اگر موافق هستین ادامهی بحث مرور و بررسی کتاب هنر چگونه اثر میکند تعلیف خانم الن وینر رو دنبال بکنیم و ببینیم که مباحث دیگری ایشون بحث میگذاره و چه نتیجهگیریهای جالبی رو میخواد در واقع ارائه بده. منتها من پیشتر یک پدیده رو هم خدمتتون عرض کنم یک مسئله خدمتتون عرض میکنم ممکنه شما این احساس رو داشته باشید که خب خیلی جاها به نتیجهی نمیرسه نمیتونه در واقع جمعبندی قاطعی بکنه ولی خب این دیگه میشه گفت تقصیر من یا خانم وینر نیست. من فکر میکنم علم ما جهان علوم شناختی هنوز به اون مرحله از تکامل رسیده که خیلی از سوالات بتونه پاسخ بده. اگه یادتون باشه از بخشهای قبل خدمتتون عرض کردم که خانم وینر در جستجو و تلاش برای این هست که نشون بده ما بالاخره شاخصهای عینی و درواقع مستقل از فرهنگ و یادگیری داریم که میتونه در بها دادن به هنر ارزش گذاشتن به هنر وجود داشته باشه دیدیم مثلا به تست وست اشاره کرد کار آیزنگ و همکارانش که بعضی از اشکال بعضی از ترسیمها بعضی از رسمها در واقع میشه گفت هارمونیکتر تلقی میشن و حتی افرادی که از فرهنگهای دیگر با فرهنگ غربی هیچ تماسی ندارند احساس میکنن که یکی از آثار به اون یکی ارجح هست و بهتر پس ما بالاخره یک شکل گیری یک جهتگیری بنیادین توی ذهنمون ممکنه در مورد هنر داشته باشیم و باز خدمتتون یادآوری کنم که خانم وینر همیشه معترفه که خیلی دوست داره بتونه ثابت کنه ولی عملا به این راحتی نیست. ادامهی کتابش به یک بحث دیگه میپردازه نقش تلاش و مهارت در اثر هنری. ایا اثر هنری که بیشتر زحمت برده بیشتر روش وقت گذاشته شده بیشتر در واقع تلاش دیده تا اثر به بار نشسته آیا مردم اصولا به اون بیشتر بها میدن؟ فکر کنید نقاشی که دو روز کشیدهشده در مقابل نقاشی که دو سال در واقع کار برده آیا این یک بردار عینی نمیتونه باشه آیا یک مبنای عینی نمیتونه باشه که مثلا ما بگیم خب هنرهایی که بیشتر زحمت کشیدن روش بیشتر زحمت برده احتمالا کیفیت بهتری داره؟ و یه مسالهی دیگه هم هست و اونم مسالهی مهارت مهارت تا حدی میشه اون رو عینی کرد میشه اون رو در واقع یک تعریف عملیاتی ازش ارائه داد اگر کسی که اون اثر رو خلق کرده مهارت بیشتری داره آیا اصولا اثرش بیشتر بها خواهد یافت؟ پژوهشها در این مورد چی میگن ؟ خانم وینر یه مقداری پژوهشهای جالبی رو هم در این درواقع حوزه به بحث میذاره. به عنوان مثال شما نگاه کنید یه بحث جالبه دوستان فقط مسالهی هنر نیست من خیلی ذهنم درگیر کرد و فکر میکنم به مقولهی تکامل هوش و اصلا تکامل این مغز انسان هم به نوعی در واقع به این بحث برمیگرده حالا حتی اگر شما نمیخواین از جنبهی هنری بهش نگاه کنید یه ذره این رو تو ذهنتون تامل کنید بچرخونید چون میخوام تو در واقع برنامههای دیگه به اون اشاره کنم. ببینید اشارهای که میکنه اینه که مثلا میگه شما نقاشی سمت چپ رو نگاه کنید کار giotto san loernzo مقایسه کنید با نقاشی سمت راست کار Robert campin/ a man احساس میکنید که در واقع اولا سمت راستی خیلی زحمت بیشتری برده خیلی ریزهکاریهای بیشتری داره به قول امروزیا بخوایم بگیم پیکسل بالاتر