خوب چهارشنبه چهاردهم مهر ماه ۱۴۰۰. ساعت نه شامگاه هست و در خدمتتون هستم. این جلسه هم با هم بحثی بکنیم در مورد یک کتاب به نظر من خیلی جالب و خیلی آموزنده به نام در واقع The Bias That Divides Us سوگیری که ما را به دو دسته تقسیم میکنند. The Science and Politics of My Side Thinking که در واقع میشه علم و سیاست تفکر طرف من، نوشته کیث ستانویچ هست. که کیث ستانویچ استاد دانشگاه تورنتو هست در زمینه روانشناسی عملی و کارهای بسیار جالب و زیادی منتشر کرده و خیلیها میگن که واقعا در حق این آدم ظلم شده چون ایدههای خیلی خوبی داره. ایدههای خیلی عمیقی داره ولی شاید اونجوری چون نمیتونه به صورت خیلی روان یا خیلی مثلا مقبول عامه عقاید خودش رو بیان کنه یا شاید سخنران خیلی قهاری نیست کمتر مورد توجه قرار گرفته و خیلی از افراد در واقع کمتر با او آشنا هستن. البته چند کتاب مشهور داره که یکی از اونها تا اونجایی که من میدونم به فارسی ترجمه شده که ترجمه شده how to think straight about psychology که ترجمه شده تفکر انتقادی در روانشناسی آقای هامایاک آوادی سیانس اون رو ترجمه کردن. البته جالبه بدونید این کتاب اصلش به چاپ ده رسیده و چاپ دهمش مال ۲۰۱۲ هست البته ترجمهای که جناب آقای آوادی سیانس انجام دادن فکر میکنم از مجلدهای قبلتر هست ولی تحت عنوان تفکر انتقادی در روانشناسی است. کتاب جالبیه در مورد critical thinking و این که چگونه ما ممکنه دچار خطاهای شناختی بشیم هنگامی که با بیمار برخورد میکنیم، هنگامی که در مورد اثر بخشی مداخلات بحث میکنیم، یا همین جوری وقتی توی کوچه و بازار به مردم نگاه میکنیم، چگونه ممکنه دچار سوگیریهای شناختی بشیم. کتاب دیگری داره مال ۲۰۰۹ هست What intelligence tests miss The psychology of rational thinking که در واقع میشه تستهای هوش چه چیزی رو از دست میدن، تستهای هوش چه چیزی رو شناسایی نمیکنند. روانشناسی تفکر عقلانی و باز کتاب ۲۰۱۶ هست که این کتاب بیشتر مورد توجه قرار گرفت The rationality quotient Toward a test of irrational thinking که در واقع rationality quotient که بر وزن intelligence quotient هست ما یک ضریب هوش داریم این یک ضریب عقلانیت تعریف میکنه و در واقع باورش بر اینه که همونطور که ما یک پدیده داریم به نام هوش که توسط تستهای هوش سنجیده میشه یک پدیدهای هم داریم در وقت تحت عنوان تفکر نقاد و عقلانی که میتونیم با اون رو به صورت RQ یا ضریب عقلانیت بسنجید. این کتاب۲۰۱۶ هست. ولی خواهم گفت که یک تحول جالب ما توی افکار کیث استانوویچ میبینیم و به نظر من خیلی روشنگره. من به شخصه واقعا از کتابش لذت بردم. میگم نثرش از اون نثرهای خیلی شیرین نیست یه جاهایی احساس میکنید سکته داره. یه جاهایی احساس میکنید که مطلب رو خیلی داره میپیچونه، خیلی تکرار میکنه ولی وقتی دقیق اون رو میخونید، اون چی که میخواد بگه به نظر من خیلی قشنگه یعنی وقتی اون لحظهای که گرفتینش من خودم این حس رو داشتم. مثل آدمی که صاعقه میزنتش. یه حسی داشتم او این داره چی میگه عجب مطلبی رو داره مطلب میکنه و چقدر این مطلب عمیقه ای خدا. و این آدم چقدر نکتهی ظریفی رو داره مطلب میکنه. اون تا آخر کتاب شما یه حس میکنید داره میپیچونه ولی اون لحظه آخر که جا میفته و تقه میکنه. شما یه حس خیلی خوبی خواهید داشت. ببینید بحثشو اینجوری میشه. من براتون یه جوری مستقیمش کنم یه جوری بگم که براتون راحتتر باشه. که چرا بعضی انسانها میبینیم با هم اختلافهای خیلی شدید روی اموری بسیار مهم دارند و اینم بهتون بگم که این موج کتابها، این گونه کتابها طی سالهای اخیر به چند دلیل خیلی طرفدار پیدا کرده، خیلی هم داره روش مانور افتاده میشه یک مقوله گرم شدن زمین. یه عده زیادی دارن با این قضیه کلنجار میرن. آیا این یک هوکسه؟ آیا یک فریبه؟ آیا یک خطاست؟ یا واقعا اتفاق میفته شما افراد زیادی رو میبینید که میگه همش توطئه است اینا همش اینجوری میگن میخوان نفت رو از مردم بگیرن. میخوان انرژیهای گرونترشون رو بفروشن و اصلا همچین چیزی نیست، دو به روی کار آمدن دونالد ترامپ هست که یه عده شوکه شده بودن که این چگونه تونست اینقدر رای بیاره و اینقدر طرفدار پیدا کرد. و سه همین دو سال اخیر خیلی پررنگتر شده این کتاب مال دوهزار و بیست و یک هست، ولی کمتر به مسئله کووید نوزده پرداخته. و این داستانی که این ویروس دیگه از کجا آمد. و آیا واقعا باید لاک داون کنیم. آیا باید قرنطینه کنیم. آیا قرنطینه مفید بود یا ما رو گذاشتن سر کار. چرا بعضی دولتها مخالف قرنطینه و ماسک هستن. چرا بعضی سیاست مدارها توی کتشون نمیره در مقابل یه عده دیگه اصرار دارن تا میتونید قرنطینه کنیم همه جا رو تعطیل کنیم. و این بحثهای جدی بود که در واقع میشه گفت اون تقابل جمهوری خواه و دموکراتی یا لیبرالها و محافظکاران در غرب و امریکا خیلی این کتابها رو پرطرفدار کرد. و در واقع کیت استانویچ هدفش اینه که بیاد ببینه که واقعا ما چه جوابی برای این داریم. چرا اینقدر ما دچار تفاوت هستیم. در دیدگاهها روی چند حوزه خیلی مهم: گرم شدن زمین. کنترل اسلحه. چون یه عده شواهد در امریکا این رو میگن که بابا اسلحه رو باید محدود کنید. افرادی که تعادل ندارن. افرادی که تکانهای هستن. افرادی که زیرساختای خیلی خویشتن دار ندارن، اسلحه آزاد میرن میخرن بعد شروع میکنن میرن مردم رو میبندن به گلوله. چرا جلوی این رو نمیگیرید. مسئله دیگه مسئله سقط جنین هست. که آیا واقعا باید کلینیکهای سقط جنین رو آزاد کرد؟ مجاز کرد؟ باید بهشون امکانات داد یا نه. باز مسئله دیگه مقوله همجنسگرایی هست. و آیا اینها باید بتونن با هم خانواده تشکیل بدن. آیا باید اجازه ازدواج به اینام داده بشه. یا اینه که هیچ زیرساختی نداره. و چیز عجیبی که استانوویچ بهش اشاره میکنه که البته برای شما فکر کنم همهتون شناخته شده هست، میگه وقتی شواهد رو میذاری روی میز چه در مورد گرم شدن زمین چه در مورد کووید ۱۹ چه در مورد خیلی از این موارد مناقشه برانگیزی که خدمتون گفتم انگار شما اصلا توی یه جناح با اون یکی جناح دیسکانکته. اتصال نداره. اصلا هر چقدر استدلال رو میکنی توی کت طرف مقابل نمیره. و شما نمیتونی بندازیش گردن دسترسی نداشتن به کتاب به اینترنت به منابع به سخن طرف مقابل من الان چند دفعه چند جلسه است دارم به این قضیه اشاره میکنم. مناظرهها راه به جایی نمیبره. وقتی میبینی افراد میرن حتی به زور عضو توییتر گروه یا جناح مقابل هم میکنن میگن باید توییت هاشو بخونی و امتحان بدی. باید متن هاشو بخونی و بیایی امتحان بدی که مطمئن شیم طرف مقابل رو هم شنیدی نظر طرف مقابل رو هم شنیدی باز دیدن تقریبا هیچ تغییری در افراد اتفاق نمیفته. و این چراست؟ یکی دیگه از مواردی که فراموش کردم خدمتون بگم مسئله مهاجرته. و دقیقا ببینیدین همون چیزهاییه که مثلا دولت ترامپ در مقابل دولت بایدن یا در اروپا راستگراها در مقابل میشه گفت مثلا چپها این رو علنی میکنن. مثلا من به صورت پس و پیش از کتاب جلو میرم. نمیخوام عین کتاب جلو برم. چون حس میکنم خودش اگه یه جور دیگه مینوشت شاید خیلی جذابتر میشد. مثلا به مقاله اشاره داره مقاله دیگه هست در مورد دانیل هاپکینز The muted consequence of corrected information about immigration Journal of Politics جلده هشتاد و یک دو هزار و هجده. مثال چیه؟ میگه مثلا یه تعدادی از امریکاییها به خصوص اونهایی که به جناحهای راست و محافظهکار تعلق دارن، وقتی ازشون میپرسی چند درصد مردم یا چند درصد کارگرها یا چند درصد همکلاسی بچههاتون اسپانیک هستند، امریکایی لاتینی هستند. عددی رو که میگن اغراق شده هست. یعنی دچار یک سوگیری شناختی هستند. این جمله رو میگن که بابا تمام مملکت رو اسپانیکا ور داشتن. مدرسه میری اینه، فروشگاه میری اینه، ورزشگاه میری اینه، میری بیمارستان اینه، یعنی اصلا کل مملکت ما رو بلعیدن. اینو سفیدهای بیشتر شاید یه مقدار جدایی طلب و محافظه کار میگن. و توی این مقاله جالب اومده روی این کار کرده. ازشون پرسیده خب فکر میکنید توی مثلا این اسپانیایی تبارها چقدر شیوع دارن توی شهر شما توی مدرسه بچههاتون آمدن. و بعد وقتی اطلاعات این افراد رو اصلاح کرده. که خیلی از موارد دچار خطا بوده. یعنی افراد مثلا بیش، تخمین زده بودن اتفاقی که افتاده بعدش اومده نظر خواهی کرده راجب سیاست مهاجرتی. و نگرش اونها به مهاجرت تقریبا هیچ اتفاقی نیفتاده. پس یعنی اونایی که میگن ببین اینا ناآگاهاند اینا اطلاع ندارن. اینا فکر میکنن که همه سیاهها اومدن کار رو از دست سفیدا در آوردن، همه مهاجرها اومدن کار رو از دست سفید پوستها در آوردن، همهی اسپانیاییها دارن مملکت رو میبلعن. اینا دچار خطا شدن اینا ۸ درصد ۱۱ درصد فراوانی جمعیتشونه. گاهی اوقات اینا میگن ۵۰ درصد مملکت از ایناست و بعد که وقتی اصلاحش میکنی و آمار رو بهشون نشون میدی هیچ اتفاقی توی نگرششون نمیفته. یعنی مدتهاست افراد دارن اینو میبینن که مثل این که وقتی اطلاعات دقیق به آدمها میدی اطلاعات حساب شده و آمار میدی، این کاری که شما میبینیم مثلا CNN همش میگه facts first. هی پز میدی که ما داریم فکت رای میدیم هی داریم اصل مطلب علمی رای میدیم، کارشناس میاریم مطلب علمی بگه، تقریبا اینا شوکه شدن که هیچ تأثیر رو افراد نداره. یعنی اونی که باور داره باور میکنه اونی که باور نداره اصلا تکون نمیخوره و این یه معما است چرا اینجوریه و در واقع به نظر من استانوویچ یک سفر قشنگی رو شروع میکنه که سعی کنه این رو توضیح بده. این سفر نه تنها در این کتاب دیده میشه، بلکه من فکر کنم در زندگی خود استانوویچ و کارهایی که ارائه داده هم دیده میشه. دیدین من کتابهای قبلی که ازش معرفی کردم What intelligence test miss. در واقع تستهای هوش چه چیزی رو ارزیابی نمیکنند. The psychology of rational thinking. ابتدای کار استانوویچ به این اشاره داره و تو زندگی خودش همین باور داشته. هوشه خیلی ساده بهت بگم. بعضی آدمها با هوش هستن. سریع میگیرن مطلب و اینجا منظور ما از هوش تستهای متعارف هوش هست، تست ریون هست، تست وکسلر هست، تستهای استانفورد بینه هست. همینهایی که از مدارس از افراد میگیرن. این مکعبه اگه ۹۰ درجه بچرخونی و این وری به چرخونی چیه یا نسبت مثلا پرتقال به انار چیه، اینایی که میگن اونایی که بالاتر نمره میدن و یا لغت رو بهتر یا عددها رو بهتر میتونن شناسایی کنن تبعا هوشه بالاتری دارن پس ابتدای کار کاندید اول رو انتلیجنس یا هوش میدونه.IQ بررسیهایی که شده دیدن IQ تأثیری تو این قضیه ندارد یک یعنی ربطی به این نداره که شما تو کتت میره کوره زمین داره گرم میشه یا نه یا اینی که واقعا قرنطینه کردن باعث کاهش سرعت تکثیر ویروس میشه اثر نداره. پس عزیزان من اگر شما میخوایید مناظره کنید بحث کنید تو زندگیتون دارید با همدیگه صحبت میکنید سریع نگید کم هوشن اینقدر راحتی قضیه باید بریم فکت رو چک کنید؛ این درست نیست. حتی به مقالات جالبی اشاره میکنه که هوش میانگین محافظه کاران. اونایی که حالا به جمهوری خواه رای میدن راست محافظه کار هستن در مقابل لیبرالهای چپها. آیا فرقی داره با هم یا نه تقریبا فرقی نداره یعنی دیدن هوش افراد ربطی به این نداره. پس یه سری از این چیزهایی که نشون میدن ایالتهای وسط امریکا. حالا میگی همه چرا امریکا رو میگی. برای این که دادهها از اونجا آمده. شما میتونی قیاس کنی به بقیه دنیا. که مثلا اون ایالتهای وسط که بیشتر میرن جمهوری خواه رای میدن. اون ایالتهای به اصطلاح قرمز. اینا هوش میانگینشون پایینتره و اینا کم هوشا میرن به مثلا کاندید جمهوری خواه رای میدن باهوشا میرن تو بین دانشگاهیها بیشتر به دموکراتها رای میدن. ولی هوش میانگین افراد دیدن تفاوتی نداره. اینم باز یافته یه جالب دیگه است باز البته یه سوگیریه دیگه هم داریم. این سوگیری هم بدونید بد نیست تو کتابش بهش اشاره کرده ولی از نظر سمت دانشگاهی این قضیه در امریکا هستند. توی یه مطالعه دیدن پنج و هشت الی شصت و شش درصدشون لیبرال میدونن خودشونو. در صورت که پنج تا هشت درصد محافظهکار میدونن. یعنی تقریبا ده به یک دموکراتن به جمهوری خواه. برای همینه که مثلا جمهوری خواه تقریبا صفره توی اون مناطق یا یکی بررسی دیگه روی پونصد استاد برجسته در امریکا صورت گرفته بود دیده بودن هشتاد درصد اینا میگن ما لیبرال یا خیلی لیبرالیم یعنی طرف دموکرات و اون محور چپ هستند. در مقابل فقط دو درصد گفته بودن محافظهکار یا خیلی محافظهکار. پس کاندیده بعدی میتونه این باشه. خب هوش نیست. تحصیلاته ذهنیت دانشگاهی داشتنه وقتی شما آکادمیک هستی میری این طرف. میری به سمت لیبرال دموکراسی. اگر آکادمیک نیستی، اهل دانشگاه و واحد پاس کردن و مطالعه نیستی، میری اینور و میشی جمهوری خواه. خب این رو هم بررسی کردن. این رو تحت عنوان چه چیز بررسی کردن؟ اینجا باز از کسی دیگهای هم نام ببرم که مرتب دارم به کاراش اشاره میکنن و به نظر میاد اون و استانویچ خیلی با هم رفیقن چون به کارهای هم اشاره میکنن اونم دن کاهان هست که دو تا فایل من قبلن ازش براتون ارائه دادم؛ شناختای جهتدار ما و اون که آنها یک تظاهرات دیدند. اگر یادتون باشه اگر ندیدید تو همین اینستاگرام هست مال دو سه هفته گذشته هست ببینید. و دن کاهان روی چیزی کار کرده به نام Ordinary Science Intelligence یعنی هوش متعارف علمی، این با هوش وکسلری، هوشی که به نام IQ معروفه فرق داره. این میشه گفت مخلوطی از سواد علمی به خصوص علومه یعنی شما هم تو اطرافیانتون میبینید. بعضیها ریاضیات علوم و فیزیک و بهتر میفهمند بعضیها اصلا تسلیم شدن. ببینید ما ریاضی نمیفهمیم. مثلا از من سؤال نجوم نکن از من سؤال نمیدونم اندازه حرکت و انرژی جنبشی این رو نکن. اصلا من این چیزها نمیفهمم، من حافظم خوبه نمیدونم قشنگ پول رو حساب میکنم ولی این چیزها رو اصلا نمیتونم. اصلا تا این بحثها پیش میاد از من درسای دبیرستانی رو اینا نپرس خب به این میگن Ordinary Science Intelligence خب این Ordinary Science Intelligence یا هوش متعارف دبیرستانی رو دنکهان به شدت بررسی کرده و چیز جالبی که پیدا کرده. خبر عجیبیه هرچی این بیشتر میشه در هر دو جناح اینجور نیست که محافظهکار رو اصلا نداشته باشن. گفتیم تو استادهای دانشگاه نمود لیبرال دموکراتها خیلی بیشتره ولی این نیست که اینا درس نخونن دانشگاه نرن وقتی دیدن با تحصیلات مشابه افرادی که محافظه کار هستند وقتی مقایسه شون میکنی با افراد دموکرات یه اتفاق عجیب میفته. فاصله اختلاف نظرشون روی حوزههای کلیدی بدتر از مردم عادی میشه، یعنی اون محافظه کاری که دانشگاه رفته فاصله اندیشهاش با اون دموکراتی که دانشگاه رفته از اون دوتایی که دیپلمه هستن خیلی بیشتر شده. یعنی این یکی از اون چیز هست من فکر میکنم شما به هر گروهی تعلق داشته باشید دارید این رو نگاه میکنید ولی خب سوگیری اصولا در علوم انسانی و روانشناسی و به خصوص روان پزشکی، روان درمانی، معمولا به سمت دموکراتها، سوسیال دموکراتها و لیبرال دموکرات هاست این یک چیز جهانیه. حتی جالبه یه سال گفته بودن که شدیدترینش هنگام رای دادن به نیکسون بود که نود و هفت درصد روانشناسها و روان پزشکها و روان کاوها به جناح مقابل نیکسون رای داده بودن. یعنی اصولا اونایی که توی کار روانن به دلائلی همیشه طرف مقابل محافظه کارها هستن و برای همین شما میبینیم مثلا بیشتر محافظ روانشناسی و اینا تا میخوان علامت اختلال شخصیت مطرح کنن، چی مطرح کنن مثلا ترامپ رو مثال میزنن. یعنی این اصلا یه چیز نهادینه هست و حتی برای این که اینقدر این سوگیری پررنگه که بین خودشون توافق میکردن آقا این کار رو نکنید این خیلی دیگه جهتگیریمون علم رو زیر سوال میبره. آخه چجور ممکنه اینقدر علمی سیاسی باشه؟ اگر شما به علم روان علاقه دارید نمیتونید از سیاست خودتون رو دور کنید. نمیدونیم چرا علم شناختی روان شناختید اینجوری فیزیک کمتر شیمی کمتر ریاضیات محصض کمتر و این دیگه خیلی افراطیگونه هست یعنی اون فاصله خیلی زیاده. حالا قسمت بعدی این بود پس تحصیلات، ذهنیت علمی داشتن، داشتن زمینه فیزیک شیمی و آمار احتمالات دیدن این شکاف حتی بدتر میشه. یعنی اونی که محافظه کاره و پی اچ دی داره سرسختانهتر مقاومت میکنه در مقابل نظریه گرمایش زمین، در مقابل مقوله دیگر. بخوام خدمتون بگم این مقاله هست کیتلین دروموند و باروخ فیشهوف اونی که اولش نام بردم اصلا شما تیتر مقاله رو نگاه کنید و جدولاش رو نگاه کنید کفایت میکنه. ماله جورنال معتبری هم هستPNAS Proceedings National Academy of Sciences دو هزار و هفده Individuals with greater science literacy and education have more polarized belief on contrary to virtual science topics. افرادی که دارای سواد بیشتر علوم و تحصیلات هستند در مورد امور مناقشهبرانگیز علمی اختلاف شدیدتری با هم دارند. امور مناقشه برانگیز علمی اینا چیا هست؟ من مثال براتون بزنم. مثلا دیده بودن راجب سؤالاتی از نانو تکنولوژی کرده بودن هیچ اختلافی نداشتن و خیلی خوب این هم نظر میدادن در مورد غذاهای تغییریافته ژنتیکی اختلاف جدی با هم نداشتند پس کجاها بود یه دفعه اینا یه شکاف پیدا کرده بودند؟ تو چند مسئله؛ یک نظریه تکامل این تکامل اصلا به نظر میاد یه تیغه، یه ریش تراشه، هر جا مطرح میکنی تکامل مثبت از اینور تکامل منفی اینور ،اصلا یه دفعه تمام محافظه کار رو به کی رأی دادی و ذهنیت اقتدارگراست در مقابل لیبرال دموکراته روشن میشه. دو. بیگ بنگ: نظریه بیگ بنگ سه تحقیق بر روی سلولهای بنیادین «استم سل ریسرچ» و چهار گرم شدن زمین. یعنی این چهار حوزه لااقل چیزهای دیگر رو میتونسته بسنجه ولی این چهارتا رو خیلی روش مانور داده. دیده اینا واقعا هر چیز سواد آدمها بیشتر میشه اختلافشون بیشتر میشه و سوال اینه که چرا آخه؟ با تحصیلات بیشتر شما باید زبان هم رو بیشتر بفهمید، آمار بدونید، فیزیک بدونید پس چرا این شکافتون بیشتر میشه؟ تو قضیهی تکامل، تو قضیهی انفجار بزرگ بیگ بنگ، پس مسئله بیسوادی یکی از جناحها در مقابل نیست که اینا کتاب نمیخونند، دانشگاه نمیرن، اهل قلم نیستند، همش دنبال مثلا پول در آوردن و ورزش و چیزهایی هستند که خیلی اکادمیک نیست. در نتیجه نمیتونند تو این قضیه درست قضاوت بکنند. پس این کاندیدا هم داره زیر سوال میره اینا هر چقدر شکاف پیدا میکنند، بدتر میشه من میخواهم به شما یک نوید بدم نگران نباشید آخر کتاب قشنگ تموم میشه. دنکهان و استانوویچ قشنگ تمومش میکنند. پس اگه اینجوری باشه درست دانشگاه هم چون یه دیگه میگفتند دلمون هوش بود که میگفتیم مردم برن دانشگاه درس بخونند، مثلا افکارشون بهتر بشه. اینا تو دنیا هم دیدن نخیر شما بیایی همه مردم هم به زور بفرستید دانشگاه، لیسانس بهشون بدی، فوق لیسانس بدی، پی اچ دی بدی و جالبه این اختلاف تو نموداراش محسوسه. وقتی پی اچ دی میگیرند بیشتر از وقتی لیسانس دارند. یعنی مثل این که اون تعلق جناحی رو بدتر میکنه. من فکر کنم شما تجربه اینو دارید مثلا پزشکایی که این وریند در مقابل پزشکایی که اون وریند اختلافاشون خیلی بیشتر از مردم عادیه. میگی مثلا اونای که دانشگاه نرفتند اینقدر با هم جر و بحث نمیکنند. اینقدر با هم دعوا ندارند. یه جوری میگن این هم هست و این هم هست چه فرقی میکنید ولی اینا میبینید اصلا یه جوریه قضیه و اگه این باشه شما دیر یا زود دچار دو قطبی شدن خواهی بود ما چجوری میتونیم چه درجهت اصلاح این دو قطبی هست، چه درجهت حرکت به صورت نوعی عقلانیت، حرکت کنیم؟ خب پس این کاندیدا هم تو کتاب استانویچ خیلی زیر سوال میره و البته استانویچ یه جا هست فکر کنم خودش رو در معرض حملهی لیبرال دموکراتها قرار میده. میگه ببین شما میگید که محافظه کارا تو چندین حوزه اصلا تو کتشون نمیره. مثل مسئلهی تکامل. این همه شواهد علمی هست مثل مسئلهی بیگ بنگ یا مسئلهی همون تحقیق روی سلولهای بنیادین و گرمایش زمین اما باید اعتراف کنیم دموکراتها هم یه چیزایی تو کتشون نمیره و اونجا اونا هم به نظر میاد هرچی شواهد رو میکنی در واقع جواب منفی میدند. چند مورد رو نام میبره من برای این که بالانس رو حفظ کرده باشم به اون مواردی که دموکراتا هم متهم هستند که تفکر سخت دارن، تفکر تعصب گونه دارن و زیر سؤال بار نمیرن اشاره میکنم مثلا البته این چیز خیلی بحث انگیزه و من دوست دارم بیشتر راجع به این صحبت کنیم. تفاوت ژنتیکی در نژادها شبح سرگردان آرتور ینسن، من چند ساعت این رو دارم این رو بخونید خیلی مهمه یه عده این رو میگن؛ میگن ببین هر جور تست میگیریم هر کاری میکنیم بین نژادها تفاوت هست و همه این رو نمیتونیم گردن نرفتن مدرسه و فقر بندازیم حتی یه عده هستن دارن با شک به این قضیه نگاه میکنن. میگن اون بعضی نژادها رو هرچقدر میفرستیم مدرسه باز به هوش اونا نمیرسن. من برای خودم یه راه حلی پیدا کردم توی اون شبح سرگردان آرتور ینسن مطرح کردم. یعنی من اتفاقا به این آرتیفکت درست میگن اونایی که باش مخالفن یعنی مطالعات پژوهشی در اون زمینه خیلی قوی نیست منتها خب اینجوری استدلال میکنه که میگه مطالعات پژوهشی در زمینه گرم شدن زمین هم اونقدر قوی نیست. این به اون در. مسئله دیگه تفاوت ژنتیکی و بیولوژیک بین زن و مرد. اون لیبرال دمکراسی اعتقاد آهنین داره که هیچ تفاوتی نداره در صورتی که میگه یه سری از یافتههای علمی به خصوص بیولوژی و ژنتیکی میگه مغز زن با مغز مرد فرق داره. پرداخت برابر زن و مرد، این مدعی هست که در جامعه غربی زن و مرد حقوقشون از نظر آمار دیدن خیلی شبیه همه، اونجوری که میگن همه کارا رو حقوق کم میدن به خانوما اینجوری هم نیست وقتی با سنوات مرخصی، میزان تحصیلات، میزان مهارت، مقایسه میکنی میبینی همچین هم پرداخت نابرابر نیست و همچنین سوگیری عقیدتی در مورد رشتههای اِستم، استم میدونید میشه ساینس تکنولوژی مهندسی و ریاضیات ساینس تکنولوژی engineering و math که چرا اینقدر خانومها در این چهار رشته کماند؟ حدود ۲۰ درصد پی اچ دیهای رشتههای علوم تکنولوژی مهندسی و ریاضیات رو خانوم تشکیل میدن در صورت که تو بقیه حوزهها ۵۰ یا ۶۰ درصدن و این کم بودنه رو یه عده میگن که خب اگر یادتون باشه من اون داستان رو در واقع مطرح کردم خدمتون که رئیس دانشگاه هاروارد بود و اشاره کرده بود که خب توضیح هوش ریاضی در دنیا بیشتر یه پدیده مردانه هست یا شما سیمون بارون کوهن پسر اموی همین ساشا بارون کوهن کمدین کتابی نوشته میگه ببین ریاضیات پدیده مردانه هست مغز زن همیشه یک مقداری عقب تره تو این حوزه و یه جریانی هست که میگه این علمه دیگه اینو چه نمیپذیرید در صورتی که راست میگه. لیبرال دموکراتها سعی میکنن نپذیرند هر چقدر شواهد رو میبینن نمیپذیرند البته این هم بهتون بگم که منم اینجا شبه دارم و یه پیشنهادم به شما دارم اگر شما در رشتههای علوم روان، روان پزشکی، روانشناسی، علوم شناختی و اصولا انسانی هستید چند سؤال بنیادین هست که با این سؤالات بنیادین شما باید کلنجار برید. اینو دوستانه بهتون میگم نمیتونی ازش در برید اصلا سیاست جهان، پژوهش جهان اینقدر سوگیرانه از روش که شما باید به اینها مسلط بشید. البته حوزههای دیگه هم هست مثلا حوزهی همین گرمایش زمین یا مسئله توضیع ثروت در جهان. این که آیا گلوبالیزیشن به کاهش فقر منجر شده یا به افزایش فقر منجر شده. تو اقتصادانها ولی تو رشتهی که مربوط به منه من این چندتا رو میگم از حالا روش فکر کنید: یک آیا بین مغز مرد و زن تفاوت هست یا نه؟ یعنی یک تفاوت بنیادینه غیر قابل اصلاح مثلا آیا خانومها واقعا عاطفی ترن به خاطر هورمونشون؟ به خاطر دو کرموزوم ایکسشون؟ آیا خانومها اصولا قدرت کلامی بهتر دارن و اونطور که باران کوهن میگه توانایی ریاضی کمتر دارن؟ علاقه به عدد و اینا توشون کمتره؟ چون میانگین آماری جهان این رو نشون میده تفاوت زن و مرد. دو مقوله تفاوت بین نژادها اینا خیلی هم حرارتی هستن به شوخی نمیتونی بگی. یه عده هستن میگن ببین اینو نمیگیم ولی این چیز اسرار خودیه دیگه مثل این چیزها هست که فامیل یه راز هست ولی افراد نمیگن مثلا روشون نمیشه بگن بابا فلانی مثلا قبلا زندانی بوده قبلا معتاد بوده مورد این هم داستانش اینه که میگن ما هر جور تست میکنیم ملتهای فقیر هوششون پایینتر از ملتهای بزرگه و آیا این یک خطای سنجشه؟ آیا نتیجه فقیر بودنشونه یا اونوریه یه عدهای به رو خودشون نمیارن میگن ادب رو رعایت میکنن ولی میگن که مثلا اونی که خیلی باهوش بوده صنعت رو رشد داده، توی ثروت غرق کرده اون یکی بیچاره با تیرو کمون تو صحرا. مثلا الان آفریقاییها رو مثال میزنن، علنی نمیگن، این اصلا جرم داره یه جوری از نظر سیاسی درست نیست ولی یه حسی دارن که خب چرا مثلا این قبائل خیلی ابتدایی هنوز مثلا یه دونه لنگ بسته به خودش حداکثر کاری که میکنه با تیرو کمون میره. نکنه این واقعا بیولوژی مغزش هست و این در واقع هومو ساپینز کمتر هست اینم دو تفاوت انسان ها. سه آیا انسانها به صورت تابلوی سفید به دنیا میآیند یا قسمت عمدهای از صفات ما در DNA ما هست و ما با اون به دنیا میآییم؟ اینا جز اون حوزههای بسیار داغ و چالشیست. چهار رفتارهای جنسی زیستیست یا اجتماعی؟ چون تقریبا در تمام دنیا این گونه شده که آقایان به مسائل جنسی بیشتر علاقه دارند. نوعی لذت طلبی جنسی دارند در صورت که خانومها به تشکیل خانواده و فرزندآوری علاقه دارند. آیا این گرایش به دلیل نظام مردسالار و ثروت عمده جهان که در دست مردان هست یا اینی که تستوسترون و استروژن اینجوری هست؟ دیگه اینم میدونی از اون سؤالهای کلیدی هست. و پنج آیا چیزی به نام روانشناسی تکاملی مبنای علمی دارد یا ندارد؟ اینا تو کتاب استانوییچ نیستها من دارم به صورت پرانتز این رو خدمتتون میگم چرا این رو میگم؟ برای این که اگر شما به روانشناسی تکاملی اعتقاد داری معنیش اینه یک وقایعی که در این چند میلیون سال اخیر برای بشر اتفاق افتاده توی هاردور یا سختافزار مغز شما ردی به جا گذاشته و یک سری سوگیری برای شما ایجاد میکنه. مثال خیلی ساده و ابتدایش اینه که مثلا ما از مار میترسیم در صورتی که اکثریت ما در محیطی زندگی میکنیم که مار سمی دور و ورمون نباید باشه در صورتی که به صورت غریزی مثلا شما باید از موتورسیکلیت بیشتر بترسید. اون امکانی که شما رو بکشه خیلی بیشتره شما با موتور کشته بشید تا اینه که توسط مار گزیده بشید. ولی این وحشت از مار و اینا هست که میگن اینا از نظر تکاملی توی سختافزار بوده. یا اینی که مثلا چرا بعضی چهرهها زیبا هست، چرا بعضی اندامها جذاب هست، چرا بعضی اندامها سکسیاند اینها در واقع اشارهایست که میگه اینا میراث چند صد هزار سال نقشیه که آروم آروم روی این نورنها وارد شد، اینا جامعه مدرن غربی اینا رو اختراع کرده برای این که توجیه کنه اون نظامی رو که وجود داره و اصولا این یک ساینس کاذبه. یعنی هرچی رو گشتن یک در و تخته رو یه جور با هم جور کردن. حالا برگردیم به بحث خودمون، پس استانویچ این مسئله رو مطرح میکنه و اشارهای که داره اینه که به نظر میاد سواد علمی نیست و ما یک حوزههای آشتی ناپذیر داریم که من چندتاشو تو رشته روان برای شما توضیح دادم. مثلا شما ممکنه بخندید. آره ممکنه مسئله کشور ما نباشه ولی میدونید که از مناقشههای اصلی کنگره ترامپ مطبوعات رسانهها و همچنین روشنفکرا همین مسئله مقوله افراد فراجنسی یا ترانس جندر بود که اینها مثلا آیا مثلا شما محافظهکار باشین که ببینید سکس شما رو، رفتار جنسی شما رو، بیولوژی تعیین میکنه، آناتومی تعیین میکنه، اگر شما آناتومیک در واقع آلت تناسلی مردانه داری و کروموزوم Y داری شما مردی دیگه. الان من حس میکنم بدنم عوض شده، حس میکنم حس زنونه تو اون هست و اینا نیست اینا رو باید محدود کنی و بیخود اجازه ندید که افراد مثلا برای خودشون یک جنسیت سوم یا چهارم تعریف بکنن. همین داستان LGBTQ ها یا اصلا که یه عده میگن نخیر مغز مثلا چکش خواره و این رو جامعه میسازه که شما نقش مردانه چیه، نقش زنانه چیه، اینا بحثهای جدیه که خواهش میکنم ممکنه شما بگید به درد من نمیخوره ولی نمیشه شالوده اندیشه ما رو اینا ساخته شده. اون چندتایی که به خصوص اول گفتم و باید مطالعه کنید شواهد رو ببینید و روش بیاندیشید. حالا حوزههای دیگه هم هست. همون طور که گفتم مثلا آیا گلوبالیزیشن به افزایش فقر منجر شده یا به کاهش فقر؟ ولی این حوزه من نیست من اقتصاددان نیستم و نمیتونم به اون تبحر برسیم. میریم جلوتر یه پدیده دیگر رو نام بردم. ببینید همینجور تو تکامل فکری متفکران A. O. T. Active Open Mindedness Thinking A. O. T. که در واقع میشه تفکر باز فعال، استانویچ معتقد بود که ببینید پس هوش نیست، سواد نیست، سواد علمی نیست، حتی عقلانیت هم نیست، یعنی شما خطاهای کانمان، تیورسکی، اون پردازش نوع یک پردازش نوع دو اون نیست از اون اونورتره. یک صفتی رو میخواد نام ببره به نام تفکر باز فعال. این رو به عنوان ترجمه یکی از کسایی بوده که در شکل گیری این A. O. T. نقش داشته A. O. T. الان توی بیزنس خیلی معروفه توی روانشناسی خلاقیت خیلی معروفه و شما خیلی راجعبش میبینید. بذارید من تعریفی رو که خود استانویچ میگه بخونم و اون ترجمه که خودم کردم tendencies to seek and process information that discomforts believe tolerate ambiguities and show a willingness to postponed closure in order to gather more informationترجمهاش میشه این: تمایل به جستجو و پردازش اطلاعاتی که رد کنندهی باور ماست تحمل ابهام و ابراز تمایل به تاخیر انداختن نتیجه گیری تا اطلاعات بیشتری گرداوری شود. معتقده A. O. T. دیگه اوج خردورزی یه انسانه ببین زود تصمیم نگیر همه جوانب رو مطالعه بکن چیزایی هم که حرفت رو رد میکنه باز برو بخون. فقط چیزایی که تایید میکنه نخون. نظر مخالفتم بشنو. بعد عجله نیست که تصمیم بگیری حالا من اون پنجتایی رو که خدمت شما گفتم شما میتونی با A. O. T. هم طرفش بری چون میدونم همه شما یک ذهنیتی دارید زن جماعت مثلا هوش ریاضی نداره دیگه آقا چرا زور میزنید؟ باید بگی نه برو نگاه کن. پس چرا میبین که همه ریاضی دانایی برجسته مثلا آقایونن؟ به زن میگه که خب آره سیستم پذیرش دانشگاه بوده مثلا یه عده مخالف این احساس میکنن میگن در ابتدایی معلمین اصلا اومدن فیلمها رو نگاه کردن وقتی دختر بچه سوال ریاضی داره با پوزخند جوابشو میدن. ولی پسر بچه رو زود درخواست میکنن بیا برو مثلا عددها رو چیز کنی. یعنی از همون جا دامن میزنن و رشد میدن مثلا به عنوان انتقاد. یه پرسشنامه قشنگی داره هفت تا آیتم داره هفت تا قلم داره برای اینکه ایده بگیرید A. O. T. چیه که شما میتونید از خیلی کم تا خیلی زیاد نشون بدهید. اینکه اجازه بدهید توسط یک استدلال مخالف مجاب شوید نشان شخصیت و منش خوب هست اگر با این خیلی موافقید یعنی A. O. T بالایی دارید، دو مردم باید شواهد مخالف دیدگاههایشان را هم در نظر بگیرند، سه مردم باید عقایدشان را در پاسخ به شواهد و اطلاعات جدید تغییر دهند. چهار تغییر دادن ذهن خود نشانه ضعف است. خب این شماره چهار پس میبینیم معکوس نمره میاره دیگه اینا رو بعضی اینور اونور مینویسن که همش یکی نظر همش رو آخر بزن. الهام و شهود بهترین روش برای تصمیمگیری است این نقطه مقابل A. O. T دیگه. میگه بابا شواهد هرچی میگه من حس میکنم من اینجوریم من کاری به اون استاد و آمار ندارم من هرچی به دلم بیادم برام مهم است. در افکار خود ثابت قدم بمانید حتی اگر شواهد مخالف ارائه شد. فکر نکن بعضیها همشون میگن باید مرد باش، رو حرفت بایست یعنی چی؟ اعتقاد داشته باش به حرف خودت هرچی دیگه گفتن نمیپذیره که و هفت باید شواهد مخالف اعتقادات خود را نادیده بگیری باید شواهد مخالف اعتقادات خود را نادیده بگیری این هفت و پرسش توای او تی نمرات میتونه خیلی کم باشه خیلی زیاد باشه. خب اینجا یه تفاوت دیدند محافظهکاران اصولگرایان، سنتیون نمره میانگین پایینتری توای او تی میارن تا دموکراتها لیبرالها و ضریب همبستگی منهای ۳/۰ هست یعنی هر چقدر شما میزان محافظه کاریت میره بالاای او تیت ۳/۰ کاهش پیدا میکنه. خب یه عده گفتن پیداش کردیم خود استانوویچ هم میگه یه دوره فکر کردم پیداش کردیم آدمهای عقلانی اونایی هستن که روی این هفتها نمره خیلی خوبی میآرند. آقا دیدگاه دیگران رو بپذیر اگه خوبه شواهد رو گوش بده اینجور زود دوگم نباش یعنی در واقع میشه این رو شاخص دوگماتیزم دونست. انسان دوگم اونیه که روی اینای او تی پایین نمره میاره. ظاهر اما میگم قشنگیه کتاب استانوویچ اینجورها مشخص میشه. از تعدادی پژوهش نام میبره یکیش هست که اصلا فوق العاده هست باز کار کی دنگ هان Science Curiosity and Political Information Processing ۲۰۱۷ Advances in Political Psychology دنگ هان. خلاصش چیه؟ یکی دیگه هم باز براتون میگم باز از دنگ هان A note on the perverse effects of actively open-minded thinking on climate change polarization این اصلا راجب اصلا active open-minded thinking چی در میاره؟ ای او تی ربطی به اون حوزههای حساس نداره. اصلا شما نمودارش رو نگاه کنی قشنگه، نمرهایای او تی رو اومده رو خط افق گذاشته. رو محور ایکس گذاشته. هرچیایای او تی افراد زیادتر میشه تغییری توی این حوزههای حساس که خدمتون گفتم نمیفته حوزههای حساس کدوم بود؟ همون سقط جنین، گرمایش زمین، تکامل، مسئله سلولهای بنیادین و کنترل اسلحه. حالا تو حوزههای اقتصادیش هم هست دیگه. همین داستان گلوبالیزیشن در مقابل محدود کردن تجارت جامعه. یعنی ای او تی نمیتونه. میگه درست محافظهکاران، ای او تی پایینتری دارند ولی این دلیل نمیشه که این توضیح نمیده اونایی که ای او تی خیلی بالایی هم دارن بازم همون جوری فکر میکنند و باز سؤالات رو اومد عوض کرد تو چند آزمون. این دفعه راجع به همین مسائلی که من خدمتون گفتم که خب شواهد علمی نشان میدهد که ژنتیک نژادها متفاوت هست و بخشی از مثلا عقب ماندگی قاره سیاه مال اینه که بیولوژیشون پایین تره. دیگه اونجا دید عین پاسخی رو که محافظهکاران میدن، این دفعه لیبرال دموکراتها میدن، به شدت متعصب شدن و شواهد رو نمیپذیرن. حالا چجوری ممکنه بگی شواهد رو نمیپذیرن من توی اون دوتا فایل اینستاگرام براتون توضیح دادم. اونی که گفتم فیلم میبینن و فقط فیلم رو یه جور دیگه تفسیر میکنن یا اون جدول اعدادی که توی مداخلات هست که مثلا ۷۰۰ نفر پاسخ مثبت دادن۲۰۰ نفر پاسخ مثبت ندادن. در مقابل اونی که مداخلی هست دیده ذهن اونا اونوری میشه پس چیز عجیبی که هست اینجوریه دوستان به عنوان درس زندگی، همونطور که گفتم نیاین بگین این آدمها کم هوشن، بیسوادن، دانشگاه نرفتن، اینم نمیتونی بگی متعصب و دگمند، دیدن دگم هم نباشه آره من حرفی ندارم بفهم نظر شما رو هم میشنوم باز حرف خودشو میزنه و حرف رو میزنه عجب پس ای او تی هم نمیتونه جدا کنیم. حتی یک اتفاق قشنگ افتاد دیدن ای او تی نکنه یه سوگیری لیبراله؟ آدمها اینجوری تعارف دارن دیگه بله من حرف شما رو هم میشونم اصلا باید تضارب آرا باشه، مباحثه باشه، قرار نیست من زور بگم. اصلا یه انسان خوب انسانی نیست که حرفشو تحمیل کنه ولی با حرف خودشو تحمیل کنه پس یعنی در واقع یک نوع نفاق توی قضیه وجود داره پس اینا یه ذره ممکنه سوء تعبیر بشه ولی گول چرب زبونی یه عده رو به بیطرفی نخورید. دیدن آره مثل اینکه ای او تی یه سبک پاسخ دهیه. افراد پز میدن که دوگم نیستند. بیطرفند و اصولا خب بذار دید مخالفم بشنویم ولی وقتی پژوهش کردن دیدن اونی که ای او تی بالا داره دیده مخالف رو میشنوه ولی گوش نمیده، اون آزمونه یادتونه که گفتم نویز دستگاه رو میگیرن که بشنوند دیدن آره گوش نمیده، وانمود میکنه گوش میده، یعنی بیشتر اداست. پس داستان داره معماگونه میشه چیه که این تفکر رو نمیذاره روی این حوزهها حرکت کنه، هوش نیست، سواد نیست، عقلانیت متعارف نیست، حتی تفکر باز غیر دوگم هم نیست پس چیه؟ با ما اینجا گیر کردیم. میره توی یکی از فصلهای دیگه. این فصل خیلی قشنگه یه مفهومی رو مطرح میکنه که به نظر من یه ذره شما بیاین با این مفهوم ذهنتون رو مشغول کنید. ببین ما به صورت سنتی همیشه اینجوری فکر میکنیم ما مالک افکارمون هستیم. بگیم چرا اونوری فکر نمیکنیم؟ این افکار مالک ماست و حتی سؤالی که مطرح میکنه به این How do people acquire beliefs؟ میگه سؤال اصلی ما اینه چگونه مردم اعتقاداتشون رو کسب میکنند؟ استانویچ میگه چرا اونوری سؤال نمیکنیم؟ How do beliefs acquire people؟ چگونه اعتقادات مردم رو جذب نمیکنند؟ میدونم یه ذره شما این یعنی چی؟ این اعتقادات من این اعتقادات رو کسب کردم اعتقادات من رو صید کرده اشارش به کارهای ریچارد داوکینز و سوزان بلاکمور هست اون مقوله یه میم یا مم میگه ما چرا فکر میکنیم ما مسلطیم و میتونیم یه فکر رو بپذیریم یا نپذیریم؟ نه یه فکر میتونه مثل ویروس بیاد مغز ما رو اشغال بکنه یا نکنه و در واقع اشاره میکنه که چرا اونوری فکر نمیکنیم. مثلا وقتی شما کامپیوترت ویروسی میشه شما میاین میگی مثلا سختافزار کامپیوترت ضعیفه؟ آیا نرم افزارت ضعیفه؟ آیا پروسسورت ضعیفه؟ نه اون ویروسه قویه میاد کامپیوتر شما رو اشغال میکنه. پس به همین دلیل اون معتقده که بخشی از قضیه رو اینجوری میتونیم توضیح بدیم. بعضی افکار گیرائی و سماجت و پراکند شدن و قدرت ویروسی بالاتری دارند در واقع این نیست که شما ضعیفی داستان اینه که اون ویروس جوری طراحی شده یا جوری به وجود اومده که باعث میشه سریع بتونه رشد کنه و شما نتونی مهارش کنی. در اینجا اون چهار باور رو در مورد اینا داره پس یه بخشی از سؤال رو استانویچ اینجوری جواب میده میگه داستان این نیست نقص از شما نیست که این افکار میاد مغز شما رو اشغال میکنه و این افکار رو کسب میکنی اون افکار قوین میان مغزا رو اشغال میکنند. اونوریه Virus of the Mind از لغت Mindware نام میبره بر وزن هاردور و سافتور میگه Mindware ویروسی شده. مثالی میزنه این نامههایی بود یه زمانی میومد در خونتون الان به سن شما دیگه نمیخوره خیلیاتون نامه از در میداختن تو که این نامه رو باید به ده نفر دیگه بفرستی اگه نفرستی بلا میاد سرت. یه آدمی بود نمیدونم این نامه رو انجام نداد پس فرداش بچهاش تصادف کرد مرد. دومی این نامه رو ننوشت خونهاش آتیش گرفت زنش تو آتش سوزی مرد. پس باید ده بار بنویسی و به دیگران بفرستی و این شروع میکرد به قول امروزیها وایرال شدن. فراگیر شدن ببین صحبتش این نیست که مغز شما ضعیفه میگه طراحی این نامه جوریه که شما رو وادار میکنه اون رو ادامه بدی و ما این رو توی مباحث خرافات داریم. میگه ببین تو اگه این نامه رو ننویسی ممکنه یه فاجعه برات اتفاق بیفته. در اینصورت که نوشتنش دو دقیقه ازت وقت میبره. ده نسخه ازش بنویس میشه ده دقیقه. آیا ده دقیقه حتی اگر احتمال خیلی خیلی کم باشه نمیارزه برای حفظ جان بچهات؟ تو چی جور مردی هستی؟ تو چی جور آدمی هستی که حاضر نیستی بچهاتو حفاظت کنی؟ حالا من مثال دیگهای تو ذهن خودم اومد این داستانی که وقتی مثلا یه چیزی میبینید ببین نکتهاش خیلی ساده است. من بزنم به تخته از من پنج ثانیه وقت میبره یه کیلو کالری هم نمیبره ولی اومدیم تونست یه چیزی رو جلو گیری کنه پس این به صورت یک میم یا یک فکری که میتونه خیلی سریع گسترش پیدا بکنه هست. میگه این فکرها انجامشون هزینه کمی داره ولی به شما قول جلوگیری از هزینههای انبوه را میدهند. ما عکس این رو توی لاتاری داریم دیگه. خب شما هزار تومن که پولی نیست دو هزار تومن که پولی نیست اگر بردی میدونی چی میبری یه خونه میبری اگر هم نه دو هزار تومنت میره. برای همین مردم با وجود که میدونن کار نابخردان هست و همواره پول اصلی میره تو جیب اون چاپ کننده و لاتاری میرن میخرند و شما نمیتونی بگی این اقدام نابخردانه هست. حساب بالانس سود و ضرر هست. پس یه داستان اینه که بعضی از اینها به صورت یک ویروس تمام عیار میان و فکر شما رو اشغال میکنند و انرژی که شما برای حذف این ویروس میذاری نمیصرفه به اینی که بخوای حذفش کنی. باشه هم جهت میشید اما این همهی داستان نیست اون میتونه کاربردهای دیگه هم داشته باشه. به عنوان مثال وقتی شما میگه که پس ببین یکی از ویژگیهای ویروسهای مغز در واقع مایند وایرس اینه که هزینه کمی به شما تحمیل میکنند ولی قول یک پیشگیری خیلی عظیمی رو به شما میده، برای همینه باور مثلا به اسرار خوراکی و اینها میده. آقا ضرر نمیکنی که دو برگ نعنا هم بخور دیگه تو زندگی این جلو سرطان رو میگیره، شما دیگه دنبال این نیستی که نه نمیگیره من اصرار دارم این دو برگه نعنا هم یه دونه شنبلیله خوردن که اینقدر چیز نداره. بخور جلو سکته رو میگیره. پس ببینی اینها میتونه ادامه داره ولی فقط این نیست یه ویژگیهای ثانویه بهش اضافه میشه مثلا یه چیزی داره میگه این مایند ویرها باید نمود هویتی داشته باشند. نمود بیرونی داشته باشند. وقتی شما روی میز میزنی، روی تخت میزنی، داره یه پیام به طرف میدی دوست دارم، پس دوست ندارم بلایی بیاد سرت پس از اونجا تقویت میشه، بعد اونایی که این کار رو میکنن یه پیامی به همدیگه میدن ما همگروهیم و وقتی شما همگروه هستی یعنی اتصال عاطفی داری پس تو هم به این معتقدی. آره منم معتقدم اگر یه چیزی خرافی باشه ولی یه عده زیادی بهش معتقد باشن برای شما بسیار ادوانتیج