجب این یافته ها فکر کنید. نمیخوام جمع بندی یا نتیجه ی قاطعی از اون بگیرم . چندتا کار اومدن کردن اومدن با همین دستکاری های کامپیوتری ، با نژادهای مختلف مردمک هایی رو در چشم ها قرار دادن . حالا با این نرم افزارهای مختلف.. بعضی از این چهره ها مال نژاد خود فرد بوده ، بعضی از این چهره ها مال نژاد غریبه بوده و در واقع این ها این تصاویر در حضور فرد پرداخت شده، نشون داده شده و واکنش مردمک او رو به مشاهده ی اون چهره اندازه گیری کردند. میدونید که مردمک میتونه چهل درصد گشاد بشه یا چهل درصد بسته بشه به طور متوسط. یعنی شما از یک رنج صد و چهل درصد داری تا یک رنج شصت درصد و کارهایی که کردن اینه که یک سری تصاویر فیلتر یا فیلر میذارن، اینا به عنوان در واقع بخش وسطی هست بعد تصویر هدف ظاهر میشه ، مثلا فکر کنید یه چیز دو هزار و پونصد Millisecond ،هزار و پانصد هزارم ثانیه، یعنی یک و نیم ثانیه روی تصویر میمونه و بعد تصویر عوض میشه یا فرض کنید تصویر دچار انقباض مردمک میشه یا دچار انبساط مردمک میشه. یافته هایی که داشتن جالب بود! یعنی ببینید خلاصه حالا این مقاله رو اینجوری بهتون توضیح بدم. شما جلوی نشستی تصاویری میاد جلوی شما مردمکش یا بسته میشه یا باز میشه بعد این تصاویر میتونه مال هم نژادت باشه، مال همگروهت باشه یا میتونه تصاویری باشه که از نظر نژادی خیلی دور بهت و بعد شما وارد بازی همون Trust بشی. بازی همون اعتماد بشی. چیز جالبی که متوجه شدن اینه .. اگر در واقع مردمک اون فرد ،در حضور شما تغییر بکنه و تغییر مردمک شما از تغییر مردمک اون فرد تبعیت بکنه شما احتمالا در بازی Trust بیشتر پول خواهید گذاشت . یعنی ببینید این چند جبهه داره این مقاله. بذارید شاید قسمت بعدیشو الان بگم بعد دوباره برگردم اون قسمت. چیز جالبی که دیدن اینه.. اگر اون فرد از گروه شما نباشه که مثلا در مورد این مقاله اومدن از نژاد آسیایی در مقابل نژاد غربی درست کردند. نژاد آسیایی out-group بوده و نژاد در واقع غربی برای اون شرکت کننده ها in-group بوده. اتفاقی که افتاده اینه که وقتی شما تصویر هم نژادت رو میبینی که مردمکش داره منبسط یا منقبض میشه معمولا به فاصله ی سه ثانیه ، شما هم مردمکت همجهت با او میبینید یه چیزی حدود درواقع پنج صدم میلیمتر باز میشه و تبعیت بکنه . یعنی شما نگاه کنید این خط وقتی داره حرکت میکنه میزان mimicry یا همبستگی رو نشون میده . در صورتی که وقتی مال نژاد شما نیست و مردمکش باز یا بسته میشه شما اون تقلید رو نمیکنید. پس همین الان شما این نتیجه رو میگیری اگه یه کسی هم گروه شما ، هم فرهنگ شما ، هم نژاد شماست و مردمک هاش جلوی چشم شما باز بشه ، شما به فاصله ی هزار و پانصد تا سه هزارم millisecond هزارم ثانیه، مردمک شما تا حدی از او تبعیت میکند . ولی اگر اون فرد، هم گروه شما نباشه ، نژادی باشه که بهش احساس عاطفی نداری، اعتماد نداری مردمک شما از این قضیه تبعیت نمیکنه . حالا خب بعضیا افتادن از این روش دارن استفاده میکنند برای دروغ سنج ، اعتماد سنج و معتقدند که این میتونه کاربردهای خیلی مهمی در روابط بین فردی داشته باشه . ولی ساده اش اینه شما جلوی یه نفر نشستی ، اگه حس کردی خودیه و نور تابوندن به مردمک او یا نور رو کم کردن و مردمک او باز و بسته شد، اگه مردمک شما از او تبعیت کرد این نشون میده شما به این قضیه باور دارید . منتها یافته جالب دیگه اش اینه که هرچقدر مردمک شما با مردمک او بیشتر تبعیت کرد، اصطلاحا گفتن mimicry بیشتری داشت، شما بعدا توی اون بازی که باید پول بذاری، براساس یورو پول بیشتری رو اعتماد خواهی کرد و به شریک خودت خواهی داد . پس این باز یه یافته ی جالب دیگه رو نشون میده که تبعیت فیزیولوژیک ما از کسی که در مقابل ماست ، وابسته به هم گروه بودن ماست و اون تبعیت یکی از پیشبینی کننده های اعتماد است. که باز در این اسلاید شما اون رو میبینید. خب پس داره داستان جالب میشه ما خودی ها رو فقط از نظر شناختی خودی نمیدونیم ، سیستم موتور و سیستم فیزیولوژیک ما که حتی شما نگاه کنید مردمک خیلی هم ارادی نیست، به نوعی این خودی ، غیر خودی قابل اعتماد ، غیرقابل اعتماد بودن رو در واقع احساس میکنه و اگر این مقالات به نوعی بشه گفت تکرار بشند و نتایج اون ها میشه گفت تایید بشند، یک یافته ی خیلی بزرگه. یعنی ما نه تنها در level ، در سطح خودآگاه و آگاهانه و داوطلبانه میتونیم به یک نفر اعتماد بکنیم یا نکنیم بلکه حتی سیستم فیزیولوژیک ما که کنترل انقباض و انبساط مردمک در دست او هست ، هم برای خودش یک سری پردازش انجام میده و درواقع این کارها ر میسنجه. این یافته ها جالبه ! یعنی ما در سطح خودآگاه و در سطح ناخودآگاه میتونیم در واقع مقوله ی اعتماد رو بررسی کنیم . اونایی که مسئله ی فیزیولوژیک رومطرح میکنند، میگن سیستم ناخودآگاه ما پردازش های خوبی داره و وقتی یه نفر رو میبینید تو سه هزارم millisecond ، یعنی توی سه ثانیه یک ایده ی اولیه به شما میده که این فرد خودیه یا غیرخودیه؟ قابل اعتماده؟ یا غیر قابل اعتماده؟ که اون در تغییرات مردمک ما منعکس میشه . حالا مقالات دیگه ای هم هست که من در اون مبحث طردشدگی ار آن صحبت خواهم کرد . نه تنها در سه هزارم ثانیه ، یعنی سه ثانیه در مردمک منعکس میشه . بلکه در جریان یک مکالمه ی چند دقیقه ای توی حرکت دست ها، حرکت پاها ، حرکت شانه و کل بدن هم منعکس میشه . یعنی دیدن اونایی که به هم اعتماد دارند ریتم حرکت هاشون، حرکت پا ، حرکت دست ، گرفتن ژست های خاص بیشتر تکرار میشه و این باز پدیده ی جالبی رو به ما نشون میده . چون مبحث اعتماد یک ارتباط تنگاتنگی برقرار میکنه با مبحث در واقع اتصال اجتماعی و اون حالت همبستگی ای که ما با هم گروه های خودمون داریم و جالبه بریده شدن اعتماد یا طرد شدن خود عواقب خیلی عجیب غریبی داره و میتونه سر منشا خیلی از حالات ناخوشایند و بیماری های روانپزشکی بشه . که امروزه حتی معتقدند که شاید یکی از ابر واکنش ها درواقع در ایجاد بیماری های روانپزشکی ، بریده شدن اتصالات اجتماعی به دلیل بی اعتمادی و طردشدگی ناشی از اونه. یعنی social rejection خودش یک ابر عنصر ایجاد کننده ی بیماریه. برای همین من میخوام توی درسنامه ی بعدی حتما به اون بپردازم. باز حیفم اومد این مقاله ی جالب و بامزه