کتاب بسیار جالب آموزنده و تفکربرانگیز به نام Testosterone Rex میشه ترجمه اش کرد به Testosterone شهریار یا Testosterone پادشاه Myths of sex science and society افسانه های جنسیت علم و جامعه کتاب خیلی خواندنی است که سال 2017 چاپ شده، در فارسی ترجمه نشده و نوشته روانشناس و فیلسوفی هست به نام خانم Cordelia Fine که رشته تخصصی روانشناسی داره و مدتی استاد فلسفه و روانشناسی بوده و کتابهای جالب دیگری مثلDelusions of Gender به معنی توهم جنسیت در سال 2010 چاپ شده. بحث هایی که نویسنده در این دو کتاب دنبال می کند بر این استوار است که آیا مغز مردان و زنان با هم فرق می کند؟ آیا تفاوت های زیستی در ساختار مغز خانم ها و آقایان داریم؟ و اگر وجود داره در این ها Testosterone یا همین هورمون جنسی مشهور چه نقشی دارد؟ Cordelia Fine منتقد جدی این مقوله است. و او معتقد است درباره نقش هورمون های جنسی به خصوص Testosterone در طی تاریخ علم به خصوص در این 50 – 60 سال گذشته خیلی اغراق شده و بسیاری از چیزهایی که به Testosterone نسبت داده می شود بخشی از آن مربوط به بدفهمی انسان ها از این مقوله بسیار پیچیده تعامل هورمون ها و رفتار است. و حتی او یک مقدار فراتر می رود و معتقد است اصولا تفاوت های بنیادینی در مغز خانمها و آقایون وجود ندارد و این چیزهایی که هست بسیاری از این اسطوره هایی است که در طی این سالها علم ناقص ما به آنها دامن زده که مثلا مغز خانمها بیشتر تمایل داره به احساس همدلی، احساس رأفت احساس دوستی صلح جویی و در واقع مغز مردانه یک تمایل عجیبی داره به پرخاشگری رقابت سلطه طلبی جنگ افروزی جاه طلبی و قدرت طلبی و اشتغال ذهنی با اشیاء مثلا این داستان خیلی مشهوره که میگن خانم ها به صورت ذاتی اون به مسئله ذات هم حساس که آیا اصلا ما ذات زنانه و ذات مردانه داریم یا نه خانم ها به صورت ذاتی به انسانها و موجودات زنده بیشتر تمایل نشان می دهند و آقایون به صورت ذاتی علاقه به مکانیک فیزیک و ریاضیات و اشیاء دارند برای همینه به ماشین علاقه دارند به وسایلی مثل لپتاپ کامپیوتر و این چیزا علاقه دارند و وسایل صنعتی و صنعتگری علاقه دارند به تولید و دستکاری کردن اشیاء فیزیکی علاقه دارند درصورتی که خانم ها روابط عاطفی و انسانی برایشان مهم است به مسائل کلامی و بین فردی خیلی علاقه دارند و بخشی از آن را به گردن تفاوت های ژنتیکی می اندازند که مثال عمده اش هورمون جنسی Testosterone است. و حالا Cordelia Fine سعی میکنه که این مسئله رو به چالش بکشه و تا حد زیادی حرفش هم درسته خواندن این کتاب خیلی زمان برد و در واقع مجبور به استخراج رفرنس ها شدم تا ببینم که اون منابع اصلی استفاده شده چه چیزهایی هستند. و واقعا این احساس را دارم که ادعایش درست است و یک ادعای عجیب و غریب خارج از تفکر علمی نیست، اون تفکر علمی مدرن مقداری از ذهن بقیه دور مانده زیرا اتکای مردم بیشتر به کتاب های بازاری و عامه پسنده و در این کتاب ها سعی می کنند رفتار هارا خیلی ساده توضیح بدهند ودر عین حال یجوری بگن که مردم خووششون بیاید مثلا فرض کنید مردان مریخی زنان ونوسی این سوء تعبییر پیدا میشه که خیلی از چیزها ریشه ذاتی داره و به هورمون های ذاتی ماهم بر میگردد. این کتاب شروع می کند به یک مرور اجمالی و در دید خانم Cordelia Fineسه نفر نقشه عمده دارند در شکل گیری این تفاوت گذاری حالا این تفاوت گذاری چیه؟ یک مفهومی است که بعد ها اسمش رو گذاشتن MC FC در واقع میشه males compete females choose میشه مردها باهم رقابت می کنند، رقابت خشن دارند قدرت طلبند و در ارتباط با جنس مخالف سعی می کنند حداکثر ارتباط را با جنس مخالف برقرار کنند ولی خانم ها خیلی سخت گیرند خیل تامل میکنند در واقع females choose یعنی سعی میکنند انتخابی و گزینشی عمل بکنند و کیفیت همسرشون براشون خیلی اهمیت دارد این نظریه MC FC هسته مرکزی نظریه سوء برداشت و Testosterone است. حالا Cordelia Fine ریشه این رو به کی نسبت میده؟ Darwin رو اصلا سرزنش نمی کند ولی اشاره میکند که اولین بار این قضیه به نوعی در نوشته هایDarwin مطرح میشود در کتابی در سال 1871 Descent of Man این کتاب ترجمه هم شده به نام تبار انسان این کتاب در سال 1871 یعنی 12 سال بعد از کتاب منشاء انواع چاپ شده و منتها یک بخش دوم دارد و در اصلا هست: The Descent of Man, and Selection in Relation to Sex یعنی تبار انسان و انتخاب بر مبنای جنسیت و Darwin این قضیه رو به سوال کشیده که چرا نر ها در انواع حیوانات همچین رنگارنگ هستند، بالهای رنگی دارند تاج دارند یال و کوپال دارند ولی ماده ها معمولا در حیوانات ساده تر هستند. و این رو در ذهنش مطرح کرده شاید بخاطر اینه نر ها رقابتی هستند و سعی میکنند با تعداد زیادی جنس مخالف ارتباط برقرار بکنند و فرزند آوردی از ماده های متعددی داشته باشند و در واقع ساختار فیزیولوژیک هم همین رو میگه، میگه که شما در نوع پرندگان در نوع پستانداران حتی در نوع پایین تر نگاه بکنی این وجود دارد که یک نر میتواند جفت های متعددی داشته باشد و محدودیت آناتومیکی وجود ندارد، یک نر میتواند تعداد زیادی جفت گیری بکند تعداد زیادی فرزند صاحب بشود در صورتی که این قضیه برای ماده ها عملا سودی ندارد و بیش از یکبار جفتگیری به افزایش باروری و فرزندان بیشتر منجر نمیشود به همین دلیل Darwin به ذهنیتی شبیه به این رسیده بود که ما یک نوع تفاوت داریم در درون مردها یک نوع رقابت خیلی فشرده ای هست که باید توجه تعداد بیشتری را بدست بیاورند و وقتی من میگم مرد شاید تعبییر بهترش نر ها باشد برای اینکه سوءتفاهم ایجاد نشود متمایز نکردم چون در همه حیوانات اینطور هست شما مثلا خروس یا پرنده نر را ببینید سعی دارد حداکثر جفتگیری را انجام بدهد و این ریشه ای دارد در تکامل و زیست شناسی اینها پس نظریه MC FC شاید اساس اون نظریه مغز مردانه مغز زنانه را تشکیل میدهد بعد Cordelia Fine ادامه آزمایشاتی را به بحث میگذارد که در تاریخ بیولوژی و در تفکر ما و بعدا در روانشناسی تکاملی و رفتار شناسی انسان خیلی صاحب اهمیت می شود. یکی از این آزمایشات برای سال 1948 است چیزی حدود 70-80 سال بعد از اون کتاب معروف Darwin کسی که این رو انجام داده یک گیاه شناس است به نام Although Jan Bateman با وجود گیاه شناس بودن یک مطالعه عجیبی را روی مگس سرکه یا Drosophila melanogaster که در کتب دبیرستان بود یا همون مگس میوه، آزمایش معروف Bateman در 6 سری هست و در همون سال هم چاپ شده اساس ادعای این آزمایش بر سره این است: اگر یک تعدادی مگس نر و مگس ماده را کنار هم قرار بدهند و بخواند فرزندان اینها رو بررسی بکنند کاره خیلی سختی برای سال 1948 بوده اون زمان تکنیک های نقشه برداری DNA و ژنتیکی وجود نداشته Bateman مجبور شده بوده مگس هایی که ویژگی خاص ژنتیکی دارند را مثلا یکی چشمش سیاهه یکی بالش طلاییه یکی یک مقداری پشم دارد را به صورت گونه های فرض کند و وقتی اینها را در محیطی که آمیزش صورت میگیرد قرار دهد ببیند کدام بیشتر فرزند می آورند و چگونه است و چیزی که اون زمان Bateman نشون داد و تاییدی بر نظریه جنسی Darwin بود این بود که اگر مخلوطی از این ویژگی ها رو داشته باشید تعداد زیادی از فرزند ها برای تعداد کمی از نر ها هستند و توزیع فرزند به این صورت که بعضی از نر ها بیشتر ماده هارو صاحب می شوند و بعضی از نر ها عملا فرزندی نمی آورند. درصورتی که توزیع از نظر فرزندآوری برای ماده ها نسبتا یکسان است. و پیام دیگر این بود که افزایش تعداد ماده ها منجر به فعال تر شدن نر ها و افزایش میزان باروری می شود و تعداد بیشتری فرزند تولید میکنند درصورتی که افزایش نرها به راحتی به افزایش اون اکوسیستم کوچک منجر نمیشود. به عبارت دیگر این همون تئوری مغز مردانه است که مردها به افزایش و تعدد ارتباط جنسی به صورت ذاتی علاقمند هستند و این را طبیعتا دست مایه کروموزوم نر و هورمون های مردانه میدانند. این داستان 30 سال بعد توسط زیست شناسی به نام Robert Trivers به صورت خیلی شکیل و عامه پسند فرموله میکند و دستمایه کتابهایی مثل مردان مریخی و زنان ونوسی میشود. و الان هر کتاب Folk psychology روانشناسی عامیانه را باز کنی به این مسئله اشاره میکند که ما یکسری تفاوت های ذاتی بین زن و مرد داریم. چون مردها میتوانند به افزایش جفتگیری به ماده های متعدد اقدام کنند پس به همین دلیل خیلی جاه طلبن قدرت طلبن بسیار تمایل دارند که صاحب اموالی بشوند که در واقع اون رو به رخ ماده ها بکشند و به نوعی نمایش قدرت و ثروت و توانایی جنسی رو بدن در مقابل ماده ها خیلی گزینشی عمل میکنند محفوظ به حیا هستند و