خب تا اینجای کار جمع بندی ما براینه که اگر مابیایم بگیم حالت هایی مثل افسردگی،بیماری های روانپزشکی وخیلی از حالات دیگه ما ریشه عمیق ژنتیکی داره این خیلی کمک کننده برای اکثریت افراد درنمیادو افراد احساس میکنند درمبارزه با علائمشون درکنترل کردن علائمشون ناتوان هستند ویک زندگی مجبور ومحتوم روتجربه میکننداما ممکنه شما این اعتراض رو بکنید بگید آره نتایج یک مسئله ممکنه مخرب باشه ولی واقعیت روکه ما نمیتونیم بخاطر نتایجش تغییر بدیم. علم داره ثابت میکنه که درواقع بسیاری از حالات ما ازجمله افسردگی به واسطه ژن هاست به واسطه وراثته ماکه نمیتونیم برای خوشایند عده برای اینکه یک عده ناراحت نشن یا اختلالشون تشدید نشه بگیم نه اینگونه نیست ادامه بحث میخوام بگم که خوشبختانه این مسئله هم صحت نداره. یک کتابی رو چندروزپیش خدمتتون معرفی کردم STEVEN HEINEنوشته DNA IS NOT DESTINYدرواقع DNAما سرنوشت ماروتعیین نمیکنه جبرمارو تعیین نمیکنه، یک عاملی هست یک پارامتری هست یک فاکتوری هست که درتعامل بامحیط ،باگذشته ما ،با باورهای ما،باخویشتن ما وارد عمل میشه ومجموعه اینها هست که درواقع تعیین کننده هستن. البته توی این کتاب یک اشارات جالبی کرده فقط به مسئله افسردگی نیست اوحتی نشون داده چیزهای ساده تری مثل چاقی اگر اشاره بشه که انسانها چاقیشون براثر مسائل ژنتیکیه همین آدمها هنگامی که درواقع میخوان خویشتن داری بکنند رژیم بگیرند ودرواقع سعی کنند خوردن خودشونوکنترل بکنند وافزایش فعالیت بدنی داشته باشندبه این نیت که وزنشون کم بشه کمتر موفق خواهند شد. منتها اینجا چون فرصتش نیست و بحث ما فعلا راجب افسردگی ست اجازه بدید دریک مجموعه دیگری من بصورت مختصراین روعرض خواهم کرد که اگر چاقی بیماری ست و ژنتیکی ست اونموقع چه اتفاقی میفته؟ ولی همینوبگم که یکی از پژوهش های جالبی که هم توی این کتاب بهش اشاره کرده و هم کارخود STEVEN HEINEوگروهشون هست نشون داده وقتی به یک عده ای گفتن که ببین چاقی خیلی ژنتیکیه درمقابل به یک عده که گفتن یکسری عوامل شناختی ، رفتاری،روانی ومحیطی داره مقدارکلوچه ای که خوردن خیلی فرق کرده یعنی درحالتی که نقش عوامل اجتماعی رو پررنگ کردن اینا به طورمتوسط 30گرم کلوچه خوردن 30گرم شیرینی خوردن ولی اونهایی که بهشون گفتن که بیماری چاقی اصولا ژنتیکیه وقتی به حال خودشون دریک آزمون رها شده بودن بیش از 50گرم کلوچه خوردن! این نشون میده بر خویشتن داری ما باورهای ما اثر میزاره ولی اجازه بدید دور نشیم وبه همین مبحث افسردگی بپردازیم STEVEN HEINEو Ilan Dar-Nimrod مقالات جالبی دارند که یکی از مقالاتشون اینه genetic essentialism درواقع میشه گفت ماهیت گرایی یا ذات گرایی ژنتیکی. که دراون کتابی که DNA سرنوشت نیست هم به این مسئله خیلی پررنگ پرداختن. صحبت اینادو محور داره اگر دقت بفرمایید. محوراول اینه :میگه اتفاقا یکی از مشکلاتی که ماداریم اینه که خیلی ازصفات روانی واجتماعی روبصورت essential به معنی ماهیتی یاذاتی باور داریم یعنی فکر میکنم یک پدیده ای به نام