شماره 236: چه کسی بیشتر کار می‌کند؟

پادکست دکتر مکری
آذر 1399

شماره 236: چه کسی بیشتر کار می‌کند؟

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 236: چه کسی بیشتر کار می‌کند؟
Loading
/

متن پادکست

خب می خوام یک پژوهش ماندگار و کلاسیک دیگه خدمتتون معرفی بکنم که در درک ما از روابط انسانی تاثیر بسزایی داشت و سالهای بعد میشه گفت سرچشمه پژوهشهای متعددی شد و روشنگری های زیادی در مورد خطاهای شناختی در انسان ایجاد کرد اسم پژوهش هست ego centred bias in availability and attribiution که ترجمش در واقع میشه سوگیری خودمحور در دسترسی و انتصاب که مربوط به سال ۱۹۷۹ هست یعنی حدود ۴۰ سال پیش و توسط Michael Rust و Fiore Sicoli از دانشگاه Waterloo کانادا صورت گرفته Michael Rust می دونید به همراه Cohen و در واقع Richard nispet جزو افرادی هستند که بحث های خیلی جدی راجع به خطای انتصاب و خطاهای بنیادین ذهن ما در قرن بیستم انجام دادند این مقاله هم یکی از میشه گفت کارهای خیلی برجسته اونا هست برای همین خواستم محتوای اونو خدمتتون بگم و تبعاتی که از اون در واقع میشه استخراج کرد من فکر کردم شاید اسم مقاله را با توجه به محتوایی که داره اینجوری بذارم کی بیشتر کار میکنه و در واقع سوال بر سر اینه که وقتی انسان ها می خوان سهم خودشون رو و سهم طرف مقابل رو در میزان کارکرد برآورد بکنند دچار یک خطای انتصاب خیلی جدی می شوند یک خطای محاسباتی میکنند و مثال اصلیش که در واقع یکی از پژوهشهای مقاله هم هست این مقاله مشتمل بر چند پژوهش یکی از پژوهشها به این برمیگرده که وقتی زوج ها زن و شوهر صحبت از این می کنند که کی تو خونه بیشتر کار می کنه یا کی بیشتر امور را درواقع taker میکنه انجام میده یک خطای بنیادین تو افراد شکل میگیره خب بیایم ببینیم چه پژوهش هایی توی این مقاله صورت گرفت عرض کردم چند پژوهش پشت سرهم هست که یک جمع بندی نهایی ازش صورت میگیره اولین کاری که کرده بود اینا رفته بودن توی کافی شاپ ها و در واقع اون دو نفر دونفر هایی که باهم نشسته بودند و مشغول حالا صرف قهوه و شیرینی بودند اینارو وارد مطالعه کردند و ازشون پرسیدن که خیلی خوب الان توی این ده دقیقه یا یک ربعی که شما در این کافیشاپ هستین هرکدامتان چند دقیقه صحبت کردید یعنی یک سوال خیلی سادست و ما فکر کردیم چقدر پژوهش ساده ای است می تونید این را در واقع بین خودتون و دوستاتون بین مراجعین شما و خودتون انجام بدید و این خطا را اندازهگیری بکنید یعنی از دو طرف پرسیدن خیلی خوب مثلا اگر الان 10 دقیقه بوده چند دقیقه را شما صحبت کردیدو بعد این دوتا عدد را با هم جمع زدند چیزی که متوجه شدند اینه که جمع این ها همیشه بیش از اون رقم واقعی میشه یعنی هر کسی فکر میکنه بیشتر از اونی که واقعا صحبت کرده صحبت کرده وقتی عدد را از این 13 زوج یا 26 نفر استخراج کردند به یک عدد جالب 59% رسیدند یعنی درسته که خب میدونم حواسم هست که توی هر نشست دو نفره هر دو یه اندازه صحبت نمی کنند یه نفر ممکن 20% صحبت کنه یه نفر 80% صحبت کنه ولی قاعدتا جمع این ها بایستی بشه در واقع 100% ولی وقتی اومدن نگاه کردند دیدند بر این اساس سهم هرکس 59% شد به طور متوسط و مثلا اگر فرض کنید یه نفر گفته من 30% صحبت کردم اون طرف مقابل نگفته من 