شماره 319: کتاب اسب تاریک

پادکست دکتر مکری
مرداد 1401
رسیدن به موفقیت از طریق دستیابی به اقناع درونی

شماره 319: کتاب اسب تاریک رسیدن به موفقیت از طریق دستیابی به اقناع درونی

پادکست دکتر آذرخش مکری
شماره 319: کتاب اسب تاریک رسیدن به موفقیت از طریق دستیابی به اقناع درونی
Loading
/

متن پادکست

بله بسیار خب خب می‌بینم که ارتباطمون برقرار شده خیلی عالی خیلی خوب من پیشاپیش عذخواهی می‌کنم یه مقدار ناخوشی مختصر دارم صدام گرفته لذا پوزش بنده ر بپذیرید امشب هم در خدمتتون هستم با یک بررسی کتاب دیگه می‌خوایم یه کتاب ر مرورم و نکات مهم اون ر در واقع گوشزد کنن پنجم مرداد هست و الان ساعت دقیقا اگر بخوام خدمتتون عرض کنم بله من رکوردر روشن کردم بسیار خب نه و شش دقیقه ست خب در خدمتتون هستم پنجم مرداد می‌خوایم کتابی ر مرور کنیم باز از تا روز که هفته‌ی قبل کتاب کالکوژن‌های جمعی او را دیدیم این هفته می‌خوایم کتاب در واقع دارورسانی اسب تاریک رسیدن به موفقیت از طریق دستیابی به اقناع درونی ر مرور کنیم یک کتابیست به مقدار زیاد کاربردی و امیدوارم برای شماها قابل استفاده باشه و در واقع بتونید بخش‌هایی از اون ر در زندگی عملی خودتون به کار ببرید البته اینم بگم ما سیاستمن این هیچ کس به طور کامل و بدون شک قبول نمی‌کنیم همواره ما در جریان بررسی کتابامون اون دید نقادانه اون دید شکاکان ر حفظ میکنیم چون یه جاهایی ممکنه به نظر افراطی بیاد که من با شما موافقم یه جاهایی احساس می‌کنم نویسنده داره یه مقدار زیاد مطلب‌ر اغراق می‌کنه یا افراطی ارایه میده و ما همیشه سعی می‌کنیم یک تعادل یا یک بالانس ر در رویکردمون حفظ بکنیم خب هفته‌ی قبل راجب این کتاب مختصری توضیح دادم این کتاب در واقع یه کتاب دوم تادروس هست کتاب قبلی که گفتم کتاب سومش بود که دو هزار و بیست و دو چاپ شده بود این کتاب مربوط به دو هزار و هیجده است و قبل از اون یه کتاب دیگه داره انواریان میانگین هیسیون ما در جهانی موفق می‌شویم که یکسان بودن و یکگ بودن ر بسیار با ارزش تلقی می‌کنم من اون کتاب ر دیگه معرفی نکنم خدمتتون ولی یه مختصری امروز راجع به اون صحبت خواهم کرد بعد به کتاب دارکاربردی خب ببینید کرسی هست در واقع خاطرتون باشه هفته‌ی قبل خدمتتون گفتم که هزار و هشتصد و سی و یک در جریان مسابقات اسب‌دوانی و این مسابقه‌اییورز یه اصطلاحی مد میشه میگن اسب تاریک یه سری اسباب بودن شناخته شده بودن یه سری اسباب بودند که همه انتظار داشتن اینا در واقع ببرن بازی ر در مقابل یه سری اسباب ناشناس بودن که کسی از اونا اطلاع نداشت درخشندگی خاصی نداشتند در جریان مسابقات خودی نشون نداده بودند و وقتی اون اسب ناشناخته جلو می‌زد و اسب‌های شناخته شده اسبهای مشهور ر پشت سر می‌گذاشت می‌گفتن مسابقه ریک در برده و در این کتاب اون می‌خواد اشاره کنه به افرادی که مسیر معمول ر نمیدن مثلا شاگرد اول دانشگاه‌های ممتاز آمریکا نیستند جز نفرات اول کنکور استدرخشندگی خاصی توی مثلا دوره‌ی دبیرستان یا دانشگاهشون ندارند و بعد ما شاهد این هستیم که این افراد جلو می‌زنند و بقیه ر پشت سر میذارن یا فقطم بد نیست احساس اینه که موفق میشن حالا به این بحث هم خواهم رسید یعنی آخر زندگی احساس می‌کنم از زندگیم راضیم شاد بودم و اون کارهایی که در واقع دوست داشتم انجام دادم و احساسو ندارم می‌خوایم بدونیم اینا چه شخصیت‌هایی دارد و چگونه عمل می‌کند یه مختصری من راجب در واقع قبل از اینکه این شروع کنم بذارید اون کتاب قبلیش ر بگم دیگه اونر جداگانه نکنم کتاب‌های زیادی مونده برای بحث و معرفی اداری و دو هزار و شونزده نوشته پایان میانگین صحبت بر سر این دوستان میگه ما همیشهر علم جدید میانگین‌ها را اندازه‌گیری می‌کنیم مثلا فرض کنید میگیم که هوش این فرد تعداد زیادی سوال ازش می‌پرسیم و بعد این نمره‌های مختلف جمع می‌کنیم که عدد فرمودیم مثلا صدو پونزده یا مثلا ما میایم قدرت بدنی افراد می‌سنجیم و بعد قدرت بدنی ر تو یک جادوییکتابی محور برای ادعای تاروز بر این است میگه بخصوص در قرن بیستم در قرن صنعتی در قرن شکل‌گیری تولید انبوه یک تلاش عجیبی صورت گرفت که همه چیز ر بیان استاندارد کنندیعنی شدن مثلا شما