شماره 318: کتاب هذیان های جمعی

پادکست دکتر مکری
تیر 1401

شماره 318: کتاب هذیان های جمعی

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 318: کتاب هذیان های جمعی
Loading
/

متن پادکست

بسیار خب خب منتظر بله خب فکر می‌کنم بله با برقرار و می‌بینم که افراد به درواقع برنامه‌ی زنده پیوستن خب عرض سلام دارم خدمت همه‌ی عزیزان ساعت نه و پنج دقیقه‌یی بیست و نهم تیرماه هزار و چهارصد و یک هست و با یک برنامه‌ی زنده‌ی دیگه در خدمتتون هستم می‌خوام یه کتاب ر با هم مرور کنیم به نظر خودم کتاب بسیار جالبی و توصیه می‌کنم که افراد به این کتاب توجه کنند برای ترجمه کتاب خوبیست واقعا قابل توصیه هست و همچنین به نظر من برای اونایی که یک مقدار سوالات شخصی دارندکه نمی‌دونم برای انتخاب رشته چیکار کنم تو زندگیم کدوم رشته ر دنبال بکنم موندم آیا این درسی که می‌خونم خوبه ادامه بدم یا این که دنبال اون چیزی که دلم می‌خواد لام هست بر مجموعه کتاب‌هایی هست از فردی به نام تارولات یه مقدار باهاش بیشتر آشنا میشیم کتابی که امروز می‌خوایم بحث کنیمتوابع میشه هذیان‌ها یا توهمات جمعی کمپارتمانسندرم همدستی وهمراه و علمی که چرا ما انتخاب‌های بد در زندگی مرتکب می‌شیم حالا خواهیم دید این یک کتابی است که در واقع میشه گفت دنباله‌ی دو کتاب خیلی خوب دیگر از تادو هست که من اونا ر هم برای معرفی در نظر گرفتن البته شاید دوتاشون ر تو یه جلسه بگم یکیش از پایان میانگین اندادی هست دارابسیاه و مطالبی که تو این سه تا کتاب ارایه میشه یه جوری با هم مربوطند یعنی به نظر میاد که دنباله‌ی یک مسیر قشنگیست که تادردوران ماتین کنه و فکر می‌کنم برای تفکر کردن برای اندیشیدن و برای دنبال کردن بحیره دادروز آشنا بشیم تا روز الانترای روانشناسی داره از دانشگاههار منتها زندگی خودش ر که نوشته و در جاهای مختلف کتاب به اون اشاره کرد زندگی به نظر میاد سخت و تا حدی تلخی بوده میگه طرف‌های هیفده سالگی بوده که از دبیرستان اخراج میشه یا دبیرستان رها می‌کنه یعنی از اون اصطلاحات بود اونایی که نتونسته دبیرستان ر تموم کنه با دوست دخترش ازدواج می‌کنه و صاحب دو فرزند میشه یعنی حالا شما نگاه کنید او در در واقع رها کردی دبیرستان هست دو تا بچه داره و خیلی به سختی داره زندگی خودش ر می‌گذرنددرازای هم اشاره می‌کنه که میگهمن شغل‌های مختلفی داشته میگه شغلهایی که حداقل حقوق می‌گرفت تا این که آخر سر میره توی نانوایی کار می‌کنه و میشه در واقع کارگر ساده‌ی نونوایی از این بیلاردبوبی این نونوایی ما یک فروشگاه باندول بود این میدونید باندول معمولا کتابفروشی هست و کتاب‌ها ر داره میگه وقتی اون استراحت ناهارم میرفتم اونجا کتابا ر ورق می‌زدم نمی‌خرید چون پولی هم نداشتم که دراومدم خیلی پایین بود و با اون درآمد تازه باید خرج دو تا بچه ر می‌دادن اونجا کتاب ورق می‌زدم و اینا تو ذهنم اومد که چه چیزی بدتر از اینی که شما یک لوزر باشید در واقع این مضمون زندگی واودینواودین یه لغتی به راحتی ما نمی‌تونیم تو فارسی براش معادل پیدا کنیم فرهنگ مدرن آمریکایی این لغت زیاد به کار میبره اونایی که مثلا تو زندگی پیشرفتی نکردندرا از شغل خیلی سطح پایینی دارند به آرزوهاشون نرسیدن احساس می‌کنن سرخورده هستند این مجموعه‌ای از اینا ر واقعا در ادبیات مدرن میشه گفت نوجوانان و جوانان آمریکا تحت عنوان لوزر هست و دیگه حتی به صورت یه فشم درمیاد و می‌گفت حس کردم واقعا چه چیزی بدتر از این که آدم تو زندگیش یه لوزر باشه می‌گفت بی اسمارت روی نور باهوش بودن یعنی خوششو داشته باشید احساس کنید من تواناییهاش داشتم و با این وجود زندگی خودم ر اینجوری تباه کردم و مسیر خوبی نرفتم خلاصه حالا ممکنه یه ذره داره این پررنگ بکنه و این میگه کتاب ورق‌زدن در واقع اعتماد به نفس نگاه کردن و اشاره‌ای که چرا باید دنبال در واقع همیشه دیدگاه دیگران باشه چرا اون چیزی که خودت می‌خوای مسیری که خودت می‌خوای دنبال نمی‌کنی این یک تغییر در من ایجاد کرد شروع دبیرستان ر دوباره ادامه دادن دبیرستانش تموم می‌کنه و بعد به کالج محلی میره اینم یادم رفت بگم او در شهر آدنیندی می‌کنه شهری از نزدیکست جمعیت حدود هشتاد هزار دره هفتاد هزار دره شهر خیلی مدرنی حساب نمیشه بیشتر یک شهر بیشتر کشاورزی و از نظر علمی و صنعتی خیلی پیشرفته نیست میگه اونجا کالج محلی رفتم کالج ر تموم کردم باوجود و این که دو تا بچه داشتم و خودم و خانم خیلی باید کار می‌کردیم حتی میگه بعضی وقتا سر کلاس چرت می‌زدم یا یه جایی اشاره می‌کنه که خانومم می‌رفت پلاسما می‌فروخت یعنی نمونه خون می‌دادبرای خرج مون بگذره خلاصه میگه کالج ر تموم می‌کنم و با دانشگاه هاروارد پذیرفته میشن مقطع دکترا دکترای روانشناسی میگه خلاصه با یه ماشین خیلی درب و داغون که کفشم سوراخ بود اصلا نگران بودمشک ماشین جدا شه راه میوفته میریم در واقع باستان برای اینکه دانشگاه هاروارد ادامه بدیم وقتی رسیدیم هاربرای خوابگاه متاهلی داشتیم می‌رفتیم فقط تو جیبم چندتا کورروبیس پنج سنتی بود یعنی اینقدر در واقع بی‌پول بوده میره اونجا و بعد شروع می‌کنه درسش تموم می‌کنه پی‌اچ‌دی میگیره یه مدت اونجا کمک می‌کنه تدریس می‌کنه و بعدشم یک اتاق فکری به نام پاپیولیس دایر می‌کنه یعنی جزو اون آدمایی که به قول خودش ابتدای کار حس کرد لوزرنلا یک فرد شناخته شده هست کتابهایی فروش میره و به نوعی مورد میشه گفت توجه قرار و این دستمایه‌ی زندگی خودش شاید یه جوری شده که انگیزه بده به دیگران که تسلیم نشد و تلاشتون و بکنید البته من حواسم بود که این از اون سخنرانان انگیزشی که فقط امید خالی به افراد بدن و به افراد بگن خب تلاش کنید موفق بشید مثل من باشید ببینید من دبیرستان اخراج شده بود دو تا بچه هم داشتم و با چند تا بیست و پنج سنتی حتی یه شغلی که داشتمگفت من یکی از شغل‌هایی که یه دوره داشتم در سرای سالمندان و اینا می‌رفتم برای انجام انتهای سالمندان ینی مثلا دیگه به عنوان اضافه کار و نمی‌گراییدند برای اینکه زندگیم بچرخه تا این که پی‌اچ‌د شدم و الان یه جایگاه خیلی خوب و شناخته شده‌ای در می‌تونه این دستمایه این کنه که باید از زندگی من الهام بگیرد یاد بگیرد ولی اینجوری نیست احساس کردم خیلی واقع‌بین داره به دنیا نگاه می‌کنه و مطلقا از اون خیال یا اینکه فقط یا نیمه پر لیوان ببین هر چی خواستی میشه و اینا نیست از یک پس زمینه‌ی محروم و آسیب دیده میاد ولی خب زندگیشون کرده و در اینجا می‌خواد برای شما یک سری یافته‌های علمی رو ارایه بده و یافته‌ها واقعا به نظر میاد بر علم خوبی استوار من یه مختصری راجب دو کتاب دیگر بگم تو فرصت مقتضی اونا ر خدمتتون معرفی کنم دارکور کتاب قبلیش هست این کتابش مال دو هزار و بیست و دو هست یعنی دیگه از این جدیدتر نمیشه تازه از درون اومده ولی کتاب اسب تاریکش مال دو هزار و هیجده است اسب تاریکی صحتدر میگه از حدود دویست سال پیش هزار و هشتصد و سی و یک اگه دقیق بخوام بگم تو این اصطلاح رایج میشه و اون مربوط به مسابقات اسلوانی بوده میگه اونایی که شرط‌بندی می‌کردند و این اسبار میشناختن مثلا می‌گفتن این ازی امید هست این این ماه خوب تمرین کرده این یکی نمی‌دونم مریض شده بوده یعنی چند تا اسب مطرح بود که افراد اونا شرط می‌بندند و میگه بعضی وقتا این اتفاق می‌افتاد که در کنار این اسب‌های مطرحی که همیشه برنده می‌شدن و مدال می‌بردنینا که هیچکس پس زمینشو نمی‌دونه می‌بینی با سرعت میومد از بقیه می‌زد جلو و رد می‌شد به این مسلح‌شده بود میگفتن اسب تاریک یا دارک یعنیی که ازش انتظار نداشتیم ببره هیچکی رو شرط نمیبستیش که حاضر نبود پولش و رو اون بزاره و ناگهان او میبره در کتاب دارامه چندین