70%صحبت کردم اون مثلا گفته 79 % صحبت کردم یعنی یه درصدی بالاتر از اون رقم واقعی را گفته پس این اولین پژوهشون بود که نکته جالبی را داشت که ما همش بیش از اونی که خیال می کنیم در واقع به یک کاری انجام دادیم یا سهم گذاشتیم در واقع برداشت می کنیم که سهم بیشتری داشتیم سوال اصلی و پژوهش اصلی برگشت به زن و شوهرها زوج ها اومد ۳۷ زوج را بررسی کرد و بهشون یک پرسشنامه داد این پرسشنامه مشتمل بود بر 20 در واقع فعالیت ، که من این 20 فعالیت را اینجا نوشتم حالا نمیخواد همش ریز ریز دنبال بکنیم مثلا درست کردن صبحانه تمیز کردن ظروف تمیزکردن خانه خرید کردن از فروشگاه مسئولیت بچه ها را به عهده گرفتن برنامه ریزی کردن برای فعالیتهای تفریحی نمیدونم انتخاب دوستان تصمیمات مهم نمیدونم شستن لباس ها ارتباط داشتن با بستگان زنگ زدن و احوال پرسیدن بستگان بیرون زباله این یه چیزی که همیشه به صورت طنزآلود صحبت میشه و کارهای منفی هم بوده ببینید فقط کارهای مثبت نبوده یعنی کارهایی که طرف کارخونه انجام میده یا مسئولیت را به عهده میگیرد نیست مثلا جاهای دیگری هم بوده که باعث عصبانیت همسر شدن نمیدونم همسر را معطل کردن نمیدونم یه جاهایی ایجاد اختلاف کردن بحث را شروع کردن و بعد اومده بپرسه ببینه هر کدامشان فکر می کنند چه سهمی توی این رابطه دو نفره دارند و برای همینه این پژوهش ، پژوهش جالبی است. روشی هم که این کار را کرده بود به این صورت بود که یک خط کش مانند یک خط به افراد داده بود که 150 میلیمتر یا 15 سانتیمتر بود و میگفت که یک طرف خط 0% و یک طرف خط یعنی تمام اینها را من انجام می دهم حالا شما روی این خط یک جایی را انتخاب کنید مثلا اگر طرف حس می کند نصف موارد درست کردن صبحانه یا شستن لباس ها را به عهده داره روی ۷۵ میلیمتر علامت بزند یعنی منطق خیلی ساده ای بود که ببینه سهم زوج ها چقدر در می آید خب این پژوهش نتایج جالبی داشت نتایجش این بود که اولا میانگین جمع تخمین زوج ها بیش از ۱۵ سانتیمتر شده بود یعنی نشان می دهد هرکدام بیش از آن سهمی که هست گذاشته ممکن شما بگید سهم برابر نمیذارن درسته منم قبول دارم ولی اگر مثلا شوهر گفته 30% موارد مثلا فرض کنید 5 سانتیمتر من ظرف هارو من میشورم خانمش نگفته 10سانتیمتر اون اومده گفته مثلا 14 سانتیمتر که وقتی اینارو جمع می زنید از 15 بیشتر می شود یعنی هرکی بیش از اونی که انجام می دهد یا طرف مقابل که فکر می کند انجام میدهد در باور خودش هست انجام می دهد خب گفتم 20 تا گزاره بود در 16 مورد از 20 مورد این بیش تخمینی به صورت معنی دار وجود داشت یعنی توی این 20 قلمی که شما اونجا دیدین توی 16 تاش زوج ها بالای 15% به طرز معنی در واقع یعنی تصادفی نبود علامت زده بودند در هیچ گزینه ای کم تخمینی معنی دار وجود نداشت یعنی جمعش به 15 سانتیمتر یا 100% نرسه و معنی دار باشه مثلا این بگه که در دعواها مثلا 2 سانت این گذاشته اون یکی هم گذاشته 8 سانت که بشه 10 سانت یعنی پس بقیه دعواهارو کی شروع میکنه و این نکته جالبی بود که در این پژوهش استخراج شد. درکنار اینی که گفته بود اینجا علامت بزنند از افراد خواسته بود که خیلی خوب در مرحله بعد پژوهش بیاین در مورد هرکدام از اینها مورد و مثال یادآوری بکن چیز جالبی که متوجه شد اینه که اونایی که سهم بیشتر زده بودند