سعی می کنند اجتناب کنند از داشتن این تمایلات مردانه در واقع اساس مردانه و زنانه ریشه در این میلیون ها سال تکامل دارد. حالا همین جا یکسری پژوهش های دیگری می آید که پژوهش های Robert Trivers رو تشدید میکند تایید میکند و خیلی عامه پسند می کند. Cordelia Fine به یک مقاله ای اشاره میکند که این مقاله در روانشناسی جنسیت خیلی مشهوره مقاله ای هست که Russell Clark و Ellen Hadfill ، Ellen Hadfill بعدها یک نظریه پرداز در امور جنسی و عشقی و روابط زناشویی میشود و Ellen Hadfill اون زمان یک کار خیلی ساده ای انجام میده چون اصولا پژوهش های ساده هستند که مثل بمب صدا میکند. و روی فرهنگ و گرایشات تاثیر گذارند این پژوهش در دانشگاه فلوریدا انجام شد. پژوهش در دو موج 1978 و 1982 انجام شد. و خود مقاله در سال 1989 چاپ شده است. یعنی اون حول و هوشی در درباره صفات زنانه و مردانه زیاد پژوهش میشد. اساسش ساده است در خوابگاه دانشگاه فلوریدا بوده داستان از این قراره که یک تعداد به تعداد مساوی خانم و آقا این نقش رو بازی میکنند بدون اینکه بگن در اون پژوهش هستند میروند و با جنس مخالف یک آشنایی مختصری صورت میگیرند و در گروه های مختلف یکسری سوال میپرسند یک سری میپرسند که آیا حاضری با هم به رستوران برویم؟ یعنی اون جنس مخالفی که هیچ آشنایی عمیقی باهاش ندارند. در اینجا وقتی آقایون از خانم ها می پرسند 56 درصد خانم ها می گویند که باشه بریم درصورتی که هیچ شناختی از طرف ندارند و اون طرف زمانی که خانم ها از آقایون بپرسند که آیا حاضری با هم به رستوران برویم؟ 50 درصد مردان قبول میکنند یعنی تقریبا برابرند. در یک عده سوال یکسری حساس تر و جنسی تر می شود اینکه میپرسند ببین منم در این دانشکده هستم آیا میشود بیایی به آپارتمان من برویم و باهم یک قهوه بخوریم؟ در اینجا وقتی آقایون از خانم ها می پرسند 6 درصد خانم ها می گویند که باشه بریم. اون طرف زمانی که خانم ها از آقایون بپرسند که آیا میشود بیایی به آپارتمان من برویم و باهم یک قهوه بخوریم؟69 درصد مردان قبول میکنند و میگویند باشه بریم شما میبینین که یکهو اون 50-50 وقتی قضیه یکم جنسی میشود در زنان 6 درصد قبول میکنند و در مردان 69 درصد یعنی خانم ها حاضر نیستند بیایند ولی آقایون حتی بیشتر از رستوران تمایل نشان می دهند حتی در یک گروه دیگر سوال کاملا جنسی بوده و طرف مستقیم گفته من اینجا هستم تورو دیدمت ازت خوشم اومده و می خواهم برویم آپارتمان من و باهم رابطه جنسی برقرار کنیم. در اینجا وقتی آقایون سوال می کنند صفر درصد خانم ها راضی میشوند و حتی ممکن عصبانی هم شده باشند و بد وبیراه هم گفته باشند در صورتی که جالبه اونطرف قضیه 75 درصد آقایون قبول کردند و گفتن چرا که نه بیا بریم. یعنی از هر 4 نفر 3 نفر حاضر شدند که با یک غریبه سکس کنند. و در واقع گفتن که این همون MC FC این همون چیزیه که 100 سال پیش Darwin گفت و Bateman در قضیه مگس ها گفت و Trivers اون رو فرموله کرد. و زیر ساخت یک زیرساخت هورمونانه است. اینجا Cordelia Fine منتقد جدی این تئوری است. و معتقد است قسمت زیادی از این تئوری خطاست. حالا در چند مبحث میخواهد این مبحث رو نشون بدهد. در واقع MC FC این قضیه رو میگه که آقایون در مسئله جنسی چیز زیادی رو از دست نمی دهند. در جا پیشنهادی دیدند سریع بگویند بله ولی عملا جواب مثبت دادن خانم ها ارزش تکاملی ندارد و میزان باروریشان فرقی نخواهد کرد و تعداد فرزندانی که در طول عمرش خواهد آورد محدود است. و با خیلی گزینشی عمل کردن اتفاق می افتد. منتها ادعای اون اینه که رفتارهای ما به این سادگی که خیال می کنیم نیست. کتاب در فصلهای مختلف چگونه به این قضیه نزدیک می شود؟ مطالب جالب و تأمل برانگیزی رو مطرح می کند. نکته اول روی مسئله ادعا و استدلال روانشناسی تکاملی ، Evolutionary psychology بحث می کند. این Evolutionary psychology با الهام از پژوهشش ها اینجوری ادعا کرده بودند که هنگامی که اجداد بشر بصورت شکارچیان بودند و قبل از شکل گیری تمدن بصورت گله های انسانی بودند مردها همینجوری بودند یعنی سعی میکردند حداکثر ارتباط رو برقرار بکنند و هیچ گونه مهاری روی رفتارشون نباشد. اما Cordelia Fine به خوبی نشان می دهد که شما تجسم کن اون گله های اولیه، اولا بیشتر ماده ها همواره یا باردار بودند یا در دوره ای که داشتن نوزادشون رو شیر میدادند یعنی پذیرش رابطه جنسی و زناشویی نداشتند و باروریشون افزایش بیشتر پیدا نمی کرد. و در واقع اگر مردهایی در اونجا می بودند. که میخواستند که با همه ماده ها ارتباط برقرار کنند. با یکسری استدلال های قشنگ نشون میده که اگر جنس نری 130 ماده رو بخواهد باهاشون ارتباط برقرار بکند، این تازه می تواند به افزایش باروریش به صورت معنا داری در مقایسه با اونی که اینکار رو نکنه افزوده بشه به عبارت ساده تر شما در نظر بگیر یعنی برای اینکه بخواهی فرزند بیشتری داشته باشی چون یک اشتباهی که همه میکنند اینه روانشناسان تکاملی فکر می کنند که یک ابر نر میتونسته پیدا بشه که Testosterone خیلی بالایی دارد، خیلی میل جنسی بالایی دارد و تمام ماده هارو به تسخیر خودش در می آورد. میگه در نظامی که مردم به صورت جمع کنندگان غذا و شکارچیان اولیه بودند این امکان ندارد برای اینکه بتوانی فرزند بیشتری به صورت معنا داری 90 درصد شانس اینو داشته باشی که تعداد فرزندانت از اینکه جفت ثابت داشته باشی افزایش پیدا بکند باید 130 رابطه برقرار بکنی چرا؟ چون خیلی از رابطه ها با افرادی برقرار می شود که در دوره باروری نیستند. یا حامله هستند یا فرزند دارند یا باید حواست به این هم باشه نر های دیگه که بیکار نمی نشینند که همه اونها رو یک نفر با قلدری به سلطه خودش دربیاورد. اونها هم رابطه خودشون رو ادامه می دهند. اصلا چیز جالبی که متوجه شده بود اینکه در خیلی از پرندگان با این تصوری که یک پرنده ای هست که سر دسته اون گله هست و تمام ماده ها از اون حرف شنوی دارند ولی درکمال تعجب وقتی آمدند DNA testing کردند دیدند که آره ممکن است که این نوعی سلطه دارد بر روی اون سیستم و گله پرندگان ولی 95 درصد فرزندان برای اون نیستند. در واقع ممکن مثل اون خروس نر که سر و صدا میکند همه ازش حساب ببرند ولی عملا چیز زیادی گیرش نمیاد. Cordelia Fine به خوبی از Archaeologists ها باستان شناس ها یاد میکند که میگن این قضیه ای که یک نر بتواند تعداد زیادی فرزند از ماده های مختلف داشته باشد زمانی امکان پذیر است که در واقع یک چیزی مثل حرمسرا باشد یعنی شما یک مالکیت فراگیر داشته باشی و اجازه نزدیک شدن به نر های دیگه ندی و در واقع یک قرنطینه کامل از جفت های ماده برقرار بشود و تمام Archaeologists اعتقاد دارند این قضیه به 4-5 هزار سال پیش برمی گردد. یعنی برخلاف اون چیزی که میگن میلیون ها سال تکامل توشه نخیر اونطور نیست و درون اون نظام حرمسرایی زمانی است که مالکیت خصوصی قدرت نوعی از کشور داری و حکومت پیدا بشود که اونها بتوانند یکجایی رو درست بکنند و به کمک سربازان و نیروهاشون اون رو مخصوص اون پادشاه قرار بدهند در غیر این صورت در اون گله های اولیه یک نر نمی توانسته اینقدر قدرت بگیرد که تمام اون ماده ها را تصاحب کند. به عبارت دیگر اون فرصت وجود نداشته که در ژنتیک و DNAما کدگذاری شود به عبارت دیگر ادعای روانشناسی تکاملی کاملا غیر علمی است و مثالی که همیشه میزنند چنگیز خان است در واقع سمبل MC FCچنگیزخان است چون تعداد بسیار زیادی فرزند از زن های متعدد داشته و این زمانی امکان پذیر است که شما قدرت داری ارتش داری و می توانی حرم سرایت را حفظ بکنی و این چیزیه که ماکزیمم 6-7 هزارسال به عقب برنمی گردد. همچون نظام دیوان سالاری عین امپراطوری چین یا مثلا پادشاهان کشورهای مختلف که بتوانند این را نگهدارند. قسمت دوم استدلال Cordelia Fine به تفاوت های مغز مردان در پژوهش های مختلف می پردازد. در طی سال های مختلف ما تعداد زیادی MRI و FMRI داریم از مغز مردان و زنان که بدانیم کدام قسمت کوچکتر است کدام قسمت بزرگتر است. یافته جدیدی که Cordelia Fine اشاره میکند متا آنالیز هایی که Joel انجام داده اینه که عملا ما چیزی به عنوان مغز مردانه و مغز زنانه از نظر ساختار فیزیکی نداریم و حتی اون صفاتی که ادعا می شود در بخشی از مغز مرد ها بزرگتر است در مغز زنان بزرگتر است چیزی که متوجه شدند اینه که هیچ همبستگی واحدی باهم ندارند و پیام ساده ای که میشه داد اینه که ما چیزی به عنوان مغز مردانه و مغز زنانه نداریم بلکه موزاییک مغز داریم بعضی زنان بعضی قسمت های مغزشان بزرگتر است آقایون بعضی قسمت هاشون باهم فرق داره ولی هیچ کدام باهم ، هم