رو خدمتتون نگم.. این یکی روی کودکان چهارده ماهه صورت گرفته . از این قماش مقاله زیاد هست ، ولی جالبه که بازدیدن که Selective imitation of in – group over out- group members in 14 month- old infants . یعنی بچه های چهارده ماهه هم به همگروهی ها و خودی ها بیشتر اعتماد دارند و بیشتر کارهای اونها رو تقلید میکنند . در صورتی که اونایی که هم گروهشون نباشه و احساس نزدیکی باهاشون نکنند کمتر تقلید میکنند و به اون ها بی اعتمادند . یعنی میبینید که نه تنها ما در سطح ناخودآگاه و سطح پردازش خیلی سریع در سه ثانیه میتونیم مسئله ی اعتماد رو بسنجیم حتی در کودکان چهارده ماهه هم این رو ما داریم . پژوهش طراحی نسبتا خلاقانه ای داشته ، یک آقایی میاد البته این نویسندگان مقاله آلمانی بودند و با کودکان به زبان آلمانی صحبت میکردند ولی اینجا ترجمه ی درواقع انگلیسیش رو گذاشته. دو حالت مختلف بوده یکی این که فردی جمله ای رو یا حکایت خیلی کوتاه در حر چهار – پنج خط رو به زبان آلمانی که در اینجا به انگلیسی گذاشته برای کودک میگه ، در گروه دیگه همون فرد این مطالب رو به زبان نا مانوس روسی در واقع ادا میکنه و این هست که خب بچه وقتی نگاه میکنه یه جا زبان آشنا میشنوه ، یه جا زبان کاملا ناآشنا میشنوه. خب چیز جالبی که متوجه شدن اینه .. اینم من نمیدونستم ولی به نظرم جالب بود! که بچه ها اگر چند دقیقه با زبان آشنا باهاشون صحبت بکنیم یا با زبان کاملا غریبه صحبت کنیم زمانی رو که به گوینده نگاه میکنند و دقت میکنند فرقی نداره . در اینجا دیدن که شصت درصد زمان رو افراد به این ویدیو نگاه کردند . چون ضبط شده بوده برای اینکه استاندارد باشه . یعنی چه آلمانی صحبت بکنه که زبان مادری هست چه روسی صحبت بکنه که یک زبان غیر قابل فهم برای بچه ها بوده و مطمئن بودند که اینا هیچ روسی تو خانوادشون نبوده، شصت درصد زمان به اون ویدیو نگاه کردند. پس تفاوتی در نگاه کردن به او ویدیو نبوده. در قسمت بعد که این فردی که داشته به زبان مادری یا زبان غریبه صحبت میکرده ، یه حرکت مثلا عجیب انجام میده .. مثلا سرش رو میذاره روی این میز و با سرش این لامپ رو روشن میکنه و حالا سال سر اینه.. کودکان وقتی این لامپ در اختیارشون قرار بگیره چند درصدشون لامپ رو مثل این میان روشن کنند؟ یعنی با سرشون. یعنی دقیقا میان مناسک این فرد رو ولو اینکه یه جوری غریب باشه تکرار میکنند. در مقابل اون کودکانی که زبان روسی شنیدند یافته جالب بود! اولا دیدند که همین داستان سر رو با لامپ خاموش کردن تفاوتی نداشت . هر دو این کلیپ رو کامل نگاه کردند. یعنی کلیپ دوم باز تفاوتی نبوده چه طرف روسی حرف زده باشه ، چه طرف آلمانی حرف زده باشه . یعنی نود و چهار درصد نود و شیش درصد عذر میخوام ، زمان اینا ویدیو رو نگاه کردند. باز هیچ تفاوتی نبوده . یعنی وقتی به زبان غریبه حرف میزنی تو attention یا توجه و تمرکز centralization تفاوتی ایجاد نمیشه . اما در مرحله ی بعد چیه؟ این یه کار بوده . کار دوم هم این بوده که این طرف که به دو زبان مختلف فیلمش بود ، در یکی از حالت ها مثلا مخروط رو بلند میکنه و میگیره دستش و در حالت دیگه این cylinder یا استوانه رو میگیره . پس دو تا آزمون بوده. یکی اینکه با سرش لامپ رو روشن میکنه و در آزمون بعدی اینه که از یکی از دو شئ که روی میز هست ، یکی رو برمیداره و نگاه میکنه و حالا سوال اینه . از کودک انتظار دارند بعد از اینکه این دو تا فیلم رو دید و این دو وسیله در اختیارش قرار گرفت. یعنی این لامپ یا این دوتا وسیله ای که روی میز است . او چقدر از این فرد ، فردی که با او صحبت کرده چند دقیقه پیش تبعیت خواهند کرد ؟ خب داستان فشار دادن لامپ با سر. اونی که به زبان مادری باهاش حرف زده ، دیدن چهل و شیش درصد، یعنی اون کلیپ رو دیده چهل و شیش درصد موارد اون کودک هم کودک چهارده ماه با کله رفته نام لامپ رو روشن کرده در صورتی که وقتی زبان ناآشنا بوده بیست و یک درصد موارد . خب پیام جالبی که شما میگید اینه اگر حس کردی طرف خودیه من تقلیدش میکنم و در واقع خیلیا دارن میگن که پس ببین یه ارتباط تنگاتنگی بین اعتماد ، تقلید و یادگیری در اجتماع وجود داره . پس این داستانی که من چرا باید به اطرافیانم اعتماد کنم ؟ از سنین خیلی پایین ظاهر میشه و درواقع این یعنی بهش اعتماد کن کاری که او میکنه درسته انجام بده . پس این کودکان میبینید که چهل و شیش درصد موارد اومدن کلشون رو درواقع گذاشتن و با کلشون اون لامپ رو روشن کردند. درصورتی که وقتی که وقتی زبان ناآشنا شنیدن بیست و یک درصد . اما یه چیز دیگه رو فراموش نکنید که این مابقی اینا ببین خب این چهل و شیش درصد بوده، این یک بیست و یک درصد . مابقی با دستشون لامپ رو روشن کردند و در واقع با دست لامپ رو روشن کردن فرقی نداشته. نهایتا همشون لامپ رو روشن کردند . ولی داستان اینه که چرا اونایی که زبان مادری باهاشون حرف زده شده با کله روشن کردند؟ یعنی معنیش اینه که هدف کودک روشن کردن لامپ نبوده. چون شما ممکنه فکر کنید که اصلا این کودک دوست داره لامپ رو روشن کنه ، اصلا نور لامپ گرفتتش نه ژست های اون فردی که زبان مادری یا روسی حرف میزده. در صورتی که اینجا میبینند که کودکان فرقی نمیکنه در هر حال لامپ رو روشن میکنند چه با سر چه با دست. و جمع این دو تا یه اندازه است . یعنی هدف نهایی روشن کردن لامپ فرقی نمیکنه ، ولی این که به شیوه و الگو و دقیقا ادای فردی رو دراریم که به زبان مادری اون کار رو کرده خیلی جالبه ! حالا پس ما اینجا خواهیم دید که چون اینجا ببینید هدف نیست ، این یک نوع مناسک، یک نوع تقلید کور از رفتاره. وقتی حس کردی طرف خودیه یعنی زبان مادری داره ، من تقلید کورمیکنم. اما جالبه وقتی تو انتخاب مخروط در مقابل cylinder بود فرقی ندیدند که طرف چه روسی حرف زده باشه ، چه آلمانی . یعنی تو گزینش ها درواقع ترجیحات ، preference ها تفاوتی ایجاد نکرد. خب پس میبینیم که یه سری مقالات داره این رو میگه. میگه اعتماد ارتباط تنگاتنگی با تقلید داره و این دوتا ارتباط تنگاتنگی داره با یادگیری . حالا من در مباحث طردشدگی اجتماعی نشان خواهم داد که حتی سبک grammar یا به کار بردن لغات خاص ، اصطلاحات خاص ، منوط به اعتماد و احساس خودی بودن طرف است . وقتی کودک حس میکنه