عرض سلام دارم خدمت شما علاقه مندان عزیز یک پژوهش تأمل برانگیز دیگر را میخواهم خدمتتان معرفی کنم؛ که برای خودم هم بسیار آموزنده بود و نکات جالبی را دربرداشت؛ و فکر کردم اون رو با شما به اشتراک بزارم. یک مقداری از این پژوهش چندسالی گزشته و مربوط به سال2012هست ولی یافته های اون، توی پژوهش های بعدی خیلی مورد توجه قرار گرفته و تکرار شده است؛ و همچنین یک بینشی به ما میدهد راجب مباحثی که من در روز ها و هفته های آینده در خدمتتان خواهم بود. از جمله 26خرداد ماه که در جریان برنامه های لایو چهارشنبه های آخر ماه مباحثی را خدمتتان ارائه خواهم داد؛ به این قضیه هم اشاره ای خواهم داشت برای همین فکر کردم شاید ذهن شما را با آن آشناترکنم چون میخواهم راجب این مباحث بیشتر بحث کنم. اسم مقاله هست “Dont look back in anger” یعنی: “به گزشته با خشم نگاه نکن” برای همین من اسم این مبحث رو گزاشتم باخشم و حسرت به گزشته نگاه نکن! Responsive nest miss chances in successful an no successful aging در واقع پاسخ دادن به اون فرصت ها به و اون موقعیت های از دست رفته در اون هایی که یک سالمندی موفق داشتند، باموفقییت پا به سن گزاشتند؛ درمقابل آن هایی که همیشه در حال احساس حسرت و سرزنش خودشان بودند. حالا مقاله شاید در نگاه اول خیلی کاربردی نباشه ولی من کاربردش رو میخوام توی بحث های بعدی ادامه بدهم؛ مربوط به ژرنال Science هست ژرنال معتبری هست وفکر کردم که این رو با شما به اشتراک بگزارم. Stephanie Brassen و همکاران او که از کشورآلمان هستند این کار پژوهشی را دنبال کردند. چندی پیش هم من یک کتابی را براتون معرفی کردم به نام the power of bad نوشته John T. Erie و Roy Gomaister و تأکید کردم که این کتاب را حتی الامکان بخوانید و محتوای آن رادنبال کنید من باز چهارشنبه راجب این هم صحبت خواهم کرد؛و بحثی که این کتاب ارائه میدهد راجب این است که وقایع بد، وقایع حسرت برانگیز، ناکامی ها، شکست هاخیلی بیشتر روی روان ما اثر میگذارند تا موفقییت های ما؛ و این یک سوال ِکه اولاً چرا اینجوریه یعنی چرا وقتی ما میبینیم در یک جمعی ده ها موفقییت داریم ولی یک جا شکست میخوریم این شکست خیلی توی ذهن ما برجسته میشود؛ خیلی ما را آضار میدهد و خیلی باعث سرزنش ما میشود و از طرف دیگر این نکته خیلی مهم است که در واقع چه باید بکنیم که ما نسبت به شکست ها و اون بلاهایی که سرمان می آید،یا چیزهایی که از دست میدهیم؛ مقاوم تر باشیم. به عنوان مثال اگر شما تعدادی معامله انجام دهید و درآن n مقدار سود ببرید و در یکی از معامله ها n مقدار ضرر کنید به این معنا نیست که برگشتی سر جای اول خودت. و اینکه احساس میکنی خیلی بیشتر توی زندگی خودت آسیب دیدی و درواقع بطور متوسط شما باید 3یا4n موفقییت یا سود یا در واقع بهره داشته باشید تا اینکه جبران بکنه1n رو که شما از دست دادین. حالا یکی از این n هایی که منفی هست و شما رو خیلی آضار میدهد مسئله حسرت است که یعنی:یک موقعیتی داشتم یک فرصتی داشتم و میتونستم بیشتر سود ببرم، میتونستم یک موقعیتی رو تجربه بکنم؛ ولی اون رو به هرز دادم. فک کنم خیلی از شماها این تجربه رو داشتید به خصوص، توی این ماه های اخیر؛ بعضیا میگن ای کاش دلار خریده بودیم بعضیا میگن ای کاش دلارمون رو فروخته بودیم ای کاش بیت کوین خریده بودیم؛ میبینید انواع