شماره 169: کتابِ هنر چگونه اثر می‌کند

پادکست دکتر مکری
مرداد 1399
قسمت پنجم

شماره 169: کتابِ هنر چگونه اثر می‌کند

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 169: کتابِ هنر چگونه اثر می‌کند
Loading
/

متن پادکست

یکی از قسمت‌های خیلی جالبه این کتاب که واقعا آدم رو به تفکر وا می‌داره و حتی من علاوه بر این که مدت‌ها باهاش درگیر هستم مرتب سعی می‌کنم نظر بقیه رو بپرسم. در واقع دیدگاهی در این مورد دارند بحثیست که یک جمله‌ی کلیدی رو از توی اون انتخاب کردم به عنوان سر فصل اینه که: بچه‌ی من هم بلد اینگونه نقاشی کنه . و صحبت سر این که بعضی از آثار مدرن به خصوص این آثار است آثار انتزاعی این احساس به آدم میده که نکنه آدم سر کار گذاشتن آخه واقعا این نظر هنری است ایا این مفهومی رو منتقل می‌کنه ؟؟ آیا اون کسی که این رسم کرده واقعا توانایی خاصی داشته؟؟ یا بیشتر یک نوع میشه گفت شو دراوردنه یک سری شومن جمع شدن دارن یک هنری رو سعی دارند به انسان بفروشن و اصرار دارند که نه این خیلیم پیچیده‌ی انتزاعی توشه و اگر شما اعتراض بکنید خواهند گفت که از درکش عاجزین! تقصیر سیستم شناختیه که تکامل پیدا نکرده و این هنر در واقع انتزاعی معاصر هست به عنوان مثال هماین cy twombly رو نگاه کنید نقاش معاصر هست که این سبک هنر زیاد داره و این مثلا در نمایشگاه‌های مشهور و قیمت‌های بالایی برای این نقاشی‌ها در واقع رد و بدل میشه! خیلی فرمیکینا کودکان هست یه بچه داره به می‌تونه همینجوری لیکن دیگه این کیش هنر و خانم سوال میکنند خب این که نقاشی کودکانه س! یک بچه هم میتونه خط خط کنه دیکه! این چیش هنره؟ و خانم الن وینر در یکی از جنجالی‌ترین بخش‌های کتابش می‌خواد به این پاسخ بده ایا در ورای این خط‌خطی‌ها یک مفهوم عمیق است آیا بین آثار اینگونه نقاشان و در واقع نقاشی‌هایی که کودکان به صورت ناخواسته همینجور قلم در اختیارشون میدادیم نقاشی می‌ذاری تفاوتی هست و آیا اینا رو میشه از متمایز داد یا اینکه هممون سر کاریم و یک نوع مد و یک نوع فشن هست که شکل گرفت؟؟ البته این رو بهتون بگم cy twombly بعضی نقاشیاش به نظر خودم خیلی قشنگه مثلا این یکی رو نگاه کنید خیلی آدم رو در واقع محصور خودش می‌کنه. ولی بحث در واقع جدی خانم وینر از نقاشی‌های Freddie linsky شروع میشه این از آثار linsly هست دو هزار و هفت و وقتی این اثر چاپ شد عده‌ای از منتقدین در مورد ترکیب رنگ‌ها در مورد هدف نقاش و در واقع درمورد مفاهیم انتزاعی که این نقاشی مشهور منتقل می‌کنه خیلی با هم چالش کردن و بعضیا نوشتن که این در واقع به نوعی داره یک خواست‌های ناخودآگاه رو بیان می‌کنه و به نوعی اون هیجان پنهانی نقاش خیلی گیراست و به این یک نمره‌ی خیلی خوب هنری دادند تا این که معلوم شد یک پسر بچه‌ی دو ساله است که مادرش از روی شیطنت این کارهایی که این بچه قلمو داد بوده دستشو رنگ می‌کرده چندتاشو جدا کرده و مادرش در واقع ستون نویس بوده و منتقد ادبی بوده به عنوان یک نقاش کارکشته اینو جا زده و حتی عده‌ای برای نقاشی‌اش مشتری پیدا شده یه بچه‌ی دو ساله و جالبه که بعد از این که این قضیه لو میره کلی افراد میان در واقع روش مطلب می‌نویسند که واقعا چرا اینجوری رو دست خوردیم یا اصلا واقعا