یعنی از اون 15سانتیمتر سهم بیشتری را به خودشان تعلق اختصاص داده بودند در واقع تعداد مثال هایی هم که به ذهنشان آمده بود بیشتر بود مثلا من یادم که اون روز من این کار را کردم اون دوشنبه من این کار کردم اون چهارشنبه من بودم که این کار را کردم در صورتی که مثلا شما فقط روز سه شنبه این کار را کردید یعنی به عبارت دیگر این احساس بیش تخمینی از فعالیت های خودم به نوعی ارتباط دارد با تعداد مثال هایی که میاد توی ذهن من یعنی اون مثال ها هرچی بیشتر باشند یک همبستگی وجود دارد به اینی که من سهم کارکرد خودم را بیشتر ببینم خب شاید فکر کنم متوجه شدید که چرا اسم مقاله هست سوگیری خودمحور در دسترسی و انتصاب اون درسترسی در واقع availability منظورش available یا قابل درسترس بودن در حاظه هست وقتی یه چیزی تو حافظه شما خیلی بیشتر قابل دسترس است شما سهمش را بیشتر می بینید این داستانی است به نام در واقع availability heuristics که من تو چند دقیقه آینده بیشتر راجب آن صحبت خواهم کرد و باز اسم مقاله گفته بود خودمحور یعنی چی یعنی ما یک گرایشی داریم که خودمان را پر رنگ تر ببینیم کارهایی که را خودمان کردیم دفعاتی که خودمان یک کاری را انجام دادیم مثال هایی که به نوعی به خودمان برمیگرده خیلی بیشتر توی یادمان میمونه مثلا همین موردی که بیش تخمینی با تعداد یادآوری مثال ها بود ازشون خواسته بودن خیلی خوب بیا مثال بنویس از مواردی که شما پیگیر حال بستگان بودید خیلی سریع فرض کن مثلا شوهر یا خانم که داشته می نوشته گفته مثلا اینو من زنگ زدم اینو من زنگ زدم اینو من زنگ زدم این یدونه هم شما زنگ زدید یعنی موراد طرف مقابل کمتر تو مثال هاشون وارد میشد و این یه همبستگی معنی داری داشت با میزانی که اونها روی اون خط کش فرضی سهم خودشان را نشان می داند حالا سوال سر اینه که خب پس ما یه پدیده ای داریم ک این پدیده معنیش اینه ما سهم خودمان را در انجام امور پررنگ تر میبینیم این از کجا می آید و به نظر می آید حالا چند پژوهش بعدی را که خدمتتان توضیح می دهم این به نظر می آید که یک پدیده فراگیر است توی بسیاری از امور زندگی ما ساری و جاری هست اولش میتونه این باشه که جنبه انگیزشی دارد هر انسانی خودمحور است هر انسانی دوست دارد که کار و نقش خودش را پررنگ تر بکند پس انگیزه دارد مواردی یادش بیاید که خودش اون کار را انجام داده است انگیزه دارد به نفع خودش پردازش کند یعنی وقتی که توی اون مورد زن و شوهر بوده 10 مورد از کارهای خوب خودش یادش می آید 3 مورد از کارهای خوب همسرش یادش می آید اگر فرض کن اومده ظرف شسته لباس تمیز کرده بچه ها را مسئولیت را به عهده گرفته برده مثلا مدرسه بیشتر یادش بوده اون روزهایی که خودش کار کرده یادش می آید و این به دلیل است که دوست دارد خودش را پررنگ تر بکند اما اما دوستان عزیز ببینید منطق پژوهش های علوم شناختی رفتاری و روانشناسی چقدر جالب و با بعضی آزمایش ها می شود. یادتون هست که تو همون لیستی که من خدمتتون ارائه دادم می خواهید برگردیم یک نگاه دیگری بیندازیم همه موارد مثبت نیست مثلا نگاه کنید اینی که با بستگان در ارتباط باشم یه چیز مثبت مثلا حالشو بپرسم اینی که زباله را ببرم بزارم بیرون یه زحمت کشیدن کار مثبت ولی اینجارو نگاه کن causing argument باعث مشاجره شدن