خب عرض سلام دارم خدمت شما دوستان و علاقمندان عزیز! با یک مبحثی در خدمتتون هستم که بهنظر خودم اومد، هم جنبههای جالبی در شناخت روان و ذهن انسان رو داره، هم به درد زندگی میخوره و هم میتونه بعضی سؤالاتی را که شما در زندگی باهاش مواجه میشین در واقع جوابگو باشه، به همین دلیل فکر کردم چنددقیقهای وقتتون رو بگیرم و این مبحث رو و چند مقاله و پژوهش که مرتبط با اون هست رو خدمتتون ارائه بدم، اسمش هست: Solomon’s paradox که در واقع میشه اسمشو بذاریم تناقض سلیمان! و درواقع اشارهای داره به روایت انجیلی و روایت توراتی از حضرت سلیمان، سلیمان نبی که به قول درواقع تورات از پیامبران و پادشاهان بنیاسرائیل بوده و قبلاز اینکه بخوام این اسم رو انتخاب کنم، اسم دیگهای که برای مبحث انتخاب کرده بودم، این بود! منتها فکر کردم که یه مقدار اسم شاید یه جور تبلیغاتی باشه و بههمین دلیل من نخواهم که به سمتی بریم که بخوایم حالا مثلاً یه مقدار اون عناوین به قول معروف گیشه رو در نظر میگیرند و مخاطب رو بخوان به نوعی تهییج بکنند که مطلب رو دنبال بکنه، از این دوری کردم! ولی شاید اسم این مبحث رو می گذاشتم این! وقتی از کسی مشاوره میخواهی که خودش مشکل داره چون من اینو از خیلیها شنیدم میگه آخه مثلا فلان کسی رفتیم ازش مشاوره بگیریم، این خودش توی زندگی خصوصیش مشکل داره! من مثلا راجع به فرزند پروری دارم از این سوال میکنم بعد به بچههای خودش همچین آدمای نااهلی ان! یا داریم ازش مشاوره زناشویی میگیریم، مشاوره برای ازدواج، برای طلاق میگیریم، این خودش مثلاً پنج بار تا حالا ازدواج کرده! سه بار طلاق داده اینا مشکلات شخصی داره، خب اگه این اینجور آدمیه، این چهجور میتونه به من کمک کنه؟! این اگه میتونست و مشاوره هاش و اون خردش و راهنمای هاش بهدردبخور بود باید توی زندگی خودش هم به درد میخورد دیگه! درصورتیکه اینجوری نیست به قول اون ضربالمثل میگه این اگر لالایی بلد بود چون خودش خوابش نمیبرد! خب این Solomon’s paradox دراصل میخواد همین رو نفی بکنه و درواقع میخواد بگه که ذهن انسان، روان انسان اونجوری که شما فکر میکنید ساده نیست و نمیتونی با یکسری نتیجهگیریهای کلی و بهظاهر منطقی درمورد روان قضاوت کنید که خوب اگر کسی یک کاری رو درست میتونه مشاوره بده باید برای خانواده خودش هم بده اگر قضاوتاش درسته اگر یک نوع خرد داره! خب چهجور تو زندگی شخصی خودش این خرد را نداره؟ و این رو من در این کتاب که چندی پیشخدمتتون معرفی کردم، یه بخشش هاییش به این تعلق داره، همین کتابه chatter! که گفتم اون صدای درونی و Ethan Kross نویسندهی او هست و در واقع این Ethan Kross یک مقاله پژوهشی جالبی داره که اون هم زیاد بهش استناد شده و درواقع اسمش همین است: Exploring Solomon’s paradox بررسی کردن تناقض سلیمان حالا داستان چی هست؟ داستانی که این شروع کرده، اینجوری گفته درواقع این مقاله به نوعی میگه از سلیمان تا سلیمان! حضرت سلیمان رو اشاره میکنه که سمبل خرد بود و همه موجودات زنده میاومدن ازش مشاوره بگیرن، درواقع بهقدری خرد ایشان زیاد بوده که مدعی بودند هر سوالی رو میتونه خردمندانه راهنمایی بکنه، مشاوره بده و پاسخ بده! منتها براساس اون روایتی که توی تورات است، در انتهای زندگی خودش بهتدریج که میره جلو، در زندگی خودش دچار مشکلات جدی میشه! تعداد زیادی همسر اختیار میکنه و بنا به قولی مثلاً هفتصد همسر و اینها رو از مصریان میگیره، کسانی که با دین و باورهای بنیاسرائیل مشکل داشتند و آیین قبلاز او را ترویج میکردند، بهخاطر توجه به بانوانش از درواقع دین الهی دور میافته و سرانجام پادشاهیش رو به افول میره و اون شکوه و جبروت خودش رو از دست میده، این روایتی هست که درواقع در عهد عتیق و در تورات و کتابهای در واقع یهودیان وجود داره از سرنوشت حضرت سلیمان و در واقع این اصطلاح Solomon’s paradox مطرحشده! تو که خودت سمبل دادن مشاوره ی درستی! چه جور زندگی خودت خرابه و این رو میخوایم بررسی کنیم که این حکمتش چی هست؟ خب نویسندگان این مقاله Ethan Kross هست که گفتم کتاب chatter رو داره و دیگری igor grossmann هست، grossman از دانشگاه waterloo هست و کارهای خیلی جالبی روی مسئلهی خرد کرده، در این مقاله داره چه چیزی رو مطرح میکنه؟ درواقع اساس صحبت اینه، من میخوام از این شروع بکنم بعد یه مقدار توضیحاتی راجعبه شکلگیری خرد و این پدیده خردورزی هم در ادامه خدمت تون عرض کنم، خلاصه مطلب اینه وقتی شما از منظر خودت، از منظر اول شخص، از نگاه خود به جهان نگاه میکنی قضاوت هات، خردت و تصمیمگیری هات خیلی متفاوته و گاهی اوقات اصلاً همبستگی نداره وقتی بهعنوان یک ناظر بیطرف سومشخص به جهان نگاه میکنیم، یعنی شما ممکنه در روابط فردی خودت، روابط با همسر و فرزند با همکاران یکسری شاخصهایی رو بگیرید، قضاوتهای رو ارائه بدی که اگر زندگی شما را مکتوب میکردند بهصورت رمان داستان یا case report معرفی بیمار به شما ارائه میدادند، شما راهکارهای کاملاً متفاوتی به اون فرد مراجع میدادی یعنی اون فردی که میاد پیش شما و مشورت میخواد راجعبه ادامهی زندگیش، درمورد نمیدونم ارتباطش با اون شریک عاطفیش، پیش همسرش، نامزد و شوهر چی هست؛ شما اگر بهعنوان یک ناظر سوم شخص نگاه کنید، چیزای دیگهای به ذهنت میرسه، هنگامیکه خودت رو در قالب اون