این داستان ها هست، ولی تم مشترکی که ما در این قضیه “به عقب نگاه کردن با خشم” و اون مسئله “حسرت” داریم اینه که اگر من اون کار رو میکردم موفقییتم بیشتر بود و این اندازه ضرر نمیکردم این “اگر کار دیگری کرده بودم” بنظر میاد یک اثر بسیار نیرومند روی روان ما دارد. خیلی از افراد وقتی نگاه میکنن احساس عدم شادکامی آن ها خیلی همونطور که من در چهارشنبه ماه قبل اشاره کردم؛ به اعتماد به نفس پایین و این اصطلاح هایی که مد شده مثل خود کم بینی و اینها برنمیگرده؛ بلکه یک عناصر و المان های سازنده ای در روان ما وجود دارد، که اینها بنظر میاد مثل تیر هایی به سمت سلامت روان ما شلیک میشود. یکی از آن ها پدیده “حسرت” هست یعنی وقتی شما یک “موفقییت” را حس میکنید میتوانید داشته باشید؛ یا بیشتر از آن را داشته باشید؛ و اون رو از فرصت استفاده نکردید. حالا این پژوهشگر ها اومدن چیکارکردند؟ و این حسرت سنجی، حسرت متری آن ها، در واقع چجوری صورت گرفته و افراد مختلفی را که با آن سنجیدند چه نتایجی داشته اند. ببینید طراحی این ها خیلی ساده بوده اینها هشت باکس یا هشت درواقع مربع تعریف کردند شما تصور کنید هشت درب بسته! الان من در اسلاید351دارم این رو نشون میدم و گفتند: که توی این هشت در، پشت هفت تا از این درب ها، هدیه وجود داره مثلا شما فرض کنید، سکه طلا البته این رو سمبلیک نشان دادند؛ و درواقع به افراد سکه طلا ندادند؛ولی خب به آنها امتیاز دادند توی هفت تا از این درها سکه طلا هست و شما به میتوانید به ترتیب از راست به چپ درب هارو بازکنید. درب اول، درب دوم…. نمیتوانید بپرید! باید حتما از چپ به راست جلوبروید. توی هشتا از این درب ها بصورت تصادفی! تکرار میکنم “تصادفی” یکی از مربع ها یک شیطان، یک شیطانک گزشته و محل قرار گرفتن آن ها تصادفی است؛ یعنی ممکن است یک هشتم از درب اول گزشته باشد، یک هشتم از درب دوم؛ و الی آخر و اگر شما به این شیطانک برخورد کنید هر چه که تا آن لحظه جمع کردید؛ به فنا میرود! یعنی تمام برد های شما سوخت میشود. بعد کاری که کردند این بود افراد را نشاندند و گفتند شما یکی یکی درب ها را باز کنید؛و هر جا خواستید میتوانید کارتان را متوقف کنید و آن تعداد برد های خود را بردارید؛ ولی اگر طمع کردید میتوانید به جلو بروید ولی در نظر بگیرید هر چقدر ببشتر جلو بروید احتمال از دست دادن بردها و برخورد با شیطانک بیشتر میشود؛ ببینید یک طراحی خلاقانه است؛و طبعاً میدانید اگر هفت درب را باز کردید و درآن هفت درب هدیه بود دیگراصلا عاقلانه نیست که درب هشتم را باز کنید چون دیگر حتما شیطانک پشت آن درب گزشته است. خب حالا چند اتفاف میتواند بیفتد: یکی آنکه فرد چند درب را باز میکند و ادامه میدهد تا اینکه به شیطانک برخورد کند در این حالت درواقع این فرد سوخت میشود به این حالت devile یا همان شیطان میگویند یعنی میزان برد شما صفر است. یک حالت دیگر هست؛ به عنوان مثال: سه درب را باز میکنید و شیطان از درب چهارم گزشته و شما این را نمیدانید و روی همان درب سوم متوقف میشوید و میگویید من دیگر جلو تر نمیروم و همین سه عدد سکه خود را برمیدارم و میروم. یک حالت دیگر هست که شما مثلا سه عدد سکه خود را برمیدارید و متوقف میشوید ولی شیطان روی درب هفتم است؛ و باید شما این را بدانید هرگاه فرد متوقف شد و گفت دیگر ادامه نمیدهم! این را خیلی از