شماره 291: کتاب نورواگزیستانسیالیسم

پادکست دکتر مکری
آبان 1400
معنا، اخلاق و اهداف در عصر نوروساینس 

شماره 291: بحثی درباره‌ی کتاب نورواگزیستانسیالیسم | معنا، اخلاق و اهداف در عصر نوروساینس 

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 291: بحثی درباره‌ی کتاب نورواگزیستانسیالیسم | معنا، اخلاق و اهداف در عصر نوروساینس 
Loading
/

متن پادکست

خب عرض سلام دارم خدمت تمامی علاقه‌مندان عزیز ، نوزدهم آبان ماه است و با یک برنامه‌ی زنده‌ی دیگه اینستاگرامی در خدمتتون هستم .مبحثی که امروز میخوایم بهش بپردازیم ، نقد و بررسی کتاب نور اگزیستانسیالیسم است . فکر کنم چون خودمم الان یه مقداراحساس میکنم جلسه ی نسبتا سنگینی خواهد بود و امیدوارم بتونم جلسه رو خوب مدیریت کنم و به برخی اهداف از پیش تعیین شده در بیان کتاب برسم ،چون فصل‌های متنوعی داره ، کتاب نسبتا سنگینی است ولی یه پیشنهاد دارم و فکر می‌کنم این پیشنهاد رو بتونم عملی کنم چون قراره چند کتاب دیگه هم معرفی کنم توی اینستاگرام و اونا رو بحث کنیم و بحث رو یک جور تموم نخواهم‌کرد یعنی ما مقوله‌ی نوروسانس رو با ارجاع دادن به اون کتاب‌هایی که در هفته‌های آینده معرفی خواهیم کرد دنبال خواهیم کرد پس اگر احساس کردید که بحث بعضی جاها ناتمام موند و شما به اون نتیجه‌ی مطلوب نرسیدید امیدوارم اینجوری بتونم شما رو اغنا کنم و چون بحث عمده‌ای که نوروستایی در حول و حوش مقوله‌ی معنا در زندگی هدف در زندگی و اراده‌ی آزاد می چرخه . خودش می‌دونید این یک بحث جدیه و خیلی از دوستان ، علاقمندان به این تاکید داشتند و به بنده پیشنهاد می‌دادند که ما یک بحثی رو راجع مقوله‌ی آزادی عمل اختیارو جبر و اختیار ارایه بدیم که خب می‌تونیم این رو یکی از درس‌های اون بدونیم و بتونیم این رو به صورت ادامه‌دار دنبال کنیم با چند کتاب دیگه که در انتهای اون امیدوارم یک پرسپکتیو و دیدگاه شما کسب بکنید از آنچه در علوم اعصاب معاصر علوم رفتاری و شناختی معاصر در مورد مقوله‌ی انتخاب و اراده‌ی آزاد وجود داره فکرمی‌کنم نکات جذاب و جالبی توش خواهد بود. خیلیاش نوظهوره، بحث‌های جالبی هست و خیلی هم چالشیه و من فکر می‌کنم که به نوعی در واقع برای جامعه‌ی ما جامعه‌ی تحصیل کرده ها و افراد علاقه‌مند به علوم رفتاری و شناختی هم به درد بخور باشه و قابل استفاده باشه خب اگر موافقید باید بحث کتاب رو شروع کنیم اسم کتاب هست نورتنالن پساوینا معنا،اخلاق و هدف در عصر علوم کتابسا . کتاب فصل فصل هست و هر فصلشو یک نفر نوشته و برخی از فصول توسط واقعا افراد برجسته‌ی حوزه‌ی علوم رفتاری و اعصاب نگاشته شده و هجده فصل داره . ویراستار اصلی اون کاس مگان است . هر دو در واقع میشه گفت فیلسوفان معاصر هستند که نه تنها فیلسوفن بلکه در زمینه علوم رفتاری و علوم شناختی و علوم اعصاب صاحب نظر هستند مقالات متعددی دارن که توسط انتشارات آکسفورد چاپ شده و مربوط به سال 2018 است و 393 صفحه . در عین حال فعلا ترجمه نشده ولی جوری که من از کامنت‌ها دریافت کردم در دست ترجمه است و روی این داره کار میشه البته اینو بهتون بگم کتاب ثقیلی هست . سیصد و خورده‌ای صفحه‌ست فصل داره که 18 تا فصل داره که بعضی از فصلهاش ممکنه خیلی تخصصی باشه .بریم بحث کتاب رو شروع کنم چون شما این رو یک بخش از مبحث خیلی جذاب و چالشی اراده و اختیار، جبر و اختیار. فصل اول اینجوری شروع میشه با معرفی اگزیستانسیالیسم موج سوم کاروسو و فلانگان خودشون ویراستاران اصلی فصل اول بودن و بیان مساله شون اینه اگرم جایی من کوتاهی می‌کنم عذر می‌خوام من هیچ ادعایی ندارم که در فلسفه‌ی اکاسیلیسیم مطالعات عمیقی داشته باشم یا تجربه‌ی کاری داشته باشم به همین دلیل این فقط برگرفته از چند کتاب بخصوص همین کتاب هست میگه در مقوله‌ی درواقع اگزیستانسیالیسم ما می‌تونیم سه تا موج پیدا بکنیم موج اول افرادی مثل سورنادالسو و تاکید اون‌ها بر اینه که اگر جایگاه حاکمیت اکلزکیک یا در واقع حاکمیت کلیسایی مذهبی در زندگی انسان کمرنگ بشه اون موقع ما چگونه میتونیم اخلاق رو تولید کنیم چگونه می‌تونیم هدفمندی جهان را دور کنیم چگونه می‌توانیم بپذیریم که بعضی از امور مستقل از انسان توجیه دارد و ارزش دارد ما چگونه با یک پوچ‌گرایی بجنگیم این موج اول است ، موج دوم رو اشاره می‌کنه که افراد برجسته‌ای مثل ژامپانوی توی اون نقش برجسته دارن و این موج برگرفته از می‌شه گفت فجایع و جنایت‌های جنگ جهانی دوم است که این بشر آزاد شده این بشری که در واقع ادعای حاکمیت بر جهان رو داره از ایجاد یک سیستم اخلاقی و هدفمند عاجزه و این همه جنایت میکنه و در واقع سرخوردگی که افراد از دولت شهرها داشتند از حاکمیت‌ها داشتند دولت ملت‌ها داشتند که شما می‌بینید ملت‌های خیلی برجسته و مشهور این گونه دست به فجایع می‌زنند و در واقع این احساس پیدا میشه که مثل این که این جهان بی معناست و هدفی در آن نیست پس وظیفه‌ی انسان این است که با انتخاب خود با اراده‌ی آزاد خود هدفی در زندگی خود بیابد اساس انسان است و انسان باید هدف یابد خب این تقریبا موج دوم است موج سوم رو اینگونه اشاره می‌کنه میگه خب شما گفتید که این انسان آزاد باید در این پوچی باید هدف خودش را بیابد ولی علوم اعصاب داره یه چیزایی رو به ما نشون میده که خیلی خوشایند مون ممکنه نباشه این انسان اونقدری که فکر می‌کنه آزاد نیست در گزینش‌ها و انتخاب‌های خودش دست آزاد نداره به نوعی مقهور فرایندهای شیمیایی مغزه، مغز او دیکته میکنه که چه کار بکنه بخش زیادی از رفتار ما از حوزه‌ی انتخاب ما خارجه به ژنتیک ما به شیمی مغز ما به وقایع کودکی ما به جبر ناخودآگاه ما وابسته است اگر همچین موجودی باهاش مواجه هستیم این موضوع چجوری می‌تونه معنا برای خودش در زندگی بتراشه این اساس کتاب هست و از صاحب‌نظران مختلف میخواد که این رو به بحث بذاره اشاراتی تو همون فصل اول داره مثلا اشاره‌ای داره که خب ببینید اگه اینجوری باشه دیگه مفهومی از اخلاق متعالی اخلاقی که نمی‌دونم مستقل از انسان هست و می‌تونه انسان اون رو دست یابد وجود نداره و تازه اون اخلاقی که انسان می‌خواد برای خودش تعریف کنه خیلیهاش جبر تکاملی هست به روانشناسی تکامل برمی‌گرده به اون ناولهای شیمیایی توی مغزش برمی‌گرده به این برمیگرده که این نورون‌ها چطور دارن شلیک می‌کنند چگونه دارند پردازش می‌کنن و در واقع چگونه می‌تونه یک معنی در این زندگی پیدا بکنه اشاره داره که همچنین بیولوژی معاصر به ما نشون میده که گونه‌ی انسان همچنین تفاوتی با گونه‌های دیگر نداره یک همبستگی جدی بین او و بقیه‌ی موجودات وجود دارد این گونه مدت کوتاهی است که روی کره‌ی زمین در مقایسه با حجم انبوهی که موجودات دیگه داشتند و انقراضش خیلی هم ناممکن نیست یعنی ممکنه خیلی ساده گونه‌ای بشر با یک اشتباه با یک تغییر آب و هوا و اینا اینگونه از روی زمین از بین بره پس فکر نکنید که این هدف جهان اینه که این گونه ادامه‌ یابد همه بحثهایی که که در سال‌های اخیر پررنگ شده نظریه‌ی روانشناسی تکاملی نوروساینس یک اصطلاح ادی نامیاس به کار می‌بره در فصل چهاردهم کتاب نورنورال این خلاصه‌ی روان‌شناسی علوم اعصاب روانپزشکیه چهل سال اخیره که میگه ذهن ما محصول فرایندهای زیستی و شناختی و نورونی مغز ماست خب اگر اینگونه است خیلی یعنی تقلیل پیدا می‌کنه ذهن به مقوله‌ی نورون‌ها که این آیا باعث اضطراب وجودی نمیشه با این باید چه بکنیم ما چگونه اون موقع بیایم یک هدفی رو در زندگی خودمون بتراشیم یا اصطلاح قشنگی که توماس نادر هوفر میگه توماس نافرمهای میگه علوم اعصاب چهل سال اخیر این خلاصه‌ی کارش چی بوده روانشناسی اجتماعی روانشناسی بیولوژیک اینه که این عاملیت انسان قدرت تصمیم‌گیری انسان و سهم انسان از تصمیم‌گیری مرتبا داره کوچیک و کوچیکتر میشه تهدید عاملیت در واقع تحلیل رونده کوچک‌شونده باید چیکار بکنیم و ببینیم تو این کتاب چه چیزهایی رو پیشنهاد میده خب همینم بهتون بگم این ممکنه برای شما یک مقدار اضطراب وجودی ایجاد کنه ممکنه شما حس کنید خب آره سوالای جالبی ما قبلا خیلی روان پزشکی رمانتیک بود خیلی عشق گونه به جهان نگاه می‌کرد ولی الان خیلی تحلیل‌گرا شده خیلی بیولوژیک شده خب اگر اینجوری باشه این چیزایی که میگن مثلا زیبایی‌هایی