ببین خودروسازی فورد برای چی معروف شد می‌گه برای اینکه خودروهای یکسان یک اندازه یک شکل می‌ساخت و در واقع یه قطع‌شده دیگه می‌خورد اسلحه‌سازی همینطور ارتش‌ها خیلی منظم شدن میگه چیزی شکل گرفت که اسمش و گذاشته استندیش کاونت پس این اصطلاح ر شما یادداشت کنید با این اصطلاح زیاد کار خواهد کرد این در طی تاریخ بشر بوده ولی تو قرن بیستم بسیار پررنگ شده استنوریش یعنی استانداردسازی همگون‌سازی یکسان‌سازی و کاوندیش میشه قرارداد رویکرد در واقع نوعی بیعت افراد با یک نوع از استاندارد شدن همه چی کنار اومده بودن یعنی الان شما نگاه کنید میگن آقا این تست استاندارد شده آیا این پرسشنامه استاندارد شده آیا این دارو استانداردش کارخونه‌ها داروها را استاندارد می‌سازند یعنی اونی که مثلا شما فرض کن توی بندرعباس ممکنه از داروخانه بخری با همونی که توی گیلان داره فروش میره دقیقا یک ماده ر باید توش باشه یا خودروها همه باید یک مقداریک وزن یک شکل داشته باشن می‌گه این استاندارد سازی به صورت یک جنون بسیار درواقع پررونق تیودن در قسمت انسانی هم سعی می‌کنن این استاندارد ر انجام بدن ینی چجوری ینی اینکه بیان انسان‌ها را اندازه‌گیری کنند و برای هر انسانی یک عدد یا یک کمیت استاندارد تعریف بکنن مثلا شاهکار این قضیه در تاریخ ناتسوشیو چند هزار تست می‌گرفتند از افراد مختلف و بعد میانگین‌های اینا پیدا می‌کردن مثلا چند درصد این سوال ر مثبت پاسخ دادن چند درصد منفی باشنددوت بزرگی از حجم نمونه بود می‌تونستن یه پرسشنامه‌ای پیدا کنن که ادعا می‌کردند استاندارد و اشاره می‌کنه که این استاندارد ر شروع می‌کنن تو جامعه تبلیغ کردن این استاندارد یک بردار تک بعدی مثلا نمره‌ی هوش واقعا تک بعدی شما مثلا میبینی از هفتاد شروع میشه تا صد و شصت ممکنه امتداد داشته باشه مثلا این پرسشنامه و شما تو یه جهت می‌تونی حرکت کنی دیگه نداریم کهمثا این هشتاد خیلی عاطفی این هشتاد لغوی این نود ریاضی نه ممکنه حالا خرده بردارهای دیگه‌ای تعریف بکنن توش ولی عملا یک محور و می‌سنجد روی این محور عددگذاری می‌شوند به عبارت دیگر انسان‌ها تبدیل به نقاطی بر روی بردارهای تخینیکی از افتخارات روانشناسی و مثلا شمات شخصیت تست زناشویی میده تست استعداد تحصیلی به شما حالا ممکنه تک بردار نباشه مثلا یه تعداد زیرگروه داشته باشه ولی فلسفش یکی فلسفی چیزی رخط می‌کنن یه سری میانگین درمیارن و میگن شما در مقایسه با اون میانگین کجا قرار دارید منتها این یافته‌ای که میگه هرچی ما میریم جلوتر بیشتر خودش و نشون میده این که وقتی شما یه پرسشنامه پرمیکن یا یک تست شخصیت پر می‌کنید اینگونه نیست که اکثر اقلام ر مشابه هم زیاد بزنیم یا کم بزنید اصطلاحا میگه حالت جگوارهای چیزی‌ا مثلا دو نفر ممکنه هر دو نمره‌ی گوششون صد و پنج باشد ولی یکی می‌بینیممثال خوب زده باشه تو ریاضیات خیلی کم زده باشه یکی می‌بینه که تو قسمت ریاضیات شاهکار تو قسمت خواندن و حافظه‌ی لغوی خیلی کم زده و هر دوی اینا صد و پنج می‌شن در واقع اشاره‌ای که می‌کنه می‌گه این زیگزاگ‌های زیادن و میان برای شما یک میانگین ریاضی می‌گیرندواین و برای شما ایجاد میکنن که خب هر دوی ما صد و پنج صیاد و پنج کجا این صد و پنج و هر دوی ما صد و چهل پونصد و چهل کجا این صد و چهل و حالا کشف این کجا بود یعنی حس‌کردن یه جای کار می‌لنگه به صورت خیلی شیرین بحث ر اینجوری باز می‌کنه که میگه وقتی می‌خواستن برای جنگنده‌ها صندلی و کابین طراحی بکنن اینا دنبال این بودن که فاصله‌ی پا باید چقدر باشه ارتفاعاین این دسته باید چقدر باشه نمیدونم فاصله با اون میله‌ی جلو باید چقدر باشه گفته بودم که خیلی ساده‌س میایم تمام خلبانا ر می‌گیریم میانگینش به دست میاریم و میشه در واقع کابین میانگین منتها چیزی که فهمیدن این که کابین میانگین هر کسی یه گوشش می‌لنگه مثلا یکی پاش بلند یکی دستشویی کشیده‌است یکی شونش پهنه همه‌ی اینا تو میانگین بودن ولی عملا این از نظر واقعیتی وجود خارجی نداره هر کسی از یه جا بیرون زده و در واقع یک قرارداد ادبیست نه یک واقعیت بیرونی و مثال قشنگی هم می‌زنه میگه اگه میانگین اینقدریم راحت بود دیگه ما اتاق پرو نداشتیم راست میگه شما میرید