یا اثر مثبت داره برای اینکه اون آدمهایی که به اون قضیه معتقدن به یاری هم میان. در ناملایمات هوای هم رو خواهند داشت. باید شما یه نشانه بدی که اون نشانه تعلق شما رو به گروه خودمان نشان میدهد. پس بخش جالبی از این افکار که میتونه مغز ما رو گرفته باشه اصطلاح قشنگی براش داره و در واقع بهش میگه identity protecting reasoning یعنی داستان این نیست که به هدف اون نتیجه گیری مهمه، داستان اینه که من و شما به هم علامت میدیم که ما توی یه جبهه ایم، ما با همیم و مثل هم فکر میکنیم. پس میتونه اینجوری فکر کنی یه ذره داستان پیچیده است ولی خوب بهش فکر کن میتوان بعضی افکار یا رفتارها را پیدا کرد که در ظاهر، علمی نیستند، با خرد نمیخونند، ولی نشاندهنده هویت گروهی صاحبان آنهاست. identity protective reasoning یعنی در واقع با این استلال شما داری هویت خودت را اعلام میکنی، هویت خودت را از دیگران اطلاع میدی و در واقع با این استدلال بین خودی و غیر خودی مرز میذاری. یعنی در واقع اون فکر را که طرف گرفته مال این نیست که سیستم شناختیش معیوبه، هوشش پایینه، اون فکر را گرفته که با یه عده همفکر باشه و اون یه عده همفکر به هم بچسبند و اینجاست که کتاب دیگری هست که امیدوارم به زودی این را خدمتتون معرفی بکنم. این کتاب بهش اشاره کرده و کتاب جالبیه the hidden agenda of the political mind میشه گفت دستور کار پنهان ذهن سیاسی how self-interest shapes our opinions and why we won’t admit it چگونه منافع ما افکار ما را شکل میدهند ولی ما به آن اعتراف نمیکنیم. جیسون بیدن و رابرت کرتزبان، کرتزبان یک متفکر یک روانشناس علوم سیاسیست رشتهاش روانشناسی و چاپ انتشارات پرینستون هست ۲۰۱۴ ببین یه چیزهایی را راست میگه حالا الان تو ایران اینقدر این شکل نگرفته ولی میگه اون محافظهکار چرا چند تا فکرش مثل ورق کار باهم میاد باید مخالف سقط جنین باشی، مخالف حقوق ترانس جندرها باشی، طرفدار دولت کوچک باشی به ازادی حمل اسلحه رای بدی، مخالف آزادسازی ماری جوانا باشی و در مورد مقوله مهاجرتها رای منفی بدی. چرا اینا باهم میاد؟ میگه افکار ما هدف عمدهای دارد در جهت حفظ هویت گروهی ما و وقتی هویت گروهی میاد دیگه داستان عقلانیت و منطق و هوش و اینا نیست تو اگر این فکر رو نداشته باشی از اون هویت از دست میشی، ساقط میشی دیگه تو رو به عنوان یه محافظهکار قبول ندارن و وقتی شما در اردوگاه محافظکاران یا برعکس لیبرالها هستی داری از مزایاش استفاده میکنی، میگه چگونه منافع شخصی افکار ما را شکل میدهند و چرا ما بهش اعتراف نمیکنیم. اعتراف نمیکنه که ببین اگر من بیام طرف دار سقط جنین بشم منو از اون گروهی که توش هستن همه هم حزبیام منو میدازن بیرون. اونا یه گروه رو برای خودشون درست کردن این اعتقادات به صورت یه مجموعه کارت با هم میاد. من نمیتونم اونو حذف کنم. هرچقدر خودم دارم فکر میکنم که مثلا من باید اونور رای بدم من خودم دوست دارم که مثلا آزادی سقط جنین باشه یا میدونم اسلحه میفته دست یکی میره تو مدرسه مردمو میبنده به گلوله، پس اینه یه چیزایی جالبی هم هست که البته تو این کتاب بهش اشاره نکرده ولی بهش میگن identity protective memes یعنی رفتارهایی که هوییت شما رو نشون میده و به خصوص جاهایی که هوییت زیر سؤاله. این رفتارها میتونند خیلی تاثیر گذار باشند و به استحکام اون رفتار یا اون باور دامن بزنند چرا؟ چون اون رفتار خاص اندیکاتور، نمود تعلق شما به گروه خاصیست در صورتی که شما فکر میکنید بعد ببینم چه فایدهای داشته که من این رو نگرش داشتم فایدهاش اینه که شما رو به اون گروه متعلق میکنه برای همینم هست اینقدر جنجالیه. برای همینم هست که مقول تکامل اینقدر جنجالیه سرش دعوان میشه ولی سر نانو تکنولوژی دعوا نمیشه چون هویت افراده یا شما معتقدی تکامل درسته یا نیست. وقتی هستی میری تو یه کتگوری وقتی نیستی میری توی یه کتگوریه دیگه. نمیدونم فیلم روح گویا رو دیدین یا نه گویاز گوست اون خانومه که میره رستوران یه بشقاب میارن که گوشت خوک و اینا توشه و اینجوری چندشش میشه و سر اون طفلکی گیر میفته میبرن انگیزاسیون و شکنجه و اینا اون بشقاب یکی از مم ها. مم میدونید چی؟ یه رفتاری که ادامه پیدا میکنه و تکثیر میکنه و اینجاست که میخواییم داوکینزی و استانوویچی بهش نگاه کنیم. میگیم این تکثیرش فقط این نیست که این عقلانیه یه فایدههای پنهان داره مثلا شما وقتی جنوب اروپا تشریف ببرید قبل از ورود قبل از غذا به عنوان پیش غذا یه بشقاب میچرخونند که بهش میگن شارکوتقی. توش تکههای کوچک که گوشت نمک سود شده و دودی و خشک و اینا هست ولی یه ویژگی داره؛ شارکوتقی گوشت خوکه. چرا این کار رو میکنن؟ کریستوفر هیجینز این رو در آورده بود که این از همون ممهای حمایتگر هوییته وقتی داستان انگیزاسیون بود و اروپا نگران مسلمانان و یهودیها بود این میتونه یه مم خیلی خوب هوییتی باشه. بشقابو میچرخونی مسیحی ها ور میدارن، مسلمانان و یهودیها یه جوریشون میشه یا چندش میکنن یا با اکراه ور میدارن یا ور نمیدارن. پس همینجا شما یه انشقاق گروهی میذارین. معتقدن رفتارهایی که به انشقاق کاتستروفیک، فاجعهگونه گروهی منجر میشن، اینا خیلی بقا دارن حتی اگر عقلانی نباشند. یعنی عقلانیتشون در همین تمایزگذاریشونه. برای همین در واقع تو تمام رستورانها مد میشه. این کار رو کردن هدفی نبوده مردم اول غذا خوبه قبل سالاد برای اشتهات باز بشه یه تیکه حالا نمک سود شده یه گوشت خوک هم بخور داستان اینه که میفهمیم جدا میکنه. یه اندیکاتور قوی هم هست دیگه خیلی سریع سه تا دینو از هم جدا میکنه اونم تو منطقهی که اینا با هم بودن و میخواستن که نذارند نفوذ مسلمانان و یهودیها بشه. مورد دومش که جالبه این رو باز میگم کریستوفر هیژینز در آورده. کروسانت شما وقتی رفتید قنادی این کروسانتو دیدید، اینم برای این منظور ساخته شده بوده دیگه هدید شبیه هلاله هلاله مسلمین و پرچم ترکیه دیدی؟ این برای اینکه عثمانیها با مسیحیها تو اون منطقه بالکان و اینا بودن یه از اونجا پیدا میشه جنوب اروپا میاییم نونا رو شبیه اون آرم مقدس عثمانیها که نشان اسلامی هست در میاریم دیدی شبیه هلاله اصلا اسمشم کروسانه میشه هلال و اینو میذاریم اونجا ببینیم که اگه هر چیزه اونا اکراه دارن ناراحت میشن عصبی میشن بابا این نون شکل مقدس ما چرا اینو گاز میزنی چرا اینو گاز میگیری؟ در مقابل اون جلو این گاز میگرفته و این اتفاق میشه اینا میتونن میمهایی باشن که به افتراق منجر میشن. حالا دوستان عزیز یه ذره اجازه بدید من اینجا یک نظر شخصیمو بگم یک چیزی تو ذهنم هست اگر کسی اینجا محقق هست و تاریخ کار کرده خواهش میکنم این رو بره برای من پیدا کنه و اگرم درست در اومد حدس من از من یاد کنه تو پاورقی که این ایده مکری بود. من حس هم اینه که شما نگاه کنید چقدر در کمربند منطقه ما خاور میانه کمربند اسلامی دوغ و کباب با هم میاد، اینو هیچ جا نخوندم میتونید بگید آقا اینا چی میگه از خود اینو wild speculation همه جوری از خودم میگه ولی اگر شما عثمانی رو نگاه میکنید استانبول رو نگاه میکنید، منطقه سوریه رو نگاه میکنید، لبنان رو نگاه میکنید، منطقی ما این ایران دوغ نمیدونم این کفیر با کباب چرا اینو میچسبه، میدونم خوشمزه هم میشه، قبول دارم ولی نگاه کنید اینم میتونه از اون ممهای انشقاق دهنده باشه چون اقلیت یهودی مطلقا لبنیات رو با گوشت نمیخورند و این میتونسته مثل همون شارکوتقی برای مسیحیها باشه و در واقع این مم اینجوری شکل گرفته و فراگیر شده ولی بعدها ممها کاربرد خودشون رو از دست میدن. دیگه برای اون منظور نیستن فقط شما حس میکنید خیلی خوشمزه هست، دوغ نعنایی میخورن با ریحان و کباب کوبیده ولی شاید این باشه نمیدونم اینو یه ذره تو ذهنم هست و هر دفعه رفتم کبابی به این قضیه فکر کنید که اینها فقط مزه نیست که این رو شکل میده یه فایدهای داره که اون فایده به قول جوزف هنریکس کالچرالی اوپک هست. یعنی از نظر فرهنگی پنهانه شما دلیلش رو در نگاه اول نمیبینید اگر میخواید اون معمای فلفل رو برید گوش بدید که چگونه خوردن فلفل همه چشم اشکشون میاد و اینا و به خودشون میقبولونن این خوشمزه هست، عجب خوشمزه هست، در صورت که نه اون فرهنگهایی فلفل