ورق باز ها میدانند که هروقت گفتید من دیگر بازی نمیکنم کارت بعدی را به شما نشان نمیدهند؛ ولی خب در اینجا اینکار را نمیکنند و هرجا فرد متوقف شد به او میگویند حالا بیا تا به تو نشان بدهیم شیطانک از کدام درب گزشته است. حالا شما دوحالت را میتوانید در نظر بگیرید؛ این شیطانک درست میتواند روی درب بعدی باشد وشما میگویید عجب شانسی آوردم میتوانستم ادامه دهم و سوخت شوم. ولی حالت حسرت برانگیز درواقع میشود گفت طراحی حسرت! که من این را از ترجمه Regret گزاشتم توی آن حالتی که فرد احساس حسرت میکند مثلا آن موقع است که شیطان سه یا چهار درب آن طرف تر از جایی بوده که فرد متوقف شده است؛ و با خود میگوید من خیلی فرصت دیگر داشتم تا سوخت شوم. این افراد را در حین انجام این آزمایش از نظر فعال شدن مراکز مغزی توسط دستگاه F M R I برسی میکنند و همچنین رفتار آنها را هم برسی میکنند تا ببینند هر نوبت که شما موفقییت داشتی و یا حالت حسرت داشتی آیا این موضوع روی رفتار بعدی شما اثر میگذارد یا خیر؛ یعنی به عنوان مثال اگر شما درب سوم را باز کردید و جایزه را گرفتید ولی گفتید دیگر جلوتر نمی روم و بعد معلوم شد شیطان روی درب هشتم هست یعنی در وضعیت حسرت بودید؛ آیا از نظر روانی اتفاقی برای شما می افتد، که در بازی بعد خطر پذیر تر شوید؟ چون به افراد گفتند هشتاد بار بازی را تکرار کنید؛ یا احساس حسرت میکنید و عصبانی میشوید، یک حالت طلبکار پیدا میکنید؛ در واقع میخواهند ببینند حالت بدنی شما چگونه خواهد بود. گروه هایی را که مطالعه کردند 61 داوطلب بودند که21نفر از آنها جوان بودند و20نفر از آنها افراد مسن بودند با میانگین سنی 65سال که این افراد سالم بودند و هیچگونه حالت افسردگی نداشتند؛ و 20فرد مسن دیگر هم انتخاب کردند با این تفاوت که آنها در سال های اخیر دچار افسردگی بودند. یعنی میخواهند ببینند یک واکنش یک جوان نسبت به حسرت چگونه است، واکنش یک فرد مسن سالم چگونه است؛ وهمچنین واکنش یک فرد مسن دچار افسردگی نسبت به حسرت چگونه خواهد بود. هر فرد اجازه داشت که هشتاد بار بازی کند و در حین انجام بازی سر افراد توی دستگاه F M R I که بتوانند تغیرات مغزی را روی آنها بسنجند. چندتا یافته جالب! یکی از یافته ها که ربطی به دستگاه F M R I نداشت (پژوهشهای F M R I جذابیت دارد ولی در عین حال گران و هزینه بر هست) این یافته که در چندین پژوهش دیگر تکرار شد این بود: شما سه گروه را درنظربگیرید؛ افرادHealthy Old و افراد سالم؛ اینها چه چیزهایی را نشان میدهد؟ نشان میدهد اگر شما در این بازی که گفتند هشتاد بار قرار است بازی کنند مثلا اگر در بازی 34ام باختید و درواقع درب را بازکردید و شیطان آمد روی بازی بعدی یعنی بازی 35ام آیا شما بیشتر به جلو میروید؟ نترس تر عمل میکنی؛ یا برای شما میشود ستون های سفید بی رنگ. یک حالت دیگر این است کا اگر شما درب را باز کرده و یک چیزی را به دست آوردید ولی شیطان به فاصله چند درب آنطرف تر بود؛ آیا شما با مشاهده این قضیه، رفتارتان تغییر میکند و برای بازی بعد خطر پذیرتر میشوید، درواقع خیلی ساده به شما بگویم: حسرت میخورید، عصبانی میشوید،دفعه بعد میگویید من دیگر کوتاه نمی آیم و اینگونه عمل نمیکنم و بازی را تا انتها ادامه میدهم؛ زیرا اینجا سه درب مانده بازی را متوقف کردم و سوخت شدم و ضرر کردم؛ میتوانستم 3جایزه بیشتر هم