که ما در جهان می‌بینیم حرکتهای قشنگیه بعضی انسان‌ها دارند در مقابل اون سرزنش‌هایی که باید از بعضیا بکنیم به خاطر زیر پا گذاشتن اخلاق خیلی بی‌معنی میشه دیگه مثلا بخشیش میشه ژنتیک بخشیش میشه یه سری مدارها شهیکیشهدا قاعده‌ای میشه کویت و اینا هستن که اینا رو تعیین میکنن دیگه پس اون جنبه‌ی متعالی رو ما چیکار کنیم خب اینم بهتون بگم یه ذره ناامیدتون بکنم کتاب تا آخرش جواب همچین قاطعی نمیده فقط به بیان دیگاه میپردازه ولی گفتم شعار ما سیاست ما در این جلسات اینه که بیایم پیچیده سازی کنیم بگیم به این راحتی که فکر می‌کنید نیست به عمق بریم و سعی کنیم درک عمیق‌تری از قضیه پیدا بکنیم قبل از اینکه به در مورد فصل‌ها بپردازم اجازه بدید یک پاراگرافی که ترجمه کردم از بیان مقدمه‌ی کتاب براتون بخونم نوروزیامید پدیده ایست که هنگامی که علم که از علم روحانی و علم النفس در واقع گیتینشانه‌های به مرحله ای می‌رسیم که سرانجام و آگاهانه عنصر گاستینی اون روح رو از آن خارج می‌کنیم و در واقع به باوری می‌رسیم که نباید افسانه‌ی دکارتی روح در ماشین و این ماشین را جدی بگیریم چون می‌دونید داستان اینگونه بود که وقتی بیولوژی رشد کرد وقتی درواقع نظریه‌ی تکامل مطرح شد همه این حس کردن که خب آره انسان شبیه موجودات دیگه از محصول فرایندهای بیولوژیکی حتی کلیسا هم1950 پذیرفت که نظریه‌ی تکامل رو می‌تونم قبول کنم با یک استثنا که بپذیریم هموساپینس جنبه‌ای داره به نام ذهن که این ذهن اصطلاحا پرایمو آن مرد است این یعنی این ذهن فعال ماشهاین ذهن از قوانین و جبر زیستی پیروی نمی‌کند هر کاری دلش بخواد می‌تونه در بین انتخاب‌هاش آزاده و از قوانین علی و معلولی پیروی نمی‌کند در واقع تو این مقدمه داره میگه که خب علوم اعصاب داره به این نتیجه میرسه که اونقدر هم که ما فکر می‌کنیم پایانه نیست قانونمنده اینم از قوانین زیستی پیروی می‌کند اینگونه هست باید چگونه معنا هدف اخلاق و خوشبختی رو تعریف کنیم و این کتاب قشنگی و میدونی لذت‌های زندگی اینه شما بشینی و دیدگاه و افکار ذهن‌های شفاف ذهن‌های نیرومند رو گوش بدید و نگاه کنید ببینید نظرشون چیه چی میگن و بعد شروع کنیم تامل کردن بی‌طرفانه نگاه کنیم و ببینیم که چه حرفی میزنه اگر دوست دارید کتاب رو بخونین من یه ترتیبی به شما پیشنهاد میدم بعضی فصلاش یه ذره آدم روگیج مینکه فصل یک و خوندید باید بریم فصل دوازده رو بخونیم فصل دوازده رو مایگانی نوشته مکانیکا بحث ر اینجوری شروع می‌کنه میگه یه بخشی از این نوروزستان نوروترانس از این شبهه‌ها از این نگرانی‌هایی که من الان خدمتتون گفتم برمی‌گرده به آزمایش‌هایی که خود من کانگانا انجام داده به همراه با اریارمنه برنده جایزه نوبل هست به خاطر این کارهای خیلی شگفت‌انگیزی که انجام داد و فصل دوازده یک خلاصه و جمع‌بندی از کارهای ماکاناماکانا و ما میدونیم یکی از اوزانیسابرینا پیام ساده‌اش برمی‌گرده به این اشاره‌ای مختصر ولی اجمالی داره به مقوله‌ی مغز دو نیمه شد میدونید راسپی یکی از اونایی بود که همین چالش اختیار آزادی و انتخاب رو ایجاد کرد چجوری افرادی که به دلایلی مغزشون رو مجبور کرده بودند دو نیم کنند این برای آزمایش و انسان‌ها نبوده مثلا اینا صرع غیرقابل کنترل داشتند و فکر کرده بودند اگر کروسکالو یعنی اون چیزی که دو نیم‌کره رو به هم وصل میکنه بیان ببرن جلوی تشنج‌ها گرفته میشه و بعد که این کار می‌کردن تو شخصیت طرف خیلی تفاوت نمی‌دادندبا کمال تعجب یعنی شما این همه مغز طرفو بریدی ولی شاهد این هستیم که طرف تقریبا مثل همون آدم سابق همونجور خوش و بش می‌کنه با شما ارتباط داره حتی یه عده به طنز می‌گفتن این الیاف انبوهی که دو نیم‌کره به هم وصل میکنه شاید برای اینه که از هم جدا نشن یعنی به طنز می‌گفتن که این دو تا نیمکره به هم نگهشون داره وقتی ما اینارو بریدیم دیدیم همچین خیلی تفاوت جدی و افراد پیدا نشد اما راجرزپدی احساس کرد نکنه اون یه آدم شده دو تا آدم ، وقتی مثلا اومد به کمک لنزهایی که روی میدان بینایی افراد گذاشت جوری محرکو تاباند که یه نیم کره از میدان طرف مقابل یک تصویر رو دریافت کنه و یک نیم‌کره از طرف میدان مقابل یک تصویر دیگر یعنی این دو تا نیمکره رو انداخت به چالش ،انداخت به این که هر کدومشون یه چیزی رو دریافت کنن و بعد ازشون بخواد که جواب بدن مثلا شما تصور کن که نیمکره‌ی این طرف یه دونه بیل عکس یه دونه بیل برای طرف گذاشتن نیمکره این طرف یه عکس چکش و گذاشتن و از طرف پرسیدن که خب حالا تو بین اشیایی که روی میز هست یه شی انتخاب گن اون نیمکره‌ای که پیام در واقع طرف مقابل رو دیده‌بود ندیده بود عذر می‌خوام و دستی که وابسته به طرف مقابل بود اون رو انتخاب کرده بود مثلا چکش و انتخاب کرده بود فرض کنید در انسان‌های راست دست با دست چپش چکش رو انتخاب کرده بود وقتی پرسیدن که چرا چکش رو انتخاب کردید اون نیمکره با یک پدیده‌ی شبهه گونه مواجه میشه از یه طرف نمی‌دونه واقعا برای اینکه اون نیم‌کره‌ه ای که انتخاب کرده تصویر چکش را دیده خودش تصویر مثلا بیل دیده ولی در عین حال متوجه شده که دست خودش که در واقع دست نیمکره تحت کنترل نیمکره‌ی مقابل هست چکش برداشت اینجاست که نیم کره‌ای که کلام در اختیارش بوده اصطلاحا داستان‌سرایی می‌کنه میگه ها برای اینکه اون میخ اونجا رو می‌خواستم بکوبم میگه ها چکش رو برای این برداشتی که اون میخه زده بیرون می‌خوای اونو بکوبی میگه بله بله در صورتی که راجب بونگیر میگه این نیست برای اینکه من تصویر چکش و بهت نشون دادم منتهی به اون نیم‌کره‌ی مقابل نشون دادم ولی شما اومدی یک تعبیر از روش ساختی پس این یکی از شروع کننده‌های این چالشه که ما رفتاری که ازمون سر می‌زنه علتش را نمی‌دانیم بلکه علتش را داستان سرایی می‌کنیم به این میگن فرضیه یا دیدگاه مترجم نیم‌کره چپ ، چون می‌دونید کلام بر عهده‌ی نیمکره چپ است قدرت حرف زدن ما به طور معمول در منطقه‌ی بروکستاین هست حالا اگر نیمکره مقابل کاری انجام بده نیمکره چپ نمی‌دونه چرا اون کار کرده و زود شروع میکنه که اطراف اینکه یه میخ اونجا دیدم نمی‌دونم قبلش چیزی بود یه داستانی سر هم می‌کنه شگرد گازانیا در فصل دوازده به این می‌پردازه میگه این آزمایش خیلی نقش داره یعنی اولا کروسکال که قطع می‌کنن یه آدم میشه دو ادم این یک دو اون آدمی که کنترل دستش نیست شروع می‌کنه به داستان سرایی شروع می‌کنه به ساختن یک سری امور که این امور واقعی نیستند بعدها با مطالعات ظریف‌تر در افراد سالم این کار کردن نیازی نیست شما حتما کروسکال قطع شده باشه با کارهای ساده‌تری هم متوجه شدن که میشه افراد رو انداخت به این که ما بهش یه کاری رو القا بکنیم ولی دلیل انجام آن کار را بر چیزدیگر اعلام بکنه پس همین جای کار میشه بگیم نوروساینس معاصر یه کشف بزرگ داره اینه که وقتی شما تامل می‌کنید وقتی میشینی فکر می‌کنی اینه که وقتی تمرکز می‌کنی که من چرا این کار را کردم اون جوابی که شما ارایه می‌دید لزوما جواب واقعی نیست می‌تونه بخش زیادی داستان‌سرایی باشه یکی از شبهه‌هایی که در مقوله‌ی ازادی و اختیاروجود داره این احساسی که افراد دارن میگه بابا شما آخه داری میگی همه‌ی این چیزا به کنار من الان دو تا چیز بذار جلو من یک خودکاریک مداد من می‌تونم یه لحظه فکر کنم بعد بگم هر کدوم و دلم خواست برمیدارم دلم خواست میگه چرا اون یکی و برنمیداری به شما خواهد گفت که اینه که دلم خواست یا چون الان می‌خوام یادداشت کنم این لزوما پیام واضح و درست نیست این کارهای ایکوزانویید داره کم کم اضطراب وجود اون چیزی که اگزیستانسیالیسم بهش میگن افزایش پیدا می‌کنه یعنی وقتی من تو انتخابهای خودم وقتی دلیلش نمی‌دونم و بسیاری از این دلیلا رو دارم این داستان سرایی وای به حال بقیه زندگی ما چرا با این فرد ازدواج کردی چرا این شغل و انتخاب کردین چرا به این سفر می‌خوایین چرا این ماشین خریدی ممکنه شما بگید مثلا از فرمانش خوشم میاد از موتورش خوشم میاد می‌خوام سرعتش زیاد باشد در صورتی که رفتار شما می‌تونه کاملا چیز دیگری باشه بزارین یه ذره شبهات رو بریم جلو ولی یه خوبی این کتاب هست این است بسیاری از یافته‌های علم معاصر در زمینه‌ی جبر و اختیار و انتخاب آزاد ریجموند رو جمع بندی کرده توی یک پکیج 390 صفحه‌ای