این ارزش هنری داشته حتی عده‌ای گفتن داره حرف خودشون پس نگرفتن گفتن که خب کودک داره حالا به این بحث خواهم رسید کودک داره اون ذهن ناخودآگاه خودش رو که محصول میلیون‌ها سال تکامل در واقع از homoerectus و homo heidelbergensis تا homo sapiens نشون میده و نباید دست کم بگیرید. این در واقع دست‌مایه‌ی پژوهش‌هایی میشه که خانم وینر انجام داده در یکی از پژوهش‌های مشهورش اومده تعدادی از آثار نقاشان در واقع نسبتا معاصر یا قرن بیستم wassily kandinsky و دیگران رو در واقع اومده به نقد گذاشته که آیا اینها واقعا مفاهیم پیچیده‌ای را منتقل می‌کنند یا این که همین گونه یک نوع خط‌خطی کودکانه هستند؟؟ البته خدمتتون یادآوری بکنم این چالش یک چالش بسیار سیاسی و ریشه‌دار هست و به این راحتی نمیشه به او وارد شد خود خانم وینر میگه وقتی به این مطلب پرداختم تعجب کردم حتی افراد بسیار متعصبی که شباهت داره به تعصب‌های بنیادگرایان مذهبی با من چپ افتادند که شما چطور جرات می‌کنی این هنر رو به سخره میگیری یا اصلا نقد میگیری اینا خیلی مفاهیم عمیقی هستن اینا جای بچه‌بازی نیست این داستان فردی لینسکی چیه شما علم میکنین؟ البته من خودم فکر می‌کنم که شاید اسم فردی لینسکی هم در واقع بی‌تاثیر نبوده فامیلی هایی مثل لینسکی در واقع هاله‌ای از اروپای شرقی دارند به خصوص اونهایی که تبار یهودی دارند و در واقع شاید این باعث شده که یه عده به خطا بیفتند که یک نقاش مشهور است که احتمالا اسمش رو نشنیدن و شروع کنندتعریف از آثارش. شبیه اسم کاندینسکی! منتهی گفتم این ریشه داره این ریشه رو من در یه کتاب دیگه که به زودی معرفی میکنم بهتون نوشته ماریو لیویو و در واقع به نام چرا که یک مبحث خیلی جذابی در مورد مقوله‌ی کنجکاوی و خلاقیت او در کتابش یه بخشی رو به نقد همین مساله اختصاص داده در سال هزارونهصد صد و سی و هفت یعنی دو سال قبل از شروع جنگ جهانی دوم در حالی که حکومت آلمان نازی در اوج اقتدار هست و حزب نازی تقریبا تمام ارکان رو کنترل می‌کنه و به نوعی اون ایدئولوژی فاشیستی و برتری نژادشان وجود داره وزیر تبلیغات یک نمایشگاهی رو در مونیخ راه‌اندازی می‌کنه به نام نمایشگاه هنر منحط. مادر این عکس افتتاح اون رو می‌بینید وزیر تبلیغات است و در واقع بخش‌هایی از این هنرهایی که از نظر آلمان نازی منحط بوده و بیشتر این هنرهای abstrait هنرهای Surreal بوده هنر Cubism بوده و به در واقع نمایش میذاره این اصطلاحیست که آلمانی‌ها مطرح کرده بودند entartete kunst که یعنی هنر Degenerate هنری که قهقهرا رفته. هنرهای مبتذل و اونا اصرار داشتن که اینها هیچ چیزی نیست جز شومن بودن و بازی مارکسیست‌ها و یهودی‌ها برای اینکه هنر آریایی رو تخریب کنن و خیلی از نقاشی‌هایی که همین داستانی که بچه‌ی من میتونه اینجور نقاشی بکنه در واقع توی این نمایشگاه به نمایش گذاشته میشه. کارهایی رو که من گشتم ببینم تو این نمایشگاه مال کیا بوده paul klee Max Ernst ludwig kirchner Oskar Kokoschka Marc Chagall Wassily Kandinsky همین که شما یک رسم ازش دیدین. و گوبلز اونجا هیلتر رو هم دعوت می‌کنه و این نمایشگاه دو طبقه داشته طبقه دوم هنر به اصطلاح آریایی بوده که خیلی بیشتر به سمت همون رئالیسمی که گفتم هلندی‌ها