می‌بینید مثلا میگه من سایز مثلا مدیوم می‌پوشم یا پیرهن سی و چهار می‌پوشم کد پنجاه و دو می‌پوشونه می‌کنی میبینی هر کسی ممکنه بگه پنجاه و دوی که آستینش براش خوداستیکی شونه‌هاش و واینمیسته یکی در ماهاشیوارتری پنجاه و دو نگاه می‌کنی یه میانگین ولی اون پنجاه و دو که دقیق فیت یک نفر بشه دقیقا چه یک نفر بشهخیلی هر کسی از یه جایی یه چیزی بیرون داره پس در کنار این اصطلاح استاندارد زیشن کاوننت یا قرارداد استانداردسازی یا رویکرد استانداردسازی این لغت درواقع جدید ر هم یاد بگیره جینی این که درسته مثلا ممکنه من مدیوم بپوشم ولی دستگاه من ممکنه به لاج بخوره گردن من به اسمال بخوره و بالاخره همه‌ی اینا جمع میشه آخرسر چیزی در میاد حالا فایده‌ی این چیه فایدش اینه میگه وقتی ما این تستا ر طراحی کردیم تستهای هوش تست‌های استعداد تحصیلی کنکور به غلط تصور کردیما ای که نمره‌ی مشابه دارند و جای مشابه وایسادن مثلا شما وقتی میگی من رتبه چهار هزار شده فرض بر این که استعداد شما توانایی شما روی یک محور است که خیلی نزدیک نفری هست که چهار هزار و یک وسه هزار و نهصد و نود و نه در صورتی که اصلا این گونه نیست این سه هزار و نهصد و نود و نه ممکنه از نظر ذوق ادبی زمین تا آسمون فاصله داشته باشه با شما در عوض شما از نظر ریاضی دیگهای از دور که نگاه می‌کنیم این به اینا خیلی به هم می‌خورند پس او در این کتاب دنبال این که میگه این یکی از اون خطاهاست خیلی خوب تو مردم جا افتاده و حتی شما مرتبان احساس دارید که خب استاندارد دیگه این پرسش‌نامه‌ها و بعد اونایی که اینا ر طراحی کردن سعی دارن به شما بقبولنند پرسشنامه مون خیلی خوبه یعنی وقتی شما مثلا مییاریم تقریبا می‌دونیم کجای بردار وایسادیم درصورتیکه انقدر این نمودار زیگزاگی و جنگ هست که شما فقط یه عدد بهت دادن که شاید کارایی زیادی نداشته باشه از نظر آماری اینجوری گفته میشه که میگه اون ریز مولفه‌ها با هم همبستگی کامل ندارند همبستگیشان که تازه یه چیزیم درنظر بگیر اون ریز مولفه‌هایی که برای استانداردسازی انتخاب شدن از کجا اومدن مثلا چرا تو آزمون هوش یا کنکور تحصیلی توانایی ساز زدن از افراد نمی‌سنجد چرا توانایی دمبل زدن نمی‌سنجد چرا مثلا توانایی دو صد متر یا مثلا برعکس خواندن یک شعر رو نمی‌زندن چه فایده‌ای داره آره ولی کی اینا ر گفت این استانداردسازی اونقدری که ما فکر می‌کنیم علم عمیقی پشتش نیست یک اصطلاح قشنگ داره میگه این استانداردها اساس حالا چند تا از نقل قول‌ها و هم وسط کار براتون خواهم گفت بر اساس منافع شما یا برای منافع شما نیست برای سهولت اون موسساتی که میخوان کنکور بگیرن می‌خوان تست هوش بگیرن و اونا سعیدان شما بقبولنند که ببین ابزار ما استعداد تحصیلی ر میزنه ابزار ما هوشمند اینگونه نیست ابزار اونا چند مولفه‌ی انتخابی توسط صاحبان اون موسسات ر گزینش کنه و بعد تازه و افرادی که می‌سنجند میانگین به شما میده که اون عدد میانگین خیلی روشنگر برای خرده استعدادها یا توانایی‌های خاص شما نخواهدبود خب این نگه دارید این کتاب دو هزار و شانزده بریم به کتاب دو هزار و بیست و دو میگه خب این موسسات که استاندارد ر ساختن ممکنه ما تصور بکنیم از طریق زور از طریق قدرت این جا انداختن یعنی به همه گفتم ببین ما یه تست داریم بهش میگیم کنکور این می‌سنجه که به درد این رشته می‌خوره و حرفم توش نباشه باید اجرا کنه میگه خب در حکومت‌های اقتدارگرا در خیلی از حکومت‌های مثل شوروی سابق مثل چین ممکنه اینجوری باشه ولی در حکومت‌های غربی او از نوع قوی‌تری از فشار یاد می‌کنه که این فشار از بالا به پایین نیست بلکه فشار خود مردم بر خودشون یعنی وقتی همه پذیرفتند که واقعا این استعداد تحصیلی می‌سنجه درنتیجه شبها پیدا می‌کنه این اگه یادتون باشه اساس بحث هفته‌ی قبل ما یعنی خیلی چیزا ر ممکنه شما بگید والا من قبول ندارم کنکور استعداد آدما ر می‌سنجه ولی وقتی نگاه می‌کنی می‌گه حالا همه دارن این و میگن دیگه همه دارن میگن رتبه‌ی کنکور مهمه موید استعداد شماست پس من ساکت می‌شوم و چیزی نمیگم به خیال اینکه دیگران دارن همه این و میگن یادتون هست هفته‌ی قبل بحث کردیم گفتیم بهاین میگن اسلیترین ناآگاهی جمعی