اون طرف مقابل خودیه حتی فعل مجهول در مقابل معلوم یا به کار بردن یک لغت به شیوه ی خاص، بیشتر دیده میشه و یکی از در واقع ارزش های مهم اعتماد اینه که شما خودی تلقی بشید و وقتی خودی تلقی شدید به قول کامپیوتری ها تمام اون اپلیکیشن ها و اون نرمافزارها رو راحت تر روی خودت لود کنی و در واقع تسهیل بشه یادگیری. خب پس یک سری من شخمی زدم و سعی کردم که یک مروری داشته باشم به منابعی که ما در زمینه ی اعتماد اجتماعی داریم . ولی اعتماد اجتماعی به سان این کوه بسیار پیچیده است ، عظیمه و من فکر میکنم که من فقط تونستم بخش هایی از اون رو و زوایایی از اون رو برای شما آشکار کنم. شاید بخوام اگر یک جمع بندی بکنم و اگر اجازه میدید این جلسه ، جلسه ی آخر مبحث اعتماد اجتماعی باشه. به این قضیه اشاره کنم که در دنیا دو نظام رقیب وجود داره ، سمت چپ بیشتر توسط روانشناسان بالینی ، روانکا وها و روانپزشکان روی اون تاکید میشه که اشاره میکنند اعتماد واقعا از طریق والدین در کودک نهادینه میشه و همون طور که در واقع اریک اریکسون” میگه در هجده ماه اول دوران طلایی هست. دیدیم این کودکان تو چهارده ماهگی وقتی اعتماد دارند و طرف رو خودی میدونند شروع میکنند تقلید کردن. معتقدند که یک صفت پایداره و در طی عمر شما ثابت میمونه و با برخی صفات شخصیتی و هوش شما مرتبطه. اما به همین مقدار که طرفداران سمت چپ وجود دارد ، طرفداران پروپاقرصی در سمت راست وجود دارند و معتقدند انقدرم شما اعتماد رو فردی ، پایدار و درونی نکن ، اعتماد یک صفت گذراست . مثالی که من میتونم بزنم اینه.. مثلا شما در نظر بگیرید آب سیاله و این سیال بودن تا حد زیادی از قدیم، فلاسفه و حکما میگفتن جزو خواص آبه. یا خیس کنندگی جز خواص آب. شما آب رو تو هر کوزه ای بریزی، تو هر ظرفی بریزی ، هرجوری بپاشی هم مایعه و همین که در واقع خیس میکنه. توی دمای صفرتاصد درجه. منتها دمای آب تو ذاتش نیست. یعنی یه جا آب میتونه بیست درجه باشه ،یه جا آب میتونه شونزده درجه باشه، یه جا میتونه سی و هفت درجه باشه ، یه جا میتونه نود درجه باشه . حالا اینکه اعتماد بیشتر به دمای آب شبیه یا سیال بودن و میشه گفت خیس کننده بودنش ؟ جامعه شناسان ، روانشناسان اجتماعی معتقدند نه مثل دما و اینقدر نوسانش در افراد زیاده که ما نمیتونیم اون رو یک صفت پایدار بنامیم و خیلی با درآمد ، عدالت اجتماعی ، تحصیلات ، اینه که اون جامعه جمع گراست ؟ فردگراست؟ و از همه مهمتر دارای نهادهای سالم یا فاسد است؟ مرتبطه و خیلی سریع همونجور که شما یک آب سرد رو در یک ظرف داغ بریزید ، آب داغ میشه . یه آدم بی اعتماد هم میتونه در مواجه شدن با یک جامعه ی سالم و چند نهاد سالم ، سریعا با اعتماد بشه وخیلی خواص رو با خودش از کودکی نمیاره . ما شواهد هر دو دسته رو دیدیم، بخش شواهد بیولوژی ، شواهد ارثی، شواهد کودکی، یادگیری و از اون طرف هم شواهد اجتماعی که دیدیم به خصوص دانمارکی ها خیلی به اون پرداختند. من خودم به شخصه فکر میکنم واقعا درست میگن، خیلی از افراد مثل اریک اسلینر” میگن شما تقریبا پنجاه- پنجاه ببین. ولی حالا بستگی داره که تو کدوم جامعه