نفر ر اینجوری بررسی کرده و یک سری تحلیل ارایه داده که این کیا هستن اونایی که یه دفعه می‌درخشن در صورتی که نه تو دوره‌ی دبیرستان نه تو دوره‌ی راهنمایی سالهای اول دانشگاه اصلا مطرح نبودند تو فامیل اصلا همه دستشون مینداختن گفتنیای روزی یه چیزی باشه من میرم اسممو می‌کنم و بعد می‌بینی به درجاتی از اشتهار و موفقیت می‌رسن به اینا میگه داکوستا قشنگیست و من اون ر تموم کردم خلاصش آماده‌ست و فکر کنم در هفته‌ی بعد خدمتتون با اینکه فکر می‌کنم برای رشد فردی خیلی مهمه به خصوص اونهایی که احساس می‌کنن به نوعی دارن می‌بازن و لوزر شدن یعنی در واقع تاربدون اینکه به سمت روانشنا گیشه و زرد به غلط تفسیرهای قشنگ ارایه میده از اونایی که بازی باخته ر به برده تبدیل می‌کنند کدام مسیر میدن و تو ذهنتون چی هست من چند جا نگاه کردم دیدم خیلی قشنگ اتفاقا این مفاهیم نکرده که آره دنبال دلت برو و نمیدونم اصلا کاری به دیگران نداشته باشه فقط بخوابونین اصلی نیست خیلی قشنگ تحلیل کرده که اینا چجوری می‌تونن اون باختر به برده تبدیل کنند و آدمایی که واقعا کسی تحویلشون نمی‌گرفت یا باور نمی‌کرد که اینا یه روزی یه چیزی بشن تو رشته‌های خودشون تو کار خودشون موفق و در عین حال خوشبخت شدن حالا این کتاب فشاره کرده موفقیت تعریف واحدی نداره و یه کتاب دیگه هم داره پایان میانگین سال دوهزار و شونزده هست لابه‌لای بحث امروز و بحثک اسب تاریک به اون اشاره خواهم کرد خب پس با این ذهنیت بیایم بریم جلو امیدوارم به دردتون بخوره به خصوص برای دانشجو جماعت یا این سوال می‌کنن من مثلا حس می‌کنم رشتمو دوست ندارم من چیکار کنم یا مثلا من حس می‌کنم که دلم یه جای دیگه است آیا از دلم پیروی کنم یا برم اون رشته‌ای که خانواده میگن دوستان می‌گن این خیلی تحلیل یعنی شاید یکی از بهترین کتاب‌هایی باشه که تحلیل علمی ارایه میده من تکلیفم چیه این هفته و هفته‌ی دیگه امیدوارم این براتون پوشش بدن در کنار این یه مقدار کتاب نگرش کلان داره این که ملت‌ها چگونه دچار اشتباهات وحشتناک جمعی میشن چگونه ممکنه همه با هم اشتباه بکنند و مکانیزم این اشتباهات چه هست و باز یک نظر قشنگی داره به این مفهوم که خوشبختی و شادکامی و یا خوشبخت خواهند شد پس ببینید یک جمع قشنگی در کتابش هست امیدوارم بتونم خوب براتون در بیارم یعنی یه مقدار اضطراب دارم وقتی کتاب‌ها یه مفهوم قشنگ دارن و همیشه این دلشوره ر دارن که وقت تموم بشه و من مفهوم ر نتونسته باشم خوب رسونده باشه به قول معروف حق مطلب ر ادا نکرده باشم و شرمنده‌ی شما و نویسنده بشم چون حس می‌کنم در مقابل اون سولاوسی کرده خوب منتقل کنه من نتونستم منتقل کند ولی برای خود من بسیار آموزنده بود یه ذره بازارگرمی بکننخب کتاب ر با چی شروع می‌کنه کتاب را با یک مطالعه‌ی هزار و نهصد و بیست و هشت ازفرد ناریندر شهری به نام اوموهله ام‌اواس مستعار است هزار و نهصد و بیست و هشت این فرد رفته سه سال در یک شهر کوچک در ایالت نیویورک زندگی کرده و نوشته‌ها و یافته‌ها و یافته‌های خودش و مکتوب کرده در قالب یک سلسله پژوهش پژوهش تقریبا صد سال از عمرش گذشته پس انتظار نداشته باشیم مثل پژوهش‌های الان خیلی معادلات وگلوی توصیف ولی شهر واقعی در اصل ایتن هست یک شهر کوچیک میشه گفت خیلی نه پیشرفته در ایالت نیو منتاوای شهر چه چیزی ر رفته بود دنبال کرد یکی از یافته‌های قشنگشو متوجه شده بود که این شهر اولا از پیوریتن‌ها تشکیل شده بیشتر اونها مهاجرینی که از انگلستان اومدن خیلی مردم محافظه‌کار گاهی متعصب و سختگیر داره مثلا اینا انقدر سختگیر بودند که در این شهر کسی ورق بازی نمی‌کرد و دلیلشم این بود که معتقد بودند فیساراتوس روش یعنی سرباز بشهاین به نوعی تداعی‌کننده‌ی انگلستان اشرافی و پادشاهی انگلیس و من نمی‌دونستم که این تداعی‌کننده موهوبه همین دلیل اونایی که معتقد بودند که مثلا این گرگپی ما ر باید نداشتدر بازی نمی‌کردند چون تداعی اینا نشه و البته این نوع قمار و زشت می‌دونستن منتهی چیزی که روی چانه اون اشاره می‌کنه این دیده بود هفتاد و هفت درصد شهروندان که رفته ازشون پرسید گفتن ما خودمون ایرادی نمی‌بینیم اگرم باشه خودمون ورق بازی می‌کنیم ولی اینجا حرف نزن اینجا اصلا این چیزی نیست اینجا خیلی متعصب بیعرق و نمی‌دونم ازاین و از این چیزها اصلا دیگه پاریلا این تعجب می‌کنه چه جور اکثریت خودشون میگن ما برق مشکلی نداریم می‌تونیم بازی کنیم بعددانشکده کشفی منجر می‌شه که صدسال روانشناسی اجتماعی ر درگیر کرد اسمومتر معاصرتر راستینی در واقع ناآگاهی یا نادانی جمعیست اساسش این خلاصش اینجوری بهتون بگم میگه ممکنه در سیستم‌ها اینجوری باشه که اکثریت افراد اون سیستم به کاری اعتقاد نداشته باشن ولی از ترس اینکه مبادا دیگران آنها را سرزنش کنند ادای پیروی از اون کار ر درمیارن یا البته برعکس یه کاری ر مثلا می‌خوان انجام بدن ولی انجام نمی‌دن برای اینکه می‌ترسم مورد شماتت و نفی و سرزنش دیگران قرار بگیرن شما ممکنه فکر کنید وقتی اکثریت چیزی ر بخوان پس اون پدیده اتفاق میفته در صورتی که پلوتینوس مطالعه میگهن می‌تونه اکثریت قاطع یه چیزی ر دوست نداشته باشند ولی در عین حال از هر کی بپرسی میگه که داستان اینجوری نیست چرا چون افراد می‌ترسن مورد مواخذه دیگران و هر کسی از ترس دیگری اون پدیده ر در واقع وانمود می‌کنه که قبول داره در نتیجه نفر بعد وقتی اطرافش نگاه میکنه میبینه که خب اینجوری اینجا میگه که هر خانواده‌ای می‌رفتیم وقتی خصوصی می‌شدتراموای بفهمن اصلا ما بدنام میشیم غافل از اینکه همسایه‌اش همین فکر می‌کرد به این میگن واویلا در کتاب بند استندینگ راجب این صحبت کردم که ممکن اکثریت به یک هنجار اخلاقی اعتقاد داشته باشند یا برعکس نداشته باشند ولی در عین حال عکس او در جامعه حاکم باشه یه کشف خیلی قشنگ و هر کسی چون میترسه طرد بشه هر کسی می‌ترسه مورد نفی بقیه قرار بگیره به صورت افراطی حتی توی برند استندینگ اون خودنمایی اخلاقی این بحث کردم که هر کسی حتی ممکنه به صورت افراطی وانمود کنه که خیلی هم موافق اون هنجامه می‌گفت افرادی ر میدیدن که در واقع عصبانی می‌شدن ورق اصنام نیار این یاد اون دوره‌ی استعمار انگلیس یا پادشاه انگلیس صادر شهر ما از این جور عذر می‌خوام کثافت‌کاری‌ها تنبیره ودریناودرینا فقط جلو بقیه این میگم یعنی همه به حساب اینکه دیگر این ر میگه این ر دنبال می‌کردند و یک نظم آهنی از اون باور توی سیستم حاکم بود این اسمش ر میذاره در واقع هذیان‌های جمعی یعنی جمع ممکنه یه چیزی ر باور داشته باشند و به شدت طرفدار باشن ولی تک تک افراد اعتقاد به اون نداشته باشن ممکنه شما بگید امکان نداره مینیولی روانشناسی اجتماعی میگه خیلی هم قشنگ میشه حالا یه ذره ثنیاین چه عواملی توش هست و چگونه می‌تونیم این ر در واقع خنثی کنیم چون یه جایی خطرناک میشه حالا پژوهش خودشی پژوهش روی چهارهزار و نهصد و بیست و هشت این دو هزار و نوزده یک پژوهش انجام میده حالا پژوهش کیفیتش دوستان خیلی کار نداشته باشیم اون از منابع دیگه بالاخره اصطلاحا نقل‌قول کرده و سند آورده حالا خود پژوهش من متدولوژی و ایناش و ریز نخوندم تو کتابش نیست یعنی باید بری از جای دیگه استخراج کنیم پنج هزار و دویست نفر ر اومده بررسی که از نظر اینکه از نظر شما خوشبختی چیه و تو زندگیت آرزو داری به کجا برسی سال خیلی ساده یه مقدار سوالم عوامانه‌است دیگه قشنگه یعنی خیلی شاید علمی نباشه یه جورن سنجی بین دو تا فرد ر مثال زده گفته شما دوست دارید کدوم یک از اینها باشد فرد الف فردافردا ر براتون بخونم فردی موفق است که علاقهعلاقه و استعدادهای خود را دنبال کند تا در آنچه بیش از همه برای وی اهمیت دارد به بالاترین