شماره 289: به وقت خودشناسی

جلسه ششم
مهر 1400
شادکامی و سلامت روان در عصر نابرابری ها

شماره 289: به وقت خودشناسی شادکامی و سلامت روان در عصر نابر ابری ها

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 289: به وقت خودشناسی شادکامی و سلامت روان در عصر نابر ابری ها
Loading
/

متن پادکست

عرض سلام دارم خدمت همه علاقه مندان عزیز که حضور دارند واین فرصتی که در اختیار بنده هست و امروز هم ساعتی در خدمتتان باشم البته بخشی از کنگره ی نیک زیستی خواهد بود کنگره ای که الان چند روز است جریان دارد و تاکیدش بر نیک زیستی در جهان نا برابر هست من عذرخواهی هم میکنم برنامه امروز با تاخیر شروع شد این تقصیر از جانب بنده بود عذرمیخوام ولی امیدوارم افراد بپیوندند به ما تا بتوانیم جلسه را دنبال کنیم خب بحثی را میخواهیم امروز شروع کنیم که به نوعی به این کنگره برمیگردد جهان نا برابر و اگر قرار است جهان انقدر نابرابر باشدجهان انقدر داخلش فاصله زیاد شده باشد عده ای در یک وضعیت خیلی خوب باشند و عده ای دیگر در رنج و مشقت و دشواری باشند تکلیف چیست؟ما باید چیکار بکنیم و ما در این جهان چگونه باید احساس خوشبختی بکنیم و یک سوالاتی هم هست که نوعی با این مسئله مرتبط است من خیلی مواقع با دوستانی که در اینستاگرام هستند غیر مستقیم میشود گفت در تماس هستم اینگونه یک عذرخواهی دیگر علاوه بر تاخیر به همه بدهکار هستم و ان هم این است که افراد وقتی پیام میدهند مسیج میدهند واقعا نمیرسم متاسفانه درصد زیادی از انها را از دست میدهم پیام ها نا پدید میشوند و من شرمنده دوستان میشوم این عذر من را بپذیرید ولی از فهوای کلام خیلی ها یک سوالاتی هم پیش می اید که در همین عصرنابرابر در این عصری که این همه مشکلات است خب ما واقعا باید چیکار کنیم امیدوار باشیم ؟خیلی ها راجب این مسئله انگیزشی صحبت میکنند این جریان بسیار پررنگ انگیزشی که همه اش امیدوار باش شکر گزار باش همیشه شکر کن بگو برا من هم می اید بگو برا من هم اتفاق های خوب می افتد خب این هم یک جریان خیلی مثبت اندیش بسیار به قول بعضی ها افراطی هست دیگر خیلی از انها حتی شرایط محیطی را در نظر نمیگیرند اخه این مقدار مثبت اندیشی به اعتقاد بعضی ها دیگه واقعا خیلی بیش از حد است از یک طرف یک عده دیگر هم میگویند خب اگر مثبت اندیشی نباشد چه؟ما بایستی که به نوعی این ناملایمات را بتوانیم توجیه کنیم بتوانیم در این نوع نا ملایمات کنار بیایم در این نا برابری ها ما چیکار میتوانیم بکنیم ایا شروع بکنیم به خشم دادن نا امید شدن؟دنبال راه حل بگردیم اگر قضیه انگیزشی را دنبال بکنیم چه؟ ایرادش چه است ؟خب بگذارید یک عده امیدوار باشند بر این باور باشند که اگر تلاش بکنیم زحمت بکشیم نمیدانم همش مثبت باشیم هی احساس کنیم که خداوند به ما خواهد داد به زودی ما وضعمان خوب خواهد شد خب ایرادش چه است؟اجازه بدهید ما این مسیر را دنبال بکنیم من میخوام یک مقدار به این بحثم بپردازم و چند نکته عملی هم در واقع برای علاقمندان اماده کردم که شاید در قالب هفت نکته امروز خدمتشان خواهم گفت و یک بحثی که در مورد مقررات تمامش کنم چون یک پانل بعد از ان است که امیدوارم ان را شما حضور داشته باشید خب چهارشنبه بیست و هشت مهرماه هست و ما میخواهیم که این جلسه را شروع بکنیم یک نگاهی داشته باشیم به این نابرابری در جهان چگونه است خب اولین مطلبی که به عنوان نکته میخواهم خدمتتان بگویم شروعش نا امید کننده است قرار است همایش به نیک زیستی و شادکامی باشد ولی اصل اولی که من از هفت گانه در نظر گرفتم نابرابری در جهان به شدت رو به افزایش است و این سوال است که چرا و چگونه؟من چندتا مثال برای شما بزنم برای اینکه شما حجم نابرابری را ببینید مثلا البته من در دو هفته اخیرهم در برنامه معرفی کتاب ها به این قضیه اشاره کردم یعنی ممکن است برای بعضی ها تکراری باشدولی فکر میکنم هر چقدر هم باز اینها را بشنوید باز هم جا دارد برای اینکه یک عده ای میگوییند ببیند اوضاع خیلی بی ریخت شده است جهان دیگر خیلی دارد شورش را در می اورد یعنی یک فاصله طبقاتی انقدر زیاد شده که افراد از این مسعله میگویند که ایا واقعا امیدی هست ایا با این مقدار فاصله طبقاتی ما تکلیفان چه هست ما باید خشم نشان دهیم باید به یک حالت خلسه مانند بریم باید امیدوار باشیم که وضع ماهم خوب میشودیا اینکه که نه راه هایی هست امید هست چندتا مثال برایتان بزنم از نظر ثروت جهان اگر بخواهیم نگاه کنیم حدود چهل و دومیلیون نفر در دنیا هستند که ثروتشان بالای یک میلیون دلار هست این یک میلیون دلار به نظر میاد خط برش جالبی هست یعنی انهایی که بالای یک میلیون دارند انهایی که پایین یک میلیون دارند ولی جالب است این رقم فقط چهل و دو میلیون است در مقایسه با ان جمعیت عظیمی که در دنیا وجود دارد صدو پنجاه هزار نفر بالای پنجاه میلیون دلار دارند ۱.۶۳۱هزار نفر بین ده میلیون تا پنجاه میلیون دلار دارند پس یعنی در واقع میلیونر های دنیا را اینگونه شما نگاه کنید از ان طرف انهایی که زیر ده هزاردلار دارند. یعنی ثروتشان ،کل دارایشان مالکشان زیر ده هزار دلار است یعنی تقریبا یک خودرو دارند یا کمتر ۳.۲ میلیارد نفر هستند یعنی ببینید چقدر نابرابری شما یک چهل و دومیلیون نفر دارید یک ۳.۲نفر دارید اینها زیر ده هزار دلار انها بالای یک میلیون دلار حالاجالب اینجاست ان افرادی که گفتند بالای یک میلیون دلار دارند ان ۴۲ میلیون نفر ۴۴ درصدثروت جهان را در اختیار دارند یعنی ۴۴ درصد ثروت جهان در اختیار میشه گفت چهل و دو میلیون نفر است و ان ۳.۲ میلیارد نفری که زیر ۱۰ هزار دلار دارند کلا ۱.۹درصد ثروت جهان را دارند میبینید چقدر کم است ثروت انها حدود شش تریلیون دلار هست در صورتی که ان میلیونر هابه طور جمع ۱۴۲ تریلیون دلار دارند حالا یک مقدار این اعداد ممکن است خیلی برا بعضی ها بخصوص بعضی ها خیلی علاقمند به مسائل عدد و ارقام نداشته باشند خسته شان کند برا همین خیلی طولش نمیدم چندتا نکته دیگر میگویم جامعه امریکادر نظر بگیرید چون جامعه امریکا جزو جوامعی است که مثال زده میشود که این شکاف طبقاتی زیاد میشود یک دهم درصد اول یعنی یک هزارم اول جامعه ۲۲درصد ثروت را دارند یعنی یک در هزار ۲۲درصد ثروت کل کشور دستشان است از همین هرم که پایین می ایید یک درصد اول چهل درصد را دارند که البته این شامل ان یک در هزار هم میشود وده درصد اول ۷۵درصد ثروت و بیست درصد اول ۸۵ درصد ثروت را دارند بیان دیگر میگوید یک هزارم اول ثروتشان با ۹۰ درصد پایین یکی است یعنی یک در هزار بالا با ۹۰ درصد پایین میزان داریشان یکی است یعنی شما ببیند یک عدد ناراحت کننده است باز مثال های دیگری زده میشود مثلا گفته میشود که اگر شما مدیر عامل یک کارخانه در جهان باشید یک cioباشید ….