شب همگی بخیر هجدهم خرداد ماه است وساعت ۰۹:۰۳ دقیقه خوب در خدمتتون هستم با یک برنامه دیگه، امیدوارم این برنامه هم براتون قابل استفاده باشه و نوعی دانش ما را در این مسئله عمیقتر بکنه و به درک بهتر مقولات رفتار و علوم رفتاری و علوم شناختی و ذهن منجر بشه. باز به سان جلسات چهارشنبهها یک کتاب را براتون در نظر گرفتم که در موردش بحث کنیم نکاتی رو ازش استخراج کنیم و ببینیم که چه چیزهایی این نویسنده برای ما داره کتابی که این هفته براتون در نظر گرفتم the age of addiction، عصر اعتیاد چگونه عادتهای بد به کسب و کار بزرگ تبدیل شدند؟«how bad habit became big business?» نویسندش David Cortright هست، استاد است البته استاد بازنشسته دانشگاه فلوریدای شمالی، فلوریدای شمالی جنوبی نداریم، ولی north Florida اسم دانشگاه است و سال ۲۰۱۹ توسط انتشارات دانشگاه Harvard چاپ شده است. Cortright رشتش تاریخه رفتاری و علوم شناختی صاحب نظر نیست. البته مطالعاتی داره مطالعات عمیق و قابل توجه است و به همین دلیل من فکر میکنم که کتاب خوبی نوشته و میتونیم ازش کلی مطلب در زمینه رفتار سلامت روان و همچنین شناختن ماهیت انسان یاد بگیریم. Cortright طی ۲۰ سال اخیر کتابهای زیادی در زمینه تاریخ اعتیاد، مواد مخدر، شکلگیری عادتهای بد داره و به نوعی یک صاحب نظر در این زمینه شناخته میشود. این کتاب ۲۰۱۹ چاپ شده من قبل از اینکه کتاب را توضیح بدم میکنن بگم که اولاً اگر میخواین ترجمهاش کنید جسارتاً فکر میکنم باید تسلط بالایی به زبان داشته باشید، متنش بعضی جاها خیلی ایهام داره، خیلی اصطلاحات داره، خیلی از ضرب المثلها و اشارات ادبی داره و رشتش تاریخ است دیگه، یعنی یک متن ساده روانشناختی نیست و بعضی قسمتهاش رو واقعاً شما باید مرتب برید توی گوگل سرچ کنید ببینید کنایش ب چی بوده؟ منظورش به چی بوده؟ دومین نکتهای که میخوام بهتون بگم آینه که با وجود اینکه کتاب academic است، کتابی هست که به نوعی میشه گفت برای دانشگاهیان نوشته شده، ولی اون انسجام یک کتاب درسی رو نداره یعنی شما نباید انتظار داشته باشید که اول نظریاتش رو بگه مقدمهاش رو بگه بعد شواهدش رو بگه بعد نتیجهگیری کنه. بیشتر سبک ژ ورنالیستی داره که پر از حکایات جالب، مثالهای جالب، استعارههای جالب، نقل قولهای جالب و وقایع تاریخی جالب و به همین دلیل ممکنه شما بگید آخر سر نفهمیدم چی رو میخواد بگه؟ چی رو میخواد دنبال کنه؟ یعنی در مقایسه با کتابهایی ک قبلاً معرفی کردم، سبک ژورنالیستی و خبرنگاریش پررنگتر باشه یه جاهایی میبینی نقل قول آورده، یه جاهاییی مقاله آورده یه جای دیگه نظریههایی و همینطور میریم جلو. ما آگه بخوام اول یه مقدمه بگم بعد بریم به جزئیاتش شاید این رو بگم خدمتتون چند تا مفهوم رو توی این کتاب مطرح میکنه ک منی جور فهرست گونه برای شما میگم و جزعیاتش میپردازیم و اینم بهتون بگم با وجود اینکه ممکنه شما یک ذهنیتی داشته باشید که من با اعتیاد کاری ندارم، رشته جذابی نیست. مطلقاً اعتیاد مواد بسنده نکرده و رفتارهای بد پرداخته، دوما یه جور عجیبی آخر کتاب شما یک احساس روانشناختی پیدا خواهید کرد. یک سؤال خیلی جدی روانشناسی و حتی میتونم بگم هستیگرایانه، هستی شناسی برای شما مطرح میشود، حالا بریم جلو متوجه خواهید شد. خلاصه کتاب چی میگه؟ خلاصه کتاب بحثش آینه ببینید مای سری یه لذتهای داریم که استعاره گونه میگه لذت limbic ، ما از کتابهایی که قبلتر خدمتتون معرفی کردم، مثلاً هفت و نیم درس درباره مغز که Lisa Feldman Barrett نوشته بود، یادمون هست که این خانم اشاره کرده بود، احساس اینکه بیاین شما بگین مثلاً مغزو میتونیم به قسمتهای تقسیم کنیم، این مثلاً هیجاناته، منطقه، این شناخت است، این خشمه، این نمیدونم مهربانی، این عشق، کاملاً غلطه. رویکرد خیلی کودکانه است. حتی مغز سه قسمتی که Paul Macklin میگوید: که ما یک مغز خزنده داریم، یک مغز پستاندار داریم، یک مغز انسان داریم. اون هم میگه: واقعاً یک ساده انگاری، خیلی شاید بگم ژورنالیستیه. به همین دلیل اینجا میخوام تاکید کنم که وقتی ما میگیم لذت، limbic گویا که یک جمله خیلی سادهایه، ولی الحق و الانصاف به نظر میاد که Cortright حواسش هست و داره اشاره میکنه که من استعاره گونهای این رو میگم؛ یعنی نیومده یه کتابی رو بنویسه، چون که شما دیدین بعضیها میان کتابهایی مینویسند که دو تا مولکول نام میبرند یا دو تا ناحیه مغز رو نام میبرند و اون رو اساس تحلیلهاشون قرار میدن و من به این کتابها خیلی انتقاد دارم و اگر یادتون باشه کتاب brain washed یا همون شست و شوی مغزی شده رو خدمتتون گفتم؛ که این کتاب میگه که شما مغز رو انقدر ساده ندونید، مثلاً دوپامین عنصر لذت و اکستوسین عنصر عشق و سراتونین عنصر بدخلقی و افسردگیست و اینکه نه اصلاً اینطور نیست؛ یعنی مثلاً اینجای مغز کار میکنه ولی جای دیگش نه. ولی خب استعاره گونه چیزی داریم تحت عنوان لذت limbic، که این لذت میخوایم ببینیم چیه؟ میتونیم اینطوری فکر کنیم که به لذتهای ساده فیزیولوژیک میگن لذتهای limbic و اینکه شما نه تنها دارید عسل میخورید یا یک غذای لذیذ میخورید یا یک میوه شیرین میخورید، این شیرینی و چربی یک پدیده فیزیولوژیک است و این قند و شیرینی و نمک اگر خوب با همدیگه ترکیب شده باشند لذیذ میشن در قالب غذاهایی مثل همبرگر و فست فودی. اینها همه حالت فیزیولوژیک دارد و به شما احساس خوبی میده یا مثلاً سیگار و نیکوتین وکوکائین، حشیش یا الکل. اینها همه لذت فیزیولوژیک دارند. یا رابطه جنسی و ارگاسم. اینها همه لذت فیزیولوژیک دارند. یا مثلاً هیجانی که شما از گشت و گذار پیدا میکنی، تغییرات فیزیکی پیدا میکنید، مثلاً از سرسره میای پایین یا شیرجه میزنی توی آب و اینها همه لذتهای فیزیولوژیک هستند و ویژگی اینکه اکثر لذت میبرند از اونها و نیاز به آموزش ندارندو نیاز نیست که آموزش دیده باشی و نیاز به فرهنگ خاصی داشته باشی و وقتی که فقط یک دود و سیگار میگیری و نیاز نیست که آموزش دیده باشی و نیاز به فرهنگ خاصی داشته باشی و وقتی که فقط یک دود و سیگار میبینی میگیری میبینی که چقدر جالب بود و میخوام که روحیم عوض بشه و اکثریت مردم اونها را پیروی میکنند که این لذتها لذتهای سادهای هستند، تکاملی و زیستی هستند. میگه اتفاقی که افتاده این بود. توی تمدن بشر، به خصوص در ۲۰۰ سال اخیر این لذتهای فیزیولوژیک داره قدرت و ماهیتشون بیشتر و بیشتر میشه. لذیذتر میشن. شیرینی جات خوشمزهتر میشه و انواع مسکرات لذت بخشتر میشن. دخانیات با تنوع بالا دارند ظاهر میشن. شما ممکنه در معرض انبوهی از پورنوگرافی باشید و کلی بازیهای کامپیوتری و هیجانات شکل میگیره. حالا سؤال آینه که تکلیف چیه؟ به جمله اون که کاکتوسها و به جنگل بارانی برمیگردیم. اگر یادتون باشه اشاره شده بود که ما شاهد کاکتوسهایی در جنگل بارانی هستیم. در واقع اشارش به این بود که میلیونها سال تکامل، در واقع قدرت مقابله با این همه چیزهای شیرین و خوشمزه رو نداشت و بیشتر عمرش رو بشر توی حالت قحطی بوده و هیچ وقت غذای سیر و لذیذ نمیخورده و احتمالاً غذاش یه تیکه گوشت خام یا چند تا میوه بوده، پس حالا با اینها که داره بمباران میشه، مثل کاکتوسی هستش که ببریش توی یک جنگل بارانی. اون میگه که توی ۲۰۰ سال اخیر، این لذتها هی دارن بیشتر و بیشتر میشه. حالا همینطور که میریم جلو، من میدونم که الان یک عده توی ذهنشون دارن ترمز فکری میذارن که نه اینطور نیست و من خاطرم هست که نونهای قدیم خیلی لذت داشت و خوشمزه مادربزرگ نمیشد یا میوههای زمان قدیم خیلی خوشمزهتر از الان هستند. من باید خدمت این عزیزان بگم که بخش زیادی از این احساسات شما مربوط به نوستالژی میشه، ربطی به کیفیت اون نداره و فقط شما رو میبره به خاطرات گذشته و اگر شما وقت بزاری و پول خرج کنی، غذاهای خیلی خوشمزهتر هست در جهان که میتونی اونها رو تجربه کنی و میبینی که تنوع رستورانها داره بیشتر میشه. پس این به نوعی خطای ذهن شما هستش که فکر میکنید قدیم همه چیش خوب بوده و الان غذاها دیگه اون مزه قدیم رو نداره به همین دلیل که یک عده مرد نشستند و اینها رو هی دارند مرتبتر میکنند. بخش دیگری از کتاب به این اشاره میکنه که پشت این جذاب سازی غذاها سرمایهدارانی خوابیدند و سرمایهگذاری میکنند و هی داره قند رو زیاد میکنه، چربی رو بیشتر میکنه و رسپیهای جدیدی رو به وجود میاره و سعی میکنه که شما رو جذب کنه بهش که رنگش بهتر باشه و پیکسلهای جذابتری داشته باشه، برای شما جذابتر باشه. یا شما تصور کنید بازیهای کامپیوتری که چقدر پیشرفته شده و من فکر نمیکنم که کسی بگه چقدر بازیهای کامپیوتری قدیم جذابتر بوده باشند. شما اگر یک بازی ۵ سال پیش، البته ۵ سال پیش که چه عرض کنم، یک بازی سه سال پیش به بچهها بدی، ممکنه اصلاً قهر کنه و بگه این چیه؟ این هیچ جذابیتی نداره. جذابیت لذتی داره، هی روز به روز بیشتر میشه، پیشرفت میکنه. سوالی که پیش میاد این هستش که آیا مغز ما هم داره پیشرفته میشه؟ خیر و مغز ما داره درماندهتر میشه و اینها را که آدم میخونه شاید با نسل جدید احساس همدردی میکند که بچهها باید در مقابل چه وسوسههایی مقابله کنند و قوی باشند. سایتها و میلیونها عکس و میلیونها داستان یا فرض کنید در مقابل غذاهایی که روز به روز تنوعش داره بیشتر میشه. مگر مقاومت بشر چقدر هستش که یک عدهای نشستن با سرمایههای هنگفت دارند همه اینها رو متکامل میکنند، ولی مغز شما که تکامل پیدا نکرده، باید در مقابل اینها مقاومت کند. این چیزهایی که شما در عصر جدید میبینید بچهها بازیگوش شدن، درس نمیخونند و حواسهاشون همش به گوشیشونه. خوب خیلی واضحه چون یک سری مغزها با حقوقهای بالا نشستن و دارن اونها رو طراحی میکنند. کودک شما که در واقع چه عرض کنم، خود شما هم در مقابل اونها دارید نا مقاوم میشید. چیزی که این کتاب داره این هستش که بعضی جاهاشو شما دوست دارید خط بکشید و نقل قولهای خیلی قشنگی داره که در جایی میگه که تاریخ لذت در واقع تاریخ شکلات هستش با مخلفاتش با تغییرات موضعیش یعنی جالب راست میگه. شما دقت کنید، اگر شکلات ساده رو در نظر بگیرید یک تکامل عجیبی در این ۲۰۰ سال اخیر داشته و الان شکلاتهایی اومده که مخلوطی از خامه داره، انقدر شکر داره و وقتی گاز میزنی چند تا ورژن داره و شما همین رو در نظر بگیری، میگی مردم چرا چاق میشن؟ چرا نمیتونن خودشون رو کنترل کنن؟ چرا عصبی هستند؟ چون که مجبورند در اصل رژیم بگیرند و لذتهای فیزیولوژیک داره بیشتر میشه و از طرفی دیگر، سودآوری، سرمایه گذاری هست. در عین حال شما داری درمانده میشی و خیلی مواقع فکر میکنی که ارادت ضعیفه و فقط داری میخوری و نمیتونی از پای گوشی پاشی و آدم منحرفی هستی و همش سرت تو سایتهای منحوس و مستهجن هست. ولی خوب در اصل داری بمباران میشی و کیفیت و توجه اینا هر روز میره بالاتر. تقریباً محور بحث نظریه کتاب در مورد این بحث، منتها پر از مخلفات جذاب هستش که حول و حوش ۲۵۰ صفحه است و حول و حوش ۸ فصل داره و خیلیهاش، حتی باید اون لغتها رو بری توی ویکی پدیا سرچ کنی که ببینی منظور از اون لغت چی هستش؟ یه جاهاییشو واقعاً خودمم موندم که این در اصل داره به چی طعنه میزنه؟ یه جایی هست، یه قهرمانی هست، توی Shakespeare که به Hummels داره کنایه میزنه. یک اصطلاح دیگه که به کار میبره، دموکراتیک شدن لذت هست. سابقاً همین لذتهایی که نام بردم، محدود به یک طبقه خاصی و اشرافی بوده و باید خیلی پول داشتی که میتونستی ادویه هندی اصلاً دارچین و گوشت کباب میخوردی، ولی الان میبینید که تونستن با تولید انبوه قیمتها رو بیارن و فراگیر میزنند و باز یه عده حالا میگیم ترمز گیر میذارن و میگن که نه قیمتها خیلی رفته. منظورمون قیمتهای جهانه و شما باید در یک گستره وسیع اینو نگاه کنید، نه مقایسه پارسال با امسال که گوشت قرمز شده. باز یک اصطلاح قشنگ دیگه که محور کتاب رو تشکیل میده، discipline pleasure است به معنی لذتهای دیسیپلیندار که از از زمان باستان، فلاسفه متوجه شده بودند که همه لذتها فیزیولوژیک نیست و حول و حوش خورد و خوراک و رابطه جنسی نمیچرخه و اون آدمی که زحمت میکشه که در کنکور درجه یک باشد و آدمی که فشرده کار میکنه، مطلب آماده میکنه و سخنرانی میکنه، اون آدم هم وقتی سخنرانیش تموم میشه، اون هم یک نوع لذت میبره که به اونها میگه لذتهای دیسیپلین دار. لذتهای دیسیپلیندار اون چیزیه که تمدنهای بشر روش ساخته شده، مثلاً ۱۰ سال تلاش میکنیم و قهرمان ورزش میشیم یا یک شاهکار هنری میدی بیرون و اون لحظهای که مورد تشویق دیگران قرار میگیری، در اون لحظه هم تو دوپامین آزاد میکنی، اون دوپامین آزاد کردن با یک دود سیگار گرفتن خیلی فرق میکنه و اشاره خیلی قشنگی داره و راست میگه که وقتی لذتهای فیزیولوژیک جهان شمول و فراگیر بشن، روی لذتهای دیسیپلیندار اثر نمیذاره و اون آدمی که از صبح تا شب مسته و همش دنبال کشیدن حشیش هستش، قطعاً، هیچ موقع نمیتونه یه قهرمان ورزشی بشه. در واقع توی فصل آخر کتاب به این مسئله میپردازه که انبوهی از تودههای محروم دارن همشون لذت فیزیولوژیک میچشن و آنها چیز دیگهای براشون نمیمونه و همه پولشون میدن که یه ترکیب شکلاتدار و قنددار بخورن و مسکرات مصرف کنند یا فقط پورنوگرافی را تماشا کنند و اون تعالی و پیچیده بودن لذت با این باید چه کار کرد؟ خوب من فکر میکنم یک ذره طولانی شد. این مقدمه کتاب بود و کلش همینطوره، فقط یه سری مخلفات داخلش داره و مخلفاتش جالب و جذاب است. اجازه بدید بریم جلو و ببینیم چی دستگیرمون میشه. جالبه که حالا من هر چیزی رو هم که توی این میخونم قبول نمیکنم، ولی خب خوندن این کتابها برای اینکه سواد شما را افزایش میده، فکر شما رو هم باز میکند و یکی از مطالب در واقع باید بگم دو تا از مطالبی که گفته بود، آنچنان روی من اثر گذاشت که میتونم بگم توی دو هفته اخیر، هرجا دارم میرم و رانندگی میکنم، دارم به این مسئله فکر میکنم و ممکنه راست باشه و این اشاره و نظریه جالبیه حالا بهش اینجوری فکر نکردم و اینکه حالا اینا شیعه هستند رو خواهم گفت بهتون. بریم جلو و ببینیم چی میگه. میگه که توی مرحلهای لذتهای فیزیولوژیک، نه که لذتهای حالا سطح پایین براش نذاریم، ولی خب توضیح دادم دیگه، در اصل ساده هستند و نیاز است شما براش زحمت بکشید تا در اون حوزه لذت ببرید. میگه شما توی هر رشتهای رو نگاه کنید توی این ۲۰۰۰ سال اخیر، رشد کرده به خصوص توی ۲۰۰ سال اخیر که سرمایهگذاری بازار آزاد میکنند. مثل مثالهایی که میزنند که مدتها بشر که این رو باستان شناسان و انسانها کشف کردند که یکی از سرگرمیهاش غضروف استخوان گوسفند رو درآورد و شروع کردم با اون بازی کردن که بهش میگن. Astro goals فکر کن همون قاب بازیه که اینا غضروف سرشون رو استفاده میکنند و بازی میکنن و مثل تاس میریزه و مثل یک سرگرمی هستش تا مدتها. رفتم پیدا کردم از قبل از یونان باستان شبها کنار قبرشون بوده و از این قابها میریختند و با همدیگه تاس بازی میکردند. بعد در سرزمین لودیست، تاس اختراع میشه که حدود ۷۰۰ سال قبل، تاس درست میکنند. یا مثالهای دیگهای که میگه بعدش چینیها، ورق رو اختراع میکنند و داره میگه که تنوع بازیها میره بالا و طرفهای قرن هفدهم، بازیهای نشستنکی به قول بچهها که تخته نرد بوده، ورق بوده، شطرنج بوده، انواع تاس بوده و قمارها خیلی پیچیدهتر. پس آدمها رو خیلی میریخته. شما فکر کن یه تاس ریختن در مقایسه با بازی پیچیده ورقی که قرن نوزدهم پیدا میشه. پس ما شاهد این هستیم که توی اون حوزه افزایش پیدا کرده. توی حوزه شکلات مثال جالبی میزنه. مثلاً همون کاکائو که بوده، اینها خیلی راحت مثلاً که Richard Cagle ، قسمتهایی که شب برای یادگیری، الان مثلاً من بگم شاید مناسبتی نداشته باشه. مثلاً کاکائو رو اینها از آمریکای لاتین میارن و نمیدونن که چه جوری میشه خوردش و اون رو توی شیر یا آب جوش که حل میکردن، چون به دلیل چربی که داشته توی د دهن میماسیده و Richard Cagle موفق میشه که این دانههای کاکائو رو پرس کنه و چربیش رو جدا میکنه و کاکائو خیلی خوشمزه میشه و دیگه راحت حل میشه مثل همین کاکائویی که شما برای بچههاتون درست میکنی، که بعداً متوجه میشن که اون چربی و کرهای که ازش گرفتن، اون خیلی خودش خوشمزه است و اگر من یه ذره شکر بهش بزنم و خشکش کنم خودش میشه شکلات. در واقع اینها امپراتوریهای شکلات را راه میاندازند و اینکه چه جوره فروششون به بالا میره یا مثلاً زیاد شدن شکر که آمارهای قشنگی رو هم میده. مثلاً یه جای آماری میده که در سال ۱۷۰۰ سرانه مصرف شکر ۲ کیلو بوده در انگلستان و در سال ۱۸۰۰ میشه ۹ کیلو و الان فکر کنم نزدیک ۱۵ الی ۲۰ کیلو است و اینکه شاید الان دوباره به من خورده بگیرید که نسبت به اون سال با اینکه مصرف بالا رفته، گرون شده، ولی خب این رو هم در نظر بگیرید که نسبت به هزار سال پیش، با اینکه اون وقت انقدر کم بوده، مبلغ اونقدر بالا هم نرفته، نسبت به بقیه چیزها؛ یعنی اینکه انسان عادی میتونه در روز شکر بخوره در صورتی که در اون زمان فقط پادشاهها بودند که میتونست شکر بخورن. مثلاً غذاها بازیها قمار خیلی رشد میکنند. مثالهای دیگهای میزنه. مصرف دخانیات رو میگه که طی ۵۰۰ سال چه انقلابی توش صورت گرفته. مثلاً ماشین بونزا، که دستگاهی بوده که توش دخانیات رو میپیچیدن و توی اون سیگار رو درست میکردن و این باعث شده که قیمت سیگار یهویی بیاد پایین، همه مردم بتونن سیگار بخرن. یا اشاره میکنه که اضافه کردن آمونیاک به برگ توتون، یه دفعه گیرایی نیکوتین رو چند برابر کرده. یا اختراع سرنگ James wood که حدود صد و خوردهای سال پیش، اینها متوجه شدند که وقتی ماده را تزریق کنه، خیلی اثرات بیشتری داره. همه اینها نشان دهنده این هستش که در عصری هستیم که شاهد افزایش قمار و لذتهای خوردنی و لذتهای تمایشی و… هستیم. به یکی از مطلبهایی که گفتم ذهنم رو دو تا مطلب درگیر کرده یکی از اونها این هستش که بعداً شاید راجع بهش یه کتاب هم بهتون معرفی کنم و دو تا کتاب و مقاله بهتون معرفی کنم که توش بهش اشاره کرده و reference خوبی هست براتون. تاثیرات دارویی در تغییر نوسنگی از Lady Gregory و Brayan Hyden که در سال ۲۰۱۵ نشر شده است. دیگری کتاب هست به نام چگونه ما راه خودمون را از طریق نوشیدن و رقصیدن و تلوتلولو خوردن به سوی تمدن طی کردیم ؟ از Edward Slingerland که اون هم نشر شده سال ۲۰۲۱ هستش. این خیلی کتاب جنجالی هستش که اگر خاطرتون باشه Edward، همون مطلب سعی کن که سعی نکنی رو نوشته بود. حالا داستان اینها چیه؟ اگر آماده هستین بریم توی فکر. چون میگم دو هفته است عجیب فکر من رو درگیر کرده است. نظریهاش این هستش که ببینید ما یک چیزی داریم به اسم انتقال یا تغییر نوسنگی. بشر توی دوره پاره سنگی، سیار بوده و یکجا اقامت نداشته و کشاورزی نمیکرده. مالکیت خصوصی خیلی پررنگ نبوده، نظام طبقاتی خیلی پررنگ نبوده، کشت و زر نبوده، دامپروری نبوده و اینها هرچه غذایی بوده، میرفتن اون غذا رو میخوردن و دوباره به جای دیگه میرفتند. در دستههای حدوداً ۲۰ نفره بودند و این همون چیزی هستش که در دست روانشناسی تکاملی هست. این همون برمیگرده به تستسترون که خانمها چرا حافظه فضایی ندارند؟ که این بخشش برمیگرده به همون زمان زندگی شکاری که به دلایلی در منطقه شام، حدود ۱۱ الی ۱۲ هزار سال قبل از میلاد مسیح، یه عده شروع میکنن به کشاورزی کردن، که این میشه دوران کشاورزی قبل از سفالگری، preparatory Neolithic یعنی دورهای که هنوز سفالگری نمیکردند، مستقر شدند و کشاورزی کردن. حالا ضربهای که اون مسئله بهتون گفتم، اینجا هستش. چرا اونها این کارو کردن؟ خب خیلی بهتره نسبت به اینکه هی هرجا باشن و برن همه چی بخورن. اینطوری تمدن تشکیل دادن. منتها این یه ایرادی داره که بشر Neolithic در مقابل بشر پارینه سنگی یک سلامتی دارد، اولاً قدش حدود ۱۵ سانت آب میره، چون تغذیهاش خوب نبوده و بدنش آب میره، مریض میشه و عذر میخوام یکی از سوالها این هستش که خب چه مریضی بوده که این کار رو کرده؟ که این دستهها از حدود ۲۰ نفر، میشن حول و حوش ۱۰۰ الی ۱۵۰ نفر، که روستاها اینطوری شکل میگیرند؛ که این یک سری نظریههایی رو میده که من تا آخر سر خدمتتون اینها رو توضیح میدم. قشنگترین نظریه از نظر من مربوط به Greg hardy، متخصص علوم شناختی و neuroscience هست. Rayan Hyden، که باستان شناس هست، این رو توی اون مقاله مطرح کرده و اسم اون نظریه رو میشه این گذاشت، bear before bread. یکسره شوک آوره که اینها گندم رو میکاشتند، نه برای اینکه نون درست کنند، بلکه برای اینکه آبجو درست کنن؛ یعنی فهم و تو بودن شما اگر غلات درست کنی، میتونی ازش یک ماده شنگول کننده بگیری و ببینید الکل توی طبیعت وجود داره. مثلاً ممکنه وقتی یک میوهای بگنده اون مست آور بشه. مثلاً فیلمهایی که دیدین، ممکنه شامپانزه مست شده باشه یا فیله طالبی تخمیر شده خورده و مست کرده ولی دیگه در این حد موجود نیست و اساس این کتاب این هستش که یه دفعه یه ماده توی طبیعت کمه ولی به وفور و قیمت ارزان در اختیار بشر قرار میگیره. یکی از ادعاهاش این هستش که بشر متوجه شده که آگه من جو رو بکارم میتونم یه ماده سکر آور رو به وجود بیارم و این با اینکه یه نظریه است ولی باعث شده که بچهها یه جا مستقرشیم و اون کار و زندگی رو ول کنیم و بشینیم آبجو درست کنیم. میگم مثل اینکه شاید یک نگاه تحقیرآمیز هم به بشر باشه که کل زندگیت رو ول کنی و بشینی یک جا آبجو درست کنی، مثل کسایی که میگن، بریم خارج زندگی کنیم که مست کنیم. ولی خوب شواهدی براش پیدا کردن که هرجا شما غلات داشتی تخمیر هم داشتی و کوزه آب جو هم بوده. یا مثلاً نظریه دیگهای هم که هست مخمر آبجو که از روی DNA کشف کردن که خیلی زود و ماده اولیهای که بعد از یک جانشینی کشف کردن آب جو بوده. طبعاً میدونید که ما اون زمان با مشکل مبارزه با الکل روبرو میشیم، چون که بدن ما برای خوردن الکل ساخته نشده و خیلی سریع مستی میداده و کلیه رو از کار میانداخته. اینجوری به ذهن آدم میرسه که بشر قبل از اینکه به زمان باستان برسه، یک موجود دائم الخمری بوده که همش در حال تلوتلولو خوردن بودند. این بحث رو اینوری میکنم. میگم که چرا دارم بهش فکر میکنم؟ چون این به فکر میرسه که لذات limbic، موتور انسان رو روشن میکنه و تمدن ثانویه برای مقابله با آن شکل گرفته، میدونی یعنی چی، یعنی اینکه وقتی که تمدن داشته شکل میگرفته، افراد دیدن که اینطوری هممون داریم منقرض میشیم و باید شروع کنیم یه جوری خودمون رو کنترل کنیم و خویشتن داری حاکمیت یک سنت و در واقع همون ادیان اولیه، برای مقابله با اون تکانههای لذت بخش بودن بوده و فروید هم همین رو میگه، اما میگه اون تکانههای جنسی بوده، ولی اینها میگن نه، تکانههای جنسی انقدر قدرتمند نبوده، چون کسانی هم که به سمت شکار میرفتند دارای تکانههای جنسی بودند. این یک اتفاقی بوده که یک اتفاق ناگهانی بوده و ناگهانی رخ داده که اگر این مواد رو بریزیم توی کوزه، یک مادهای به وجود میاد که نمیتونم در مقابلش قوی باشم. پس شما در نظر بگیرید که این بحث کجا روانپزشکیه و روانشناسی میشه و من به خاطر این از این خوشم اومد که وقتی شما یک تکانهای داری که لذت بخشه و گیرت میندازه حالا تکلیف چیه؟ تکلیفیه که باید خویشتن داری و خود کنترلگری و اون کاری که جلسه پیش بهش اشاره کردم، self-minding ، باید شکل بگیره. در غیر این صورت، تو همیشه دائم الخمری و انقدر میخوری که کبدت از بین میره دیگه و این یک لذتیه که بشر هنوز برای اون راه حلی به وجود نیاورده و تکامل در مورد اون فکری نکرده که ما میتونیم دو تا آنزیم داشته باشیم که این اثرات الکل رو از بین ببره. ولی خب ما این دو تا آنزیم رو نداریم. چرا این رو نداریم؟ چون در طبیعت این الکل نبوده و چیزی نبوده که بدن بخواد برای اون یه متابولیسم در کبد اختراع کند. پس مضر بودنش برای این است که یک چیز معاصر هستش. پس فکر کنم که بحث رو گرفتید از چه قراره که وقتی یک تکامل لذت بخش میاد عکس العمل چی هستش. چگونه انسانها یاد گرفتند که توی دام اون نیفتند؟ دائم الخمر نشن؟ «یعنی خویشتن داری» و اون چیزی که مهمترین و عزیزترین و پیچیدهترین ساختار مغز رو میسازد، این هست که این کارکرد اجرای اضافه بشه و شما در نظر بگیرید که همین مشکل را ما مرتب داریم اجرا میکنیم. بچهای که یهو یه گوشی میبینه که وای چه بازیهایی داره که توی نسل قبل نبود و ما این رو در نسل جدید داریم میبینیم. تکانههای جنسی را حالا نگاه کنیم که شاید حول و حوش ۳۰ الی ۴۰ سال پیش فقط چند تا عکس بود توی مجلههای خاص ولی اگر الان شما فقط یه فیلترشکن داشته باشی و بری سرچ کنی، میلیونها فیلم و عکس برات میاد؛ یعنی شما یک دفعه با وفور محرکها با لذت limbic مواجهه میشی. مثلاً این نظریهها معتقد هستش که بشر رو به هم زد یعنی که بشر قوانین خاص خودش داشت و حالا چیزی اومده که همه این قوانین رو به هم زده و ما نمیتونیم هم این رو نخوریم و هی درست میکنیم و میخوریم و رژیم منحصر به اون شماره از کار میندازه. یا مست لایقل میشیم یا کبدمون را از کار میندازه و مشابه این رو در آمریکا دیدیم که اونها با ذرت این کارو کردن و از طریق ذرت این تخمیر رو به وجود آوردن. حالا شما این رو توی ذهنتون نگه دارید لذت ناگهانی در مقابل با وفور و مغزی که برای مقابله با آن تکامل نیافته است. چگونه این کارکرد اجرایی شکل میگیره؟ یا اینکه سرنوشت ما چیه؟ خوب بریم فصلهای دیگهای از کتاب رو ببینیم که جالبه که کتاب یک بخشهایی رو مجدد تکرار میکنه. مثلاً یکی از همون بخشها، فصل ۲ هست. فصل ۲ یک داستان رو با یک نویسنده فرانسوی به نام pear louis نوشته، متنی به نام لذت جدید که من این رو چک کردم زیاد مشهور نیست ولی این داستان برای ۱۸۹۲ هست یعنی حول و حوش ۱۲۰ سال پیش نوشته شده است. حالا شما داستان رو گوش بدین که این داستان رو برای فصل دوم گفته که یک شاعری هست که یک داستان علمی تخیلی هست که میگه یک قبری رو پیدا میکنند از یونان باستان بردنش به موزه لوور و شبیه همون فیلمهای مومیایی هست که یک قبری رو باز میکنند و یک مومیایی داخلش بوده و این قبر رو که باز میکنند یک رقاصه زیبا به نام Calisto از یونان باستان داخلش بوده و اون شخص زنده میشه و میاد پاریس قرن بیستم رو میبینه و داستان بین این شاعر و Calisto هستش؛ که من خود داستان را دقیق نخوندم، بلکه خلاصهاش رو اینجا نوشته شده. Calisto میگه که شما این همه زور زدین و تمدن رو بردین جلو من زیاد تغییری نمیبینم و رابطه ۲ به معاشقه و رابطه جنسی منجر میشه و Calisto بهش میگه که دیدی هیچ فرقی نکرده، اما حول و حوش ۲۰۰۰ سال پیش همین رابطه رو تجربه کردیم و این کیفیتش هیچ تغییری نکرده و شاعر بهش میگه که نه اینطوری فکر نکن، حالا این سیگار رو بکش و بعد از کشیدن سیگار نظر رو بهم بگو. بعد از اینکه سیگار رو میکشه، یهویی مبهوت میمونه، به قول خودمون میگه که به قرن بیستم خوش آمدین و اونجا میگه که وای چقدر دنیا عوض شده و اینجوری فصل ۲ شروع میشه شروع میکنه انواع مثالها رو زدن، که پاریس در اون موقع پر از رقص و آواز بوده خوراکیهای مختلف و خوشمزه بوده که یکی از این بستنیهای خوشمزه بهش میده و میگه که اگر یکی از اینا رو بخوری متوجه میشی که تمدن چقدر فرق کرده و این رو دیگه نگو که ۲۰۰۰ سال درجا زدیم و بعد کافههای پاریس رو مثال میزنه که انواع فسق و فجور بشر بهش رسیده است. میگم یکی از چیزهای جالبی که داره، آینه که و یک دختری به نام nell بود که کارتونش رو داشتیم که این از کتابهای Charles Dicken هست که در سال ۱۸۴۱ نوشته شده که در واقع پدربزرگ nell یکی از قماربازها بوده که از دست طلبکاراش فرار کرده باشه که حالا شاید توی کارتونها اینو به خاطر بدآموزیش نگفته باشن ولی از بس قمار کرده بوده از دست طلبکاراش در حال فرار بوده است. یک پیشرفت و افزایش تکنولوژی رو داریم و سودآور بودن اون و عواقب و مزایاش را داریم. الکلیزم فراوان میشه، مواد مخدر فراگیر میشه و یک اصطلاحی که هست که میگه که وارد اصلی میشیم که بهش میگن Homogenization که یعنی لذتهای جهان، جهان شمول میشه و همگانی میشه؛ یعنی همون غذایی که توی فرانسه میخوره، شما هم میتونی بخورید یا همون ادویهای که توی هند میخورن، شما هم میتونید بخورید؛ یعنی شما از جاده ابریشم تا هرجا که فکر کنید مردم شروع میکنند لذتهاشون رو به همدیگه معرفی میکنند؛ یعنی تقریباً همه ملتهای دنیا میفهمند که این چیز برای خوشگذرانی وجود دارد و به این میگن، Homogenization ، که نه تنها ارزان میشه و به وفور میشه بلکه جهان شمول هم میشه. این در واقع یکی از ویژگیهای دیگه اونهاست. گفتم که دو تا چیز خیلی ذهن من رو درگیر کرده بود. اگر حاضر هستی، این قسمت دومش رو بگم. دومیشم خیلی بحث انگیزه و میگم لازماً قرار نیست شما همه رو بپذیرید و میگن که نه تنها این این لذتها شموله حتی لذتهای خود ارضا گونه حتی خود ارضایی جنسی اینطوره که کتابی هست که به اون اشاره کردم به نام solitary sex، سکس یک نفره یا سکس تک نفره که اسم کتاب تاریخ فرهنگی خود ارضایی هست که اون به نوشته Tomas هست که میگه، فکر نکن مذکرات فقط شیرینی جات بوده و نوشتههایی را که ارائه داده بوده نگاه میکنه که مسائلی بوده به نام لذتهای خود ارضا گونه ولی چرا؟ چون متفکرین و روانپزشکان قرن ۱۹ و ۱۸ خیلی بهش حساس میشدند و چون که به اون شدت نبوده، ممکنه که شما بگید اینکه دیگه تکامل نمیخواد و تجارت نمیخواد و یک نفر است ولی خوب اونها میگن که نخیر چون محرک میخواد، مهیج میخواد، مردم باید داستانهای جنسی یا تصاویر heretic ببینند و بخونن. درسته که یک اقدامیه که از ابتدای بشر ممکنه توی حیوانات هم باشه و این بشر ۲۰۰ سال پیش توی این قضیه هم دچار اعتیاد شد و اعتیاد به خود ارضایی همونطور که روانپزشکان غرب میگن یک مسئله مدرن بشر هست و چرا؟ چه اتفاقی افتاده؟ اینکه دیگه تولید کالا نبوده یعنی بشر ۲۰۰۰ سال پیش انقدر محرکهای جنسی جلوی چشمش نبوده و اگر ما در دستههای ۲۰ نفری زندگی میکنیم، اونقدری از این موارد نمیبینیم ولی اولینش نقاشیها و داستانهای کیفیت بالا و کتابی که اخیراً ترجمه شده که هنر چگونه اثر میکند؟ یک شاهکار هستش و حتماً باید بخونید که در این کتاب گفته که بشر در اثر نقاشان Flanders ، ناگهان وضوح نقاشی را افزایش پیدا میکنه. راست میگه شما مثلاً نقاشیهای قرن ۱۰ و ۱۱ میلادی رو ببینی خیلی ساده است ولی یک دفعه شروع میکنند و چه سایهها و نقاشیهای قشنگی درست میکنند و قدرت فانتزی کردن دوره یه دفعه میره بالا، مثل همین گوشیها که گوشیهای قدیم این وضوح و این کیفیت تصویر نداشت. میگه همین اتفاق ناگهان توی نقاشیها میافته و همون اتفاق هم یکی دو قرن بعد توی رمانها اتفاق میافته. شخصیتها پیچیدن و شخصیتها، حسهای ترکیبی دارند، مخلوطی از عشق و نفرت و حسادت و خواستههای سرخورده هستند و به اینها در اصل میگن رمانهایی که به صورت نامه نگاری هستش که به صورت نامه نگاری داره عشق خودش رو میگه، داستان خودش و عشق آتشین خودشو میگه. در صورتی که داستانهای قبل از این رو ببینید خیلی ساده است، به صورتی که میگه فلانی از فلانی خوشش اومد و بعد این کارو کرد. میگه با افزایش وضوح هنر تصویری و داستان سرایی، قدرت فانتزی بشر میره بالا و در عین حال دچار رفتار autoerotic میشه و میگه که این در قرن ۲۰۱۷ خیلی تشدید میشه به دلیل افزایش دسترسی به پورنوگرافی و این ذهن من رو درگیر کرده است. علاوه بر اینکه گفتم اون مسئله الکل هست دیدم که این مسئله هم کاملاً جدیده و این رو کاملاً درست میگه که اگر شما روانپزشکان قرن نوزدهم رو ببینید بیشترین اشارات به همین مسئله است. ممکنه شما بگید که چرا انقدر با این قضیه درگیر هستید؟ چون که یک پدیده نوظهور درگیر کننده بوده و قبل از اون توی نوشتههای مذهبی هست ولی خیلی پررنگ نیست. چالش جدی مردم نبوده ولی چالش جدی و دردسر آفرینش برای قرن نوزدهم بوده از طریق افزایش دسترسی بشر به محرکها. خوب پس ما میبینیم که الکلیزم رو داریم، قماربازی مشکل گونه رو داریم و اخیراً چاقی مسئله ساز رو داریم. یک مسئلهای رو پزشکان قرن ۱۹ مطرح میکنند که علم جدید داره بر اون صحه میذاره که میگه کسانی که به نوعی مست شده بودن ولی متوجه شده بودند که همهی گرفتاریها توی این لذتهای مشکل ساز limb icy و physiologic هم خانواده هستند؛ یعنی طرف قمارو ول میکنه، الکلی میشه. الکل رو ول میکنه، میره شکلات خور میشه. شکلاتشو ول میکنه، میافته به رفتارهای جنسی. یک جوری که مثل اینکه اینها به همدیگه تبدیل میشه و ریشه مشترک بین اینها وجود دارد. در واقع همون ناتوان شدن در مقابل تکانههای لذت بخش و منتها این تکانهها میگن که نوظهورند و با قیمت خیلی ارزون فراگیر میشه. خب ۲ فصل ۴ و ۵ به یک مفهوم دیگری اشاره میکنه که میگه با افزایش لذتهای نوظهور و پررنگ شدنش ما شاهد جنبشهایی هستیم که بشر اونجا مستاسل میشه. مثلاً یه فیلمی هست راجع به شکلات. شما دیدین یا نه که خانوم میره توی دهکدهای و شکلات میاره و همه اهالی اون دهکده اعتراض میکنند، انگاری که خیلی کار بدی کرده که مثلاً یه شکلات آورده. در واقع یعنی لذتهای جدید که میومده مردم خویشتن داری هم میکردند و جلوی شکمشون رو میگرفتند و خیالشون راحت بوده که من اراده دارم و نمیخورم و میگن اگر که راست میگی این شیرینیهای جدید رو بگو که نمیخورم و به خاطر همینه که نمیتونیم و وزنت هی داره میره بالا. به فست فودهای جدید و خوشمزهای که انگشتات را هم باهاش میخوری در مقابل اونها بگو نمیخورم. وقتی که لذتها شدید میشن تو تهدید میشی که اگر که نخوری آسیب میبینی. در فصل ۳ و ۴ اشاره میکنه به جنبشهایی که مردم با همدیگه بسیج میشن که جلوی اونها رو بگیرن anti-vice. این هم از اون چیزایی که من موندم چی ترجمهاش کنم. vice چند تا ترجمه داره، مثلاً گیرهای که شما پیچ و مهره رو توش نگه میدارین یا به عنوان معاون و شاید معنیش یک معنی قدیمیتره به عنوان رذیله و یا لذتهای گناه آلود که جنبشهای ضد فسق و فجور راه میانداختند. مثلاً کمپین راه مینداختن که جلوی مشروب رو بگیرن و اوج اینها مربوط میشه به اون قانونی که سال ۱۹۱۹ جلوی مشروب فروشیها را میبندند و میگن که مردم همه دارن بدبخت میشن و مشروب میخورن و نمیتونن جلوی خودشون رو بگیرن. من یک چیزی رو الان میگم که ممکنه خیلیها به اشتباه برداشت کنند که میگن مگر نگفتید که الکل رو زکریا رازی کشف کرده نه اشتباه نکنید این الکل تقطیریه واینی که گفتم توی باستان بوده از حدود ۱۱ هزار سال در منطقه ناتوفیان، یک منطقه توی شام هستش که اونجا اولین تخمیرها را انجام داد. اینها همه تخمیر بوده ولی زکریای رازی اتانول را تقطیر کرد. اینها در دو تا منطقه فیروز تپه و گودین تپه و اینها کانونهایی بوده که اولین بار بشر به فکر تخمیر افتاده یعنی منطقه ما بوده که چه از طریق شرابسازی و چه از طریق انگورسازی و بعد میدونید که زکریای رازی اتانول رو میتونه تقطیر کنه و اون هم یک داستان خیلی جالبی داره که ما یه دفعه یه قدرت جدیدی توی لذت سازی این چیزها میبینیم که زکریای رازی اون رو میسازه و مادهای درست میشه که در واقع اون شاعر معروف عرب اشاراتی میکنه که میگه نمیدونم یه جور قدرت عجیبی داره. جهانگردان یا توریسمهای کشورهای دیگه میان به سرزمین مسلمین و اینها یک چیزی درست کردن که قدرتش خیلی عجیبه و اینها تقطیر را دیده بودند و میگن که این مسلمانها دو تا دستگاه دارند که هی باهاش دارن کارهای شیمیایی میکنند. اون وقت یه کار مدرن بوده به نام قرن انبیق نام میبرن که یه چیزی رو میریزم توی یک دستگاه و حرارتش میدن و ازش توش یه چیزی میاد مثل اشک چشم و آدم رو کله پا میکنه و در اصل یه کار جاسوسی میکنند که چند نفر رو میفرستند که میگن اگر میتونی چند تا از این دستگاهها کش برو و برای ما بیار و یک نویسنده غربی به نام bornitic رازش رو برملا میکنه و اینجا اینها با مسکرات قویتر مواجه میشن. ولی جالب اینجایی که یه بار دیگه همون بلا سر بشر میاد که اینها به هر طور شده بود تونسته بودن خویشتنداری و قانونشون رو کنترل کنند و و سعی کرده بودن خودشون رو در برابر تخمیریها، قدرتمند کنند، ولی خب این دفعه باز تقطیریها میان و دوباره موج بیماری و الکلیزم شکل میگیرد. ما در توصیفات الکلیزم جا داره دوباره نام ببریم حکیم مراکشی، ابوالقاسم خلف العباس مراکشی، توصیف بسیار دقیقی از الکلیزم در کتابش داره که نشون میده اون زمان اینها فهمیده بودن که اگر این ماده رو غلیظش کنیم و تقطیرش کنیم، خیلی خطرناک میشه و از اون فسق و فجورهای قبل خیلی گیراتر میشه و شما قبلاً می و باده رو داری و حالا عرق رو داری و الان این خویشتنداریه خیلی باید بیشتر باشه و دوباره جوتن ها شروع میکنن میخورن و روز از نو روزی از نو و شما این جهش داری. اینجا خیلی اشاره قشنگی کرده که هر دفعه ماده لذت بخش و دوپامین زا و یک جهش کیفیتی میکرده بشر دوباره درمانده میشود چون قبلاً یاد میگرفته که من اینطوری خویشتن داری کنم و قبلاً اون تکنیک خویشتن داری رو یاد میگرفته قانون گذاشته بوده که خودشو یه جوری مهار کنه و دوباره روز از نو روزی از نو. میگه که اینها انقدر سریع اومده که دیگه اون سیستم anti-vice از بین رفته است. جلوی حشیش رو بگیریم، مشروب زیاد میشه. جلوی مشروب رو بگیریم، پورنوگرافی زیاد میشه. جلوی پورنوگرافی رو بگیریم، میبینی جوانها به قمار رو میارن. در فصل ۴ مروری داره به تاریخ anti-vice در واقع ضد فسق و فجور. فصل ۵ شاید دوست داره اونهایی باشه که از این تئوریهای سرمایهدار بدبخت کرد اشاره میکنه pro vice و باز معمایی را مطرح میکنه که میگه نمیدونیم چی شد تو سالهای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ روشهایی که سعی میکردند جلوی فسق و فجور را بگیرند دیگه از مد رفته بود و دیگه تسلیم شده بودن و دیگه ولش کرده بودن که همینه دیگه چیکار کنیم. بزار از در و دیوار قمار بریزه، کازینو غذاهای خوشمزه، شکلاتیجات بباره و اینها در واقع گروههای مذهبی بودند که میگفتن اینها گناهه و اینها مثل قوم لوط شدن که همش گناه میکنند. تحلیلی که کرده این بوده که قدرت بازار آزاد خیلی زیاد بوده و انقدر سودآوری بالا بوده و آمارهای متعددی اشاره شده و مالیات میدادن و سود هنگفت میدادند بقیه را از رو میبردند؛ و تک تک اینها را توی کتابش مثال زده که در سال ۱۹۳۳ قانون منع مسکرات میاد و اصل قانون هجدهم اساسی رو با متمماتش در قرن بیست و یکم خنثی میکنند و یعنی مشروبخوری دوباره آزاد میشه، کازینوها باز میشن و پر از حکایت جالبی میشه. بد نیست شما یه جاهاییشو نگاه کنی چون آمار جالبی داره. مثلاً اینکه چه جوری یهویی کازینوها آزاد میشه؟ بازیها شروع میشن؟ این فصل ۵ هست و اگر خواستید مطالعه کنید اجازه بدین که من زیاد به جزئیاتش نرم. اگر خواستید یک کتاب هست که فارسی ترجمه شده بنام Phishing for Phools که جز منابع هم هست. من میخواستم این رو معرفی کنم اما الان دودلم. شاید یک جلسه برای معرفی این گذاشتم و کتاب خوبیست و خوب ترجمه شده به نام فریب توطئهها، اقتصاد، سوء استفاده از فریب. یک ترجمه دیگه دیدم از جناب آقای افشین خاکباز که کتاب معتبره و برای سال ۲۰۱۵ است دانشگاه Princeton این رو چاپ کرده و نویسنده اون Robert Shiller هست. در این کتاب حقههای خیلی قشنگ برای سرمایهگذاری رو نشون میده. مثلاً سیگار که خیلی قشنگ نشون میده که تقریباً ۱۰ سال تمام خیلی قشنگ مردم رو گول زدن از ۱۹۵۳ و ۱۹۵۴ قشنگ متوجه شدند که اونهایی که سیگار میکشیدن ۷ تا ۱۰ برابر بیشتر از بقیه سرطان میگرفتند و این رو چه توی آمریکا چه توی انگلیس، سریع پزشکان منتشر کردن و شروع کردن سریع توی بازار منتشر کردن و تکنیکهاشون رو رو کردن. مثلاً بیاید شبهه در علم ایجاد کنیم یکی از تکنیکهاشون این بوده که همین الان هم در علم شبهه زیاد هست که مثلاً میگن، اینها چیه؟ اینها به درد نمیخوره. یه روز میگن این خوبه. یه روز میگن این بده؛ که دوستان عزیز آگاه باشید که همه اینها هم خیرخواهانه نیست و پشت خیلیهاشون phishing for full وجود دارد. به آنها میگفتند که او هنوز مقاله تموم نشده و هنوز سهمی از دلیل به وجود اومدن سرطان ناشناخته است و اینجوری القا میکنند که ما نمیدونیم که چطوری سرطان به وجود میاد. اینکه درسته ما ۱۰۰ نمیدونیم که چطور سرطان به وجود میاد ولی میدونیم به احتمال ۹۹ وقتی سیگار میکشیم ۱۰ برابر احتمال سرطان گرفتن بیشتر هست. اونها هی میومدن شبهه ایجاد میکردند و اینکه کنارش هی میومدن یک سری مطالب ضد اطلاعات نشر میدادند. مثلاً میگفتن این قیری که کنار ساختمونها و جادهها میریزن، سرطان زاست و شاید کار این بوده و ما میتونیم این دوتا رو بشینیم با همدیگه مقایسه کنیم که آیا آدمی که در روز ۶۰ تا سیگار میکشه بیشتر متهم هست به گرفتن سرطان یا آسفالتی که حالا به تازگی برای اینکه یک جایی رو تبدیل به شهر بکنند ریخته شده، باعث سرطان میشه و این کجا و اون کجا و همینطور که تکنیکهاشون رو خیلی قشنگ اشاره کرده بهش یا چگونه روی قمار و الکلیز مرتب دستکاری میکردند و نمیذاشتن که محدودیت ایجاد بشه. باز در فصل ششم میاد این حرفها رو در مورد خوراکیها میزنه که من فکر کنم در مورد خوراکیها قبلاً براتون کتابی رو معرفی کردم بنام Mykel mas که توی اینستاگرام بهتون معرفی کردم salt sugar and fact and mac رو بخونید. درست خاطرم نمیاد که ترجمه شده یا نه، ولی خواننده زیاد پیدا میکنه که میگه چگونه غولهای غذایی ما رو گرفتار کردند؟ و جالبه که میگه اگر شما نسبت نمک چربی و قند رو خوب اندازه بگیرید بعضی از غذاها شاید در حد هروئین شما را معتاد خودش بکنه و اونها رو هم یک سری متخصص نشستن و دارند درصد میزان اونها را اندازهگیری میکنند و بالانس میکنند که کدوم حالت رو پیش بیارن که شما اینها رو بیشتر بخورید و بعد شما رو با این حال بمباران کنند. از اونور هم هی دادهها را دستکاری میکنند که اینها هیچ کدوم خطر نداره و باعث بشن که مردم به نوعی توی اینها گرفتار بشن. خوب بزارید ببینم دیگه چه چیزهایی رو میخوام بهتون بگم، چون میخوام به اون فصل خویشتن داری برسم. فصل ششم میخواد بهتون بگه که اصطلاح قشنگی را به کار میبره به نام قانون مور، که نقل محافل روشنفکری و futuristic پایه است. قانون مور این رو میگه که هر سال یا هر ۱۸ ماه یک بار، قدرت پردازش دادههاش افزایش پیدا میکنه، یعنی مثلاً اگر ۴ سال بگذره، ۸ برابر میشه، ۶ سال بگذره، ۸ برابر شده و درسته و شاید همین گوشی که جلوی من هستش قدرت پردازشش چند ده برابر ابر کامپیوترهای ناسا در سال ۱۹۸۰ است. میگه که ما همین قانون مور رو توی لذتها و خوراکیها و لذتهای limbic داریم. ما حتی توی کشور خودمون هم از این موارد زیاد داریم. مثلاً این اسنک رو این رو با اون قاطی کرده یا این بستنی رو با همدیگه قاطی کرده و یک ترکیب خیلی خوبی به وجود آورده. اشاره خوبی کرده که اعتیاد به غذا همون اعتیادیه که امکان داره ما به مواد مخدر داشته باشیم و اینکه مثلاً مثل اینکه وقتی که افراد معتاد اعتیاد رو میذارن کنار خیلی چاق میشن یعنی مثل اینکه هر کسی گیر یکی از این لذتهای limbic بیفته و آیا ممکنه که کسی لذت limbic نداشته باشه و گیر نیفتاده باشه؟ حتی ازتون یه سؤال بپرسم. مثلاً کسی که مشروب نمیخوره قمار نمیکنه و کاری نمیکنه پس این آیا گیره این لذتهای limbic نیفتاده؟ و نگرانیم که پس این داره چیکار میکنه و شاید گیر یک اعتیاد خیلی خطرناکتر افتاده؛ یعنی انقدر که این لذت فراگیره، شما باور نمیکنی و هی فکر میکنی که اون زیر مثلاً گیره اعتیاد به شکلات افتاده. خیلی از خانمهای مسن بازنشسته توی امریکا، بعداً که تحقیق میکنند متوجه میشن که گیر اعتیاد به قمار افتاده بودند و بعداً که گوشیشون رو باز میکنن میبینن که انقدر بردیم یا باختیم؛ و این به صورت یواشکی و پنهانی بوده و بنده خدا مثلاً کل مبلغ بازنشستگیش رو توی قمار باخته بوده و این رو هیشکی نمیدونسته و فقط میگفتند که چرا مادربزرگ میوه کم میخوره و این همه رو میگه. فصل ۷ شاید مورد توجه دوستان باشه در مورد digital و میگه که من وقتی که داشتم این کتاب رو مینوشتم، راست میگه مثلاً وقتی هم که داشتم این کتاب رو میخوندم و به سخنرانی فکر میکردم بقیه میگفتند که آقا یه چیزی در مورد این جوونها بگو که به گوشیشون چسبیدن که این هم یک نوع اعتیاده. اگر اجازه بدین چون الان یک ساعت از بحثمون گذشته در مورد این بحث یک جلسه جداگانه براتون بذارم. چون اعتیاد به اینترنت و قمار و اینها داریم، سوء تفاهم نشه که یک شمشیر دو لبه است و این به دو لبه بودنش اشاره داره که آیا اینکه همه بچهها سرشون توی گوشیه یک اعتیاد است؟ یک سری مقالات نگران کننده در این مورد است. بزارید یکیش رو بهتون بگم که مقاله جالبی هست که در سال ۲۰۱۴ داستان از این قرار بوده که یه برنامهای دارم به نام sale، میشه نجات دادن و توانمند ساختن، جان نوجوانان در اروپا که ۱۱ کشور اروپایی توشن که حول و حوش ۱۴ هزار نوجوان رو اینها بررسی میکنند، از نظر صنعت روان، مصرف مواد و امکان خودکشی و یک پروژه بزرگ هست. این مقاله به اون بخش اشاره کرده که اومدن دیدن خوب حدود ۵۸ درصد نوجوانان دیدن که بچه مثبتن، بچه مثبت یعنی چی، یعنی نه مواد مصرف میکنه، نه اعتیاد داره، نه فکر خودکشی داره، نه از زندگی ناامید است و نه مشکل روانپزشکی داره، درسش رو میخونه و ورزش هم میکنه. البته اینا دیدن اینها هم در معرض خودکشی هستند ولی خب درصدش خیلی پایینه، ۱۳ درصد نوجوانها میرن تو این دسته مواد میزنن، حشیش میکشن، قمار میکنن، بد رانندگی میکنند، خالکوبی میکنن و سابقه خود زنی دارند و روابط جنسی پرخطر دارند و اینها هم در معرض مرگ زود هنگام در اثر خودکشی و اعتیادهای سنگین هستند. ولی ۲۹ درصد این وسط پیدا کردن که اینها نه مشروب میخورن، نه مواد میزنند، نه بد رانندگی میکنند، ولی متاسفانه تقریباً اندازه همون گروه موادزن و قمار بکن در معرض خودکشی و افسردگی هستند. چی باعث این شده؟ دیدن که مصرف زیاد از اینترنت و گوشی و یکجا نشستن باعث این قضیه شده. میگم وحشت ایجاد نکنم روی شما و باز دودلم که اینو بگم یا نه چون الان ممکنه عدهای بگن که وای بچه ما زیاد از اینترنت استفاده میکنه و میگم تکلیف این ۲۹ اینطوریه که طرف عرق مصرف نمیکنه، اهل دختر بازی نیست و مشروب نمیخوره ولی خب همش پای اینترنته و گیرش آینه داره بازی میکنه و ورزش نمیکنه یه جا نشسته برای همین اسم مقاله رو این گذاشته که یک گروهین که تازه تشخیص داده شده نوجوانان در معرض خطر نامرئی چون خانوادههاشون ذوق میکنند که خوشبختانه اینها مشروب نمیخورن، اعتیاد ندارند، فقط نمیدونم چرا این ۲۴ ساعت نشسته پای این گوشی، کار خلاف نمیکنهها، فقط نشسته به عکسهای اینستاگرام نگاه میکنه و نشسته داره با دوستش چت میکنه و این متاسفانه به صورت یک آسیب خودش رو داره نشون میده. اصلاً نگران نشید و امیدوارم که در این مورد جلسات بیشتری رو براتون بذارم که آیا ببینیم این خطر جدی هستش یا نه؟ میتونیم از توی این در بیایم چون توی کتاب در فصل هفتمش داره چیزهای قشنگی رو میگه. میگه ببینید اونهایی که اونور سالن نشستن دارند عمداً بچه شما رو گیر میندازند. برای مثال، مثلاً فهمیدن که یه کشف خیلی ساده است که شما توی اینستاگرام میتونی بری بالا و عکسهای دیگه رو هم ببینی و دیدن اگر هر صد تا عکس تموم بشه و شما مجبور بشی که دوباره رفرش کنی و عکسهای جدیدی بیاری این کمتر اعتیاد داره نسبت به اینکه انتهایی نداشته باشه و عکسها پشت سر هم بیان و تهش باز باشه و افراد همینجوری به دیدن عکسها ادامه میدن و مثلاً یک حرکت ساده برای افزایش اعتیاد اون درست کردن یا مثلاً صدای لایکهای اومدن پیام رو من متفاوت و یه جور دیگه بزارم. یا فاصله اومدن عکس بعدی باورتون نمیشه ولی روی تک تک اینها کار کردن. اگر شما میخواید این کتاب خوبیه که البته یه ذره قدیمیه و به این تکنولوژیها نمیرسه، ولی در مورد ماشینهای لاس وگاس نوشته و مغزهای بسیار توانمندی نشستن اونجا و به این فکر میکنند که چیکار کنند که شما گوشی رو هم یک دقیقه از دستت نندازی زمین و از این برنامه خارج نشی؟ چون که اون به فکر آینه که سود خودش زیاد بشه و پیامی که میده این هستش که خب بچه خودش باید مواظب رفتار خودش باشه و به من چه به من ربطی نداره و بگو نره توی این سال و این لزوماً کار خلافی نیست و در همین راستا عکس گذاشته که یک عکس تأثیر برانگیز هستش که من چند روزه دارم به این عکس فقط نگاه میکنم و عاطفی میشم و حالا نمیتونم این عکس رو بهتون نشون بدم و خودتون بزنید توی اینترنت و سرچ کنید و ببینید که عکس اینطوریه که عکاسی بنام dispert wonder Walt که این شخص عکس رو از موزه آمستردام گرفته در سال ۲۰۱۴ این عکس رو گرفته و که یک دفعه فراگیر میشه و عکس اینطوریه که بچههای یک مدرسه را بردن به بازدید از موزه آمستردام و دختر بچهها و پسر بچهها نشستن روبروی تابلوی نگهبان شب Rembrandt ولی هیشکی به اون نگاه نمیکنه و همه سرشون تو گوشیه و دارن گوششون رو نگاه میکنن. اینکه آدم یه ذره میره توی فکر که آیا این خوبه یا بده؟ آیا این یه دهن کجی به Rembrandt است؟ یا عصاره لذت دیسیپلین؟ میدونید که اون لذت دیسیپلینی که به شما گفتم این هستش که بعضی موقعها بعضی از تابلوها واقعاً ما رو میگیرند که پشتش رنج و هنر نقاش رو میبینه و احساس میکنه که به اون چه عظمتی اون نقاشی رو کشیده و جایی به اون اشاره کرده بودم که یه تعدادی نقاشیهایی هستند که آدم وقتی اونها رو میبینه آدم به گریه میافته و با ما کاری میکنه که ما نمیدونیم اون کار چیه و انگار یک جوری مهره مار داره طلسم داره به انسان حس میکنه اون رنجی که نقاش توش گذاشته یک لذت پیچیدهایه و این بچهها کاملاً بیتفاوت نشستن و احتمالاً توی شبکههای اجتماعی دارن با گوشیهاشون بازی میکنن. آیا خوبه؟ آیا بده؟ آیا خطرناکه؟ آخرش چی میشه؟ آیا ما داریم افراطی پیش میریم؟ ولی عکس قشنگیه حتماً برید نگاش کنید. در مقابل steven pinker یک جمله دیگهای میگه که من هم این رو گفتم. مثلاً من بعضی موقع در کلاسها بعضی از دانشجوها رو میبینم که سرشون توی گوشیشونه و میخوام بهشون تذکر بدم و با خودم میگم که نه و این جمله یادم میاد که همین که الان من دارم با شما امروز صحبت میکنم و شما دارید به عرایض بنده گوش میدید و یا اینکه ظلمی میشه، سریعاً شبکههایش را برملا میکنن، اون هزینهای که ما بابت اون باید بدیم و همونیم که سرش توی گوشیه یک روزی به داد من میرسه و همون قدر که من از اون رنج میکشم یک روزی هم امکان داره که سریعاً خبر من رو به بقیه بده و steven میگه که دلیل اینکه توی چند سال اخیر حقوق بشر انقدر رشد کرده و افراد خلافکار فاسد، زودتر دستشون رو میشه و برملا میشن، همین گوشیها هست؛ یعنی هزینه داریم میدیم مثلاً کسی Rembrandt نگاه نمیکنه و سرش تو گوشی و اسنپ چت و واتساپشه ولی خب از اون طرف هم از حال همدیگه خبر داریم. حقوق بشر، انسانیت، آزادی، اندیشه، بیان داره برای ما بیان میشه و اونها اینستاگرام گوشی را برای گسترش این موارد که نساختند. اون ساخته که اون کار رو بکنه ولی ما داریم ازش این استفاده رو میکنیم و داریم بحث علمی میکنیم و اینکه این اصطلاح رو به کار برده بود که اصطلاح قشنگیه که وقتی شما پنجره رو باز میکنی که هوای تازه بیاد چند تا مگس هم امکان داره که بیاد تو دیگه فقط چند تا مگس هستش و آزادی که میاد داخل می ارزه. نمیدونم که این ضرب المثل چینی هست یا نه ولی خب این گفته مثلاً بهش گفتن که ببین توی چین آسیبها داره زیاد میشه و اون گفته که اشکال نداره چند تا مگسم بالاخره میاد داخل دیگه. خوب صحبت چی بود که به اینجا رسیدیم. مثلاً همین کتاب آمار قشنگی هم داده که مثلاً گفته که چی شد که انقدر سریع به اینجا رسیدیم؟ مثلاً سال ۱۹۸۴ نوجوانان چینی ۵/۵ درصدشون قبل از ازدواج رابطه جنسی داشتن یعنی رابطه جنسی توی چین ۵/۵ درصد بوده و در سال ۲۰۰۵ یعنی ۱۵ سال پیش که الان احتمالاً آمار تغییر کرده شده ۷۰ درصد؛ یعنی اگر بخوای تعمیمش بدی باید بگی ۸۰ الی ۸۵ درصد، جوان چینی قبل از ازدواج رابطه جنسی رو تجربه کردن. پس میبینیم که تحول چقدر سریعه و این امور لذت بخش چقدر سریع دارن رشد میکنند و خب به این دلیل هستش که دسترسیشون به سیستمهای آنلاین دوست یابی هست. چند تا چیز دیگه بهتون بگم شاید بد نباشه این از اون نکات ظریفی هستش که جالبه بدونید میگن که در سال ۲۰۱۱ توی آمریکا سال به سال آمار مرگ و میر در تصادفات رو به کاهش بوده و در سال ۲۰۱۱ دوباره شروع کرده به افزایش پیدا کردن و دلیلش رو انداختن گردن گوشی که این افزایش تلفات به خاطر این بوده که اون شخص حین رانندگی گوشی دستش بوده و این بلا رو سر افراد آورده. چند تا آمار جالب دیگه که میگن وقتی این شرارت رشد میکنه کنارش چند تا صنعت عجیب دیگه هم رشد میکنه و فقط خودش نیست پس مشکلات دیگهای هست و جالبه که بدونید در سال ۲۰۱۶ اونهایی که میخوان سرمایهگذاری کنند، صنعت رژیم غذایی، یعنی داروهای لاغری و اون چیزهایی که باعث میشه شما قهر کنه ۲۱۵ هزار دلار درآمد داره. سالانه صنعت رژیم و کاهش وزن ۸/۳ درصد رشد میکنه و شاید بشه گفت که این خیلی چیز پیچیدهای هست و جالبه بدونید که اینها شروع میکنند با همدیگه به رقابت کردن. تولید میکنند و اومده بودند و دیده بودند که اونهایی که تولید کننده شکر هستند و شیرینیجات را تولید میکنند، دوست دارند بگن که سکتههای قلبی به دلیل افزایش چربی و کلسترول است و جالبه که میندازن گردن چربی و کلسترول و دیدن که توی خطهای پژوهشی تبلیغاتیشون دارن اون رو پررنگ میکنن کلسترول بالا خیلی خطرناکه، در صورتی که یادشون بره قند بالا خطرناک نیست. جالبه وقتی دیدن که مردم رو تشویق میکنه که غذاهای کم چرب بخورن بیشتر غذاهای شکر دار میخورند و یک رقابتی بین غذاهای چربی و شکردار وجود داره. یا توی دیزنی لند دیدن که دیزنی لند داره زیرآب کازینوها رو میزنه و هی جلوتر از این داره راجع به اعتیاد به قمار صحبت میکنه چرا؟ چون میخواد دیزنی لندش رو ببره بالا و تبلیغ کنه و میخواد که شما پولت رو صرف دیزنی لند و شهربازیهاش بکنی و نری کازینو؛ و کازینوها سعی دارند که زیرآب دیزنی لند را بزنند و میبینید که اینها با همدیگه در رقابت یا باز اشاره میکنه که ما افزایش شدید اعتیاد عجیب غریب داریم میبینیم که اصلاً نمیدونیم اسمش رو اعتیاد بذاریم یا نه؟ یکی از جالبترین اعتیادهایی که من دیدم توش نام برده یعنی اونهایی که به برنزه کردن پوستشون معتقدند یعنی هر ماه میرن سولاریوم و هر ماه میرن پوستشون رو برونز میکنن و تو پوستشون روشن میشه بیقرار میشن و عصبی میشن و میگن که خطرات اون چیه؟ این هستش که احتمال گرفتن سرطان پوست هست. مثالهای دیگهای داره در مورد مصرف دخانیات و کارهایی که اونها کردن. من یک اشاره رو به این بکنم که همیشه اون vice ها نمیبرند. مثلاً توی دخانیات در شرکتهای غربی شکست خوردند و شرکتهای دخانیات هر چقدر که سعی کردند فروششون رو بالا ببرن، بالاخره شکست خوردن و اینجوری بهتون بگم که مصرف دخانیات یه زمانی در اروپای غربی و آمریکای شمالی از ۴۰ درصد جمعیت به ۲۰ درصد جمعیت کاهش پیدا کردند، یعنی نصف جمعیتشون رو از دست دادند، مضاف بر اینکه اونهایی که الان سیگار مصرف میکنند، تقریباً نصف شدن، یعنی فروششون در دنیای مرفه تقریباً یک چهارم شده. میگه اونهایی که میخوان، جلوی invoice خیلی هم ناامید نشن اینجوری هم نیست که همیشه سرمایهداری ببره، روشهایی هست که جاشو پر کنه. من راجع به سیگار گفتم که خیلی وقتتون رو نگیرم میدونید چه جوری بردن؟ اولش اومدن گفتن که سیگار بیماری و سرطان میاره. در اون زمان Philip Morris اومدن شبهه ایجاد کردن که علم تغییر میکنه. کی گفته همیشه سرطان به وجود میاد از کشیدن سیگار و کیس معرفی کردن و گفتن ببین این سالمنده هیچ وقت سیگار نکشیده ولی سرطان گرفته و شبهه ایجاد میکردند و از این فریبهای ضد علمی درست میکردند. در سال ۱۹۶۴ ژنرال آمریکا در واقع رئیس و حکیم السلطنهشون، بیانیه میده که سیگار بی برو برگرد باعث سرطان میشه و شکی توش نیست و افراد باید این را اعلام کنند. در صورتی که یه سریا شبهه میارن که هنوز این رو علم ثابت نکرده و سیگاریها به این نتیجه میرسند کهای وای ما بدبخت شدیم و دیگه هیچ کاری نمیتونیم بکنیم اون زمان هست که اونها مالبرومن رو اختراع کردند و ناامید نمیشن و اون مایکرومنشون این بود که اتفاقاً بذار بگیم که سرطان میاره و آگه تو عرضهاشو داری بکش، چیه میترسی از مردن، بچه ننهای و اون وقته که اون مال برومن رو اختراع میکنه و اینکه اشکال نداره من یه اسب سوار شدم و دارم میرم تو جهنم. عرض زندگی مهمه. طولش مهم نیست. جون خودمه و میخوام خوش بگذرونم. حالا فرض کن چند سالم بیشتر عمر کردم که چی؟ و با این تکنیک، ضد حملهشون گرفت که مثلاً چیه ترسویی، بزدلی، میکشم سیگار رو مگه چیه و به جون میخرم و آگه تو میترسی برو و در اصل کجا کمرشون شکست. دو جا میگم که تکنولوژی بشر خیلی مهمه و اینها هر چقدر گفتن که سیگار سرطان زائه اثر نکرد. بعضی از جوانها میگفتن که ما دل و جرات داریم همه کاری میکنیم اصلاً دل و جرات داریم به جهنمم میریم مشکلی نداره و فقط دوست داریم که فسق و فجورمون رو ادامه بدیم. این داستانش اینجوری شد که دو تا چیز رو رو کردن. یک، اومدن این رو پر رنگ کردن که ببین اگر شما سیگار نمیکشی ولی کنار دست یه سیگاری مینشینی، ممکنه که شما هم سرطان بگیرید، به این میگن دود دست دو. دود دسته ۳ هم معرفی کردم، مثلاً یعنی اینکه کسی جای سیگار کشیده، از اتاق اومده بیرون و اومده نشسته کنار شما تا غذا بخوره اون دودش از نشستن کنار شما به شما هم میرسه و شما هم امکان داره سرطان بگیرید. اینجا بود که مردم دیگه مقابل همدیگه قرار گرفتند و این نیست که تو اگر دوست داری با بدن خودت هر کاری میتونی بکنی ولی داری حالا به بدن من هم آسیب میزنی؛ یعنی یک دفعه یک فشار سنگینی از جانب آدمهایی که غیر سیگاری بودند به وجود آمد. تو حق نداری سیگار بکشی یا مثلاً باید بری بیرون، سر کوچه، جایی که هیچ کسی نیست سیگارتو بکشی و بیای و با این برگ بازی کردن و گفتن که در واقع سیگار آزاده و هرکی که میخواد ولی اگر کسی ازش شکایت کنه تو باید حق اون رو رعایت کنی. فرض کن مثلاً توی کافه رفتی و یک نفر داره سیگار میکشه و کسان دیگهای میگن که باید بری بیرون سیگار بکشی من نمیخوام سرطان بگیرم. دو، این رو علم کردن که بچههای کوچیک قهرمان سیگارها رو در حد میکی موس و پیتر پلن میشناسن و شرکتهای دخانیات بچههای شمارو مورد هدف قرار دادند. وقتیکه افراد احساس کردند که دیگه جای شوخی با بچه من نیست، چون که اکثر سیگاریها حتی حاضر نیستند که بچهشون سیگاری باشه و همین باعث شد که بگن که جلوی تبلیغاتشون رو بگیرید. اینجا جمله خیلی قشنگی توی فصل آخر کتاب میگه که درس زندگیه که من فکر میکنم این جمله رو باید شهروندان عزیز ما جلوی چشمشون قرار بدن که این جمله رو یه تحلیلگرسیاسی در امور اجتماعی اینو گفته که قوانین و برنامهها باید به واسطه نتایج آنها قضاوت شوند نه احساس گرمی و خوبی که هنگام وضع ایجاد میکنند. این خیلی قشنگه و یک قانونیه که شما میگی بیا اینو کم کنیم، بیا اینو ممنوع کنیم، بیا اینو ارزون کنیم، این مهم نیست احساس خوبی بهت میده که حس میکنی اخلاقیش آینه یا حس میکنی درستش آینه، این مهمه که نتیجهاش چیه قوانین و برنامهها باید به واسطه نتایج آنها قضاوت شوند، نه احساس گرمی که به هنگام وضع ایجاد میکند. به همین دلیل اومدن دیدن که این مهندسی خیلی پیچیده است یه جا واقعاً نباید جلوشو بگیری و باید بهش مالیات ببندی و اومدن دیدن که اگر شما در امور فسق و فجوری بیای غیرقانونیش بکنی سریعاً بازارغیرقانونی با سودآوری هنگفت شکل میگیره به صورت پارانل و مثالی رو توی بازار مواد مخدر داده بود برای آینه که شما الان میبینی که چرا سیاست متادون هست و جلوشو نمیگیرند میگن احساس شما مهم نیست نتیجهاش که مهمه و این رو به عنوان یک کمپین اجتماعی یاد بگیریم که وقتی یک قانون رو میخوایم بذاریم نتیجهاش مهمه نه اون احساسی که ازش داریم. مثلاً میگیم که خوب شد فلان چیزو تعطیل کردن، خوب شد جلوی فلان چیز رو گرفتن، باید چه کنیم؟ ببینیم نتیجهاش چیه و درسی که به ما میده این هستش که مثلاً میگه بسیاری از مواقع غیرقانونی کردن این امور مثلاً شهردار شهر Blomberg اومده بود چیزی رو غیر قانونی کرده بود و این جالبه که بدونید مثلاً توی نیویورک این مسئله غیرقانونی شده، این ظرفهای نوشابه extra large که فست فودیها ارائه میدهند از یه حدی بیشتر نباشه مثلاً یک لیتر نوشابه میگرفتن، بعد گفتن خب این مگه چه اثری داره؟ مثلاً دو تا نیم لیتری میگیریم ولی فقط این وسط ما اذیت میشیم به جایی که یه دونه یه لیتری دستمون باشه دوتا نیم لیتری دستمونه و Blomberg سر این قضیه که شهردار بوده سر این قضیه خیلی پز میداده که مثلاً من شهردارم و اجازه نمیدم که مردم قند بگیرند و جلوی فروشش رو توی فلان جا میگیرم و درسی که این به ما میده آینه که گاهی اوقات قیمت رو بالا بردن یعنی وضع مالیش، منع تبلیغات و دوری اون از نوجوانان خیلی بهتر از غیرقانونی کردن جواب میده. چون غیر قانونی کردن، گفتم اینها با هم سریعاً در حال رقابت هستند و خیلی ساده بهش نگاه نکنید که مثلاً بگید ما میایم جلوشو میگیریم خب اگر جلوش رو بازار چیز دیگهای رشد میکنه. مثلاً شما جلوی قند رو بگیر، بازار روغن رشد میکنه. شما مثلاً بیا جلوی سرعت اینترنت رو بگیر، یک نوع قمار دیگه میاد جاش. من بارها تذکر دادم مثلاً توی سخنرانی دیروزم گفتم که شما اگر جلوی متادون رو بگیری، صد در صد بازار قاچاق ایران توسط فنتالین پر خواهد شد. اصلاً شک نکنید برای اینکه توی هر کشوری این کارو کردن همینطور شده؛ یعنی ممکنه که شما این احساس خوب رو داشته باشی که آخرش دیگه هیچ داروخانه اجازه نداره که ترامادول بده. اینکه نمیدونم این درست هست یا نه میگم که احساست در اون لحظه درست نیست. این در حرکت بعد نتیجهاش چه خواهد شد؟ این مهمه حالا مثلاً من جلوی این کانال رو بگیرم یا گوشی رو از بچهها بگیرم؟ خب حالا گوشی رو از بچهها بگیری چه اتفاقی میافته؟ پس نتیجهاش مهمه پس حواسمون به این باشه و در واقع درس اخلاقی که آخرین خط کتاب به ما میده میگه من این درس رو گرفتم، چه در سیاست، چه در زندگی، we should be against suicide ، ما باید علیه افراطی بودن و زیاد بودن باشیم. این آخرین بحثی بود که توی کتاب داشت و بعضی از قسمتاشو دیدم چون که وقت کمه اشاره نکردم. میگم جالبه چون هر کدوم از اینها برای هم مربوط هست، ولی اجازه بدین آخرین بند کتاب رو براتون توضیح بدم که گفتم در مورد خویشتن داری میخوام حرف بزنم، این کتاب بود و حالا سؤال اگر این فسق و فجور جات داره زیاد میشه و تکنولوژی هم داره پیشرفت میکنه ما چه بکنیم؟ داریم بمباران میشیم دیگه. یه جمله قشنگی از mart Climbie، اگر به صورت تکانهای مثلاً میبینید که گفتن از امروز به بعد بچهها حق ندارن گوشی بخرن و فروش گوشی رو زیر ۱۸ سال ممنوع کردند. مثلاً جالبه vela dimer Putin تو این کتاب یه دستوری داده که از متولدین ۲۰۰۵ یا همین سالها این متولدین به بعد اجازه خرید سیگار ندارند. مثلاً وقتی این طرف شد ۲۲ سالش در سال ۲۰۲۶ میتونه سیگار بخره، یعنی نسل جدید حق خرید سیگار رو ندارند. شما فکر کنید که طبق اون قانون این احساس خوبیه و او جلوش رو گرفتن و جوونای جدید دیگه رفتن و جوونای جدید دیگه نمیتونن سیگار بخرن. ولی میگه خب نتیجهاش مهمه نه کاری که شما انجام میدین. شاید یک عده شروع کنن ودکای سنگین بیارن و دم مدارس بفروشند و شاید باعث شه که بچهها برن سمت یک خلاف سنگین دیگه. چیزی که جالب بود و یادم رفت بگم این بود که مادران روز دیدند که توی شیر بچهشون ودکا میریزن وقتی ازشون پرسیدن که چرا این کارو میکنی؟ گفتن که شبا بچهها راحت میخوابن. ببینید میگم در واقع رشد invoice و جالبه که میگن همین داستان پوتین که همه هم ذوق کردن و گفتن او پوتین بالاخره سیگار را از جوونا گرفت ولی خب نتیجهاش مهمه عزیزان و این قوانین اونطوری که ما فکر میکنیم نتیجهاش در نمیاد مخصوصاً قوانینی که میگه تاکید بر یک نوع اشاره به puritanism محدودیت قانونی باید حواسمون باشه که ضد حمله رو چیکارش کنیم. میگه که جنبشهای ضد حمله و فسق فجور قرن بیستم چنین قسمتش رو نخونده بودن، حمله خیلی قشنگ سرمایهداری limbic دست کم گرفته بودند. خیلی قشنگ وارد شد و جالب بود وقتی که اومدن دیدن اون هم شروع کرده توی سرمایهگذاری کردن در بازار بورس کارهای فسق و فجوری یعنی رویکرد puritanism بهش کمک نکرده و این یک هدایت دیپلماتیک قوی میخواد، کنترل قیمتها، منع تبلیغات، عبور کردن از گروههای نوجوان خیلی بهتر از منع puritanism باشه. درمقابل بمبارانی که ما از این لذتهای نوظهور و افزایش یافته میبینیم. اما اجازه بدید که دقیقه آخر بحثم رو توی چند دقیقه در مورد اون داستان روانی بگم این رو من جایی نخوندم و این آزمایش ذهنی خود منه و یعنی یه حالت فرضی رو در نظر بگیرید، فکر کنید که شما ۲۰۰ تا جوان رو ببرید و بگید که شما منتقل شدید به این دهکده و توی این دهکده انواع فسق و فجورهایی که گفتیم مثل سیگار و مشروب و حشیش و اینترنت رایگان غیر فیلتر و همه اینها موجوده و مختلط هم هستید و درو روشون میبندیم و هر کاری خواستی بکنید و هیچ کاری هم جرم نیست و ۵ سال یا ۱۰ سال بعد برین در رو باز کنی چه صحنهای رو خواهید دید؟ و یک ذره به این فکر کنید در واقع به همون bear before bread مسئله تکامل خویشتن داری. این ذهن من رو مشغول کرده و شما هم به این فکر کنید که اگر اون در رو باز کنید با چه صحنهای روبرو میشید. آیا شروع میکنم فسق و فشوع رو پیش میگیرم؟ خودشون رو خفه میکنند توی این بعد لذتها؟ یعنی در رو که باز میکنی یه سری مثل لایقل و حشیشی چاق چون که هی شروع میکنم به خوردن و سرشون توی گوشیه این اتفاق میافته. نمیدونیم، ولی من این حدس رو میذارم که به این حدس فروید قشنگ اشاره کرده، نه ممکنه یه اتفاق دیگه بیفته، مثلاً ۱۰ سال بعد بری در رو باز بکنی و یک نظام ارتودوکس گرفته که افراد یک مناسک سختگیرانه دارند، مثلاً ما چهارشنبهها فقط مشروب میخوریم و در ماه فقط یک بار اجازه داریم که مشروب بخوریم و مثلاً وقتایی که شکر میخوریم، حق نداریم گوشیمون رو نگاه کنیم. این میتونه اینطور باشه که تکانه لذت بخش منجر به تکامل سیستم exotic function خودش بشه. ببینید شما وقتی غزال رو میبینید پاهای قوی داره و جهش داره و شما سؤال براتون این هستش که ازش میپرسید تویی که علف میخوری این پاهای قوی به چه دردت میخوره؟ چرا تکامل بهت این پاهای قوی رو داده؟ جواب این هستش که برای اینکه چیزی به نام یوزپلنگ هست و اون میفته دنبال من فرار از اون همچین پاهایی رو دارم. نکنه تکامل exotic function کارکرد اجرایی، یعنی خویشتن داری ما و قدرت نگفتن اینکه جلوی تکانمون رو بگیریم، همزمان محصول حمله و بمباران ما توسط چیزهای لذت بخشه که حتی این مقابله میتونه جنبه وسواسی خرافی گونه بگیره. مثلاً چرا بیست و هفتم ماه شما شکلات نمیخورین؟ میگه که مثلاً برای اینکه فهمیدیم به این میگن که self-binding که یعنی خودم دست خودم رو میبندم میگه خوب عذر میخوام مرض داری خب بردار بخور دیگه خوشمزه است، ولی اگر شما رو هم در معرض تکانههای لذت بخش قرار بدن از کجا معلوم که self-binding شما رشد نکنه؟ و self-binding یعنی exegetic function و من این رو جایی رو نخوندم ولی چه بسا که این بشری که همش در حال بمبارانه، تکانه لذت بخشی جهش بکنه و اینکه یاد بگیره self-binding بکنه که نمیدونم معنی و ترجمه این چی میتونم به جاش بزارم؛ یعنی که دست خودم رو ببندم یه حکایتی بود که به صورت طنزگونه بود شنیده بودم که ناصرالدین شاه یک زمانی مثلاً ماه ربیع الاول یا ربیع الثانی مثلاً گفته بوده کی میشه رمضان بیاد تا یک زولبیا بخوریم. خب تو که پادشاه مملکتی همین الان بگو برات اون زولبیا رو درست کنن بخوری چه اصراری داری که حتماً توی ماه رمضون این زولبیا رو بخوری؛ که به این میگن categorical temperorical self-binding یعنی بتونی لذتها را به موقعیتهای مکانهای خاص و شرایط خاص محدود کنیم. این زمانی اتفاق میافته که سیستم کارکرد اجرایی ما در مقابل هجمه سنگین امور لذت بخش قرار بگیره. بمبارانی که ما از این لذتهای نوظهور و افزایش یافته میبینیم. اگر این اتفاق بیفته بمباران شما توسط این نعشه جات چه بسا به ارتقاء سیستم شناختی وچه بسا به ارتقاء سیستم شناختی و هوش منجر بشه. پس بنظر میاد یک ذره portlight ناامیده و میگه که سرمایه گذاری مارو از بین برده، ولی من حسم این نیست که بشر به همین راحتی سرش بره زیر آب و سریع شروع میکنه نظامهای self-binding خودانگیخته درست میکنه و از طریق خلق مناسک که در نگاه اول ممکنه غیرمنطقی باشه، خودش کنترل تکانه را به دست خواهد گرفت. پس راه انسان دوستانه و مصلحانه ما در واقع میتونه کمک کنه که این کار تسریع بشه. افراد بفهمند که ببین من خودم فهمیدم و این منو بدبخت میکنه و نمیشه اینجوری ادامه بدم. البته میتونیم داروینیسی هم بهش نگاه کنیم. اونهایی که exotic function اجرا نمیکنند، منقرض میشن و ویروس کبدی میگیرند و overdose میشن و از بین میرن به اونهایی که یاد گرفتن میمونن و حاکمان و وارثان زمین میشن و چه بسا که این اتفاق بیفته. ولی پس هنر و دامن بزنیم که دیدم توی کامنتها هم بود که چگونه self-binding خودمون رو تقویت کنیم؟ چون دیدیم که چگونه self-binding هست که مثلاً چیکار کنم وقتی این همه شیرینی خوشمزه توی بازار هست روز به روز هم داره بهترش میاد و این همه سایتهای مختلف من چه جوری یاد بگیرم که خودم رو کنترل کنم و درس بخونم و نشینم و نشینم پای اینها؟ این تکامل شاید برای ما اتفاق بیفته و چه بسا که اینطوری گفته، میدونم که یه ادعای خیلی گنده است که اگر این تکانهها نبودند exotic function ما تکامل پیدا نمیکرد. هفته قبل کتابی رو نام بردم به نام exotic function از Rasen henry، میگه یکی از سوالهای اصلی خویشتن تکاملی این هستش که ما چرا خویشتن داری خودمون رو به تکامل نمیرسونیم؟ چرا من باید آینده نگری کنم؟ و الهام همه چه فایدهای داشته؟ چرا باید برنامهریزی کنم؟ و میبینیم که یک آدم خیلی تودار و دوراندیش بشم مثل همون شکارچیان اولیه میتونستم زندگی کنم یه جوابش این میتونه باشه که مورد لذت هجمه ترسناک قرار بگیریم و این به جهش مغز کمک میکنه مثل همون پاهای غزالی که میدوید و اگر اون یوزپلنگ نبود مطمئن باشید که همشون یه جا نشسته و سبک بودند و اصلاً نمیتونستن بدوان و این دویدن در اصل برای آینه که بتونه از دست اون یوزپلنگ فرار بکنه. البته این رو هم بگم که منتها یک سریاشون که پاهای قوی نداشتن طعمه شدن و این شاید به تکامل اندیشه بشر کمک کنه و اصلاً بیاد روی این کار کنیم که چگونه میتوان self-binding رو رشد داد؟ یعنی وقتی من میتونم توی اون گوشی یک چیزهای جذاب هست من اونو خاموشش کنم و بشینم چیزی رو مطالعه کنم که به درد آیندم میخوره و پروژهام رو تموم کنم یا برم باشگاه و ورزش کنم و اون لذتهای دیسیپلین رو دنبال کنم. در واقع معما این است با حمله روزافزون لذتهای میکی من چگونه بتوان اون لذتهای دیسیپلیندار خودم رو تقویت کنم؟ خواهم گفت که اتفاقاً شاید جواب مسئله در همون هجمه باشد و اون هجمه رو بتونیم محرک انرژی و رشد دیسیپلین دارت بکنی. در جلسات بعد در مورد اینکه چی میشه آدمها صبح زود برن باشگاه و از خوردن غذاهای چرب امتناع بکنند، بیشتر توضیح میدهم. یک پدیده دیگر رو هم بهتون بگم که از قضیه زیاد دور نشیم که از فرد بسیار جالبی به نام Brows Alexander نام میبره که کتابی داره که در همین مورد استت ، the globalization of addiction، جهانگیر شدن اعتیاد. مطالعهای بر روی فقر روح که انتشارات آکسفورد اون رو چاپ کرده و لغت روحی که میگم منظورم متافیزیک و و اینها نیست، میگه که یافته brows alexander خیلی جالب بوده. جلسات بعد راجع به این هم فکر کنید که بر خلاف تصور، افراد فقیر و محروم بیشتر گیر لذتهای limbic میافتند. این رو به عنوان آخرین پیام من داشته باشید یعنی به عبارت دیگر هرچه سنگ واسه پای لنگ و اون چاق شدن افراطیه. میبینند که توی اون میلیاردر اتفاق نمی افته و توی آدم فقیر اتفاق میافته ، که تنها لذتش خوردن سیب زمینی سرخ کرده مک دونالده. یا فقط خوردن نوشابه و چیپسه و در واقع این پیام داده که طبقات محروم بیشتر گیر لذتهای limbic میافته و اگر شما میخوای جلوی این نوع لذتها رو بگیری باید محرومیت رو حذف کنی. پس در واقع میتونه به ما کمک کنه که به جای اینکه به puritanism اخلاق تاکید کنی که هی بگی آقا زشته یا گناهه بری محرومیت رو درست کنی و اگر محرومیت رو درست کنی، الکلیسم درست میشه و اگر محرومیت رو درست کنی، چاقی مفرط درست میشه و این میتونه هربه ای بنفع رشد شما باشه و هی فکر میکنیم که نکنه خطر داشته باشه و حتی من نمیدونم اقتصاددان نیستند و فکر میکنم که نکنه تمدن بشری اینطوری باشه و اگر فاصله میگیره به خاطر این باشه و بیچاره محرومان که لذتهای دیسیپلینی و فقط افتادن به لذت فیزیولوژیک اونم هر روز ارزونتر میشه . مثلاً اینترنت میخره و میشینه چت میکنه یا چندتا تیتاپ با نوشابه میخره یا چند تا چیپس میخره و میشینه پورنوگرافی میبینه و خود ارضایی میشه و این میشه که لذت فیزیولوژیکش که هی اون رو میبلعه و اونی که جزمحافظه کاران هست، قهرمان ورزشی یا قهرمان سیاسی اجتماعی میشه، مدیر موفق میشه، نمیدونم سرمایهگذار، کارآفرین میشه و این گپ هی بیشتر و بیشتر میشه. پس ببینید تهدید تا کجا ما رو پیش میبره ولی امیدوارم که اینها درسهایی برای ما باشه که چه کنیم که لذت دیسیپلینی رو بتونیم رشد بدیم و این شکاف رو کم بکنیم و باید به اون طبقه بالا هم هشدار بدیم که ببین خیلی از اینها فهمیدن مردم رو که ببندی به لذت فیزیولوژیک و پول دراری آخر سر جامعه شکل قشنگی نخواهد گرفت و کل دنیا همه جا اینجورین که شما میبینید. این قمار کردن سطح پایین، فکر نکنید که پولدارا توی مد نشستن و اونها قمارباز و معتاد به قمار نمیشن و قمار رو به عنوان یه تفریح میدونن و بیچاره اونی که یه حقوق اندکی گرفته سر برج، همه حقوقش رو سر قمار میبازه یا طرف میره مشروب ارزون میخره یا میره پورنوگرافی تماشا میکنه یعنی یه جوری این یه شکاف خواهد بود و این از درسمون و امیدوارم که براتون قابل استفاده باشه و به نظر من این خیلی کاربردهای مهم اجتماعی داره که ما از anti-vice puritanism، مدیریت موفق تکانهها ، حتی بهره بردن از این تکانهها برای ارتقا لذتهای دیسیپلین دار این درسیست که من از این کتاب و کتابهایی که بهتون معرفی کردم گرفتم و در جلسات بعد در این مورد بیشتر صحبت خواهیم کرد خیلی طولانی شد و تشکر میکنم که اینجا نشستین و خودش این تمرینه درمان ADHD اینکه ۹۰ دقیقه یا ۱۰۰ دقیقه یه جا بشینیم و از توجه شما ممنونم خدانگهدار.