جهت نیستند یک مردی که ممکن است قسمت هایی از مغزش زنانه و قسمتی از مغزش مردانه باشد. یعنی هیچ الگوی ثابتی مشاهده نمی شود. عملا بیشتر مغزها وقتی نگاه میکنی یک موزاییکی از صفات دو طرفه است. حتی پرسشنامه ها رو میاد بررسی میکند. تو متا آنالیزهای اخیر هم همینطوره و حتی اون صفات جاه طلبی و قدرت طلبی سلطه طلب باشند رقابتی باشند و… میل به مال اندوزی دارند میل به قدرت دارند دیدند نه این ها همش با هم ، هم جهت حرکت نمیکنند یک نفر ممکنه خیلی ریسک پذیر باشد در عین حال خیلی سلطه طلبه خیلی همدله خیلی مهربانه و به سرگرمی هایی که مردان بهشون علاقه دارند یعنی تست های روانشناسی هم نشون داده که چیزی به عنوان کارکتر مردانه و کاراکتر زنانه وجود ندارد و هر انسانی که داره راه می رود یک نوع موزاییک هست یعنی یک خانم ممکن خیلی به لباس علاقه داشته باشه به طلا علاقه داشته باشه و در عین حال به ریاضیات علاقمند باشد خیلی ام سلطه طلب هست و از خرید ماشین سلاح و اسلحه هم بدش نیاد یعنی شما میبینین که هیچکدام از این ها همبستگی جدی با هم ندارند. 10 صفتی که خیلی خیلی در زنان و مردان تمایز دارند و اومدن در زنان و مردان مختلف سعی کردند تمایزشون رو پیدا کنند. دیدند تفاوت کهن آنها 2/0 است. یعنی معنی اش اینه که شما مثلا یک صفتی رو مردونه بدانید ممکن است در 54 درصد آقایون باشد و 50 درصد خانم ها. یعنی میبینیم تفاوت خیلی کمه و عملا نمی توانیم چیزی را مردانگی یا زنانگی در نظر بگیریم. پس چرا ما اینها رو میگیم اینا به دلیل طرحواره های فرهنگی و یکسری سوگیری ها و جهت گیری هاست که در مورد نژاد ها و اقلیت ها هم این ها رو داریم یک پیش داورید هایی داریم و فکر می کنیم اونها صحت دارند. در فصل بعدی یک مبحث خیلی جالبی هست، این هم مقوله تکانش بری و ریسک پذیری هست می دانیم که یکی از شاخص های صفات مردانه اینه که مرد ها ریسک پذیرترند و خانم ها بیشتر محافظه کارند و تمایل دارند گزینه هایی رو انتخاب بکنند که صحت بالاتری دارد و حداقل پرداخت رو داشته باشه ولی آقایون دل به دریا می زنند و ریسک می کنند یافته های سالهای اخیر رو مرور کرده و چیزهای خیلی جالبی دستگیرش شده مثلا برخلاف تصور اینگونه نیست و ما پدیده ریسک پذیری عام نداریم و روانشناسان مطرح کردند اینگونه نیست که بگوییم یک آدمی ریسک پذیره یکی نیست بلکه اینطوریه که هرکس تو حوزه خاصی ریسک پذیره به عبارت دیگر ریسک پذیری هم موزاییکه به این معنی که مثلا یک نفر در حوزه مسائل اقتصادی خیلی ریسک پذیره ولی تو حوزه مسائل بهداشتی کوچکترین ریسکی نمیکند. و چه بسا یک آدمی که یک قمارباز است و یک رقم های خیلی بزرگی را قمار می کند با ماشینی که چرخش یکم مشکل داره رانندگی نمی کند و یا یک حرفی رو نمی زند که نکند براش تبعات سیاسی و اجتماعی داشته باشد . خلاصه ادبیات ریسک پذیری اینه که ما چیزی به عنوان ریسک پذیری عام نداریم ریسک پذیری ما Domain specific یعنی مختص حوزه است و چیز جالبی که وجود داره اینه که آره خانم ها در خیلی از از حوزه ها از مرد ها ممکن ریسک پذیر تر باشند و اون رو بررسی کردند مثلا در روابط اجتماعی شما گاهی اوقات این حس رو داری که دخترا گاهی اوقات یک کارایی رو میکنند که مردها میمانند این چه دلی داره ، چه ریسکی کردی و روابط بین فردی گاهی اوقات ابراز نظر میکنند و تازه یک مسئله دیگه ام وجود داره اینکه ریسک بایستی ارزیابی بشود یک آدمی که توان مالی بیشتری دارد اینکه بیاد ریسک اقتصادی بکند کمتر ریسک تعریف می شود تا اون کسی که نداره .ادبیات ریسک پذیری یک چیزجالب دیدند مثلا سابقا در تست های روانشناسی میگویند آقایان ریسک پذیر ترند ولی درستش اینه آقایون سفیدپوست ثروتمند غربی ریسک پذیر ترند و این می تواند توضیح دهد که صرفا آقا بودن و Testosterone نیست که ریسک پذیرت می کند اینکه در جایگاه بالاتر و متمول تری هستی و سیستم هم پشتته مطمئنا مرد سفید پوست متمول در آمریکا سیستم اقتصادی سیستم درآمدزایی سیستم رسانه های جمعی پشتش هست برای همین می تواند دل به دریا بزند و یک کارایی بکند برای همین اونجا دیدند که اگر شما مرد یک گروه اقلیت باشی ریسک پذیری ات از زن گروه اقلیت کمتر است پس نشون میده داستان به Testosterone نیست داستان به این موقعیت اجتماعی ات هست وقتی شما در هرم اجتماعی بالاتر