اون رو به کمال رسوندن به نمایش گذاشته شده بود و طبقه پایینش از همینایی که گفتن بعضیا میگن که خب بچه آدم می‌تونه از اینا رو رسم کنه. منتها اتفاق عجیبی که میوفته اینه که از همون زمان باز خود گوبلز یجوری شوکه میشه که میبینه جوون‌ها به خصوص تو طبقه‌ی پایین تجمع کردند و با چه دقت و حسرت و اون احساس درواقع یک روحانی عجیب به این تصاویر نگاه می‌کنند و انقدر قضیه شور میشه که گوبلز نگرانش و اعضای کشتاپو و پلیس مخفی رو با لباس مبدل می‌بره اونجا که شروع کنن مسخره کردن و در واقع به سخره گرفتن این آثار که روحیه‌ی عمومی و ترویج مردم که اینا چی نگاه میکنه این اسم هنر چهارتا خط کشیده یه دونه مربع گذاشته مثلا مثل کارهای موندریان که در واقع چند تا مربع رنگی خب این هنر نشد این رو مقایسه کن با هنر آریایی اون نقاشان هلندی به خصوص که این زمین‌ تا اسمون فرق داره این هنر دژنره هست و این جالبه که این دست مایه‌ی پژوهش‌هایی شده که حالا خانم وینر خودش دنبال کرده. مثلا تعداد زیادی نقاشی رو جدا کرده مثلا کارهای jack pezanosky که اینم باز از این اسم‌های درواقع اروپای شرقی رو تداعی میکنه. که او هم نقاش نیست یک کودک چهار ساله است مثل فردی لینسگی ، نقاشی‌ها را رسم کرده و از اون طرف کارهای افراد مشهوری مثل در واقع hans hoffman رو گذاشته و توی این پژوهشی که انجام داده یک لیست بلند بالایی از در واقع هنرمندانی که متهم هستند همون هنر دژنره را دارن در واقع ترویج می‌کنن چندتا خط می‌کشند که اکثریت مردم به اعتراض دارن مثل mark rothko که توی دو فایل قبل براتون توضیح دادم که خیلیا میرن در مقابلش گریه می‌کنن. این لیست هنرمندان معاصری است که آثار اونارا انتخاب کردن …… هست اینا بیشتر همین فرم‌های آبسره دارند که برای خیلی از مردم نامفهوم و در کنارش منتخبی از نقاشی‌های کودکانی مثل جک پزانوفسکی هست و در واقع سوالشون این بوده که مردم وقتی میان ایا بین این دو نوع تمایزی قایل میشن آیا متوجه میشن که این خط خطی های کودکانه است یا اثر یک استادکار مشهور یک نقاش مشهور که آثارش قیمت‌های شاید حتی نجومی داشته باشه مثل هانس هوفمان. برای اینکه قضیه حتی شورتر بشه یه مقدار برخورنده تر میشه حتی به بعضیا اینه که حتی گفتن با بعضی از این نقاشی‌ها رو ما از نقاشی‌های نه انسان‌ها بلکه دیدید بعضی موقع‌ها یه قلم و میدن دست فیل و شامپانزه استفاده کنیم این اینجا بود که گفت من وقتی این نتایج این پژوهش رو معرفی کردم خیلی از اعضای برجسته موزه‌های آمریکا اعتراض کردن جلسه رو ترک کردن اعتراض کردن که شما چگونه اصلا این تفاوت رو متوجه نمیشی شما وقتی سخیف هستی از نظر رشد درواقع درک هنری و زیبایی شناختی ضعیف هستید، تصور می‌کنی خط خطی رو توی سیرک دیدین ایران فکرکنم که دو موردش توی کیش و اینا هست به دلفین مثلا یه قلم میدن و دولفین شروع میکنه رنگ پاچیدن روی دیوار و این بیان مقایسه کنن با همچین اثاری. منتها این رو بدونید که خانم الن وینر طرفدار اون تزی هست که معتقده که این دو سبک با هم تفاوت دارند و اگر شما به اندازه کافی به این‌ها دقت کنید و اون احساس ناخودآگاه خودتون رو و در واقع احساس درونی خودتون رو اجازه بدید که برای شما حاکم بشه اون موقع تفاوتش خواهید دید در