خدمت شما ارایه داده . خب این فصل دوازده خیلی از شماها با مقوله‌ی مغز دو نیمه شده وکارهای “راجرزپری ” آشنایی دارید بسیاری از اونایی که رشتشون هست این رو میدونن حالا به صورت مقصود خواستی بری کتاب‌های “مایکل گازانیکا” رو میتونید بخونید اصلا خودش تو این زمینه کارکرد بریم فصل یازده یک فصل قبلترببینید تو این فصل چیا رو مطرح کردن باز میخایم با این مقوله بیشتر آشنا بشیم فصل یازده هستی این هارداین کامپکت ا داستان در پروردگارا رگرسیون این فصل رو نوشتن و این فصل هم در واقع یکی از شاهکارهای این کتاب هست. در ادامه در میگم ترتیب خوندن اینجوری باشه که مثلا کارهای گازانیگا قبل از این کارهایی که این فرد بهش داره اشاره میکنه کراودر در فصل یازده میگن شبهه ما در مقابل این مقوله‌ای که به ظاهر خیلی ساده میرسه چون ببینید بزرگترین استدلال یا بزرگترین حرفی که تو مقوله‌ی اختیار و اراده‌ی آزاد زده میشه اینه من این احساسم رو چی میگم من میتونم این ور رو نگاه کنم میتونم اونور رو نگاه کنم ، دارم حس میکنم ولی نوروساینس به این چه خواهد گفت یه هشدارم اینجا بهتون بگم یه ذره سریع قضاوت نکنید چون میدونم این از اون بحث‌هایی که سریع شما میپرید وسط ، اونم ذهنتون میپره اونم دست خودتون نیست داریم مثلا صحبت میکنیم دست خودمون نیست اگه اینجوری باشه که خیلی فاجعست الان من قمه برمیدارم دونفرو می‌زنم می‌گم دست خودم نیست .در داستان به این سادگی نیست و این آدمایی که این حرفا رو می‌زنن فکرشون انقدر سطحی نیست یک بحث‌های خیلی جدی مطرح کردن که تصمیم نهایی رو به عهده‌ی خودتون میزارن ولی می‌خوایم بریم توعمق تو این فصل این دو نویسنده‌ی برجسته چی میگن اینم بهتون بگم در برومند کتاب در مورد اراده آزاد داره ریکالسیترانت خواهیم شد من چند تا کتاب اینجا معرفی خواهیم کرد و این کتاب‌هایی که اینجا من تهیه کردم یک لیست مطالعه‌ی بایدیست یعنی اگر شما میخوای در زمینه‌ی مقوله‌ی انتخاب و اراده‌ی آزاد مطالعه کنید باید این کتاب‌ها رو حتما بخونید همشم خوشبختانه تو این سایت‌های EBOOKموجوده . میگه چند پدیده به شکل گیری این اگزیستانسیالیسم مدرن و این چالش دامن زد سه نفر از ازمایشاتشون نام میبره و همچنین از سه پدیده نام می‌برد این سه سه نفر کیا هستند “بنجامین لیبت ” ،”دانیل وگنر” و “جان گینل هاینس” پس ما سه نفر رو داریم این‌ها اسامی هست که من جلسه که تموم شد توی اون قسمت کامنت‌ها اسامی اینا رو میزارم این اسامی که اگر شما تو این حوزه هستید باید اسم اینها رو بشنوید چون هر جا میره یه جور گیر میدن به این ادما “بنجامین لیبت ” ،”دانیل وگنر” و “جان گینل هاینس” خب همین جا فرصت شد یه کتاب برای شما معرفی کنم کان نوشته‌ی وارنرگروه مربوط به سال 2011 کاناداستدو 2011 این کتاب تقریبا نقد کارهای بنجامین لیبت است و یکی از قسمت‌های بزرگ نظریه‌ی اراده و انتخاب آزاد برمی‌گرده به بنجامین لیبت و توی این کتاب خیلی قشنگ همکارهای بنجامین لیبت رو توضیح داده و هم این چنین نقدهایی بر او وارد کرد ولی اجازه بدید من برای این جلسه در حد چند دقیقه بیشتر برای شما راجع به بنجامین صحبت نکنم و بعد بحث‌ها رو همینجور ادامه بدیم تو جلسات ولی گفتم اینا جزو ادبیات اراده‌ی آزاده یعنی وقتی یه نفر میاد فیلسوف جامعه‌شناس مدرس اخلاق پزشک روانپزشک میخواد راجع به ارادهی ازاد صحبت کنه فورا اسم بنجامین لیبت اون وسط میاد بالا بنایدلوران تستی بود متولد 1916 که در سال 2007 از دنیا رفتن آزمایش او چی بود آزمایش های اصلی او تو سال‌های 1980 صورت گرفت و تقریبا کارهای خودش در 82، 83 و 85 -1985 چاپ کرد داستان چیه گورهوبر یک الکتروفیزیولوژیست یعنی چی یعنی اینایی که با نوار مغزی و امواج مغزی کار میکنن حدود بیست سال قبل از بنجامین لیبت کورهوبر چیزی رو کشف کرده بود که بهش می‌گفتن راتا ای آلمانی بود و این اصطلاح رو روش گذاشته بود در واقع bp میشه اماده بودن که این رو انگلیسی ها ترجمه کردن به ریاست و اونا دیده بودن که خب شما مثلا من الان این خودکار رو میخوام بلند کنم خب این خودکاراین میارم بالا تقریبا یه چیزی حدود نیم ثانیه یا دقیقش اینه حدود 550 هزارم ثانیه قبل از این که دست من حرکت کنه یه سری تغییرات توی این ناحیه‌ی نوار مغزی من ظاهر میشه که مربوط به منطقه‌ای هست به نام “sma” motor areaو این نشون میده که در نیم ثانیه‌ی آینده دست من حرکت خواهد کرد اینو 1965 کورن هوبر نشون داد اسمشو گذاشتن ready as petantioal در واقع میشه گفت پتانسیل آمادگی یعنی یک حرکت منفی که می‌دونید در نوار میاد بالا رو منفی حساب می‌کنند یک موج منفی هست که قبل از اینکه شما کاری ر انجام بدید اون موج میادبالا این چیزخاصی نبود یعنی افراد می‌گفتن که حالا درسته دیگه داره بسیج میشه داره ذهن بسیج میشه مغز داره دستور میده به عضله بیاد بالا منتها بنجامین لیبت فکرش چی بود اینو دقت کنین دوستان تقریبا هر کسی تو این حوزه باشه چه خوشش میاد که نباید مثلا دونستن زبان لاتینی برای مثلا وکلای قرن هیجدهم هست باید بلد باشه اینم باید این کار رو بلد باشه چندتا مقولست که یاسد خیلی خوب بدونید تو همون کتاب انیران ویراستاری توسیتوسی ببینید chapter فصل یکیش مثلا خود بنام لیوشتیانو یعنی از نوشته‌های خودش آوردن گذاشتن اونجا این کتاب بعد از مرگ او چاپ شده ولی از برگرفته از نوشته‌ی خودش میاد این کار رو میکنه شما یک ساعت رو دیدید که یک عقربه‌های ثانیه شمار وقتی که میگذره شصت ثانیه هست اون اومد یک ساعتی درست کرد با اسیلوسکوپهای چیزایی که شما می‌بینید روش اینجوری یه نقطه‌ی نورانی حرکت می‌کنه سابقا دستگاه‌های نوارقلب اسیلوسکوپ میگف دید دید سال 1982 دیگه یه اسیلوسکوپ درست میکنه که یه نقطه ی نورانی توی تلسکوپ اینجوری می‌چرخیده دید دید سرعت گردش چقدر بوده یه دور کامل 2.56 ثانیه یعنی این اسیلوسکوپ رو شما بگیر یه نقطه نورانی که شروع میشه وقتی می‌رسدبالا یه دور کامل می‌شد 2.56 سانت اینرو در فاصله‌ی دو متری افراد قرار میده میگه به وسط اسیلوسکوپ نگاه کنید پلکم نزنید اون لحظه نباید پلک بزنید و مثلا یه حرکتی رو هرموقع دلتون خواست دستتون منقبض کنید هر موقع دلتون خواستا یعنی مثلا من الان همین الان شما انجام بدید یه لحظه بگیریدا منتها از اون اسیلوسکوپ به عنوان ساعت استفاده کرد گفت هر موقع که این فشار داده به من بگو کجا دلت خواست کجا بود این حس اومد دستت که الان میخوام فشارش بدم وچون می‌دونی دور سریع هست 2.56 ثانیه یعنی شما نگاه کنید تقریبا تو همچین سرعتی میشه دیده بود خیلی قشنگ افراد می‌تونن بگن اینو فکرکن مثل ساعته دیگه یک تا دوازده روز یک تا شصت داشته باشی میگه روی بیست و سه وقتی نقطه روی بیست و سه بود دل‌م خواسته حالا همزمان دستگاه نوار مغزی هم به افراد وصل چه اتفاقی می‌افته مثلا طرف منقبض میکنه چهل باربرای هر کسی این کارو کرد و میانگینشو گرفت چیزی که متوجه شد اینه وقتی انقباض توی این ظاهر میشه یعنی emg عضله داره منقبض میشه این و گفت زمان صفر اون لحظه‌ای که طرف گفت الان دلم خواست از روی اون عقربه دید به طور متوسط یه چیزی حدود 150 تا 200 هزارم ثانیه قبل از این این انقباض طول می‌کشه دیگه تا این نورونا شلیک کنن یا از الیاف برای انقباض بشه میشه دویست اون پتانسیل آمادگی یادتونه یه چیزی حدود 550هزارم ثانیه قبل ظاهر شد یعنی تو که میگی تو زمان منهای 200 هزارم ثانیه دلت خواسته پس چجوری مغزت منهای 550 فهمیده این سیصد و پنجاه هزارم ثانیه کجا رفت یعنی مغزت سیصد و پنجاه هزارم ثانیه از این احساس آگاهی جلوتر یعنی اینکه اون زودتر میفهمه پس اینجا یه سوالاتی پیدا شد خودآگاهی من ذهن من اون موقع محصول مغز من و اون وقتی تصمیم گرفته من هنوز تصمیمم رو اعلام نکردم پس بحثو اینجوری نبین تموم شده ندون بعضیا می‌برند لطف می‌کنن ممنون ازشون میگه ببین از همه‌ی اینا مغز شما اونجا انتخابی دریافت می‌کنه ذهن شما بعدا رونوشتی دریافت میکنه به فاصله‌ی 300 هزارم ثانیه و اون لحظه خیال می‌کنه خودش انتخاب کرده یکی دیگه براش انتخاب کرده خیال میکنه انتخاب خودشه از کجا میگید یکی دیگه انتخاب کرده برای اینکه سیصد و پنجاه هزار ثانیه زودتر اون اعلام کرده پس انتخاب اون زودتر بوده دیگه مثل اینکه شما بگی مثلا من دارم یکی