یک ضریبی هست که میگوید حقوق شما به طور متوسط چند برابر میانگین حقوق ان شرکتت باشد در سال های ۱۹۸۰ این عدد را به ذهن بسپارید این عددمهمی است در سال های ۱۹۸۰ ،۲۸برابر بود یعنی اقای مدیر عامل ۲۸برابر میانگین کارمند ها و کارگرهایش میگرفته است الان این رقم ۴۵۰ برابر است یعنی میبینید چقدر زیاد شده است ضریب جینی که یک ضریب عدالت اجتماعی هست در تمام دنیا در حال افزایش است حتی کشور های اسکانیدیلاوی من چندی پیش در همان برنامه ی معرفی کتاب به صورت مقصود تر راجب این صحبت کردم. و مثال های دیگری را هم خدمتان زدم و حتی اگر خاطراتان باشد چندتا کتاب هم در این زمینه معرفی کردم که الان فقط یک مرور سریع به انها میکنم نردبان شکست The Broken Ladderکه این کتاب ترجمه شده ترجمه خانم سمانه ی پرهیزکاری هست و در واقع به نظر میاد کتاب خیلی خوبی است ۲۰۱۷ اینها را مثال زده است یا هفته قبل کتاب دیگری را معرفی کردم World Without Workجهان بدون کاردانیل ساسکید مال سال ۲۰۲۰ بوده و امار های مشابه این را از ان طریق خدمتتان ارائه دادم باز یک کتاب خیلی خوب دیگر هست چندبار عرض کردم اگر شما واقعا میخواهید به مسئله سعادت بشر به مسئله نیک زیستی کسب اطلاع بکنید کتابی هست که تا انجا که میدانم سه ترجمه مختلف از او در ایران هست capital in 21st centuryدر واقع سرمایه در قرن ۲۱ نوشته توماس پیکتی یک کتاب بزرگی هست ۷۰۰،۸۰۰صفحه است چندترجمه داریم از جناب صباقی ،فرهادی پور ،از جناب اقای زر افشان ، و همچنین از اقای قوچانی ۳ ترجمه مختلف ازشان وجود دارد که این کتاب ها کتاب واقعا خواندنی است و به صورت خیلی مصور به شما نشان میدهد که از تقریبا سال های ۱۹۸۰به نظر میاد فاصله طبقاتی مرتب در حال زیاد شدن است و شما میتوانید در مقوله نیک زیستی عدالت اجتماعی ،برابری و اینکه حس کنید فاصله ات با همسایه،با دیگران کم هست یک عنصر بسیار مهم است پس اگر جهان دارد اینگونه باز تر میشود ماباید چیکار کنیم این اصل اولی که گفتم پس جهان در حال نابرابر تر شدن است این فقط هم به کشور های مرفع بر نمیگردد حتی کشورهای مرفع سوسیالیستی مثل سوئد و اسکانیدیلاوی هم همین اتفاق دارد داخلشان می افتد اگر قرار است جهان اینگونه شود ماباید امید وار باشیم مت چگونه باید خوشبختیمان را حفظ کنیم چون فراموش نکنید احتمالا بسیاری از ماها جزو ان یک در هزار یا ان ۴۲میلیون نفر نیستیم که مرتب دارند میروند بالا تر و حتی هفته قبل هم یک مثال زدم خدمتتان که گفتم یک تعدادی از سیاست مدار ها میگفتد چه اشکال دارد بزاریدثروت دارد زیاد میشود در درون جهان همه قایق هایشان میرود بالا وقتی سطح اب میرود بالا گفتند ولی خیلی ها قایق ندارند ان ۳.۲میلیارد نفری که زیر ده هزار دلار دارند یعنی حتی یک ماشین هم ندارند دارد اوضاعشان بدتر میشود اینها چگونه باید احساس خوشبختی را دنبال بکنند برای اینها چه راه هایی هست ما چه چیز هایی داریم نکته دوم این نکته اول بود که ناخوشایند بود خب و این به نظر میاد امروزه شده اطلاعات عمومی اصطلاحا میگویند سواد عمومی هر روشنفکر وشما تقریبا هر کتابی را باز میکنید باز یک کتاب دیگر هست خدمتتان معرفی کرده بودم ………. البته درست است راجب امریکا هست ولی به کل جهان سرایت دارد فرزندان ما رویایی که در حال خراب شدن است ومیگوید وقتی این نا برابری دارد زیاد میشود فرزندان ما هم امکان اینکه به فرصت های بهتر دس بیابند مرتب و مرتب کمتر میشود مگر اینکه شما جزو ان یک درهزار باشید که مرتب در حال بالارفتن است و دیدیم که ان یک در هزار تقریبا بایستی ثروت بالای ده میلیون دلار داشته باشید که یک جوری جریان اب شما را با خودش بالا ببرد این نکته اول نکته دوم چیست ?نکته دومش یک ذره خوشایند است ولی اگر به من عصبانی بشوید من دلخور نمیشم عصبانیت تان به جاست چون جمله را خواهم گفت و شما ممکن است بگوید خب مثلا ناراحتی مارا کم کرد؟این مثلا باعث شد که این نگرانی ما از اینده کمتر بشه؟و اون هم اینه که همان کتاب توماس پیکتی رو اگر شما ورق بزنید جداولش را نگاه کنید میگوید درست است جهان نا برابر شده و این ارقام که برایتان خواندم این پر از نمودار هاست یک چیز خوشایند به شما نشان میدهد که هنوز ما به نابرابری اواخر قرن ۱۹ نرسیدیم یعنی ۱۸۶۰ تا۱۹۱۳میگویند نا برابر ترین دوره بشر بوده است یعنی بشر مدر بوده است در بشر عصر صنعتی بوده است و این ۵۰ سال اینقدر نابرابری زیاد بوده که هنوز ابعادی که ما داریم تجربه میکنیم به انتهای قرن ۱۹ نمیرسد با این حال ما در انتهای قرن ۱۹ دانشجویان خیلی نخبه داشتیم افراد بسیار برجسته داشتیم افرادی بودند که میزان درامدشان نسبت به بقیه نسبت به الان خیلی خیلی کمتر بوده و با این حال ما درخشندگی های تاپ علمی داشتیم گفتم اگر به من عصبانی بشوید من ناراحت نمیشوم بعضی ها خشمشان را درک میکنم میگویند که خب دلیل نشد حالا شما میگوید که اصلا خیلی ها میگویند که ان اوج درخشندگی بشر بوده بالاترین کارهای هنری و علمی چه در ریاضیات،علوم پایه ،زیست شناسی ،ان نوابغی که توی ان ۱۸۶۰ تا ۱۹۱۰ بودند تکرار شدنی نیستند ولی انها در نا برابر ترین اصل بشر بودند و اکثرایت از طبقات بسیار محروم جامعه بودند ولی با این حال اگر خشم بگیرید من ناراحت نمیشم میدونم منطقی هست حرفتان عصباتیتان را درک میکنم که حالا این دلیل نشد که ان دوره اینگونه بوده حالا ما دوباره این حالت را داشته باشیم اما این نابرابری چرا دارد اتفاق می افتد اینم من یه چند دقیقه صحبت بکنم چون اینها اهمیت دارد برای اصل یکی از اصل هایی که در واقع برای شما خواهم گفت که اصل چهارممان است چرا دارد این نا برابری زیاد میشود و ما باید این خشممان را باید کجا نشان بدهیم و این سرگشتگی را کجا نشان بدهیم چون شما تقریبا هر شاخصی را نگاه بکنید چه طول عمر چه رضایت از زندگی چه مصرف مواد مخدر چه عجیب افزایش وزن و چاقی بله چاقی با نابرابری ارتباط دارد و البته یک چیز را هم حواستان باشد این برعکس هست یعنی فکر نکنید که مرفع ها چاق تر میشوند و مردم دیگر لاغر میشوند کاملا برعکس هست هرچه نابرابری بیشتر است محدودین چاق تر میشوند اضافه وزن پیدا میکنند و به سمت رژیم های غذایی نامناسب میروند و چند تئوری در ان وجود دارد از جمله تئوری استرس از جمله تئوری تغذیه بد از جمله تئوری که اوقات فراغت ندارند که ورزش کنند. و از جمله تئوری اینکه سبک زندگیشان در واقع ان تجملی را که طبقه مرفع دارد برخوردار