یا همسرم را عصبانی کردم irritating spouse پس ببینید که همه موارد موارد مثبتی نبوده و وقتی اینا اومدن نگاه کردن دیدن مثل اینکه خیلی این دوتا اینجوری نیست که فقط کارهای مثبت مثال هاش بیشتر بوده طرف کارهای منفی هم که خودش کرده بیشتر تو ذهنش میمونه و این در واقع ناقض انگیزشی بودن این قضیه است این از نظر روابط بین فردی و سلامت روان خیلی ارزش داره یعنی بخش زیادی از خود محوری ما این احساسی که ما در زندگی دیگران نقش پررنگ تری داریم سهم بیشتری گذاشتیم همش مال خود خواهی و خودشفتگی و نارسیسیزم ما نیست این دلایل دیگه ای هم داره که عرض کردم که یکی از سنگ بنای خطاهای شناختی در قرن بیستم شد خب اومدم گفتن که جنبه انگیزشی را بذاریم کنار چون دیدیم که موارد منفی بیشتر بود کارهای منفی هم که خودش کرده بود بیشتر یادش مونده بود پس می تواند حالت های دیگری باشد مثلا خاطرسپاری انتخابی باشد از سال ها قبل پژوهشگران علوم شناختی متوجه شده بودند کاری را که خودت انجام می دهی بهتر در حافظه ات می ماند تا کاری را که شاهد آن باشی یعنی وقتی شما فاعل یک فعل هستی تو حافظه شما بنظر می آید راحت تر ثبت می شود اصطلاحا رجیستر می شود تا اینکه همان کار را مشاهده کرده باشی این را خیلی از معلم ها و دانش آموزان می دانند می گویند مسئله را خودت حل کن وقتی مسئله را خودت حل کنی خیلی بهتر یادت می ماند تا اینکه حل کردن معلم را نگاه می کنی خودت بیا این مسئله را بنویس راه حلشم بنویس اینکه خودم بهش رسیدم خیلی دراز مدت تر در حافظه شما می ماند پس خیلی از اونایی که می گویند ما چکار کنیم حافظه ما تقویت پیدا کند یکی از کارهاش مثالی است که خیلی بدرد من می خورد من وقتی مطالب را می خونم اونقدر یادم نمی موند که وقتی الان دارم برای شما توضیح می دهم و به جرعت بهتون می گویم که هر موقع من یدونه از این کلیپ ها را درست می کنم سود زیادی نصیب خودم می شود برای اینکه این مطالب خیلی خیلی بهتر تو ذهن من می مونه در مقایسه با زمانی که این را جایی خونده باشم من میشینم اسلاید ها را خودم درست می کنم میشینم این صحبت ها را الان خدمت شما انجام می دهم خودم اینو ویراستاری می کنم تبدیل به فیلم می کنم میذارم آنلاین چون در اینجا agency عاملیت یا فعالیت دارم سیستم حافظه ما به اینگونه هست که اینا بهتر یاد گرفته باشیم و در واقع میشه اینجوری فکر کرد که وقتی شما خودت داری یک کاری را انجام می دهی خودت بردی مثلا آشغال را گذاشتی دم در یا ظرف را شستی اون بهتر تو حافظه شما می ماند تا وقتی یکی دیگه انجام داده پس ما همواره دچار یک عدم تعادل یا عدم بالانس ذاتی هستیم کارایی که خودمون می کنیم توی حافظه ما بهتر می ماند و این خیلی ربطی به خودشیفته و خودخواه مغرور بودن ما ندارد حالا بعضیا می گویند که ممکن است که فقط خاطرسپاری نباشد یادآوری هم باشد یعنی آدم بهتر ریکال می کند اینه که به خاطر بسپارم یا به یاد بیاورم فکر می کنم خیلی برای شما تفاوت عملیاتی نکند ولی برای متخصصین علوم شناختی اونایی که تو مقوله حاظفه کار می کنند می گویند که آره recall ریکال ، یادآوری recognition بازشناسی یا retrireval بازیابی خیلی متفاوت هست از اینی که شما رجیستر یا اینکود encode بکنی ولی عملا برای زندگی روزمره شما فرقی ندارد یعنی بند سومش