رو انتخاب می‌کنم تو انتخابات به این رای دادم این انتخاب شد ولی یکی سه روز قبل میدونسته اونه پس داستان مغز هم اینجوری میشه که این لحظه‌ای که انقباض و ایجاد می‌کنه 200 هزارم ثانیه قبل از انقباض من حس می‌کنم به فرمان من منقبض شو در صورتی که مغز یک پوزخند میزنه من قبلا دستور صادرکردم این میشه اساس کارهای بنجامین وهنوز که هنوزه این 1983چاپ میشه و چند مقاله 1985 چاپ می‌کندهنوزم بحث شروع می‌کنیم اسم بنجامینو میبریم یک قسمتی رو ازش ترجمه کردم براتون بخونم خب اینجوری شما باید فکر کنید که بنجامیل لیت یک جهل گراست دیگه و اونگونه که گفتم نوروناتیلیسمه یعنی معتقد ذهن محصول جبرگونه ی بیولوژی مغزه اون اصطلاحی که گفتیم ادی نامیاس به کار برده تو فصل چهاردهم نوروناترالیست. بنجامین لیور طرفدار اراده‌ی آزاده چرا این پاراگراف ازش بخونیم “نظریه‌ای که پدیده‌ی اراده‌ی آزاد را خیالی دانسته و ارزش و اعتبار آنرا را انکار می‌کند در مقایسه با نظریه‌ای که این پدیده را می‌پذیرد و با آن تطابق پیدا می‌کند جذابیت کمتری دارد”به عبارت دیگر با اینکه بنجامین لیبت با اینکه خودش خالق ای این دستاورد بود که دستاویز اصلی انکارکنندگان اراده‌ی آزاد انسان هستند خودش به اراده‌ی آزاد معتقد بود حتی آخر اون فصلی که توی کتاب کانشن بیل جمله‌ی می‌تونم بگم عارفانه‌ای قید میکنه و میگه “من خیلی به این معتقدم بزرگ‌ترین هدیه‌ای که بشریت دریافت داشته است اراده‌ی آزادست درست است که ما در استفاده از انتخاب آزاد محدود هستیم ولی همان انتخاب اندکی که داریم آنقدر هدیه‌ی بزرگیست و بالقوه به قدری می‌ارزد که زندگی را برای زیستن ارزشمند می‌کند” خب بنجامین لیبت پس برمی‌گرده به اراده‌ی آزاد چرا ؟ چالش پیچیده تر شد تو که خودت نشون دادی 550 هزارم ثانیه قبل از اون لحظه شما چه اتفاقی ؟ پدیده‌ای به نام وتویینگ کردن نمیدونم ارتباط ما برقرار هست یا نه چون من ببینم این مودم قطع نشده باشه اگر قطعه یک نفر به من پیام بده چون تصویر یک لحظاتی ثابت میشه ارتباطمون برقراره فکر کنم برقراره چون کسی پیامی به من نداده چندنفر از دوستان با این حال اگر ارتباط قطع شده یک نفر به من اطلاع بده ممنون میشم. خب فکر کنم ایرادی نیست اما چرا بنجامین لیبت این مساله رو مطرح می‌کنه پدیده‌ای به نام وتویینگ یادداشت کنید من بهتون بگم که من امروز چند اصطلاح براتون روی کاغذ نوشتم و اصرار دارم که این اصطلاح ر در واقع شما بدونید اصطلاحاتی است که بایستی خب می‌بینم از علاقه‌مندان دو نفر هم پیام دادن که هستم خیلی ممنون پس ادامه میدیم اصطلاحا یکی پدیده‌ی وتویه بنجامین لیبت گفت یه چیزجالب دیدم که اون لحظه‌ای که شما پتانسیل آمادگی ظهور کرد یعنی 550 هزارم ثانیه قبل از عمل تا 200 میلی ثانیه اگر نزدیک بشه هنوز 200 هزار ثانیه مونده طرف می‌تونه اون فکر رو وتو کنه یعنی این انقباض داره میاد ناخودآگاه یا مغز bp یا اون پونصد و پنجاهم رو رسم کرده میاد بالا و طرف میخواد منقبض بشه ولی طرف جلوش و میگیره و این نکته ی جالبیه یعنی چه جوری ممکنه که من مغزم یه تصمیمی گرفته و با ناخودآگاهی که من از اون اطلاعی ندارم داره به من دستور میده که الان شلیک کن ولی من می‌تونم یه جایی تو عمل قطعش کنم به این می‌گن پدیده‌ی وتویی میگه حق وتو بنجامیناین اینجوری ادامه داد که مغز ما مقهور ناخودآگاهه تصمیمات ما رو ناخداگاه می‌گیره تصمیمات ما توسط نورون‌ها درست میشه ولی یک خودآگاهی اون بالا داریم او آزاده و یه لحظه می‌تونه اینو قیچیش کنه و اون قیچی کردنا قبلش bp ندارن ولی حالا بگم هنوز هنوز این بحث پیچیده‌است تموم نشده پس بنجامین لیبت وقتی مرد به اراده‌ی آزاد اعتقاد داشت و این گونه که بیشتر تصمیم‌ها گرفته میشه ولی در لحظه‌ی آخر تو اون چند ثانیه چند هزارم ثانیه آخر که حتی این دقیق پیدا کردن توی صد تا صد و پنجاه هزارم ثانیه آخر شما می‌تونید این رو کورش کنید و در واقع گفت افرادی بودن که اینجوری اعلام کردند که روی ثانیه‌ی مثلا عقربه رو چهل بود خواستم منقبض کنم ولی نکردم بعد وقتی اومدن مغزش نگاه کردن دیدن درست میگه 350 هزارم ثانیه قبلش یه موج اومده بود و موجه می‌گفت قریب‌الوقوع ولی این متوقف کرد یعنی اونجا تو اون لحظه‌ی آخر که شما بین دو گزینه قرار داری می‌تونی بگی آره یا نه و قیچیش کنی واین به نظر میاد دترمینیستی نیست این کار بنجامین اما بیایم راجب اون دو نفر دیگه یه صحبتی بکنیم من یه ذره سریع‌تر از روش رد میشم چون ممکنه خسته بشید و اون محول می‌کنم به بعضی بحث‌ها که به صورت اسلاید خدمتتون ارایه میدم کار بعدی دانیل وگنر است در مقابل در اون فصل فصل تیکالشور مبسوط و اون داستان نعلبکی‌ها گویا که در واقع افراد نعلبکی رو حرکت می‌دادند و نعلبکی رو خودشون حرکت می‌دادند ولی خیال می‌کردند که نعلبکی رو یکی دیگه حرکت میده کامل توضیح دادن دانیل وگنرنفر دومیست که این شبهات رو ایجاد می‌کنه میگه بسیاری از مواقع ما کارهایی رو خودمون انجام میدیم ولی آن را به دیگران متصل میکنیم و برعکس خیلی جاها هست که کاری را دیگران انجام میدن ما به اراده‌ی خودمون متصل میکنیم آزمایش‌های عدیده‌ای داره اجازه بدید اون رو در فرصت‌های دیگه خدمتم و نفر سوم که نفر سوم جان بیلن هاینس است چکارکرد اون کارهای بنجامین لیبت رو با دستگاه MRI دنبال کرد و او همین کار را به جای این که با دستگاه نوار مغزی انجام بده سر افراد رو میزاشت تو دستگاه MRI می‌گفت ببین یه انگشتت این ور یه انگشتت این ور خب یه کلید هست دگمه هست هر موقع خواستی به انتخاب خودت نمیگیم کدومش با اراده و اختیار خودت یا این فشار بده یا اینو فشار بده و از روی مکانیزمی که شبیه ساعت بنجامین لیبت بود به جای اینکه ساعت بذاره جلوش حروف الفبا رد می‌شدن P N O Q L,… لحظه‌ای که تصمیم گرفتی یکی از اینا رو فشاربدی بگو چه حرفی اون جلو بود ساعتشو اینجوری ابداع کرد این یه چیز عجیب‌تر متوجه شد که حتی یه ذره اعصاب خورد کن تر بود چیزی که متوجه شد دو تا بود یک بنجامین لیبت گفته بود سیصد و پنجاه هزارم ثانیه بین اون لحظه‌ای که من انتخاب می‌کنم با مغزم تصمیم می‌گیره فاصلست جان بیلن هاینس درآورده بود بین چهار تا هشت ثانیه یعنی چهارتا هشت ثانیه قبلش دستگاه ام‌آرآی مناطقی رو نشون داده بود از میدانترانزیستور که این‌ها فعال شدن و چهار ثانیه بعد قرار طرف انتخاب کنه یعنی چهار ثانیه قبل مغزش خونرسانی تو اون منطقه زیاد شده بود حتی یه چیز دیگه گفتم شماره یک بود شماره دوشماره دوش این بودکه با یک تقریب نه خیلی شاهکار چون ببینید این می‌تونه پنجاه پنجاه باشه دیگه پنجاه پنجاه دیده بود شصت چهل چهار تا هشت ثانیه قبل تصویرسازی قبلی ام آر آی به شما خواهد گفت کدام طرف خواهد بود یعنی نه تنها انتخابشو حدس می‌زند که حدس می‌زند این راسته رو انتخاب خواهد کرد یا چپی رو پس اگه اینجوری باشه واویلا ذهنیت ما چهار تا هشت ثانیه اصلا از مغزمون عقب یعنی اون زیر داره فعل و انفعالات شیمیایی صورت می‌گیره و بعد رونوشت با چهار تا هشت ثانیه تاخیر به ما میرسه که ببین تو انتخاب کردی کار خودت بود من بودم این کارو کردم آره من انتخاب کردم در صورتی که نه انتخاب سلول‌های پایینیه حالا اگر بخوایم اسم مقالات این فرد هم این است مقاله‌ای هستکنتربری لیکساید هزار و هشت جام دوناییفتسی خب این که این فشار بده شاید این به سیستم موتور هست یا اصلا کاملا موتور بردارین ذهنیش کنیم یعنی شما اینجا می‌شینی یه سری عدد میاد جلو می‌تونی دو کار بکنی این دوتا عددی که میاد یا باهم جمع بزنی یا تفریق کنی یعنی انتخابت این نیست که دست‌چپ فشار بدی یا دست راستو فشار بده انتخابتون هست بالا که حروف میاد بگو کی به این نتیجه رسید که الان می‌خوام جمع بکنم این این اعدادی که داره میاد جلو چشمت سیزده یک هیچ فرقی نداره پس فقط انتخاب موتور نیست هرگونه فعالیت ذهنی مثل این که چهار تا هشت ثانیه قبل مغزیک تغییراتی پیدا می‌کنه و بعد شما احساس آگاه می‌کنید که الان انتخاب کردم یعنی مثل اینکه عقبی از دنیا بابا قبلا تصمیم برات گرفتن بهت گفتم که چطور انتخاب کنم این جمله رو یه لحظه تو ذهنتون نگه دارید قبلا تصمیم برات گرفتن خودت خیال می‌کنی بریم یه ذره فکر کنیم اینو نگه می‌داریم اگر یادداشت کنید نمی‌خوام متلک سیاسی