ببرم؛ یعنی میشود افزایش خطرپذیری در بازی بعد بر اساس موقعیت شیطان! خب نگاه کنید، حالت های سفید حالتی است که فرد باخته است یعنی به شیطان برخورد کرده و پول هاش رفته، ببینید تأثیری روی دفعه بعدش نداشته است؛ پس این نشان میدهد صرف باختن، شما را خیلی لصبانی نکند؛ این یافته جالبی است که میخواهم روی آن مانور بدهم، آنچه که باعث تغییر رفتار شده است؛و باعث شده است افراد سری بعد جری تر شوند، خطر پذبرتر شوند؛ اون با برد هایی بوده که درآم شیطان! چند پله آن طرف تر بوده است؛ پیام ساده اسلاید353این است که: صرف باختن افراد را آنقدر عصبانی نکرده، اونقدر افراد رو جری نکرده؛ که احساس حسرت، که ای بابا! اگر دودرب دیگر راهم باز کرده بودم باز هم دو بار بیشتر برده بودم؛چرا من کوتاه آمدم؟و سری بعد میبینید فرد خطرپذیر تر شده است.جالب است!از نظر منطقینباید اینگونه باشد، از نظر منطقی اون باخته و هیچ چیزی به دست نیاورده حتی با شیطان برخورد کرده؛ ولی آنقدر حسرت نخورده و عصبانی نشده است؛ که بگوید من چهار سکه به دست آوردم، درصورتی که میتوانستم، شش سکه به دست آورم چون شیطان، در خانه هفتم بود. چرا دو تا درب دیگر را باز نکردم؟ گفتم بگذار درب پنجم را هم باز کنم! ولی کوتاهی کردم. یعنی نشان میدهد اون سرزنش، اون حرس درآوردن؛ توی این حالت بیشتر است که با منطق سازگاری ندارد؛ یلنی چرا ما باید حسرت بخوریم،در صورتی که در حالت حسرت خوردن درواقع یکچیزی هم به دست آمده،تعدادی همبرد داشتیم. حالا این موضوع را از نظر علوم اعصاب عمیق تر برسی کنیم. این ها یک سری درس هست حالا ممکن است؛ بگویید رشته ما نیست؛ ولی این مسئله آنقدر فراگیر شده که میبینید حتی در رشته های مهندسی هم اینمطالب را میخوانند. اما دانشمندان دو کانون را در مغز خیلی زیاد پر رنگ بررسی میکنند؛ که یکی از آن ها هست بنام:striatum V. یا V. S این کانون کجاست؟ این کانون توی هسته های قاعده ای استو درواقع جایی از مغز قرار دارد؛ که با پاداش گرفتن بسیار ارتباط دارد، مثلا وقتی به شمامول میدهند، موفقییت دارید، رابطه جنسی برقرار میکنید،یا کوکائین مصرف میکنید، مواد مخدر مصرف میکنید؛این کانون یک فعالییت قوی از خود نشان میدهد؛ وبرعکسبنظر می آید زمان هایی که شما، موفقییت ندارید، ناکام هستید، احساس شکست دارید،فعالیت این کانون در حداقل قرار دارد. کانون دیگری وجود دارد بنام: ECC و این بسیار معروف است و آنهایی که در علوم اعصاب، پزشکی، روانشناسی هستند؛ به تکرار در بیماری های مختلف، جاهای مختلف مغز، مشکلات مختلف رفتاری میبینند. و این کانون با اراده در ارتباط است و دست خودم آدم است درواقع با خویشتن پنداری در ارتباط است؛ نه اینکه بگوییم کانون خویشتن پنداری آنجاست! این غلط است مغز اینگونه کار نمیکند که شما بگویید: اینجا وظیفه لذت دارد، اینجا وظیفه شادی دارد،اینجا وظیفه پرخاش دارد،خیر! ولی صحبت سر این است که وقتی شما افعال ارادی انجام میدهید مثلا شما می آیید، با یک چالش مبارزه میکنید،وقتی یک جوری خود را آرام میکنید، درمغز این کانون ها پرکاربرد تر هستند؛ که یکی از این کانون هاECC است. و جالب است بدانید Ecc و V. S در خیلی از موارد یک حالت یک حالت معکوس دارند یعنی وقتی یکی کم کار است دیگری پرکار است و بلعکس! حالا باز ببینیم چه یافته ای را مشاهده میکنیم؛ این یافته کمی تمرکز