یادآوری انتخابی در واقع می تواند اینجوری باشد که آره فقط اون مواردی که خودم انجام دادم زودتر یادم می آید دسترسی انتخابی بهش میگن در واقع selective retrieval ، selective recall و معتقدن که این یکی از دلایلی است که حافظه ما در واقع دچار سوگیری می شود حالا ادامه بحث چرا این پدیده وجود دارد یعنی چرا سیستم حافظه ما در واقع اینسوگیری را دارد این چند لحظه را خیلی دقت کنید شاید یکی از چیزهای که ما را خیلی از کامپیوتر مجزا می کند و انبوهی از خطاهای شناختی برای ما ایجاد میکنه و در عین حال انبوهی از توانمندی ها رو برامون ایجاد میکنه قدرت خلاقیت قدرت سریع حل مسئله اینه که ساختار حافظه ما با کامپیوتر فرق می کند شما وقتی که در یک کامپیوتر مثلا فرض کنید 100 قلم را سیو می کنید وقتی که اون ها را باز می کنه همون صدتا برمیگردد و عینا می آید ولی تو حافظه ما هم به خاطرسپاری انتخابی هست هم یادآوری انتخابی است یعنی حافظه ما جامد نیست حافظه ما استاتیک نیست حافظه ما دینامیک است اون کارایی که خودمان کردیم بهتر یادمان می آید اون کارایی که بار هیجانی دارد بهتر یادمان می آید اون کارهای که با محیط بیرون به نوعی تداعی می شود بهتر یادمان می آید پس در واقع خاطرات ما همواره دستخوش سوگیری های عجبی غریب است منتها همین سوگیری ها هست که به ما قدرت پردازش بالا حل مسائل مشکل و همچنین پردازش های خیلی سریع در شرایط ناآشنا را می دهد یعنی واقعا حافظه ما این تفاوت بنیادین را با کامپیوتر دارد اون در واقع دسترسی یا availability ثابت نیست مثال هایی دیگه ای از این وجود داره به عنوان مثال قبل از این پژوهش های زیادی که صورت گرفته بود این یکی از پژوهش ها این بود که مثلا یک فهرست لغات به شما می دهند که روی آن تعدادی زیادی صفت هست مثلا فرض کنید بخشنده سخت گیر سخت کوش تنبل پرانرژی حسود همه اینها و می گوید که این فهرست را حفظ کنید توش صفت هست به یه عده دیگه میگن خیلی خوب این فهرست هست قبل از اینکه حفظش کنید یک دور از حافظه خودت از درون خودت ردشون کن ببین خودت چقدر از اینها را داری مثلا چقدر پرکاری چقدر کم کاری چقدر حسودی چقدر بخشنده ای چقدر مهربانی دیدم با همین حرکت ساده یعنی رد کردن یک صفت از درون سلف از درون خویشتن باعث میشه که به یادسپاری به خاطرسپاری و یادآوری اون در واقع به طرز معنی داری افزایش پیدا کند یعنی مثل اینکه هرچیزی که می آید از ناحیه ما رد می شود هرچیزی که از خویشتن ما رد می شود یک ارجحیت پیدا می کند در به خاطر ماندن و در واقع وقتی در خاطر بهتر می ماند قابل دسترس تر می شود و در واقع دسترسی ما به خاطرات هست که گرایش ها و انگیزه های مارو می سازد به این پدیده می گویند availability heuristics یعنی هرچیزی بهتر در دسترس خاطرات ما هست تاثیر بیشتری در قضاوت ما دارد وقتی شما می خواهید بگویید طرف مقابل آدم بدی است سه مورد از بدی هایش یادت مانده یک مورد از خوبی هایش در صورتی که اگر اونوری یادت مونده بود آن را آدم خوبی در واقع ارزیابی می کردی خب ببینیم قسمت سوم پژوهش چکار کرده توی قسمت سوم پژوهش اومدن بیشتر روی قضیه منفی حساب کردند گفتند بلکه ما خیالمان راحت بشود که این سوگیری ناشی از خودکامگی خودخواهی نیست پژوهش دیگری را آمدن اجرا کردند این دفعه آمدند 44 تا