یعنی شما این احساس ر داره که همه یه جور دیگه فکر می‌کنند غافل از این که خیلی از اونها شبیه شما فکر می‌کنن ولی سکوت می‌کنند چون می‌ترسند باز از کتاب هفته‌ی قبل یه مقاله‌ی خوب بود یادم رفت براتون بگم یعنی وقتم کم اومد بذار یه اشاره‌ی مختصری بهش بکنم یه مقاله‌ی دو هزار و بیست هستیمز پس انزالاین نوشته تیپینتیپین دزدیدن خود را بست که بسته نگهداشتن خودسانسوری افزایش یابنده در آمریکا حالا باز ممکنه شما بگید آمریکا چه ربطی به ما داره خب این بنا نمونه دارن میگن دیگه اون سنجیدن میگن تو بقیه‌ی جوامع داره این اتفاق میوفته میگن افراد وقتی این استانداردها ر می‌بیننش خود سانسوری می‌کند با همون مکانیزم‌های که هفته‌ی قبل توضیح دادم دیده بود و هزار و نهصد و پنجاه وقتی از آمریکاییها پرسیدن تا حالا شده خودت و سانسور کنی چیزی نگی نه از ترس حکومت نه از ترس نیروهای امنیتی بلکه از ترس دیگران که بابا دیگران دردشون میخوره فشار میارن رو میگن حدود چهارده پونزده درصدگ آره وقتی تو دو هزار و نوزده پرسیده بودن این رقم رسیده بود به چهل درصد یعنی حالا اون عدد خیلی مهم نیست داستانش مهمه داستانش اینه که مثل اینکه هر چقدر ما به طور جوامع متکامل متکثر و مدرن‌تر میریم خودسانسوری افزایش پیدا می‌کنه افراد میگن چیزی نگو نه از ترس مقامات حالا اونم یه چیز جداست و بعضی کشورها که از طرزه به کسی برنخورد چپ میفته اینو نگو نمی‌دونم حالا یکی این جمع هست بهش برمی‌خوره شروع میکنه جواب منو دادن من سکوت می‌کنم هیچی نمیگم نظرم نمیدم دیدن خودسازی به طرز عجیبی در سیستم‌های حتی دموکراسی‌های غربی رو به افزایش همین مفهومی که می‌گن با یه چیزی نگو پلیکانیاین یه چیزی نگو مثلا شماتت بشین سرزنش بشی توسط دیگران من نظرم اینه ولی می‌ترسم بگم چون یه جور عرف شده که نظریاتی که ممکنه نوعی خشم یا مقاومت در جمع ایجاد بشه ما نگیم او اشاره می‌کنه که این یه ذره خطرناکه به خصوص با اومدن شبکه‌های اجتماعی اینترنت گسترده افزایش مناسبات بین فردی افراد شروع می‌کنن خودسانسوری کردن یعنی حالا من داشتم غصه‌ی سانسور توسط مثلاما و بالادستی می‌کندمالاییها حتی اون شدیدتر به نام خودشان سوری افراد از این نظر که هم رده‌های خودشون او را سرزنش نکنند دارن نمیگیری ممکنه این تعبیر بشه که چقدر افراد ملاحظه کار شدن افراد خوبه چیزی نمی‌گی تو مهمونی یکی ممکنه بر بخوره اون به این چیز اعتقاد نداره یکی دیگه هست مثلا گرایشش اینه من سکوت کردم چون یه آدم بی‌ملاحظه دیده نشه ولی نشون داده این داره تبدیل میشه به یک محافظه‌کاری حالا به این کتاب برگرده این محافظه کاری چیه میگه همون استانداردهای جامعه داره می‌تراشه شما آیا جرات می‌کنی بگی ببین کنکور که خب یه چیزی ر می‌سنجه شما چند تا درس می‌سنجیم چیز نیست نه باید سکوت کنیم چون به یه عده برمی‌خوریمنام تازه بر اساس قانون کلکت اون هذیان‌های جمعی شما فکر می‌کنی من تو اقلیم این و بگم دیگران من و مسخره خواهند کرد باعث میشه که اون استاندارد اون هنجارهای تحمیلی به ما قدرت به حالا چرا این ر داره مطرح می‌کنه میگه اسب‌های تاریک به این راحتی زیر بار این قضیه نمیرن یعنی وقتی ما می‌خوایم تحلیل کنیم اسپیتاک ر میگه به راحتی اوننو اون قرارداد یا بیعت با استاندارد ر قبول نمی‌کنند و برای همین که اینا ارزشمندن یه جوری بازی ر عوض می‌کنن چون اگر همه بپذیرنداین بردارها کاملا و عددی که به شما نشون میده کاملا مشروعه همه شروع می‌کنن در اون جهت دویدن و در واقع یک نوعی از قدرت بلامنازع روی این‌ها خب با این مقدمه که طولانی هم شد البته بخشهایی از کتاب ر براتون توضیح دادم بریم جلو ببینیم چه چیزایی توش هست اون میگه که در نظامی که اون بردارها استاندارد شدند میان به شما میگن رمز موفقیت این گونه است نویسند خود را بدان برکهارد سخت بگوشا حتی تو پرانتز نوشته ورویایی خیلی سخت کوش انکشافی آوبا وجود تمام موانع تویمی بمان و یه جمله‌ی قشنگ پایینش میگه میگه در این نظام‌ها یک راه بهترین برای موفقیت وجود دارد وانست امیدوارم مطلب ر منتقل کرده باشم وقتی یه بردار هست یه چیزی ر به عنوان بردار موفقیت بردار زندگی براتون تعریف من میگن هدفت ر بدون مثلا من