افسردگی وجود مستقل و فی نفسه داره پدیده ای به نام وفاداری پدیده ای به نام پرخاشگری پدیده ای به نام مهربانی به این مسئله میگن essentialismروانی یا ماهیت گرایی روانی درصورتی که من توی خیلی از کلیپ های دیگه خدمتتون عرض کردم که پدیده های روانی بشدت وابسته به محیط ،زمان وشرایط هستند. اینگونه نیست که ما یک آدم افسرده داریم که این هرجا میره همون افسرده میمونه یک آدم پرخاشگر داریم که هرجامیره پرخاشگر میمونه یا یک آدم خودشیفته داریم ممکنه شما بگید پس تئوری های شخصیت چی میگه؟ میگه ما باشخصیت و خودشیفته مواجه ایم. بله، جواب اون این هست که بسیاری از صفات روانی ما درشرایط خاص محیطی وزمان های خاص بروز میکنند اینگونه نیست که یک ماهیت مستقل داشته باشه شما تصور کنید مثلا یک عنصر مثلا یک فلز وقتی ازیک شهری به شهردیگه برده میشه یاحتی باگذشت چندهزارسال آهن،آهن میمونه طلا، طلا میمونه و الماس ،الماس میمونه ولی اصطلاحا گفته میشه که صفات روانی ما آنگونه که ماتصور میکنیم essentialنیستن ،گونه های طبیعی نیستن ایناسازه های محیطی ،اجتماعی ،فرهنگی هستند. پس اعتراض اولی که درواقع STEVEN HEINEو Ilan Dar-Nimrod به این مسئله دارن اینه که مابیش ازحد مسائل روانی رو ماهیت ثابت و پایدار دیدیم این خطای اول ماست وخطای دوم ما اینه که یک رابطه عمیق بین DNA،ژنوم و وراثت واونها دیدیم یعنی ازیک طرف حس میکنیم ما یک چیزی داریم به نام ژن های افسردگی و از اون طرف یک ماهیت یا پدیده واحدوطبیعی داریم یعنی طبیعی به معنی طبیعی غیرطبیعی نیست به معنی اینه که Natural Kindعه. وجود مستقل داره، وجود مستقل از محیط وزمان و مکان وفرهنگ داره به نام افسردگی و بعد سعی میکنیم ارتباط این دوتارو برقرارکنیم.خب خبرخوب اینه که نه تنها خیلیا به وجود ماهیتی گونه های روانی اجتماعی اعتراض دارند حتی مدعی هستند که این همبستگی هیچوقت اونطوری که ما تصور میکنیم پیدا نشده وعمیق نیست ولی خب اینی که میگن خیلی ازبیماری های روانپزشکی خیلی ازحالات روانی ما ژنتیکیه این حرف ازکجامیاد؟ چیشد اول همه این افتاد توی دهن مردم؟ خب قسمت زیادی ازاین مسئله برمیگرده به مطالعه دوقلوها. یعنی میشه گفت درواقع رقیب اصلی ،مخالف اصلی ،دشمن اصلی این تفکری که من خدمتتون گفتم مثلا درکتاب DNA IS NOT DESTINYخیلی نمود پیدا کرده تومطالعه دوقلوهاست مطالعه دوقلوها میگفتن نخیر اتفاقا بسیاری ازصفات روانی پایدار، مستقل ،مستقل از زمان و فرهنگ هستند مثالی که میزدند دوقلوها بود بخصوص دوقلوهای تک تخمکی وشما میدونید اینا اینگونه استدلال میکردند که چگونه است وقتی یک دوقلو افسرده میشه اونیکی دوقلو حتی اگر در دوران کودکی از این یکی قلش جداشده باشه وبه اون سر دنیا مهاجرت کرده باشه اون هم به مقدار زیادی افسرده میشه. آیا این جزموید این اصل هست که مایک اصل یک ذات پایدار داریم که این ذات پایدار ما باتولد به ما منتقل میشه ومیدونید مادونوع مطالعه عمده دوقلوها داریم یکیش تفاوت دوقلوهای تک تخمکی با دوتخمکی ست. مونوزیگوت درمقابل دیزیگوت MZ-DZ ودیگری مطالعه دوقلوهای دوتخمکی ست که جدااز هم رشد کرده اند یکیش رو یک خانواده بزرگ کرده یکیش رویک خانواده دیگه وآنچه که این مطالعات نشون دادند اینه که بسیاری ازصفات ما ازبخشندگی بگیر ازمهربانی بگیر عصبی بودن بگیر هوش بگیر افسردگی بگیر ژنتیکی ست چرا؟