نیست ازش چرا بعضی ها میگویند که این اتفاق افتاده است من اقتصاد دان نیستم به همین دلیل نمیتوانم بازگو کنم ولی فقط همین چندتا چیز را که مرتب میبینم که تکرار میشود خدمتتان میگویم مثلا عده ای معتقد هستند ببینید بشر را ول کنی نابرابر میشود مگر اینکه یک اتفاق هایی بیفتد که این نا برابری را اصلاح بکند یعنی اصولا بشر را ولش بکنی به سمت نابرابری میرود تقصیر کسی نیست یک عده به نظر می اید همان متیوع فکری که توی جلسات قبل صحبت کردم گریبانشان را میگیرد سرمایه شان افزایش پیدا میکند و یک عده دیگر جا میمانند و یک جمله ای که اینم خیلی خوشایند نیست میدانم ناراحتتان خواهد کرد والتر شیل میگوید برای بشریت چهار اسب عدالت داریم چهار تا اسب داریم که باعث گسترش برابری و کاهش نابرابری میشود منتها این ۴تا را نام ببرم باز هم فکر کنم مضطرب تر میشوید یک جنگی که داخلش با بسیج همگانی همراه باشد مثل جنگ جهانی یعنی جوری که همه ملیت یعنی اکثر جوانان بروند سربازی و بروند جبهه یعنی همچین جنگی برابری را ایجاد میکند و این که خیلی ها میگویند این نوساناتی که توماس پیکتی میگویداتفاق افتاده یک دلیلش همین است دوتا جنگ جهانی اول و دوم این یک ذره لول کرده امده یکم نابرابری را کم کرده بعد دوباره که الان مدتی صلح هست دارد میرود بالا میدانم‌باز این یکجور متناقض دارد یعنی میگوی باز منتظر باشیم جنگ بشود تا دوباره از دست این نابرابری جمع بشویم معنی اش این نیست ولی غیر مستقیم این است دو انقلاباتی که همه چیز را به هم بزند مثل انقلاب فرانسه انقلابی که رژیم عوض بشود لایه های اجتماع بر بخورند بعد اتفاق بیفتد من فکر میکنم خیلی هااین تجربه را بعد از انقلاب داشتند که حالا به نظرمیومد یک بر خوردن اتفاق افتاد لایه هایی که توانمندی های اقتصادی نداشتند فرصت پیدا کردند ان چند سال اول بتوانند رشد بکنند برای اینکه انهایی که سلطه داشتند و تصدق به دارایی ها داشتند ناگهان نا پدید شدند از بین رفتند یا از کشور خارج شدند سه یک حکومت بپاشد مثلا مملکت تجزیه بشود که چیز خوشایندی نیست وچهارمین خوشبختانه این یکی نزدیک بود ولی اتفاق نیوفتاد ویروس یا عفونتی بیاد کل بشریت را بگیرد و تلفات زیادی ایجاد بکند به گونه ای که اینقدر مردم بمیرند که ثروت دوباره توضیح برابر بشود مثالی که برای این میزنم طاعون قرن چهاردهم اروپا است و خیلی ها میگویند ان نابرابری اروپا را ان طاعون وسیعی مه طرف سال های ۱۳۵۰ ،۶۰میلادی بروز کرد نصف سکنه اروپا را کشت ان کشته شدن نصف سکنه باعث یک مقداری دوباره عدالت برقرار بشود خب این یک تئوری دیگر است تئوری دیگری وجود دارد که ان تئوری معتقد است که اصولا تکنولوژی وقتی رشد میکندبه صورت سینوسی در واقع ثروت زیاد میشود و دوباره برابر میشود به این میگویندامواج کوزنتس که در واقع ثروت یک دوره هایی خیلی توی یک عده تناول پیدا میکند توی یک عده ای کاهش پیدا میکند تو این بین بعضی تئوری هاحتی یک مقدار جنبه ی استوره مانند هم پیدا کردند این یکی را من دوستش دارم یکی از تئوری های جالب است که خیلی ها میگویند این نمیتواند دلیل باشد ولی سمبولیک دلیل شده و ان را هم بهش میگویند منحنی لافر ،ارتور لفر اقتصاد دان امریکایی است و این حکایت به صورت های مختلف نقل شده و حتی بعضی ها در صحت و صخمش شک کردند ولی خالی از لطف نیست این را بشنوید که میگویند این گلی که شما الان میبیند که از سر جهان گرفته شده از سر نابرابری بخشیش بر میگردد به ارتور لفر که البته میدانم یک مقدار که حرف زدیم یک نفر نمیتواند اینقدر بشریت را دس خوش تغییر بکند ولی جود ویلسکیل این خاطره را نقل میکند از هتل واشینگتن که ۱۹۷۴ یعنی ۶سال قبل از ان یعنی ۱۹۸۰ که خدمتتان گفتم میگوید دونالد رامسفلد که وزیر دفاع امریکا بود دیگ چینی که معاون در واقع جورج بوش بود و جزو معماران نو کانس واتیفا که محافظ کاران جدید هستند داخل هتل نشستند سر شام ارتو لفر یک کلنکس بر میدارد ببینید این داستان خیلی قشنگ حتی به این گونه وصف شده کلنکس که خود کاغذ نداشتند کلیک میزارد جلوش یک منحنی رسم میکند به دونالد رامسفر و دیگ‌چینی که میگوید بیین شماها فکر میکنید که اگر دولت میخواد وقتی بشود باید مالیات ها را زیاد کند نه اینگونه نیست برعکس شما باید مالیات پولدار ها را کم بکنیدکه این باعث بشود پولدار ها بیشتر صید و تولید بکنند و وقتی مالیاتشان کم است انباشت سرمایه بیشتر میشود درصد مالیاتی که شما در نهایت خواهید گرفت بیش از انی است که مالیات هارا ببرید بالا حالا این داستان میگم یک داستان سمبولیک است ولی اینقدر این جا افتاده است که به لفر کرو معروف است و‌حالا جالب است این یکیش هم جالب است که لفر این ایده را از کجا اورده بوده میگویند یکی از الهام بخش هایش ابن خلدون بوده که در واقع وقتی ثروت زیاد بشود به همه سود میرسد پس در واقع حاکمیت باید کاری بکند که اجازه بدهد ثروت زیاد بشود نه اینکه همش از مردم مالیات بگیرد مالیات ها را باید کم بکند حالا از خوب یا بد روزگار دونالد رانسفلد و‌دیگ چینی ۱۹۸۰توی کمپین رونالد ریگان هستند این فکر را با خودشان برده اند و این جزو راز هایی میشود که رونالد ریگان رو میکندمیگوید برعکس من تا میتوانم می ایم مالیات ها را کم میکنم بزار پولدار ها هرچه میخواهند در بیاوردند ولی در نهایت ثروت بیشتر جمع خواهم گرفت و میگویند این در واقع یکی از توضیحاتی که میگن توضیح نمیتواند خیلی موصق باشد آخه یک نفر نمیتواند اینجوری جهان را به یک گردابی بیندازد به این راحتی که نتواند در بیاید ولی جزو استوره های ولدینگ شادکامی و نیک زیستی شده است که این ارتور لفر خدا براش نسازد این چه حرفی بود زد و البته جهان ثروت انبوهی رشد کرد و این ثروت فقط ایرادش این بود که به دست یک طبقه خاصی بیشتر رسیدبریم اصل سومی که میخواهم بگویم اگر تا اینجا یک مقدار پکر شدید دلمرده شدید بهتون حق میدم عجب گیری افتادیم اگر واقعا والتر شایلدر راست بگوید و یکی از ان چهار تا فقط میتواند دوباره عدالت را برقرار کند حالا باید باز این فاندیویکد یک کشاری کرد ولی در حدی نبود که بتواند این کار را بکند خدا به ان سه تای دیگر خیلی رحم کند که جنگ جهانی بشود و بشریت نابود بشود و چرا این اتفاق میوفتد خب ان مرفعین با ان مقدار سرمایه ای که دارند بازار بورس دارند اینها همش سقوط میکند در نتیجه نیروی کار دوباره ارزش پیدا میکند و افرادی که فقط متکی به زحمت کشیدن خودشان هستندمیداند قیمت ملک پایین می اید میداند قیمت سهام میاد پایین و این اتفاق می افتد پس ما باید چگونه امیدواری را در افراد نگه داریم بریم سراغ اصل سوم این اصل