می‌خوام دکترا بگیرم توی مسیر بمون و سخت کار کن یعنی بردار و به رسمیت بشناسا یه سری جملات داره که بعضی این نقل قول‌ها خیلی طلایین بزارن یکی دیگه براتون بخونم میگه در نظام استانداردسازی به انسان‌ها این و میگن بی‌سیماین اتمل هر فرد دیگر باش فقط بهتر یعنی شادکامی خوشبختی ر در این می‌بینم که مثل بقیه توی مسیر برو ولی سعی کن از جلوتر بدوی اون مسیر روشن حالا این می‌خواد گرفتن دکترا باشه می‌خواد تحصیل مال باشه می‌خواد افزایش در رده‌ی استخدامی باشه و میگه که این‌ها همانزما از جلوی جمعی انتقال میشن نیازی نیست که دیکتاتوری بیرونی این براتون درست کنه خود مردم از طریق خودسانسوری افزایش آمده این می‌پذیرند یعنی افراد می‌پذیرند که توی این سلسله مراتب من باید برم بالا چون این معنی موفقیت بالا رفت فقط یه مسیر دیگه فقط ببین اینجا میگه اون توانستیم راه فقط یک راه وجود داره یه بردار است و شما تو همین بردار بدو منتها سعی کن از بقیه جلو بزنی به این میگه رویکرد استاندارد این رویکرد استاندارد در قرن بیستم به اعتقاد او خیلی خیلی شدیدتر و در واقع انسانهار توی این مساله توی این مسیر که شروع کنند مسیر دویدن خب طبعا وقتی شما یه بردار داری و هدف این که تو این بردار جلوتر بریم از یکی بپرسی من راهنمایی کن چی میگه میگه تو اون مسیر بمون تسلیم نشد و اگه موانع دیدی بازم مسیر خودت ر ادامه بده اون تحلیل می‌کنه از خیلی کتاب‌های پرفروش قرن بیستم در زمینه‌ی موفقیت مثلا کتاب‌های بیگانگیا پریرواسکار واقع فکر کردن و پولدار شدن یا نورمن ونسانت تفکر مثبت هزار و نهصد و پنجاه و دو نوشته ببین همه‌ی این کتاب‌ها با وجود این که به نظر میاد انگیزشی هستند ولی یه چیزی توشون مستتر بردار واحد ر به رسمیت شناختند و معتقدند یک راه واحد برای موفقیت است و در واقع فقط به شما لم‌های پیش رفتن توی اون ر نشون دادن در صورتی که دالکوزاید نیست که میانبر بلدن دقت کنید دوستان اسب‌های تاریک اصلا این بردار را به رسمیت نمی‌شناسند اون نکته و در واقع بردار را زیر سوال می‌برد او بردار واحد کتاب با چند مورد شروع میشه حالا موردش یه هفت هشت ده تایی هست ولی یکی دوتاش براتون میگم مثلا خانمی بوده به نام جنی مکرممکرم از دبیرستان اخراج میشه یعنی نمی‌تونه دبیرستان تموم بکنه و بعد در واقع از اونایی که می‌شه اصطلاحا میگن هایکاوانهایکاوان خارج شدند ولی وسط راه به نجوم علاقه‌مند میشه شروع می‌کنه برا خودش یه دونه رصدخانه ساختن یه تلسکوپ می‌سازه یه گنبد می‌سازه تو نیوزلند شروع می‌کنه که در واقع رصد کردن آسمان جالبه حالا ممکنه شما بگین کار خیلی در واقع در حد جایزه نوبل انجام نداده چندتا سیاره کشف کرده ولی اشاره می‌کنن که خب همین خیلی چون بسیاری از اونایی که دبیرستان رها کردن هیچ مسیر خاصی ر دنبال نکردناین با یک اشتیاق عجیبی دنبال می‌کنه و بعد از ویلیام هرشل اولین کس آماتوری است که از طریق غیر مراکز دانشگاهی و غیر رسمی سیاره کشف می‌کنه و از سال دو هزار و پنج شروع کرده تعداد زیاد سیاره توی کهکشان شناسایی کردند و به طرز عجیبی توی این مسیر مونده حالا زندگی اینا ر بخونید جالبه که مثلا میگه احساس کردم خیلی دوست دارم ککن خودم شروع کردم مطالعه کردن از کتابخونه کتاب می‌گرفتم می‌خوندم و می‌رفتم یا یه فرد جالب دیگه‌ای ر معرفی می‌کنه مثل آنرولآنرول اونم یه زندگی جالبی داشته میره یک کال ارزون قیمت ولی پولش نمیرسه کالج اون دانشگاه ر تموم بکنه میاد بیرون و میشه در واقع بعدی میشه توی بار کار می‌کنه همین در واقع پیشخدمتا بعد اونجا شروع می‌کنه که با رییس بار دور شدن و معامله کردن و اینا کم‌کم اون بار ر میخره از بانک وام میگیره چند تا بار دیگه می‌خره و بعد صاحب چندین مجموعه‌ی در واقع رستوران و باریشه ولی وسط کار دوباره حس می‌کنه که بین این کار به من نمیاد این اصلا به ورزش نمیده سی و سه سالگی باراشوو میکنه میگه من برم خیاطی یاد بگیرم دو سال حسابی خیاطی کار می‌کنه تمرین می‌کنه سی‌وپنج سالگی خیاطی خودش ر باز می‌کنه و او الان معتقدند یکی از مشهورترین و پر درآمدترین خیاط‌های بستن هست و طرف قرارداد به قول معروف با هتل‌های بزرگ ریتانوریتان اتوتاج ایناست و