مقابل نقاشی‌های جک پزانوفسکی احتمالا احساس خاصی نخواهی داشت ولی وقتی اثر یک استادکار مشهور هست شما اون مفهوم یا ذهنیتی هدف او رو دریافت خواهید کرد . خب پژوهش ادامه پیدا کرد لیستی از اینها تهیه شد اومدن نقاشی‌هایی رو از کودکان انتخاب کردن کودکان زیر پنج سال سعی کردند که این نقاشی‌ها از نظر ابعادو به کار بردن تعداد رنگ و مقداری که صفحه رو اشغال کرده باشه با هم مچ کرده باشن و نتیجه‌ای که خانم درواقع وینر از این پژوهش گرفت به نظر من هنوز ناتمام و هنوز به تفکر ما رووا داره وقتی. این دو تا رو به صورت دوقلو کنار هم می‌گذاشت اثر یک کودک اثر یک نقاش مشهور و این سوال رو می‌پرسید که کدام یک از این‌ها بهتراست کدام یک از این‌ها به نظرت یک اثر هنریست ؟سوالات متعددی می‌پرسید از کیا می‌پرسید از افرادی که هیچگونه تحصیلات هنری نداشتند از افرادی که دانشجوی رشته‌ی هنرهای تجسمی بودن ترم یک و در عین حال از علاقه‌مندان و البته اومد از استادکاران و اون منتقدین هنری هم گروه‌های خیلی مقاله مفصلی یعنی از گروه‌های خیلی متعددی پرسیده خلاصش اینه وقتی از طبیعتا منتقدین هنری و افرادی که کارکشته بودن اونهایی که در واقع موزه‌داران بودن گالری‌دار بودن تقریبا با قاطعیت کامل گفتن که آثار در واقع نقاشان حرفه‌ای ارجح هست. منتها خب این قطعا همه‌ی اینا رو میشناختن یعنی اصلا وقتی تو نقاشی رو میدید میشناخت یا اینکه این فلان اثر یعنی قدری دیده بودند و معامله کرده بود گفت این قابل انتظاره. منتهی چیزی که درآورد این که میگه افراد تحصیلات و خیلی ربط نداشت ولی اگر اثر رو نمی‌شناختند و مردمی بودن با تحصیلات حالا دانشگاه غیردانشگاهی بین شصت و دو تا شصت و هشت درصد اثر هنرمند در واقع حرفه‌ای رو ارجح تلقی کردن چه از نظر زیبایی شناختی چه از نظر اینکه کار یک حرفه‌ای هست. خب اینجا خانوم وینر میاد به این شصت و دو تا شصت و هشت درصد خیلی بها و میگه این واضح نشون میده که یک این قضیه به این سادگی نیست که این‌ها رو شما با آثار کودکان اشتباه بکنید منتهی خودم هنوز دارم فکر می‌کنم یکی از چالش و سوالات ذهنی من خب از یه جهت شصت و دو تا شصت و هشت درصد خیلی عدد بالایی نیست فراموش نکنید پنجاه درصد میشه شیر یا خط اگر اون کسی که جلوی اون دوگانه قرار گرفته و شیریاخط مینداخت به نظر تو کارهای کاندینسکی حرفه‌ای‌تر یا در واقع همون جک پزانوفسکی ؟ پنجاه پنجاه خواهد گفت الان وقتی اومده گفته شصت و سه درصد من خیلی این قاطع نمی‌بینم ولی در عین حال این یه مطلب دیگه‌ای هم مطرح می‌کنه این خیلی منو به فکر واداشت و از شما همفکری می‌خوام و می‌خوام شما هم به این فکر به این مساله فکر کنید جمله‌اش حالا شاید به صورت استعاره یا کنایه گفته .گفته معنی این پژوهش این شما نقاشی‌های یک کودک زیر پنج ساله رو می‌تونید قاچاق کنی به موزه متروپولیتن و به عنوان یک اثر هنری جا بزنی ولی قطعا نمیتونی نقاشی‌های یک کودکه هشت یا ده ساله را جا بزند چون دلیلشم اینه که کودکان زیر پنج سال معمولا به صورت فرمال رسمی نقاشی نمی‌کنند بیشتر شبیه رنگ پاشی و خط خطی هست در صورتی که تا به سن پنجم به بالا میرسن شروع می‌کنن رئال نقاشی کردن مثلا اگه شما دقت کرده باشین کودک هشت ساله تقریبا همشون این کار می‌کنن یه درخت می‌کشن یدونه شیروانی می‌کشن یه خونه می‌کشن یه پنجره می‌ذارن پشت پنجره میزنن پرده میذارن و یه ذره یه گلدون میذارن جلو خونه و تقریبا شما خیلی سریع متوجه میشید که این کار همچنین نظر هنری نیست خلاقیت زیادی نداره و یک norm و یک روتین فراگیر هست منتها سوال خانم وینر اینه: چرا نقاشی‌های یک کودک زیر پنج سال رو میشه به عنوان اثر هنری در واقع به مردم عرضه کرد ؟ درحالیکه امکان نداره شما بتونید یه بچه‌ی دوازده ساله مگر اینکه از استعدادهای بلوغ‌های زودهنگام هنری باشه والا اکثریت اونها می‌بینی نقاشی‌هاشون میگیم قشنگه ولی شما حس می‌کنید یه ماشین معمولا یه درخت و حتی نوه‌ی خودشم مثال می‌زنه میگه وقتی سه سالش بود ببین شباهت داره به این هنر آبستره وقتی بالاتر میره نداره. این یک بحث جدی دوستان این رو به راحتی نمیشه از روس رد شد! علاوه بر خانم وینر خیلی از روانشناسا تکاملی رو میگن میگن خب وقتی زیر پنج سال هست یعنی هنوز سنت اون هنجارهای جامعه و فرمالیسم بر او حاکم نشده پس آنچه از او تراوشی کند خلاقیت خالص ذهن اوست . به همین دلیل شباهت داره به بعضی از این آثار آبستره و در واقع شما نباید اون خط‌خطی‌های کودک درواقع چهار ساله رو دست کم بگیریم این خیلی به بحث تکامل و اون چیزی که من توی این درس گفتارهای دیگه دارم دنبال می‌کنم شبیه میشه که این مغز ما وقتی داشت و تکامل پیدا می‌کرده از australopithecus کرده homoerectus ما در واقع در واقع bergensis اون داستان Denisovan مساله‌ی …. آیا توی اون در واقع فشرده‌ای از تکامل زیبایی شناختی بوده که کودک قبل از این که با فرهنگ آشنا بشه با زبان رسمی آشنا بشه بره مدرسه و خلاقیت هنریش کشته بشه چون عملا خیلی عذر می‌خوام ولی کلاس‌های هنری در خود آمریکا گفته گفته عملا کمکی نمی‌کنه فقط وقت بچه رو میگیره فقط یه چند تا نقاشی کلیشه‌ای می‌کشد آیا این اون خلاقیت و تو هست و بر خلاقیت کشته میشه یا وقتی که اون سیستم‌های آگاهانه حاکم میشن در واقع اون رو مهار می‌کنند که این در سبک نقاشان برجسته ظاهر میشه این سوال جدی هست. به عنوان مثال یک مقاله‌ای رو بهتون معرفی می‌کنم این مقاله رو خانم وینر بهش اشاره نمی‌کنه تو کتاب جوزف هنریکس است که Daniel fessler نوشته دنیل فسلر هم یک Oncology و کسی که در مقوله‌ی تکامل مغز خیلی کار کرده a burning desire تقریبا بیست صفحه‌ای مال دو هزار و شیش : میل سوزان میل سوزاننده یک گرایش سوزان. و در واقع منظورش درگیری ذهنی کودکان با مقوله‌ی آتش است جالبه شما اگر کودک خوب نگاه کنید می‌بینید که اشتغال ذهنی بچه‌ها با مقوله‌ی آتش کبریت شمع شمع روشن کردن کبریت زدن آتش فوت کردن خیره شدن به داره . دانیل فسلر به تاثیر از روانشناسان تکاملی اونایی که معتقدن سخت افزار مغز ما در واقع خلاصه‌ای از تکامل روانی ما رو هم در خودش داره میگه این نمی‌تونه تصادفی باشه این که گرایش بچه‌ها به آتش آتش افروزی ور رفتن به کبریت فقط کنجکاویشان نیست این از بقیه‌ی کنجکاوی‌ها متمایز و شاید این محصول یه چیزی حدود هفتصد هشتصد هزار سال تکامل و درگیری گونه‌هایی مثل انواع این هوموارکتوس ها با مقوله‌ی آتش بوده . میدونیکه تقریبا از هفتصد و نود هزار و هشتصد هزار سال پیش شواهدی هست که آتش رو