بگم قبلا تصمیم برات گرفتم خیال می‌کنی الان خودت داری انتخاب میکنی قبلا انتخاب کردن مغزت انتخاب کرد این به یک رویکردی می‌رسه که در واقع پتانسیلبرا راجع این امروز صحبت خواهم کرد مخصوص صحبت خواهم کرد که یک جهت از فیلسوفان دارن به این نتیجه می‌رسند که کنترل جهان یعنی انسان به مرحله‌ای می‌رسه که در واقع پدیده‌ای در او شکل می‌گیره به نام الکرمانی همین امروز بیشتر صحبت کنیم و در واقع اون چیزی که هست اینه که در همین آزمایش اونم متوجه شد که چپ یا راست می‌خوای انتخاب کنی بازم ماشین چهار تا هشت ثانیه قبل میدونه این که میخوای تفریق کنی یا جمع کنی اگه اینجوری هست چگونه است پس ببینید نوروساینس جدید اون چند نفر این رو به ما میگن اینه که ما یه انتخاب داریم و به صورت درونی این حس رو داریم که این کار خودمون بود من بودم این کار رو انجام دادم خیلی بها نداره توش خطا زیاده دانیل وگنر اینو میگه چه از نظر زمانی چه از نظر انتصاب مالکیت یعنی من خیال می‌کنم کار خودم بود یکی دیگه بوده و برعکس . چون توی اون فصل که من براتون گذاشتم دیدید که وقتی یه نعلبکی حرکت می‌کنه چون دو نفر با هم اینو حرکت میدن هر کسی فکر می‌کنه یکی دیگه‌ای داره اونو حرکت میده یا یک روحی از بیرون داره اینو حرکت میده در صورتی که خودش داره حرکت میده.و این آزمایش‌های لیبت و جان درنهایت هم همین مطلب رو داره تکرار میکنه. در فصل یازدهم میگه یکی از چالش‌های ماست ما باید این رو توضیح بدیم اگر مغز مقدم بر خود آگاه ماست فعل و انفعالات شیمیایی و تکلیف زودتر از اونی که ما انتخاب کنیم گرفته میشه پس آنچه که ما به عنوان انتخاب حساب می‌کنیم یک رونوشته شما می‌دونید رونوشت ابلاغیه و شما نیستید که ابلاغ می‌کنید به شما ابلاغ می‌شه با این مساله‌ی دیگه سه مساله ی دیگه رر هم مطرح می‌کنن پس این رو هم تو لیستمون می‌نویسیم به نظر من اجازه بفرمایید این کارهای بنجامین لیبت قشنگه فراموش نکنید اینا می‌تونه خطا باشه می‌تونه بعدا یه مکانیزمی کشف بشه که اا حواسمون به این نکته نبود مثلا این تاخیر مال اینه یا این تصویرسازی مال اینه چراکه اعتراضاتی هم بهش شده گاهی اوقات ممکنه اصلا این تمرکز و توجه برانگیختگیه طرف چون برانگیخته شده احساس کرده من الان دوست دارم این کارو بکنم ولی در عمل مضاف بر این که اون وتوینگ توش هست اون وتو تو ذهنتون باشه اونو هنوز نتونستن حلش کنن خب عجیبه تصمیم یکی دیگه میگیره شما می‌تونید قیچی کنی اونی که میتونه قیچی کنه قبلش دیگه BP ‌یا readiness potential (RP) آمادگی نداره اما کاروس‌ها سه تا مطلب دیگه رو مطرح می‌کنن میگن ببین داستان بنجامین لیبت خیلی پررنگ شده ولی اساس نظریه‌ی آزادی و اراده روی اون نیست و روی یه چیز دیگه است سه تا مطلب را نام می‌بریم Automaticity میشه رفتار خودکار موقعیت‌گرایی و ناخودآگاه انطباقی پس این سه تا رو هم اگر دوست دارید یادداشت کنید منتقدان اراده‌ی آزاد به این سه تا بیشتر می‌نازند میگن اونی که شما گفتید اون بذار کنار بنجامین لیبت قشنگه شیکه لوکسه دهن پرکنه همه ی این اصطلاحا رو شما بری اینور اونور بگی پتانسیل آمادگی در نوار مغز و اون اصل برهان ما نیست برهان ما یه چیز دیگست خودکار بودن موقعیتی بودن و ناخودآگاه ارتباط من بخام اینا رو توضیح بدم هر کدومش ساعت‌ها بحثه اتوماتیسم همون کارهای جانبار قبل از آنکه بدانیم کتابی خدمتتون معرفی کردم و یه سری مقاله گذاشتم مثلا دیده بودن بسیاری از رفتار ما رو ما حواسمون نیست میشه توش تداخل کرد و خود طرف نفهمه مثلا وقتی انتخابی میخواد انجام بده کافیه قبلش یک محرک باشه ما اون مثال معروف فرهنگ در واقع آنر رو گفتیم که اصلا فایلش هست می‌تونید تو اینستاگرام ببینید که قبلش اگه طرف یه فحش شنیده باشه رفتار بعدیش کلماتی که به کار می‌بره متفاوت میشه بدون این که خود بدانند پس اتوماتیسم اساسش اینکه میگه روانشناسی اجتماعی یه کشف مهم کرد بدون این که خودت بفهمی می‌تونن انتخابتو دستکاری کنند همون جمله‌ای که چند دقیقه پیشم گفتم بدون آن که خودت بفهمی می‌توانند انتخاب شما را دستکاری کنند و خودت اصلا هیچ حقوقی نداری انتخاب صددرصد نیست ها نمی‌تونن وادار به هر کاری بکنن ولی اگر قراره مثلا پنجاه درصد یه انتخابی داشته باشی هفتاد درصده من چند تا بحث داشتم توی اینستاگرام رو همین که دیده یودن یه سری کاغذ و اشغال رو زمین انداختن می‌دیدیم میزان اشغال ریختن افراد افزایش پیدا میکرد همینی که می‌دیدی شعارهای خاصی روی دیوار نوشته بودن قانون شکنی طرف تو رانندگی افزایش پیدا میکرد پس این میگه بسیاری از رفتار ما از بیرون تحت تاثیر ولی ما خیال می‌کنیم حاکم مطلق هستیم اون اصطلاحی که فروید به کار می‌بره ما فکر می‌کنیم در این خانه صاحبخانه‌ایم در صورتی که تصمیمات جای دیگه گرفته میشه پس این شد شبهه دیگه اون مبحث از اورشلیم تا پری‌ها را ببینید همون سامری نیکوکار براتون گفتم که خیلی از رفتار ما وابسته به موقعیته ولی ما فکر می‌کنیم برخاسته از درون ماست مثالی رو دیدیم که گفتیم به سان همون سامری نیکوکار یه مبحث هست یه فایل کوتاه حتما اون رو گوش بدید اون از شاهکارهای روانشناسی کلاسیک هست که افراد وقتی از یک اداره داشتن به یک اداره‌ی دیگه می‌رفتن خواسته بودن ببینن کی میاد به اون کسی که سر راه هست اون بی‌خانمان سر راه کمک کنه دیده بودن بیشترین متغیری که مشخص می‌کنه اون افتاده‌ی دم در کمک می‌کنند و بهش خیرات میرسونن شخصیت افراد نیست باورهاشون نیست درسی که چند دقیقه قبل گرفتن نیست صرفا اینه که چقدر عجله دارن یعنی این که شما می‌بینی من حتی میان گاز می‌دن از کنار یه ماشینی که مثلا یک آقای مسنی که ماشینش پنچر کرده کمک نمی‌کنند بیشترین عاملی که دیکته میکنه کی ترمز می‌کنه بیاد کمک کنه در مقابل اینکه کی گاز می‌ده رد میشه نه بدجنس بودن نه تنبل بودن تو عجله بودن اون کسی که کمتر عجله داره احتمالش بیشتره این خیلی بیشتر پیش‌بینی می‌کنه تا تستهای شخصیتی این شد مقوله‌ی مشهور در واقع از اورشلیم تا علیها که شروع فرایندی بود که در روانشناسی اجتماعی داره یعنی پیام ساده‌ش اینه رفتار ما را بیش از آن که خیال کنی محیط ما دیکته می‌کند ولی خودت خیال می‌کنی خودت بودی حالا این محیط همه چی هست محیط اطراف تو یه حرفی که دیگران می‌زنن کلام دیگران هست جالبه تو فصل هفتم هم جسی پنس اگزیستانسیالیست‌های نسل دوم به این قضیه متوجه بودند بخصوص سیموندومونی رو نام میبره میگه اون از پدیده‌ای نام می‌بردند به نام دیمنشن رسوب اون رسوباتی که ما از قبل داریم خودمون حواسمون نیست ولی اونا دیکته میکنن انتخاب ما رو نه اون لحظه که من الان آزادم اینو انتخاب کنم یا اینو از اون پشت این اتفاق رو داره خب این فصل یازده بود که این اعتراض‌ها را مطرح کرد و بیان مساله کرد وقت ما داره خیلی سریع میگذره و یه مقدار تندتر دیگه چه چیزهایی هست خب تا اینجای کار به نظر میاد خلاصه‌ای که ما داریم اینه که بسیاری از انتخاب‌های ما از بیرون صورت می‌گیره بسیاری از انتخاب‌های ما از بیولوژی مغز ما انتخاب میشه ولی اون وتو بنجامین لیبت که جان دین هاینس مونده بود هم هنوز هست یعنی گیره اونجاست من یه مبحثی رو خدمتتون مطرح کردم یه مبحث که دو تا عکس بود ایشمن رو مقایسه کرده بودیم با اشتوفنبر بر اساس موقعیت گرایی بر اساس شرایط حرکت می‌کردولی اشتوفن برگ یک استثناست . سوالی که این‌هایی که اراده‌ی آزاد رو مطرح می‌کنن اینه اون استثنا چجوری ایجاد میشه آیا اون استثنا هم خود محصول عوامل محیطی و ناخودآگاه و ناشناخته‌ی بیرونیست یا در لحظه‌ی نهایی در اون لحظه‌ای که همه‌ی سهم این عناصرو بذار کنار اونگونه که نادلر میگه ، میگه تهدید عاملیت تحلیل رونده یعنی دیگه همه‌ی اختیارات من رفت این که گفتیم محیط این که گفتی ژنتیک این که گفتی پیام‌های پنهان محیط آیا در لحظه‌ی آخر اون وتو کردن کاملا دست خودمونه آیا دویست هزارم ثانیه مونده می‌تونی یه لحظه عوض شی و جلو گیری اینجا به نظر میاد بیشتر افرادی که دارن بحث می‌کنن بحثشو به اینجا والا اون حالت ساده‌لوحانه ما یک حالت دترمینیسم ساده‌لوحانه داریم باید بگم جسارتا کریک پیرو بمونه یک برنده جایزه نوبل است کاشف DNA است خیلی کودکانه نگاه می‌کنه و اینجور میگه، میگه شما خیال می‌کنی