شماره 309: کتاب مرگهای ناامیدی

پادکست دکتر مکری
اردیبهشت 1041

شماره 309: بحثی درباره ی کتاب مرگهای ناامیدی

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 309: بحثی درباره ی کتاب مرگهای ناامیدی
Loading
/

متن پادکست

در خدمتتان هستم با یک برنامه زنده دیگر که یک کتاب را مرور کنیم و در مورد یافته های آن و همچنین افکار نویسنده اش مطالبی را خدمتتان عرض کنم . در خدمتتان هستیم با بررسی کتاب مرد های نا امیدی ( deaths despair and the future of capitaism ) که Anne case و Angus deaton نویسندگان هستند و از انتشارات Princeton است به سال ۲۰۲۰ یعنی کتاب نسبتا جدیدی است و دو سال از چاپ آن می گذرد خوشبختانه این کتاب به فارسی ترجمه شده و شما می توانید ترجمه فارسی آن را تهیه کنید ، ترجمه سرکار خانم پرناز طالبی است . من ترجمه را ندیده ام ولی امیدوارم برای شما قابل استفاده باشد و کتابی است که من توصیه می کنم که بخوانید . چرا این نویسنده را انتخاب کردم ؟ چرا نگران بعضی از تبعات آن نیستم ؟ اگر به عنوان آن را نگاه کنید می گوید مرگ های نامزدی و آینده سرمایه داری . یک مقدار ممکن است بوی سلسله کتاب هایی را دهد که ما به آنها می گوییم کتاب های doom and gloom یعنی کتاب های شوم و بد بختی . یک ژانری از کتاب است که من خواهشم این است که وقتی می خواهیم به این کتاب ها مراجعه کنید حواستان باشد که در این تله ها نیفتید . من یک فایلی دارم در همین اینستاگرام و در تلگرام و یوتیوپ است به نام من تغییر کردم یا جهان . خدمتتان اشاره کردم که این باوری که آزاد دارد روز به روز بد تر می شود و جهان دارد به سمت تباهی و انهدام می رود یک باوری است که خیلی فراگیر است ولی شواهد شناختی آن نشان می دهد که ما یک سوگیری های زیادی نسبت به این مسئله داریم به همین دلیل این ژانر فروش خوبی می کند اینکه بگوییم بشر دارد تباه می شود اخلاقیات به کل مضطهد شد ، نمیدانم روابط انسانی دیگر از آن جنبه انسانی خارج شده خوش به حال قرون گذشته هر سال که به جلو می‌رویم بدتر می شویم حالا ممکن است بعضی ها اعتراض کنند و بگویند این چند سال اخیر مسئله تحریم ، تورم و کووید ۱۹ خیلی بد بوده بله درسته ولی عرض بنده در مورد جریان کلی بشر است یعنی مثلاً هزاره دوم از هزاره اول بهتر بوده یا قرن ۲۰ از قرن ۱۹ بهتر بوده امیدواریم قرن ۲۱ در مجموع بهتر از قرن ۲۰ باشد پس این کتاب خوشبختانه به آن ژانر doom and gloom یعنی آن حالت بد بینی و اینکه شوم باشد تعلق ندارد نویسنده آن اتفاقا یک کتاب دیگر دارد به نام فرار بزرگ . این کتاب نیز به فارسی ترجمه شده است اگر بخواهم آدرس دقیق آن را خدمتتان بگویم کتاب the great escape health , wealth and the origins of inequality و در واقع به فارسی نیز ترجمه شد و مربوط به سال ۲۰۱۳ است و Angus deaton آن را نوشته است . در واقع ترجمه شده تحت عنوان سلامت ، ثروت و خواستگاه نابرابری توسط جناب آقای محمد رضا فرهادی پور و همچنین همین کتاب با عناوینی مشابه فرار بزرگ ، سلامت و ثروت و ریشه های نابرابری توسط جناب آقای محمد مهدی عسگری ده آبادی وجود دارد . کتاب جالبی است و اشاره قرار بزرگ چیست ؟ می گوید بشریت با عصر مدرن میز در دو قرن گذشته توانسته هم بر ثروت ، هم بر رفاه و همچنین بر سلامت خود بیفزاید و در مجموع شادکامی در حال افزایش است . میلیون ها نفر توانستند از آن بیماری های شدید ، فقر شدید و احساس درماندگی خارج شوند و وارد جهان مدرن شوند . پس ببینید نویسنده ، یک نویسنده خیلی بد بین به آینده نیست . از آن طرف در همان عنوان اشاره می کند و می گوید اما این پیشرفت باعث افزایش نابرابری شده و یک چالش برای جهان مدرن است . اگر بخواهم بگویم چرا تشویق شدم که این کتاب را خدمتتان معرفی کنم فقط راجع به مرگ های نا امیدی نیست شما ممکن است سوالاتی کنید که به این کتاب چه ربطی دارد ؟ مثلا آیا حشیش اعتیاد می آورد ؟ این سوالی است که خیلی ها می پرسند . آیا حشیش خطرناک است ؟ پس چرا در این وضعیت شوهرم آزاد شده است ؟ یا حتی یک سوال دیگر ، چرا درمان معتادان آنقدر سخت است ؟ چرا افراد وقتی گرفتار مواد می شوند به راحتی نمی توانند از مواد جدا شوند ؟ حالا ممکن است شما بگویید برنده نوبل اقتصاد هم فراموش کردم بگویم که Angus deaton و Anne case زن و شوهر هستند و هر دو از استادان رشته اقتصاد دانشگاه Princeton هستند و Angus deaton در ۲۰۱۵ جایزه نوبل اقتصاد را گرفته است و کتاب دو برنده نوبل اقتصاد چه ربطی پیدا می کند به درمان اعتیاد و اینکه آیا حشیش خطرناک است یا نه ؟ اگر تا انتهای برنامه با من باشید متوجه خواهید شد و خواهید که اتفاقا این سوالی که یک نفر است دارد حشیش یا گل می کشد چه کار کنیم ؟ جواب خیلی صریحی ندارد . این هم مانند همان پیچیده سازی جهان مواد مخدر پیچیده است . همان طور که خواهیم دید در بعضی از افراد عوارض جدی ندارد در مقابل یک عده را آن چنان گرفتار می کند و زمین میزند که نمی توانند بلند شوند . راجع به این هم صحبت خواهیم کرد و باز صحبت سر اینکه چرا بعضی از گروه ها عقب می مانند ؟ من یک صحبتی داشتم تحت عنوان شبه سرگردان Arthur Jensen .یکی از آن مباحثی که خودم خیلی دوست دارم و عمیقا توصیه می کنم که آن فایل ها را گوش کنید و صحبت سر این است یک معما است ، معمای اینکه چرا سیاه پوست آن آمریکایی آنهایی که ریشه های آفریقایی تبار دارند با وجود اینکه خیلی تلاش می شود آنها را به سطح رفاه و تحصیلات سفید پوستان برسانند ، نمی رسند و تلاش های متعددی که مثلا ۵۰ الی ۶۰ سال قدمت دارد آنها را برابر کنند میزان دانشگاه رفتن ، شغل داشتن و وارد شدن آنها به حلقه های علمی و هنری باز کماکان می بینید که این فاصله است و این موضوع آنقدر پایدار بود که فردی به نام Arthur Jensen و Charles Murray سلسله کتب ها و مقالاتی نوشتند که گفتند کاری نمی شود کرد ذاتی است و این در ژن و ساختار مغزی آنها است . عملا به نظر می رسد آنها نمی توانند با فرهنگ مدرن فراصنعتی یا پسا صنعتی کنار بیایند خواهیم دید که این تغییر ها ساده کارانه است وقتی این کتاب را شما می خوانید خیلی پیچیدگی خاص رفتار بشر برای شما روشن تر می شود و متوجه می شوید که همین سوال بسیار ساده که آیا حشیش اعتیاد می آورد یا نه چقدر پاسخ دشواری دارد و چقدر اما و اگر دارد پس با یکدیگر بحث را دنبال کنیم تا ببینیم بحث این آقا و خانم تحت عنوان مرگ های نا امیدی چیست ؟ باز هم در مقدمه اجازه بدید یک مقدار بیشتر راجع به نویسنده خدمتتان بگویم . می بینیم که بر انتقاد و کاپیتالیسم و نظام سرمایه داری و بازار آزاد ممکن است که باشد ولی نویسنده این گونه نیست و یک جنبه معتدلی دارد و در مقدمه این گونه اشاره کرده و گفته رقابت بازار آزاد می تواند خیلی کار ها انجام دهد ولی حوزه هایی است که نمی تواند در آنها درست عمل کند مانند حوزه درمان و سلامت که هزینه های کمر شکن و سنگین آن آسیب بزرگی به شادکامی و سلامتی آمریکا وارد ساخت یعنی این طور که متوجه می شویم او یک منتقد کور نظام بازار آزاد نیست می گوید یافته های مهمی دارد و این کتاب فرار بزرگ او اشاره می کند و می گوید اگر بازار آزاد شکل نمی گرفت این تراکم سرمایه صورت نمی گرفت این انبوه انسان ها از فقر خارج نمی شدند و تبعاتی دارد که باید هوشیار باشیم پس می شود آن را یک نوع رویکرد بازار آزاد با اعتدال دانست . باز در جایی دیگر راجع به مرگ های نا امیدی در همان مقدمه دارد یک هشدار می دهد که سو تعبیر نشود که متهم نشود که جز آن جرگه در واقع شوم و نا امیدی است ، doom and gloom است . می گوید اگر سایت های صحیحی اتخاذ کنیم ، می توانیم اطمینان حاصل کنیم که آنچه امروزه اتفاق می افتاد مقدمه و شروع یک فاجعه بزرگ نیست بلکه یک عقب گرد موقت از افزایش روز افزون ثروت و سلامت است به عبارت دیگر این یک ثروت موقت است بله مرگ در یک عده زیاد شده است ، خودکشی زیاد شده است ، می گوید نا امیدی لایه هایی از اجتماع زیاد شده ولی این آینده مخدوم و شوم بشر نیست و اتفاقا اگر سیاست خوبی اتخاذ کنیم این یک عقب گرد موقتی است بشر پیروز خواهد شد . من سخنرانی مشابه به این اسم داشتم که آیا بشر پیروز خواهد شد این به نظر می آید که هم راستا است با Steven pinker و افراد دیگری که اعتقاد آنها این است که درست است ما عقب گرد های موقت داریم که یکی از آنها این مقوله مرگ های نا امیدی است . حالا باز ممکن است شما این سوال را مطرح کنید که این بحث چه ربطی به ما می تواند پیدا کند ما در این شرایط خاص خودمان هستیم حالا مثلا افزایش مرگ و میر در گروه های در آمریکا چه فایده ای به حال ما دارد ؟ ای بحث بسیار فایده دارد دارد . یعنی یک آزمایشگاه بزرگ است که شما نتایجش را می‌بینید که با دقت تحلیل کرده و این نتایج را می توانیم با احتیاط به شرایط مشابه در بقیه دنیا از جمله کشور خودمان تعمیم دهیم که در واقع چگونه اتفاق هوایی که در بعضی لایه های اجتماعی می افتد بر ذهنیت آنها ، میل آنها به خودکشی ، نگرش آنها به جهان و پیدایش نا امیدی موثر باشد و چگونه می توانیم پیشگیری کنیم ؟ یا احیانا به مداوای آن بپردازیم ؟ داستان مرگ های نا امیدی چیست ؟ اشاره آن به این موضوع است که می گوید از ابتدای قرن ۲۰ به خصوص از سال های ۱۹۶۰ رفاه رو به افزایش است بشر در حال مرفه تر شدن ، شادکام تر شدن و طول عمر بیشتر است . حالا عزیزان من ممکن است شما یک نقدی وارد کنید و بگویید زیاد عمر کردن لزوما مساوی با شادکامی و خوشبختی نیست اما متخصصین بهداشت ، روانشناسان سلامت و روان پزشکان روز به روز بیشتر مجاب می شوند که اگر انسان ها در مجموع بیشتر عمر می کنند شادکام تر هستند این موضوع با مکانیسم های مختلف اثبات شده است یعنی اگر شما می خواهید بدانید یک ملت چقدر خوشبخت است اینکه با آنها مصاحبه کنید آنقدر گویا نیست که خیلی ساده نگاه کنید که چقدر عمر می کنند این شاخص های سلامت روان ، احساس خوشبختی ، شادکامی داشتن ، داشتن رفته اجتماعی و همایت های خوب اجتماعی بهترین نمود آن افزایش عمر افراد است .حالا باز هم یکی از چیز های که معمولا در برنامه های آموزشی و سخنرانی های علوم شناختی و رفتاری ، سو تفاهم می شود افراد ممکن است بگویند یک نفر ممکن عمر خیلی طولانی کند ولی خوشبخت نباشد ببینید این صحبت از میانگین است ، صحبت از همه نیست یعنی وقتی نگاه می کنید مثلاً گروهی یا ملتی یا شهری مردمش ۸۵ سال میانگین عمر آنها است وقتی از آنها بپرسید چقدر احساس ناکامی و نارضایتی دارید ؟ چقدر از زندگی بدت می آید ؟ چقدر احساس می کنید عمرتان تلف شد ؟ چقدر سوالات nihilistic در ذهنتان می آید که آیا زندگی مفهموم و ارزش دارد ؟ آنها پاسخ های معتدل تری می دهند نسبت به گروه یا جمعیتی که میانگین سن آنها ۷۵ سال است و این موضوع تقریبا روز به روز بیشتر آشکار می شود و این نیست که آنها را به زور طول عمر بهشان داده باشید و آنها را به زور زنده نگه دارید . به نظر می آید که اصلا می تواند یک در واقع کمپین ملی باشد که طول عمر وقتی بالا می رود یعنی نشان می دهد دولت مردان خوب عمل می کنند ، ملت ها راضی هستند ، سعادت بیشتری دارند و در واقع به نوعی برابری و شادکامی بیشتر است و غیره . کتاب شروع کرده که تا سال ۱۹۶۰ ما شاهد این هستیم که طول عمر بشر در حال افزایش است و مرگ های زود هنگام کمتر می شود . یکی از جاهایی که نویسنده بر روی آن تمرکز کرده است مرگ در میانسالی است یعنی تقریبا سن من ، ۴۵ الی ۵۴ سالگی ، یعنی قسمت عمده ای از آنالیز او بر روی مرگ های ۴۵ الی ۵۴ مارکز است و می گوید این گروه نیز طبیعتاً مرگشان کمتر می شود مثلا به طور متوسط ۳۰۰ در ۱۰۰۰۰۰ بوده و الان به سمت ۱۵۰ در ۱۰۰۰۰۰ کاهش می یابد یعنی افراد در سن من کمتر می گیرند و بیشتر عمر می کنند . این یک روند کاهش یابنده است یعنی میزان مرگ ها مرتب کمتر می شود منتهی یافته عجیبی که دارد این است مشاهده کرده که این روند در چند جا توقف پیدا کرده است مثلا در سال های ۱۹۶۰ الی ۱۹۸۰ و سوال سر این بود که چرا این سال های کند شده بود ؟ برای این توضیح پیدا کردند . می گویند آنها همان هوایی هستند که ۲۰ یا ۳۰ سال پیش سیگاری بودند در نتیجه درست است که عمر بشر در حال افزایش است ولی در واقع آنها وارد آن فاز پا به سن گذاشتن شدن و در آنها بیماری های قلبی و سرطان افزایش پیدا کرده و مرگ و میر بالا رفته است و پس از سال ۱۹۸۰ اوضاع شروع به خوب شدن می کند و در سن من مرگ و میر کمتر شد . در بیشتر کشور های جهان و بیشتر قوم ها این موضوع ادامه دارد اما یک اتفاق خاص می افتد که عنوان کتاب برگرفته از آن است از ۱۹۹۰ حدود ۳۰ سال پیش تا زمان تالیف کتاب ( ۲۰۲۰ ) یعنی گستره ی ۳۰ ساله متوجه می شود که در سفید پوستان آمریکا این روند متوقف شده است به عبارت دیگر پس ۱۹۹۰ الی ۲۰۱۷ که آمار های او است چون کتاب مربوط به ۲۰۲۰ است تا ۲۰۱۷ را آنالیز کرده است در این سال متوجه شد که دیگر بهبودی انجام نشده و دیگر افراد در سن من میزان مرگ میرشان کاهش پیدا نکرده و میانگین سن این گروه نیز افزایش پیدا نکرده است و سوال سر این است که چرا این اتفاق افتاد ؟ یعنی مانند یک کارآگاه یک سر نخی پیدا کرده و خیلی شیرین آن را دنبال کرده است . این کتاب واقعا شیرین است و این چگونه است ؟ چرا این اتفاق افتاده است ؟ مثال هوایی زده است و می گوید که این نسل یا این گروه که سفید پوست هستند در سیاه پوستان در آنهایی که تبار آمریکای لاتین هستند و مهاجران از کشور های دیگر و از آسیا هستند این اتفاق نیافتاده و این اتفاق مربوط به سفید پوستان است و یک جمله ای را می گوید که معمولا در وسط های آن یکسری جملات غم انگیز هم دارد که می گوید رسم بر این است که فرزندان ، والدینشان را به خاک می سپارند ولی الان دارد این گونه شکل می گیرد که والدین فرزندانشان را به خاک می سپارند یعنی زنده هستند و فرزند ۵۰ ساله را به خاک می سپارند . چرا این اتفاق افتاد ؟ با تحلیل دقیق تر نگاه می کند و متوجه می شود که بیماری قلبی و بیماری های عفونی و سرطان و بیماری های نئوپلاسمی کم شده و مرگ بر اثر آنها نیز کم شده است و در سه حوزه مرگ افزایش یافته است : خودکشی و مرگ بر اثر مسمومیت مصرف مواد مخدر یعنی overdose و مرگ بر اثر نارسایی کبدی ناشی از مصرف سنگین الکل . یعنی نگاه کنید سه گانه overdose و خودکشی و مسمومیت و از کار افتادن کبد باعث شده که آن روند معکوس شود و هر چه شما از جای دیگر صرفه جویی کردید این بر باد داده است و به این سه گانه مرگ های نا امیدی گفته می شود . شما خوب کنید متوجه می شود که درست می گوید یعنی معمولا بر اثر نا امیدی خودشان را می کشند یا آنقدر مواد مخدر استفاده می کنند که در وسط آن overdose کی کنند یا اینکه آنقدر مشروب می خورند که کبد آنها از کار می افتد یعنی اینکه مرگ در حال افزایش است و چند آمار می دهد منتهی باز دقت کنید این آماری که میخواهم بگویم باز هم شوم و doom and gloom نیست که جهان به پایان رسیده یا مثلا کشورها دارند مضمهن می شوند و از آمریکا شروع شده و به بقیه سرایت دارد ، فقط باید بر روی آن تامل و کنیم و از آن یاد بگیریم و ببینیم و چه چیزهایی به درد زندگی و پیشگیری در کشور و سلامت شخصی خواهد خورد . چند عدد برایتان می گویم . مرگ های نا امیدی در سال ۲۰۱۷ در آمریکا ۱۵۸۰۰۰ نفر بوده و عملا می گوید از سال ۱۹۹۰ الی ۲۰۱۷ چیزی حدود ۷۰۰۰۰۰ الی ۸۰۰۰۰۰ نفر بر اثر این نوع مرگ در آمریکا از دنیا رفتند بیش از آنچه در دو جنگ جهانی آمریکا از دست داد یا بدانید تنها در یک سال چند برابر تلفات جنگ ویتنام است . ( این سه مرگ ) باز یافته های دیگر که به آن اشاره می کند این است که در همان سال اگر به خواهیم به آن ۱۵۸۰۰۰ نفر نکنیم حدود ۴۷۰۰۰ نفر آن خود کشی است یعنی باز به تنهایی به اندازه تلفات جنگ ویتنام در یک سال و حدود ۷۰۰۰۰ نفر آن بر اثر overdose با مواد مخدر می باشد یعنی اگر شما نگاه کنید overdose از سال ۱۹۹۰ الی ۲۰۱۷ در حال افزایش است و تقریبا سه برابر شده است یعنی آنهایی مواد مصرف دارند و مصرف را زیاد انجام می دهند و منجر به مرگشان می شود حدود ۷۰۰۰۰ هزار نفر مرگ میر دارند . باز مقاله جالبی است که بعد از این کتاب چاپ شده و من یادم است که این خیلی سر و صدا کرد حتی در شبکه های مانند CNN به آن اشاره کردند و شما این مقاله را رایگان می توانید دریافت کنید به خصوص همانهایی که در حوزه سلامت عمومی و حوزه اعتیاد علاقه مند هستند Kim Humphrey و Anna lembke و یک گروه از دانشگاه Stanford نویسنده آن هستند . پس به عنوان اولین مقاله این را خدمتتان معرفی می کنم و مربوط به سال ۲۰۲۲ است و در بهمن ۱۴۰۰ چاپ شد و آنقدر این مقاله پر سر و صدا بود که در CNN به آن پرداخته شد و Kim Humphrey یک آشنایی نسبی با او داشتم و فردی خوش فکر و ژرفند و سریع نفس و استاد روان پزشکی دانشگاه Stanford است و Anna lembke نیز دستیار او هست و او نیز استاد روان پزشکی دانشگاه Stanford است . اسم مقاله است و رایگان می توانید آن را دانلود کنید و رسمی است و loanstep آن را آزاد کرده و در ژورنال loanstep چاپ شده و این مقاله ۵۰ صفحه است Responding to the opioid crisis in North America and beyond ( پاسخ دادن به بحران مواد عفیونی در آمریکای شمالی ) و غیر از recommendations of the Stanford lancet commission ( پیشنهادات کمیسیون یا آن گروه Stanford lancet ) ژورنال lancet دانشگاه Standford آن را بررسی کرده و متوجه شدن که یک مشکل جدیدی وجود دارد ، افراد دارند بر اثر oxycodone و fentanyl و مواد مخدر مرتب overdose می کنند و این overdose در حال افزایش است و به ۷۰۰۰۰ رسید و حتی این را که تعمیم دادند متوجه شدند که تا ۲۰۳۰ یعنی ۸ سال دیگر ۱.۲ میلیون نفر بر اثر overdose در آمریکا جان خود را از دست خواهند داد overdose با مواد مخدر یعنی آن اصلی ترین شاخص مرگ های نا امیدی . تا اینجا ممکن است بگویید که این مقاله درست است که یافته علمی مهم آن اولا در آمریکا است و ثانیا اگر ما علاقه مند به مبحث مواد مخدر نباشیم چه بار آموزشی برای ما دارد ؟ هنوز به نکته آن نرسیده ایم . متوجه شدیم مرگ و میر بر اثر خودکشی و سو مصرف مواد در این دوران تقریبا سه برابر شده است و آنقدر زیاد بوده که افزایش سن آمریکاهایی را متوقف کرده است اما Angus deaton کشف قشنگی می کند که مبنای بحث ما است . تو می گوید نه تنها این مرگ ها افزایش یافته بلکه به این موضوع توجه کرده که در چه کسانی افزایش پیدا کرده است ؟ این موضوع در سفید پوستان انفاق افتاده است . وقتی نگاه کرده یک یافته خیلی عجیب دارد ولی آن را سو تعبیر نکنید بعضی از علاقه مندان و دوستان بخشی از آن را جدا می کنند و در گروه های دیگر می گذارند و پسوند آن را ادامه می دهند و متوجه می شوند آنهایی که لیسانس ندارند یعنی تحصیلات دانشگاهی ندارند به عبارت دیگر کل این فرایندی که خدمتتان گفتم افزایش سه برابری ، آن سهم ۷۰۰۰۰ نفر در سال که مرتب رو به افزایش است ، سهم خودکشی که بالا رونده است در گروه هایی اتفاق افتاده که VA هستند کارشناسی به پایین هستند و کارشناسی ندارند یعنی دانشگاه نرفتند یا اگر رفتند نتوانستند لیسانس بگیرند یا تحصیلات دبیرستانی دارند یعنی اگر شما ۱۰ کلاس درس خوانده باشید و نتوانستید لیسانس بگیرید این موضوع سال به سال رو به افزایش است و در آنهایی که لیسانس ، کارشناسی ارشد یا دکتری دارند هیچ تفاوتی ندارد یعنی آن روند سالم بهینه تی که سال ها بودن دارد به کار خود ادامه می دهد و تکان نخورده است و مسئله نا امیدی در آنها اصلا نیست یعنی وجود دارد ولی روند آن مانند بقیه جهان و بقیه گروه ها است و اساس سوال و معما این کارآگاه مطرح می کند این است که می گوید این چه چیزی است ؟ می گوید این دو موضوع به یکدیگر چه ربطی دارند ؟ آیا این لیسانس گرفتن آنقدر مهم است ؟ حالا رفتید کارشناسی گرفتید دیگر ، این موضوع چگونه جلوی مرگ و خودکشی و overdose را می گیرد ؟ اساس بحث این است . منتهی وقتی شما نگاه می کنید آن مقاله Kim Humphrey یک مقاله خیلی عمیق است و کاملا این موضوع را تایید می کند یعنی این ها ساخته و پرداخته و پرداخته ذهن Angus deaton نیست . به نظر می رسد داستان این طور باشد که یک عده هستند که دارند روز به روز به سمت نا امیدی کشیده می شوند که نمودش خودکشی ، افزایش مواد مخدر و همچنین پدیده الکلیسم است و یک عده دیگر تکان نخوردند و دارند به همان سلامت و شادکامی ادامه می دهند و طول عمرشان افزایش می یابد . چرا افتراق این ها لیسانس داشتند ؟ هیچ چیز جادویی در لیسانس نیست بلکه به این معنی است که آنهایی که به دانشگاه رفتند و تحصیلات دانشگاهی دارند به طبقه تعلق دارند که از ۱۹۹۰ تا الان در آمد شأن و موقعیت اجتماعی شان رو به افزایش است در صورتی که می دانیم این یکی از اصولی است که بار ها به آن اشاره شده که در کشور های صنعتی اگر شما تحصیلات دانشگاهی نداشته باشید به خصوص در آمریکا از سال های زمان Jimmy Carter تا الان در آمد در حد فقط تورم رفته در صورتی که در گروه های دیگر در آمدشان از تورم بالا تر رفته یعنی آن سهم انبساط اقتصاد جهان به کسانی رسیده که تحصیلات عالی تر دارند و به طبقات بالاتر تعلق دارند . یک اصل به شما می گویم و شما به عنوان یک اصل آن را در نظر بگیرید و اصل را نیز به عنوان سیاه نمایی و استکبار سایزی در نظر نگیرید اگر این طور در نظر بگیر یک پدیده‌ی پیچیده انسانی است و باید علت های آن پیدا شود . به دلایلی در آمریکای شمالی به خصوص آمریکا یک انشقاق دارد اتفاق می افتاد یک عده هستند که در آمدشان در ۳۰ الی ۴۰ سال اخیر ثابت بوده و یک عده دیگر هستند که در آمدشان در حال افزایش است معمولا آنهایی در آمدشان در حال افزایش آنهایی هستند که تحصیلات دانشگاهی دارند حالا می خواهیم ببینیم که این انشقاق چه اثرات روانی دارد و به این داستان آیا حشیش معتاد می کند و چرا معتادان خوب نمی شوند بر میگردد .اگر با من همراهی می کنید توجه کنید که چه اتفاقی می افتد و این موضوع در زندگی فردی ما چگونه می تواند تاثیر گذار باشد ؟ در مورد اینکه چرا انشقاق اتفاق می افتد من نمی توانم نظر دهم ، کسانی که رشته آنها اقتصاد است یا جامعه شناسی هستندباید نظر بدهند ولی ایده هایی وجود دارد مثلا یک عده چین را متهم می کنند که کسانی که تحصیلات پایین ترین دارند کار هایی را انجام می دهند که چین توانسته آن را به صورت ارزان تر در جهان عرضه کند و به همین دلیل بازار کار های کسانی که دیپلم دارند با زیر دیپلم هستن را خراب کرده و حقوق و مزایای آنها مرتب افزایش نیافته با کار های آنها به کشور هایی مانند هند و چین و غیره برون سپاری شده و باعث شده رونق اقتصادی آنها کاهش یافته و بیکاری در آنها افزایش یافته و دچار نا امیدی شوند و به سمت اضمهلال بروند و برعکس آنهایی که کار های فکری تر و اداری و خلاق دارند باعث شده که به سمت بالاتر حرکت کنند . پس این یک دلیل می تواند باشد یک دلیل دیگر است که آن Daniel susskind به آن اشاره کرده که آن اصلا ربطی به چین و هند ندارند یعنی با آمدن اتوماسیون با آمدن ربات ها با آمدن هوش مصنوعی دارد کارهای آن لایه های را کمتر به خلاقیت و سرمایه گذاری فکری نیاز دارد بلعیده و در نتیجه کار این افراد بلا موزون می شود و احساس سرخوردگی می کنند و خانه نشین می شوند و اشتیاق به کار ندارند و شروع به افول کردن می کنند و در مقابل لایه دیگر بهره این اتوماسیون افزایش بهره وری هوش مصنوعی می برند و زندگی آنها بهتر شده و کمتر به سمت مواد رفته و کمتر خودکشی می کنند و غیره . حالا به حال این موضوع را به خاطر بسپاریم . پیام بعدی این می تواند باشد که این موج به بقیه دنیا نیز می رسید امیدوارم طوری برسد که تعدیل شود ولی این دوگانه شدن به طوری که از آمریکا شروع شود و بقیه برسید یعنی یا شما به گروهی تعلق دارید که همیشه کار های ذهنی و خلاق و نوآورانه می کنید و روز به روز در آمدتان افزایش می یابد یا به گروهی تعلق دارید که کار های روزمره می کنید و در آمدتان ثابت می ماند یا حتی ممکن است آفت کند و شما وارد سه گانه نا امیدی می شود که این سه گانه نا امیدی تبعات دیگری نیز دارد . یک مقدار بحث آن به نظر من جالب است و اگر دنبال کنید چیز های جالب ترین در آن وجود دارد بگذارید به کتابی اشاره کنم که در همین کتاب به آن اشاره شده است Micheal Young . یعنی وارد بحث های روانی شویم Micheal Young در سال ۱۹۵۸ ، شصت و خورده ای سال پیش ، کتابی می نویسید به نام the rise of the meritocracy ( ظهور شایسته سالاری ) و جالب است در ۶۰ سال پیش این را پیش بینی می کند ،می گوید با افزایش پیچیدگی و افزایش تکنولوژی یک اتفاقی می افتد یک عده به سرعت بالا می روند و خود را شایستگان می نامند و وضعشان روز به روز بهتر شده و پست های مدیریتی و خلاق دارند و به سمت نوآوری می روند و یک عده هستند که بالا نمی روند و به آنها غیر شایسته گفته می شود و در حال افول هستند. ( the rise of the meritocracy ) و جالب است بدانید این لغت شایسته سالاری که ترجمه meritocracy است به صورت تمسخر و طنز می گوید ولی یه عده ای این را به جدیت می گیرند شما دیدی که همه جا می گویند شایسته سالاری باشد افرادی که تحصیلات بهتر و سواد بهتری دارند بالا بروند و در مقابل این پست ها را به آنعا دهید و آن زمان پیش بینی کرده بود که نه این یک انفکاک خطرناک ایجاد می کند و باز یک چیز جالب می گوید که بر می گردیم به آن بحثی که چند هفته قبل داشتیم ( Susan fiske ) داشت آن را که آنهایی را به بالا می روند پایینی ها را تمسخر می کنند و آنهایی که پایین هستند بالایی ها را با خشم و حسادت و نفرت نگاه می کنند . می گوید این انشقاق منجر می شود آن لایه های که جز شایستگان تلقی و طبقه بندی نمی شوندآنها افکار پوپولیستی پیدا می کنند یعنی تفکر پوپولیسم در آنها رشد می کند یک مقدار به سمت خرافات و شعار زدگی می روند و در مقابل کسی که خودش را شایسته می داند و بالا می رود رویکرد هیپاکروتیک یا ریاکارانه یا تظاهرانه پیدا می کند . این به نظرم ۶۰ سال پیش چنین چیزی را پیش بینی کرده باشد قشنگ است . یعنی ما کم کم دو نوع تفکر در طبقات اجتماعی پیدا کنیم : تفکرات تفکرات پوپولیسم یعنی عوام گرا که این تفکرات یک مقدار چه در حوزه های روان شناسی چه در حوزه های سیاست چه در حوزه های اقتصاد به دنبال یافته های ساده که امروزه به آنها زرد گفته می شود هستند و خیلی در دام این ها می افتند و یک طبقه ای که در بالا است و به نوعی دارد حالت های ریاکارانه و تظاهر گونه را در خود می بیند . هیپاکروسی نفاق و تظاهر و ریا در مقابل پوپولیسم قرار دارد . این موضوع را در ذهن نگه دارید . این کتاب Micheal Young را خواستید بخوانید بد نیست ولی جز اولویت خواندن قرار ندهید و بهتر است همین کتاب را بخوانید . بگذارید من بحث را به همین شکل ادامه دهم . رفتار شناسی مدرن یا علوم رفتاری مدرن چه می گوید ؟ وقتی شما به یک دستاورد برسید در مقایسه به کسی که به دستاوردی نرسیده باشد ذهنتان چگونه است ؟ ما قبلا کتاب های را خدمتتان معرفی کردیم مثلا در مورد اینکه کسی که دستاورد داشته داشته و برنده بوده در ذهنش چه چیزی است و آن را بررسی کردیم از Susan fiske بگیرید تا در واقع Fischer و غیره که من کتاب هایی را خدمتتان معرفی کردم . وقتی شما در یک جا موفق می شوید چه در درآمد و چه در شغل و چه در کنکور این احساس را دارید که این دست رنج تمام عیار استعداد یا تلاش شما است وقتی به طبقه در واقع آن اصطلاحی که در برنامه زنده قبلی گفتم که به آن loser گفته می شود این اصطلاح را به کار نبریم ولی عملا ذهن افراد همین است دیگر به آن طبقه نگاه می کنند که ناتوانی خودش است ، بی ارزگی خودش است ، تنبل است ، تلاش نمی کند ، در واقع این باعث شده که او پایین بماند یعنی خودتان را در آن لحظه بگذارید هر جا به آن لحظه وارد شدید که دیدید که دستاوردی دارید ، ورزشی ، اقتصادی و هنری و خود را با شخص دیگری مقایسه می کنید ، Susan fiske نیز این موضوع را گفته است شما احساس را خواهید داشت که تلاش شما ، استعداد شما ، نبوغ شما علت اصلی آن و عدم تلاش و بی ارزگی و تنبلی علت پایینی شما است و این یک خطای بنیادی است و در ذهن بشر این خطا ها طراحی شده است و حالا شما می توانید تجسم کنید که وقتی دو لایه از یکدیگر جدا می شوند این تفکر بیشتر جلوه می کند . حالا می خواهم به نقد این بپردازم که در زندگی فردی چه کاری باید انجام دهید . نمی گویم که به خودتان سخت بگیرید و جشن نگیرید ولی حواستان باشد که آن مقداری که خیال می کنید که ثمره تلاشت بود آنقدر نیست و کمتر است و کسی که پایین می بینید و نتوانست موفق شود او نیز کمتر از آنچه فکر می کنید ثمره ضعف و ناتوانی اش است . حالا ما یک جریان نیرومند در علوم رفتاری داریم که به نقد این قضیه پرداخته است . بگذارید چند نفر را نام ببرم که در این کتاب نیز به آنها اشاره کرده است یکی از آنها فردی به نام Daniel Patrick moynihan است . نمیدانم اسمش را شنیده اید یا نه . خیلی ها اسمش را نشنیده اند . فکر می کردم که این انسان چقدر گمنام است با توجه به سهم بسیار زیادی که در دنیا داشته است Daniel Patrick moynihan یا senator moynihan . او تقریبا سی و خورده ای سال سناتور دموکرات بوده و نزدیک به سی سال سناتور دموکرات بوده و مشاور ارشد Richard Nixon بوده و جالب است آنقدر این آپم پر کار و پر تحرک بوده که هم مشاور جمهوری خواه بوده هم مشاور دموکرات ها بوده و حالا هر چقدر آدم بگوید که تاثیری که او بر روی زندگی من داشته ، کم گفته یعنی به نظر می آید moynihan یک تنه تحولات زیادی در دنیا ایجاد کرد و متاسفانه تحولات او خیلی مثبت نبوده و بر عکس خیلی ها می گویند که خیلی از خرابکاری کرده است که مثلا moynihan یک گزارشی تهیه می کند این را هم بگویم که استاد جامعه شناسی دانشگاه هاروارد بوده و سناتور و مشاور Nixon می شود یعنی از آن اصطلاحا می گویند انتلگچوالای بوده که وارد دستگاه حکومتی شده و مشاوره می‌داده مثلا گزارشی دارد برای اینکه بدانید دنیا چگونه فکر می کنید و تفکرش چگونه بوده و به گزارش moynihan مربوط است ( ۱۹۶۵ ) اسم این گزارش negro family است . این اسم را شما الان به کار ببرید شما را به عنوان به کار بردن لغت N یعنی می گویند N world را به کار برده یعنی گفته negro یعنی شاید مثلا همان ترجمه کاکاسیا باشد که توهین جدی به سیاه پوستان است و توبیخ می شوید اگر استاد دانشگاه باشید اخراج می کنند و اگر مدیر اداره ای باشید مجبور می شوید استعفا بدهید در صورتی که در آن زمان اسم آن negro family ( ۱۹۶۵ ) بوده و به گزارش moynihan معروف است این سوال برایشان پیش آمده بوده که چرا سیاه پوستان در تحصیلات و شغل و مشاغل حساس رشد نمی کنند و پایین ماندند و اگر شما گزارش را بخواند اشاره اش در همین خطای بنیادی است که گفتم . او با آنها مصاحبه کرده و به این نتیجه رسیده که آنها تنبل و خوش گذران هستند و خویشتن داری و حس مسئولیت پذیری آنها پایین است ، وقتی تعامل می کنند همیشه به دنبال سکس و خوش گذرانی و این ها هستند به همین دلیل است که برایشان دانشگاه درست می کنیم و آنها را به دانشگاه می فرستیم و آنها را بورسیه می کنیم و باز هم هیچ چیزی نمی شوند و همیشه به دنبال موسیقی خیلی عنان گسیخته و در عین حال مصرف مواد و حاملگی در دوره نوجوانی هستند و زندگی شأن زمین می خورد و باورش بر این بود که ذات قضیه این است و این همزمان با یافته های Arthur Jensen بوده که گفتم Arthur Jensen بررسی کرد که این مسائل ژنتیکی و ارگانیک است و یک جمله معروفی است که او این قضایا را به Nixon می گوید که ما هر چقدر تلاش کنیم نمی توانیم آنها را بالا ببریم این مسائل در ذات آنعا است و اصلاح پذیر نیستند و فقط باید به آنها سوبسیت یا یارانه بدهیم و به آنها کمک کنیم و او آنقدر از Arthur Jensen خوشش می آمد که افکار او را تبلیغ می کرد و آنقدر او را در کاخ سفید تبلیغ می کند که Arthur Jensen از معدود روانشناسانی می شود که آنقدر معروف شده و در کاخ سفید تاثیر می گذارد . the winds of jensenism are blowing through the nation’s capital with Gayle Force در واقع طوفان یا باد های jensenism Arthur Jensen با قدرت طوفان گونه ای در پایتخت کشور در حال وزیدن است یعنی همه دارند به این نتیجه می‌رسند که ذات فرودستان همین است یعنی وقتی خویشتن داری و کنترل تکانه پایین است شخصیت شما منفعل است و صفات معیوب دارید نمی توانید ترقی کنید و در هرم جامعه پایین می آیید و در مقابل نوابغ و خویشتن دار ها و خلاق ها و باهوش ها مرتبا بالا می روند . ممکن است بحث از نظر شما مخدوش یا مقشوش باشد ولی خیلی پیچیده است زیرا این خیلی راحت در ذهن نهادینه شده و می گوییم مگر غیر از این است آنهایی درس می خوانند بالا می روند و آنهایی علاف هستند افت می کنند در واقع اشاره اش در این است که خواستگاه این قضیه در ذات افراد است و این کتاب می گوید که این طور نیست و این از ابر خطا های شناختی ذهن است و باید اصطلاح شود . یک چیزی بگویم که ممکن است شما بگویید که خیلی دارید شلوغ می کنید . چرا معتادان خوب نمی شوند ؟ اگر معتادی جلوی شما باشد شما این حس را دارید که به تو توهین نکنید او بد بخت و بیچاره است و به او کمک کن ولی در دل این خطای بنیادی را داری که من معتاد شدم چون خویشتن داری بالا و اراده ی بالایی دارم ولی او ضعف خویشتن داری و اراده داشته و او را به زمین زده است . این همان شکاف شایسته سالاری است که Micheal Young می گوید . دوستان سو تفاهم نشود این دو مورد با یکدیگر مانع جمع نیستند ممکن است بخشی از آن باشد چون خیلی از تحقیق ها می گویند که صفت های شخصیتی در اعتیاد و افراد موفق که به آن روانشناسی موفقیت و معتادان گفته می شود ممکن است چون بخشی از آن است ولی نیروی اصلی آن نیست و نیروی اصلی انشقاقی است که Micheal Young می گوید که وقتی انسان ها را به دو دسته تقسیم می کنیم شناخت های آن بالا به پایین تغییر می کنند این شبیه به همان کتابی است که گفتم ترجمه آن خوب نیست و لغت بدی را به کار برده و گفته فقر احمق می کند ولی محتوای آن این است وقتی شما در جایگاه و position فرودست قرار می گیرد اتوماتیک شناخت های شما تغییر می کنید و افکار شما نیست که شما را پایین کشیده و کسی که پایین است فکرش این گونه است و کسی که بالا است روز به روز خویشتن داری او افزایش می یابد و هفته قبل گفتیم حتی سندروم hubris می شود یعنی احساس می کنند عقل کل است و هر چه هست دستاورد نبوغ خودش بوده در حالی پایین دستی دچار تفکر پوپولیسم می شود و یک نوع تفکر توطئه و سرزنش آمیز و خشم و حسادت به بالایی در او شکل می گیرد و اشاره به اینکه این کتاب و خیلی از همسو های او خواهند کرد این است که این تفکر و این تنافر منجر به عمیق تر شدن این فاصله می شود و بسته شدن این فاصله را خیلی دشوار می کند یعنی به این راحتی دیگر شما نمی توانید این شکاف را ترمیم کنید شما ممکن است بگویید که این تفاوتی ندارد که درآمدش چقدر است در آمد بالایی ۵ برابر پایینی است و به آن پایینی یارانه و اضافه کار بدهم تا این شکاف بسته شود . آن شکاف فکری را چگونه می خواهید درست کنید ؟ این شکاف به راحتی بسته نمی شود زیرا آن دیگر شکل گرفته و در واقع تفکری که شما وقتی پایین نزول می کنید. چند جلسه است راجع به آن صحبت می کنیم تناقض قدرت بود حسادت بالادستی و تمسخر پایین دستی بود این تفکر به این راحتی دیگر اصلاح نمی شود . تبعات این تفکر چه چیز های است ؟ خیلی قشنگ است .به این سوال می رسیم که آیا حشیش اعتیاد می آورد یا نه ؟ که یک چیز عجیبی دیده بود که خیلی ها دیده بودند از زمان روس الکساندر معروف که به پارک موش ها معروف بود . داستان پارک موش ها این بود که انسان را بگذار کنار ، شما یکسری موش را در رفاه نگه دار و بالادستی باشند و خانه بزرگتر و امکانات بیشتر و خانواده دوام بیشتر و غذای به موقع و مکان تمیز و تهویه خوب داشته باشند به آنها وقتی کوکائین می دهد کوکائینی نمی شود ولی به موشی که در محرومیت است کوکائین می دهد کوکائینی نمی شود به این می گویند اولین یافته های به نام روس الکساندر در تاریخ روان پزشکی و علوم اعصاب که به ثبت رسید . حالا این نیز یک چیز جالب دیده که آن قرص هایی که باعث مرگ و میر شدند و آن استفاده عنان گسیخته از oxycodone و hydrocodone و fentanyl و sufentanil و مواد ضد درد که باعث این ۷۰۰۰۰ مرگ شده در آن طبقاتی که دارند رو به پایین می روند اتفاق می افتاد همین دارو ها در طبقات بالنده این کار را نمی کنند و دردش را کنترل می کند و برای دندان درد و کمر درد مصرف می شود و نه عنان گسیخته می شود و نه به سمت مرگ و خودکشی می رود . پس این سوالی که آیا حشیش معتاد می کند یا نه ؟ آیا اعتیاد می آورد ؟ جوابش این است که شما در کدام سمت دره ایستاده اید ، دره ای که رو به افزایش است . اگر طبقه بالنده هستید مثال هایی می زند که منظور از بالندگی چیست ؟ به یکی از مثال ها موبیلیتی اجتماعی گفته می شود یعنی بتوانید از طبقه خود یک دهک بالاتر بروید در مقابل عدم تحرک اجتماعی است که شما هم طبقه والدین بمانید یا پایین تر بیایید پس یک سوال خودمانی مطرح کنید . آیا حشیش برای من خطرناک است یا نه ؟ چقدر خطرناک است ؟ دقیق تر بگویم . باز یک جایی را بگذارید یادآوری کنم در علوم رفتاری قاطعیت نداریم و نسبی است ولی نسبی بودن به مضرب شاید ۱۰ برابر باشد این طور برایتان تعبیر کنم اگر نسبت به والدین وضعیت بهتری دارید چون این یکی از شاخص ها است که زندگی من نسبت والدین بهتر است والدین در آپارتمان ۷۰ متری زندگی می کنند و من در ۱۷۰ متری و والدین با دو سال کار کردن توانستند صاحب زمین شوند ولی من با ۶ ماه کار کردن ، این نشان می دهد تحرک اجتماعی شما رو به بالا و بهتر است . اگر شما تحرک اجتماعی خوبی دارید و نسبت به والدین بهتر است و طبقه شما نسبت به چند سال گذشته بهتر است احتمال اینکه حشیش مصرف کنید و در آن گرفتار شوید یک دهم کسی می شود که بر عکس شما است . خیلی پیچیده است ابتدا همه فکر می کنند این ذات ماده است که کجای مغز را درگیر می کندولی کسی را که پایین می رود را زمین می زند یک oxycodone ساده و zolpidem ساده و در واقع alprazolam ساده و Xanax ساده او را درگیر می کند . ترامادول از چیز های است که در مقابل آن یکی هیچ تاثیری ندارد و به طور عجیبی حرکت می کند و بر روی پاهایش می ایستد . این یکی از جالب ترین یافته های است که مورد غفلت قرار گرفته است . پس اگر دوستان عزیز ، نوجوانان میخوانید که در کشوری حشیش آزاد شده ، در آن کشور آن جوان نسبت به نسل قبلی در آمد بهتر و رفاه بیشتر و طول عمر بهتر و امکان اشتغال بیشتر و دسترسی به تحصیلات راحت است و او را معتاد نمی کند ولی اگر شما در محیطی هستید که دریغ از سال پیش از یک افول را در طبقه خود تجربه می کنید این شوخی را نمی توانید کنید و شما را زمین می زند و این چیز قشنگی است که Angus deaton با آمار و تعداد زیادی به شما می گویم کتاب پر از نمودار است قشنگ نشان داده . حتی یک مبحثی است به نام درد ، یک چیز جالب نشان داده در طبقاتی که رو به بالا می روند میزان درد ثابت مانده است . منظور از درد چیست ؟ کمر درد ، زانو درد و گردن درد . شما دیدید که درد های که در افراد وجود دارد و البته با افزایش سن بیشتر می شود ولی مثلا ۴۰ ساله ۲۰ سال پیش با ۴۰ ساله الان درد تقریبا یکسانی دارد اما در طبقه ای که رو به پایین است درد نیز بیشتر شده یعنی ۴۰ ساله آنعا در طی این ۲۰ سال درد های بیشتری را دارد و به همین دلیل oxycodone و hydrocodone بیشتری نیاز دارد . پس ببینید این سیاستی که مواد مخدر را چگونه باید عرضه کرد ؟ آیا متادون را باید داده شود ؟ آبت کدئین باید داده شود ؟ آیا ترامادول باید داده شود یا نه ؟ و سریع از آنها تقلید کنیم . بعضی چیز ها تعجب آور است . مثلا در فنلاند پزشک این ها را تجویز می کند . فراموش نکنید فنلاند شاخص بالا رونده دارد و شما شاخص پایین رونده دارد . شما می گویید چه تفاوتی دارد و مغز همان مغز است . تمام داستان همین است یعنی وقتی شما در حال شرایط نا امیدی هستید این مواد مخدر تر بوده و بیشتر دچار درد می شوید و امکان overdose با آنها افزایش می یابد و در واقع این چیزی که کتاب خیلی قشنگ نشان می دهد این است که در سفید پوستانی که لیسانس به پایین هستند ( پایین تر از لیسانس ) و لیسانس به بالا هستند ( بالاتر از لیسانس ) در این دو گروه سفید پوستانی که پایین تر از لیسانس هستند مرگ و میر ( مرگ های نا امیدی ) طی این مدت یعنی از ۱۹۹۰ الی ۲۰۱۷ سه برابر شده در صورتی که در گروه دیگر تغییر نکرده است این یک یافته خیلی جالبی است که نشان می دهد بسیاری از موارد آن گونه خیال می کنیم و با یک تفکر ساده انگارامن که این ، آن قسمت مغز یا گیرنده را تخریب می کند یا بر روی آن اثر می گذارد ، نمی باشد خیلی پیچیده تر این است . وقتی افراد تست می کنند جایگاه اجتماعی و تسلط آنها که رو به خطر است آنها بیشتر در واقع آسیب می بینند . حالا برگردیم به همان گزارش moynihan که یعنی در واقع تفکر moynihan این را می گوید که این پایین بودن در ذات آنعا است . یک چیزی دیگری در مورد moynihan بگویم تا بدانید او چقدر در زندگی ما تاثیر گذاشته است ، منطقه ما را همین آدم خراب کرد . یک کتابی است که پیشنهاد می کنم به نام ghost wars که البته وارونه نوشته شده و همان جنگ های روح مانند و شبه مانند که نمی دانم ترجمه شده یا نه و برنده جایزه Pulitzer سال ۲۰۰۵ نیز بوده و Steve cole نویسنده آن است که در واقع جالب است این moynihan گزارشش نبود و او به شدت به این نتیجه رسید که بیاییم گروه های صلفی و تکفیری و افراطی را تقویت کنیم تا در مقابل تروریست ایستادگی کنند و در واقع مبتکر این ایده patrick moynihan بود و قسمت زیادی از مقوله داعش و القاعده را او باعث شد و یک آپم که شاید اسمش را نشنیده باشید آنقدر برای ما و حتی آمریکا دردسر درست کرد و باعث شد این مسئله jensenism تا مدت ها طرفدار پیدا کند و دیگر نمی شود کاری کرد . کتابی وجود دارد که نشان می دهد تفکر jensenism نمرده ، Charles Murray در ۲۰۲۰ ، اگر شما فکر کنید که اسمش را کجا شنیده اید او نویسنده کتاب the bell curve ( توزیع زنگوله ای ) است که همراه با herrnstein آن را نوشته است زمان رزیدنتی من این کتاب خیلی سرو صدا کرده و پیام ساده آن این بود که ملت ها و گروه های نژادی که عقب هستند هوش پایین ترین دارند و می گوید ما توهین و نژاد پرستی نمی کنیم و نمی گوییم این ها را باید مانند سیاست های اصلاح نژادی از بین ببریم و جالب است این فرد هنوز در ۲۰۲۰ کتاب می نویسد به نام human diversity the biology of gender , rase and class ( بیولوژی جنسیت یا همان زن و مرد بودن ، نژاد و طبقه اجتماعی ) و او به جریانی تعلق دارد که مقداری عقبه و طرفدار دارد و باقی مانده های Arthur Jensen هستند و می گوید مثلا شما شاید دیده باشید در یک نقشه کشور های عقب مانده مانند ایران و افغانستان را به عنوان منطقه ما مشخص می کنند و می گویند میانگین هوشی آنها ۸۴ است در مقایسه هوش چینی ها و اروپای شمالی را بالاتر نشان داده و می گویند دلیل پیشرفت کردن آنها است اما کتاب مرگ های نا امیدی خیلی بهتر تحلیل می کند و می گوید برعکس است و وقتی افراد از نظر درآمدی و موقعیتی پایین می آیند ذهنیت خلاق را از دست داده و امکانات برای آنها ضعیف می شود و تفکر آنها یک تفکر توطئه محور پوپولیسم شده و طبیعتاً اوضاع بدتر می شود و این ریشه مسئله است که سیاه پوست ها این رشد را نداشتند به دلیل این طبقه دو گانه است . بگذارید باز چند مقاله جالبی که در این کتاب وجود دارد را معرفی کنم . مقاله ای است که Alex bell و raj chetty آن را نوشته اند به نام Who becomes an inventor in America ( چه کسی در آمریکا مخترع می شود ؟ ) the importance of exposure quarterly journal of economics ۲۰۱۹ در ژورنال اقتصاد ۲۰۱۹ چاپ شده که چه کسی در آمریکا مخترع می شود . می دانید که امروزه می گویند اختراع از تألیف مقاله مهم تر است . آنهایی که می توانند یک اختراع داشته باشند و آن را ثبت کرده باشند . به چند چیز جالب توجه کرده است ، مقاله خیلی بزرگ است و حدود ۶۰ صفحه است اما اگر به نمودار های آن توجه کنید بسیار گویا و جالب است . اولا یک چیز جالب دارد هر چقدر درآمد والدین بیشتر باشد امکان اینکه شما مخترع شوید به طور عجیبی افزایش می یابد شما اگر به نمودار توجه کنید این گونه است آن دهک بالا از نظر درآمدی یک چیزی حدود ۱۰ برابر میانگین بیشتر اختراع داشته اند و اشاره می کند که اگر والدین شما از نظر درآمدی جز یک درصد اول جامعه باشند شما ۱۰ برابر بیشتر از میانگین آمریکایی ها می توانید اختراع داشته باشید . یافته دوم این است که متوجه شده بود که موضوع در کسانی که به مباحث آموزش و پرورش علاقه مند هستند نمره ریاضی در سال سوم دبستان کسی که ۲ انحراف معیار نمره ریاضی بالاتر است یعنی جز ۳ درصد اول نمره ریاضی است او نیز ۱۰ برابر بیشتر از میانگین امکان دارد که مخترع شود . پس یکی از چیز های که مخترع شدن شما را پیش بینی میکند که نمره بالای ریاضی در دبستان داشته باشید اما یافته بعدی این را می گوید اگر شما جز ۳ درصد اول ریاضی باشید آن ۳ درصد اول ریاضی بودن شما تقریبا برابر این است که پدر و مادر شما جز دهک اول باشند یعنی همان قدر زور دارد یا حتی این زور را می توانید دو طرفه در نظر بگیرید یا زور دارد یا قدرت دارد یا ممکن است شما از نظر ریاضی جز ۳ درصد اول باشید ولی چون از نظر درآمد خانوادگی جز ۱۰ درصد اول نیستید این سهم در ابداع و اختراع نا پدید می شود و لازمه آن این است که در دبستان جز ۳ درصد اول باشید و خانواده است از نظر درامد جز ۱۰ درصد اول یا یک دهک اول باشند تا شما یک مخترع شوید یعنی متوجه شدند در آن گروه مخترعین حدود ۶ الی ۸ در هزار هستند در صورتی که در گروه های دیگر ۱ الی ۰.۵ در هزار هستند یعنی تقریبا ۱۰ برابر می شود پس این جریان داشتن موقعیت را نشان می دهد و این یک مطلب دیگر را نیز در واقع نفی می کند یعنی یک مطلب ساده انگارامن که شما متوجه می شوید که مثلا کسانی مرفه تر هستند همیشه به دنبال تفریح و خوش گذرانی هستند و هیچ چیزی نمی شوند و کسانی که محروم و زحمت کش هستند به یک جایی می رسند . معمولا هم ۳ الی ۴ مورد را پیدا می کنند که طرف از یک زمینه خیلی محروم آمده و به جای خیلی برجسته رسیدن ، کاملا درست است و می شود ولی وقتی آمار را نگاه را ببینید امکان موفق شدن مانند او حدود ۱۰ الی ۲۰ برابر کمتر است پس این نیز از آن چیز هایی است که در تصور ساده ما می گنجند . باز مقالات دیگری است . مثلا مقاله ای است از lin و hsu به نام spatial patterning correlates and inequality in suicide across 432 neighborhoods in time base وقتی نقشه یک شهر را شما نگاه می کنند متوجه شدند که در بعضی مناطق خودکشی گاهی اوقات ۴ الی ۸ برابر بیشتر از مناطق دیگر است . آن مناطق کدام مناطق هستند ؟ منطق محروم تر و مشکل دار تر . پس به عبارت دیگر خودکشی یک توزیع و گستره جغرافیایی دارد یعنی وقتی شما نگاه می کنید نقشه خیلی قشنگ این را نشان داده که تراکم خودکشی در بعضی مناطق بالا است و در واقع همین را در نقشه آمریکا نشان داده که سفید پوستانی که در آن کمربند جنوب قرار دارند و بعد به سمت آریزونا می رود تا سمت آلاسکا که در آنها مرگ های نا آمیدی زیاد است در حالتی که سفید پوستانی که دو ساحل قرار دارند مرگ های نا امیدی و خودکشی و مصرف مواد در آنها افزایش نیافته است و باز این کتاب این نفی قاطع Arthur Jensen است چون او وقتی مقالاتش را در دهه ۸۰ و ۹۰ اشاعه داده بود این مسئله هنوز بروز نکرده بود فقط تفاوت سفید پوستان و سیاه پوستان بود و به همین دلیل به این نتیجه رسیده بود که سیه پوستان مشکل ذاتی و سرشتی و شخصیتی دارند ولی او اگر الان زنده بود باید جواب می داد که این را چه می گویید ؟ آنها که سفید پوست هستند که گرفتار شدند پس در واقع طبقه اجتماعی که افراد به آن رانده می شوند بر تفکر و قدرت خویشتن داری و حتی قدرت مسمومیت زایی مواد مخدر اثر دارد و به نظر می رسد این یک پدیده خیلی جالب است . دیگر چه یافته های بوجود دارد که می توانیم مطرح کنیم ؟ من فکر می کنم که بحث های این می تواند از جهاتی برای شما خیلی روشن گر باشد . یکی از بحث های جالبی که در کتاب مطرح می کنند این است که می گوید آیا آن فقر مطلق است ؟ زیرا آن دو لایه بالا می رود . کسی که پایین قرار گرفته آیا درآمد مطلق است که ذهنیت را ایجاد می کند یا نسبی بودن است ؟ این نیز باز جواب قاطع دارد . آن لایه سفید پوست پایین تر از لیسانس که این مرگ ها در آنها در حال افزایش است از لایه سیاه پوست وضع اقتصادی و اجتماعی بهتری دارد ولی میزان خودکشی و الکلیسم و مصرف مواد مخدر در آنها بیشتر است پس فقر مطلق نیست که این کار را می کند بلکه فقر نسبی است و اشاره قشنگی دارد به کار های فردی به نام richard Wilkinson پس اشتباه نکنید این نیست که چقدر شما درامد دارید این انشقاق است که دارد به سمت بد خیم شدن شما را می برد . Wilkinson یکی از متفکرین خیلی جالب در زمینه اعتیاد و نا امیدی و حالت های همین مرگ های نا امیدی است . او می گوید این انشقاق و طرز گفتمان این دو طبقه با یکدیگر این مسائل را توضیح می دهد نه فقر مطلق و معتقد است وقتی انشقاق از نوع بدخیم است stressful strategies for dominance conflict and submission این ویژگی های بدخیم ظاهر می شود یعنی تنها شما یک انشقاق دارید در واقع نه تنها از یکدیگر جدا می شوند بلکه این دو تا با یکدیگر وارد یک دیالوگی از سلطه جویی ، تسلیم مشاجره می شوند یعنی آن بالایی سعی دارد سلطه خود را نشان دهد و پایینی نیز سعی دارد مقاومت کند و بجنگد یعنی یک نوع نزاع طبقاتی شکل می گیرد . کجا نزاع طبقاتی شکل نمی گیرد ؟ در چند زمان شکل نمی گیرد : امکان تحرک بالا باشد یعنی داستان این باشد که درست است که تو افت کردی و افول کردی و تلاش کن و درس بخوان ویک شغل خوب داشته باش و سعی کن آپم درست کاری باشی و کارت را دنبال کن و به سمت مواد نرو خودت را بالا ببر ، وقتی افراد این امکان را در خود ادراک کنند آن بدخیم شکل نمی گیرد یا امکانش را ببیند یعنی حس نکنند که به هر دری میزنند بسته است و گیر افتادن آمد و خر کاری می کنیم نمی توانیم از این چرخه ای که پایین می رویم خود را نجات دهیم آن موقع است که این دو طبقه وارد یک رفتار خیلی پیچیده و جالبی می شوند . طبقه بالا سعی دارد سلطه خودش را تثبیت کند . پس چه اتفاقی می افتد ؟ اتفاقی می افتد که به آن conspicuous consumption گفته می شود یعنی طوری مصرف می کند که نشان دهد که جز طبقه بالا است یعنی از نظر ظاهر و وسیله ای که سوار می شود طوری باشد که تمایز طبقاتی او را نشان دهد . یک کتاب جالبی است از Francesca Gina یک rebel talent حالا آن را می خواستم معرفی کنم ولی شاید معرفی کنم یک قسمت خیلی قشنگی دارد که در روانشناسی سازمانی کار می کند که از بوتیک داران Mont Carlow که می گوید که Monaco یک منطقه پولدار نشین است پرسیده به خصوص آنهایی که در لوئی ویتون کار می کنند در ورساچه کار می کنند در جواهر فروشی ها کار می کنند . گفت شما به عنوان بازاریابی آن آدمی که وارد می شود و حس می کنید که این خرید جدی خواهد کرد این مشتری است چه شکلی است ؟ سوال قشنگی است یعنی از کجا می فهمید او را باید جدی بگیرید او نیامده که فقط مغازه را نگاه کند و برو بچسب به او ، کلا این ۱۰۰۰۰ دلار به بالا خرج خواهد کرد . طاهر تو چگونه است ؟ یک چیز جالب گفته بودند که احتمالا با کفش کتانی و شلوار گرمکن و پیراهن ورزشی یا تیشرت وارد می شوند . بله همین است . به این می گویند عدم مصرف آشکار . وقتی این جدال بهینه است و از نوع سلطه و تسلیم نیست و آن تنش مرگ بار را ایجاد نمی کند آن بالادستی اصراری بر نشان دادن توفق خودش ندارد پس در نتیجه این گونه است . زیرا نیاز نیست آن نزاع طبقاتی وجود ندارد و در نتیجه آن حالت بدخیم را نمی بینید ولی اگر ببینید که نه تنها این انشقاق دارد انجام می شود بلکه لازم است با رفتار خودتان نشان دهید که به طبقه بالاتر تعلق دارید آن مقوله خشم و حسادت و paranoia را افزایش می دهد و این مناقصه و مشاجره را بدخیم می کند و آن مرگ و میر پایین دستی ها افزایش می یابد پس richard Wilkinson اشاره خیلی قشنگی دارد که می گوید trustful strategy ( استراتژی های پر استرس برای سلطه و نزاع و انقیاد ) dominance , inflict and submission و این باز نشان می دهد که شما کجا با یک انشقاق بد خیم مواجه هستید . حالا باز مقاله دیگری خدمتتان معرفی کنم که این نیز جالب است .به نام The moralization in suicide Systematic review our Sandra the stanza journal of cyclomatic research ۲۰۲۲ یک پدیده ای وجود دارد که شما کمتر با آن آشنایی دارید من امیدوارم در برنامه های زنده بعدی به آن بیشتر بپردازم آن هم پدیده ای است به نام the moralization که حالا در مورد ترجمه اش نیز اطلاعی ندارم ولی اینکه چه می شود که انسان the moralize می شوند ؟ منظور از the moralization چیست ؟ یعنی روحیه را از دست دادن و خود را باختن . این یک پدیده خیلی جالب روانی است . حالا فکر کردم که اسمش را بگوید مثلا خودباختگی ، نه این خودباختگی نمی شود چون خودباختگی این است که بگویید مثلا شما خودباختگی فرهنگی دارید و در برابر گروه دیگر خودباخته هستید و این یک نوع بی هویتی را نشان می دهد . منظور این است که خود را باختم فشار کار زیاد است از پس امتحان و مخارج و سخنرانی بر نمی آیم می خواهم دکتری بخوانم فکر می کنم که نمی توانم یا می ترسم که نتوانم . می گویند که در خودباختگی مقوله افسردگی نیست ، مقوله این است که بحران جدی است و من توانایی از پس بحران برآمدن را ندارم که اصطلاحا می گویند incompetence . عدم توانمندی ویژگی اصلی از دست دادن روحیه یا the moralize است . این مقاله چرا اهمیت دارد ؟ متوجه شدن که the moralization بیشتر با خودکشی ارتباط دارد تا افسردگی و این تفکر ساده انگارامن ما که مردم غمگین می شوند و بغض می کنند و احساس می کنند دیگر چیزی مرا شاد نمی کند و خود را می کشند ، سهم عمده ای از آن بیشتر متکی بر این است که روحیه اش را باخته و حس می کند که شیرازه امور در حال پاچیدن است . یک اضطراب مضمحل کننده پیدا کرده و می گوید که از پس امور بر نمی آید حالا می خواهد درس باشد ، ازدواج باشد ، زندگی و قسط و پول خانه باشد یعنی روحیه را باخته است . حالا فکر می کنم این جای خیلی خوب دارد که در یکسری سلسله بحث های خودشناسی بر روی مسئله the moralization تمرکز کنیم چون جالب مثلا دیدند که ۲ برابر آنهایی که افسرده هستند ما صاحب افرادی هستیم که روحیه شان را از دست دادند و می گویند دیگر نمی کشند و اصطلاحاتی به جای افسردگی استفاده کنند مثلا غم دارم و بغض دارم و می خواهم گریه کنم و دیگر بریده ام و کم آوردم و نمی کشند و این سوال وجود دارد که این به چه شکل و از کجا می آید ؟ یکسری ادبیاتی است که کمی بغض آلود است من حتی بخواهم بگویم ممکن خودم کمی منغلب شوم . در biology این از کجا می آید ؟ یعنی کجا است که شما دیگر give up می کنید ، تسلیم می شوید . می گویند ابر مصداق آن خیلی غم انگیز است در پستانداران زمانی است که در جستجوی فرزند گمشده شأن هستند و دنبال بچه اش می گردد و یک لحظه ای است که می گوید دیگر پیدا نمی شود یعنی give up می کند . می گویند آن مکانیسمی که تحت عنوان the moralization داریم از این کانال عبور می کند . یک لحظه ای است که شما احساس می کنید دیگر فواید ندارد دیگر نمی توانم و نمی کشند و آن لحظه شما می توانید به مسیر مرگ های نا امیدی بروید یعنی در آن لحظه است که حالا فراموش نکنید که فقط اقتصادی نیست و می تواند درس باشد و از پس سطح خانوادگی بر آمدن باشد و از پس مخارج فردی برآمدن باشد و از پس حفظ موقعیت ورزشی باشد . شما یادتان است که خیلی از ورزشکاران معتاد می شوند . این را چگونه توضیح می دادید ؟ او با همان مکانیسم دیگر نمی کشند ، دیگر بریدم ، طرف ۱۰ سال است که به باشگاه می رود در آن چند درصد top بوده ولی دیگر نمی تواند آن وزنه ها بزند و شکم جلو می آید و دیگر نمی توانم sixpack را حفظ کنم . اصطلاحا دارد losing grip می کند . رها شدن و از دست رفتن آن چیزی که گرفته شده ، آن احساس losing grip ، دیگر بچه پیدا نمی شود دیگر فایده ندارد آن پیچ مرگ بار یا خطرناک the moralization ( از دست دادن روحیه ) است . یک عده به چند مسیر میروند : مواد مخدر و کتابی خدمتتان بگویم امیدوارم تا هفته های آینده معرفی کنم چون کتاب در حال ترجمه شدن است یا ترجمه شده است اسم کتاب dopamine nation ( ملت دوپامین ) است و نویسنده آن Anna lembke است همان کسی که گزارش کمیسیون lancet Standford را با Kim Humphrey نوشته بود . طوری که مطلع شدم قرار است توسط انتشارات مازیار به چاپ برسد و توسط آقای دکتر محمد اسماعیل فلزی ترجمه شده است و کتاب مربوط به سال ۲۰۲۱ است . خیلی بحث قشنگی در مورد اعتیاد های غیر دارویی دارد اعتیاد به اینترنت و چت و پورنوگرافی ، همه این اعتیاد ها را خود Anna lembke یک اعترافی می کند و می گوید که خودش یک دوره به رمان های عشقی اروتیک معتاد شده بود و در دانشگاه کتاب درسی را گذاشته و وسط آن این رمان ها را می خوانده و جواب مریض ها را نمی داده و از زیر کار در می رفت .می گوید در آن لحظه ای که شما دارید the moralize می شوید یعنی می گویید دیگر نمی کشم و دیگر از پس آن بر نمی آیم اگر یک مسیر را بروید و آن هم استفاده از روش های برای بالا بردن دوپامین باشد مانند رفتار های عنان گسیخته ای مانند قمار و مواد و آمفیتامین . شما به سرنوشت آن مرگ های نا امیدی منجر می شوید ولی جالب است یک مسیر دیگر آن این است که give up کنید و حس کنید که دیگر نمی کشم و دیگر نمی توانم آن هیکل و آن سطح مخارج و سطح آمادگی روانی را نمی توانم حفظ کنم و پایین بیایید و در طی نزول دچار افسردگی خواهید شد ، بغض و گریه می کنید ولی این نوع افسردگی با آن نوع افسردگی مشکل دار فرق می کند این افسردگی سازنده است یعنی بعد از یک مدت می گویید آن داستان غم انگیز ، آن پستانداری که می گوید بچه اش دیگر پیدا نمی شود و give up می کند . بعد از یک مدت گریه می کند جالب است که گربه ها در این حالت غذا نمی خورند و رفتار های بازیگوشی ندارد و بعد از یک مدت دوباره به حالت اولیه بر می گردد یعنی این مسیر ها می تواند مسیر هایی باشد که افراد طی خواهند کرد و به همین دلیل حس می کنم که خواندن این کتاب به شما خیلی مطالب جالبی را ارائه خواهد داد مثلا می گوید اینکه شما کدام مسیر را انتخاب خواهید کرد بخشی از آن متاسفانه به نیرو هوایی بیرونی بر می گردد . یک کتاب دیگر باز خدمتتان معرفی می کنم این را در لیستی قرار دادم که خدمتتان بخواهم ارائه دهم the age of addiction ( عصر اعتیاد ) how bad habits became big business ( چگونه عادت های بد بیزینس بزرگی شدند ؟ ) در آن لحظه یکسری از شما سو استفاده خواهند کرد اینجا است که نقش کمپانی های بزرگ دارویی ، قمار خانه دار ها ، مشروب فروش ها ، توزیع کنندگان مواد و اداره کننده سایت های پورنوگرافی جلوه می کند یعنی آنهایی که در حال افت هستند را به نوعی می باشد و این سوالی که آیا مواد و اینترنت و بازی کامپیوتری برای بچه خطرناک است یا نه ؟ جواب آن در خودش نیست و در توضیحات است که Angus deaton در مرگ های نا امیدی می دهد ، بستگی دارد انتشار مسیرت ، اصطلاحا تراکتوری یعنی پرتابه اجتماعی شما به کدام سو رفته است . اگر شما جز نیرو های بالنده هستید اگر فرصت دارد برایت بیشتر می شود اگر حس می کنید نسبت به والدین جلو تر می روید ، آن اینترنت و مواد مخدر به راحتی شما را زمین گیر نمی کند برا همین است در آمار ها می گویند که هیچ اعتیاد زایی ندارد ما پژوهش کردیم ولی اگر به آن لایه تعلق دارید یک چیز خیلی ساده یک بازی ساده کامپیوتری یک ترامادول می بینید عجیب است در خانواده یک خانم مسن برای پا درد ترامادول می خورد و هیچ وقت مشکل پیدا نکرده و آن یکی را زمین می زند . پس می بینید در ذات ماده نیست در آن تراکتوری اقتصادی اجتماعی شما است البته باز هم یک یاد آوردی می کنم دوستان شما ممکن است در اطرافیانتان بگویید که یک نفر درس خوان بود و مهندس بود و وضع خیلی خوبی نیز داشت این نیز در معرض ترامادول قرار گرفت و گرفتار شد . بله این ها نسبی است ولی ضریب نسبیت آن گاهی تا ۱۰ به ۱ است یعنی تا ۱۰ برابر امکانش بیشتر است تا گرفتار شوی که ۱۰ خودش خیلی است ولی وقتی شما ۱۰۰۰۰۰ نفر را در نظر بگیرید ۱۰ به ۱ هم باشد باز هم ۱۰۰۰۰ نفر در گروه مقابل خواهید دید البته باز هم می گویم فقط مسئله اقتصادی نیست اینکه نمی توانم حفظ کنم می تواند خیلی چیز های دیگر باشد نمی تواند دیگر شادی ام را حفظ کنم ، نمی تواند دیگر هر روز به خودش و بدنش برسد ، دیگر به آن مرحله the moralization نزدیک می شود . آن مراحل the moralization از مراحل مهم است که چگونه می تواند می تواند شما را زمین بزند ، دیگر نمی کشم پس به این جمله که من می گویم شما فکر کنید . دیگر نمی کشم ، کم آوردم ، دیگر روحیه ام را از دست دادم ، خودم را باختم ، این ها همان نقاط حساس است البته این نقاطی است که لزوما به افول شما منجر نخواهد شد عده ای می گویند که افسردگی خلاق دارید یعنی یک مدت افسرده می شوید و به تغییر انگیزش و هدف داده و به مسیر دیگر می روید یعنی حس می کنید که دیگر هالتر را گذاشتم کنار و پیاده روی کار می کنم یا به این نتیجه رسیدم که دیگر نمی توانم شاگرد اول باشم الان رفتم در برکه بزرگ و ماهی های بزرگ دیگری هستند پس تصمیم گرفتم که شاگرد اول شدن را کنار گذاشته و فقط فارغ التحصیل شوم کافی است یعنی آن لحظه the moralization را شما توانستید حل کنید . کم کم به انتهای این بحث نزدیک می شویم ، بگذارید چند نکته دیگر را بگویم و از حضورتان مرخص شوم .گفتیم که این انشقاق که انجام می شود آنهایی که دارند روحیه شان را از دست می دهند یک نوع تفکر خشم آلود پیدا می کنند و پوپولیسم علاقه پیدا می کنند و شما می بینید به راه حل های ساده می اندیشند و در خیلی از موارد شما تعجب می کنید که چرا گسترش نگرش های صنعتی زیاد می شود ؟ مربوط به انشقاق است یعنی اگر انشقاق نباشد به راحتی این اتفاق نمی افتاد . در همین کتاب گفته شده که امیدواریم بتوانیم آن را ترمیم کرد ولی نکته مهم این است که این ترمیم اقتصادی نیست فکر نکنید اگر به این افراد اگر پول بدهید این شکاف بسته می شود و درست می شود . آن ذهن نیز باید ترمیم شود . آن احساس حسادت در مقابل آن تمسخری که بالایی به پایینی دارد . چرا معتاد خوب نمی شود ؟ شما باید به مرحله برسید که وقتی معتاد در کنار شما نشسته است شما آنجا درمانگر یا پزشک یا روانشناس موفق هستید و او فردی درمانده است باید بتوانید به حستان در مورد خطای شنتاختی غلبه کنید که من که اینجا هستم عرضه خودم بوده و او که آنجا است بی ارزگی خودش بوده است باید بتوانید سهم مهمی را به این دینامیکی خدمتتان گفتم در نوآوری ها و در اکتشافات و طول عمر و در گرفتار نشدن در مواد طبقه اجتماعی شما خیلی زور بیشتری نسبت به نیم رخ تست شخصیتی MMPI شما دارد ولی اگر از بالا نگاه کنید دچار همان hubris می شوید که گفتیم که llewellyn Owen می گوید . من از او توانمند تر هستم دیگر ، درست است که خیلی از جاها شما متوجه می شوید که برخورد پزشک خیلی مودبانه بود و توهین آمیز نبود ولی این کافی نیست . فرض کنید شما مثلا با حیوانات نیز ممکن برخورد مودبانه داشته باشید و بر روی آنها دست بکشید و بگویید که اذیتش نکن و گناه دارد ، در ذهنت هیچ گاه او را با خودت برابر نمی دانید و احساس دارید که او هوش کمتری دارد وقتی آمدند نگاه کردند متوجه شدند که در مسائل نژادی نیز همین طور است . حتی آنهایی که آمده بودند که به حل نژاد پرستی کمک کنند در ذهن‌شان اتوماتیک این گونه بود که ما سفید پوستان سخت کوش تر هستیم ، اخلاقی تر هستیم و وجدان کاری بیشتری داریم به همین دلیل توانستیم ثروت بیشتری داشته باشیم و اما سیاه پوستان این گونه هستند . همیشه کتاب خدمتتان معرفی می کردم این بار می خواهم یک سریال خدمتتان معرفی کنم که آن هم یک سریال کمدی است . Chris rock همان که در مراسم اسکار توسط will smith مشت خورد او کمدین مورد علاقه من است من Chris rock را خیلی دوست دارم و یک مجموعه دارد در همین شبکه هایی که فیلم به صورت غیر مجاز یعنی اینکه رایگان است قرار دارد و مجموعه سریال او است everybody hates Chris ( همه از کریس بدشان می آید . ) و در واقع کودکی خودش را دهه ۷۰ در آن مناطق محروم نیویورک ترسیم کرده است ، فوق العاده طنز عمیقی است و شما این نگرش را قشنگ متوجه می شوید که عده ای از سفید پوستان سعی می کردند که نژاد پرستی را کنار بگذارند و آنها را بالا ببرند که شما هم فیزیک و شیمی بخوانید و شما هم مخترع شوید و شما هم نوبل ببرید ولی نه دل آنها آن برداشت را داشتند که شما پایین هستید و این گونه فکر می کنید مربوط به ابتدایی بودن ذهنتان است مانند همان نگرشی که شما ممکن است به افراد کم هوش تر داشته باشید و این را نمی دیدند که آن رفتار های تکانه ای تو ، رفتن به سمت مواد ، اینکه نمی توانید خشم خود را کنترل کنید ،حاملگی ما خواسته زیاد است و زود کارتان را رها می کنید مربوط به آن انشقاق است نه ذات خود ، یعنی درست است که سرزنش نمی کردند و نژاد پرستی نبود و کوپن می دادند و به آنها کمک می کردند که بالا بیایند ولی این ذهنیت را نداشتند این ذهنیت بسیار مهم است یعنی شما باید بتوانید با آن نگرش طبقاتی مسئله را حل کنید اما اگر حل نشد چه ؟ اگر انشقاق زیاد شد چه ؟ اینجا می خواهم doom and gloom شوم و Walther schreiber the great leveler همسان کننده عظیم یا همسان کننده اعظم ، کتاب مربوط به ۲۰۱۷ است این از آن کتاب های فوق العاده پر استناد است چه نویسندگان آن شوم و ما امیدی چه روشن گران و ملایم ها و خوش بین ها به این کتاب اشاره می کنند Walther schreiber یک تاریخ دان است که ۲۰۱۷ کتابی نوشته به نام the great leveler ( همسان کننده اعظم ) violins and the history of inequality from the Stone age to the 21st century ( خشونت و تاریخ نابرابری از عصر حجر تا قرن ۲۱ ) جمله نا امیدی کننده دلهره آوری دارد که وقتی انشقاق زیاد شود آن ذهنیت ها دیگر درست نمی شود شما با زیاد کردن و کم کردن حقوق ها و مالیات گرفتن نمی توانید آن را ببندید .توجه کنید وقتی شما بیایید آن طرف وقتی آن ذهنیت در شما شکل گرفته که به زور از او مالیات بگیرید این حس را دارد که من جان کنده و زحمت کشیده ام ، چرا باید برای آن آدمی که می خواهد مواد مصرف کند و شل است مالیات دهم ؟ خب میخواست که درست رفتار کند من تلاش کردم که به اینجا رسیدم پس او یک خشم و مخالفتی دارد که پایینی احساس اجحاف دارد که تو مرا به این روز انداختی . Walther schreiber می گوید که در طی تاریخ وقتی انشقاق به یک حدی رسیده ما فقط ۴ همسان کننده اعظم داریم دیگر reform اقتصادی جواب نمی دهد: جنگ های مهیب ، میگوید مثلا در اروپا در سال ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ این اختلاف خیلی کم بود و اصلاحات اقتصادی نبود و دو جنگ جهانی بود که خیلی ها کشته شدند . بلای شدید ، مثلا زلزله آمده و کل شهر را خراب کرده است وقتی کل شهر خراب شود همه به وضعیت اول بر می گردند همه هر چه خانه و ماشین و ثروت داشتند از دست می دهند . بیماری های مهلک ، مانند طاعون که البته کووید ۱۹ زورش نرسید و شما هیچ نشانی از great leveler ندیدید برای اینکه great leveler باشد باید تقریبا نیمی از جمعیت را اپیدمی بکشد . طاعون ۱۳۴۸ میلادی در اروپا از هر دو نفر یکی را کشت و باعث شد این نابرابری کاهش یابد زیرا همه چیزشان را از دست دادند و مردند . انقلاب های خونین ، که می ریزند و یک طبقه آن یکی طبقه را می کشد و schreiber یک هشدار می دهد و می گوید وقتی این زیاد می شود باید حواسمان باشد که این به فاز غیر قابل برگشت نرسد . آیا جهان دارد به آن فاز نزدیک می شود ؟ doom and gloom ها می گویند که بله دارد به آن فاز نزدیک می شود می گویند آن فاصله دارد زیاد می شود و شما می بینید یک نفر میلیارد ها دلار دارد و بعد یک لایه های زیادی از روی نا امیدی گرفتار مواد می شوند . شما می بینید اختراعات و بالندگی توسط درصد کمی صورت می گیرد و بقیه دارند افت می کنند آیا این ها می شود دوباره به یکدیگر متصل کرد و آن ذهنیت را اصلاح کرد یا نه ؟ یک دلیل هم که من این بحث را مطرح کردم این است که در هر زمینه نابرابری وجود دارد و فقط اقتصادی نیست شهرت نیز یک نام برابری است یک عده بسیار معروف می شوند و یک عده کاملا گمنام می شوند و آنهایی خیلی مشهور و سلبریتی هستند ممکن است دچار این احساس شوند که ظاهر و هنر و جذابیت و استعداد خود مرا به اینجا رسانده و بقیه که مشهور نشدند به اندازه من زحمت نکشیده اند در صورتی که ما راجع به آن پدیده ای که برنده همه را می برد قبلا صحبت کردیم winner takes all و همچنین آن کتاب بسیار خوب موفقیت و شانس مهم است برای سلامت هر دو طبقه چون این را هم بگویم که Robert Wilkinson می گوید که فکر نکنید آن آسیب شناسی فقط آن پایین را اذیت می کند آن بالایی نیز اذیت می شود . اگر یادتان باشد در کتاب Susan fiske نیز به این اشاره کرده که وقتی شما با تحقیر به دیگران نگاه می کنید و احساس می کنید به هر چه رسیدید حق خودت و نبوغ خودت بوده و آن یکی به دلیل بی ارزگی خودش بوده کم کم شما دچار آن سندروم های بدخیم می شوید نسبت به احساس دیگران کور می شوید و همان تناقض قدرت که هفته قبل راجع به آن صحبت کردیم را می بینید بحثمان خیلی به درازا کشید امیدوارم برایتان قابل استفاده باشد در جلسات بعد می خواهم شاید راجع به کتاب dopamine nation ( ملت دوپامینی ) را خدمتتان معرفی کنم چون یک بحث خیلی قشنگی دارد که اعتیاد ها و عادت های مخرب را چگونه می توان کنترل کرد ؟ فکر کنم تا همین جا شما متوجه شدید که بخش زیادی از مخرب بودن عادت ها و مواد حالا می خواهد اینترنت یا بازی کامپیوتری باشد در ذاتش نیست بلکه در تراکتوری شما است که بالنده هستید یا به پایین می روید و دیگری بهره برداری یک عده از این وضعیت است یعنی کسی ممکن است پیدا شود و بگوید تعداد زیادی آدم نا امید وجود دارد و ما این بازی را برایشان درست کنیم ، این ماده را برایشان درست کنیم چنان که نشان داده بود fentanyl این روند را خدمتتان گفتم مرگ و میر در آمریکا زیاد شده بود تقریبا از سال ۲۰۱۵ دولت آمریکا نسخه کردن داروهای مخدر را به شدت محدود کرد و گفت مواد مخدر تجویز نکنید . همین احساسی که ممکن است شکل بگیرد که مخدر را دولت و داروخانه ها و مراکز ندهند برای اینکه دارد خیلی زیاد می شود . اتفاقی که خیلی سریع افتاد این بود که سیستم های قاچاق آمدند خیلی سریع جای آنها را گرفتند و fentanyl را به بازار تزریق کردند و خیلی سریع خلا آن را پر کردند . پس دوستان عزیز اگر شما به عنوان یک مصلح یا یک روشن فکر یا یک انتلگچوالای این تصور را دارید که اگر مثلا ما همه این اعتیاد های مضر را آن عاملش را از سیستم حذف کنیم آن اعتیاد ناپدید می شود بر اساس آن نگرش مطلقا این گونه نیست و شکل دیگری به خود خواهد گرفت تا زمانی که آن تراژکتوری آن روند افولی درست نشود این اصلاح نخواهد شد .ممنون از توجه شما هفته بعد در خدمتتان هستم .
Document