دانشجو را انتخاب کردند 37 دانشجو پسر 7 تا دانشجو خانم و گفتند اینها را شما دو نفر دو نفر بشینید در مورد یک کیس یک مورد بیماری به نام خانم paula پائولا 10 دقیقه بحث کنید شرح حالش را خوانید بحث کنید و آخرسر بیاید یک گزارش بدهید از درواقع ارزیابی بالینی شما در مورد این کیس خیالی خانم paula پائولا در واقع به قول خودمونیا اینه که شرح حالش را بخوانید تست هایش را بخوانید بعد بیاید فرمولاسیون ارائه بدهید یک تشخیص را توضیح ارائه بدهید منتها این ها خیال می کردند هدف ارزیابی توانمندی بالینی اینها است باز همان کلک همیشگی توی پژوهش های در واقع روانشناسی شناختی که این ها خیال می کردند قراره قدرت تصمیم گیری اینها قدرت بالینی این ها سنجیده بشه در صورتی که سوال اصلی سوال دیگه ای بود این بود که در مرحله بعد از این ها پرسیدند که خیلی خوب شما که حالا این کیس توضیح دادید سهم هر کدومتون چقدر بود یعنی فرض کنید مواردی را بگید که مثلا این را من گفتم این را من گفتم این قسمت را من گفتم این را شریکمون گفت و از هر دو طرف بپرسند و ببینند جمع این ها چقدر می شود خب شما انتظار دارید جمع 100% بیشتر بشود که دقیقا بیشتر هم شد این یافته آزمایش قبل ثابت شد منتها در آزمایش سوم اومدن یه کار دیگه هم کردن به نیمی از این دانشجوها به 22 تاشون بعد از اینی که اینها اون فرمولاسیون اون توضیح کیسشون را گفتن بهشون گفتن خیلی بد بود خیلی بد این را اصلا این چی بود این چه توضیحی بود دادید و به نصف دیگه شون گفتن خیلی خوب بود حالا سوالشون این بود که ببینن وقتی که داستان را میگی خیلی بد با خیلی خوبه تفاوت میکنه تو اینی که سهم ادعایی هر فرد چقدر باشد خوب اینجا را نگاه کنیم یادآوری موارد گفته شده وقتی گفتن ارزیابی خوب بوده به طور متوسط 70% بود یعنی هرکی فکر می کرد به طور متوسط سهمش 70% است که جمعش میشه 140% که البته اگر به هر دو گفته باشن خوب بوده دیگه یعنی وقتی شما فکر می کنید یک کار خوب ارائه دادید حس می کنید 70% به طور متوسط توش نقش داشتید حالا درسته کمو زیاد میشه ولی میانگینشو داره میگه ولی اگه بگن ارزیابی ضعیف بود جالبه شما نمیری زیر 50% نمی گید 40% نمی گید زیر 30% بازم 60% فکر می کنید کار خودتون بوده یعنی با وجود اینی که گفتن ارزیابی شما ضعیف بود بعد حالا بگو هرکسی چی گفت موارد یادآوری فهرست کن باز اونی که مال خودش بود بیشتر از 50% به طور متوسط یاد شما موند یعنی 60% اعلام کرده بود پس پیامی که اینجا در واقع پژوهش به همراه داره اینه که صرف نظر از اینکه نتیجه خوب یا بد دربیاد ما گردن میگیریم و بیش از اونی که خودمون کار انجام دادیم سهم خودمان را پررنگ میبینیم خوب اومدن یه کار دیگه هم کردن گفتن خیلی خوب حالا هرکی هرچی گفته را بازنویسی کن دیدن چیزایی که خود افراد گفتن یعنی صحبت های خودشون را 69% به دقت یادآوری کردند در صورتی صحبت های طرف مقابل را 56% یادآوری کردند پس معنی دیگش اینه وقتی شما کاری را خودت انجام دادی هم بهتر تو حافظت میمونه هم قابل دسترس تر و در عین حال هم دقیق تر اون را یادت هست ببین دقیقا من یادم من چی گفتم من دقیقا یادم که کلید آوردم گذاشتم اینجا سطل آوردم گذاشتم اونجا ظرف ها این ظرف و اون ظرف شستم ولی اگه یکی دیگه انجام داده شما به اون خوبی یادت