یعنی شما ببینید خیلی رئال تر به نظر میرسه جزییات خیلی بیشتری داره و کودکان هم این متوجه میشن یعنی وقتی این دو تا رو نگاه میکنن این حس رو دارن که آره سمت راستی خیلی جزییات بیشتری داره پس زحمت بیشتری برده و ارزش بیشتری خواهد داشت. یعنی به گونهای میان ارزش رو به زحمتی که روش اعمال شده ارتباط میدن. حالا همینجا یه بحث فرعی دیگه خدمتتون عرض کنم این بحث فرعی از نظر علوم شناختی و مقولهی تکامل اهمیت. داره خیلی از متخصصین علوم شناختی اونایی که روی مقولهی هوش کار میکنن میگن چه اتفاقی افتاده که سمت چپی به سمت راستی رسیده ؟ فاصله اینا شاید حدود صد سال بیشتر نباشه حتی اگر بخوایم دقیقتر صحبت بکنیم اونایی که این آثار هنری و از نظر میزان جزییات و اینا بحث کردن یک ادعایی میکنن میگن من توی تاریخ هنر و هنرهای تجسمی اطلاعات زیادی ندارم کتاب خانم وینر این رو گفته و من راستش فرصت نکردم خیلی بیشتر در منابع دیگه دنبال کنم. که اشاره میکنه که از حوالی سال هزار و چهارصد و بیست تا سال هزار و چهارصد و بیست و هشت یعنی یک برهه یک پنجرهی هشت ساله ناگهان ما شاهد افزایش در واقع اون جزییات و دقیق شدن آثار تجسمی و نقاشیها هستیم و حتی معتقدند که میتونیم به دقیق بگیم کار مکتب اولیهی فلمیش بوده یا مکتب اولیهی هلندی بوده flemish early netherlands یا early flemish و حتی اسم میبرن میگن van eyck و robert campin و roger vanden vanden اینها سه نفر بودند که ناگهان تونستن یک جهش تکاملی و در واقع یک جهش عمیق به جزییات نقاشی ها بدن. حالا من از جنبهی هنریش نمیخوام دنبال جنبهی دیگه میخوام دنبال کنم. چه اتفاقی تو مغز این نقاشها افتاده این الری فلمیش ها که تونستن اثر سمت چپ رو ارتقا بدن یا اثر سمت راست؟ آیا بیولوژی اینا تغییر کرده آیا ما شاهد جهش ژنتیکی هستیم؟ جهش ژنتیکی دوستان عزیز خیلی بعیده! حالا فرض کنیم که یه مقدار افراط شده باشه و گفته باشن که هزار و هشتصد و بیست بیست و هشت نیست حالا یک گسترهی وسیع تر باشه شما فرض کن باشه دیگه بیشتر از اون که نیست در یک دورهی صد ساله شما شاهد هستید که ناگهان چقدر رنگآمیزیها چقدر جزییات افزایش پیدا میکنه. خب این یه پدیدهی خیلی پیچیدهای شناختی هست. شما همین رو در مورد بقیهی ابزارهای ساخت بشر داریم ابزارها تلاش بیشتری میبرد به تدریج شاهد پیچیدگی بیشتر میشیم. منتها این جهشها خیلی زمان برده مثلا شما نگاه کنید یکی از مشهورترین تکاملها در پیچیدگی و افزایش جزییات و ظرافت این تبرها یا این میشه گفت که سنگهای تراش داده شده توسط اجداد ما homoerectus و اجداد حتی قبلتر این هست که بهش میگن درواقع ابزارهای oldowan این ابزارها شاید سه میلیون سال پیش بوده یه تیکه سنگ رو شما میبینید از سه چهار جازدن و درواقع تیزش کردن منتها تقریبا یک و نیم میلیون سال دقت بفرمایید دوستان یک و نیم میلیون سال و پونصد سیسی افزایش حجم مغز. یعنی اینکه یک مغز که شاید بین پونصد تا هفتصد سیسی بوده تونسته برسه به یک مغزی که هزار تا هزار و دویست سی سی یعنی تقریبا به جمجمه انسان مدرن. طول کشیده تا این