شماره 28: بوردم

پادکست دکتر مکری
بهمن 1394
قسمت چهارم

شماره 28: بوردم

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 28: بوردم
Loading
/

متن پادکست

سلام شب دوستان و همکاران عزیز بخیر قسمت چهارم بحث دنباله‌دار خودمون رو در مورد پدیده‌ی کسالت، دلزدگی و ملالت درواقع اون چیزی که ترجمه‌ی boredom هست دنبالم میکنیم اگر یادتون باشه شب‌های گذشته بحث ما روی این می‌چرخید که در واقع ما این سوال برامون مطرحه که وقتی احساس می‌کنیم حوصلمون سر میره و به محیط اطرافمون بی‌علاقه و بی‌توجه میشیم مسیر کدوم وریه؟ یعنی اول ما آیا توجه‌مون به محیط اطراف کم میشه محیط اطراف دیگه به ما اون اشتیاق رو نمیده در نتیجه حوصلمون سر میره ؟ یا برعکسشه؟ قبل از اینکه این بحث رو دنبال کنیم می‌خوایم با یک مفهومی آشنا بشید که در روانشناسی مثبت positive psychology وهمچنین اون قسمت‌های مربوط به happiness احساس خوشبختی شف احساس درواقع سلامت ، احساس سرزندگی مربوطه و مفهومیست که ما مدیون فردی هستیم که از من نخواهید اسمش رو براتون spell کنم یه اسم خیلی طولانی ای داره متولد یوگوسلاویه الان هشتاد و یک سالش باید باشه، هزار و نهصد و سی و چهار به دنیا اومده Mihaly Csikszentmihalyi یه بار دیگه براتون بگم من البته این ازجاهای مختلف گشتم و تونستم در واقع تلفظش رو بالاخره پیدا کنم Mihaly Csikszentmihalyi حالا نمی‌دونم چقدر کارش رو ما علمی و عمقی بدونیم ولی این مفهوم رو خیلی خوب توی روانشناسی مدرن جا انداخت مفهومی به نام flow اینجوری می‌گفت می‌گفتش وقتی شما با محیطت داری تعامل می‌کنی، دوتا پارامتر خیلی تعیین‌کننده است . اون تعامل چقدر مهارت می‌خواد ؟ چقدر نیاز به توجه می‌خواد ؟ و شما چقدر مهارت و Resource و منابع داری دقت کردید؟ اگر در شرایطی داری تعامل می‌کنی که محیط خیلی نیاز داره ، یعنی همش شما باید مایه بذاریم ، همش باید دقت کنی همش باید حواست و جمع کنی یعنی نیاز محیط بالا باشه و مهارت شما پایین باشه یعنی شما اون توانایی های بین فردیت پایین باشه . مثال می‌زنم رفتی تو یه جمع خیلی فرهیخته آدمای خیلی باسواد هستند و هر کدوم دارن کلمات نفس ، مطالب خیلی عمیق میگن شما خیلی چیزی نیستی بلد نیستی. اونجا میگه وقتی مهارت شما پایینه و نیاز محیط بالاست شما احساس اضطراب می‌کنی. حالت دوم مهارت شما پایینه ولی محیط هم نیازی نداره، محیط هم همچین sophisticated به قول خارجیها پیچیده نیست ، در نتیجه شما حالا چیزی هم از خودش نشون ندادی دقتی هم به خرج ندادی مهم نیست خیلی Casual یک گرده هماییه همچین بی تفاوته ، میگه احساسی که شما اونجا پیدا خواهید کرد apathy بی‌تفاوتیه پس دقت کنید حالا داره دو احساس بنیادین بین فردی رو توضیح میده اضطراب ، بی تفاوت . حالت سوم مهارت‌های شما در اون حوزه بالاست ، شما خیلی توانمندی ولی اونچه که محیط از شما می‌خواد خیلی کمه. یعنی نیاز محیط کمه و توانایی‌های شما بالاست . میگه در این حالت شما دچارboredom می‌شید و حس کسالت می‌کنی، فکر کن شما مثلا یک شطرنج باز بسیار ماهر و توانمند هستید و رفتی تو جمع یه تعدادی بچه‌ی پنج شیش ساله و همش میگن بشینیم شطرنج بازی کنیم . حالا منهای ملوس بودن و ناز بودن کودکان ولی اون شطرنجه حوصلت رو سر می‌بره یا فیلمی هست که با level هوشی شما نمی‌خوره ، خیلی