استفاده می‌کرده سعی می‌کرده و گوشت یا خوراکی یه ذره داغ بکنه آتیش بزنه و بعد از اون چند صد هزار سال بعد تازه یاد میگیره آتش رو خودش هدایت بکنه روشن بکنه و معتقدند که خب این نزدیک یه میلیون سال درگیری بشر و این رده‌ی درواقع هومینی ها با مقوله‌ی آتش شاید نوی سخت افزار مغز ما هم رفته و به همین دلیل که کودکان هم عجیب گرایش دارند و توجهشون جلب می‌کنه و زیاد باهاش ور میرند و بعد که به سن بلوغ می‌رسند اون هم خفه می‌شه و از بین میره. حالا میشه اینگونه نگاه کرد که آیا همین هنر آبستره آیا این تراوشات در واقع تکامل چند صد هزار سال درگیری بشر با همون گل اخرا و اون نقاشی روی غارها خط خط ی کردن روی غارهاست که دوباره داره توی کودک و ذهن این آرتیست‌های مشهور رسم کننده ی این اشکال انتزاعی نمود پیدا می‌کنه یا این که نه این صرفا یک مقوله‌ی فرهنگیست و همانطور که آلمان نازی گفت به قومیت‌های خاص گرایش‌های خاص فرهنگی اجتماعی و طبقاتی برمی‌گرده؟ این سوال ذهن من رو درگیر کرده و یک طرف اون اینکه در مغز ما وقتی به دنیا میایم یک سوگیری‌هایی وجود داره که این سوگیری‌ها از نظر زیبایی شناختی درگیری با هنر درگیری با چهره‌ها درگیری با ذایقه‌ها چون افرادی مثل دنیل فسلر این مساله رو در مورد درگیری کودکان با گیاهان دارند و مقالات جالبی هست حالا من توی در گفتارهای دیگه مطرح می‌کنم که کودکان در مورد این که والدینشون آیا مثلا یک برگ رو بجوند یا به دهان بگذارند خیلی دقیق‌تر نگاه می‌کنند تا این که اشیا غیر گیاهی رو و معتقد که این هم در سخت‌افزار مغز ما رفته برای اینکه برگ‌های سمی اطراف بشر بوده و باید اون کودک نوزاد خیلی دقیق حواسش رو جمع می‌کرد که هر چیزی رو نخوره چون ممکن منجر به مرگش بشه برای همین یک حساسیت عجیبی وجود داره به مقوله‌ی گیاهان اطراف و رنگ اونها یا مساله‌ی دیگری که کتاب‌ی بهتون معرفی خواهم کرد درگیری ذهنی با مقوله‌ی مار serpens زنده‌ی مرموز که آیا ما یک سوگیری داریم به سمت ترس از این حیوان یا اینکه نه این هم یک مقوله‌ی فرهنگیست. دنیل اورت در کتابی که من در درس گفتارهای دیگه خدمتتون معرفی کردم اون مقوله‌ی dark matter مطرح می‌کنه میگه نه اینا تابلوهای سفیدن منتها فرهنگ به طرز موذیانه و مرموزی بعضی سبک‌ها رو به انسان در واقع تحمیل می‌کنه از جمله درگیری ذهنی با آتش از جمله ترس افراطی از مار ودر هنر ما می‌تونیم بگیم این مفاهیمی که ما تصور می‌کنیم درواقع مفاهیم پیچیده و عمیق هنری هستند در صورتی که نیستن. خب این بحث اینجا ناتمام میمونه ولی من خواهش می‌کنم که در مورد اون فکر کنید که آیا واقعا این خط‌خطی‌های کودکانه از همون صنف هست؟ اگر ما بخوایم تکاملی نگاه کنیم میگه آره از همون صنف و به همین مقدار ارزش داره حتی اون خطی طی شامپانزه هم ارزش داره و اون تراوشات چند صد هزار یا چند میلیون سال ذهنیت او درمورد مفاهیم خطوط نیت و رنگ است و در واقع شما وقتی به یه کودکی خیره میشین که داره در واقع با مداد شمعی خودش این دایره‌ها را رسم می‌کنه یا به طرزی عجیبی به یه کبریت یا شمع خیره میشه آیا شما صرفا یک آموزش فرهنگی رو مواجه هستید یا همینطور که به چشمان او خیره می‌شد چند صد هزار سال فشرده‌ی تکامل را در اون میبینید.
Document