سوم من نمیدانم خوب است یا بد ولی این هم جزو سواد نیک زیستی افراد است یادتان هست گفتم بدترین دوره ی عصر مدرن قبل ازجنگ جهانی اول بود۱۹۱۳ و جالب وقتی جنگ جهانی اول شروع میشود یک دفعه به نظر میاد یک توضیع ثروت صورت میگیرد حقوق کارگرها میرود بالا سرباز ها ارزشمند میشوند نیروی انسانی پیاده صاحب ارج و قرب میشود و درنتیجه یک مقدار توضیخ ثروت اتفاق می افتد و چند انقلاب گنده اتفاق می افتد انقلاب اکتبر هست وقایع فروپاشی سه یا چهار امپراطوری بزرگ را دارد امپراطوری پروس را داریم امپراطوری اتریش مجارستان را داریم تزار را داریم و امپراطوری عثمانی را داریم ولی اصل سوم جالب است تولید پایه و قدر مطلق سطح زندگی نسب به ان دوره خیلی بهتر شده است حالا بازم میگم ممکنه شما خشم بگیرید و بگید اره وضع زندگی بهتر شده ولی نابرابری را چیکار کنم این چالشی هست که من به ان خواهم رسید چون از منظر روانشناسی و روانپزشکی باید با این قضیه کنار بیایدبیین سوالی که میخوام مطرم کنم این است دوست دارید قدر مطلق رفاه و ثروتت بیشتر باشد یا مقایسه اش با دیگران یعنی خوشبختیت به کدامش وابسته است من بیشتر کالا دارم بیشتر میخورم بیشتر استراحت میکنم یا در مقایسه با ان یکی متناسب تر دارم اونایی که روی نظریه نیک زیستی کار میکنند میگن اقا اینجا یک چالش است یک چالش خیلی جدی است چون از یک طرف همه دوست دارند بیشتر داشته باشند ولی من قسمت بعدی صحبت هام یک مقدار چیز های منفور بشری را خواهم گفت مقوله ی حسادت تنگ نظری شما درعین حال که دوست داری زیاد داشته باشید همچنان بهت خوش نمیگذرد حس میکنی دیگران خیلی خیلی بیشتر از شما دارند باز چندتا امار دلگرم کننده گوش بدیم من از این امار ها خوشم میاد ولی البته حواسم هست ان خشم شمارا به نابرابری درک میکنم این از ان امار هایی هست که استیون پینکر خیلی دوست دارد و انهایی که میگویند جهان دارد به سمت خوب حرکت میکند خیلی از این استقبال میکنند این چند نفر را اگر میخواهید من نام ببرم اگر شما چندتا از این ابر خوشبینان خواهید بود این هایی که میگویند درست نابرابری زیادشده ولی برو خداراشکر کن خیلی وضعت بهتر از صد سال پیش است یکیش در واقع هانس روسلینگ است هانس روسیلنیگ برای روشنفکر های ایرانی شناخته شده است کتابش ترجمه شده دوتا ترجمه هم دارد یک ترجمه به اسم واقعیت و دیگری همه ی حقیقت که این هردو ترجمه کتاب ۲۰۱۸ او هست Factfulness البته هانس روسلینگ فقیدمتاسفانه واقعا انقدر عمر نکرد و در واقع مرگش خیلی ناراحت کننده بود ولی به همه بشارت میداد میگفت ببین نسبت به صد سال قبل خیلی چیزا بهتر شده درسته دوباره داریم به نابرابری. قبل جنگ جهانی اول میرسیم ولی سطح زندگی خیلی فرق کرده ببین همه اومدن بالا منتها بعضی ها خیلی رفتند بالا پس اینقدر نا امید نباشید به خودتون روحیه بدید و خوتان رانبازید پس این یکی هانس روسلینگ هست و دیگری اگر شما دوست دارید کتاب یا سایت max roser our world in data اصلا یک سایت دارد که شما میتوانید بزنید و یک نمودار های خیلی قشنگ و رنگی و دینامیک دارد پویادارد به شما نشان میدهد این فاصله چقدر شده است ثروت ها چقدر تغییر کردند من چندتا مثال براتون بزنم برای اینکه ببینید درسته نا برابری بالاست ویک عده خشم رویشان انباشت شده ولی از یک جهت رفاه هم دارد میرود بالا کشور فرانسه را مثال میزنم اینها مثال هایی است که توماس پیکتی هم به کار میبرد چند نویسنده دیگر هم بهش اشاره کرده مثلا میگویند شما ابتدای قرن بیستم سال ۱۹۰۰را در نظر بگیرید با سال ۲۰۰۰ یعنی صدسال توی این صدسال قدرت خرید کارگر ها چقدر فرق کرده باشد یعنی کارگر ساده با پایین ترین مهارت قدرت خرید گوشت چهار برابر شده قدرت خرید شیر ۴ برابر شده قدرت خرید میوه از جمله پرتقال ۱۰ برابر شده قدرت خرید موز ۲۰ برابر شده این همانی است که گفتم نابرابری دوباره دارد به ان حد میرسد ولی ثروت پایه رفاه پایه به حد قابل توجهی بالا امده هفته قبل خدمتتان گفتم ثروت بشر از ابتدای عصر انقلاب صنعتی ۳۰۰برابر شده و تولید فردی ۱۳ برابر تقریبا با این امار میخواند یعنی شما در مقایسه با یک ادم هم رده خودتان ۳۰۰سال پیش ۱۳ برابر بیشتر دارید بیشتر میتونید بخورید بپوشید و خوشگذرانی کنید یه مثال دیگر میزنم میگن برای اینکه یک کارگر بتواند دوچرخه بخرد در فرانسه ۱۸۹۰ ،۱۳۰سال پیش باید ۶ماه حقوقش را میداد ۱۹۱۰ یک ماه و ۱۹۶۰یک هفته حقوقش را میداد یعنی ببینید شما کالای بیشتری میتوانید بخرید پس این میتواند شاید به منزله ی یک رفاه بالا تر باشدو شما بتوانید در یک جهان بهتر زندگی بکنید ……..دنیل اگرت ۲۰۱۳اینم کتاب خواندنیست ان لفر را به صورت کامل توضیح داده و اسم کتاب است عصر وفور،عصر فراوانی میگه درسته نابرابری زیاد شده ولی تولید خیلی رفته بالا شاید این حس را هم شما دارید کالا زیاد شده لباس زیاد شده پوشاک زیاد شده همه میگن درسته نابرابری هست ولی مغازه ها پرهستند تنوع کالا خیلی زیاده داخل خانه تا را نگاه میکنید میبیند کالای زیاد هست الان سوالی که من میخوام به ان سو حرکت کنم همین است دوستان ما به این دل خوش کنیم که چون جهان دارد رشد میکند ولی نابرابر خیلی هم رشد میکند یا اینکه نه درسته که رفاه زیاد شده من ۲۰ برابر ابتدای قرن میتوانم موز بخورم چهار برابر میتوانم گوشت بخورم نمیدانم یک دوچرخه راحت تر میتوانم بخرم ولی این نابرابری دارد اذیتم میکند فاصله بین فقیر و غنی دارد زیاد میشود و این روی احساس شادکامی من دارد یک اثر مخرب زیاد میگذارد با این باید چیکار کرد و تکلیف قضیه شادکامی چه هست و به عنوان یک کنگره یک سخنرانی یک سقازیمی که میخواهیم به شادکامی و نیک زیستی بپردازیم چه پیامی میتوانیم برای افراد داشته باشیم در این زمینه شما میبنید این چالش رو دارید از یک طرف باید حس کنیم خیلی اوضاع خوبه از یک طرف باید حس کنیم اوضاع بد است و من چگونه این وسط حرکت کنم که احساس شادکامیم بیشتر بشود خب چندکتاب تا اینجا خدمتتان معرفی کردم بزارید ان اصل چهارمی را که میخواستم به بحث بزارم براتون این اصل یک اصل کاربردی است اگر میخواهید خشمتان کم بشود اگر میخواهید افسردگی تان کم بشود اگر میخواهید که ان احساس سرخوردگی تان کم بشود اصل چهارم این را میگوید فهم وقایع بیرون و فهم مکانیزم انچه در حال اتفاق افتادن است به شادکامی ما کمک میکند درسته که این مطالبی که من دارم میگم به افزایش برابری و عدالت منجر نمیشود ولی دیدم که وقتی شما میفهمید که چی شد که اینجوری شد و اوضاع چه ریختی است بخشی از ان خشم و اضطراب افراد کنترل میشود پس به همین دلیل من اصرار دارم