سطح فیلم پایینه ، خیلی سادست اصلا پلاتش ، سناریوش معلومه میدونی آخرش چی میشه و همچنین فرض کنید به اسم فیلم پلیسی ارائه دادن ، ولی از همون اولش همیشه برای شما مشخصه، با هوش بالاتون اون رو گرفتین شما دچار boredom میشید. Mihaly Csikszentmihalyi برای مسئله‌ی boredom معروف نیست حالت چهارم مهمه میگه وقتی مهارت‌های شما بالاست ، توانمندیهات بالاست ، نیاز محیط هم بالاست مثلا شما نشستی در جمعی داری بازی میکنی و توانایی بازیت بالاست ولی بازیکن های قهاری هم دور ورتن اون موقع شما دچار حالتی میشس به نام flow و در flow چندتا اتفاق میفته . اتفاق اول : خیلی زمان سریع می‌گذره ، اون حالتی که تا ساعتت رو نگاه می‌کنی اوه اوه اوه زمان پروازکرد چهار ساعته ما اینجا نشستیم عجب! چقدر سریع گذشت ! دو احساس کاملا خوشبختی می‌کنی و میگه انسان‌های خوشبخت انسان‌هایی که ساعات زیادی رو در طی روز در state flow پرواز میکنن .حالا شما مثل یه هواپیما در نظر بگیر اگه همش تو state اضطراب و کسالت باشی happiness میاد پایین ، طول عمرت میاد پایین، رضایتت از زندگی میاد پایین ، ولی اگر چند ساعتی در روز در state flow باشی یعنی حس کنی که مهارت من با نیاز محیط هر دو بالان و ما داریم هر دو حرکت می‌کنیم اون زمان احساس خوشبختیت میره بالا . پس این دوتا با هم مربوطن گذر زمان ،احساس خوشبختی . سومین حالت: حواست پرت نمیشه همش به اون قضیه دل میدی مثلا اگر فیلم خیلی کشش داشته باشه ، خیلی پیچیده باشه و شما هم هوشت بالا باشه وسط فیلم هی حواست پرت نمی‌شه به چیزای دیگه فکر نمی‌کنی من این مسئله‌ی Mind-wandering اینکه حواسم از سوژه پرت میشه و میره جای دیگه رو فردا دنبال خواهد کرد فکه چی میشه ما وقتی داریم به یه چیزی دل میدیم مثلا یه فیلمی رو نگاه می‌کنیم به طور متوسط این رو بررسی کردن تو فیلم متوسط فدقت کنید!هر دو و نیم دقیقه یک بار شما به یه مطلبی در مورد خودتون یا دیگران فکر می‌کنید که هیچ ربطی به تم فیلم نداره ، به اینها میگن افکار خود انگیخته و فکر شما در واقع به نوعی گشت و گذار آغاز می‌کنه چند ثانیه‌ای به امور دیگه فکر می‌کنه و بعد دوباره برمی‌گرده . فردا خواهیم گفت که دنیل گیلبرت” نشون داد این عمل یعنی Mind-wandering با احساس happiness و احساسا رضایت در تضاده . یعنی هر موقع شما فکرت می‌پره شما یه احساس بد می‌کنی در مجموع اونایی که فکرشون بیشتر می‌پره بیشتر احساس نارضایتی از زندگی خواهد داشت ولی حالا فایده‌ش چیه ؟ چرا اصلا مغز ما نمی‌تونه رو یه چیزی بمونه ؟ و به طور متوسط هر دو و نیم دقیقه یه بار می‌پره؟ باید بحث کنیم و فردا صحبت خواهیم کرد. الان یه چیزی حدود هفت دقیقه از این فایل صوتی گذشته. قانونا باید دو سه بار فکر شما جایی رفته باشه مثلا یه بار فکر کرده باشی که آره فردا قراره که مهمون داریم یا مثلا به مسئله‌ی امتحان فکر کرده باشی، به گذشته ، به آینده به یه خاطره‌ای برات زنده شده باشه و این هارو بهش میگن Mind-wandering . امروزبحث ما Mind-wandering نیست ما میخوایم در مورد گذشت زمان صحبت کنیم پس این سه گانه باهم میان احساس خوشبختی، توجه بالا و flow و از اون طرف عدم Mind-wandering . یه عده این سوال براشون مطرح شد بهش میگن ما چجوری حس می‌کنیم زمان زود گذشت یا دیر گذشت ؟ اومدن چند تا تست انجام دادن. یکی از تست ها رو من باز اسلایدشو رو دارم ،حالا فایل تصویری باشه شما می‌تونید ببینید ولی من براتون توضیح میدم چیه ؟شما یک جدول سه درصد در نظر بگیرید که یک تا نه روش نوشتن یک –دو- سه- چهار- پنج- شیش- هفت -هشت -نه و فرض کنید هر دفعه این جدول رو به شما رو مانیتور کامپیوتر نشون میدن و یکی از خانه‌های اون خالیه ، مثلا شماره‌ی چهار روش نیست یا شماره‌ی هشت روش نیست یا شماره‌ی سه روش نیست منتها اینا به ترتیب یک -دو سه- چهار- پنج- شیش- هفت- هشت -نه درجا شما وقتی چند بار این رو انجام بدی خیلی سریع جای خالی رو پیدا می‌کنی و می‌فهمی کدوم شماره نیستش و در واقع این تست هدفش اینه که از شما بپرسه که هر عدد خالی رو مشخص کن. خب این یه سناریو هستش . سناریو دوم همین نه تا عدد هستند که یکیش رو برمیدارن منتهی به ترتیب یک- دو- سه -چهار –پنج- شش-هفت –هشت- نه نوشته نشده مثلا یک- چهار- پنج هفت -نه –دو- شیش- سه خب کدومش نبود؟ یعنی شما که داشتی گوش می‌دادی باید اون موقع دیگه یه دور بچرخونی اعداد رو یک به یک دنبال کنی و اون خالیرو تو پیداش کنی یه جوری اونایی که سو دو کو حل کردن فک کنم سریع میتونن این رو پیداش کنن و این دو حالت رو اومدن با هم مقایسه کردن . چیزی که دیدن اینه دیدن وقتی شما داری اون نوع دوم یعنی نوع دشوارتر رو حل می‌کنی و توجه عمیق‌تر میخواد ، پس هر موقع توجه شما عمیق‌تر میشه ، هر موقع دشواری کاری که از مغزت بیشتر میشه flow بیشتر خواهد بود و زمان رو در واقع سریعتر حس خواهی کرد . پس حس زمان ما اینکه زمان چجوری می‌گذره ؟ بسته به نیازی که از مغزت برای پردازش عمقی می‌کشید . منتهی منتهی دوستان عزیز دقت کنید! ما دو حالت داریم خوب خودتون رو بذارید! مثلا بگن الان تا انتهای این کلیپ چقدر زمان خواهد گذشت ؟ چقدر حوصلت سر میره ؟چقدر وسطش فکرت می‌پره ؟ اگر خیلی این کلیپ از شما کار بکشه دقت می‌کنید! مغز شما رو به کار واداره ،پردازش عمقی مجبورشی بکنی، رومسائل دقیق بشی گذر زمان رو سریعترحس خواهی کرد به این میگن proactive subjective time یعنی چه ؟ احساس درونی زمان proactive یعنی چی؟ یعنی رو به جلو . منتها وقتی کلیپ تموم بشه خب؟ بیست دقیقه‌ی کلید که تموم شد اون موقع ازت بپرسن رو به عقب چقدر فکر می‌کنی کلیپ زمان برد؟ اون موقع برات زیادتر به نظر خواهد اومد . پس یه دور دیگه براتون بگم اینه اگه مخلفات زیاد باشه، دقت کنید گذر زمان رو روبه جلو سریع‌تر حس می‌کنی ولی رو به عقب که نگاه می‌کنی گذر زمان خیلی پر و پیمونتر و طولانی‌تر به نظر میاد . باز مثال بزنم شما روز تعطیلات نوروزی ده جا میری خیلی بهتم خوش می‌گذره میگی چقدر سریع شب شد ،چقدر سریع روز تموم شد ولی آخر شب که نگاه می‌کنی فکر می‌کنی سه- چهار روزه این کارا اتفاق افتاده ، قافل از این که میگی همین امروز صبح بودا سال تحویل شدا عجب من فکر میکردم سه روز گذشته چرا؟ چون مخلفات توش زیاد بوده ، باز یه بیان دیگه اینجوری بهتون بگم شما هیچ وقت نمی‌تونید زمان کم یا زیاد بیاری اگه رو به جلو زمان رو سریع حس می‌کنی رو به عقب زمان کند خواهد بود و برعکس اگر هیچ کاری نداری بکنی ،صبح تا شب عاطل و باطل نشستی و در واقع نگاه می‌کنی می‌گی اوه چقدر کند گذشت ! ولی آخرشب که میشه حس می‌کنی روزت یه چشم بهم زدن گذشت . چون به نظر میاد آنچه که گذر زمان رو برای ما مشخص میکنه تعداد attention یا تعداد تمرکز و تعداد پردازش‌های عمقی طی روز ما هست و اگه زیاد یه کاری رو انجام بدید زمان سریع میگذره ولی روبه عقب همونطور که عرض کردم چون تعداد کارهایی که کردی زیاده ، زمان رو بیشتر خواهی دید . خب پس البته به انتهای اینکه برسیم من امیدم اینه که حس کنید که زود تموم شد و بعد آخرش بگی همه این مطالب تو یه دونه فایل بود؟ من فکر کردم چهار پنج تا فایله !انقدرمطالب مختلف داشت!! اون موقع تو state flow بودید و زمان براتون خوش گذشته . خب این مسئله‌ی درواقع feel یا احساس زمان با مسئله ی خوشبختی بسیار مرتبطه و اگر شما بتونید flow های مکرر رو تجربه بکنید به نظر میاد که در حالت بهتری از در واقع mood قرار دارید و طی روز کمتر اذیت خواهی شد . باز یک ارتباط عجیبی بین اون و احساس boredom هست . بازم سواله.. آیا ما حوصلمون سر میره زمان رو کند تر حس میکنیم؟ یا زمان رو کند تر حس می‌کنیم و از روی اون استنتاج میکنیم که دچار boredom شدیم؟ فکر کنم شما دیگه موضع من رو فهمیدید به نظر میاد برعکسه و اینکه زمان رو ما چجوری درواقع کند یا تند حس میکنیم؟ حاصل ضرب میزان پردازش ما و توانمندی ما در اون پردازشه. حالا باز اینجا تو پرانتز یه نکته بگم بعضیا ممکنه بگن آدمای باهوش زودتر حوصلشون سر میره ، خیر !! اینطور نیست مطالعات نشون داده بین هوش و تحصیلات و میزان boredom هیچ ارتباطی نیست. آنچه که مهم هوش شما در محیطیه یک قرار دارید . اگه شما باهوش هستید و محیط هم sophisticated و پیچیده ‌است شما boredom نخواهی داشت. اکثر اوقات این اتفاقی که میفته میگن بچه باهوشه حوصله‌ش سر میره باید این اینجوری اصلاح کرد که هوش بچه نسبت به محیطی که در اون قرار داره بالاتره در نتیجه بر اساس گفته‌های میهایی” در واقع مهارت به نیاز محیط میچربه و احساس boredom خواهد کرد و همون بچه اگر در یک محیط خیلی demanding بره برعکس احساس اضطراب خواهد کرد . پس هیچ ارتباطی بین هوش .. پس این جمله رو خواهشا نگید بچه های باهوش همش حوصلشون سر میره نه باید مدل میهایی” قضیه‌ی flow به مسائل نگاه بکنیم . خب پس دیدیم که در واقع اون تعداد اون مقدار زمان و احساس flow و خوشبختی با هم یه ارتباطی داره . فردا میخوایم این بحث رو یه چیز دیگه بذاریم اونم اینه که مثل اینکه وقتی محیط flow اش کمه یا مهارت و نیاز شما هر دو باهم Match نیستن فکر شما شروع می‌کنه پریدن. یعنی هر چند دقیقه یه بار به صورت خود انگیخته بدون اینکه کسی محرکی به شما وارد کرده باشه شما فکرت میره یه جای دیگه و جالبه که این سوژه‌ ، یه سوژه‌ای که تو سال‌های قرن بیست و یکم از دو هزار به بعد خیلی طرفدار پیدا کرده. اصطلاحاتی براش هست که من چندتاش رو براتون میگم. میگن Mind-wandering ذهنت میپره، اینور اونور اصطلاح پیچیده‌ترش SIT timulus independent thought’ یعنی فکر مستقل از محرک . یعنی محرکی وجود نداره ولی شما فکر می‌کنید. باز اسم دیگری که براشو وجود داره daydreaming رویاپردازی ، fantasy ، فانتزی و daydreaming رو از دیرباز می‌دونستن در زمان فروید” می‌دونستن که ذهن ما بیکار که میشه شروع می‌کنه فانتزی بافتن . باز اصطلاح دیگه task unrelated thought TUT فکر نامربوط به task یا شغل اون کاری رو که تو داری انجام میدی فکری که میاد تو سرت هیچ ربطی نداره شما