تصمیمات و می‌تونی بگیری شما خیال می‌کنی قدرت اراده داری نه نداری همه‌ی اینا برمی‌گرده به ژنتیک شما نه اونایی که این مسیله رو مطرح می‌کنن اینقدر ساده نیستند این نیست که میگن که ببین من الان میخام اینکارو بکنم ولی نمیشه چون مغز من یه چیز دیگه دستور میده میگن این که الان به این نتیجه رسیدی این کار را بکنی و احساس میکنی که حاکم هستی احساس می‌کنی انتخاب دست خودته از عناصر پنهان پشت سری میاد و در واقع دترمینستیک یعنی جبرگونه‌است پس می‌دونم یه مقدار شاید براتون پیچیده باشه برای خود منم هست ولی بذارید آروم آروم بریم جلو ببینیم به چه جمع‌بندی می‌تونیم برسیم خب پس تا اینجای کار ما دیدیم این شبهه ها مطرح شد که هنوز سر اون دو راهی هست اون وتو هست آیا می‌تونیم اونایی که میگن این وتویه میاد اینجوری میگن ، میگن اون وتوهه میتونه برگرده رو مغزمون اثر بزاره . قبل از اینکه بحث رو ادامه بدم شاید بد نباشه با چند تا اصطلاح آشنا بشیم این اصطلاحات رو هم دوست داشتید یادداشت بکنید من توی قسمت کامنت‌ها گذاشتم خواهم گذاشت لیبرتاریانیسم این رو میگه ، میگه که انسان آزاد است و جهان بیرون جبری نیست چون می‌دونید ایراد اصلی که به اراده ی آزاد گرفته میشه دترمینیسم میگن مگه هر چیزی نیست یک علت داره و اون علت خب علت دیگه داره اگر شما اراده‌ی انسان را هم جزیی از جهان بدونید پس علت دارد پس دقت بفرمایید اونایی که منتقدین اراده‌ ی ازاد هستن این نیست که بگن تو دلت یه چیزی می‌خواد بد نمی‌تونین نمیگه، میگه اون چیزی که تو دلت می‌خواد دست خودت نیست جای دیگه بهت القا شده و خیال می‌کنی خودم می‌خوام به این افراد میگن فریول استولز ، یک اصطلاح دیگه هم یادگرفتم فریول… این رو میگن که بسیاری از چیزهایی که ما فکر می‌کنیم اراده‌ی آزاد نیست و ما خیال می‌کنیم اراده‌ای بخش عمده یا تمام بین بخش عمده و تمام یه مرز باریک هست ولی بعضیا رد میشن بعضیا رد نمیشن مثلا دانیل شما وتو رو دارید ولی بعضیا مثل گروس اینجا ازش نام بردیم رد میشن میگه نخیر تماما مقوله نمیتونی ازش رد شی اون لحظه‌ی آخر خودش یک عوامل داره در لیبرتینلیبرتین نداردو هاردتنرهاردتنر میگه جهان بیرون جبری و دترمینستیک و اراده‌ی انسان هم جزیی از اونه و اراده ی انسان هم جزیی از اونه . اصطلاح دیگری داریم ساخت دترمینزم نرم ولی اراده ی انسان در لحظات و بزنگاه‌های خاص می‌تونه انتخاب کنه اون وتو رو . باز یه اصطلاح دیگه هست هارداینکا… که افراطی ترینشه میگه جهان بیرون چه دتمنستیک باشه چه نباشه چون یه عده مطرح می‌کنن که ما چیزی داریم به نام فیزیک کوانتوم اصل عدم قطعیت هایزنبرگ جهان بیرون دترمینستیک نیست جهان بیرون جبرگونه نیست میگه جهان بیرون چه جبرگونه باشه چه جبرگونه نباشه شما اراده‌ی آزاد ندارید چون اگرم اراده جبرگونه نباشه بازم انتخاب شما شانسه بزا دست خودت نیست یه دفعه میاد یه دفه نمیاد . پس این چند اصطلاحیست که ما یاد گرفتیم ——————————— میاد البته بقیه‌ی این مطلب رو من وصل خواهم کرد به چند کتاب دیگه یه ذره شاید بگیم حالا داره بازارگرمی می‌کنه برای لایواش که ناتمام بمونه که ادامه‌ش رو تو بحث‌های دیگه تا اینجای کار ممکنه بعضیا بگن نفهمیدیم به نفع اینوره به نفع اونوره یا خود شما از من سوال می‌کنن که مثلا خود شما…………………………. یه چند تا پژوهش دیگه نگاه کنی فصل پونزده توماس نادر نوشته چیزی که در آورده اینه عجیبه در عمل وقتی اومدن اعتقاد به اراده‌ی آزاد رو دامن زدن یا انکارکردن اضطراب وجودی افراد تغییر نکرد پس این داستان ببین اگه من به این نتیجه برسم من برجهان مسلط نیستم اگه من به جهان برسم که اراده دست من نیست و همه چیز از قبل تعیین شده از بیرون تعیین شده و من دچار اضطراب میشم دچار وحشت می‌شم تجربتن اینگونه نیست. فصل پونزده بحث قشنگی رو مطرح می‌کنه یومتی فریمانگلستان اضطراب وجود، پس یه خبر خوب اینه که ای وای من رفتم یه جا خوندم که اضطراب گفتن روانیست —– من دیگه چرا تلاش کنم من دیگه چرا حرکت کنم وقتی که این چیزا توسط مغز منه و من نمی‌دونم این تصمیم از کجا میاد من برای چی دیگه سعی کنم در تجربه دیدن خیلی این اتفاق نیفتاد فصل سیزده ، فصل سیزده رو بعدش بخونید این یه بحثیه که من اجازه می‌خوام اینو مستقل یه روز دیگه مطرح کنم فری….. آدریان کیه یک کتابی داره به نام سایکوپایرت حسابش این ببینید تیتر نگاه کنید فریتاتا شک به اراده‌ی آزاد ،آزادی و رفتار مجرمانه این بحث رو باز می‌کنه یه بحث اصلا خودش یه داستان جداست که ببین مجرم کجاست؟ بیمار کجاست چقدر این روزهای اخیر مااین داشتیم مثلا یک مورد قتلی که اتفاق افتاده بود پدر فرزندش کشته بود این به نظر شما بیماره یا مجرم و این سوال خیلی مطرح می‌کنه این به کارای شخصی منم برمیگرده از یه طرف برای اعتیاد هستم از یه جهت که مسولیت فرعی به من دادن مسولیت بخش قضایی بیمارستان روزبه رو دادن افرادی را قوه قضاییه می‌فرسته مجرمینی هستند که این مریضه یا مجرم این رو به بحث گذاشته و اجازه می‌خوام که اینو من یه جای دیگه جداگانه مطرح کنم که کجا میگیم یارو بیمار کجا می‌گیم مجرم که به نظر میاد به سرنوشت اراده‌ی آزاد برمی‌گرده اگر شما چاقو را با اراده میتونستی چاقو نزنی پس زدی پس مجرمی ولی اگر مجبور بود زدی پس بیماری . این تقریبا تعریف جرم و بیماری از نظر قانونی و حقوقیست. لیگاندی در واقع جنون قانونی آدریان رن میگه نه خیر اگر شما این یافته‌های نواگزیستانسیالیستی رو نگاه کنید یکی از تبعات اون اینه که مرز این دو تا برداشته میشه ادریان رن مدینه ی فاضله‌ای تجسم می‌کند حالا دوستان شما فکر کنید آیا این مدینه‌ی فاضله است یا یه چیز ترسناک ،که میگه در نهایت قوه‌ی قضاییه در علوم اعصاب ادغام خواهد شد و چیز به نام مجرم نخواهیم داشت هر آنچه داریم اختلال روانیست. مجرمین هم در واقع همین تغییرات رو دارن چون ببین بحث جدا کردن اینها به این برمی‌گشتند. میگفتن بیماران روانپزشکی که معاف از مجازات میشن اینا دست خودشون نیست ولی مجرم دست خودش پس چشمش کور باید مجازات بشه .آدریانو و گروه دیگه به ترتیب از همین افراد دیگه این اشاره رو می‌کنن که نه خیر این‌گونه نیست اونا هم مثل یعنی همونقدری که بیمار روانپزشکی مسیول اعمال خویش مجرمین مسوول اعمال خویشن.اینجا بحث یه ذره ترسناک میشه می‌دونم الان اولین چیزی که به ذهنتون همه دیگه بریم دزدی کنیم بگیم دست خودمون نیست بریم چاقو بزنیم به این و اون بگیم دست خودمون نیست اگر شما داری میگی موقعیت‌گراییه اگه داری میگی برمی‌گرده به اتوماتیزم اگه داری میگی برمی‌گرده به مقوله‌ی ژنتیک برمیگرده به تغییرات مغزی پس دیگه من دست خودم نیست خواهیم دید که گفتیم بحث ما کامپلکس داستان راحت نیست نخیر اون آدما اینقدرم ساده لوح نیستن دارن مفاهیم رو تغییرمیدن و تبدیل میشه به عناصر دیگری مثل پیشگیری مداخله و تغییر رفتار ولی همه‌ی اون‌ها باز هدفش جلوگیری از انجام اون فعل هستش اجازه بدید فصل سیزده رو من به صورت گسترش یافته هنگامی که چند کتاب دیگر رو خدمتتون معرفی می‌کنم در اینستاگرام ،کتابی هست که احتمالا دو سه هفته‌ی آینده معرفی خواهم کرد این تموم کردم خلاصش آمادست ——– یعنی شک به اراده‌ی آزاد در قانون و جامعه چلنجی چالشی با عدالت تلافی‌جویانه عدالت تلافی جویانه یعنی مجازات . معتقدند در اون مدینه فاضله‌ای که بعدا بشر خواهد ساخت دیگر کسی رو مجازات نمیکنن با مکانیزم‌های روانی رفتارش را به گونه‌ای تغییر می‌دهید که دیگه جرم مرتکب نشه آیا این شدنیست آیا این خوش‌خیالی آیا بازارگرمی نوروسانیستونی اجازه بدید این بحث رو به جلسات دیگه منتقل کنیم باز در کتاب یک مفهوم دیگه مطرح میشه هاردراک اقبال سخت یکی دیگه از اون اصطلاحات چندگانه‌است که می‌خوام بنویسید چون ببین من هر چی فکر کردم مقوله‌ی جبر و اختیار رو چجوری تو چند جلسه تدریس کنم به ذهنم رسید که اولش باید چندتا اصطلاح کم‌کم یادبگیریم به عمق بدیم و بعد با اینا شروع کنیم تو جلساتی که میریم جلوتر عمقی‌تر استفاده کنیم هاردراک چی میگه بزار کنار سیچواندر بذار کنار اون چه که شما هستی بخش زیادیش به بخت و اقبال شما برمی‌گرده تو کدام خانواده به دنیا آمد کدام کشور به دنیا اومد تو کدام زمان به دنیا اومد تو چه شغلی گیر کرد تو کدوم محله