که این مطالب رو افراد بدانند چون بخش زیادی از این پرخاش و خشمی که ما داریم به نوعی به این بر میگردیم که نمیدانیم چه خبر است فقط یک چیز هایی را در اطراف داریم میبینم و شما کتاب هانس روسیلینگ میبنید به سایت math learning میروید یک مقدار دلگرم میشوید از ان طرف توماس پیکتی را مییینید هم دلگرم میشوید هم یک مقدار ناراحت میشوید که اره یک عده دارند فرصت های زندگی را از دست میدهند ولی باز خداراشکر هنوز به ان حدی که ما صد سال پیش بودیم افول نکردیم قسمت بعدی بحث ما چی هست و من چگونه میخواهم بحث را دنبال بکنم تا حالا ۴تا اصل را خدمتتان گفتم میخواهم به یک مطلب دیگر بپردازم که چرا ان سوالی که من مطرح کردم قدر مطلق ثروت راببینیم یا فاصله را ببینیم در روان ما مهم است و بسیار تاثیر میگذارد روی انتخاب های ما در زندگی اونم همان قسمتی است که گفتم یک ذره منفور است مفهوم این ویدیا،مفهوم این ویدیا لاتینی است برای ان حسی که شما دارید که یکی بیشتر از شما دارد که لغتEnvy به لغت حسادت هم به نوعی از ان می اید ببینید شما هر لحظه این حس را دارید اره من میتوانم بیست برابر اجدادمان موز بخورم ولی این فاصله را چیکار کنم و این را هم به شما بگویم بهترین سال های بشر از نظر نابرابری تقریبا دهه ی ۶۰ بوده ۱۹۵۰ و۱۹۶۰ نه ۶۰ شمسی ،۶۰میلادی که ان را هم میگویند که کار جنگ جهانی دوم بوده است یک فروپاشی شدید حاکمیت ها اتفاق افتاد و در عین حال ان جنگ باعث شد که عدالت برطرف بشود پس بیایم یک ذره راجب مفهوم پیچیده ای که من وقتی که یکی بیشتر از من دارد باید واکنشم چی باشد صحبت بکنم چون ان به نیک زیستی خیلی بر میگردد شما اینجوری فکر کنید وقتی متوجه میشوم یکی بیشتر از دارد من باید چه حسی داشته باشم ایا این اختلال شخصیت عصبانی میشوم ایا احساس طبیعی بشر است و این سال های اخیر محقیقن بسیاری بر روی این قضیه پژوهش کردند میخوام با یک کتاب باز بسیار معتبر و جذاب شروع کنم ولی قدیمی ۱۹۶۶توصیه میکنم این را بخوانید نثری روان شیرین و ارامبخش دارد نوشته ی هلموت شوکEnvy: a theory of social behaviour حسادت یک نظریه رفتار اجتماعی یک کلاسیک شاهکار است و در واقع هر کسی میخواهد راجب این قضیه ی من وقتی حس میکنم یکی از من بیشتر دارد یکی از من کمتر دارد چه حسی پیدا میکند مرجع اولیه اش هلموت شوک است و الان ۵۰ سال است که دارند روی فرض هایی که او داشت کار میکنند یک جایی خیلی قشنگ هلموت شوک میگوید میگه ان حس حسادت یا انEnvy توسط تمامی انسان ها صرف نظر از فرهنگ و زبان بیش از هر حس یا انحراف جنسی چه از روی شرم و چه بخاطر ترس پنهان نگاه داشته میشود پس این را داشته باشید به عنوان یک مفهموم نیک زیستی اصلا یک چیز اتوماتیک است اصلا مثل اینکه تو کله ی همه مقایسه گرهست همینجور که راه میرود مقایسه میکنند حقوقمان چقدر است درامدمان چقدر است ثروتمان چقدر است نمیدانم چی و جالبش این است که میگوید حتی بیش از انحرافات جنسی یا هر حس دیگری دوست ندارند ناخوداگاهش کنند یعنی این را کامل سرکوب میکنند اصلا یک تابو هست یعنی تعداد افرادی که بیایند و بگویند فانتزی های ناخواسته جنسی دارند یا افکار خودکشی دارند خیلی بیشتر از انهایی است که بگویند تو هم نمیدونم مثل من یکی ساعتش از من گران تر هست یکی ماشینش گران تر است من اصلا به هم میریزم پس این نشان میدهد یک حس بسیار فراگیر بشر است حالا خواهم گفت کارهای فرانس د وال و توماس ازلو را معرفی خواهم کرد یک افتادند با چه شیرینی دنبال این انند ببیند این حس مقایسه خودت با بقیه کجا تو حیوانات شکل میگیرد ایا شامپانزه ها هم این حس را دارند اون را نگاه کن این همه دارد این چند تا موز دارد من ندارم و بعد این رو فیزیولوژیست اثر میگذارد رو بیولوژیش اثر میگذارد به انها اشاره خواهم کرد ولی بریم از کار های هلموت شوک و هم عصران او یاد کنیم بعضی از این مطالب که میگم در کتاب هلموت شوک هست بعضی دیگر باید به کتاب های خود افراد مراجعه بکنیم پس تا اینجای کار به عنوان یک منظر روانشناختی نیک زیستی به یک قضیه وقوف داشته باشید نمیدانیم چی هست ولی مثل اینکه توی کله همه هست همه خودشان را با همدیگر مقایسه میکنند و این مقایسه ها مدام مثل سک سیخ های دردناک برای افراد اتفاق می افتد چه بکنیم دردش کم بشود چه بکنیم که به راه خوب برویم و میخوایم یکی دو سوال دیگر را هم جواب بدهم اینجا یک نکته را بگم یک نکته ظریف هلموت شوک که یک ذره متهم است وقتی این کتاب را میخوانی این حس را داری که به نظر میاد یک اروپایی یک المانی است و مدعی هست که تمدن اروپا به بقیه جاها سر است و ابتدای کتاب این حس را به شما میدهد که میگوید اروپایی ها کمتر حسودی میکنند کمتر اینجور میکنند وارسته تر هستندو بقیه ملت ها این نکته مهمی هست من تو محاوره عمومی خیلی این را دیدم ایا واقعا مثلا ایرانی ها تنگ نظر تر هستند؟من خیلی این را میشنوم میگم بابا بعضی کشور ها اصلا این تنگ نظری را ندارند اصلا شما وقتی زیاد داری خیلی هم خوشحال میشوم ولی اینجا همش باید مواظب باشید مردم همش میخواهند تنگ نظری کنند چشم ندارند پیشرفتت را ببینند تا میخوای بیای بالا میخوان زمینت بزنند ایا این صحت دارد یاخطای ماست و یک ارتباط دیگر هم پیدا کردم دوستان شما داستان چشم زدن را شنیدید اسفند دود کن تخم مرغ بشکن چشت نزنن این یکی از ان چیز های خیلی قشنگ تئوری روان هست این از کجا میاد هم هلبوت شوک هم خیلی دیگران میگن این کاملا جهان شو بوده اصلا تصور این را نداشته باشید که چشم زدن پدیده ای مال مشرق زمین مال ایران زمین و اینهاست و اینهایی که میگن برای اینکه شاید با فرهنگ های دیگه اشنا نیستند که مثلا وقتی شما راجب چشم زدن صحبت میکنید این ها مثلا چشم بد را چشم زخم میدانند تقرییا تمام ملت های دنیا یک دوره ی بسیار پررنگ دارند که نگران چشم خوردن هستند خب چشممان زدند ما را زدند کله پا کردند و این اینقدر فراگیر است که وقتی یک پدیده ای حتی خرافی جهان شو است شما باید فکر کنید چه کاربردی دارد یکی از عناصر تعیین کننده شادکامی شما حسادت است چند مثال میزنیم یکی از چیزهایی که هلموت شوک به آن اشاره کرده است. کارهای فردی است به نام جنسن کریچ و فیلد مارشال اسماتس. انگلیسی های هستند که در آفریقا بودند، در مستعمرات بودند و این ها به بررسی فرهنگ بومی آفریقایی پرداختند یک کتاب کلاسیک دارد به نام The run of the rain queen (سرزمین ملکه ی باران) اینها ملکه هایی بودند که نسل اندر نسل به آنها ارث می رسید و در واقع ملکه بودن به نوعی سلطنت ارثی بود این ها به نوعی قدرت داشتند که باران نازل کنند یعنی باران دست اینها بوده است که اینها جز تم خرافی شان بوده است. ولی کار جالبی که در آن تمدن انجام شده و به آفریقای جنوبی بر میگردد این است که میبیند با مردم این ها را به اینها خیلی بال و پر می دهند که دیس هستند دستشان را می بوسند و برایش دعا میکنند نظر می‌کنند چرا که باران در کنترل این ملکه ها بوده است منتهی چیز جالبی که بوده است این است که می‌گویند بیشتر مراجعاتی که افراد به اینها داشته‌اند این نبوده که برای ده ما باران بفرست این بوده که برای آن ده دیگر باران نفرست. و این تعجب می‌کند می‌گوید شما در خشکسالی هستید در قحطی هستید ولی دارید برای باران نباریدن ده دیگر آرزو می کنید خب برای خودتان آرزو کنید و این نتیجه می گیرد که تنظیمات کارخانه ما این است که ما خودمان به جهنم بگذار متوقف بمانیم ولی دیگری به هیچ قیمتی پیشرفت نکند.