و بهترین حد برسه یعنی تو زندگی شما دوست دارید الف باشییا با الف یعنی چی من اون چیزایی که فکر می‌کنم دوست دارم علاقه‌ام احساس می‌کنم توش خوبم اون برم دنبال کنم و سعی کنم به بهترین حد اونا شکوفا کنم مثلا من حسینم خط خوب بلدم بنویسم پس برم قشنگ دوره‌ی خط ببینم کارگاه خطاطی راه بندازم شروع کنم تو این رشته کار کنم و آخرش احساس کنم دیگه به بهترین خطاط یا بهترین حد خط نوشتن که از خودمانا رسیدم این میشه نفر الف نظر فردی موفق است که ثروتمند و مشهور باشد و به رده‌ی شغلی بالا رسیده باشد یهره ظاهرش به نظر شما مثلا ممکنه حالا همین میگن یه لزبینی کدومش موفق اون داستانی که آقا مثلا ثروت خوبه یا نه یعنی چقدر دوست داری ثروتمند مشهور و رده‌ی شغلی بالاستبا به عبارت دیگر وقتی نگاه می‌کنی این دوتا الف و ب تفاوتش این تو الف طرف دنبال شخصیت روابط خوب و تحصیلات و مطالعه در حوزه‌ی مورد علاقه‌اش است شخص ب به دنبال قدرت و جایگاه اجتماعی حالا کدام یک از اینها ر برسی فکر می‌کنی خوشبختین و هفت درصد البهرایی قاطع نودو هفت درصد گفتن الف یعنی من فکر می‌کنم الفبای خوشبختی من دوست دارم الف باشم دوست دارم اون چیزی که استعدادش او کنم یه ذره ارگوسته قشنگی این علمیهگفته بپرسی چی میگن نود و سه درصد گفتن بقیه بر انتخاب می‌کنند این همون یافته‌ی ریچارد در سرنوشت یکم من خودم فکر می‌کنم دنبال علاقم برم و خودشکوفا بشم خوشبختم ولی بقیه‌ی مردم آخه میگن این چیزا اهمیت نداره بقیه‌ی مردم میگن شهرت قدرت و جایگاه اجتماعی آیا این یک پلورالیست اینورنس نیست ما از این پرالسترزا داریم در واقع ناآگاهی‌های جمعی لغت قشنگ من جای دیگه خونده بودم یکی دیگه از اونا ر براتون بگم که خیلی شایعه توی همین امروز بحث زیاده وقتی از اکثریت افراد وقتی از افراد می‌پرسند که آیا شما تحت‌تاثیر نمی‌ترسی تحت تاثیر برنامه‌های مبتذل و بد آموز مثلا ماهواره یا اینترنت قرار بگیرید اکثریت قاطعانه می‌گن نه من خودم ر می‌شناسم خیالم راحت میگن پس نگرانی چی میگی دیگران تحت تاثیر این یه دونه از همون ناگای جمعیت این ر در علوم ارتباطات خیلی به این توجه شده میگهمن از برنامه‌های بعدایر اما نگران اینن که دیگران که مثل من نیستن دیگران که خویشتن‌داری من ندارند دیگران که بلوغ فکری نوناننونان یا چند مثال جالب دیگه زده بود مثلا و در ژاپن مرخصی زایمان برای آقایون هم هست ولی آقایون استفاده نمی‌کنند چون معتقدن مردانگیزنانگی کجاست مثلا آقای مهندس کجاست آقای دکتر مصما سه ماه مرخصی وقتی از افراد صحبت کردن اکثریت مردان ژاپنی گفتن هیچ مشکلی نیست من خودم باشم فکر می‌کنم اصلا چیز بدی نیست و حاضرم استفاده کنم ولی دیگران چون بنگاه و وقتی از دیگران می‌پرسه دیگرانم همین جواب میدن می‌بینیمدر جای دیگه در کتاب کانسایناحیه بودن مثال مشابهی در مورد همین مقوله‌ی رانندگی خانم‌ها در زده بود می‌گفت اکثریت یعنی تو جامعه اینجوریه که آخه کدوم مردی حاضر بار زنش رانندگی کنه ولی وقتی با تک تکشون صحبت کرده بودن گفته بودن ما مشکل نمیبینیم ولی از ترس دیگران میگاین از طرف دیگران اکثریت جمعه تشکیل میدن یا باز مثال دیگه‌ای ر میزنه میگه وقتی اومدن نگاه کردن در همین انتخابات اخیر آمریکا در بین سه دموکراتیکسانترا درصد بسیار زیادی دوست داشتند به خانم الزام وارن رای بدن ولی چرا بهش رای ندادن گفتن اینکه رای نمیاره یعنی اکثریت باورشون این بوده که ما به این روستامی بدیم ولی چون فکر می‌کنیم رای نمیاره میریم به باینری می‌دیم یعنی دقت می‌کنیم یعنی اکثریت یچیزی ر میخوام ولی چون تصور می‌کنند دیگران اون ر نمی‌خوانددراسناد نمی‌کنند این یکی از چیزهاییکه میگه در جامعه ممکنه تعداد زیادی این ر داشته باشن و آنچنان در هم تنیده و قفل بشن که اصلا تکون نخوره در صورتی که اکثریت اصلا اون ندارن یک اشتباه درواقع محاسبه از طرف مقابل و ایفای نقش رفتن در اون الگو از ترس دیگران حالا باز برای اینکه مثالها براتون مانوس‌تر بشه یه مثالی داره دلسوخته بخوام یه جوری قلب خودمم گرفت حتی یه جوری امیدوارم بتونم براتون توضیح بدم میگه دو هزار و پونزده بود یعنی هفت سال پیش رفتم بالاسر مادربزرگم رو که تو بیمارستان بستری بود و داشت می‌مرد خودم یه مقدار مونتریمونتری که اکسیژن بهش وصل شده بود و اینا خوابیده بود میگه من رفتم پیش خونوادشون همیشه یه احساس گناه می‌کرد مادربزرگ من میومدم خونتون نوه‌ی کوچیک بودم من می‌بردید سیزلر رستوران سیرانسیران گوندیاستن همیشه داشتم می‌دونستم تو و پدربزرگ پول زیاد نداریم وضعتون بده کلی پس‌انداز می‌کنیم که من و بتونید برید استیک بخورم و مادربزرگ میگه سدرسدر حالی که اکسیژن و اینا بهش وصل بود و اینا گفت اشکالنداره درست میگی پول نداشتم واقعا پولامون جمع می‌کردیم از خراجهای دیگمون می‌زدیم که تو ر ببریم رستوران استیک بخوریم چون می‌دونستیم چقدر استیکس داریم این استیک خوردن تو اصلا به ما چه المیدا بعد اینگه ببخشید من استدوستی نداشتم همون ساندویچ کالباس با خیارشور خوبی که تو خودت میذاشتی تو خونه درست می‌کردی جلوی تلویزیون می‌کنهاون دوست داشتم لیتومیریتسه بخوریم من حس می‌کردم برای اینکه دلت نشکنه پا میشدم می‌رفتنیرو متقابلا این حس و داشتن می‌دونید خیلی احساس چیزی که لحظه مرگش در واقع این اعتراف کرده بهش که ببین اونم این همه برام خرج کردی همون جلو تلویزیون کالباس می‌دادیم می‌خوردبیشترین روزای تعطیل خونه‌ی شما ر دوست داشتم دوست داشتم بشینم باهات بازی کنم تو خونتون پروپرانولول تلویزیون ولشمان تو برمی‌داشتی من و میبری اوستکاگمینا سخت نشستم و اصلا دشوار بود ولی برای اینکه تو ناراحت نشه این کار می‌کرد هزینه می‌کردیم برای تو فکر می‌کردم تو این دوست داری یعنی نشون میده چه جوری دو نفر میتونن در واقع متقابلا یه جوری قفل بشه و اجازه نده که اون فکر واقعی شکل بده من یه مثالی از این دارم حالا اگر خواستید یه تعداد لابه‌لای این فایل‌های جلسات قبل هم خدمتتون میگم یه مقاله‌ی خیلی خوبی بود که جدیدم هست دانیل گیلبرت بررسی کرده بود توییستا نامدار تاریخ ر اگر بخواید بیست و چهار آپریل دوهزار و بیست و یک بیست و چهار آوریل دو هزار و بیست و یک است آیا مکالمه‌ها زمانی که می‌خواهیم به اتمام می‌رسند یک پژوهش قشنگو به همین استیک خوردن تادیه وقتی دو نفر اومدن صحبت کردن با هم دارن گفتگو می‌کنن مهمونی رفتن دارن با هم چای می‌خورند در اکثریت موارد بعدا اگر از تک تک اونها بپرسید آیا به اندازه کافی تو جلسه نشستی یا نه اکثریت گفتخیلی طول کشید من بطور متوسط نیم ساعت یه ربع بیست دقیقه قبل دوست داشتم خداحافظی کنم بیام بیرون پس چرا خداحافظی نکردگفت طرف مقابل ناراحت میشه بعد از طرف مقابلم که همین پرسیدم اونم همین گفته بود یعنی عملا اینم پس یه درس زندگی براتون باشه وقتی دارین رفتی چای خونه‌ی دیگری یا نشستی داری گفتگو می‌کنید یه احتمال بالای پنجاه شصت درصد نزدیک درصد هست که هر دو طرف دوست دارید همین الان قطع بشه بریم خونه‌هامون ولی از اضطراب اینکه مبادا دیگری بهش بر بخوره ادامه میدیم پس ببینید چگونه می‌تواند این رفتار ادامه پیدا بکنه خب پس حالا این داستان برگردیم به پژوهش خودش این داستان چیه میگه خب اگه اینجوری پس چرا اکثریت مردم دنبال اون علاقشون نمی‌رفتدر دیگران از ترس تقتی نگران و دیگران هم همینجور دارن فکر می‌کنن و معتقد این یک سیستم مهیبی از مهار اجتماعی ایجاد می‌کنه که ما بهش می‌گیم هذیان‌ها یا توهمات جمیع فکر می‌کنه همه دارن همسوی کاری ر انجام میدن غافل از این که از ترس این که طرح نشه دارید همراهی می‌کنید خب چند اصطلاح دیگه هم هست یاد بگیریم بد نیستنفر یسوگیی برای همسویی بحث به