مهمونای اونجا میان به اون هتل که پاشن برن پیش این که براشون کت شلوار بدون چهار ساله این که این آدما چجوری جلو رفتن یعنی این آدم چجوری توی سی و پنج سالگی شروع می‌کنه یه دفعه مسیر عوض کردن تو سی و پنج سالگی میگیرم و کار خیاطی و بعد رشد میکنه رشد می‌کنه یا مبه موفقیت لااقل اشتهادرد میرسه من فکر می‌کنم از این دامکردا یکیش که خیلی مورد علاقه‌ی من ولی تو این کتاب حیف بهش اشاره نکرده توی اون کتاب قدرت عادت‌ها بهش اشاره شده سارالدهستان سارال کلی به نظر من از اون اسب‌های تاریک جالب تاریخ است متولد هزار و نهصد و هفتاد و یک یعنی از من کوچیکتره خانم بلیکلی کارمند شرکت زیراکس بوده و او در واقع وسط کار به این نتیجه میرسه که من بیام برای خانوم‌های شرکت زیراکس و اینا که تو فلوریدا کار میکردن و خیلی هوا گرم بود یه سری لباس راحت طراحی بکنم حالا داستان اینم بریتانبا بخونید یا اصلا کلا تو اینترنت داستان زندگیش هستخل کارمند شرکت زیراکس بعد شروع می‌کنه یه سری شلوار طراحی می‌کنه همون شلوارهایی که امروزه به لینگاین استرچ معروف و حس می‌کنه که اینا راحت برای مردم تو مناطق گرم و اینارت می‌تونن بفروشن و بعد میگه اون زمان من فقط پنج هزار دلار بیشتر سرمایه نداشتم کل سرمایه پنج هزار دلار پنج هزار دلار چهار هزار دلار میده یه تعداد از اینا خودش تو خونش تولیدیه صد و پنجاه دلار میره اختراعش به ثبت می‌رسونه هفتصد و پنجاه دلار شمرده یه سری کتاب و اطلاعات مدیریت و اینا جمع می‌کنه یعنی با کمتر از پنج هزار دلار کارش و شروع می‌کنه و از نظر درواقع ثروتی معتقدند که او اولین یعنی جوان‌ترین زن میلیاردر خودساخته‌است الان ثروتش از میلیارد دلار اومد رفته و یکی از اینگی که ما راجبش میگن این با وجودی که این ثروت درآورده بود تا مدت‌ها شرکت زیراکس ر ول نمی‌کرد معتقد بود که اگه من ورشکست شدم اگه یه زمانی ورشکستشان آب باریک برام مونده باشه و این ر در واقع توی کتاب‌ها مثال می‌زنم که برخلاف تصور شما از های تاریک افراد بی کله و نترس نیستند خیلیاشون اتفاقا محافظه‌کار هستند و با تاروهیتو اشاره می‌کنه میگه مطلقا اینگونه نیست که فکر کنید اسب‌های تاریک آدم‌های ریسک‌پذیر هستند که میگن بیا شلوغش کنیم ببینیم هرچه باداباد نه هرچه باداباد نیستن اینایی که بررسی کرده هرجداره باز چندتا اصطلاح دیگه براشون به کار میبره میگه اینا قلب‌شکن هستند رییس یه اصطلاح دیگه براشون باز یه اصطلاح دیگه داره می‌گه اینها رو به افزایش چرا چون ما از قرن بیستم خارج شدیم قرن بیستم قرن استانداردها بوده همه چیز ر سعی می‌کردن استاندارد بسازند و به همین دلیل سلطه‌ی بلامنازعی شخصیت و هوش و استعداد تحصیلی و اینا داشتیم ولی الان قرن شخصی سازیسیگنال ببین آپشن‌های فردی خیلی داره زیادتر میشه پس اون باور بر این که داستان پیروی از استاندارد نه تنها شاید عقلانی نباشه بلکه حتی رو به افول باشه یعنی از این به بعد شما اگه نگاه کنید افرادی که خیلی مشهورشدن افرادی که ثروتمند شدن درخشیدن بیشترشون اسب‌های تاریک بودن به صورت سنتی از ابتدای کار توی اون میدان کاریشون نبودند و ناگهان وارد میدان شدند با خلاقیت خودشون با درواقع خاص خودشون منحصر به فرد خودشون به قدرت و ثروت رسیدن پس اون یه چیز دیگه میگه این چندتا اصطلاح ر بذارید بیشتر استفاده کنیم میگه ما وارد اصل قوشی سازی شدیم آموزش و پرورش و ارزیابی انسان‌ها باید شخصی بشه باید از این نظام‌های استاندارد عظیم واحد دور بشه و اون یکی از این نظام‌های کهخی مورد سرزنش قرار میده همین سنجش‌های دانشگاهی است این تقریبا هیچی نمی‌سنجد اینا در واقع اون چیزی ر که می‌سنجنداین استعداد نه اینا یه سری بردار برای خودشون تعریفک مردم می‌ندازن تو اون بردار و بعد این افراد باید اون توی اون بردار بدون اونایی که خوب نمی‌تونن بدون جا می‌مونن و به اونها گفته میشه که شما استعداد نداشتید در صورتی که اصلا این گونه نیست پس ما یک استعدادا نداریم بردار واحد نداریم ببینیم دیگه چه چیزهایی ر در کتاب خودش مطرح می‌کنه باز یه مطلب جالب دیگه میگه میگه ببینید الگوی موفقیت غرب قرن عوض می‌شده و در نتیجه کتاب‌هایی که برای استعدادیابی و رمز موفقیت میگن