باشی صفاتی رو نشون میدی که به غلط فکر میکنند صفات مردانه ریسک پذیر قدرت طلب و رقابتی است. اون چیزی که خیلی از صفات ما رو نشون میده و ما به ظاهر فک می کنیم صفات مردانه است. درواقع صفات مسلط بودن هست شما وقتی در نوک یک higher-rankingیک سلسله مراتب قرار گرفته باشی صفاتی را نشان می دهی که این صفات مردانه است چون در بیشتر نظام های higher-ranking سلسله مراتب آقایون در نوک هرم هستند پس به غلط تصور میشه این صفات برای مردهاست. مطالعات جدیدی که در چین و در کشورهای شرقی صورت گرفته نشون داده که وقتی خانم ها هم در اون هرم قدرت بالا می روند. دقیق صفاتی را نشان می دهند که ما امروز بهش میگوییم صفات مردانه یعنی میل به پول، قدرت، سلطه به دیگران، و حتی اون مقوله انتخابی نبودن گزینه ها در رابطه جنسی. مثلا مطالعاتی را خود Cordelia Fine بهشون اشاره می کند که جایگاه ماست که صفات ما را نشان می دهد نه جنسیت ما. مثلا در چین دیدن با افزایش جایگاه اجتماعی خانم ها ، خانم ها کمتر به ثروت پول ماشین خوب داشتن شوهر حساسند. و کم کم در گزینه ها دارند این رو مطرح می کنند که تیپش و قیافهش خوب باشه، ظاهر فیزیکی جذاب داشته باشه. در نظریه MC FC اینو میگه که خانم ها وقتی می خواهند انتخاب کنند صفاتی مثل موقعیت و وضعیت اجتماعی خوب تسلط قدرت استقامت و پایداری در روابط اجتماعی را در جفتشون دوست دارند. در صورتی که آقایون صفات ظاهری فیزیکی جوان بودن داشتن بدن و چهره خوب را مطرح میکنند و باز منشاء این را Testosterone میدانند در صورتی که مطالعات اخیر داره نشون میده نه خیر این داره معکوس می شود و اونی که بیشتر صفات ظاهری دوست داره ماله مرد یا زن بودنش نیست مال بالا تر بودن در قدرت و هرم سلسله مراتب هست یا higher-ranking هست. و حتی شامپانزه هایی که در هرم قدرت هستند اونا صفات مردانه نشون می دهند یک شامپانزه نری که در نوک هرم نیست اون پایین هست یک صفاتی را نشون می دهد که ما فکر می کنیم صفات زنانه است خیلی مهر طلب می شود با بچه ها بازی می کند سعی میکند خیلی سرگرم کننده باشد شوخی می کند با ماده ها ولی اونکه در راس هست خیلی قدرت طلب و سلطه طلب است نگاه تیزبین دارد و همه فکر می کنند بخاطر Testosteroneش هست ولی در صورتی که برای اون نوک هرم بودنش هست و بنظر میاد که این مسئله جالب دیگری است در قضیه ریسک پذیری و در کتاب های مشهور به این اشاره کردند که اینکه آقایون ریسک پذیر تر از خانمها هستند عملا یک خطای اندازه گیری و بد فهمیدن مقوله ریسک پذیری است یعنی Cordelia Fine معتقده ما چیزی به عنوان صفات مردانه و زنانه نداریم که بعدا بخواهیم اینها رو اندازه گیری بکنیم و اینا میراث فرهنگی هستند. در مبحث بعدی کتاب بعضی ها میگن نمیشه Testosterone رو انکار کرد که Testosterone که به افراد میزنی هیکلشون بزرگ میشه صداشون کلفت میشه استخوان ها ضخیم می شود رویش موها زیاد میشود به نوعی میشه گفت قدرت طلبی و اینا هست دیگه Cordelia Fine چندتا توجیه قشنگ میکنه 1- اینکه خانم ها هم دارای تسترون هستند این نیست که تستسترونشون صفر باشه و در عین حال یک چیزجالب دیگهای رو بیان میکند که بسیاری از Endocrinologists متخصصین غدد به خصوص اون هایی که انورولوژی های رفتاری بهش اشاره می کندد می گویند درسته که سطح Testosterone در خانم ها خیلی پایینه ولی حساسیت گیرنده ها هم به این هورمون خیلی بالاست. یعنی سطح خیلی مهم نیست بلکه حساسیت گیرنده ها مهم است. اینکه در مردان چندین برابر ترشح می شود به این معنی نیست که در خانم ها بی ارزش است و در آقایان با ارزش. Cordelia Fine به مطالعاتی اشاره می کند که خلاصه را به صورت فهرستی بهتون می گویم. مثلا چیزی که نشون داده اینه که : 1-سطح Testosterone ارتباطی با رفتار جنسی، ریسک پذیری و جایگاه اجتماعی و اون صفات مردانه ای که ما تصور می کنیم ندارد. برای مثال اون آقایی که سطح Testosteroneش بالاتره قدرت طلب زورگو و قلدری نیست. حتی دیدن بعضی از آقایونی که Testosterone بالاتری دارند در روابط جنسی میل کمتری دارند. و Testosterone بالاتر تنها چیزی که به صورت معنا داری در مردان نشان داده این بوده که تمایل به رفتارهای خود ارضاییشان را بیشتر کرده. ولی وقتی وارد یک رابطه زناشویی و دو نفره پایدار می شوند، میل جنسی کمتری نشون میدهند. همین قضیه در خانم ها هم وجود دارد. و جالبه چیزی که هست اینه که در خانم ها ارتباط دارد یعنی خانم هایی کخ Testosterone بیشتری دارند، میل جنسی بیشتری نشون می دهند و صفات خطرپذیری شون یک مقداری بیشتر می شود. اگر شما بپرسین Testosterone دارای تاثیر در رفتار مردانه هست؟ میگن آره داره ولی در خانم ها نه در آقایون. وگاهی اوقات افزایش و کاهش Testosterone علت رفتار نیست بلکه معلول رفتار است. مثلا دیدن آقایون بعد از ازدواج سطح Testosteroneشون میاد پایین. حالا این میتونه معنی های مختلف سنتی یا مدرن داشته باشد. و از اون جالب تر وقتی آقایون پدر میشوند بازم Testosteroneشون میاد پایین و باز از اون جالب تر اینکه تعداد ساعاتی که پدر با فرزندش میگذرونه باز یک ارتباط معکوسی با سطح Testosteroneش دارد. یعنی اونی که 4 ساعت وقت با نوزادش میگذرونه Testosterone کمتری نسبت به اونی که نیم ساعت وقت می گذراند دارد. تزریق Testosterone بیرونی باعث افزایش صفات مردانه سلطه طلبی و قدرت طلبی و مسئله تنوع طلبی جنسی نمی شود. پس میبینم که در واقع اسم Testosterone بد در اومده و کتاب این مسئله رو اشاره می کند که تستسترون پادشاهه و اون شیر نری که ما حس میکنیم پادشاهه قویه شجاعه جاه طلبه غیور مال Testosteroneشه باید بگیم نه خیر مال Testosteroneش نیست. و این یک تفکر ساده انگارانه بیولوژیکی است. و جامعه مردسالار چون خوشش اومده این دوتا را باهم تلفیق کرده که در اصل اینگونه نیست. و اینکه کلا اصطلاح Testosterone Rex از کجا میاد کار خانم Cordelia Fine نیست، کاره یک فرد دیگری است به اسم Richard Francis او هم یک کتاب جالب دارد برای 2004 است و اسمش هست Why men won’t ask for directions چرا مرد ها آدرس نمیپرسند؟ که اون دیدگاهی که سالیان گذشته انبار شده رو زیرسوال برده که مرد ها Testosterone دارند و یکی از چیزهایی که Testosterone ایجاد میکند قدرته هوشه و قدرت خوب فضایی دارند یعنی می توانند نقشه رو به خوبی درک کنند قدرت جهت یابی خوبی دارند برای همین جهت نمی پرسند ولی خانم ها در رانندگی گم می شوند. مسیرهارو اشتباه می کنند باز بخاطر اینکه Testosteroneشون پایینه. ولی اینطور نیست و این یک مسئله کاملا اجتماعی و یادگیری است. نقش Testosterone خیلی در قدرت و جاه طلبی زیر سوال هست و اما اگر ما تفاوتی در سطحش میبینیم بیشتر واکنشی است. در اینجاست که اصطلاح قشنگی را از Patrick Clarkin بیان میکند، چون میگه با جمع بندی به این نتیجه برسیم که بالاخره Testosterone و آقایون تمایلشون چیه یا مثلا خانم ها تمایلشون چیه ما monogamy داریم یعنی تک همسری داریم. چون یکی از ادعاهایی که وجود داره میگن Testosterone عنصری هست که علیه monogamy کار میکند. و افراد به چندهمسری علاقه دارند. بخاطر Testosteroneشون Patrick Clarkin میگه که نوع بشر رو که من بررسی کردم به این نتیجه رسیدم که نه monogamous هست نه polygamous بلکه نژاد و گونه بشر (Blank)–ogamous است. Blank یعنی سفید، یعنی هیچ گرایشی به هیچ کدام ندارد. یعنی خالیه هرچی دوست داری میتونی روش بنویسی. و اینکه بشر monogamous یا polygamous هست که مقوله کاملا فرهنگی اجتماعی و تاریخی است. توی DNA ما نرفته توی سیستم هورمونال ما نرفته و ما بایستی یکجوری این رو اصلاح کنیم اینهمه شما میبینید به ظاهر بخشی برای علم ناقص و مطالعاتی است که خیلی دقیق صورت نگرفته و این مطالعات بر می گردد به عصری که خانم Alice Dumorat بهش میگه عصر گنادها که در این کتاب بهش اشاره نشده است. Cordelia Fine در اون یکی Delusions of Genderکتابش هم ادعا می کند که بسیاری از رفتارهای جنسیتی یعنی مردانه و زنانه بیولوژیک و هورمونی نیستند. و سازه های اجتماعی فرهنگی هستند. در واقع social contract هستند. و ما به غلط نتیجه گیری می کنیم و گاهی استتناج های غلط از حیوانات ما رو به این نتیجه میرسونه که لابد چیزی که در خروس هست در موش هست در انسان هم مصداق دارد. در صورتی که اشارات خوبی خانوم Alice Dumorat داره Cordelia Fine و هم August که اتفاقا در نظام حیوانات هم اونجوری که ما فکر میکنیم نیست. اینکه نر ها همشون پرخاشگر سلطه طلب و رقابتی هستند و ماده ها خیلی آرامند یکی از فصولش را Cordelia Fine در این کتاب Testosterone