این صورت میگه انسان‌ها اصولا خیلی این یکی از بحث‌ها شایع برنامه‌های زندگی کهمن یادتون هست گفتم ما موجودات اجتماعی هستیم قدرت اصلی مغز ما در قدرت پردازش نیست بلکه در این که به صورت موازی به مغزهای دیگه می‌تونه بسته بشه و منجر به رشد علم فرهنگ و تمدن بشه حتی جلسه‌ی قبل هم خدمتتون گفتم گفتم وقتی به معبد اومد اجازه داد مغزهای متلمتل دور یک چیز جمع بشن و اونجا اون انقلاب یا انفجاراق پارینه سنگی ر ببینیم یعنی افراد بتونن از همدیگه یاد بگیرن یا اون پدیده‌ی تاسمانی که خدمتتون گفتم یا افول این ایده که چگونه ما در واقع کمک می‌کنیم به رشد فکری همدیگه وقتی کنار هم قرار لازمه‌ی این کار این ما از همدیگه تبعیت کنیم یعنی وقتی کنار هم هستیم به طرز عجیبی همسو و هم‌خوان می‌شیم با دیدگاه و نظرات دیگران به این میگن فرمیدر اینجا تارویزیو میده اون یک محقق علمی هست نه شعارهای که میگه کنفرازها گران تقلید نمی‌کردیم تحت تاثیر دیگران قرار نمی‌گرفت همراهی با دیدگاهی اونا بدون در واقع چالش و قضاوت نمی‌کردیم این اجتماعات بزرگ شد به نوعی کور شدن در مقابل فشار جم یه پدیده‌ای بوده که اجازه داده شهرهای میلیونی شکل بگیره و مثال‌های حالا هست مقالاتی ر ارایه میده من بذارین تا مقاله ر خدمتتون بگم اینا ر قبلا جاهای دیگه هم وصل کردیم مثلا چند نشون بدین که ما چگونه همسویی داریم بذارید بهتون بگم یک مقاله بود من قبلا چند بار گفتم حالا اگر ما ر سرزنش نکنن که چرا این همش مطرح می‌کنیم ولی فیقانی مشهوری کیتوسان در واقع بررسی کرده در پروسینیولانتا مارکتینگ اشنایتزیا توتوایلای مقاله‌ای بود گالتون باشه وقتی دیگران احساس کنن یه کالایی ارزشمند و قیمت داره اثرگذاریش بیشتره ولیر راجب گیرایی شراب‌ها بحث کرده بود وقتی دیده بود قیمت یک شراب ر از پنج دلار به دروغ نود دلار اعلام می‌کنن حتی مست‌کننده بیشتر میشه و حتی وقتی تصویرسازی مغزی می‌کنن اون کانون‌هایی که با اثربخشی الکل همراه فعال‌تر میشن یعنی این نیست که شما فقط جلوی بقیه میگیره آره درسته چون حس کردم همه دارن میگن منم گفتم آره واقار می‌کنیم این نیست که فقط تو خجالت گیر می‌کنی و این و میگی باز مقاله‌ی دیگری هست جمیلاجمیلا که تو این زمینه زکی میشه در واقع ولی خبمیلی ایوایشهر و یازده این یک تعداد زیادی مقاله است که داستانش اینه خودمون براتون بگم یکسری تصویر افراد جنس مخالف ر نشون میدن میگن شما بیا جذابیت اینا ر نمره بده از یک تا نه خودمونیم خوشگله چقدر کوتیدوفرود سری بعد که همینجور می‌چرخونن میان نظرات دیگه ر هم به افراد میگن مثلا شما وقتی داد شیش میگن میانگین جمع هشت بودهنر چیزهایی برعکس شما دادشیشه نه دیگه اینقدر این بیچاره چیز نیست بعد که این عکس‌ها را مرتب تکرار می‌کنن تکرار می‌کنند کم‌کم می‌بینن طرف نمرش به اون نمره میانگین القایی افزایش پیدا می‌کنه یاکا یعنی بعد از یه مدت طرف میاد میگه که آره منم به این هشتادم حالا باز اینجا ممکنه شما بگید طرف تو رودربایسی گیر کرده یه جوری همراهی کرده دیگه بقیه میگن حالا زشتم زیاد کردم شما دیدید مثلا امتحان هست نشسته یه جور به دست بقیه نگاه می‌کنن شما چند بهشون میدیم مثلا من زدم هیجده شما چند داده هیجده من می‌خواستم بگم شدهلرد هفده مثلا این ر هست منتها چیز قشنگی که این مطالعات نشون دادن اینه وقتی شما تصویر جذاب می‌بینید خب تغییرات بیشتری روی مناطقی مثل کویت و ونترستدونترستد دیده میشه یاشیما مربوط به پاداش یا احساس یا هسته یاکندی سری‌های بعد ترشحات دومی در اون استهمایش پیدا می‌کنه یعنی شما واقعا خوشگل‌تر می‌بینید این نیست که واقعا یه جور گفته‌ای برای اینکه همسو بشی همرنگ جماعت بشی واقعا خودتم اون چهره یا اون نوشیدنی ر موثرتر و زیباتر دیده و ترشح دوپامین بیشتر کرد به عبارت دیگه قسمت عمده‌ای از قضاوت‌های ما تحت تاثیر فشار اجتماعیست ما خودمون به تنهایی نمی‌تونیم لذت بخشی ر اینجا یه مثال قشنگ میزنهها دست مایه‌ی کتاب بسیار جالب دیگر نیست من این کتاب ر شروع کردم اگر خوب باشه یه ذره مشکوک ببینم آیا برای یه جلسه مطلب داره خدمتتون بگم به نام بانتینگیواس دومتیودریک بر کتاب جدیدی است دو هزار و بیست و یک است تحت عنوان خواستن یعنی طلب کردن یا آرزو کردن قدرت میل تقلیدی در زندگی روزمره میل تقلیدی متنیاین یعنی چی ببین یه چیزایی ر شما فکر می‌کنید خودم می‌خوام یه چیزایی ر می‌خوان چون بقیه می‌خوان پادرود یه مثال قشنگ میزنه اون صحنه از اون سرهایشان صحنه‌هایی که آدم می‌میره براش بچه‌های دو ساله تابلورو این سر یه اسباب بازی دعواشون می‌شه یکی از قشنگترین زنهاست توی مهمونی توی مهد کودک این اتفاق میفته بنمایدو حالا تو یه دونه ماشین یه عروسک دوتایی گرفتن دارن جیغ میزنن این میخواد از دست اون یکی درش بیاره و بعد مادرا پدرام این و میگن ماتالا یه ربع پیش اونجا افتاده بود که نگاه نمی‌کرد تا این بچه‌ی ما اومد ورداره اون دو تای دیگه اومدن بردارن این بهش میگنی زایر یا میل تقلیدی فکر می‌کنم از اون مقالات قبلی متوجه شدی یعنی چی یعنی من خودم به ذات این زیاد نمی‌خواستم ولی تا دید دیگران می‌خوان من حس کردم و علم جدید این ر نشون داده که این خواستن شما صرفا زرنگ بازی یا اینکه از قافله عقب نمونن نیست دیدی ترشح دوپامین میره بالا اون جمیلا به عبارت دیگر خواستنی بودن پدیده‌ها انسان‌ها خوراکی‌ها نمی‌دونم موقعیت‌ها فقط به خاطر لذتی که برای من ایجاد می‌کنند نیست بهخاطر مشاهده‌ی این که دیگران هم آن را می‌خواهند متاتا قشنگی فعلا چند صفحه‌ی اولشون رفتن جلو روی جلدشون صحنهرنگ داره یه نفر توی حیات وایساده و داره از پرچین حیاط همسایه ر نگاه می‌کنه و یه جور نگاهش معلومه یه نگاه پر از حسرت و قطمون چی می‌بینه اونجا ماشینش دیده نمی‌دونم حیاتش دیده گلکاری دیده چی دیده که یعنی مثلا ببین خوش به حالش من از اونا می‌خوام شما این ر دیدین وقتی دیگران یه چیزی می‌خوانداما و علم جدید از کارهای یک پازمانیا و غیره نشانداده ملین تاثیر می‌ذاره و این تاثیر حالا اسمش و بیخوابی تلقین اجتماعی تا روز بهش بگه سالمیه که این اصلا یکی از ابر نیروهایی است که بر ما حاکم ما دست کم می‌گیریمش ما فکر می‌کنیم من خودم می‌خوام برم پزشکی قبول بشم ولی چقدرش دندانپزشکی رفتن شما پزشکی رفتن شما دانشگاه شریف رفتن شما نمیدونم مهندسی خاص خوندن شما این که خودت دوست داری قدشان که ببینیم می‌زنن و من چجوری بین این دوتا تمایز قایل شمقدریجواد نمیده این خیلی پیچیده‌تر فکر می‌کنم در کالیبرک نیست یه بحث خیلی فلسفی و تازه مرز بین اینا کجاست کجا من دارم همراهی می‌کنم اینکه چون فکر می‌کنم بقیه این می‌خوان پس منم می‌خوام کجا واقعات تاثیر اون‌ها دوپامین مغز من تغییر کرده و من اونو می‌خوام خیلی فلسفی چون میدونین اگر حالت اول ر در نظر بگیرید دوم در نظر بگیریم که حتی ترشح دوپامین انجام میشه دیگه من وقوف هم نخواهم خواهد داشت من خودمم نمی‌دونم چرا این و می‌خوام می‌گم من خودم دوس دارم من پزشکی ر دوست دارم دوست دارم به مردم خدمت کنم نه برای این روستایی که تو هزار نفر اول مثلا نهصدودو ناونشین اگه اونا فرض کن می‌زدن بهداشت شما هم بهداشت می‌زدیم و اون نیست میگه آخه من خودم خودم ر می‌شناسم این یه جوابی که عده‌ای از متخصصین علوم رفتاری با یک نیشخند ملوسی به شما جواب خواهد اندوراما خودمون ر به خوبی نمی‌شناسیم قسمت زیادی از این پدیده فشار جمعیست خب تا اینجا کار امیدامید وارم بامن پیش اومده باشه پس ببین داستان چیه فشار دیگران ما را به خواسته‌های وا می‌داره و این خواستن‌ها باعث میشه ما به اون رو بریم بخشی از اون خواستن درون ما وارد میشه و ما دیگه آگاهی نداریم یعنی ما فکر