گرایدو لارشو درماتوف جزء افراد حزب نازی بوده است و سال ۱۹۳۴ یونیفرم خود را در می آورد و می گوید هیتلر در حال خیانت به مردم از من در حزب نازی نمی مانم و بیرون می‌رود و به کلمبیا می‌رود پناهنده می شود یعنی جزو کسانی بوده است که نگذاشته وجدانش دستمایه ترقی هیتلر شود. متولد ۱۹۱۲ و سال ۱۹۹۴ از دنیا رفت و راجع به جادوی سیاه در آمریکای جنوبی کار کرده است. و فهمیده است که بسیاری از اشتغال ذهنی بومی‌ها مردمی که هنوز وارد عصر صنعتی نشده اند این است که جادویی به من بده که بخت دیگری را ببندم که این جادوی سیاه نام دارد‌. جادوی سفید یعنی چیزی که از من محافظت کند ولی جادوی سیاه این است که به دیگری ضربه بزنند و اکثر ضربه های این بوده است که بچه دار نشود، پولدار نشو،د بختش بسته شود، نتواند ازدواج کند و این برایم سوال بود که چرا مردم آنقدر با هم بد هستند و به همدیگر آسیب می رساند یا کس دیگری به نام اریک وولف انسان شناسی که اصطلاحی به کار می برد Institutionalized envy(حسادت نهادینه شده). کلاً حسادت یک چیز نهادینه است هر جایی می روید تا کسی می خواهد پیشرفت کند دیگران میخواهند او را به پایین بیندازند و این در قبایل اولیه است ،جوامع قبل صنعتی. و این حس را داشت که خوب عجب سیستمی است چقدر واقعاً مردم اینگونه هستند و یکی از چیزهایی که اشاره می کند در آفریقا دیده بود یکی از چیزهایی که خیلی خیلی رحم برانگیز است و باعث می‌شود خرابکاری کنند کولر دیگری است و جالب تر اینکه پدران به کولر فرزندانشان این حق را دارند که این طنزی که می‌گویند پدر ها کولر را خاموش می کند حالا شاید واقعاً منشایی دارد که می‌گوید نسل قدیم وقتی می‌بینند فرزندشان کولر دارد سیم کولر را قطع می کنند و بعد در جواب چرایی می گویند ما در جوانی همش زیر گرما بودیم و چیزی که مایه اعصاب خوردی آنها از این است که جوان تر ها کولر دارند ،یعنی این هم باز یک اتفاق دیگر است. خب هلموت شوک بحثش این بود و این یک مقداری دست مایه طلبی غرب به جهان عقب مانده شد. مثال دیگر یک کار پژوهشی مدرن هست یوهانس سال ۲۰۱۵ آن را چاپ کرده است به نام داشتن شما درد من است در منطقه‌ای به نام کیسومو در کنیا یک پروژه پیاده می شود که پول مستقیم به مردم بدهند،بصورت رندوم در هر خانه ای را می زنند و ۴۰۴ دلار به برخی از خانوارها می دادند که ببینند این پول که تکانی به افراد می‌دهد و چند پژوهش صورت می‌گیرد که سال ۲۰۱۵ چاپ شده‌اند این پژوهش یکی از مسائل نیک زیستی و شادکامی از که پول چقدر در شادکامی افراد تاثیر دارد اولین یافته جالب این پژوهش این بوده است که آنهایی که پول نقد دریافت می کنند شادکامی شان خیلی زیاد می‌شود مصرف مواد شان کم میشود، مشاجرات زناشویی کم میشود، طلاق کم می شود، و زنان کمتر کتک می خورند و فرزندان نیز کمتر کتک می خورند یعنی پول نقد معجزه می کند از آنجایی که می‌گویند پول خوشبختی نمی آورد از این جهت حرفشان غلط است. مطالعه دیگری هم انجام شده که جز این مطالعه نیست ولی همین افراد آن را انجام داده اند که به یک عده پول دادند و به یک عده روان درمانی و تکنیک های زندگی را آموزش دادند. جواب آن پژوهش خیلی جالب بود روان درمانی تاثیری روی افزایش شادکامی افراد نداشت ولی آنهایی که پول دریافت کردن همه شاخص های امید به زندگی افسردگی بهتر شد پس این جمله‌ای که میگویند پول حلال مشکلات است به نوعی درست می‌گویند این نویسنده‌ها چیز دیگری را نیز بررسی کرده‌اند کورتیزول بزاق و خون کورتیزول هورمون استرس چیز جالبی نبود به کسانی که پول داده بودند کورتیزول شان نیز پایین رسیده بود یعنی التهاب عمومی در بدنشان کاهش یافته بود حتی شاخص‌های التهابی و شما می دانید که شاخص‌های التهابی یکی از چیزهایی است که موجب چاق شدن افراد می شود باعث دیابت و فشارخون می شود و این مکانیزمی است که میگوید نابرابری اجتماعی باعث کوتاه شدن عمر می شود منتهی چه چیزی جالب دیگری در این بوده است گفتند کسانی که اینها را دریافت نکرده اند را هم مقایسه کنیم دیدند شاید ۹۰ درصد آن هایی که بهشان پول نرسیده بود آنقدر حالشان بد شده بود کورتیزول به بالا ترین سطح ممکن رسیده بود، مشاجرات زناشویی بالا رفته بود ،مصرف الکل بسیار بالا رفته بود که اینها حس کردن در واقع به آن روستا کمک صورت نگرفته است قبل از این که بپژوهش انجام دهند، روستایی ها حالشان بهتر بوده است. یعنی شما اینگونه نگاه کنید که بله این گونه نیست که اومده پیش بروند و بقیه بگویند خدا را شکر ما نیستیم ما حسود نیستیم انشاالله تا هست به همه برسد نه اینگونه نیست یک ضربه اولیه به افراد می زنند آنهایی که ندارند با آن بنیاد مقایسه گری شان حس بازنده بودن می کنند. نیک زیستی آنها پایین می آید پس اگر می‌خواهیم پول دهیم باید به یک درصد قابل توجهی بدهیم یا اینکه پول ندهیم یعنی سطح میانگین بالا رفته بودن آنهایی که پول گرفته بودند پول خرج کرده بودند و در نتیجه درآمد بقیه هم ولایتی ها بالا رفته بود ولی کورتیزول آنها را که اندازه گیری کرده بودند فهمیدند بسیار بالا رفته است . وقتی یک عده به بالا می رسند نابرابری مثل اینکه روی احساس سرخوردگی حسادت افسردگی اثر بد می گذارد. واکنش ما چه باشد از یک جهت دوست داریم انشاالله درآمدها بالا برود وفور شود بازار پر از جنس شود افراد سر کار بروند ولی فراموش نکنید وقتی این اتفاق می افتد مثل منطقه کیسومو نشود خوبه یک عده زودتر بالا می‌روند در نتیجه حال شما خوب یا بد می شود تکلیف شما چه است و حسادت را چگونه کنترل کنیم پژوهش های دیگری صورت گرفته است ببینیم چه راه حل هایی وجود دارد در کتاب های هلموت شوک و کتاب های دیگر مثال های جالب تری از تاریخ زده اند یعنی مثل اینکه پیشرفت کردن