ابزار اردوان به ابزار acheulean . یعنی آشولین رو نگاه میکنید مثل این تکامل اون دو تا نقاشی یک افزایش شما ظرافت میبینی بیشتر کاربرد تعداد برشهایی که خورده بیشتر ولی مقایسه کنید واقعا خیلی نیست ولی فاصلهیی تا تقریبا یک و نیم میلیون سال و پونصد سی سی افزایش جمجمهاست که تونسته بشر این رو تراش بده برسونه به اون یکی! شما حالا اگر ادعای قشنگ الن وینر ور بپذیرید ظرف هشت سال شما شاهد یک تکامل هستی که کارهای در حد giotto san loernzo به این نقاشیهای رابرت کمپن یا ون آیک. چه اتفاقی افتاده حجم مغز قطعا افزایش پیدا نکرده خیلی بعید تغییر ژنتیکی باشه پس این complexity از کجا اومده؟ من در مباحث دیگهای که در اینستاگرام معرفی میکنم مثلا یکی از موارد هست به نام مزیت انسان به پدیدهای به نام ratcheting of complexity اشاره میکنم. یعنی این که به نظر میاد انسانها میتونن پیچیدگی و سریعا به دست بیارن و به هم نوع خودشون منتقل کنند و درواقع ما آنچه که داریم اصطلاحا بهش میگن تجمع فرهنگی complete coacher در واقع اون تغییراتی که به صورت حالا سبک هنری هست یا ابزارسازی هست یکی از گونههای بشر اون رو کشف میکنه خیلی سریع میتونه به بقیهی همنوعانش یاد بده و جالبه که افرادی مثل Joseph Henrich معتقدن جملش خیلی جملهی پیچیدهای یعنی آدم به فکر فرو میره میگه این تکاملی که شما اینجا میبینید از جوتو به رابرت کمپن واقع تکامل زیستی مغز هست ولی تکامل ژنتیک مغز نیست. جمله را تکرار میکنم ما شاهد biological revolution هستیم ولی genetic revolution نیستیم. حالا این رو شما تو ذهنتون نگه دارید بذارید توی درس گفتارهای دیگه بریم بپردازیم یعنی بین ذهن درواقع گیوتو و وندوایدن یک تفاوت بیولوژیک ناشی از سرایت فرهنگ شکل گرفته و در واقع سیناپسهای مغز او خیلی افزایشیافته که تونسته اثر سمت اثرهایی در حد سمت راست و رسم کنن حالا من همینجوری تو اینترنت گشتم و اون کارهای flemish early netherlands یا early flemish هلندی اولیه نگاه کردم راست میگه! اینا یه دفعه مثل اینکه یه چیزی اتفاق افتاده Piaget اینو در مورد کودکان میگه ما این رو هم داریم که یه دفعه شما حس میکنید که بچهی شما کودک شما از یک استیک مرحله که رد میشه یه جهش داره، مثلا حجم رو متوجه میشه قانون بقای حرکت یا بقای ماده متوجه میشه و بعد این اتفاق میره جلوتر ولی قطعا کسی این رو مطرح نمیکنه که اینجا ژنتیک نقاشان قرن دوازدهم سیزدهم یه دفعه عوض شده و در قرن پونزدهم در ناحیه هلند شماها هستیم ولی این تلاش بیشتر و در واقع رئالیسم بیشتر یکی از حوزههای خیلی جالب علوم شناختیست. در مورد حرکت از oldowan به acheulean میگن تفاوت ژنتیکی هست و درست میگن چیزی که تونسته یک مغز هزار و دویست سی سی ایجاد بکنه واقع حتما ژن هاش فرق داشته ولی در مورد این سریع شدن تکامل رو چگونه میگیم؟ دور نشیم برگردیم به مقولهی تلاش .