می‌کنیم که به خاطر دل خودمون داریم این کار می‌کنیم به هر صورت که چون دیگران کار کردن یه بخش دیگشم همون یافته‌های ریچارد لبدین ما تو رودرباسی دیر می‌کنیم یا حس می‌کنیم چون دیگران اینا می‌خوان پس ما این می‌خوایم بعد خود ما تبدیل به یه مهره‌ای میشیم دیگران بخوایم چون همه وقتی یه چیزی ر می‌خوایم رومون نمی‌شه بگیم این نمی‌خواییم نگاه‌کنن به دست ما نگاه می‌کنن و اون ر میخوان و سیستم در هم قفل میشه فکر کنم ایده‌ی کتاب ر گرفت منتها تاکید کتاب برای مقوله‌ی خوشبختی و انتخاب رشته و آینده‌ی یعنی وقتی شما این حس ر دارید حس می‌کنی که من مجبورم این رشته ر بدم همه این و میگم حالا میهماندار چرا خوبه یه عده نمیرن دوست من یه عده مثل اینکه می‌زنن تو خاکی از جاده فرعی میرن اون مسیری که شما می‌خوای بری حرکت نمی‌کنم خب ببینیم دیگه چه چیزی میخواا یه قسمتی هست من اصلا جدا کردم توی باکس گذاشتم حتی این ر براتون در قسمت کامنت‌ها ارایه خواهند داد برای این که بهتون نشون بدم که یکی از شواهدی که نشون میده تادرس روانشناس سطحی‌نگر یه چیزی بگم مردم خوشش بیاد در واقع به قول معروف تعریف زردم سخته ولی زرد نیست اصطلاحیست که باز مربوط به هزار و نهصد و بیست و هشت هزار و نهصد و بیست و هشت داره دو بار تکرار میشه یکیش مطالعه روی جانگ یکی دیگر جامعه‌شناسی به نام یهمر دولتیتامی یکهبه میگن تامسونتوماس میشه گفت در واقع جمع‌بندی توماس اصوات بخونم ترجمهای از روی وی آریاندانینا مردم شرایط یا اموری را واقعی بپندارد آن امور نتایج واقعی دارند یعنی فکر نکنو خیالی نتیجه‌ی واقعی نداره اگر همه واقعا فکر کنن خونه گرون میشه پس خون‌گرمانه واقعا فکر کنن خوندن پزشکی به درد نمی‌خوره پس خوندن پزشکی به درد نمی‌خوره به این میگن تومتوماس یعنی به عبارت دیگر باورهای مردم حتی اگر خیالی باشد نتایج واقعی دارد فکر می‌کنم این ترم قشنگتونو این نشون میده که پس نمی‌تونیا بگی تو کارت به کار مردم نباشه تو زندگی خودت و بکن اونا دارن اشتباه می‌کنن درسته دارن اشتباه می‌کنن درسته حرفشون رو اقامه ولی نتایج واقعی داره توقعمون ترک می‌کنند نتایج واقعیش اینه که امکان رشد منو چون ممکنه بگیم مثلا تحصیل در فلان رشته یا یادگیری فلان فن هیچ کمکی به زندگی نمی‌کنه ولی وقتی همه دارن این کار می‌کنن توی که اون و دنبال نکردی مطلوب میشی بیرون میفتی و فرصتها ر از تو دریغ می‌کنن پس فراموش نکن اوهام مردم می‌تونه به واقعیتایران نیست نهمدوره خودشون من که می‌دونم واقعیت آره ولی در عمل واقعیت اون چیزی که جمع راجب اون نظر میدند شرایطی را واقعی تعریف ندانستی واقعی خواهد داشت اگر حس می‌کنن شما اشکال داره و باید از بین ببرند و هیچ مبنا واقعی هم نداره ولی همین توهمون برای تو گرون خواهد شد میدونیم اون برتری نژادی که در جنگ جهانی دوم بود هیچ مبنای علمی نداشت کاملا اوهانا آریایی بر نژادهای دیگر ولی یه عده‌ای که غیر آرایی بودن به طرز واقعی از بین رفتن این نبود که اون اوهام هیچ نتیجه‌ی واقعی نداشت به میگنتوماس در ادامه تا روز یه چیزی میگه میگه حالا بیا نگاه کن وقتی ما اینقدر از دیگران تاثیرپذیری انقدر در واقع فکر دیگران ر ما اثر می‌گذاره حالا با رشد شبکه‌های اجتماعی و اینه که شما سریعا می‌تونی ببینی میل دیگران چیه شما فکر کن وقتی تو صفحه‌ی دیگران میریم می‌بینیم اون که دوست دارن دیگه من این ماشین و دوست دارم من این تحصیل و دوست دارم اولین روز موفقیت در فلان رشته خب اون فشار جمعی بیشتر میشه و اون معتقد ما در اینجا دچار یک تهدید اگزیستانسیال شدیم ازاستارت استاین که از طریق افزایش ارتباط پذیری انسان‌ها اون متکدیان میل تقلیدی فراگیرتر میشه شما اگر خیلی هم با دیگران ارتباط نداشته باشه به راحتی نمی‌دونین چی ولی وقتی ارتباط خیلی سریع میشه شبکه‌ها میلیونی میشن شما خیلی سریع متوجه میشید چی تو برسه که رشته‌ای تو برسه که سبک زندگی روبرو در واقع که کالایی توبور و البته حواسمون هست با مکانیزم ریچارد چنگی ممکنه همونی که داره اون تبلیغ می‌کنه به عنوان نشانی از خوشبختی یا نشانی از موفقیت خودشم بهش باور نداره ولی از ترس اینکه توسط دیگران رد نشه داره به صورت اغراق‌آمی اون ر ارایه میده من در اون کتاب بحث خواهش می‌کنم این بحث ر دنبال کنید من از بهتون بدم خودنمایی اخلاقی بیست و چهارم شهریور معرفی اون کتاب گرزدین بود افراد حس می‌کندکهک که از جمع تر بشیم پس به صورت افراطی‌تر اون ایده‌آل‌های فرضی تبلیغ می‌کنن یعنی ممکنه خود طرفم معتقد باشه ببین اصلا ماشین مهم نیست یه چیزی باشه آدم راحت باشه ولی چون این برداشت ر داره که دیگران اون میگن افراطی‌تر اون ر توی شبکه‌ی اجتماعی گسترش میده و این باورها ر بدتر می‌کنه باز اصطلاح قشنگ دیگه‌ای ر تا روز به کار میبره میگه تله یه کپی کردن کاپیتکاپی میگه شما تو تله‌ی کپی کردن میفتین که وقتی شما از جمع داری دور میشی تلاش افراطی‌تر می‌کنی که ایده‌آل‌های جمرکی کنی برا همینم هست که وقتی یه سیستم در حال مثلا متفرق شدن هستن اون حاشیه‌ها افراطی‌تر عمل می‌کنند و اشاره‌نشده توی اون دسته‌ی ماهی‌ها میودراگ به میگن غلط بعضی ناتروندره ماهی‌ها مدرسه‌ی ماهیانشان گله‌ی ماهیار میگنولا ماهی‌ها دیدن وقتی ماهی‌های اطراف تهدید می‌کنن و عامیانه ممکن و کوسه باشه همچین با کله و افراط بیشتر دوست دارن برن وسط اون گله یا دسته میگه این همه در مورد باورهای ما وجود داره یعنی همینطور وقتی ما احساس تهدید وجودی می‌کنیم هفته‌ی قبل یادتونه تهدید مرگتهدید اضمحلال تهدید متلاشی شدن است افراد به صورت افراطی‌تر سعی می‌کنند به مرکز خیالیو اون باورها وفادارتر بشن پس می‌بینید اصطلاحا بهش میگن نیروی سنترال این در مقابل نیروی نفری فوتبال استستریانی گریز از مرکز نیتال میشه حرکت به سوی مرکز و افراطی شدن تماس‌ها خب پس ببینید یک شبکه‌های اجتماعی چجوری شکل می‌گیرند و افراد سعی می‌کنند استاندارد یعنی به عبارت دیگر وقتی اوضاع بی‌ریخت بشه همه شروع کنند اون استانداردهایی که فکر می‌کنند بقیه به اونا باور دارند مثل قدرت مثل ثروت مثل تحصیل در رشته‌ی خاص اون ر بیشتر خودنمایی می‌کنند و باعث میشن شما هم بیشتر مجبور شد چون شما این ر خواهی گفت والا من همه‌ی همکلاسیم دیدم این رشته ر می‌خوان برن من چه جوری نرم من بدبخت میشم تازه تارم توماس در ذهن داشته باش تور متمایی نه اینجوری نیست که اونا دارن اشتباهی تو مسیر درست و بری تو خوشبخت میشی تور مترمارینا اگر خیال می‌کنن اینجوری پس به واقعیت تبدیل می‌شه شما اون رشته ر نمی‌دیدبعد از یه مدت میبینیم افراد فقط به اون رشته احترام می‌ذارن فقط اون رشته ر استخدام می‌کنند فقط آینده‌ی برای او متصور حتی اگر چیزی که تو اون رشته یاد گرفته اصلا به درد نخورده باشه ولی باور دارند که باید رو اون سرمایه‌گذاری کرچمان این مایاهای خاص ر می‌بینیم یه دفه همه هجوم میبرن یه کالایی ر می‌خرن یکی از قشنگترین اینها که در کتاب خود همین هذیان‌های جمعی بهش اشاره کرده پدیده‌ی خیلی جالبی ست به نام تولیپانین تقریبا تو همه‌ی کتاب‌ها شما می‌بینید مانیاا گل لاله هزار و ششصد و سی و چهار هستیم سرزمین‌های پایین ویباندون هلند فعلی چه اتفاقی افتاده به ناگهان افراد می‌کنم که گل لاله چقدر زیباست و گل لاله بکاریم و بخریم تولیپ لاله میشه مانیا میشه جنوب هزار و ششصد و سی و چهار هست همه‌ی پولدارها شروع می‌کنن لاله کاشتن ناگهان گل لاله یه قیمت پیازش میره بالا و همه هجوم میارن که پیاز لاله بخرن یه چرخه‌ی عجیبی شکل می‌گیره از این که هرکی هرجور می‌تونه گلناوتیس امتیاز لاله به قدری میره بالا که از قیمت هم‌وزن تلاش بیشتر میشه مردم شروع به انبار کردن روح‌الله