اصولاً در یک سیستم بسته با رنج همراه است و این تقصیر کسی هم نیست به همان بحث تنظیمات کارخانه انسان بر می گردد . وقتی افراد دور هم هستند و یک نفر به سمت بالا میرود بقیه سعی دارند او را به سمت پایین بکشاند چیزهایی که هرودوت تقریباً حدود ۲۷۰۰ سال پیش اشاره کرده است حکایتی را دارد از جبار می‌دانید که یونان دولت شهر داشته و هر دولت شهر دسته یک جبار بوده است. جباری از یک شهر برای تراسیبالوس(جبار) پیک می فرستد که تو برای اداره جامعه و شهر یک پند به من بده. تراسیبالوس جوابی به پیک نمیدهد و همچنان در باغ خود قدم می زند. در حالی که پیک دنبالش بوده است عصایش را در می آورد و با آن به شاخه درخت می زند. و بر می گردد و می گوید پیش ارباب خود برو. پیک پیش ارباب خود باز می گردد و می گوید جواب نداد و این حرکت را انجام داد او می‌گوید نکته را دریافتم. یعنی کسانی را که قدشان بلند است ،بزن. یعنی نشان می‌دهد که در تاریخ این یک درسی بوده است که هرودوت میگوید. که اگر قد تو از بقیه بلندتر است تو را می زنند نمی گذارند رشد کنی ولی به نظر می‌رسد که در جهان قدیم خِرَد بوده است عرف مملکت‌داری بوده است عرف شاد زیستن و نیک زیستی بوده است. که نگذارید بعضی ها خیلی رشد کنند اگر این کار را بکنید شیرازه امور از هم می پاشد یعنی نشان می‌دهد همان من مفهومی که اریک وولف می گوید یعنی پدیده غیر اخلاقی نیست نهادینه است. باید مواظب باشید بعضی ها رشد نکنند چون اینها باعث کاهش نیک زیستی بقیه می شوند باید آنها را بزنید آیا محکومین پس آن داستانی که هلموت شوک میگفت چه بود آیا اروپایی ها حسد را کنار گذاشتند؟ آیا زدن بلند قد ها را منع کردند؟ خبر خوب این است که خیر برعکس بوده است یعنی یک اتفاق جالبی هست که جریان Economic behavior(اقتصاد رفتاری )و رابطه تنگاتنگش با نیک زیستی را پیدا میکند. یک مقاله دیگری به نامChildren’s enevy and the emergence of modern consumer ethics (حسادت کودکان و رشد اخلاق مصرف کننده ی مدرن) ۱۸۹۰ تا ۱۹۳۰ یک پژوهش جالبی انجام شده است این فقط یک نمونه از پژوهش های مشابه است چرا آن دوره مهم بوده و در امریکا ۱۸۹۰ تا ۱۹۳۰ آمده است انشاهای بچه‌ها ،پند و اندرز های بچه ها که سر کلاس به آنها می گفتند و می نوشتند را استخراج کردند. جالب است که نوشته ها در ۱۸۹۰ تا ۱۹۱۵ بسیار به هم شبیه است مذمت کسی که زیاد دارد مذمت کسی که دارا هست احساس خشم نسبت به کسی که می‌خواهد ثروت بیشتری داشته باشد ولی در سال ۱۹۱۵ ورق برمی‌گردد به جای اینکه تنظیمات کارخانه حسد باشد ناگهان تنظیمات کارخانه رقابت سازنده میشود ،نگرش مثبت میشود. تو هم تلاش کن وقتی دیدی کسی چیزی را دارد چرا عصبانی می شوید تو هم تلاش کن پول های خود را پس انداز کن تا به آن دست یابی . یعنی اتفاق جالبی که می‌افتد این است که آن زمان چه اتفاقی افتاده است می گویند از انباشت تولید و رشد اقتصادی بوده است پیام ساده این است که وقتی جامعه دچار جهش اقتصادی و فرصت رشد میشود ناگهان تحولاتی رخ می دهد نمونه ساده اش طرز نوشتن انشاها و … در تایید مثبت اندیشی و شکرگذار بودن و تلاش کردن‌ یک جهشی در این ذهنیت اتفاق می‌افتد این مقاله و خیلی از مقالات دیگر بر این هستند که تنظیمات کارخانه در زمانی که رشد اقتصادی نیست انفجاری نیز اصل وفور نیست سلامت افراد به این است که مواظب باشند چشمشان نزنند و کسی بالاتر از بقیه نرود به پایین بیاید و این قدر هم این حسادت منفور نیست همه انسانها این مدل هستند وقتی که ناگهان رشد ناگهانی اتفاق می افتد ذهنیت افراد عوض می‌شود شما شاهد پیام های متناقض می شوید. آیا دقت کرده اید که چقدر بحث های انگیزشی زیاد شده‌اند حتی عده‌ای می‌گویند که این ها خرافات هستند همه اینها را به خود تلقین کنید پولدار می شوی به خودت دلداری بده پولدار می شوی کائنات به شما پول میدهد در این قدر مورد استقبال قرار گرفته اصلی را میگوییم درسی که بعد از سالها از مطالعه انسان گرفته شده است وقتی شما یک رفتار می بینید که به ظاهر عقلانی نیست به ظاهر خرافی است حکمتی در پشت آن است و فراگیر است سریع محکومش نکنید.naive realism( واقع گرایی ساده لوحانه) یعنی مردم ساده لوح هستند مردم کم هوش هستند که سرشان کلاه میرود. یا در مورد همان مطلب قبل مردم تنگ نظر هستند ولی جالبی رفتار انسان این است که همه این ها مثل فیزیک و شیمی قانونمند است و بیخود اتفاق نمی‌افتند تحلیلی که روی سیر تحول این صحبت های انگیزشی کرده اند. دیدند وقتی شما به سوی age of supply حرکت میکنید ذهنیتتان از تنظیمات کارخانه حسد محور که همه با هم برابر باشند و نگذارند کسی بالاتر برود ناگهان برعکس می شود اگر دیدید کسی بیشتر دارد شما هم تلاش کنید به آن خشم نشان ندهید تلاشتان را بروز دهید. و وقتی که شما نگاه کنید یک جریان عجیب است که محتوای مشترک بسیاری از سیستم های انگیزشی است یعنی در لفافه در نگاه اول شما می گویید که چرا اینگونه است چرا مردم درگیر خرافات شده اند چرا که با دل خوش کردن و مثبت نگر بودن دارایی زیاد نمی شود ولی فراموش نکنید که این انقلاب روانی باید اتفاق بیفتد. یعنی به دور زدن از تنظیمات کارخانه حسد به تنظیمات کارخانه رقابت محور و تلاش محور برسید شما باید ایدئولوژی‌های تان را هم بزنید. یعنی این تلاطم هایی که هست اصل چهارم که گفتیم و وقایع بیرون به ما کمک کننده است بخشی از خشم ما را کم میکند بخشی از ناراحتی ما را کم میکند با اصل پنجم که می گوید از ساده بودن مردم گریز داشته باشید. روند کلی کشور ما با وجود تحریم‌ها به سمت وفور می‌رود کالا در همه جهان رو به افزایش است پس مواظب باشید از گذر چشم‌تان نزند تا گذر ما به اینکه شکرگزار باشید و انرژی مثبت بدهید یک جهش روانی است که مشابهش در تمام دنیا اتفاق افتاده است. نوشته های هوریشیو آلجر در آمریکا می گوید که من کودکی فقیر و پابرهنه بودم تلاش کردم و به جای بالایی رسیدم تو هم تلاش کن تا بتوانی. می بینید که این یک زایمان روانی است که مستقل از خواست و اراده ما و آن رئالیسم کودکانه یا ساده انگارانه اتفاق می افتد یعنی رفتار قانونمند است و دارد حرکت می کند. خوب پس اگر اینگونه است ما میتوانیم کمی رفتار مردم را بفهمیم همه آن ناآگاهی نیست بالاخره در این قضیه باید یک جوری تحول اتفاق بیفتد. باید کم کم مقوله رقابت مقاله پذیرفتن موفق بودن دیگران اتفاق بیفتد بخشی از آن جریان انگیزشی مدرن در جهان باز می‌گردد حالا ممکن است برخی سوء استفاده کنند و بخواهند کالایی را بفروشند یا خدماتی را به حسابشان جداست ولی این که مورد استقبال قرار بگیرند ناخودآگاه حس میکنید چیزی پشت آن هست من دیگر می خواهم در قالب رقابت آزاد باشم خب ببینید نابرابری رو به افزایش است که می گویند فرض کنید نابرابری درست میشد آیا این خشم ها کم شد؟ چون همه چیز که اقتصاد نیست میخواهیم از دو نفر نام ببریم که این نکته پیش زمینه ای برای جلسات بعد است. یکی از آنها لسلی هارتلی است رمان نویس علمی تخیلی است اسم رمانش عدالت چهره است از مدینه فاضله ای نام می‌برد که در آینده اتفاق می‌افتد که ثروت همه با هم برابر است خب آیا آن موقع بشر راحت شده است آیا حسادت ها از بین رفته است آیا خشم ما نسبت به یکدیگر از بین رفته است آیا بشر در اوج نیک زیستی می باشد؟ چه پاسخی نویسنده خیر است چرا که بعضی ها خوشگل تر و خوشتیپ تر هستند آن موقع باید چه کرد در نتیجه مجبور شدند که وزارت خانه ای به نامMinistry of Facial Equality ( وزارت برابری چهره) درست کردند. و برخلاف اسمش یک وزارت مخوف امنیتی بود و هدفش این است کسی که خیلی خوشگل هست را از بین ببرد چهره اش را خراب کند همانطور که می گفتند قد بلند ها را بزنید اینجا می گویند خوشگل ها را بزنید این یک رمان علمی تخیلی از ولی نکته دارد و نکته این است که بالاخره آیا بشر همواره این تنظیمات کارخانه ای که خودم را با دیگران مقایسه کنم دارایی ام را مقایسه می کنم یک بار با هوش مقایسه می کنم یک بار با قامت و بار دیگر با چهره یعنی همواره این را خواهید داشت. و همواره رنج خواهید برد پس فقط به دارایی بازنمی‌گردد چیزهای دیگر هم هست نکته دوم این است که جامعه شناسی به نام دیوید ریزمان می‌گوید نابرابرب وحسادت وقتی جنسی می شوند خطرناک می شوند. نابرابری یک عنصر است عنصر دیگر این است که به غرایز پایه رفت پیدا می کند یعنی کسی که اموال بیشتر دارد فقط این نیست که اموال بیشتر دارد کسی که در رقابت جنسی موفق تر است یعنی این برداشتی که مردم می گویند کسی که ماشین خوب دارد یعنی با این ماشین خوب میخواهد دختر خوشگل تر سوار کند یعنی دارایی با دستاوردهای موفق‌تر جنسی و عشقی و رمانتیک مساوی می شود. با الهام از فروید می‌گوید شما خیلی با دارایی‌های مردم کاری ندارید اینجا گیر پیدا می‌کنید که حس می کنید در یک رقابتی که ریشه در غرایز بیولوژیک دارد و آن هم رقابت جنسی است او می برد. اینجا است که خشمگین می شویم و باعث ناراحتی می شود. نکته ی ششم این است که همانطور که اول بحث گفتیم هرچه بیشتر داشته باشید یا در مقایسه با دیگران بیشتر داشته باشید و افرادی مثل مایکل که درباره شامپانزه‌ها پژوهش کردند به این می‌پردازند که این درصد صلح حیوانات چگونه است شما ترجیح می دهید ۳ موز داشته باشید آن رقیبت ده تا داشته باشد یا اینکه شما یکی داشته باشید و او نیز یکی داشته باشد یعنی برابری مهمتر است یا قدر مطلق. اقتصاددانان به صورت سنتی می گویند که قدر مطلق مهمتر است و اگر شما از قدر مطلق می‌گذرید یک جای کار ایراد دارد موجودی عقلانی نیستید در معامله به مقدار دستگیری مقابل کاری نداشته باش به مقداری که گیر خودتان می آید فکر کنید. این سوال از روانپزشک یا روانشناس درمانگر پرسیده می شود که کسی که به دنبال مقدار دستاورد خود است سالم تر است یا کسی که چشمش دنبال دستاورد طرف مقابل است؟ از جهت دیگر به مبحث هفتم می‌رسیم آخرین کتاب استیون پینکر عقلانیت چه هست چرا نایاب است و چرا مهم است؟ سال ۲۰۲۱ در اینجا استیون پینکر حرکت قشنگ می‌زند می‌گوید دقت کنید به صورت سنتی یک رفتار غیر عقلانی و یا حتی اختلال شخصیت محسوب می‌شود یعنی اختلال شخصیت تعریف و شیرین است که زد همه چیز را خراب کرد چون معتقد بود به هم خوبی گیرش نمی آید نه تنها خودش نمیخورد اجازه خوردن به بقیه هم نداد به این آدم یک آدم مخرب می‌گویند چرا اینقدر مخرب هستید چرا خود آزار هستس ولی استیون پینکر می‌گوید که خیر سریع قضاوت نکنیم رئالیسم ساده انگارانه را کنار بگذاریم مفهوم پیچیده است عقلانیت غیر عقلانی یعنی یک جاهایی این است که من خودم هم نخورم ولی اگر اجازه ندهم کس دیگری هم بخورد و نفع ببرد یک کار درست و عقلانی است و باعث رعایت عدالت بیشتر در سری بعد میشود در تعامل درازمدت باعث می‌شود سهم شما را بدهد این درس عبرتی می شود که درست است خودت آسیب دیده ای ولی آن هم درس عبرتی برایش می شود و دفعه بعد رعایت می کنند. پس اصل هفتم به مفهوم عمیق تر عقلانیت می‌اندیشد عقلانیت ماکسیموم کردن سود نیست جمع بندی این است که تنظیمات کارخانه ای ما خیلی برابری طلب بوده است که وقتی سرمایه محدود بوده است با انفجار سرمایه در ۳۰۰ سال اخیر شدید بوفور در کل جهان داشتیم در نتیجه تنظیمات کارخانه ای عوض شده‌اند و به سمت رقابت رفته است کشورها در سالهای مختلف بسته به توسعه سرمایه و اجتماعی شان این زایمان دردناک را انجام داده‌اند یعنی گذر از یک ذهنیت برابری به یک ذهنیت قدر مطلقی منتهی آن ذهنیت دوباره نوسان می‌کند هیچ کدام بر دیگری غالب نیست. هومدکاناموکوس میگوید انقدر دعوا راه می اندازید از همان چیزهای کم هم بهره مند نمی شوید و از طرف دیگر مفهوم پیچیده عقلانیت می گوید نه جاهایی باید بازی را به هم بزنید درست است که ضرر می کنید ولی باعث می‌شود فرد مقابل بیشتر ضرر کند و در دراز مدت باعث میشود شما سود ببرید نوسانات وجود دارد و بنا به اصل چهارم وقتی این چیزها را درک می کنیم خشممان کم می‌شود و تسلط ما می تواند بیشتر شود و کمتر ما را آزار دهد. یک جمله از پینگ که او این قضیه را متوجه شده بود که به او گفته بودند درآمدتان دارد زیاد می شود و جامعه شما مرفه میشود حواست هست میگوید بله جامعه سنتی ما کاملا به مسئله چشم زدن ، برابری حساس هستند ولی این زایمان دردناک باید باشد و خودش میگفت بله می دانم که دردناک است ولی ذهنیت باید عوض شود ولی این که ذهنیت دوم ذهنیت برتر است این نیست آن یکی ذهنیت‌ها بین این دوتا در حال نوسان است و شما وقتی آن را درک می کنید خیلی از مطالبی را که به نظر غیر عقلانی و خرافی میبینی میفهمید .می فهمید که آن چشم زدن ممکن است اشعه ای نداشته باشد ولی حکمتی دارد که افراد فکر می کردند باید مراقب همدیگر باشند و به پایند کسی است کسی بالاتر نرود و این یک نشاط کامی و نیک زیستی ما را تامین کند ولی وقتی بازی به هم میخورد آن یک رفتار مخرب پدید می‌آورد و رفتار به سمت یک نوع خوش‌بینی و من می توانم و توانمندی حرکت می کند. ولی جالب این است که الان جوامع صنعتی د دارند با ایستا شدن افزایش تولید دوباره به ذهنیت برابر طلبی باز می گردند و می گویند دوره این چیز های انگیزشی تمام شده است. یعنی می بینید این نوسان مرتب اتفاق می افتد.
Document