Rex قشنگ شروع می کند میگه که اگر ما بانک Lehman Brothers داشتیم آیا این بانک سقوط میکرد یا نه چون یک عده اونهایی که این دید ساده نگری رو دارند میگن که آره سقوط نمیکرد. میدانید که Lehman Brothers یکی از اون بانک های مشهور آمریکا بود که اینقدر مدیران اون ریسک های عجیب و غریب اقتصادی کرده بودند که در اون بحران سال 2008 یکی از دلایل collapse فروپاشی اقتصاد جهانی بود. و خیلی ها میگفتند ببین در هیئت مدیره اینها فقط نر ها نشستند و نر ها Testosterone ها زده بالا و اینها شروع کردند به رفتارهای پرخطر و بدون رعایت عدالت و کمک به همنوع ریسک کردن برای اینکه ثروت اندوزی بکنند و اقتصاد جهانی رو زمین زدند . ایکاش ما بجای Lehman Brothers ، Lehman sisters داشتیم. یعنی اقتصاد قدرت و حکومت رو بدن دست خانمها و چون اونها اون Testosterone رو ندارند. اینقدر سلطه طلب نمیشوند اخیرا هم خیلی مثال هست مثلا کشورهایی که خانم ها در راس سیستم قرار دارند خیلی ملایم تر برخورد میکنندو اون جنگ افروزی رو ندارند. درصورتی که Cordelia Fine میگه نه اون چیزی که باعث collapse، Lehman Brothers شد یا نظام های مردانه ، این نیست که صفات مردانه است بلکه اصولا هرکسی در نوک هرم قرار میگیرد این صفات رو نشون میدهد یعنی اگر شما یک پول انبوهی بدی دست خانم ها و اونها رو در راس هرم قرار بدی، اونها بگونه ای رفتار میکنند که شما بگی اینها از هر مردی مردانه تر دارند رفتار میکنند شروع میکنند زیراب بقیه رو زدن، احتمالا استفاده جنسی کردن از همکاران و اطرافیان و پرخاشگری یعنی در واقع چیزی که رفتار مارا نشان می دهد اون جایگاه ما در هرم اجتماعی است. ولی این رو باید بگم که یک بخشی از کتاب میلنگه، اینکه در واقع اون صفاتی که به مردها نسبت می دهیم بخاطر Testosterone، کروموزوم y و مرد بودن نیست. اینکه وقتی در سلسله مراتب قدرت بالاتر قرار گرفتی اینگونه رفتار میکنی. فقط یک سوال هست که چرا در بیشتر تاریخ آقایون اون بالا قرار گرفتند؟ به این قضیه Cordelia Fine نمی پردازد. یعنی چرا در جهان بیشتر فرهنگ ها در جامعه ها به صورت مرد سالار درآمده اند. این اون جایی که نمیپردازه بهش و من باید سعی کنم در مطالعات به توجیه دیگه ای بپردازم و این توجیهی که جایگاه رفیعتری اقتصادی قدرتی چه در دسته های حیوانی تو بعضی از دسته ها در جنس نر قرار میگیرد لااقل خوب توضیح داده که تاثیر Testosterone نیست. و این ساده انگاری ما راجب جنسیت قابل بخشش نیست. آدم از حجم کتاب های به ظاهر علمی که به این قضیه میپردازند تعجب میکند که یک چیزی رو اینقدر بازاری کردند و فروختند. از خانم Carol Tavris مسئله ای رو میگه خانم Carol Tavris ، در ایران شناخته شده است. ما چند کتاب از او داریم و کتاب مشهورش هست، روانشناسی خشم و همچنین یک کتاب دیگر Mistakes for make, but not by me اشتباهات صورت گرفت ولی نه توسط من. کتاب هم در فارسی ترجمه شده به نام کی بود کی بود؟ کتاب روانشناسیه جالبیه ولی خانم Carol Tavris راجب این مسئله تعریف جالبی دارد. میگه همه ما این تصور را داریم. که دنبال ذات مردانه و ذات زنانه هستیم. و معتقدیم که اگر عناصر فرهنگی، اجتماعی، یادگیری، محیطی، اقتصادی رو حذف بکنیم. آخر سر به اون هسته مرکزی زن و مرد میرسیم. که ذات زنانه و ذات مردانه را خواهند داشت که احتمالا بیولوژیکی است. در صورتی که خانم Carol Tavris میگه اشتباه ما اینه اون لایه هایی رو که داریم میکنیم اونا در اصل ذات هستند. و ما در واقع حواسمون نیست باید از این قضیه دوری کنیم که تصور کنیم که یک ذات set fix اون تو وجود دارد. که توسط آموزش، فرهنگ، اجتماع، سنت و این ها دستکاری شده. تصور کنیم که یک ذات یک sense یک Natural sense یک طبیعت زنانه یک طبیعت مردانه داریم. اون معتقده که همه این عناصر جزء طبیعتند میراث سالیان سال فرهنگی، اجتماعی سنتی را باید جزو ذات تلقی کرد. در مجموع کتابی خواندنی است. یک مقدار تکنیکال است و در اون مقاله زیاد دارد. آمار زیاد دارد References زیاد دارد و شاید کمتر بشه اون رو به راحتی یک کتاب داستان خوند باید شما مرتب توقف کنیم روی اون پژوهش ها فکر کنیم. و آمار و اینهاش رو ،روش نگاه کنید. ولی جزء کتاب هایی هست که من توصیه میکنم. امیدوارم بخونید و براتون آموزنده باشد.