نمی‌کنند هزار و ششصد و سی و پنج سال بعد حتی گزارش می‌رسه که یکی نمی‌دونم گل لاله یکی را از ریشه در آوردهفرا کشتنش بعضیا مجازات قتل میذارن برای خراب کردن یا کندن گل لاله ثروت انبوهی مردم می‌ذارن بعضی از پیازهای لاله به قیمت معادل امروز پنجاه هزار دلار می‌رسه همه همه چیشون می‌فروشن برن پیاز لاله بخرن و بعد این سیستم با سرکلتننکو تو تاریخ بخونی خیلی بهش اشاره شده هزار و ششصد و سی و چهار جنون لالهوی بعد از این در جریان جنون اصلا همه معتقد بودن که مثلا طلا چیه نمیدونم اسب که خونه‌ی خوبی لاله داشته باشیم یعنی میبینیم همون میمتیک دیزایر یعنی میل لیواین فرایندر ایجاد می‌کنه میره بالا و بعد گاهی به انهدام کامل اون جامعه منجر میشه یه ورشکستگی بدی تو تاریخ ان بلند میاره که کلی عقب می‌افته از نظر اقتصادینه توماس دیگه افراد میگن خب اگه لاله نخری خونت زود فروشی ناله نکنی اونم بی‌ارزش میشه لاله قیمتش و میکشه بالا و خونمیزان کار بکنیپیری کار امیدوارم شما در قضیه ببینید و شواهدی که هست خب دیگه چی ببینید دیگه چه مطلبی ر میگه خب میگم پس ما دنبال این تلاش‌هامون باید بریم دنبالد بالاخره بریم یا بریم دنبال اون چیزی که جامعه میگه دیدید که در اونجا اشاره کرد که اکثریت افراد دوست دارن اون رشته مورد علاقشون دنبال کنن اون چیزی که استعدادش دارن رشد بدن درصورتی که معتقدند نه جامعه این ر نمیخواد در ادامه یک بحثی ر یا یک مطلب قشنگی ر از مال روی و کتلین پیش میره من ترجمه‌ی این پاراگراف ر براشون می‌خونم وقتی افراد یا نظام‌های اجتماعی دچار تهدید به واسطه‌ی شکست روانی سیاسی یا اقتصادی می‌شوند یعنی چه در تراز فرعیه که در تراز جمعی حس می‌کنیم اوضاع از نظر اقتصادی سیاسی روانی بی‌ریخت بداند هویت‌های اجتماعی بر اساس دسته‌بندی‌های ساده‌تر ومجا کنندهتری تعریف می‌شوند که جهان را ساده می‌کند و عدم قطعیت را کاهش می‌دهد اینجا به قسمت کاربردیشیمی ببین گفتیم این بحران اون اتفاقی که برای گل لاله افتاد می‌تونه برای روان شما حالا وضعیت شغل یا موقعیتی بهصورت آمیز توسط همه ترویج بشه که بهش اعتقاد داشته باشند که نداشته باشند دیدمایند نداشته باشی ولی اتفاقا افراطی‌تر تبلیغش کنیم فقط کل سیستم به یک سو مثلا می‌تونیم این ر تو تحصیلات بدونیم مثلا جنون فضاپرکن مقاله باشه جنون گرفتن پی‌اچ‌دی باشه تومتوماس می‌گه فکر نکن ممکن بگیم اشلی به درد من نمی‌خوره من با همین شغلم خیلی راضی ترمولیترمولی میگه مردم خیال می‌کنن پیشینهشون می‌خوره پس اگه بی‌دینی در یا و عوارض خالدارتاپا چکار بکنیم در مقابل میگه این رویا و تترینگ این توضیح میده میگه وقتی اوضاع بی‌ریخت میشه انسان‌ها برای هویت خودشون تک بعدی نگاه می‌کنن راست میگه الان شما نگاه کن هویت شما موفقیت شما احساس خوب بودن شما از چه انجام میاد من پدر خوبم یک ایرانی هستم یک انساند کارستن یک کارمند فعال هستم یعنی خودت و تو چند بعد تعریف می‌کنی به این میگن در واقع پیچیدگی هویت آیدتیمی میگن خودت ر تعریف کن تو میای خودت تعریف می‌کنی میگه من یه انسان نو دوست هستم این بهم اعتماد به نفس میده احساس خوبی میده من یه کارمند خوب هستم به احساس خوبی میده من یک مادر خوب هستم اینم یه احساس خوب بهم میده چهرم خوبه جذاب زیبا استاین احساس خوب بهم میده ورزش میکنم متناسب این احساس خوب بهم میده هیچ کس آشپزی من ر بلد نیست دستپخت من نداره این احساس خوب به من بده پس ببین یعنی شما شاخص‌هایی که احساس خوب بهت میده مرتب بیشتر و بیشتر میشه میگن هر چقدر خویشتن پیچیده‌تر باشه احساس شادکامی بیشتر و شکنندگی کمتر چرا چون اگر شما ر از مثلا دانشگاه اخراج کنم صفر نمیشه حس می‌کنی خب درسته الان دیگه شاغلی نیستم بیکارم ولی هنوز یک پدر خوب که هستم هنوز یه همسر خوب که هستم هنوز یه ورزشکار خوب که هستم یعنی بقیه‌ی منابعف حالا من روی و کتمپیوتر اوضاع بی‌ریخت میشه کم کم مردم اون شاخص‌های دیگه‌ی اعتبار و می‌زنند و به سمت شاخص‌های ساده میرن معمولا همون شاخص‌های ساده پدیده‌های قومیتی نژادی اعتقادی مذهبی و غیره است که آره یا نداره یعنی راست میگه دیگه وقتی ببین اوضاع بی‌ریخته اینا مثلا فرض کن اینا که مهاجرت می‌کنند خارج به شغل از دست دادم جایگاهمون دادم ورزشکاریم از دست دادم هنرو از دست دادم فقط یه چیزی برامون بوده انکارای پس بیشترین تاکید روی اون می‌ذاره یعنی خب ی گره می‌خوره با اون تک محصول اصطلاحا تک محصولی میشه و میگه سیستم‌های تک محصولی خیلی قشنگ‌تر میشنا اگر یک مخلوطی از هویت داشته باشی خشن نمیشی خودشکوفا میشی ولی فکر کن ملامتم هویت اینه که دانشگاه قبول بشه یا نشه ما توی فشار بدی قرار میدیم و اگه دانشگاه قبول نشدید تقریبا فیدر صورتی که اگه یه خویشتن پیچیده داشته یکی از بازوهاو که قطع میکردن بازوهای دیگه جبران می‌کرد در شرایط بحران شما نگاه کنید حتی ملت‌هانور میشنوی نیست به سمت خشونت کشیدهمیشه و اون پدیده به صورت عجیبی حیثیتی میشه یعنی تامپاکوس برای اینکه وقتی اون ازش بگیره دیگه هویت دیگه‌ای نداره فکر کن شما مثلا تمام هویت در پزشک بودنت باشه هیچ چیز دیگه‌ای نداشتهباش و بعد نظام پزشکی بیاد مهر شما ر بگیره شما چه مقاومتی خواهی کرد و چه همسویی خواهیم کرد با اجرای فرامین و هم جهت شدن با دستورات بالا دستی برای اینکه من از پزشکی بگیرم از همه چیز ثابت میشنامیشنا بودن از پدر بودن از مادر بودن نمی‌دونم از دوست خوب بودن از ورزشکار خوب بودن از آدم خوش برخورد دوست داشتنی بودن که ثابت نمیشه وقتی سیستمی میاد تک محصولی یه چیزی ر تعریف می‌کنه در واقع اون همه چی فدا میشه برای حرکت به این پدیده میگه استانداردشان زینکاولین ر تو کتاب اسب تاریک صحبت کنیم الان شما اطرافیانتون می‌بینیماین میتونه یه استانداردنوشیدنی بعضیا خودشون بار کنکور می‌سازه این پونصد اون چهارصد او هیجدهم میگه فقط بردار سنجش انسان‌ها یک بردار میشه بردارهای دیگه حذف میشن هرقدر جامعه‌ای بردارهای متعدد برای تعریف کردن افراد یا خود جامعه داشته باشه اون جامعه پویاتر سالم‌تر خوشبخت هر چقدر بردارون می‌زنن تک برداری میشه اون تک برداری شدن شما ر هم‌خوان‌تر می‌کنه بله قربان گوتر می‌کنه و خود گرفتار همون پدیده‌ی ریچاردسن میشی مجبور میشی تو می‌تونی سعی کنی مثل اون ماهی که می‌خواد بره وسط دسته تو اون بردار خودت ر نشون بدی رتبه‌ی برتر کنکور به دست بیاریم نمی‌دونم اگر یک پدیده‌ی ایدیولوژیک حزب و حزب کمونیست نشون بده که وفادارترین و بقیه چیزا فدای اون میشه اون معتقد با افزایش شبکه‌های اجتماعی بردارهای فرعی دارند حذف میشن و چند بردار ثروت شهرت و قدرت داره به صورت تک برداری خودش و نشون میده به همین دلیل میگه ما دچار یک تهدید حالا چه باید کرد لا به لای اون صحبت‌هایی می‌کنم بیایم ببینیم چه باید کرد او پس استانداردشان کاوندکاوند میشه شاید قرارداد پذیرش یعنی وقتی شما یه چیزی ر قبول می‌کنی و می‌پذیری تحت لوای باشه استاندونزی استانداردسازی مثلا راست میگه الان نگاه کنید ما در آموزش و پرورش یکی از این بردارهای واحد پررنگ داریم به نام آی کیو شما یا آی کیو صد و چهل یا کندهر چیه تو اون تراز بالاتر باشه پدر بخوری یه بردار دیگه داریم قدرتال حساب بانکی هر چقدر اون بردار تک بردار قوی‌تر باشه شما به اون سود بیشتر حرکت می‌کند منتها ببین قشنگی کار در چیه قشنگی کارنایانا کاذب باشه این بردار واقعی نیست و حالا میشه اساس کتاب سومش دو هزار و شونزده پایان میانگین میگه وقتی اومدم نگاه کردم مثل همین آکیورا شما نگاه کن همین آیکیو که نگاه می‌کنی همه فکر کردن یه مفهوم واحد شیمیمفاهیم کاملا نامتجانس ناهمخوان یا مثال قشنگ دیگری تو اون کتاب اسب تاریک