میخوردن چیلی میخوردن، در واقع غذای خودشون رو به چیلی آلوده میکردن آغشته میکردن، نگیم آلوده عذر میخوام آغشته میکردن و چون موشها و جوندگان موزی از چیلی بیزارند، غذاشون مصون میمونده یعنی اگر غذاش رو مثلا روی میز میمونده یا تو انبار بوده دیگه نمیامدن گوشت اون رو بخورن. چون چیلی زده بودن در صورت که بعدن این قضیه ناپدید میشه و الان شما بسیاری تو امریکای لاتین توی هند و اینا چقدر اینا از فلفل و چیلی خوششون میاد. عشق دارد، چیلی خوششون میاد که خیلی خوشمزه است ولی کالچرالی اوپک هست، از نظر فرهنگی این مم پنهانه فلفل خوردن یعنی ممکنه بگی عقلانیتش اینه که خوشمزه است نه عقلانیت خیلی عجیبی پشتش بوده اون همین بوده که اون زمانی که شما نمیتونستی جوندههای موزی و حیوانات موزی رو از غذای خود دور نگه داری میومدی یه جوری بهش میزدی چون هیچ حیوانی نیست که فلفل بخوره، یعنی اصلا هیچ حیوانی از فلفل خوشش نمیاد، این انحصار به انسان داره و این مزیت انسان بوده من توی اون فایل مزیت انسان و معمای فلفل راجب این صحبت کردم پس میتونه یه باوری اون تو شکل بگیره که این باور شما دنبال محتوای درست یا غلطش نباش محتوای هویتیش رو دنبال کن یعنی شما مال این گروهی و علامت واضح میدیم مال اون گروه نیستم و به همین دلیله که این اختلاف انگیزهها واضحاً روی گسلهای فرهنگی قرار دارد یعنی وقتی شما به تکامل معتقدی میفتی اینور، به تکامل معتقدی میفتی اونور در صورتی که دیدگاه راجب مثلاً تأثیر کلسیوم روی سرطان انشعاب برات ایجاد نمیکنه برای همین نوعی سوگیری و یارکشیه و چون یارکشیه سیستم مغزی ما در این جهت نیست که حقیقت رو پیدا کنه در این جهت که تعلق گروهی شما رو حفظ کنه و مانع طرد شدن شما بشه. کتاب دیگری از که امیدوارم این رو هم در فرصت برای شما معرفی بکنم که این جمله رو در واقع قشنگ اشاره کرده در مورد این identity protective reasoning که میگه در واقع مغز ما برای مجاب کردن رقیب رشد کرده و حفظ هویت ما نه برای دستیابی به حقیقت. پس هر جا یک مم، یک اندیشه یا یک رفتار معنی هوویتی داشته باشه سیستم، سیستم ارزیابی رو معلق میکنه دیگه اونجا آمار گوش نمیده برای اینکه من توی اون یکی گروه میفتم. کتابی که هست نوشتهی دانیل دنت هست کتاب دو هزار و هفدهایشه یک کتاب جنجالیه from bacteria to buck and buck از باکتری تا باخ و برعکس the evolution of minds تکامل ذهنها. کتاب یه ذره ثقیلیه. از باکتری تا باخ بحث این رو شروع کرده که از این ممها چجور شکل گرفتن و ذهن خوداگاهی چجوری به وجود مد دانیل دنت فیلسوف مشهور امریکایست. هنوز بحث تموم نشده یه چند دقیقه دیگه مونده. خب حالا سؤال استانوویچ اینه که چرا این فکرهایی که نام بردم این گسلها روی حوزهای خاصیه مثلا سقط جنین، مثلا گرمایش زمین، مسئله قرنطینه ویروس کووید، مسئله کنترل اسلحه او اینجا یک چیز قشنگی میگه؛ میگه اینا حوزه ایی هستند که قضیه برد برد نداریم، زیرو سام گیم هستند، زیرو سام گیم میدونید یعنی بازی که اگر یه طرف برد یه طرف میبازه. نمیتونن هر دو ببرند و برای همینه که در واقع همون تیتر قشنگ کتاب کرتبان هست که منافع همونه. حالا شما ممکنه بگید که منافع چجور اینجا تعریف میشه میگه قضیه به ارزشها برمیگرده، مسئله سقط رو شما نگاه کنید، رفاه آسایش و آرامش مادر مهمتره یا جان جنین. اسلحه که شما داشته باشی و اگر کسی به مال شما تعرض کرد بتونی درجا جوابشو بدی این مهمتره یا اینی که ممکنه یه عده تو خیابون کشته بشن؟ لاک داون این قرنطینه ببین در نگاه اول اینی که ما با قرنطینه مخالفت میکنن میگی کار غیرعقلانیه ولی نه فراموش نکن این یک بالانس بین منافعه یه عده اگر شما قرنطینه نکنید، میمیرند کووید میگیرند میمیرند در مقابل وقتی قرنطینه کنی یه عده زیادی شغلشونو از دست میدن دچاره فقر میشن پس یه جناح پیش خودشون اینجوری استدلال میکنن؛ شغلمو از دست بدم میارزه به اینی که ۳ درصد امکان داشته باشه بمیرم. در مقابل یه جناح دیگه میگه نخیر شغلمو از دست بدم میارزه که در عوضش نمیرم پس در واقع میبینی پشت اینها یک عقلانیت منافعه انتهایی وجود داره. جمله قشنگی داره میگه که ما در این گونه موارد این رو از ارترلوپیا میاره اونم یه کتاب قشنگ داره Uninformed اون رو هم گذاشتم تو لیست مطالب نظرم کتاب جالبیه Error of transforming value differences into ignorance میگه اساس کار اینه خطا اینه Error of transforming value differences into ignorance خطا در انتقال یا جا به جا کردن ارزشها به جای ناآگاهی. یعنی آنچه که باعث میشه این افراد جدا تصمیم بگیرن ناآگاه نیستن ارزش هاشون متفاوته. یکی ممکنه بگه شغلم به دو درصد امکان فوته هموطنام یا کیشام میارزه در مقابل یکی دیگه ممکنه بگه که نخیر حتی تمام ثروتم به فوته یه نفر نمیارزه. ولی فراموش نکن به این راحتی نیست که شما بیایید سریع اون مرگ رو مهم بدونی در یه جاهایی میگه که خب شغل خیلی مهمه، خب اگر شما یک استحکام شغلی داری در آمد بالاتر داری اون موقع اون بارمی که میدی خیلی قشنگ میگه مثل این بارمی که توی امتحانات بود این سؤال اینقدر امتیاز داره، بارم زنده موندن شهروندها اینقدره، بارم شاغل موندنشون اینقدره، بارم رفاه مادران اینقدره، بارم موندن بچهها نوزادان یا جنینها اینقدره، بارم کشت شدن ناگهانی در خیابان به دست یک آدم پریشان حال با اسلحه اینقدره، بارم داشتن اسلحه که دزد خونهات رو نزنه اینقدره و شما اگر بارم بندیت فرق بکنه یعنی سیستم ارزشیت فرق بکنه در اون صورت تصمیم شما هم فرقها کرد ولی شما در نگاه احساس میکنی که اون ناآگاهه چون بارم بندیش با شما فرق داره. پس بیاییم جمله قشنگ آرتور لوپیا رو Error of transforming value differences into ignorance در واقع پایان بخش این جلسه بذاریم. اما گفتم خبر خوب داریم خبر خوبش چی؟ یعنی آیا نمیتوان این رو به حداقل رسوند؟ پس داستان منافع پنهانمونه و منافع پنهان شامل چند تا چیزه. تعلق به گروه یعنی شما حاضری ذهن خودت رو کج کنی این باور خودت رو خم کنی برای اینکه تو اون گروه بپذیرندت و اگر هر جا این اندیکاتور مهمتری در وجود به اون گروه باشه بیشتر ذهنت رو کچ میکنی. مثل اون بشقاب شارکوتری که اندیکاتور خیلی ساده و واضحیه که شما به کدوم دین تعلق دارید اونم در کجا؟ در اسپانیا و جنوب فرانسه که جنگها با مسلمین تمام شده میگردن. پس اینه که شما واضحا اعلان کنیم. من بابا از اونا نیستم از این ورم به قیمت جانت تموم میشه اشتباهت پس اینا اندیکاتور هوییتی هستن. دو در مورد مواردی که بازی برد برد نیست. یعنی شما منافعته. منتها قشنگ میگه. میگه ما اعتراف نمیکنیم منافعیمونه و هر دو جهت این هر دو جناح این رو دارن و میبین اون طرفی که مثلا مرتب میگه از کنترل اسلحه ممکنه اینجوری فکر کرد که خب آدمیه که اضطراب بالاتری داره در اینجا از تیر خوردن تو خیابون بیشتر میترسه. یه کسی اظطراب پایینتر داره. از تیر خوردن تو خیابون کمتر میترسه. بس بارمه این که تو خیابون تیر بخورم براش کمتره. ولی در مقابل بارمی که شغلم از دست بدن براش بیشتره. و همین دلیل اون سیاست رو اونوری میبینه این کار رو جاناتانهایت هم در کتاب رایت چویسش خیلی قشنگ توضیح داده. که دوستان بیان اعتراف کنیم ارزش هامون با هم فرق میکنه اینجوری اداش رو در نیاریم. اون گراندستندینگ رو برای این گفتم. که من معتقدم جان انسانها از هر چیزی مهمتر است. آزادی از هر چیزی مهمتر است نمیدونم برابری از هر چیزی مهمتر است امکان نداره. همین اینا تو خزانه اخلاقیات شما باشه اون مقاله آنها یک تظاهرات دیدن، دیدید برابری طلب در مقابل سلسله مراتب طرف فردگرا در مقابل جنگ گرا شما این منافعته. پس نمیتونی اینا رو باید زبانیش کنی و ربالایزش کنی تا قضیه تقصیر ایگنورنس و ناآگاهی و کم هوشی و بیسوادی نیست، منافع پنهان افراده که داره خودش رو اینجوری نشون میده. شده پس منافع پنهان به اضافه یه تعلق گروهی. اما دقیقه آخر رو اختصاص بدم به اینی که گفتم خبر خوب براتون دارم. دنکان Science Curiosity and Political Information Processing در واقع میشه کنجکاوی علمی و پردازش اطلاعات سیاسی. همین موارد مهم رو که بهتون گفتم گرم شدن زمین تکامل نمیدونم مقوله اونایی