پژوهشهای جالبی هست که یک کار یک اثر حالا چه اثر هنری باشه که یک ابزار باشه وقتی کار بیشتری برده زحمت بیشتری برده تلاش بیشتری برده از نظر انسانی که اون رو ارزیابی میکنه بهای بیشتری داره. منتها این به کی برمیگرده به خیلی اول شش ماهگی هشت ماهگی یه سالگی و شما طبیعی که نمیتونی از یک کودک هشتماهه بپرسی که کدوم یک زحمت بیشتری داره و به کدوم یک بهای بیشتری داد ولی پژوهشهای خلاقانهای ابداع شده که در واقع من یه نمونش رو نشون میدم خانم وینر به این اشاره داره. فکر کنید که یک موجود قرمز هست این در واقع صورتک قرمز هست یه موجود آبی داریم یه موجود زرد مثلثی داریم در فیلمها و انیمیشنها و کلیپهایی که به اینا میدن مثلا شما شاهد این هستید که این موجود قرمز میاد از روی این مانع میپره میره پیش این آبی اینجا مانع یه ذره بزرگتر است یا در این سمت راست شما شاهد این هستید از یک سطح شیبدار میره بالا از اینجا یک سطح شیب دار خیلی بیشتر میرود. ولی وقتی پای رفتن به سوی او موجود مثلثی زرد هست، حتی مانع بلندتر و دیوار خیلی ارتفاع بیشتری داره یا سطح شیبدار خیلی شدید یعنی در اینجا میتونید اینجوری در نظر بگیرید که در واقع این قرمز برای رسیدن به آبی زحمت میکشه ولی برای رسیدن به زرده خیلی بیشتر زحمت میکشه و این رو شما در این دوگونه در واقع تصویرسازی و انیمیشن خواهد دید. حال پژوهشها اینجوری هست که اگر کودکی شاهد این باشه کودکی که هنوز به مرحلهی زبان نرسیده روی شیش ماه کار شده روی هشت ماه کار شده ده ماه کار شده و در واقع این صحنهها رو نگاه کنه بعد از اینکه این مرحلهی اول شاهد تلاش این قرمز برای رسیدن به آبی یا زرد بود اگر فرض کنید که یک حالت خنثی بذارن که دیگه مانعی نیست رفتن قرمز به سوی مثلث براش تعجبآوره یا رفتن قرمز به سوی آبی؟ یعنی به عبارت دیگر برای اونیکه دل سوزوندی برای اونی که بیشتر تب کردی برای اون که بیشتر جون کندی تو مرحلهی جداگانه سمت کدومش بری برای کودک تعجب کمتری داره خب این پژوهشها رو خیلی راحت میشه انجام داد اگر کودک به این تعجب کرد نشون میده مفهومی از تلاش نداره یعنی به تصویر سمت چپ در صورتی که اگر به این یکی طبقه تعجب کرد اون موقع میشه احساس کرد که خیلی بیشتر برای مثلث زور زدی تو که برای مثلث خیلی بیشتر تلاش کردی پس چی شد که حالا که هیچ مانعی نیست رفتی طرف آبی باید میرفتی طرف مثلث و جالب دیدن که کودکان از حدود یکسال واضحا این سوگیری رو پیدا میکنن یعنی اگر این زحمت کشیده اون توی تصاویر قبلی و رفته به سوی مثلا اون مثلث زرد بعد حالا اینجا هیچ مانعی نیست میره آبی رو انتخاب میکنه شوکه خواهند شد و در چهرهی اونها شما شاهد یک حالت تعجب خواهید بود. که در واقع دوربینها این رو ثبت میکنند و میفهمند کودک تعجب کرده. خب حالا حتی مدل دیگش این خندق هست که مثلا قرمز از روی یک خندق در واقع باریکتر میپره تا این که از روی یک خندق بلندتر بپره و بعد باز تو مرحلهی سوم درواقع کجا تعجب خواهد کرد وقتی هیچ خندقی در کار نیست. واضح شما این رو میبینید که ده ماهها مثلا توی این مقاله روش پژوهش قشنگی صورت گرفته و توی زورنال معتبری مثل scirnce چاپ شده. What s worth the effort چه چیزی ارزش اداره ten month old infants infer the value of goals from the costes of actions