میزنه این و من شخصا توی ورزشکاراران دیدم میگه شما یه آدم نگاه می‌کنی میگه که خب این قوی ولی دقت کردی یکی چقدر فلسطین خوب میزنه یکی ساقش چقدر قوی یکی جلو بازو چقدر خوب میزنه یکی می‌بینیبله برابری دیگه میزنه ولی هیکلش تقریبا یکیه این متخصصین شناسایی فیزیک ورزشی به خوبی نشون دادن یعنی هیکل‌های شبیه هم قدرت‌های تا چند برابر متفاوت داره یکیمین اصلا فیلش خیلی قوی میگه حالا هر دو هشتاد کیلو ولی این مثلا ددلیفت چقدر بلند می‌کنه یکی دیگه می‌بینی اونم هشتاد کیلو جلو بازو قشنگ دوبرابر اون یکی می‌زنه این قشنگ شما تو باشگاه می‌بینی اصلا یکی از چیزایی که مربیانوالدین پشت بازو ضعیف فیمیگن وقتی یک بدن انقدر تنوع داره و یه بدن هشتاد کیلویی می‌تونه تفاوت چندبرابری در تک تک عضلاتش باشه در سیستم مغزی این به مراتب بیشتر یعنی شما یه سری آدما ر میبینی که می‌بینی حافظه‌ی نقوی وحشتناکی داره ولی یه محاسبه‌ی ساده ریاضی نمی‌دونن یکی دیگه ر میبینی که مثلا قدرت استدلال و کلامش فوق‌العادس ولی چند تا شکل نمیتونهدوتا بردار واحد تعریف می‌کنی معنیشان معنیش اینه که شما اگر تویه حوزه‌ی خیلیم خوب باشه تا حوزه‌ی دیگر به لنگه کار تمومه درستم می‌گه شما اگر می‌خواید فیزیکدان خوبی باشه اگر از مثلا عربی و فارسی یا مثلا زیست‌شناسی نمره نیاری ممکنه پذیرفته نشهرن ربطی داره همین ربط داره و میگه این فشار استانداردش کالن اون مسیر یک رویه ر ایجاد می‌کنه و در دراز مدت آدما ر بدبخت می‌کنه یعنی شما مجبور میشی مثلا شما می‌گید من جلوب خوب می‌زنن می‌خوام جلو بازو بزنم ولی باید حتما سانکار کنی چون اگه نمره‌ی ساندی نیاری بردار واحد است نمرات بردار واحد میفته پایین و امینیان در اسب تاریک و اون پایان میانگینبی توضیح دمبرگی به بحث خودمون پس متوجه شدیم با اومدن شبکه‌های اجتماعی که چندین برابر کرده تقلید پذیری مار و القای نیازو پس یه خطر وجود داره که ما مثل همون افرادی که توی شهر کوچک ایتالیانولا دیده بود حس کنیم با هر جا می‌ریم می‌بینیم میگن این بخرامی این کار و بکن من دوست ندارم این کار و بکنم ولی فکر می‌کنم باید بکنم برای اینکه تو اقلیت یافتموریتا میگه بدبخت میشی تو السبایین تا مثال خودش میزنه یکی میگه ببین از دیرباز فلسفه رواقیون اخلاق‌گرایان فیلسوفان خودشناسی معتقد بودن باید بر وسوسه‌ها غلبه کنیم مثلا کنترلو کنترل هیجان بوده مثلا سنکا اشاره می‌کنه که شما یک انسان فرهیخته باید هیجانات خودش ر مهار کنهر میگه شما لغت هیجان و بردار بذار القا پذیری اجتماعی میگه باید تحت تاثیر القایات اجتماعی قرار نگرفتن یک گزینه‌ی اخلاقی بشه راستیی این خیلی گزینه‌ی اخلاقی نمی‌بینیم آدمی که عصبانی نمیشه آدمی که شهوتش کنترل میکنه آدمی که نمیدونم زبان به گفتن کلمات زشت نمی‌آلاید ر ما اخلاقی می‌دونیم آدمی که نیکوکار ولی آدمی که کانفرنس نیست همخوان نیست خیلی ما قهرمان نمی‌بینیم این میگه باید این اتفاق بیفته خطرناک ما لازم داریم اینم باشه بلاخره وقتی یک موج ایجاد میشه یه جاشم طنز قشنگی داره میگه این موجی که ما الان داریم از شبکه‌های اجتماعی اینترنت رسانه‌ها و تلویزیون ماهواره‌ای هشداری بمباران میشه که استاندارد این استاندارد مثلا شما صبح تا شب تبلیغ دانشگاه رفتن می‌بینی کلاس کنکور صبح تا شب تبدیل به تبلیغ مصرف یک کالا می‌بینی خب اینا میگه یه طنز گفته گفته بعد از حضرت نوح این بالاترین سیلیس که بشر دیده سیلی از در واقع تبلیغات و تلاش برای ایجاد میل تقلیدی در شما پس ما در اینجا نیاز داریم که این یک صفت اخلاقی بشهی زینت به انسان‌هایی که جلوی این موج وایمیستن و القا پذیریشون کمتر به عبارت دیگر ناهمخوانی یک پدیده‌ی عراقی میشودبای این که فیلسوفان میگن انسان فرهیخته انسانیست که بر امیال خود مسلط بگیم انسان فرهیخته انسانیست که بر القایی اجتماعی خود مسلط این یک راه حل خوب من پیش خودم فکر کردم شاید یه جور دیگه من این تبیینش کنم اونم اصطلاح فایروال انسانی یونایونا همتون فایروال دارید مثلا تو ادارات برای تبلتتون کامپیوترتون میزارم دیوار آتش حالا چرا موناستیر آتش به فکر کردیم آتشین برمی‌گرده به تاسیسات الکتریکی و ترانسفورماتورها وقتی تعداد زیادی از این بج‌های الکتریکی ترانسفورماتور اینا ر کنار هم می‌ذاشتن نگران این بودند که اگر یکیشون منفجر بشه یا یکیشون آتش بگیره سریع به همه جا سرایت کند در نتیجه دیوارهای بتنی بین اینا می‌ساختنداگرچه شد همینجورم تا ته نده به اون دیوارها می‌گفتن پایان فکر می‌کنم با این حساب ما فایروال انسانی یازیگر قرار همخوانی به واسطه‌ی انبوه ارتباطات پررنگ بشه یه سری آدم باید اون وسط وایسن نذارن این موج‌های هرازچندگاهی مثل سیل فراگیر به انسان‌هایی که راحت نظر جمع را نمی‌پذیرند انسان‌هایی که راحت در واقع میل تقلیدی درشون ایجاد نمیشه تبلیغات جمع نمی‌تونه اونا ر جلب کنه این اصطلاح ر از خودم گفتم فایروال انسانی ولی تا حدی با مفاهیم تارزمین ببین دیر یا زود می‌بینی همه میفتن بریم کلاس کنکور سعی کنیم رتبه بیاریم بعد بریم این رشته رشته ر دوست نداریم باید تا این مقطع ادامه بدیم بعد تازه ولشکیمبرلی دنباله‌یرا این کار ر می‌کنی مثلا بدهکاری به قول قدیمیا به راه بدهکار راهی آره کار فشار جمعی هست و ما این فایروال‌های انسانی ر اینجا لازم داریم پس یه تحول اخلاقی باید صورت بگیره اون انسان‌هایی که یه جوری به راحتی تحت تاثیر القایات قرار نمی‌گیرند و در کنارش یه یافته‌ی مهم دیگه داریم پیچیدگی هویت انسان‌های تکوینی سریعا می‌تونن به سرایت آتش منجر شوند چون تقلید کننده‌های خوبی میشن و بر اساس همون شهر کوچک ایران نه تنها تعدیل‌کننده‌ی خوبی میشن ترویج کننده‌ی خوبی هم میشن و باز بر اساس این دیدگاه قشنگ مارلین رویر وقتی اوضاع بی‌ریخت می‌شه بدتر می‌کنن یعنی تک بعدی تر میشن و این تک‌بعدی بیشتر القا می‌کنند یعنی شما بعد از یه مدت یک انبوهی از جریان داریمفرض کن مثلا مثل همون خرید گل لاله مثلا گرفتن پی‌اچ‌دی می‌تونه باشه می‌تونه ادامه‌ی تحصیل در رشته‌ی خاص باشه خرید وسیله‌ی خاص برای زندگی باشه سبک خاصی از زندگی باشه و تک تک افراد بنااین دوست نداریم زندگی کنیم ولی حس می‌کنم اگر نکنیم فشار کم اجازه پس این قشنگ این مساله ر فکر می‌کنم تبیین کرد حالا یه جایی یه جاش یه جمله‌ی قشنگ میگه میگه خبر خوب براتون دارم هذیان‌های جمعی هرچقدرم قوی هست شکننده هم هستند راست میگه دیگه این موج‌هایی که شکل می‌گیره وقتی یه عده میگن نخیر والانهای سیاه ر شما معرفی کنیم سریع مسیر برمی‌گردونه متوجه میشنا فقط از راه دانشگاه رفتن خوشبخت نمیشی یا فقط از راه مثلا این رشته خوشبخت نمیشه یا این کار مسیرهای دیگه‌ای هم برای زندگی وجود داره و به چیزی می‌رسه که بهش میگه اغنای فیلم یک مفهوم کار ماجرایست در واقع شما به دنبال شکوفا کردن استعدادها خودتون میگه سابقا فلاسفه به این می‌گفتن صداقت باش با خودت صادق باش سینسینتی منتهی سینسیک بار اخلاقی داره یعنی دروغ نگو نمی‌دونم دستورات شروت رعایت بکن در صورتی که میگه بعدا اومدن نوع سکولارش گفتن تنسینیو باش یعنی سعی کن در واقع اون خواسته‌ها استعدادها و گرایش‌های خودت ر دنبال کنی خیلی تسلیم فشار جو نشو می‌دونم یه ذره ممکنه اینجا بحث به نظر بیاد که آشاروانی با این شناختی که من دارم و کتاب برکرفیا چهارده نیست مثلا ببین تورتوگاس ر تایید می‌کنه میگه نه امکان شکست زیاده باید خیلی مواظب باش خودت باش ممکنه خیلی راحت لیکن برای اینکه فشار همون هزینه‌های جمعی دستکم یا این داستان خودت بودن بالاخره راهکار داره همین صرفا مخالف جمع بودن و سرت بنداز پایین هر کاری دوست داری بکن نیست پیچیده‌تر از ایناست