و با چه سطحی هستی.. ولی خبر خوبی که وجود داره و من بهش ایمان شخصی دارم اینه که اینقدر باور ندارم که انسان های بی اعتماد و بدین روی بی اعتمادی شون سمج هستند. و گاهی اوقات چند سال تحولات سریع اجتماعی در جهت بهبود نهادها و شکل گیری نهادهای سالم ، حالا همه ی آدم ها و یک گروه پارانویید نه، ولی اکثریت جامعه رو میتونه به یک جایگاه اعتمادکننده برسونه و میدونید که وقتی اعتماد افزایش پیدا میکنه ، حس رضایت از زندگی میره بالا و اعتماد به غریبه ها همبستگی خیلی بالایی داره با پیشرفت و موفقیت . اینم یه مقاله ی قشنگه.. به آخرای بحث که رسیدیم پیشنهاد میکنم که اگر دوست داشتید، مثلا برای جمع بندی این مقاله رو نگاه کنید ، ما دو هزار و پونزده هست . Current Directions in Psychological science و نوشته ی پائول وند لنگه” که از دانشگاه Amsterdam است . Generalized Trust : Four Lessons From Genetics and Culture اعتماد اجتماعی : چهار درس از ژنتیک و فرهنگ . که این چهار درس ر, به این صورت خلاصه کرده . یعنی این آدم گفته من سالیان سال روی مقوله ی اعتماد کار کردم اگه از من بپرسی چند درس یاد گرفتی ؟ تو چهارتا آورده به نظر من چیز جالبیه! که یه مقداری البته دیدگاه ایشون به سمت اجتماعی. یعنی به سمت این راست تصویر اسلاید صد و بیست حرکت میکنه. ادعای اول یا جمعبندی اول : Generalized trust is more a matter if culture than genetics اعتماد عمومی بیشتر مقوله ی فرهنگیست تا ژنتیک و وراثتی . Trust is deeply rooted in social interaction experiences , networks and media . اعتماد به مقدار زیادی در تعامل و تجارب اجتماعی و رسانه های گروهی و شبکه های اجتماعی نهادینه است. این رو درست میگه. یعنی خیلی از چیزی که ما به عنوان اعتماد یا بی اعتمادی میبینیم ، خیلی شاید به تعامل ما با والدینمون برنگرده . به تلویزیون برمیگرده ، به رسانه ها برمیگرده و در واقع شما خواهید دید که توی مباحث دیگه ای من مطرح خواهم کرد، که در بعضی کشورها دیدن با وجود اینکه جرم رو به پایینه ، میزان رفتارهای ضد اجتماعی براساس آمار های رسمی در حال کاهشه. چون در تلویزیون ، در شبکه های اجتماعی هی داره بیشتر و بیشتر نشون داده میشه میزان بی اعتمادی در مردم در حال افزایشه و این شاید یک خبرخوشایند برای اونایی باشه که یه مقدار احساس ناخوشایندی دارند از شرایط فعلی جهان که بخشی از این مشکلاتی که میبینید ، مال افزایش دسترسی شما به اخبار و شبکه های اجتماعیست . و شما این حس رو دارید که بین همه چون کلاهبردار، ببین چه شیوه های عجیب غریب کلاهبرداری ، عابربانک آدم رو میگیرن تو سه ثانیه نمیدونم چیکار میکنند. قفل ماشین رو چقدر راحت باز میکنند. چقدر چک های تقلبی درست میشه ، چه .. دیدین که بخصوص توی این شبکه های اجتماعی خیلی دست به دست میچرخه. شیوه های جدید کلاهبرداری و شما حس میکنید عجب دنیای ناامنیه و واقعا چقدر انسان ها شرور شدند . ولی واضحا دیدن متاسفانه این خبر بدیه، ولی اونایی که بیشتر اخبارشون رو سعی میکنند از اینستاگرام و تلگرام و اینا به دست بیارن و سرشون همش تو فیسبوک و