یعنی شما میبینید اگر به سمت بعدا اونی بره که کمتر براش تلاش کرده کودذک تعجب خواهد کرد. در واقع توی نگاه کردن زمان نگاه کردن کودک تاثیر خواهد گذاشت من توی مباحث دیگه به این مساله اشاره کردم که در واقع کودکان به پدیدهای که باور قبلی اونها رو نقض میکنه و براشون احساس سوپرایز احساس تعجب میاره بیشتر خیره میشن پس اگر شما ببین کودک ببینه که بعدا این قرمز میره طرف آبی رنگ یعنی اونی که براش کمتر زور زده lower value زمان بیشتری به اون تصویر نگاه میکنه یعنی این تصویر آخر شما اگر اونجا ملاحظه بفرمایید اگر این اتفاق بیفته و قرمز بیاد بره طرف آبی، آبی بیشتر به این اسلاید خیره میشه تا این یکی چون این یکی بهگونهای با انتظارات و باورهای او در تضاد و این نشون میده که در ذهنش شکل گرفته که باید بین زحمت کشیدن و ارزش ارتباطی وجود داشته باشه، value بایستی با زحمت ما بخونه. به همین دلیل معتقده که توی آثار هنری یکی از مبنا و ملاکهایی که شما اثر رو ارزشمندتر میبینید مقدار زمان زحمت و به قول و خودمون اون زور زدنی که خالق اثر توی اون اعمال کرده. به همین دلیل در واقع یکی از شاخصهای عینی بودن برمیگرده به اینکه چه مقدار زمان برده و چه مقدار تلاش کرده و وقتی ما بیایم بگیم که تلاش نبرده یا مهارت نبرده افراد احساس درواقع تعجب خواهند کرد نمونش اینه این عکس اسلاید هشتاد و پنج رو نگاه کنید راستش و بخوای منم تا این بزرگ نکرده بودم و فول اسکرین روی لپتاپ نتونستم با کیفیت بالا نگاش کنم باور نمیکردم یعنی تو کتابش این عکس کوچیک هست و وقتی آدم نگاه میکنه این حس داره خب عکس قشنگی تو یک منظره گرفته شده درصورتیکه یک نقاشی و ببینید یک نقاشی Hyperreal هست. جزییات داره و کسی که این رو خلق کرده بسیار زحمت کشیده. وقتی که اومدن به افراد گفتن این عکس رو نمره بده تقریبا یک نمرهی متعارف گرفته ولی وقتی گفتن این نقاشی ناگهان میبینید ارزش هنریش چندین پله رفته بالا پس پژوهشها تایید میکنند که اگر تو اثری زحمت زیاد برده باشه اون اثر درواقع بهای بیشتری خواهد داشت . حالا باز یه بحث دیگه صورت میگیره که یه پژوهش دیگهای رو اشاره داره ، یک مقدار خانم وینر بین پژوهشهای قشنگی رو اشاره میکنه و باعث به نوعی بارقههای خلاقیت و تفکر میشه ولی شاید خیلی منسجم دنبال نشه تو همون یک پدیدهی دیگه رو مطرح میکنه یک نقاشی دیگه هست کار Lorenzo lotto که بعد از اون مکتب در واقع اولیهی فلمیش و هلندیست و همینطور که شما میبینید دیگه خیلی تصاویر رئال هستن خیلی زحمت زیادی بردند جزییات زیادی دارند و در واقع اسم این اثر است زوج، portrait of a couple منتها چیزی که خیلی بحث انگیز شده و تو کتاب حالا نمیدونم شاید یک نوع اشتغال ذهنی شخصی خانم وینر چون بر روی این مقاله داره و کار کرده اینه که وقتی این اثر اومدن ارزیابی کردن متوجه شدن این نقطه یه مقدار پرسپکتیو خوب نمیخونه و یه مقدار تار هست در واقع شما شاهد این هستید که بعدا توی اثرها اومدن دیدن زاویهی امتداد این خطوط و همچنین این انتهای این یه مقدار مات هست و خانم وینر خودش این نظریه را