اینا برخلاف دعاشون نیمه عمر کوتاهی دارند یعنی تو یه دوره‌ای به دردت می‌خوره خیلی سریع بازی عوض میشه خیلی سریع قوانین بازی عوض میشه پس من دنبال رمز موفقیت باشم یا فرمول استاندارد باشم این خود نشون دهنده‌ی اینه که دارم گمراه میشم فرمول واحد یا استاندارد موفقیت نداریم خیلی سریع داره اینا عوض میشه مثلا به کتابی اشاره می‌کنه هزار و هفتصد و هفتاد و پنج چاپ شده هزار و هفتصد و هفتاد و پنج دویست و پنجاه سال پیش اسم کتابارو ماساراها و قابل احترام بودن مخاطب آن مردانی با اندوخته‌های اندک جالب شاید اولین کتاب‌های رمز موفقیت باشه که جان راینر نوشته میگه تا قبل از اون همه معتقد بودند که موفقیت از راه وفاداری از راه پایبندی به سنت قبلی و اون محلی که توش به دنیا اومده صورت و درست هم میگه بیشتر نظام فیودالی بوده و شما اگر میخواستی تلقی بکنی باید به اون ارباب وفادار می‌موندی ولش نمی‌کردی هر اتفاقی می‌افتاد و در واقع شما حتی این پندنامه‌ها قدیمی ر نگاه کنید این که به اون ولی نعمت وفادار بمونیم و رهاش نکنی میگه جالب هزار و هفتصد و پنجاه و هفتاد و پنج عصر صنعتی داره شروع میشه و توی عصر صنعتی یه دفعه واضی و میشه این کتاب نوشته اتفاقا مهمترین چیز اینه که زود از محل تولد در بری یعنی نونیونونیو درجا می‌زنیم و در واقع مستقل شدن و خودکار شدن رر موفقیت بعد خیلی سریع می‌بینی این در واقع عوض میشه پس در واقع اشاره‌ی قشنگی که او داره این رمز واحد موفقیت نداریم و تازهنیمر عمر این رمزهای موفقیت خیلی محدود به قول معروف تاریخ انقضا میشه و شما مرتب داری میگی که از اینور اونور برم بپرسم ببینم کتاب موفقیت میگه میگه خیلی سریع بازی عوض میشه شما نمی‌تونید ادامه بده یه دوره‌ای یه جا موندن و تو حرفه‌ی خاصی از ابتدا موندن مهم بوده ولی مثلا از هزار و هفتصد و هفتاد و پنج می‌دهدعنوان حرفه‌ی خانوادگی رها کنی بخوابونی درجا میزنید بیستم همه می‌گفتن یک بردار هست توی اون بردار سعی کن بدوی و جلو بیفتد در صورتیکه الان تو قرن بیست و یکم مینهارد دنبال کنی به احتمال زیاد به احتمال بسیار زیاد به جای نمی‌رسیمباید صورت شخصی شده مسیر خودت ر انتخاب بکنی چند آمار قشنگ میده میگه این بردارها سلطه‌شان هنوز هست و ما باید یه فکری برای حذف این سلطه‌ی این بردارها بکنه مثلا دو هزار و شونزده پژوهشی شده دیدن بچه‌های پنجم دبستان بیست و شیش درصدشون از مدرسه خوششون نمیاد هشتم کلاس هشتم میشه پنجاه و پنج درصد و سال آخر دبیرستان میشه شصت و شیش درصد یعنی چی یعنی همینجور که افراد می‌رن جلو مدرسه دلشون می‌زنه چرا دلشون می‌زنه میگه برای این که مدارس ما بر اساس بردار واحد کار می‌کنه و بعد باز اومده نقد کرده میگه وقتی میگن که مدرسه دلشون میزنه راهکار بردار واحد چیه مادرا می‌پرسن پدرام می‌پرسن ما چیکار کنیم بچمون به درس علاقه‌مند بشه دیگه اصلا این سوال غلطه یعنی می‌گی من چیکار کنم این تو این بردار واحد بمونه این اصلا باید بردار و رها کنه نه این که تو اون گردان شما یه کاری کنی تو اون بردار واحدی که دیگران براش طراحی کردن این جلو بیفته مثلا میگه توخی از کتاب‌های رموز انگیزه‌مند کردن نوجوانان رموز موفقیت اومدن همچین چیزایی گفتن بعضی از استناداتی کمدی میگه مثلا مدارس به صورت یو بچینید صندلی‌ها دانش‌آموزا همدیگه ر ببینن تشویق بشن با هم رقابت کنن برای چه چیزی همون برداری که اسمش هست دروس دبیرستان یا درس کنکور یا حتی یه جا گفته براشون پیتزا بخرید اگه مشوش بچه‌های کلاس پنجم پیتزا دوست دارند و از طریق پیتزا تصمیمشون کنید که اون درسا ر بیشتر بخونن یا یه جای دیگه اومده گفته مثلا از این مسابقات بذارید مثل اسپینبنا هست که این مثلا هر کسی میاد یه سری لغات و هجی می‌کنه و بعد به اون برنده ی جایزه میدن یه کاپینگ همه‌ی این‌ها انگیزه‌مند کردن هست ولی غفلت از این دارد که انگیزه مند کردن در جهت اون بردار فرضی است که ما آن را مشروع و واحد و معتبر می‌دانیم درصورتی که اون بردار معتبر نیست اون چیزی ر نمیسنجه اون در واقع آن چیزی که سعیم بسنجه ادعا می‌کنه یک رویکرد استاندارد آماری از موفقیت همینجا به نقد کتاب‌ها یا تست‌های انگیزه‌ی تحصیلی استعداد تحصیلیی