دارید در مورد دعوایی که چند روز پیش با یکی از بستگانتون کردی فکر می‌کنی و در عین حال کارت اینه که مثلا نمرات بچه‌ها رو یا دیکته بچه هارو اصلاح کنی این میشه task unrelated thought . Spontaneous thought فکرخود به خود. Spontaneous recognition شناخت خود به خود یا mind perception decoupling. اما دوستان عزیز همه‌ی این‌ها به نظر میاد تقریبا دلالت بر یک پدیده دارند و اسمی که بیش از همه جلو افتاد به خصوص از سال دو هزار و ده یک گراف است من میتونم این گراف رو در واقع تو فیلم تو مدل‌های بصری در واقع تو فیلم نشونتون بدم از تقریبا سال دو هزار و ده دیگه کم‌کم مصطلح شد که اون یکی اصطلاحا برن کنار و Mind-wandering زیاد بشه شما الان توی pubmed بزنی Mind-wandering کلی مقاله میاد و دنبال اتیولوژی های Mind-wandering هستن ولی هرچه هست بنظر میاد Mind-wandering اگه از یه حدی بیشتر بشه احساس happiness شما رو میاره پایین ، افرادی که سیگاری هستند، افرادی که alcoholic هستند مصرف مواد مخدر یا وسوسه‌ی مصرف مواد مخدر با Mind-wandering ارتباط داره . وقتی شما وسواسی میشی اضطرابی میشی با Mind-wandering ارتباط داره . فردا دنبال این خواهیم بود کدام مراکز مغزی هستند که Mind-wandering رو در واقع ایجاد می‌کنند ؟ کجاهای مغزه ؟چه شکلی می‌شه اون‌ها رو اندازه‌گیری کرد ؟ و چرا از نظر روانپزشکی و روانشناسی Mind-wandering داره یکی از اون سوژه‌های خیلی داغ میشه ؟ شما الان کلی پیام می‌بینید و می‌دونید نقطه‌ی مقابلش حالا با یه مقدار سهل‌انگاری نقطه‌ی مقابل Mind-wandering اون mindfulness و این همه درمان‌هایی که به اسم mindfulness و اینا میان در واقع چی هست؟ یه کتاب براتون معرفی کنم کتاب بدی نیست ولی کتاب پیچیده‌ایست من فقط بخش‌هاییش رو استفاده کردم برای این کلیپ امشب. تحت عنوان Subjective time : the philosophy, psychology, and neuroscience of temporality فلسفه روانشناسی و neuroscience زمان . در واقع Subjective time نوشته ی والتری ارستیلا ” و دن لیود ” روی کتاب هم اگه بخواین عکس روید” هست که از اون ساعت آویزان شده و بحث های جالبی کرده که ما زمان رو چگونه ادراک می‌کنیم؟ و در واقع کند یا تند شدن زمان چگونه در مغز ما درواقع دیده میشه؟ یک مدلی هم هست در انتها شاید یه دقیقه مونده خدمتتون بگم . تحت عنوان AGM که درواقع میگه هر دفعه که attention شما لغو میشه، توجه شما به محیط لغو میشه و یه لحظه می‌پره اونجا هست که در واقع ساعت درونی شما ، نه ساعت بیرونی ،ساعت فیزیکی ساعت روانی شما یه ثانیه میندازه برای همینکه گذشت زمان به تعداد پرش‌های توجه شما برمی‌گرده. اگه شما طی این کلیپ پنج تا Mind-wandering داشته باشید من راضیم، اگه ده تا داشتید معنیش اینه که دچار boredom شدید از کلیپ خوشتون نیاد . خدا کنه یه حالتی هم هست که بگین دو سه تا Mind-wandering توی این بیست دقیقه بیشتر نداشتم که اون موقع در حد فیلم‌های جذاب هالیوودی خواهد بود. خیلی خب البته و اگه کلیپ تموم بشه امیدوارم براساس اون قانون شما حس کنی اون چقدر مطلب بود تو بیست دقیقه من فکر کردم که این یه ساعت بود ولی همش تو بیست دقیقه بود اون موقع من دیگه خیلی احساس خوبی خواهم داشت . شب دوستان عزیز بخیر تا فایل بعدی که امیدوارم فردا در خدمتتون باشم.
Document