مطرح کرده و با چند نفر دیگه یک مقاله داره که این اثر ودرواقع ادعای ایشون اینه که این افزایش قدرت ترسیم رئال و اتفاقی که در سالهای هزار و هشتصد هزار و چهارصد تا هزار و چهارصد و بیست و هشت این افتاده این که اینها نقاشان تونستن از لنز استفاده بکنن و در واقع شما شاهد یک تکامل یک ابزار کمکی هستید . لنز به معنی اینکه یا اومدن عدسی گذاشتند و روی دیوار تصویر منعکس کردند بعد نقطه گذاری کردند و این باعث شده که ذهنشون بتونه این تکنولوژی رو یاد بگیره یا از اتاق تاریک بهر بردند camera obscura یعنی اگر یک نقطهی خیلی به اندازهی سر سوزن بزاری اون هم شبیه لنز اثر میکنه و شما در واقع تصویر رو اگر پشت یک اتاق تاریک به صورت کامل اتاق رو تاریک کنید که نقطهی خیلی ریز بذارید در درس فیزیک بود بدون اینکه حتی شما عدسی داشته باشید تصویر مقابل اون رو میفته و در واقع یه عده فیزیکدان و متخصصین اپتیک حالا این فیلمش یوتوب هست که نشون میده که در واقع لورنزو لوتو چگونه این تصویر و رو رسم کرده به کمک یا عدسی یا اتاق تاریک و اینکه اینجا ما میبینیم این نقطه یه ذره تار هست و خیلی پرسپکتیوش برای اینکه اون جاهایی بود که حالا یا اون لنز درست واضح نشده یا اینکه نقطه سوراخ هست و ادعای که میکنه اینه که در واقع اون عرض کردم چگونه یه جهش ذهنی توی سیستم شناختی اتفاق میافته میگه این مساله به کمک کشفهای بیرونی هست حالا این خیلی با علوم شناختی تداخل نداره حالا تونستن به تکنولوژی لنز برسن ولی بعدا به کمک لنز تونستن در واقع نقاشیهای خیلی دقیقتر رو رسم کنند. منتها اتفاقی که خانم وینر از اون استفاده میکنه میگه این که من وقتی توی همایش این رو مطرح کردیم به شدت یه عده از منتقدین هنری برافروخته شدن و این حس رو کردن که این کاهش دادن بهای نقاشی لورنزو لوتو و اون نقاشانی مثل giotto Robert campin, رو داری متهم میکنی که اینها از عدسی یا لنز استفاده کردند اینو میدونیم که در واقع دو سه قرن رافایل اینا هیچ ابایی نداشتند که بگن از آینههای مقعر استفاده کردن برای اینکه بتونن تصویر روی دیوار نقطهگذاری بکنن ولی این که بیان بگن و این نقاشان قرن پانزدهم این کار رو کردن ناگهان دیدن توی ارزیابی اثرهای هنری اون موقع افراد دچار شکه خواهند شد که درواقع اول میومدن اون رو به نبوغ نقاش نسبت میدادند ولی بعدا میومدن به بهرهگیری از تکنولوژی عدسی و از همین رو اومده بود توی نظرسنجیها و بحثهاشون داده بود که هرگاه احساس بشه که مهارت یا تلاش در واقع تولیدکنندهی اثر اون گونه که نشون میده نبوده ناگهان ارزش هنری میاد پایین یعنی در کنارش شمابه مقوله بهرهگیری از تکنولوژیهای جانبی هم میپردازیم. میگم فصلش یه مقدار مبهم است ولی پیام سادهش اینه که ما به صورت شاید طبیعی و سرشتی باور داریم که وقتی یک اثری قبل میشه باید زحمت زیاد برده باشه و این زحمت زیاد از تقریبا هشت ماهگی توی کودکان شکل میگیره و هرگونه اشاره و در واقع سوگیری که به مابگه اونقدری که فکر میکنید زحمت نبرده یا اونقدری که فکر میکنی مهارت نبرده ناگهان باعث در واقع تخفیف اثر میشه پس