نمیمونه حالا ممکن شما بگی اینا که دیگه بدیهیه دیگه معلوم دیگه کارایی که خودم میکنم خیلی بهتر یادم میمونه آره ولی نکته جالبش اینه که در واقع این ارتباط تنگاتنگی داره آماری از نظر سهمی که به خودت نسبت میدی یعنی وقتی شما در مورد سهم خودت داری فکر می کنی از حافظه خودت یک مانیتور میکنی و مواردی که یادته اونارو یک میانگین میگیری سهم خودتو ارزیابی میکنی پژوهش دیگه باز تو همین مقاله صورت گرفت ایندفعه از بسکتبالیست ها پرسیدن بازیکنان بسکتبالی که حرفه ای نبودن بازیکنان تیم های محلی و دانشگاهی 158 بازیکن مرد و زن را در واقع تو پژوهش شرکت دادن و گفتن تو آخرین بازیتون یک نقطه عطف را به یاد بیاورید مهمترین نقطه مهمترین نقطه بازی مهمترین اتفاق بازی چی بود و باز مشاهده شد که 119 نفر مهمترین اتفاق بازی را کار تیم خودشون دونستند در صورتی که 16 نفر فقط کار تیم مقابل دونستند مابقی اینا نتونستند به یه نقطه مهم برسند یا نقطه مهم را نتونستند سهمشان را مشخص کنند که کار تیم ما بود یا کار تیم اونا بود حالا پیام این قسمت پژوهش چی بود پیام این قسمت پژوهش اینه که نه تنها کارهای را که خودمان می کنیم بهتر یادمان می ماند و دقیق تر یادمان می ماند بلکه کارهایی را که همفکران ما همگروه های ما هم تیمی های ما افراد همسو با ما انجام می دهند نیز بهتر یادمان می ماند یعنی این سوگیری نه تنها در حد فردی است بلکه می تونه در حد خانوداگی قومی نژادی حتی ملی باشه یعنی شما تمام اون اقداماتی که خودت کردی بیشتر پس می تونی فکر کنی که همانطور که انسان ها ego centered هستند خود محور هستند به نوعی ethnocentric هم هستند قوم محور هم هستند برای همین است که تقریبا از هر ملتی بپرسید اینا مدعی هستن به بشریت بیشترین سهم را داشتند و این مشاجرات که شما میبینید ما بزرگترین قوم جهان هستیم اون میگه ما بزرگترین قوم جهان هستیم ما به بشریت بیشترین خدمات را دادیم ما بیشترین سهم را توی تمدن بشر داشتیم یک پدیده فراگیر است فقط شما نیستید یعنی اگر ملت ها را بیاییم جمع بزنیم عدد 100% نمی شود خیلی بیشتر از 100% می شود همه فکر می کنند سهم بیشتری توی قضیه داشتند خوب این پژوهش ها در واقع دنباله رو کشفی بود که عاموس تورسکی Amos Tversky و دانیل کانمن Daneil Kahneman انجام دادند کشف اون ها 1973 بود و در واقع availability heusristics را اولین بار اون ها مطرح کردند مقاله اش این است که توی Community psychology چاپ شد availability a heuristic for judging frequency and probability در واقع اون در دسترس بودن هست که باعث میشه شما بتونید تخمین بزنید که احتمال وقوع یک چیز چقدر و کاری که اینا کرده بودند کار پژوهش جالبی بود دوتا لیست به افراد داده بودند توی یکی از لیست ها 20 تا اسم مرد بود 19 تا اسم خانم یا برعکس 19تا اسم مرد 20 اسم خانم منتها یکی از لیست ها اسم افراد مشهور بود و دیگری لیست افراد غیرمشهور و بعد وقتی لیست را برای افراد می خواندند بعد می گفتند که حالا حدس بزن تعداد مرد ها بیشتر بود یا تعداد زن ها و درواقع توی این مقاله وقتی اون لیستی که افراد مشهور را داشت خیلی افراد فکر می کردند تعداد آدم هاش بیشتر بود چون اینها بهتر تو حافظه اش می موند و همینگونه هم بود خب میگفتند حالا بنویس چیا یادت مونده