به دنیااومد و شواهد بسیار زیادی نشون میده که اینا چقد تو سرنوشت ما موثرند باز کتاب برای خواندن اینم دارم خلاصه‌شو تموم می‌کنم هاردلای دوهزار و یازده اینا رو توی اون قسمت کامنت‌ها می‌نویسم و باز کتاب دیگری بروساردرابرت انتشارات ام آی تی 2015 اساس اینا اینه میگه ببین قسمت زیادی از کارهایی که تو می‌کنی قسمت زیادی از دستاوردها چه مثبت چه منفی از حوزه‌ی تلاش خود وارد بوداون بحثای قبلی یادتونه کتاب شانس یا اقبال و موفقیت که گفتیم خیلیاش از محیط مابیرونه این‌ها رو ما چگونه میتونیم توضیح بدیم بهش میگن مفهوم هاردراک یعنی ببین اگر شما مثلا دستاوردات این قده محصول فرایندهای محیطی ژنتیکی کشوری که به دنیا اومدی به وضعیت خانوادگی دریافت‌های کودکی و همه‌ی اینها بخش خیلی کمی رو خودت ساختی که مثبت شدن و اشاره کردیم که این هاردک طرفداران جدی تو اقتصاد روانشناسی پس یک مفهوم دیگه شما باز یه مفهوم دیگه داریم جاسترزبسکا هسته هم برخواهدگشت براتون جاستینین با گرازیانی گفته به بخشی از اراده‌ی آزاد متردروس ارشنگ بین اینهاست مال 2021 خیلی روان نوشته اونا به این اشاره می‌کنن که جاستین چی یعنی هر کی هر چی گیرش میاد بالاخره سهم داشته لایقشه دیگه یعنی اگر شما به یه جایی رسیدی حقت بوده اگر به یه جایی نرسیدیم بازم حقی بوده خودت تلاش نکردی جون نکندی چشمت کور ببخشید اینجور تند میگم می‌خواستی تلاش کنی و از اونور اونیم که رسیده نوش جونش ولی هر چی میرن جلوتر انسان گراها اگزیستانسیالیست‌ها دارن به این قضیه شک میکنن که اینجوریم نیست خیلی از ادما تو یک محیط بد به دنیا میان براشون همینجوری میاد دیگه خانواده‌ی خوب محیط خوب شرایط خوب و این هاردراک رو میسازه پس اگر انسان‌ها سزاوار آنچه که دارن هستند این یک بحث جدیه خب پس ببینیم چند تا اصطلاح رو ما داریم مطرح می‌کنیم هاردراک هست مساله‌ی وتوینگ است تهدید عاملیت رونده هست و چند اصطلاح دیگه که خدمتتون گفتم باز یه اصطلاح دیگه هم بدونید بد نیست میگم راه دیگه‌ای به ذهنم نمیرسه این بحث رو عمیقش کنم ببخشید کاکتو پاین میگه ببین شما اینو به صورت تجربی متوجه شدن میگن شما این حس می‌کنی که فلانی تقصیر خودش بود پس به خشم پیدا میکنی یا این که میگی بابا طفلکی تقصیر نداشت بهش ترحم پیدا میکنی فلانی مثلا این چاقو زده این دست خودش نیست معنی نداره اون موقع شروع می‌کنه دیگه همه میگن پس ببخشیدش —– تجربی اینو درآوردن که وقتی شما به یک نفر خشم داری اون موقع تصمیم می‌گیری که دست خودش بوده یا نبوده برعکس یعنی اینگونه نیست که بشینی فکر کنی ببین این آدمی که این بدی رو به من کرده این انتخاب خودش بوده یا جبر بوده اگر انتخاب خودش بوده پس کینه بگیرم عصبانی میشم اگر حس کردم که نه بیچاره واقعا این تقصیر نداشته این دست خودش نبوده پس بهش خشم نمی‌گیرم دیدن کاملا برعکسه یعنی اول شما خشم و کینه و اینا پیدا می‌کنیم بعد میای توجیه می‌کنی که دست خودش بوده یا نبوده و نه تنها توجیه می‌کنه بلکه حتی بعضی توجیهات کودکانه میشه مفهوم پی بک گه جان باراش میگه وقتی یکی به یه حیوانی بدی می‌کنه اونم برمی‌گرده گربه رو دیدین قشنگ کشیده زدنش به یکی دیگه اون به اونی که بهش بدی کرده نزده به هر کی گیرش بیاد می‌کنه ضربه رو به هر کی بخواد میزنه یعنی اینجوری نیست که دقیقا کینه باشه به نظر میاد یه چیز سیاله توش بخت و اقبال وجود داره من از شما بدم میاد پس معتقدم شما همه‌ی کارایی که کردی عمدی بوده و از یکی بدم نمیاد به این نتیجه رسیدم این تقصیر نداشته این اطلاع نداشته این چه می‌دونست این چه تقصیری داره این از محیط بد داره میاد این بیچاره از خانواده مشکل داره می‌فهمم از فهمیدن انسان‌ها با خشم گرفتن و انتقام گرفتن اولیست یعنی شما خشم داری میخای یا اینکه نه می‌خوای ببخشیش میگه نه بابا این طفلکی هم گناه داره خب اینم یک شبهه دیگه ایجاد می‌کنه پس میگن تلاش کنید انسان‌ها رو درک کنید نخیر اونوریه تلاش کنید انسانها رو ببخشید تا بتونید درکشون کنید ب—اول شما جرم رو تایید می‌کنید بعد شواهد می‌چینیم اول معتقدی یکی تقصیر خودشه باز در فصل دیگر کتاب این به وضوح نشون داده یک فصلی هست که در واقع بحث می‌کنه که دادستان‌ها و وکیل مدافع اومدن از شرایط استفاده کردند که جرم را تقلیل بدن دست خودش نبود انتخاب خودش نبوده بفهمیمش دیدن نخیر این خیلی اثر نداره اونوری اثر می‌کنه وقتی هییت منصفه از یکی بدش میاد و به این نتیجه میرسه این میرسه که پس خودش بوده و وقتی که حس می‌کنه نه این مجرم نیست یه جوری جرمش بخشودنیه به این نتیجه میرسه که نه دست خودش نبوده یعنی مسیر رو بررسی کردن خیلی اون طرف خب پس تا اینجای کار ببینید چندتا مبحث داره مطرح میشه و ما باید این‌ها رو عمقی‌تر بهش نگاه بکنیم خب خدمتتون اگه بخوام بازم مطلب رو بگم باز یه بحث دیگه هست که اون هم باز یه ذره زخمیش کنم به قول معروف همونی که بهتون گفتم لیبرتینلیبرتین پالیزاندهستان اون اینگونه میگه خوب دقت کنید و حتی جالب جهت‌گیری سیاسی افراد هم هست مثلا اشارات کردن از افرادی که وابسته به محافظه‌کاران در آمریکا هستن اونایی که دست راستی هستن جملات شون اینه مجرمین رو درک نکنید مجازات کنید جامعه‌ی ما نیاز به فهمیدن مجرمین ندارد نیاز به مجازات دارد مثلا کتی آوردن از جاماست نخست وزیر گفت هی سعی میکنی افراد مجرم رو بفهمی فهمیدن نداره باید مجازاتشان کنیم یا شهردار مشهور و دست راستی نیویورک میگفت همش میگن اینارو درک کنید اینا به درک شدن نیاز ندارن اینا به مجازات شدن نیاز دارن رویکرد سمت راستی می‌بریم رویکرد طرف مقابل اونا چی هستن و حالا می‌خوان بحث بذارم جلسات بعد شما فکر کنید کدومش انسانی‌تر و در عین حال کدومش ترسناک‌تره اکو جان میجر اونا به اراده آزاد معتقدند و معتقد هستند که شما انتخاب دارید و اگر کار بدی کردی حقته مجازات بشی به مفهوم جاستت در مقابل فریبل کاکتی به چی معتقدند ، معتقد به لیبرتارین پاترنالیسم است پاترنالیسم یعنی چی پدرسالاری پدر مثلا پدری که به بچش میگه سیگار نکش حق نداری بری بیرون بشین تو خونه یعنی کنترل بیرونی می‌کنی لیبرتارین یعنی چی یعنی انتخاب دست خودت این جمله یا این لغت یک لغت نشدنیه شترگاوپلنگه یعنی من به صورتی شما رو کنترل پدر گونه می‌کنم که شما خیال کنی آزادی آیا جامعه‌ی اینده این گونه خواهد بود آیا وقتی نرساندسه با قوه‌ی قضاییه تلفیق بشن بشر به لیبرتارین که سانتاماریاس متفکر سیاسی اجتماعی آمریکایی میگه اینم بهتون بگم کاسانو دولت بایدن مقام بالایی داره هم خودش هم خانمش سامانتاپاول در سازمان ملل بود الانم از مشاورین ارشد بایدن هست یعنی ببین جهان سیاسی هم اینجوری داره ساخته میشه یه طرفه جهانی داریم که خواهد گفت اراده‌ی آزاد وجود داره اصلا محدودیتی توش نیست هر کاری کردیم مجازات بکنیم باید پاسخگو باشیم هر جا رسیدی حقته و هر چی گیرت اومده چه خوب در مقابل ما دیدگاه دیگه‌ای داریم که اوناجامعه رو چه جوری کنترل خواهند کرد این جمله‌ای که من میدونم وقتی شما اسکپتیک باشه واقعا یه سوال قشنگیه که من پاشم برم به اینو اون چاقو بزنم باید بگم دست خودم نیست خب درست می‌گن دیگه اونا می‌گن جامعه‌ی شما را به گونه‌ای کنترل خواهد کرد که خود نفهمی حالا در کدام جامعه‌ی زیستن جذاب‌تره دوست دارید تو کدوم زنده باشی اونجا شما فکر می‌کنی هر تصمیمی گرفتی انتخاب خودت بوده در صورتی که برات انتخاب کردن توی اون یکی جامعه دارن حرف زور میزنن آقا من تقصیری ندارم من تو محله‌ی بد به دنیا اومدم تو خانواده بد به دنیا اومدم کودکی بد داشتم خب من چیکار کنم من نتونستم یه آدم مثبت جامعه باشم چرا همش منو مجازات میکنین چرا همش منو سرزنش می‌کنید حالا بشر به کدام سو خواهد رفت این توی کتاب نورواگزیسترونالیست خیلی مطرحه آیا ما باید به سمت بازگشت مفهوم اراده‌ اون گونه که دانیل دنت میگه کاربردیه کارکرد داره باید بپذیریم یه جایی به طرف بگیم ببین انتخاب خودت و خودت باید پاش وایسی مسوول اعمال خویش هستی more on… مسولییت اخلاقی ، اما اون طرف منتقدان اراده‌ی آزاد فریول میگن به جامعه‌ای قدم خواهیم گذاشت که نمیدونیم کی پنجاه سال دیگه دویست سال دیگه که می‌پذیریم انسان‌ها اراده‌ی آزاد ندارند پس دیگران براشون تصمیم می‌گیرند ولی تصمیم به