چون وقتی یک قل رو میدیدند که به یکی از این صفات مبتلاعه اون یکی قل صرفنظر از اینکه با این خانواده زندگی کرده یا توسط خانواده دیگه به فرزندخواندگی قبول شده خیلی از این صفات رو نشون میداد پس اگه ازشما بپرسند این سهم وراثتی بودن صفات ما رفتارما از کجا میاد؟جوابش یک کلمه ست یا درحقیقت بگم دوکلمه ست مطالعه دوقلوها درواقع این ها هست که این رو نشون میده و مدت هاست که علم روی این مانور میده. حالا من اینجا خیلی وقتتون رو نمیگیرم.شماروارجاع میدم به یک مجموعه نسبتا طولانی که درهمین اینستاگرام وتلگرام معرفی کردم فایلاش هست میتونید برید گوش بدید اگرتاحالا گوش ندادید به نام شبح سرگردان آرتور جنسن یا آرتور لنسن که درواقع بصورت مبسوط توضیح دادم که این باوری که این صفات ما ژنتیکی ست ازکجا میاد اما دستاوردهای جدیدچی میگن؟ ببینید این اسلاید برگرفته ازیک مقاله نسبتا معاصر 2017 هست وپدیده ای هست که الان یک دهه هست که ذهن درواقع متخصصین وراثت ورفتار رو به خودش مشغول کرده بهش میگن شکاف وراثتی heritability gap، gapبه معنی شکاف هست و heritabilityبه معنی وراثت است. این ستون هایی که شما به رنگ روشن میبینید این شدت وراثتی بودن حالات واختلالات هست برگرفته از مطالعه دوقلوها. مثلا شما نگاه کنید وقتی اسکیزوفرنی رونگاه میکنید نزدیک 80وخورده ای درصد ادعامیشه ژنتیکی ست و افسردگی روکه اینجا شما میبینید از مطالعه دوقلوها سهم وراثت حدود %50عه، اوتیسم یک چیزی حدود 60وخورده ای درصده واختلال دوقطبی هم %70عه. وقتی شما ستون های روشن رونگاه کنید ودرواقع به اون استناد کنید که اینا برگرفته از مطالعه دوقلوها هستند خیلی جا برای شما نمیمونه که ببین میگن که خب حالا چرا نمیخوای واقعیت رو بپذیری؟ ژنتیکیه دیگه و درواقع بخش زیادی ازتوان ما باوراثت ما با DNAما بدنیا میاد ونمیشه دستکاریش کرد. منتها چرا من دارم دید مخالف رو مطرح میکنم؟ این ستون های تیره رونگاه کنید این ستون های تیره آخرین دستاورد های مطالعه های سنگین ژنتیکی وتحلیل ریز ژنوم انسانه که سهم وراثتی بودن رو نشون میده ببینید مثلا درمورد افسردگی زیر%10دراومده درمورد اسکیزوفرنی که شاید ابربیماری روانپزشکی با منشاء وراثتی تلقی میشه باز از %25کمتره و حدود%20عه. شما یک دره یا یک شکاف بزرگ بین این دوتا میبینید این دره رو اصطلاحا بهش میگن heritability gapودرواقع این معما برای بسیاری از دانشمندان، متخصصین رفتار باقی مونده که چرا ما همچین شکافی میبینیم؟ مطالعه دوقلوها ازیک طرف خیلی درصدهای بالایی رو به ما معرفی میکنه ولی وقتی میایم DNAرودقیق بررسی میکنیم DNAافراد مبتلارو مقایسه میکنیم با DNAافرادی که مبتلا نیستن وریزریز تک تک تغییرات تک تک واریاسیون های ژنوم اون هارو بررسی میکنیمسهمی که بدست میاریم به مراتب کمترهست و ماشاهد یک شکاف بزرگ هستیم این روچگونه بررسی میکنن؟ خیلی سادست جمعیت سالم رومیگیرن با جمعیتی که به اون اختلال مبتلا هستند مثلا جمعیت افراد افسرده درمقابل افرادی که هیچوقت افسرده نمیشن و DNAهردوی اینهارو استخراج میکنن وبعد تحلیل میکنن که چه تفاوت هایی درهرگروه وجود داره وشما یک ریسک Score بدست میاری نمره خطر بدست میاری که مثلا آنهایی که افسردگی دارند در مقایسه با اونهایی که افسردگی ندارند این نمرات خطرشون چقدر تفاوت داره؟ و درواقع منحنی ها چقدر باهم متفاوت هستند؟ به اینها prs گفته میشه polythionic risk score و اونچیزی که این مطالعات اخیر به شما میده مثلا شما وقتی نمونه بزاغتونو ارسال میکنید به شرکت andme23 برای شما prsرومشخص میکنه یعنی درواقع میگه چقدر از اون ژنتیکی که شما دارید تغییراتی شبیه مجموعه افراد افسرده داره درمقابل چقدرش نداره یا فرض کنید اگر اینهارو بیان دهک دهک بکنن شما ازنظر داشتن اون متغیرهای ژنتیکی تودهک چندم قرار داری؟ ازنظر اونهایی که افسرده هستن به اینها میگن نمرات prs. منتها جالبه وقتی شما به نمرات prsنگاه میکنید این ستون های تیره بدست میاد که بسیار بسیار کمتر ازستون های روشن هست به عبارت دیگر اون سهمی که علم برای وراثتی بودن مشخص میکنه آنچنان که قبلا تصور میشد زیاد نیست یا حتی اینجارونگاه کنید عرض کردم خدمتتون که اسکیزوفرنی به مراتب بیشتر از افسردگی بارژنتیکی داره این پایین که شما میبینید نمرات prs افراد هست polythionic risk scoreشون هست و هرکدوم ازاینهاروکه شمانگاه میکنید شاید بگیم دهک هایی هست ازنظر داشتن این علائم وقتی شما توقسمت 8هستید بیشترین تعداد اون ژن های مربوط به بیماری رو دارید و وقتی توی 0 تا1هستید حداقل اونرو دارید ودرواقع درمحور عمودی شما اختلالات روانی رودارید. ببینید با افزایش اون سهم ژنتیکی شما چندان علائم روانی شما تغییر نمیکنه. این یافته بسیار جالبی هست که نشون میده صرف داشتن polythionic risk score منجر به بیماری نمیشه. پس چه چیزی منجربه بیماری میشه؟جوابش واضحه یعنی برخلاف اینکه ماتصور میکردیم ما یکسری ژن های افسردگی داریم که منجر به افسردگی میشن مایک نمره prs داریم یک نمره خطر داریم که این نمره خطر با تغییرات خاص درمغزهمراهه لزوما افسردگی نیست وباید عوامل منفی محیطی ،کودکی آسیب زا، استرس ها باورها وبقیه امور باهم تعامل بکنن واینها برروی هم سواربشن تاشما مبتلا به افسردگی بشید به عبارت دیگر یک نمره prsبه تنهایی نمیتونه برای شما دیکته بکنه حتی اگر شما دردهک های خیلی آسیب دیده باشید. دست های زیادی توی این قضیه هست ودیگران میتوانند اون رو جبران کنند. شما اگر نمره prsبالایی داشته باشید خیلی از موقع عوامل مثبت محیطی یک کودکی شاداب ،کنترل کردن استرس ها به وضوح آنهارا خنثی خواهد کرد وشما میتونی از این مسئله رها بشی. ما اون جبرگرایی که سابقا تصور میشد امروزه درعلم وجود نداره. من درمباحث دیگه دراین باره بیشترصحبت خواهم کرد.