فرد قرار بدی! اسم مقوله هست: Self distance illuminates the self other symmetry in wise reasonings ببینید یه اصطلاحی توش بهکاررفته a symmetry in wise reasoning عدم تقارن در قضاوتهای خردمندان من خرد رو ترجمه ی wise گذاشتم یعنی وقتی شما قضاوت یا استدلال خردمندانه میکنی، یک عدم تقارن وجود داره! وقتی راجعبه خودت داری قضاوت میکنی، استانداردهات، شیوه قضاوتت کاملاً متفاوت میشه درمورد دیگه هم و توی این مقاله البته گفتم از سلیمان تا سلیمان اشاره کرده گفته اون سلیمان پادشاه بنیاسرائیل تا (سلیمان وتلر) که درواقع یک قاضی بسیار مشهور تو آمریکا بوده که کارهای خیلی ارزشمندی درموردحقوق زنان و درباره مجازات مردانی که همسرآزاری داشتهاند و کمک بهاعاده حق وحقوق همسران اونها انجام داده، قوانین زیادی را در قوه ی قضاییه آمریکا پیش برده و چهره خیلی شاخصی بوده؛ منتها اتفاق عجیبی که راجعبه این آدم اتفلق میفته اینه که خودش وقتی درگیر یک رابطه عاطفی، عشقی میشه کاملاً خرد گریزانه عمل میکنه، شروع میکنه تهدید کردن، شروع می کنه پروندهسازی کردن، حتی تهدید میکنه که اون درواقع معشوق یا اون شخص مورد علاقش رو که فرزندش رو میدزده! کودک ربایی خواهد کرد برای اینکه بتونه به نوعی اون رو تحت فشار قرار بده یا در کنار خودش نگه داره! یعنی ببینین قضاوت کاملاً مختل! تو آخه میخوای دختر مثل فلان کس رو به بدزدی! کودک ربایی کنی که تهدیدش کنی مثلا رابطه ات رو حفظ کنی و تغییر بدی اینا.. نه این اصلاً یک مجرم خیلی حرفهای هم شاید عقلش برسه که این کارا ره بهجایی نمیبره و جالب بود که زندگیشو نگاه کرده بودن، بهش گفته بودن double life، زندگی دوگانه! پشت میز قاضی نشستی، اینقدر منصفانه داری جهان رو میبینی، اینقدر قشنگ صحبت میکنی ولی توی زندگی خودت اینجوری خرابکاری کردی و حتی یکسال به زندان محکوم شد و بعد که اومد بیرون خاطراتش رو نوشت و این خودش یه موجی ایجاد کرد که چهجوری آدم میتونه واقعاً خیلی خوب لالایی بلد باشه ولی خودش خوابش نبره!! حالا توی این مقاله اومده چه چیزی رو بررسی کرده که چگونه مثل اینکه پرسپکتیو یا منظر یا دیدگاه اول شخص و سوم شخص فرق میکنه؟ پس یه چیزی که من از شما خواهش میکنم از این چند دقیقه کلیپ برداشت کنید اینه که اینجوری نیست که خب من مثل عکس که میخوام بگیرم خب یه جور سلفی میتونم بگیرم یا دوربین اون ورو فعال کنم فرقی نداره، نه! وقتی داری سلفی میگیری، وقتی داری از منظر خودت نگاه میکنی، اصلا یه دفعه جهانی یه جور دیگه دیده میشه! ولی اگر از سوم بهش نگاش کنیم متفاوته! خب بذارید یه ذره تعریف، یه ذره مقدمه راجعبه خرد بگم چون الان خرد خیلی توی روانپزشکی و روانشناسی بالینی مورد توجه قرار می گیره و حتی این جمله هست که خیلی از مشکلات افراد مسیله بیماریهای روانپزشکیشون نیست! صفت های شخصیتی معیوبشون نیست! اینه که خرد ندارند! خردشون کمه و درواقع افراد خردمند توی بزنگاههای حساس زندگی تصمیمهای بهتری میگیرند، یه ترجمهای که خیلی مصطلح شده توی مقالات متعدد پزشکی این هست: A form of excellence in ethical and practical deliberation about the best corse of action in a complex social situation نوعی کمال و توانایی در اندیشیدن اخلاقی و عملی در اتخاذ بهترین اقدام در شرایط پیچیده اجتماعی یا حتی میتونین اینو خلاصه ترش کنی، میتونی بگی که اتخاذ بهترین اقدام در شرایط پیچیده اجتماعی! میدونید شرایط اجتماعی پیچیده دو دوتا چهار تا نیست مثلاً شما در نظر بگیر یک مثالهایی هم که البته توی مقالات میزنند خیلی شبیه اینه یه شریکی هست خیلی باهم صمیمی هستین سال ها با هم نون و نمک خوردین، بههم کمک کردین! بعد یه دفعه میزنه و ورشکست میشه پول شما رو بالا میکشه فرار میکنه! حالا شما باهاش چطور برخورد میکنی؟ سریع میری حکم جلبش رو میگیری؟ میشینی باهاش صحبت میکنی؟ میری آشنا میتراشی؟ نمیدونم چاقو ورمیداری انتقام بگیری! یعنی این شرایط پیچیدهی اجتماعی رو بهعنوان کیس بهعنوان مورد معرفی میکنن و میگن که ببینیم بهترین اقدامی که شما می تونی اتخاذ کنی چیه؟ بعد بر اساس مطالعات متعدد که از روانشناسان تجربی، روانپزشکان تا فلاسفه توش نقش داشتن، دیدن که وقتی همچین اتفاقایی که در اسلاید شماره ۷ میبینید،میفته تصمیمهای شما احتمالاً! نه قطعاً احتمالاً خردمندانهتر است! مثلاً یک: intellectual humility فروتنی ذهنی یعنی بپذیری که عقل کل نیستی! بپذیری که همهچی رو نمیدونی، آدم نادانسته هاش زیاده اینه که چی شد پول منو خورد اینکه چی شد به من نارو زد؟ یه عده میگن اونهایی که در نقطه مقابل مقابل خرد هستند، چیزی دارند بنام : Naive realism Naive یعنی کودکانه و realism هم واقع گرایی… (واقع گرایی کودکانه!) با یه سری جملات کلیشهای جهان رو میبینیم گفت آقا! به هرکی خوبی میکنی میاد به آدم نارو میزنه! مردم زمانه دیگه دزد شدن! این میشه: Naive realism یا ذات مردم خرابه دیگه! آقا! پول دادی دست مردم پولت رفت ! میشه naive realism نقطه مقابلش این چهار تاس! Intellectual humility فروتنی ذهنی! ممکنه دارم اشتباه میکنم ،من عقل کل نیستم! من همه اطلاعات رو ندارم! آدم ممکنه که یه جاهایی ذهنش خطا بکنه، همیشه درصدی بذاره که من دارم تصمیمام خطاکارانه است، قضاوتهام عجولانه است: دو: (مصالحه و سازش) یعنی همیشه دنبال این نیستم که صددرصد حق خودمو بگیرم، احساس کنم باید به حرف خودم برسم، یه جاهایی کوتاه میام؛ یه جاهایی میپذیرم که خب اونم طفلکی پوله منو خورده، درسته که کار خیلی زشتی کرده ولی اونم گیره! اونم گرفتاره! پس منم باید توی ضررش شریک بشم، درسته که تقصیر خودش بوده ولی ما یه عمر شریک بودیم پس منم شریک میشم! مصالحه و سازش میکنه ۳: پذیرش عدم قطعیت و تغییر اینکه بپذیریم خیلی از چیزا قطعی نیست یعنی ما فکر نکنیم جهان همیشه اینجوری میمونه! این روند ثابت و پایدار و تغییرناپذیره! جهان خیلی از چیزاش قابل پیشبینی نیست، ما نمیدونیم ! شاید تو این اتفاق بعداً بشه حکمتی دید! شاید بشه این زمینه اتفاقاً یک کمک خیلی بهتر و آیندهای روشنتر بشه و درعینحال فکر نکن جهان همیشه اینجوری میمونه یه اتفاقایی میافته که ممکنه همین یکی از حکمتها ببینید حکمت و خرد با هم خیلی همخانواده است و هم میگی آقا! سیبو میندازی هوا صد و چرخ میخوره! از کجا میدونی که این اصن پول تو رو ورداشته، به ضررت تموم شده؟ شاید این درواقع زمینهای بشه که بتونی کمک کنی یا اوضاع مملکت همیشه اینجوری نمیمونه، یه تغییری میشه شاید اصلاً تونستی که با یک اقدام خیلی بهتر، خیلی چند برابرش رو دربیاری! چون ببین خیلی از این چیزایی که درواقع کمک میکنند تا افراد مثبت اندیشی کنند، اون مثبت اندیشی خام بیارزشه! که آقا همیشه امید داشته باشم، همیشه خوب نگاه کنم! نه! این اصول خرد است که درسته. اینی که بپذیری جهان ما خیلی چیزا قطعی نیست، نمیدونیم دو دوتا چهار تا نیست زندگی و تغییر توش امکان داره! و شماره ۴: درک دیدگاه دیگران Other’s perspectives Other contacts یعنی اینکه فکر کنیم اون چرا این کارو کرده؟ از نایو رئالیسم (رئالیسم کودکانه، سادهلوحانه) دوری کنید خب آدم کلاشی بود دیگه! آدم دروغگویی بود آدم چاخانی بود، آدم نمیدونم نادرستی بود! نخیر اونم شاید مجبور شده بودم به شما دروغ گفته! سناریوهاش خیلی سناریو های قشنگیه میگه یه جایی توی شرایط اصلاً بهم دیگه دروغ میگیم! واکنشت چیه؟ اونی که نایو رئالیسمه، نه! دروغگو همیشه باید مجازات بشه! دروغگو همیشه باید به سزای اعمالش برسه، درصورتیکه یکی دیگه نگاه میکنه خب بذار ببینم من از دیدگاه اون فکر کنم! شاید اونم واقعاً گیر کرده بوده! اونم مستأصل بوده! اون دروغی که گفته فکر نمیکرده این عوارض رو ایجاد بکنه یا اینکه بپذیریم که ما همه عوامل رو نمیدونیم! نه! این دروغ میخواسته بگه که به من ضربه بزنه!! نه از کجا میدونی؟ شاید اونم یه راز دیگه داره Intellectual humility فروتنی ذهنی و دیدن این مؤلفهها (حالا این تعداد چهارتاش معمولاً تو خیلی از کتابها مطرح ولی گاهی خیلی بیشتر از اینا هم میشه دیگه) حالا من نمیخوام خرد رو اینجا بحث کنم ولی فقط خواستم یک بابی را باز کنم و امیدوارم در کلیپهای دیگه بیشتر بهش بپردازیم. خب خرد رو چهجوری میسنجند؟ این چهار مورد یا موارد دیگه خب یه سری پرسشنامه داره! یه سری سناریوهای فرضی که شما در این سناریوی فرضی بهترین جوابی که میتونید بدید چیه؟ یا فرض کنید کیس مطرح میکنند و میگن شما اگر جای قهرمان داستان بودی چیکار میکردی؟ چند تا یافته جالب داریم مثلاً خرد در سنجشهای مختلف با هوش و اون پنج صفت سرشتی اون Big five: Neurotisizm برون گرایی Openness Conscientiousnes اینها هیچ کدوم ارتباط عمیقی نداره! پس آدمهای خردمند اصولا باهوشتر تر نیستند! اینطور نیست که اینا آی کیو شون بالاتره یا اینکه مثلاً صفتهای برونگرایی بیشتری دارند، صفتهای مسئولیتپذیری بیشتری دارند، نه یک ویژگی مستقل از ایناست! بهنظر میرسد خرد بهطور مستقل میزان شادکامی و هماهنگی درونی رو پیشبینی میکنه! اونهایی که میگن ما همش دنبال احساس شادکامی هستیم، خوشبختی هستیم و بعد دنبال اینن که اصلاً اعتمادبهنفس رو ببرن بالا، اضطرابشون رو کم کنند یا نمیدونم تو روابط بین فردی خجالتی نباشن! دیدن اینا خب کمک میکنه ولی اون چیزی که خیلی پیشبینی میکنیم در درازمدت چقدر تو زندگی خوشبختی، اینه که آدم واقعاً خردمندی هستی دیگه! بند دو : تا چندی پیش خرد را امری درونی و مستقل از جمع و محیط میدیدند! این تحول قشنگیه یعنی مطالعات این جوری فکر میکرد که همونطور که ما مثلاً یک چیزی داریم بنام آیکیو که شما میری تست میدی اندازهگیری میشه! یه چیزی داری بنام برونگرایی! یه چیزی هم داری بنام خرد و این درون شماست و ذات شماست یه انسان یا خردمند یا نیست یا درجاتی از خردمندی داره ولی اومدن دیدم نه خردمندی مثل ایکه امری درونی نیست! حالا راجعبه این بیشتر توضیح خواهم داد! یک امر محیطی است، محیطی موقعیتی است، یعنی ما اینجور نداریم که انسان خردمند انسان ناخردمند! این اشارهام به اون خردمند به معنی (ساپینس) نیستا ! به معنی wisdom است هوموساپینس رو نمیخوام بگم! اون انسان خردمند، دارم انسان wisdom رو میگم و خردی که در پیر فرزانه شما میبینی، اون خردی که در یک فیلسوف ممکنه ببینید، در یک مصلح اجتماعی ببینید منظور من اونه! چیز جالبی که متوجه شدم اینه که خرد بهشدت موقعیتی، زمانی، مکانی، محیطی است؛ یعنی این نیست آدمهای خردمند را خواهم گفت که اسمش خردمنده! چون اشتباهاتی میکنند خرد گریزانه! که اصلاً شما شاخ درمیارید. ارزیابی نیز مقطعی و متکی بر پرسشنامههای منفک از محیط بود، یعنی میاومدن همین پرسشنامه میدادن، ببینن جوابگویی طرف چیه؟ یا یه سری سوالات کلی مطرح میکردند بعد دیدن نه! مثل اینکه به این راحتی نیست! انسانها تو جاهای مختلف میتونه خردهای مختلف یا نابخردیها مختلف از خودشون نشون بدن! یعنی شما ممکنه یه جا حس کنی که عجب قشنگ صحبت کرد! عجب قشنگ قضاوت کرد! و بعد همون آدم توی یه محیط دیگه وقتی یه جور دیگه سوال رو مطرح میکنی، آنچنان با تعصب کور و کودکانه ی سادهلوح و آسیبخیز قضاوت میکنه که شما شاخ درمیاری! اینا رو چهجور متوجه شدم و اساس این پژوهش Ethan cross و igor grossmann چی بوده؟ خب یه روشی هست: Event reinstruction method روش بازسازی واقعه روش بازسازی واقعه چیه؟ یه واقعه رو میان تعریف میکنن؛ مثلاً همون مثالی که زدم: دوستی پول شما رو خورده، یه کسی به شما نارو زده، یه کسی به دروغ گفته، توی روابط زناشویی مثلاً میگه یک اختلافاتی پیدا شده! خب بعد میان به شیوههای مختلف این گزارش را مطرح میکنند مثلاً یه جا به طرف میگن که خیلی خوب فکر کن برای شما این اتفاق افتاده حالا تصمیمت چیه؟ فکر کن برای شخص x و y این اتفاق افتاده! تصمیمت چیه؟دیدند مشکل از منظر سوم شخصی! این اصطلاحاً میگن خودت رو میذاری تو منظر سوم شخص! یعنی که نمیگن این براتون پیش اومده! میگن یه آقای مراجعه کرده، این آقای x با خانم y مشکل داره و دارن این کارو میکنن! تو بهنظرت تقصیر کار کیه؟ بهنظرت کی باید چیکار میکرد؟ به نظرت باید چهجوری میشد؟ باز یه کارای دیگه میکنن مثلاً توی یه حالت است که بهشدت در قالب قهرمان فرومیریم، immersion،غوطه ور سازی اتفاق میفته، یعنی خیلی اون طرف رو لمس میکنی و اتفاقاً empathy میکنی همدلی باهاش میکنی، میری تو کفشاش و یه حالت دیگه هست که نه! ممکنه حتی ضمایر رو هم سومشخص میکنن! جالبه شما شخصی هم میتونی سومشخص بشی! یعنی بعضیها از خودشان سومشخص خطاب میکنند این رو! نکته جالبیه مثلاً ممکنه بگن که خوب این کارو کردی آذرخش اینجا باید این تصمیم رو میگرفتی، آذرخش امروز رفتی اونجا این حرفو باید میزدی! یعنی نمیگن م باید این حرفو میزدم، اسم خودشونو سومشخص میکنن! حتی اونا رو توی این event reinstruction method دیدند و یا اینکه مثلاً دیدن بهصورت کلی و انتزاعی! فرض کنید کلا اگر این اتفاق تو یه رابطه بیفته نظر شما چیه؟ چیزای جالبی به دست اومده! مثلاً اسلاید شماره ده این از کارهای همون Ethan kross و igor grossmann شما ستون عمودی (همون مقدار قضاوتهای خردمندانه) رو میبینید، چهجوری وقتی اومدن گفتن خب نسبتبه این کیس شما چند پاراگراف قضاوت بنویسی و این سؤالا رو جواب بده و داور مستقلی که به پژوهش وقوف نداشته و اصطلاحاً نابینا بوده اومده قضاوت کرده که کدامیک از اینها اون عناصر چهارگانهای که من راجعبه خرد گفتم توش هست! مثلاً بیطرف اعتراف کرده که نمیشه که! چون ما همه چی رو نمیدونیم که! نباید زود قضاوت کنیم میگه آخه تو اون یکی رو هم نیگا کن! اونم لابد دلیلی داشته که این کارو کرده! وقتی این جملات رو بیشتر میگن یا اصلاً اشاره نمیکنند، چیزای جالبی به دست آورد مثلاً در حالتی که case بهعنوان self مطرح میشه، یعنی فکر کن شما دچار این اشکال شدی جوابهایی که افراد میدن ببینید واضحا در مقایسه با حالتی که کیس رو بهعنوان نفر دیگه other مطرح کنند، کمتر خردمندانه است، هر چی پایینتر باشه خردمندانگیش کمتره! هرچقدر بالاتر باشه خردمندانگیش بیشتره! پس وقتیکه مشکلی رو داری بری یکی دیگه رو نگاه میکنی، خردمندانه تر قضاوت میکنید تا وقتی داری برا خودت نگاه میکنی، وقتی خودت نگاه میکنی از نایو رئالیسم بیشتر استفاده میکنی! آدم کلکیه دیگه! چرا این کارو کرد؟ آدم کلکیه! آدم منفعتطلبیه آدم سودجوییه! ولی وقتی برای یکی دیگه داری قضاوت میکنی، میبینی اون چهارگانه رو شما مطرح کردی! پس قضاوت self در مقابل با other, خویشتن در مقابل با دیگری، وقتی راجع به دیگری از سومشخص نگاه میکنیم، خردمندانهتر جواب میده، یعنی بالاتر بوده نمرات میانگین خرد شما! باز حالت دیگه هست که در دو رنگ متفاوت نشاندادهشده است Immersed distance Immersed یعنی غوطه ور شدی در اون شخصیت طرف! قبلش بهت گفتن خیلی خوب تو این قالب فرو برو! خیلی قشنگ اون حالت رو داشته باش، در صورتی که در تو حالت distance اون حالت اینه که خودت رو سوم شخص خطاب کن، حالا کلی بگو! نمیخواد حالا دقیق مورد رو! باز میبینیم که وقتی دور کردی خودت رو به قضاوتها در همون حالت در مقایسه با حالت دیگه خردمندانهتر بوده! پس پیامی که ما میتونیم بدیم اینه، داستان سلیمان اینه که آره! وقتی سوم شخص نگاه میکردی و به مشکلات دیگران نگاه میکردی و خودت رو اتفاقاً تو جای کفشای اونا نمیذاشتی! میتونستید منصفانهتر و عادلانهتر و درعینحال خردمندانهتر راهنماییشون کنی تا اینکه….. پس یه معنی دیگهای هم میتونه این باشه حالا اینا رو میگم، اینا رو بااحتیاط عمل کنید نه اینکه فوراً برید عمل کنید، از یکی مشورت میخواید این جمله رو نگید که آقا! اگه شما جای من بودی چیکار میکردی؟ تو میدونی جای من بودی یعنی داری اتفاقاً میکشیش بهجایی که قضاوتش خرد گریزانه بشه! بگه من جای تو بودم! من میزدم (عذرمیخوام)اون پدرشو درمیآوردم! من اصلا رحم نمیکردم، باید اتفاقاً بگی نه! خب تو خودت جای من نذار! شما فک کن یه آقایی هست این بلا براش اومده تو اگر از دور به این آدم نگاه کنی چه جوری قضاوت میکنی؟ حتی یه سری خورده پژوهشهای جالب هست. حالا این پژوهشها نیاز به تکرار دارند، شیرین اند، جذابن ولی چون تکرار نشدن آدم بهشون استناد نمیکنه که حتی هرچه شما از دورتر تجسم کنی اون آدما رو، یعنی فکر کن همکار نزدیکت این بلا اومده سرش! فکر کن مثلاً تو دو متری شما نشسته و این حرف رو زده یا اینکه فکر کن آره! تو روزنامه یه چی خوندی یا فکر کن از راه دور این صحنه رو میبینی! مثل اینکه حتی فیزیکی تجسم دور بودن قضاوت شما رو خردمندانه تر میکنه، هر چی درگیر اون تو میشی بدتر میشه! باز این شاخصهای چهارگانه خرد یادتون هست که! همون فروتنی در واقع ذهنی، عدم قطعیت و تغییر دیدگاه دیگران و نوعی مصالحه و سازش، باز ببینید وقتیکه مورد یا کیس برای خودت مطرحشده نمرات کمتر بوده تا زمانیکه گفتند این اتفاق فکر کن برای دوستت افتاده یعنی هرچی مثل اینکه از اون جهان شما دور میشه، از اون منظومهی شمسی شما خارج میشه شما میتونین منصفانهتر و غیره جهت گیرانه تر قضاوت کنید و باز توی پژوهش جالبی این رو درآوردند که این قضیه ربطی به سن نداره یعنی خرد بیشاز اونی که ربطی به سن داشته باشه ربط به این داره که چقدر میتونی خودت رو از اون قالب اون فرد دربیاری و غیرشخصی ببینیش! اینجا اومده گروه شصت ساله تا هشتادساله رو مقایسه کرده با بیست سال تا چهلساله! پس این یک یافته جالبه! خیلی از مطالعات خرد هم اینو تأیید میکنن که مقوله خرد ربطی به سن ندارد بر خلاف تصور! اینو میدونه همه فکر میکنند هر چی آدم سنش میره بالا خردش بیشتر میشه، نه! خب ممکنه Naive realism هم میره بالا! این یعنی خیلی از مواقع از یه آدم بیست ساله قضاوتش منصفانهتره تا یه آدمی که یه سری کلیشه و تهور تو ذهنش شکلگرفته! و در واقع منجمد هم شده! برای همین اصلاً فکر نکنید که این لزوماً تجمعیه و غیرقابلاجتنابه! یعنی هر کی سنش رفت بالا تصمیماتش واقع گرایانه تر میشه! و باز جالبه که بینید همون تفاوت بین خویشتن و دیگری و حسابی درون قالب فرورفتن ث، Immersed شدن، در حالتی که خود را از اون قالب دور کردن باز ببینی هیچ تفاوتی بین شصت تا هشتاد سالهها و بیست تا چهل سالهها نداره! یعنی در واقع آنچه که خرد شما را میافزاید سن و تجربه تون نیست شاید، آنچه خرد شما را میافزاید منظر سومشخص انتزاعی است یعنی بتونی از کنار به قضیه نگاه کنی، شخصیش نکنی، خب بازم پژوهشهای دیگهای هست حیفم اومد تو این چنددقیقهای که براتون این مطلب رو ارائه میدم با اونا اشاره نکنم. Wise reasoning benefits from emodiversity irrespective of emotional intensity لازم igor grossmann این مقاله رو داده… خب در همون نگاه خردمند، خرد گریز ممکن بود شما یه لغتی …( اول این لغت رو نگاه کنید) Emodiversity این لغت تازهسازه! مندرآوردیه! Emodiversity میدونی یعنی چی؟ یعنی تنوع مثل biodiversity تنوع زیستی، این داره از لغتی استفاده میکنه بنام emodiversity یعنی تنوع هیجانی! خب به بحثمون برگردیم، ممکن بود بعضیها بگن: ببین خرد اینجوریه که اگر شما به هیجانت مسلط باشی، قضاوتت خردمندانهتره!شما اینو خیلی شنیدین، خب ببین آروم باش، احساسی نظر نده، تصمیمات رو احساسی نکن شما احساسی من رو راهنمایی نکن! شما یه جور آروم باش!عصبانیتت بخوابه، خشمت بخوابه، اون موقع بگو من چیکار کنم؟ و خیلیها میگفتند خوب این سوم شخص، اول شخص لابد مال اینه دیگه، وقتی خودت مثلاً یکی پول شما روبخوره خب عصبانی میشی ولی اگه پول سومشخص رو بخوره خب شما عصبانی نمیشی! و همدلی چون به همین دليل چون emotional نمیشی، چون هیجانی نمیشی، قضاوتت خردمندانهتره! این میتونست یه تفسیر خیلی ساده باشه دیگه! یعنی شما به این دلیل وقتی خودتو از واقع دور میکنی، قضاوتت خیلی منطقیتر میشه، خردمندانه تر میشه برای اینکه هیجانی نمیشنی، عصبانی نمیشی، نمیترسی، اضطراب نداری ولی اگر مثلاً یکی به شما دروغ گفت شما خشم می گیری کینه میگیری، احساس نفرت میکنی و دیگه رو تصمیماتت اثر میذاره! خب این مطالعه ی این مقاله و یک مجموعهای از مقالاتی که کنار این هست، فقط این یکی نیست! من این رو بهعنوان نمونه براتون انتخاب کردم! میگه نه اینجوری نیست یعنی فکر نکن که اگر شما اولاً خودتو آروم کنی دیدی میگه که نه من آرومم، من عصبانی نیستم من الان عصبانی ام؟ نه من عصبانی نیستم که! من آرومم پس قضاوت هام هم درسته! نه هیچ ربطی نداره و اتفاقاً گاهی ممکنه که شما در اوج عصبانیت هم قضاوتهات درست باشه، یعنی اونقدری اون emotionally یا هیجانی شدن خرد رو خراب نمیکنه! پس داستان اینکه من خردمندانه عمل بکنم، مال این نیست که آقا! هیجانم داره می چربه به تفکرم! اینجوری نیست! اتفاقاً یک جریان فکری خیلی قوی درست شده که صحبتش بر اینه که چرا اینقدر ما با تصمیمهای هیجانی دشمنیم؟ هیجانم بخش زیادی از مغز ماست دیگه، هیجانت داره بهت میگه که این آدم، آدم قابلاعتمادی نیست! میبینمش احساس بدی پیدا میکنم، خب به هیجانت اعتماد کن دیگه چرا همش فکر میکنی که عقلت درست میگه! و بههمین دلیل دیدم خردگرایی ربط زیادی به این نداره که طرف مسلطه به خودش، عصبانی نمیشه! پس چه چیزیه؟؟ یه عنصر دیگر رو دارند کشف میکنند، بنام تنوع هیجان، تنوع هیجانی یعنی اینکه اون تو که ازت میپرسن الان چته؟ تعداد زیادی هیجان باشه یا بذارین دقیقتر بهتون بگم تعدادی زیادی هیجان باشه و توزیع اینها هم منصفانه باشه، این میشه تنوع هیجانی یا اصطلاح من درآوردی! Emodiversity Emodeversity در خیلی از دیکشنری ها نیست توی همین spell checker وورد هم بزنید، غلط میگیره! ولی خب تازه در جا میافته یعنی چی؟ یعنی ببین شما میگی، ببین الان من عصبانیام نمیتونم تصمیم بگیرم! شاید این نیست که مانع این میشه شما نتونی تصمیم بگیری! داستان اینه که فقط یه هیجان اون تو داری و این درواقع تنوع هیجانیت کمه یه برهوته! فقط عصبانیت توشه! اومدن یه مقایسه هایی کردن،البته مقایسهها در ابتدای دوره خودشه! دیدن انسانهایی که اصولاً پاسخهای خردمندانه تر میدن، وقتی هیجانات درونشون رو تو اون لحظه شما میگید، تنوع زیستیاش بیشتره! یعنی میگی خب شما اینه که بهت دروغ گفت چه حسی پیدا کردی؟ اونی که میگه خیلی عصبانی شدم اون میشه خب emotionally ولی اون نیست که دیکته میکنه ! Emodeversity اینه که ببین عصبانی شدم و افسوس خوردم بعد دلم شکست بعد ترسیدم ما تو چه دنیایی داریم زندگی میکنیم؟ بعد اضطراب پیدا کردم و خیلی غمگین شدم و درعینحال احساس شادی پیدا کردم که حرف من درست بود! یعنی شما میگی با یه دروغ ساده که بهت گفتن ۶ تا احساس اومد بالا؟ میگه آره! این میشه Emodeversity درصورتی که اونی که معمولاً یه دونه دو تا احساس میاد پایین یعنی برهوته! کم احساسه! اون هیجان کارو خراب میکنه، خب پژوهشی که اینا انجام دادند اینه: دیدند اون چیزی که بیشتر خرد رو خراب میکنه نه تسلط هیجانی یا هیجانی شدن چرا همچین هیجانی شدی؟ اینیه که Emodeversity ندارند، اون کار رو خراب میکنه، بعضیها اینقدر اون هیجاناتوثشون پررنگ و لعاب و متنوع (این تنوع خیلی مهمه) اینهمه تنوع و تعادل! درست شد؟ یعنی اینکه من هم عصبانی شدم، هم غمگین شدم همه هیجانزده شدم، هم شگفتزده شدم از این حرفش، هم اینکه اصلاً مثلاً یه جورایی غمزده شدم که چرا دوست من باید مثلاً به این سرنوشت مبتلا شه! یعنی Emodeversity Emodiversity رو گفتم براساس biodiversity میگند و شما هم نگاه میکنید این اصطلاح از کجا اومده بود. دیده بودن اکوسیستمها و محیطهای زیستی که تنوع زیستی توش زیاده، نسبتبه بحرانها مقاوم تره، یعنی محیطی که فقط انواع ماهی و نمیدونم گیاه و پرنده و اینا توش هست، به این راحتی ریشه کن نمیشه! مختل نمیشه! اگر جمعیت یکی از ماهی هاش کم شذثد، اون یکی ماهی ها سریع جاشو میگیره! اگه این نوع جلبک این نوع مرجان داره کم میشه، اون یکی زیاد میشه! و نمیذاره این اکوسیستم collapse کنه، درصورتیکه توی مثلا یه اکوسیستمی که یه پرنده هست یه دونه سوسمار هست نمیدونم دو تا مثلاً فرض کن خزندهای دیگه هست اون اکوسیستم یه ذره میبینی، شوری آب میره بالا، دما کم میشه! چی میشه، کاملاً منقرض میشن حیوانات! اینم درواقع اینجوری الهام گرفته بود که انسانهایی که Emodeversity بالا دارند، مقاله گلدباخ ۲۰۱۴ این لغت رو مصطلح کرد، بیشتر این ریختی اند شما نیگا کن! یک تصویری اگه بخوای بسازی یعنی هیجانات متنوعتری را در آن واحد میتونند تجربه کنند! تا اونهایی که فقط یک تک هیجان یا یکی دو هیجان میتونن تجربه کنند, پس پیام دیگه این بود که خردمندی مال این نیست که شما هیجانی نمیشی! مال اینه که تنوع هیجانی داری و هیجانی شدن بهخودیخود چیزی رو ثابت یا رد نمیکنه اگر هیجانی شدنت غیر emodeversity باشه، آره! تصمیمات مختل میشه و اینی هم که من هیجان رو supress کنم، مهار کنم، کور کنم خب اصلا هیچی چهرهاش تغییر نکرد این لزوماً به این معنی نیست که همیشه قضاوت خردمندانه میتونه بکنه! پس یه هیجان متنوع داشتن خوبه! حالا همینجا باز یک مبحث دیگه رو براتون بگم که امیدوارم تو فرصتای بعدی بهشون اشاره کنم به یکیش قبلاً اشاره کردم که هیجانهای مفید معمولاً چه ریختی ان! این هیجاناتی که با خرد مرتبطاند، اولا دانه دارند. Granularity من granularity رو قبلا چند جا صحبت کردم. اصطلاحی بود Lisa feldman barrett به کار برده بود. در کتاب how emotions are made (چگونه احساسات ساخته میشوند) بهش اشاره کرده بود میگفت بعضی انسانها هیجانشون دانهداره یعنی خیلی واضح میتونن بگن چه احساسهایی دارند و احساساتشون رو بشمرند و احساسا ملموس اند, در صورتی که یه عده حس مبهم دارند ماسیده اون تو! نمیدونه غمگینه، ترسیده بی تفاوته؟ فقط حس بد داره یعنی بهصورت ماده خامه ناهمگون است. من در اون لایو اینستاگرام که در خدمت خانه هنرمندان بودم اینو به صورت مبسوط اشاره کردم که یکی از کمکهای هنر, افزایش گرانولاریتی یا دانهداریه هیجانه! یعنی شما مثل اینکه هیجاناتت خیلی کنتراستشون بالاست! قشنگ میتونی اونها رو حس کنی درصورتیکه یه سری آدم هستن که فقط میگن حالم بده! بعد میگن خب حالت بده یعنی چی؟ بیقراری؟ دلشوره داری؟ اضطراب داری ؟خشم داری؟ نگرانی؟ کلافه ای؟ میگه نمیدونم! بده دیگه بد! یعنی ادامه نداره… دومین ویژگی خوب هیجانی: Emotional covariation یا dialectisizim هست. همگامی هیجانی. این چیه که اینم باخرد ارتباط داره، ببین شماها از کودکی یاد گرفتین که آدم یا شاد یا غمگین دیگه یا خوشحال یا ناراحت اینا معتقدید دو سویه ی یه قطبند! برای خیلی از آدما هم اینجورین! مثل الاکلنگن، اون که میره بالا اون یکی میاد پایین! ولی اومدن دیدن نه! همه انسانها اینجوری نیستن… بعضیها میتونن هم شاد باشن هم غمگین باشند، بعضیها میتونن هم نگران باشه هم خیلی سرخوش باشن، بعضیها میتونن هم اضطراب داشته باشن هم هیجان مثبت داشته باشن، شما ممکنه بگی آخه نمیشه که یا بده یا خوبه! بد و خوب نقطه مقابل همن! اینایی که بد و خوبشون نقطه مقابل همن، معمولاً مؤلفههای خوب هیجانی تو اونا نیست! مؤلفه های خوب هیجانی اونایی اند که میگن orthogonal اند. یا حتی بعضی مواقع میگن صفره! هیچ ارتباطی باهم ندارن! عمود بههم باشه، اصطلاحاً orthogonal باشه یعنی من میتونم این مقدار خوشحال باشم میتونم ایمپریم مقدار غمگین باشم و این دو تا هیچ ربطی هم بهم نداشته باشه! میدونم یه ذره ثقیله ولی آدمهایی که پیچیدگی هیجانی دارند اینجوری اند! یعنی میگه که ببین تو الان خوشحالی یا غمگین؟ میگه خیلی خوشحالم در این حال غمگینم! میگه آخه مگه میشه؟ نمیشه که! میگه چرا مخلوط اینا رو میشه درست کرد! و زمانیکه اصطلاحاً میگن variation هم بستگی این دو به صفر میرسه یعنی میتونند کاملاً مستقل از هم حرکت بکنن، این پدیده افراد رو به سمت یک شاید خردمندی بیشتر میبره و شما میبینید که مثلاً میگه که آره! از امروز خیلی خوشحالم از اینکه این اتفاق پیش اومد واقعاً هیجانزده هستم و درعینحال مثلاً غمگینم احساس سرخوردگی میکنم احساس غم میکنم احساس گناه و سرزنش میکنم و شما ممکنه بگی این که قاطی داره! همه چیش با هم قاطی شده! به قول این تعمیرکاری ها آب روغنش قاطی شده! نه اینجوری نیست! اتفاقاً dia lectosizim که مطرح میکنن اینه و اینه که هرچقدر هیجان مثبت و منفی به سمت عمود بودن در مقابل طی یک طیف بودن حرکت کند، مثل اینکه صفت بهتریه و سومین حالت همون emodeversity هست. تنوع هیجانی که همین الان صحبت کردیم. خب پس حالا جالبه که دیدن وقتی شما میای خودت رو از منظر سومشخص انتزاعی نگاه میکنی، نگاه سومشخص انتزاعی یا decentralized View میگه از پرسپکتیو خودت نمیبینی از پرسپکتیو سومشخص میبینی، یا خودت رو از خودت دور میشی self distansy از خود فاصله گرفتن انجام میدی حتی emodiversity ات هم میره بالا و اون افزایش emodiversity است که با خرد شما همبستگی دارد نه تسلط هیجانی! یعنی وقتی شما سومشخص نگاه میکنی مال این نیست که نه من عصبانی نشدم! پس قضاوتام منصفانهتر بود، مال اینه که حس های دیگهای میاد بالا! میگه آره خب ببین من حس میکنم این یارو درست ناراحت شده ولی احتمالاً سوپرایزم شده هیجانم شده و تازه فکر میکنم که لابد مثلاً احساس حسادتم کرده احساس درعینحال سرزنش خود هم کرده دیگه چرا من غفلت کردم و این اشتباه را مرتکب شدم پس هیجاناتش متنوعتر میاد بالا و میتونه دقیقتر راهنمایی خردمندانه بکنه خب باز ادامه.. من مقاله دیگری باز از igor grossmann خدمتتون بگم Wisdom is a social ecological rather than person centric phenomenon این همون بحثی که چند دقیقه پیش داشتم خرد بیشتر پدیدهای زمانی مکانی و موقعیتی است تا ذاتی اینو بهعنوان یه جمله خواهش میکنم پیش خودتون تکرار کنید ! خرد زمانی مکانی موقعیتیه! ذاتی نیست! اینجوری نیست که ما آدم خردمند داریم، آدم خرد سر ستیز داریم! الان خرد ببینید اینجا گفتم خرد ستیز لغت بدی بود عذر میخوام اینو پاکش کنید undo کنید delete کنید به قول کامپیوتری ها… نابخرد بگیم، خرد ستیز بیشتر بهنظر میاد ترجمه ی آدمی است که منطقی نیست ! مثلاً منطق رو قبول نمی کنه درگیر خرافاته ولی اینجا اون خرد منظور من wisdom هست، پس نابخرده، می گن آدم نادانیه، آدمی تهی مغزیه در مقابل فرزانهای است که خردورزانه مشاوره میده، راهنمایی میکنه! حالا میگن زمانی مکانی موقعیتی است یعنی چی؟ یعنی اینکه دیدم در زمانهای مختلف انسانها میتونن کارهای خیلی خردمندانه، توضیحات خردمندانه بکنند و بعد یه جاهایی دیگه کارهای واقعاً احمقانهای ازشون سر بزنه و اینجوری نیست که….. و حتی اومدن وقتی بیوگرافی افراد رو مرور کردن میگن تویی که اینقدر خردمندانه… این چه اشتباهیه میکردی؟ چرا این کارو کردی؟ میگه نمیدونم اون لحظه فکر کردم قضاوتم این بود که اشکال نداره! یا در مکانهای مختلف! پس چه عواملی با بروز خرد مرتبطن؟ سن؟ گفتیم نه سن نیست! بهنظر میاد خیلی پدیده به سن مرتبط نیست! تجمع تجربههای اختصاصی؟ آره! ولی اگر اون تجمع ث، تجربه باشه فقط تو همون حوزه هست پس اگر شما سی ساله توی مثلاً بانک کارکردی و متوجه شدی که آره! مثلاً همچین معاملهای ضرره، نمیدونم این وامها دردسره! نمیدونم این وام گرفتن آخرش برات مشکل میشه، اینکار رو نکن اینجوری پول نگیر پولتو اینجا نذار این دیگه نمیتونه راجعبه زناشویی قضاوت بکنه! یعنی خرد اختصاصی رشد میکنه، نمیتونه راجعبه اینکه من برم با این ازدواج کنم یا با اون ازدواج کنم نظر بده! عامل جالب دیگه ناملایمات زندگی! اونایی که سختی متوسط کشیدند، تصمیماتشون خردمندانهتره اگه سختی خیلی زیاد بشه نابخردانه میشه از اون ورم اونایی که در رفاه کاملان تصمیماتشون نابخردانه است یعنی بهنظر میاد ما یک u برعکس داریم و یک نقطهی بهینه خردورزی داریم،خردمندی داریم… شما هم یه مقدار باید مشکلی تو زندگیت باشه اگه همهچی اوضاع خوب باشه خردت افت میکنه یعنی وقتی آدما دیگه خیلی خوش به حالشونه تصمیماتشون دیگه خردمندانه نیست! میگن خوشی زده زیر دلش میره یا