یک پدیدهای که ما داریم و شاید اصلا ربطی به مساله هنر نداشته باشه اصولا مقوله تلاش و مهارت است که این در شاخصهای عینی خودش رو نشون میده. باز در روانشناسی هنر یک مطلب دیگه رو هم خانم وینر دنبال میکند پس اگر هنری از اثر هنری اونقدری که فکر میکنی مهارت نمیخواسته یا انقدی که فکر میکنی تلاش نبرده یک بیش تخفیفی عجیب توش اتفاق میفته. مطلب دیگهای که باز خانم وینر توی پژوهشهاشون عنوان کرده اصالت هست. که اگر پدیدهای در واقع المثنی باشه حالا چه با نیت تقلب و چه با نیت اینه که اون اثر اصلی از بین رفته باز ناگهان ارزش هنریش میاد پایین و این سوال رو داره که این دیگه از کجا؟ میاد حالا افراط ما دیدیم تو کودکان هشت ماهه وجود داره مقولهی تلاش مقولهی اصالت چگونه هست مثلا شما دو تا عکس رو نگاه کنید در واقع توی مطالعهی دو هزار و هجده جالبی صورت گرفته که این دو تا عکس به افراد نشون دادن بین عکس یکی دیگه هیچ فرقی با هم نداره حالا نه به عنوان نقاشی به به عنوان عکس و اشارهای که کردن گفتن که خیلی خب عکس سمت چپ عکس اصلی و اورجینالی است که خود عکاس چاپ کرده در صورتی که عکس سمت راست المثنی این با هدفهای مختلف است . پس یه چیز دیگه هم ما داریم یکی از معماهای پدیدههای هنری این چرا کپی ها حالا جالبه میگه کپی معمولا یک بار منفی داره و تقلب که دیگه خیلی بار منفی داره ولی المثنی حالام یا بگیم duplicate یعنی دومیش هیچوقت ارزش اولی رو نداره پس این یکی از درواقع سازههای بنیادین ذهن ماست که در واقع وقتی یه چیزی duplicate میشه ناگهان ارزش اون رو کم مینیم. حالا در این پژوهش دو هزار و هجده اومده این و گفته گفته خیلی خب عکس سمت راستی حالا یه تعداد مختلفی عکس این کار کرده بوده فقط این عکس نبوده تعداد آثار مختلف بوده ولی عکس بودها نقاشی نبوده. اشاره کرده که خیلی خوب سمت راستی هر کدام از موارد یکیش اینه که خود صاحب اثر اولی رو از دست داده و اومده با همون نگاتیو یکی دیگه چاپکرده یه حالت دیگه اومده گفته که دستیار او با تایید و رضایت او یکی دیگه از همون عکس و نگاتیو گرفته و چاپ کرده و سومین حالت این بوده که گفته یهعده به عنوان شیادی یا تقلب اومدن همون نگاتیو و گرفتن و بدون اجازه و اطلاع آرتیست اون عکاس اون رو چاپ کردن. حالا شما بیا و ارزش هنری و نمره بده توی این ستون همون طور که میبینید disfavor هرچه نمره بالاتر باشه یعنی ارزش کمتر و شما با کمال تعجب میبینید هیچ منطقی پشت این نیست!! این دو تا عکس دقیقا یکی و اینها نقاشی هم نیستند که بگیم حالا خوب نتونسته دومی رو بکشه در واقع همان نگاتیو را برداشته با یک کار مکانیکی تبدیل به یک عکس کرده. شما میبینید که نمرات منفی میگیرداگر خود صاحب اثر این کار کرده باشه کمتر به اثر دوم لطمه میخورد ولی باز میبینی لطمه میخوره یعنی تقریبا هیچکس شما اون انحراف از معیارها این بالا نگاه کنید یعنی هیچکس نیومده گفته که اثر دوم دقیقا اثر اول هیچ فرقی نداره در صورتی که شما از نظر فیزیکی باور دارد که هیچ تفاوتی بین اونا نیست. ولی وقتی میبینی که دستیار اون کار کرده اثر تخفیف