میخواهد که اگر آن را بیاموزید یک درس اخلاقی عملی، برای شما در بر خواهد داشت؛ این یافته حالتی است که مقایسه کرده کانون V. S. که گفتیم با احساس لذت، سرخوشی، شادابی، مرتبط است؛ و دو حالت مختلف را مقایسه کرده است، Optimal and non-optimal که Optimal یعنی:بهینه و Non-optimal یعنی: غیر بهینه! بهینه یعنی اینکه من تا درب سوم رفتم جلو و همانجا خوابیدم، دیگر کارتی نکشیدم، دیگر دربی باز نکردم؛ و شیطان روی درب چهارم بوده؛ یعنی من سه جایزه بردم، حالت غیر بهینه این است، که مثلا من روی همان درب سوم متوقف شدم؛ دیگر درب را باز نکردم، ولی شیطان روی درب هفتم بوده است؛ یک چیز را دقت کنید:برد شما در هر دو حالت سه تا است یعنی شما نه چیزی باخته اید و نه چیزی ضررکرده اید؛ یعنی در واقع این دو حالت را باهم مقایسه کرده اند. تنها تفاوتی که دارد این است: اگر در حالت غیر بهینه یا Non-optimal ادامه داده بودیدباز هم بیشتر برده بودید، یعنی همان حالت حسرت یا طمع! ببینید کارکرد منطقه پاداش، در افراد مسن سالم خیلی فرق نکرده است، این یک حورده منفی شده است، تفاوت منطقه V. S در دو حالت است(سود بهینه وسود غیر بهینه) خیلی باهم فرق نکرده است؛ و خیلی منفی آن معنی دار نمیباشد ولی در افراد مسن افسرده، همچنین جوانان، یک تمایل مثبت خیلی پررنگ و معنی دار دارد؛ معنی آن چیست؟ ملنای آن این است که جوان ها، و افراد مسن افسرده حسرت بیشتری میخورند؛ یعنی درست است، که درهر دو حالت به یک اندازه برده اند ولی ذهن آنها درگیر آن برد بیشتری است که میتوانستند داشته باشند؛ حالا این را چگونه تفسیر میکنیم؟ تفسیر آن این است: انسان ها وقتی پا به سن میگذارند اون افراد سالم مسن، نوعی خرد پیدا میکنند؛ و هسته مرکزی این خرد این است که ببین همین مقدار برد برای تو کافی است، طمع نکن! حسرت نخور! سه تا سکه برده ای حالا اگر چهارتا ببشتر درب باز میکردممیشد هفت درب! نمیخواهد حسرت آن را بخوری زیرا گزشته است. حالا میبینید که افراد سالم مسن به این خرد رسیده اند، طبق پژوهش های ما دو گروه این خرد را ندارند: افراد جوان 25ساله و این داستان که میگویند جوان هاخام هستند، در واقع خام نیستند و حرف دقیق تر آن این است که بگوییم به موقعییت های حسرت برانگیزی که برد بهینه در مقابل برد غیر بهینه باهم مقایسه شده تفاوت معنی دار نشان میدهد؛ مراکز لذت مغزشان! و همچنین افراد مسنی که، افسرده هستند یعنی برای اینکه اینها افسرده نشوند، باید آن خرد را میداشتند، که برای اون چیز هایی که نرسیدی حسرت نخور! حالا نکته جالب این است که اومدند برد غیر بهینه را با باخت را مقایسه کرده اند یعنی با شیطان برخورد کردی و هیچ چیز به دست نیاوردی در صورتی که در برد غیر بهینه یک تعدادی را برده ای ولی میتوانستی بیشتر ببری، همان حالت حسرت برانگیز؛ خب با کمال تعجب و جالبی! میبینید که افرادی که پا به سن گزاشته اند و سالم هستند، و به نوعی یک خرد دارند در آن حالتی که برده است، در مقایسه با آن حالتی که باخته است؛ احساس شادتری داشته است، و میگوید: خداراشکر که این دوتا سکه را بردم! همان یک سکه را که بردم هم غنیمت است. درست است میتوانستم هفت سکه را ببرمولی حسرتی ندارم؛ در صورتی که در افراد افسرده و همچنین افراد جوان! فعالییت برعکس شده، یعنی stratum که مرکز لذت و اون احساس موفقییت هست فعالیت منفی