نمیدونم دیگه خیلی شور ورش داشته بود جوگیر شده بود شاید این باشه! فشارهای بیرونی : اینه که توی شرایط فشار باشی adversity باشی شما رو خردمند تر میکنه ولی اگر فشار خیلی زیاد بشه خراب میشه و بخش زیادش از فرهنگها میاد یعنی ببین خیلی از جملاتی که ما توی همین محاورهها جابجا میکنیم اینا هست که به خرد دامن میزنه! مثلاً با دوستان مروت با دشمنان مدارا مفهوم خیلی خردمندانه ای و بعضی فرهنگها این مفاهیم رو خیلی توش دارن! و جالبه چیزی که در آورده بود توی یکی از مطالعاتش igor grossmann حالا این میتونه به کشورهای دیگر هم باشه اتفاقاً بعضی فرهنگهایی که… حالا مثل تو خود آمریکا اومده این رو بررسی کرده و مناطقی که کمتر صنعتی ان و مناطقی که فقیرتر اند و درآمد کمتری دارند چیزی که متوجه شده بود اینه که درواقع وقتی شما به سمت اون ایالتهای یه ذره فقیرتره میری قضاوتهای مردم خردمندانه تر میشه یعنی جوری نیست که رفاه و پیچیدگی شهری آدمارو خردمند تر کرده باشه یه جاهایی که یهذره محرومتر و تصمیماتشون خردمندانهتر به این خرد قدیمی باور دارن که آقا آدم مثلاً اون دستی که بهت کمک میکنه رو هیچوقت گاز نگیر یا مثل آدم به دوستش نباید نارو بزنه، هیچ وقت نمیدونم توی قضاوت هات نمیدونم یه جوری ایمانت رو حفظ بکن! اینا پیامهایی است که خرد رو بررسی کردند و دیدن هست و در واقع وقتی شما نگاه میکنید خرد بیشاز اینکه یک عنصر خالص زیستی روانی باشه یک ملقمه ای از فرهنگ و اقتصاد. در شرایط خاص اقتصادی مردم خیلی تصمیماتشون خردمندانه تر میشه و فکر نکن درآمد بیشتر با خرد بیشتر منجر میشه یه جاهایی وقتی به معذوریت میخورن اون چهارگانه ی خرد توشون فعال تر میشه یا تجمع تجربیات و موقعیتها. حالا این یه پژوهش جالب دیگه هست که اگر شما نگاه کنید تقریباً به انتهای بحثمون رسیدیم اینه که ببینید اینجا اومده خرد رو تغییراتشو با دو رنگ نشون داده! رنگ تیره میگه بین افراد! یعنی من با همکارم؛ شما با برادرت؛ شما با همکلاسیت، شما با … ببینید تفاوت میزان تصمیم گیری های خردمندانه در حالت between person بین افراد دامنهی نوسانش چقدره؟ تقریباً اینقدره! از منهای بیست پنج صدم تا مثبت بیست پنج صدم روی اون مثلاً شاخص یک! یعنی شما بیست پنج درصد،مثبت_منفی بین آدما میبینی، یعنی دامنه فراخ بودن و تنوع خردمندانه رو مطرح میکنه پس بین افراد تفاوتهایی تو تصمیمگیریهای خردمندانشون هست! درسته! شما یه سری آدم هستن که بیشتر تصمیمهای نابخردانه میگیرند، کاراشون عجولانه اس، کاراشون متکی بر یک سری باورهای کلیشه ایه! مثلا میگه آخه این چه ازدواجی بود اخه کردی!؟ این چه معاملهای بود کردی، این چه خونه ای بود رفتی خریدی، اصلاً تو فکر نکردی؟ چرا حالا رفتی از این فرد شکایت کردی؟ مثلا جملاتی رو میگن که آدم هیچوقت شکایت خانوادگی رو نباید کلانتری ببره! مثلا یکسری کلیشههای خردمندی است… حالا وقتی شما اینو نگاه میکنی ببین تفاوت بین فردی این دامنه رو دارن که شما در اسلایذ ۲۷ میبینی! تفاوت درون فردی این دامنه رو داره! ببین خیلی فراختره! ببینی یعنی شما در موقعیت x و زمان y اگر در مقایسه با موقعیت xپریم و زمان yپریک گریم تفاوت قضاوت خردمندانه ات، دامنش، نوسانش، خیلی بیشتر از دو تا آدمیه که تو جامعه هست! یعنی شما برای همین گاهی اوقات میگی خودمو سرزنش میکنم که اخه چرا این حرفو زدم ؟ چرا مثلاً رفتم تو این قرارداد عجب……. پس یه پیام جالب دیگهای هم که میتونه براتون داشته باشه : خیلی خودتون رو سرزنش نکنید! خرد بیشتر موقعیتی و مکانی و زمانیست، این نیست که از کجا این نابخردی ازت دراومد! این داستان خیلی نیازی نداره مثل اینکه دامنه نوسان زیاده و برای همین یه چیز دیگه هم هست! از یه سری بتسازی و الگوسازی هم باید دوری کنیم؛ بعضی افراد شما خیلی ممکنه باور داشته باشید که این محاله حرفی بزنه که از روی خردمندی نیست ولی اینجا نشون میده که چرا اتفاقاً هست! یعنی شما حتی ممکنه تعجب کنی که ای بابا اینی که اینهمه حرفاش خردمندانه بود چرا مثلاً این کار رو کرد همون قاضی Solomon bachler بهنظر من نمیشه گفت همه چیش مال اینه که ریاکار بوده یا یه آدم دروغگویی بوده! واقعاً صادقانه به قوه قضاییه مثلاً خدمت میکرده ولی درعینحال این جا قضاوتش مختل میشه که مثلاً خانم اگر تو ارتباطش با من هست، من برم مثلا دخترش رو تهدید کنم! براش یه پروندهی قضایی درست کنم که مثلاً بخوام رابطهمون رو تغییر و جهت بدم! اخه این کار خیلی کار نابخردانه است ولی میشه دیگه ! این اسلاید ۲۷ رو شما نگاه کنید: این از چند پژوهش بهدستآمده و بهنظر من جالبه، یعنی از یه طرف از افراد خیلی الگو نسازید، از یه طرف وقتی خودتون حس کردید یه کار نابخردانه ازتون سر زده، ببینید که خب آره! شرایط محیطی پیش میاد و درعینحال اگر میخواهید خردمند تر بشی، خیلی تو ذاتت نیست، باید شرایط محیطی بیرون رو… خودت رو در جایی بذاری که تصمیمهای بهتر بگیری! شرایط اقتصادی، شرایط اجتماعی و فرهنگ هست که خرد رو دیکته میکنه و خیلی از مشکلاتی که ما داریم میبینیم الان، واقعاً مشکلات روانپزشکی افراد نیست! این مشکلات زناشویی مشکلات فرزند با والدین استفاده از مواد مخدر، آخه میگن مثلا این روانش چه مشکلی داشت؟ روانش هیچ اشکالی نداشته دیگه! خرد نوسانش زیاده و موقعیتیست. تا مبحث بعدی خدانگهدار…