اون مشهورها را بیشتر یادش میموند این باعث شد که در واقع tversky و Kahneman پدیده ای را در واقع توی روانشناسی شناختی بنیان بذارن که ما بهش میگیم availability heuristics و اساس خیلی ساده ی اون اینه میگه ما وقتی میخواهیم وقوع یک پدیده را سهم خودمان احتمال شکل گیری اون را تخمین بزنیم به فرکانس واقعی یا احتمال واقعی نگاه نمی کنیم به مواردی که تو ذهنمان خیلی پررنگ نگاه می کنیم اگر 3 بار مثلا یک قومیتی سرشما کلاه گذاشته بر روی اون خیلی راحت تر شما نتیجه میگیرید که مثلا اون قوم آدم های خوبی نیستند اینجور آدما خوب نیستند این هم محله ای ها این کاره هستن نمی دونم این صنف اینجوری هستن دکترها این شکلی هستن مهندس ها این شکلی هستن و این یک ارتباط تنگاتنگی داره با مواردی که در ذهن شما باقی می ماند پس دفعه بعد وقتی اومدی 3 تا مثال زود رو کردی به عنوان دلیل قضاوت های خودت چه در تاریخ چه در روابط فردی چه در روابط خانوادگی یا مشاجره کردی با دوستانت با نزدیکانت با عزیزانت با خانوادت که من بیشتر دارم تلاش می کنم یا تو من سهم بیشتری گذاشتم یا تو توی این شراکت من بیشتر دارم زحمت می کشم یا تو حواست به این باشه که شما دچار availability heuristics نباشید این ذهن مارو مخدوش می کند و همواره باعث میشه ما یک سوگیری داشته باشیم البته خبر خوبی که این دو مقاله داشتند اینه که همیشه به نفع خودمون نیست گاهی اوقات هم سرزنش را بیشتر روی خودمان می بینیم یعنی در هرحال اون کاری که خودمان کردیم بیشتر در حافظه می ماند اون حافظه یک وزن می دهد به تصمیم گیری ما توی کامپیوتر موارد حافظه وزن متفاوت ندارند ولی در سیستم حافظه ما اینجوری تعبیه شده که وزن متفاوت دارند یک مقوله هیجانی خیلی پررنگ می تواند 10 مقوله غیرهیجانی کمرنگ را پاک کند برای همین اگر شما مثلا رفتی یک دارویی را انتخاب کردید یک روش را انتخاب کردید خیلی مستاصل بودی خیلی ناراحت بودی یکدفعه اون درست درومد تا مدت ها این توی حافظه شما می ماند و باعث تصمیم گیری های شما می شود یک دلیل تفکرات خرافی هم این است که مثلا شما خیلی مستاصل بودی یک اتفاق بوده بعد مثلا میگی که من نمیدونم این کار را این شکلی کردم یکدفعه درست شد بعد اون تو حافظه شما می ماند و باعث سوگیری شما در قضاوت های جهانی میشه در صورتی که اون صدها موردی که اون ویژگی را نداشتند سهمشان خیلی سریع در حافظه شما پاک می شود و شما این احساس را دارید که من هردفعه این کار را کردم اینجوری شده من هر دفعه رفتم با این آدم این کار را این تماس را گرفتم این برخورد را کردم توش یک شر و دردسری درست شده این ها ریشه های مهمی از سوگیری های شناختی خطا آمیز ما هستند البته این ها خودش کمک می کند که شما بتونید ارزیابی هایت خیلی سریع بشود یعنی با دو سه مورد در واقع یک جمع بندی کلی برسی در صورتی که بخواهی که یک آمار فراگیر با یک سیستم خیلی هوشمند انجام بدی تو زندگی شما روی هر چیزی باید لحظه به لحظه آمار بگیری میانگین بگیری ببینی معنی دار است یا نه خوب اینم یک حوزه مهم بود که امیدوارم شما باهاش به نوعی تو فکرتون باشه و هرموقعی یک جا حس کردی من سهم زیادی دارم میذارم قبلش یک لحظه به این فکر کنید که آیا این availability heuristics یا یافتار در دسترس بودن هست یا نه
Document