از خودنشان داده است؛ معنی ساده آن این است که فرد ترجیح میدهد ببازد و با شیطانبرخورد کند ولی با آن حالتی مواجه نشود که چرا سه سکه بردم میتوانستم هفت سکه را برنده شوم؛ یعنی ببینید چقدر این داستان از نظر خطای شناختی پر رنگ تر است. و این نکته جالبی است که گاهی وقتی انسان ها شکست میخورند برایشان بیشتر درد ناک است تا وقتی که میتوانستند بیشتر ببرند. و این اسلاید357 هم باز واکنش افراد مسن سالم و افسرده را نشان میدهد که هر موقع در موقعییت حسرت قرار میگیرند آن هایی کهسالم هستند 65سال سن دارند، اگر در بار، 27ام در موقعیت حسرت بوده است در بار28ام خطر پذیرتری بیشتری نداشته است، و نرفته تا درب های بیشتری را باز کند یا به شیطان برخورد کند؛ درصورتی که شما میبینید، افراد مسن افسرده این کار را کرده اند. این داستان کم کم دارد روشن میشود، که چه اتفاقی در مغز انسان های افسرده می افتد و جالب است که افراد سالمند افسرده با جوانان یک ذهنیت مشابهی را نشان میدهد. حالا به عنوان یک اسلاید دیگر ECC را هم ببینید، که چه اتفاقی می افتد! این در وضعیتی است که وقتی برد بهینه مقایسه شده است با برد غیر بهینه یعنی همان وضعیت حسرت یعنی مقایسه وضعیت حسرت در مفابل وضعیت برد غیر حسرت! در افراد سالم سالمند میبینیم ACC خیلی پرفعالیت میشود در صورتی که در دو گروه دیگر ACC در حالت مقایسه فعالیتش معکوس است، یعنی نسبت به حالت قبلی کمتر شده است؛ پیام دیگر آن این است که افرادی که خرد دارند و سالم هستند و افسرده نیستند، بصورت فعالاته بخش هایی از مغز خود را فعال میکنند، از جمله ACC که بقیه پیام ها را مهار کنند، یعنی این قضیه خود به خود اتفاق نمی افتد؛ یک فرایند فعال یا به گونه ای دیگر نگریستن به جهان است! یعنی یک خرد اکتسابی است؛ و خود به خود اتفاق نمی افتد و باید زور بزند، او زور میزند تا شاید دیگر حسرت نخورد یعنی با خود میگوید حسرت نخور! هرچه برده ای کافی و غنیمت است، و به خاطر چیزی که از دست رفته به خودت فشار نیاور در واقع این ACC فعالیتی است که این کار ها را انجام میدهد. Stephanie Brassen اصطلاح قشنگی را به کار میبرد: میگوید آنچه که بخش عمده ای از سلامت روان ما را میتواند ایجاد کند و افراد هرچه پا به سن میگذارند بیشتر میشود جدا کردن خود از حسرت خوردن است Separating yourself from regret یعنی شما بتوانی آن فرایند حسرت را از طریق فعال کردن مناطقی مانند ACC و بازگونه نگریستن به واقعه مهار بکنید و اجازه بدهید که Stratum تو آن لذت را تجربه بکند؛ from regret Separate regret from yourself یک هنر است، و خیلی از افراد که میگویند ببین! من افسردگی دارم، من اعتماد به نفس پایینی دارم، من خودم را دست کم میگیرم، من برای این حالت های اظطراب و دلشوره باید چه کاری را انجام دهم؟ روان درمانگر های جدید میگویند که روی sprating yourself from regret تمرکز کن به جای اینکه روی مسئله اعتماد به نفس کار کنی. دقت کردید که من استراتژی بحث هایم را به این صورت گزاشتم که از اولین سخنرانی خدمت شما بودم، و گفتم که تم های کلی، من یک جوری هستم و من خودم را دست کم میگیرم و اعتماد به نفس پایینی دارم و… بگزارید کنار! و به اجزای ریز تر آن بپرداز، یکی از این اجزا این است ک که من چگونه میتوانم حسرت را کم کنم و درواقع الان میبینید که حسرت شناسی، حسرت