که خیلی حساسن و گسل داره دیدیم که با ای او تی ربط نداشت با هوش ربط نداشت با هوش علمی و سواد علمی ربط نداشت. ولی با یه چیز ربط داشت کنجکاوی علمی اونهایی که به شدت کنجکاو علمی هستند بایست ها و سوگیری هاشون رو خیلی کمتر میکنه پس در واقع اگر شما میخوایی به آزاد اندیشی برسی، میخوایی انسان آزادی باشی، تو علم تو اندیشه فقط دگم نبودن کافی نیست. اصلا جمله قشنگش اینه. من این رو دیدم این قسمتی بود که در من تحول ایجاد کرد کتاب. اعتراف کنم. چون من تصور میکنم اگر دگماتیسم دگم بودن تو یک صفت شخصیتیه در انسانها کم بشه. اون موقع پذیرش جدید افزایش پید میکنه. در صورتی که دیدیم نه اینگونه نیست. بیمایه فتیر هست. شما علاوه بر اینکه نباید دگم باشید باید از نظر ذهن علمی پرکار و تلاشگر و جستجوگر باشید. پس یه آدمی که مغزش ورزیده نیست مثل اونی که بدنش ورزیده نیست نمیتواند ادعای آزاداندیشی کنند. پس آزاداندیشی دوتا بال یا دوتا عضو داره یک: دگماتیست رو بذاری کنار یعنی ای اوتی پایین دیدگاه طرف مقابلن ببین ولی این کافی نیست. این که من دیدگاه رو گوش میدهم نخیر. باید بدنت جون داشته باشه ذهنت جون داشته باشه یک تلاشگری و جستجوگری و کنجکاوی بالای علمی داشته باشی و این به نظر من خیلی روشنگره چون شما میبینی همه افراد میرن آقا اینقدر تعصب نداشته باشه آقا چرا همه شروع حرف خودتی حرف دیگرانم بشنو. اینقدر چیز نباشه ممکنه اشتباه کنی. دیدن این صفت دگماتیست رو تو جامعه کم بکنی. ای او تی رو کم بکنی به افزایش آزاداندیشی منجر نمیشه این فکر رو غیر میکنه میره فکر دگمه دیگه برخودش رو روشنگره و جالبه تو اون فکر دگمه دیگه نمیتواند در واقع آزاداندیش باشد همون سخت به اون معتقد میشه. کیا تو تله یه فکر دیگه نمیافتن؟ جستجوگری فعال و کنجکاوی شدید علمی. حالا اینو چجوری سنجیده برا بچه هاتون اینو بکار ببرید. گفت قبلنا ما پرسش نامه میدادیم. من خیلی به مطالب علمی علاقمندم من وقتی یه چیزی یاد میگیرم خیلی شعف پیدا میکنم، من وقتی مطالب علمی میخوانم برایم احساس جذابیت دارم نه رو همونم مردم دروغ میگن مثل ای او تی. پس چگونه باید فهمید؟ نامحسوس فیلم پخش کرد گفت میخواییم مثلا فیلم ببینیم. اولا یه سری فیلم گذاشت دیگه افراد که میخواییم نقد فیلم بکنید از ذره تکنیک و اینا ببینن کدوم رو انتخاب میکنیم. فیلم هنری بود، فیلم علمی بود، فیلم هالیوودی بود، یه فیلمهایی هم بود در واقع اینایی که راجع به اینا هست بعضی کانالها دارن نمیدونم این سلبریتی گاسیپ به قول معروف این شایعات پشت سلبریتیها فلانی با فلانی ازدواج کرد و نامزده قبلش رو با هم زده و نمیدونم چی شده که کدوم فیلم رو نگاه میکنند اینجا حواسشون نبود ولی در اصل میخواستن ببینن که کدوم انتخاب میکنه، دو فیلم علمی رو که نگاه کرد تا تهش نگاه میکنه یا نه پس پنهان داشتن میسنجیدن، سه وقتی داره نگاه میکنه درگیره یا اینه که نه همینجوری فقط میخواد سؤالات رو جواب بده مثلا آه این به نظر صحنه پردازیش چی جور بود، کارگردانیش چی جور بود، چهار چه کسایی هستن گفتن قسمت بعدشم ببینیم یعنی بهشون نگاه داره. ولی ببینه واقعا کنجکاهای علمی واقعی کیا هستن پس اگر شما بچه دارید کانال دیسکاوریالو ما نداریم ولی برنامه علمی خیلی دوست داره، این میگه من از این مستندهای علمی دوست دارم نگاه بکنم و بعد درگیر میشه میره اونو دانلود میکنه میره اون مطالبش رو میخونه، میره دنبالش میره، این پتانسیل آزاداندیشی رو داره ولی دیدن بسیاری از افراد هستن هم تحصیلات بالا، هوش بالا دارن ولی کنجکاوی علمی رو ندارن به قول ابوریحان بیرونی میگه بمیرم بدانم و بمیرم بهتر از اینه که ندانم و بمیرم. یعنی وقتی روبه مرگ بوده مرتب سوال میکرده و میگه آخه برای چی سوال میکنید که حالا فعلا در شرایطی نیستی دونستن اینا برای تو مهم باشه میگه همین جوری هم بدانم و بمیرم بهتر از اینه که ندانم و بمیرم. یولیانوس امپراتور رومم اینجوری بوده وقتی نیزه میخوره و شیش ساعت در بستر موت بوده عدهای رو جمع کرده بوده راجب افلاطون و سقراط رو اینا داشته بحث میکرده و بعد خودش میگفته این زخم کاریه منو میکشه ولی خیلی مهمه که اینا رو یه بار دیگه مرور کنیم. پس گفتی افلاطون چی میگفته؟ چیزی که میگفته اینه که داشته آخر بار هم یه دور دیگه درسها رو مرور میکرده که قبل از مرگش. پس در واقع اگر شما بتوانید انسانها رو به جایی برسانید که جستجوگری علمی، تلاشگری علمی و لذت بردن از علم به خاطر خودش نه به خاطر منفعت و شغل و درآمدش اونجا شما آزاداندیشی رو ایجاد خواهی کرد. پس دوستان بیاییم اینجوری نگاه کنیم دگماتیزم مردم رو خراب کردن این که آقا همه چی رو بریز دور هر چیزی به هیچی ایمان نداشته باش همین علم هم میتونه فردای جور دیگه در بیاد از این حرفها میزنم اگه تا یه مدت نمیگفتن اینجوریه بعد اینجوری شد مگه نه ایده این رد شد پس به هیچی دل نبند به هیچی پای نبند شما آزادندیش نمیشی. اینجوری آزادندیش نمیشی، آزادندیش اینه که باید دگماتیزم درست پایین باشه ولی تلاشگریت باید خیلی بالاتر باشه، باید به شدت بخونی دنبالش بری مطالعه کنی و برایت اهمیت داشته باشه، پس در واقع یه مقیاسی درست کرد و نشون داد که این مقیاس رو میشه تا حدی اندازه گیری کرد ولی خب نه این که از طرف بپرسی از طرف بپرسی مردم دوست دارن جوابای قشنگ بدن دیگه مثلا از مردم توی تلویزیون رو میپرسن از نه شما به چه برنامههای علاقه برنامههای علمی این که فایده نداره، باید ببینن که وقتی مثلا کانالهای مختلف که داشتن کدومشون میره کلیک میکنه کدومشون میخواد نگاه میکنه و بعد تا آخر نگاه میکنه و بعد آیا انگیج میشه یا نه درگیر میشه، صدا نکن ببینم چی میگه ببینم این داره چی میگه، عجب چیزی بود و بعد بیاد ببینم اصلا به این فکر نکردم و بعد برای همین خواهش میکنم اگر میخوایید به رشد کودکان نوجوانانتون کمک کنید این مسئله رو مهم بدونید. اینگیجمنت یا درگیر شدن با مطالب علمی. و فراموش نکنید چون اساسیه. در واقع اسمش هم گذاشته S. C. S. Scientific Curiosity Scale اینه که علومی هست که خیلی هم کار بردی نیست مثلا شما یه چیزا هست که خب اینکه رشتهات نیست اینو برای چی داریم میخونید برای چی دارید ، حالا مثلا فایدی هم به حال ممکن نداشته باشه ولی گوش میدیم ببینیم چی میگه S. C. S. دیدن بهترین رویینتنکننده و مصونکننده در مقابل تفکر سوگیرانه و جهت داره تفکری که ما به این راحتی ول نمیکنیم و با دادن اطلاعات بیشتر سواد بیشتر هوش بالاتر تحصیلات بالاتر حتی ادعایعدم دگماتیسم برطرف نمیشه. باید فعالانه دنبالش بری برای همین گفتم بیمایه فتیره. باید برای آزاداندیشی تلاش کنی. مثل هیکل خوبه که فقط رژیم گرفتن و نخوردن هله هوله و جانک، کمک نمیکنه باید ورزشم بکنی، عرقم بریزی، هالترم بزنی، دمبلم بزنی. هالتر و دمبل زدن علمیم، یعنی مطالعه بکنم بخونم یک کتاب نگاه کنم بحث کنم، برم دنبال قضیه و بابتش هزینه روانی بپردازم . امیدوارم این بحث برای شما قابل استفاده بوده باشه من خودم از این کتاب استانویچ این قسمت آخرش برام خیلی جالب بود و یه مقدار ذهن منو عوض کرد یعنی من بیشتر فکر میکردم دوگمن دیگه دوست ندارن اطلاعات دیگه بشنون خودشون رو تو پیله خودشون بستن نه فقط تو پیله شون نیست باید تلاشگری باشه و وقتی تلاشگری نباشه از هر جناحی باشی این که بزنیم مثلا اعتقاد طرف مقابل رو از بین ببریم و خیال کنیم دوگماتیزم از بین میره فایده نداره زمانی دوگماتیزم از بین میره که در روز چند ساعت هم مطالعه بکنیم، اهل فعال کردن مغزمون باشیم. خیلی ممنون از توجه شما امیدوارم براتون قابل استفاده بوده باشه. یک کتاب دیگه هست که اونم با این هم سو راشنالتی ستیون پینکر الان اخیرا چاپ شده اون رو شروع کردم امیدوارم خلاصه از اون رو هم تو هفتههای آینده خدمتون بگم. این کتاب دانیل دنت هم به نظرم کتاب جالبیه و اون کتاب کرتزبان در واقع اون روانشناسی سیاسی که چرا جناحبندیهای سیاسی روی چیزهای خاصی با هم همسوه میشن از صورت که منطقی ممکنه چرا شما دولت کچیک که مالیاتها رو کم بکنه با سقط جنین مخالفت با سقط جنین باید همسو باشه. اخی این دوتا چه رفتی با هم دارن چون هویته. ممنون از توجهتون تا جلسه وقت خدا نگهدار.