گونه‌ایست که خود فرد خیال می‌کند آزاد است و داردخودش تصمیم میگیرد—– باد هوا حرف نمی‌زند دوستان شاهد رو می‌کنم مثلا اومدن دیدن اره گذاشتن چند تا لامپ چندتا نورافکن سرقت رو سی درصد کم کرد اینکه یه لحظه قبل از اینکه افراد وارد استادیوم بشن مثلا این پیام رو بهشون بدن یا این کار رو باهاشون بکنن بیست درصد از نزاع‌ها کم شده من مثالهایی براتون زدم که دیدید مثلا از قسمت first class وارد هواپیما بشی یا از قسمت اکونومی وارد هواپیما بشی مشاجرات گاهی اوقات تا پنج تا ده برابر فرق می‌کنه پس می‌خوان مشاجره کم کنن یه کاری میکنن شما قسمت first class رو نبینی قسمت bussines class رو نبینی و خودتون خیال می‌کنید من هر موقع بخام عصبانی میشم ولی غافل از این که برات یه جور سناریو رو چیدن در کدام جامعه دوست داریم زندگی کنیم و این مقوله‌ایست که اگزیستانسیالیسم مطرح می‌کنه و این در کتاب هست ما آیا در انتخاب‌های خود ازادیم ایا انتخاب‌های ما رو جوری می‌چینن که خوشمون بیاد آیا اون وتینگ پابرجاست راجب وتویینگ اجازه بدید یه جلسه‌ی خاص بزارم و میخام به فروید و کیس شاهکار اون دوران برگردم خواهش می‌کنم اون جلسه رو حتما دنبال کنید لابه‌لای این جلسات دقت کنید وقتی شما بحث رو می‌خوام اینجوری شروع کنم یک فعل ناشایست اخلاقی رو مسبینید چی باعث میشه انجام ندید مثلا مثال براتون بزنم در جامعه‌ی ما دوتا ما فعل داریم که از نظر شرعی حرام است از نظر اخلاقی و سنتی مردم خوششون نمیاد خب یکی سرقت مثال می‌زنم یکی مثلا خوردن گوشت سگ آیا امتناع ما از خوردن سگ مثل امتناع ما از سرقته در عنصر امتناع ما خوردن از گوشت سگ چندش وجود داره یعنی دلیلش این نیست که مردم میگن ببینید زشته غیرقانونی نه بابا غیرشرعیه خیلی از مردم نمی‌خورن چون میگن چندشه اون اق زدن چیه اون کانرسندرا مغزه پردازش ناخوداگاه اون فعل اخلاقی چیه من اومدم پول بردارم یه لحظه فکر کردم نه درست نیست مغازه‌دار بهم یاد داده بود داشتم می‌رفتم یه لحظه تو همون دویست هزارم ثانیه وتو کردم پول و پس دادم کنترل اونه یا این مثالهای دیگه میشه زد و همینجور مثالا ادامه پیدا می‌کنه این رو اجازه بدید یه جلسه جدا میزارم که به این جلسات وصل بشه خب جلسمون خیلی طولانی شد اجازه بدید یه جمع‌بندی بکنم ولی میدونم ممکنه شما شاکی باشید بگید که هنوز جواب روشن نشده اره کتاب هم همینطور است با چه از اصطلاح آشنا شدیم نوروناتیلاییسم لیبرلیسم ارددترمنیست فریول اکزس.. ، تهدید عاملیت تقلیل رونده ،وتو کردن، بخت و اقبال سخت، و سزاوار بودن عدالت گونه وکنترل درواقع گناهکار اینا مباحثیست که کتاب دور و برمون میچرخه دانستن این‌ها ایا اضطراب ما زیاد میشه ایا مدینه‌ی فاضله‌ی ما بیشتر میشه پیام جمع‌بندی کتاب‌هایی که من نگاه کردم اینه که فریول اون شکاکیت به اراده ازاد رو به افزایشه تعداد نورون‌هایی که دارن بهش می‌پیوندند بیشترمیشه ولی این گونه باشه آیا انسان هیچ راهی اون وتویینگه به دادمون می‌رسه آیا اون لحظه‌ی آخر اینگونه خواهد گفت که ببین شما یک اقبال داری یک هاردراک داری یک شانس اقبال داری یک عوامل ناخودآگاه داری یه سری چندش هایی داری که ژنتیکی از کودکی بهت رسیده ولی در اون بزنگاه دویست هزارم ثانیه یک اراده‌ی آزاد داری می‌تونی بری این ور یا میتونی بری اونور میتونی تصمیمتو عوض کنی و اون تصمیم مثل پدیده‌ی بعدا یه چیزای دیگه می‌سازه به انتخاب‌های بزرگ زندگی منجر میشه یا همونم نه یعنی بحثی که بین نوروزانتل اینجا رسیده او بقیش که دیگه آقا مثلا شما خیال می‌کنی می‌تونی انتخاب کنی نه مغزت نمیذاره اونجوری نیست یا این که هر چی دلت می‌خواد می‌تونی انتخاب کنی انسان آزاد است هر کاری می‌خواد بکنه شما به هر چیزی می‌تونی فکر کنی و هر جا بخوای می‌تونی برسی شواهد نشون میده اینگونه نیست هنوز بحث است ولی امیدوارم تونسته باشم بحث رو به یه بزنگاه رسونده باشم یعنی اون اتفاقی که توی اون دویست هزارم ثانیه می‌افتد تو اون تایم بعضی از متفکرین یه ایده‌هایی دارند مثلا سل جان اکلیز لحظه ما قانون علیت نداریم و اون منطقه‌ی sma sub motor area, کردن اونجاست دوالیس عمل می‌کنه از قوانین فیزیک و زیست‌شناسی می‌بردشما تو اون لحظه می‌تونی عوض کنی اونجا دکارت راست میگفت دکارت یادتونه اشاره می‌کرد که این بدن ماشینه یک ماشین مثل هر دستگاه دیگه ولی یک روح داره اون محل غده‌ی پیناله محلش sma در اون لحظه هست کوانتوم نمی‌دونم اصل عدم قطعیت هایزنبرگ یک فرایند غیر ماتریالیستی که او اثر می‌کنه و هدایت رو می‌تونه وتو بکنه این می‌شه در واقع سافت یا اون طرف است نه اون دویست ثانیه آخرم خودش تو دلش یه تعداد زیادی از همین فرایندهاست اونم این دیگه میشه هاردتو از بحث به اینجا رسید و ما می‌خوایم بین این دو تا باشه و بعد اینم بهتون بگم که این مطلقا از زیبایی انسان نمیکاهه تجربتا دیدیم احساس سرگشتگی و اضطراب وجودی رو زیاد نمی‌کنه فقط آدم رو به تامل وا می‌داره که اون لحظه‌ی دویست هزارم ثانیه چه اتفاقی میفته که من می‌تونم بدون این که پتانسیل آمادگی در من ظاهر بشه یه دفعه تصمیم و عوض کنم آیا اون یه قسمتی که ما هنوز نشناختیم . اجازه بدید من این بحث ر اینجا ناتمام بذارم به بخش‌هایی از این کتاب دوباره برمیگردیم . ولی این چند تا کتابی هم که خدمتتون معرفی کردم اونها رو هم بیشتر مرور خواهم کرد منتها سعی می‌کنم لابه‌لای کتابای دیگه باشه که بحث خیلی خشک نشه بعضیا ممکنه از این بحث‌ها خسته بشن ولی امیدوارم تو دو یا سه جلسه دیگه این تمومش کنم مساله‌ی فروید و کیس دورا رو مطرح خواهم کرد که ببینید اون خیلی قشنگه اون داستانی که من خدمتتون داشتم می‌گفتم سه چیز رو مطرح کردن اتوماتیسم موقعیت‌گرایی و درواقع اینو میخواد بگه که یه بخشیش ناخودآگاه میشه کنترل و تو یکی از فصل‌های کتاب یه جای خیلی قشنگ میگه میگه هر چقدر از سهم این آدمک تعیین‌کننده کاسته میشه اون مقداری که می‌مونه خب ارزشش می‌ره بالا دیگه مگه اینجوری نیست شما فکر کن سهام یک شرکت مثلا سوخت بشه اون مقداری که دست یه عده اسکناسهای نادری یا سکه‌های نادر یک تعداد زیادی از بین بره اونایی که میمونه ارزشش بالاتر میره دیگه پس اگر ما به سمت اتوماتیسم کنترل ناخودآگاه موقعیت‌گرایی افراطی بنجامین لیوی مطلق جان حرکت کنیم اون وتوهه یا اون 200 هزارم ثانیه ارزشش خیلی پررنگ‌تر می‌شه چون اون یه جا می‌تونه همه چیز عوض کنه ولی آیا ما اونو داریم یا نه و راستشو بخواین خودمم هنوز دارم فکرمی‌کنم اون چیه خسته نباشید قبل از اینکه تموم شه از فرصتی استفاده کنیم دوستان عزیز خیلی ممنون از پیام‌هایی که به من می‌گید واقعا تشکر می‌کنم که قسمت کامنت‌ها چه قسمت پیام‌های خصوصی ولی واقعا شرمنده‌ی دوستان هستم وقت کم دارم و بیشتر کار را به خوندن این پس اگر نمی‌رسم جواب بدم دلخور نشید بنده رو ببخشید سعی می‌کنم هر وقت بیکارم هروقت من چندتاش و جواب بدم ولی عملا خیلیاشون نمی‌تونم این حس به شما احترام می‌ذارم ولی نمی‌رسم و نمی‌رسم جواب‌های بالینی اینا رو جواب بدم میدونم خیلی از افرادم کیسی داشته باشن دوست داشته باشن به بحث بذارن ولی متاسفانه خب تا هفته‌ی بعد شما رو به خدا می‌سپارم و اجازه بدید بحث رو دنبال خواهیم کرد یه بحث عمده این خواهد بود که مجازات تکلیفش چی میشه فرق بیمار روانی با مجرم چیه چون این بحث به اونم سرایت پیدا می‌کنه یعنی اونی که از منزل شما میاد سرقت میکنه چرا میگیم مجرم ولی اونی که میگه یه صداهایی تو سرم هست به من دستور میده من دست خودم نبود اومدم خونه‌ی شما ر آتیش زدم اون بیمار و تکلیف جامعه با اینهایی که مشکل ساز هستند چه خواهد شد آیا مجازات تبدیل به درمان خواهد شد پیشگیری خواهد شد یا اینکه نه و اون داستان فروید خدانگهدار همگی و ممنون از توجهتون. برخی اصطلاحات و اسامی و منابعی که در برنامه امشب به آنها اشاره شد: #neuronaturalism #libertarianism #hard_determinism #free_will skepticism vetoing #hard_luck #just_desert culpable control #Benjamin_Libet John Dylan Hynes #Cass_Sunstein #Daniel_Dennet Predicting free choices for abstract intentions PNAS 2013 Unconscious determinants of free decision in the human brain Nature Neuroscience 2008
Document