متری، به عنوان طنز عرض کنم بین دانشمندان در حال افزایش است، که ما بدانیم مکانیسم حسرت چگونه است و ما با چه روش هایی میتوانیم اثر آن را تعدیل کنیم، هر چه هست آن سالمند های65ساله میتوانند. شما به عنوان یک درس عملی نگاه کنید، هر جا مکانیسم حسرت دیدید بدانید که یک قدرت و اثر منفی دارد، و در واقع کاری که هست این است که ما چگونه میتوانیم اثر وقایع منفی را تعدیل کنیم، چون بنظر می آید وقایع منفی خیلی مخرب تر از وقایع مثبت هستند و خیلی از افرادی که در زندگی خود شادکام نیستند، موفق نیستند، کارامد نیستند، مثلا میگویند من اینهمه درس خوندم ولی یک سوال را جواب ندادم! اگر آن سوال را جواب میدادم بهتر بود، تمام ذوق و اشتیاقم از بین رفت! یا مثلا من خیلی خوب آماده شده بودم، استاد سر کلاس یک چیزی گفت و به من برخورد، من دیگه گزاشتم کنار! و دیدند که انسان های موفق با این نقاط منفی میجنگند و به خودشان دلداری مثبت میدهند، یعنی قدرت و آثار منفی را از در خود تعدیل میکنند، میگویند خب ما پنج بار بردیم و دو بار باختیم، منصفانه است! حتی یک آدمی که شاهکار کند میتواند بگوید سه بار بردم و دوبار باختم پس درمجموع راضی هستم؛ در صورتی که اکثریت ما اینگونه نیستیم اکثریت ما اگر هشت بار هم ببریم ولی یک بار ببازیم اون یک بار خیلی روی روحیه، انگیزه و پشتکار ما را آسیب میزند. شما حتما در خود جستجو کنید و این تجربه راپیدا کنید و اگر پیدا کردید بفهمید که به این میگویند negative effect و در واقع راه حل آن جدا کردن خود از حسرت یا regret است. مثلا خیلی ها میگویند اگر دو سوال را بیشتر جواب داده بودم شاگرد اول بودم و الان خیلی سرخورده شدم که شاگرد سوم شدم درواقع همان وضعییت بهینه در مقابل غیر بهینه است که دیدی striatum سالمندان خیلی در اونجو جاها تفاوتی نشان نمیداد ولی 25ساله ها نشان میدهد. حالا خیلی ها میگویند چرا در28ساله ها این را نشان میدهد؟ حسرت در جوانان میتواند یک محرک به نوعی یک سبخ در افراد جوان تر باشد که دفعه بعد بیشتر حواست را جمع کن تو حالا فرصت داری جبران میکنی بیشتر به خودت فشار بیار تا سری بعد حواست باشد که دقیق تر فکر کنی و زود تسلیم نشوی ولی همینجور که افراد پا بهسن میگذارند متوجه میشوند که این موضوع خیلی برای آنها ارزش ندارد که بخواهند حسرت این شکست ها را بخورند و به همین دلیل نوعی خرد و خردمندی در آنها شکل میگیرد. خب محور بحثمان را فعلا روی این موضوع بگذاریم، در بحث های آینده بر مکانیزم و اثر منفی و همچنینregret و ارکان خرد بیشتر صحبت خواهیم کرد یعنی بکی از ارکان خرد این است که افراد بپذیرند که در هر بردی تعدادی باخت باید وجود داشته باشد، و هر چقدر هم که شما تلاش کنید اثر آن باخت ها را کمرنگ تر بکنید اون تک باخت باقیمانده اثر مخرب بیشتری را روی شما به جا خودهد گزاشت و جالباست ب ای شما پژوهش های دیگری را خواهم گفت که هرچقدرسهم مثبت شما یعنی Positive effect خود را کمرنگ تر کنید آن negative effect باقی مانده بیشتر پر رنگ میشود گاهی میبینید یک صد نفر شما را تشویق میکنند دو نفر که برای شما اعتراض کردند شما را بهم میریزد در صورتی که دو به صد، یک به پنجاه شما جلوتر هستید. خب این هم بحث این سری ما بود، امیدوارم برای شما قابل استفاده بوده باشد تا پژوهش تأمل برانگیز دیگر و برنامه دیگر خدانگهدار