اینا هست اخباری رو که به دست میارن، این باور رو بهشون داده که جهان خیلی جهان ناامنیه و احساس ناامنی توشون افزایش پیدا کرده . پس این تاییدیست بر ادعای گروه دانمارکی که میگه که اون چیزی که شما تو تلویزیون میبینی، اخباری که میشنوی بیشتر میزان اعتمادت رو شکل میده تا تجارب ژنتیکی و کودکیت . و بند سومش جالبه که میگه اصولا مردم بی اعتمادن. People have too little trust in other people in general. به صورت عمومی ما به بقیه بد بینیم و اول بحثم یادتون باشه من اشاره کردم ، یه احساس برتری اخلاقی داریم و فکر میکنیم بقیه همه یه جاشون میلنگه و به خیلی ها بی اعتمادیم. دیدیم توی اون بازی هم افراد میگفتن حدود چهل درصد فقط حس میکنم پولم رو پس خواهد داد. شصت درصد حس میکنم طرف نارو خواهد زد . در صورتی که در عمل دیدیم یه چیزی حدود هشتاد درصد پولش رو پس میداد. پس بی اعتمادی یک صفتیه و شاید هم به همون قضیه ی مدیریت خطا برگرده ، که شما به مردم بی اعتماد باشی و سرت کلاه نره ، بهتر از این که خیلی اعتماد کنی و در عین حال سرت کلاه بره. ولی باز با این حال دیدیم که بند چهارم میگه It is adaptive to regulate a “ healthy dose “ of generalized trust . ولی خوبه که ما یه دز سالمی، یک دوز بهداشتی از اعتماد داشته باشیم . چون دیدیم اون هایی که اعتماد بیشتر دارند ، تجارب بهتری کسب میکنند و بعدا میشه گفت سرد و گرم چشیده ی بهتری هستند و نابکاران ، خطاکاران و فریبکاران رو راحت تر تشخیص میدند و در عین حال دیدیم که بند سه یعنی بدبینی ما ، خیلی از مواقع مصداق نداره و ما بیخودی بدبین هستیم . و یه مقداری از بدبینیمون کم بکنیم خوبه . ولی باز من اشاره کردم در همون کتابی که گفتم اسمش رو بد ترجمه کردند، فقر احمق میکند. خب وقتی منابع نداریم مجبوریم که به سمت خیلی محافظه کار بریم و عملا خودمون رو از خیلی فرصت های بالقوه محدود کنیم. خب این یک بحثی بود در مورد اعتماد و امیدوارم که براتون قابل استفاده بوده باشه . باز اجازه بدید تو درسنامه های دیگه من از این استفاده خواهم کرد. درسنامه ی بعدی مساله ی طردشدگی اجتماعیست و خواهیم دید که وقتی شما احساس میکنید که درون یک گروه هستی ، با زمانی که احساس میکنی از این گروه اخراج شدی. چقدر رفتارت، ذهنیتت، شناختت ، عواطفت و حتی تصویرسازی های مغزیت که به کمک دستگاه هایی مثل MRI صورت میگیره تفاوت خواهد داشت و در واقع یک ارتباط تنگاتنگی هست بین رفتار اجتماعی، اتصال عمیق به همنوع و اعتماد به او و در مقابل اون بی اعتمادی به او و اخراج شدن از جمع یا دوری گزیدن از افراد نزدیک. که اون رو به صورت بیشتری مطرح خواهم کرد. توی مبحث طردشدگی یه مقدار سعی میکنم که عمل گرا تر بشم و یکسری تجربیات بالینی و در عین حال شاید نکات ظریفی که به درد زندگی فردیتون هم بخوره بیشتر ارائه بدم . البته من فکر میکنم اگر خوب مبحث رو دنبال کرده بودید ، خیلی نکاتش واقعا برای زندگی فردی تعیین کننده و اثرگذار بود و من خودم شخصا بعضی از این نکات رو حس کردم میتونه تو زندگی خودم تغییری ایجاد بکنه . از توجه شما به این مجموعه تشکر میکنم .