بیشتری یافته منفیتر شده و دیگه وقتی بگم تقلب بوده و بدون اطلاع بوده که دیگه واویلا شما شاهد این هستیم که چقدر پایین میاد. شما نگاه کنید در ارزیابی یک اثر هنری فقط محتوای اون نیست که اثر میذاره اینکه چه کسی آن را ایجاد کرده به چه هدفی ایجاد شده و در واقع آیا توی اون هدف نوعی فریب و شیادی وجود داشته در ارزیابی اون بسیار اثر میذاره و در واقع این کشف دیگر روانشناسیست که دنبال میکنه که در واقع آنچه که در اثر هست نیست که تمام در واقع جزییات رو توضیح میده نیت ایجاد اون شیوهی ایجاد اون چگونگی اتفاق افتادن ایجاد اون هم بسیار در واقع اثر داره. خب من فکر میکنم که این به نوعی برمیگرده به این معمای ذهن ! چرا ما duplicate ها و المثنی ها رو بهای کمتری میدیم؟ آیا در اثر اصلی یک ذات رازگونه وجود داره که وقتی اون رو حتی دقیقا میان تقلید میکنیم دوستان عزیز این مجسمه یا نقاشی نبوده که بگیم صاحب اثر یه بار دیگه کشیدنش این پرینت یک عکس ولی وقتی پرینت و حتی خود صاحب نقاشی برای بار دوم انجام میده ناگهان ارزشش میفته پایین و این نشون میده که ما در ارزیابی هنر پدیدههای خیلی ناشناخته و پیچیدهای مثل نیت مثل در واقع میشه گفت اینکه حتی شما در نظر بگیرید دست اول مهم این دسته اول چه معماییه که خوب خود عکاس یکی دیگه از تولید کرده چرا اون یه دفعه ناگهان ارزش میاد پایین این همون پدیدههای پیچیدها یست که ما در ذات داریم در واقع میشه گفت کنه مطالب و علوم شناختی سعی داره اونها رو دربیاره که در واقع چرا بعضی از کپیها هیچ وقت ارزش اولی رو نداره. شما اگر یه هدیهای یک نفر بهتون داده کنید مثلا یک خودنویس به شما داده و این خودنویس میدونید کاملا کارخونه است و امکان نداره شما بتونید اون رو از هزارتای دیگهای که تو مغازه هست تشخیص بدی ولی اگر اون رو با یکی دیگه عوض کنن ناگهان ارزشش میاد پایین. اصالت originality چیه که وجود داره و در واقع کجای مغز originality رو پردازش میکنه این یک پدیدهی فراگیر هست و اکثریت افراد به اون اعتقاد دارن حالا بعضیا بمیگن originality نداریم این فقط فشار جمع ولی خب بالاخره فشار جمع هم نیاز به توضیح داره. این مبحث رو همینجا تموم بکنیم یه بخش دیگه داره که خیلی بخش جذابه . جمله هست که تو خود کتاب هست و من این رو به عنوان سرفصل این بخش درنظر گفتم بچهی منم بلد اینگونه نقاشی کنه و اون در واقع نقد بعضی آثار هنریست که شما حساب میکنی میگه حالا این حس کردم مهارتی نمیخواد یه سری خط خطی یه ذره رنگارو دیوار بچهی من بلد این کار و بکنه حالا چرا این مشهور شده چرا این اثر چند میلیون دلار فروش میره ولی کار بچهی من این ارزش نداره آیا این باز توی او برندسازی آیا توی تلقین اجتماعیه؟ آیا توی مقوله originality یا اثری که یک استادکار ماهر ولو به نظر میاد یه سری رنگپاش روی دیوار هست خلق کرده یه تفاوتی با کارهای بچهها داره این یکی از قسمتهای خیلی قوی کتاب هست و من برای اینکه این در واقع کوتاه نشه و مجبور نشم خیلی با سرعت از روش نشم اجازه بدید فایل در اینجا بشکنم و تو فایل بعدی به اون بپردازم….