یک مثال‌های قشنگی ر توی به تاریخ می‌زنه باید انگیزه‌های کوچیک و پیدا کنی و شروع کنی حتما اونا ر دونه دونه رشد بیکباره دیگه راجب اون بیشتر صحبت کنیم باز در همین کتاب میگه یکی از اتفاق‌های شاید یک سو کننده‌ی بشر و شکل‌گیری اون قرارداد استاندارد برمی‌گرده به کارهای فردریکستا نهصد و یازده صد و ده سال پیش بدون ترور بنیانگذار سیستم مدیریت مدرن کارخانه‌ها و تولید و در واقع اساس این که همه باید یک دست یک شرکت بکنن و هریساز ناموزون میزنن هر کی به دنبال این که این مسیر ر طی نکنه این و باید از کارخونه اخراج کنیاناروک همه‌ی میگه مدیران و اونایی که رشته‌ی مدیریت خوندن مدیریت صنعتی و اینا خوندن معتقدنداین و تاثیرگذار رشته‌شون رینتیوریو این نظام بر عدم شکوفایی خویشتن رعایت دقیق استانداردها و درواقع حرکت همخوان با بقیه استوار میگه هزار و نهصد و ده معتقد بودند این راز موفقیت کتاب‌های اون زمان نگاه می‌کنه کتاب‌های افرادی مثل فرض کنید که ناپلیون سوم پیوکانی همه‌ی اینا میگه چگونه در اون سیستم بریم بالا به خودشکوفایی کارین میگه یک سیستمی هست یک هرمی هست یک بردار بیشتر نداره هدف شما بالا رفتن از این بردار و به شما تکنیک یاد میده من چجوری خوب صحبت کنم که تو اداره ارتقا بگیرم من چه جور خوب صحبت بکنم که مثلا از مسول قسمت بشم مدیر کل همینجور برم بالا یعنی بردار باید به رسمیت بشناسیم حرفی که اون میزنه میگه در اسب تاریک اصلا بردار ر باید زیر سوال ببریم این نیست که من اون میانبر بزنم برم بردار اینجاست که او از روانشناسی زرد جدا می‌شه داستان این نیست که من چجوری چیز کنم که تو اداره زودتری کنم چجوری چیز کنم که زودتر پولدار بشم چجوری چیز کنم مثلادانش مطرح‌ترین بشم میگه نه باید کل اون سیستم استاندارداین کاوننت اون بردار استاندارد زیر سوال ببریم والا خودشکوفایی برات شکل می‌گیره و انسان خودشکوفا انسانی که اونبا ر بهم می‌زنه خب یه مقدار بحثمون طولانی شد من فکر می‌کنم همسو با بحث این هفته چون این بحث خودشکوفایی می‌افته برا هفته‌ی بعد دوکتابی بذارید من چند تا پیشنهاد بهتون بدم باورهای بعد یکی از برنامه‌های زنده بود بیست و هفتم بهمن می‌دوی بود او کتابگر اندی بیست و چهارم شهریور به نام خودنمایی اخلاقی کتاب ماد وایز نیکولاس اولیه او را در جلسه‌ی خودشناسی سوم بیست و نهم تیرماه سال گذشته شناسی جلسه‌ی سوم بیست و نهم تیرماه این مفاهیم ر ارایه دادن اون یکی هم بود که آیا مکالمه‌ها زمانی که می‌خواهیم به اتمام می‌رسد بیست و چهارم آوریل دو هزار و بیست و یک و باز کتاب دیروز که بهدا نیامده‌ام ناتنیش پانزدهم می دو هزار و بیست اینا هم و است با خلاصه‌ی انقلاب که چگونه فشار جمعی ما را وادار می‌کند که به کارهایی که خود به اون اعتقاد ندارد البته بزارید من یه قسمت انتقادی به این کتاب بگم قسمت انتقادیش این ببین گفتیم وقتی فشار جمعی میاد شما فامیلت آزاد میشه میل تقلیدی داری و غیره پس معنیش اینه که اون فشار درونی سازی میشه و می‌پذیردهیچ راهی نداره که تشخیص بدی که این میل خودم بوده یا فشار بیرون حتی فلسفی‌تر بهش نگاه کنیم میگن خودی وجود نداره هر آنچه هستیم و فشار جمعیت پس خویشتن که واقعی هست آنتیک یعنی چی یعنی من خودم دلم می‌خواد اینوری برم ولی حس می‌کنم فشارمع میگه این ریوولی اگر جامعه انقدر فشار خوبش فشار خودش خوب به من نگاه کرده که من اصلا فکر می‌کنم دوست دارم اینوری برم دیگه خویشتن خیلیم ساده بمهمخانه اینجا جمله‌ی خیلی قشنگی ست که از فیزیکدان مشهور اشاره می‌کنه و صحبتش بر سر این میگه باید خیلی مواظب باشه که خودت ر فریب ندی و خودفریبی راحت‌ترین کاریست که انسان می‌تونه انجام بده یعنی خودتم ببینه من واقعا دلم می‌خواد این رشته بینیداین دیگه چجوری جدا می‌کنی از اون خویشتن واقعی این ر به درستی اشاره نکرده اینجاش فکر کنم یک دچار سکته‌ی علمی هست خب اومدیم سیستم اجتماعی انقدر خوب تونست فشار همخوانی ایجاد کنه که اون افراد تک تکشون پذیرفتند که اصلا خودمون این می‌خوایم این نیست که نمی‌خوایم ولی به ناچار توش گیر کردیم اون موقع اون باید چیکار کنیم اون دیگه صحبتی نداره خب پس امیدوارم بحث براتون قابل استفاده بوده باشه بحث تمام نشده بذارید هفته‌ی بعد راجب اینکه من چگونه خودم و شکوفا کنم و فشارهای بیرون به حداقل برسونن و مسیر خود دنبال کنم و از کجا بفهمم راه درست دارم میرم چون شما می‌تونی یه سرسختی لجاجت گونه داشته باشی و خیلی ساده به کهمثلا مثل این چیزایی که هست به صورت انگیزش مینتو اصلا کار خودت و بکن به هیچکی دقت نکن کارت به هیشکی نباشه یه اینجوری نمی‌تونی به این راحتی هم نیست خیلی قشنگ له می‌شی و زمین می‌خوری جالب ستاد امروز بیست ژوییه هست من پارسال یه پستی گذاشتم راجب فیلیپسرنه گفتگواتا بندازید به نظر من اون یه اسب تاریک خیلی جالبه یعنی تو سیستم حکومتی ارتش آلمان این سرهنگ دو عجیب غریب یکی از شخصیت‌های واقعا معنویتاریخی کاملا عکس هم حرکت و میدونی او طراح کودتای معروف بیست ژوییه علیه هیتلر هست امروز بیست جوی و سالگرد او واقعا باید ببینید شخصیت این آدم چیه که همه دوست دارن درجه بگیرن ارتقاپیدا کنن ژنرال بشن این یکی در عکس برعکس در فکر این که هیتلر و جایگزین کنه بکشه جمهوری راه بندازه اصلا چی توی کله‌ی این آدم می‌گذره و چه بوده به نظر من بسیار جالبه چون وقتی نگاه می‌کنی و ویژگی‌های اسب تاریک ر داره هیشکی انتظار نداشت یکی از چیزایی که بز و هیتلر را عصبانی کرده بود این بود که سرهنگ دو یعنی همه انتظار داشتند که فیلماشار این کودتا بکنن مثلا اون افسران تاپ مشهوری که همه می‌گفتن اینا مثلا آینده ممکنه اینا مثلا قدرت در آلمان دستبندهای نمی‌شناختنداو بین اومدو و همه ر تحت تاثیر خودش قرار داده بود با وجود این که سرهنگ داوود تمام ژنرال‌ها و اگرواکولوژی خیلی قسمت قشنگی در تاریخ آلمان ارتشبد بودن سپهبد بودند ولی کاملا مورارجی قرار گرفته بودند و اون مسیر ر به هم زده بود و جالبه وقتی نگاه می‌کنن زندگیشونه احساس تکانه‌ای نبودهمچون باور نکردم یعنی هر چقدر فکر کردم دمارای هیچ کدوم نداره یعنی باید بفهمیم این دیوارهای آتش این فایروال‌های عقیدتی بسیار کمک می‌کنند که جمع اشتباه نکنید و شاید یک قدم اخلاقی اینه که ما شروع کنیم به این الاخلاقی هم بها بدیم هم ذهنشون مطالعه کنیم چون میتونه یه لجاجت کور باشه یه عناد کور باشه مثلا من هر مخالفتی که البته بعضیا معتقدن اونایی که به توری ژنتیکی رفتار معلمین همونم ارزشمنده برای اینکه نمی‌ذاره سیل همسوی فکری شکل بگیره و آخر سر به خطا بره یه ساز ناموافق میزنه یه ساز ناجور میزنه ولی بعضی از این‌ها خودشکوفایی عمیق دارند یعنی احساس رشد عجیبی توشون هست و رفتار تکانه‌ای نیست به نظر من یکی از اونها بوده خیلی از دانشمندان شما نگاه می‌کنی اینجوری هستن یعنی حس می‌کنه که نه نه من اون سیستم علمی حاکم ر قبول ندارم این توش ایراد هستلی داد و بیداد می‌کنه غر بیخود نمی‌زنه دنبال این که توضیح علمی براش پیدا بکنه و یک راه حلی برای این که نقدشونده بعد خدانگهدار همگی بحثمون ر دنبال این کرد با این که شاید برای دوستانی که جوانتر هستن قابل استفاده باشه من چیکار کنم همه می‌گن برو این رشته ر بخون من خودم دوس دارم این رشته ر بخونم مثلا همه میگن بیا برو دکتر و من دوست دارم یه چیز دیگه ر ادامه بدم من کجا بفهمم اقدام درسته کجا بفهمم که دارم به سمت همون اسب تاریک و خودشکوفایی میرم کجا بفهمم که نه دارم بهنمیار برای اینکه از زیر کار و مسیولیت در برم دوست دارم حالا دنبال استانداردهای بقیه خستم کرده نمی‌کشم می‌خوام بهانه دربیارم هفته‌ی بعد راجبه این بحث خدانگهدار
Document