تیانا همین یه سری بردار تعریف می‌کنن و بعد میگن شما تو کدوم بردار نمرات بالاتر پس بیا برو تو اینا هم ارزش ندارد باز یه چیز جالب دیگه‌ای که تو کتابش بود به نظرم نکته‌ی نبود راست میگی مدارس دیدین زنگ دارن کلاس که عوض میشه زنگ داره میگه این از کارخونه‌ها گرفتن و تو کارخونه‌ها انقدر اون کارخونه‌های فرد نظام تیوری هفته‌ی قبل صحبت کردنفر ولی مدیریت هزار و نهصد و یازده که در واقع باید همه سر وقت حاضر بشن همه درست کار کنن شما اگه پیش رو خوب در سفر نکنید اون بدی نمیتونه پیش ماشین و پیاده کنه همه چی باید استاندارد باشهمگه مدارس درس‌های واحد زنگ واحد ساعت واحد و همه‌ی این‌ها اصلا با اصل فردی‌سازی در منافات یعنی این نظام باید وربیفتد در اون نظامیک اینگونه گفته میشه که ما یه چیزی داریم به نام استعداد تو یه محور دیگه حالا این استعداد یا با تستیکوتستی میگن افراد با استعداد و عملا بقیه پایین‌تر از اون می‌افتندبه عبارت دیگر در نظام استاندارد ما چیزی داریم به نام کمبود استعداد استعداد یک چیز نادر افرادی که در منتهی الیه بردار قرار دارند استعداد هستند در صورتی که در نظام اسب تاریک صحبت کردن از استعداد خیلی معنیدار ممکنه شما حس کنی خیلی رمانتیک داره صحبت می‌کنه ولی به نظر من با این مطالعاتی که لااقل این مدت به مقوله‌ی توانمندیهای شناختی افراد داشتم خیلی هم رمانتیک نیست حرفش اینه که هرکسی بالاخره یه جایی تو یه چیزی استعداد داره نمیشه اینجوری فکر کرد که این طرف هیچ استعدادی نداره منتهی ممکنه شما بگید که آخه رفتیم تو تست و اینا گفتن استعدادش کمه ولی در واقع اینگونه نیست تنوع استعداد داره ولی یه جمله‌ی قشنگ داره میگه در قرارداد استاندارد همون استانداردشان بنابر قرارداد استاندارد بنا به نتایج تجربی استعداد نادر نیست بلکه بنا به دستور موسسه نادر است جالبه میگه شما فکر می‌کنید پژوهش کردن گفتن یه توضیح زنگوله‌ای از استعداد هست اون منتهی الیه سه درصد نادر دیگه سه درصد کم اونا استعداد دارن این ر علم ثابت کرده میگه نه علم ثابت نکرده دستور اون موسسه است یک بردار از خودش تعریف کرده بعد خبوقتی بردار تعریف کنیم سه درصد انتهایی نادر میفته دیگه و اون برداردرشت موسسه است نه این که واقعا تجربی باشه خب بریم جلوتر بینسون افرادی که در واقع اسب تاریک هستند چه ویژگی‌هایی دارن و ما باید مملو از اسب‌های تاریک طراحی کند قدم اول بردار استاندارد را به رسمیت و به دنبال میکروموتو خرده انگیزه ببین ممکنه شما بگین من دنبال دلم می‌رم مثلا همه میگفتن بیا برو رشته‌ی فیزیک من رفتم رشته‌ی هنر آیا من اسب تاریک میشم نظیر اسب تاریک نمیشه برای اینکه وقتی رفتیم رشته‌ی هنر یعنی باز اون محور استاندارد اون نظام ر به رسمیت شناختی یعنی رفتی تو کنکور هنر در یعنی در حال کنکور به رسمت پس اسب تاریک نمی‌شی من که برم دنبال دلم این نمیشه اسب تاریک چون هنوز داری در قالب اون رشته‌ها یا محورهایی که برای شما تعیین کردن حرکت میکنه پس حواست به اینبه پس اسب تاریک کیا هستن اسب تاریک اصلا اون محورها ر زیر سوال می‌برند این نیست که مثلا من حس کردم تو رشته‌ی پزشکی نرم بیام برم رشته‌ی تاریخ اورته تاریخ باز همونایی برای شما تهیه کردن که اینن نام محور بندی‌ها ر ساختن پس به رسمیت نمی‌شناسند دنبال میکرومترمیکرومتر یعنی چی میگه هر کدوم از ما احساس می‌کنیم تو بعضی حوزه‌ها تا حدی توانمند و از پس بعضی کارها بیشتر بر میان و انگیزه داریم مثلا یکی میگه من کار جمعی دوست دارم یکی میگه من کار نشستندس یکی میگه من کار یدی دوست دارم این میشه میکرومتر انگیزه میگه دنبال خورده انگیزه‌شون میرن از قدم دوم این که دنبال انگیزه می‌دن پس اینگونه نیست که مثلا بگیم من فیزیک دوست ندارم هنر دوست دارم نه اینا ر نمی‌تونی به این راحتی بسنجیو اگرم رفت یه جا ازت تست گرفتن گفتن نه تو بهتر بری هنر حواست باشه اونایی که این تست از گرفتن باز دارن از اون قرارداد استاندارد پیروی می‌کنند که گفتیم بسیار زیر سوال رفت پس من خورده‌انداین مثلا من کار فردی دوستدارم خورده انگیزه من کار نشستنی دوست دارم همیشه خورده‌ایم کار خصوصی توی اتاق دوست دارم نه تو جمع اینا خورده انگیزه‌های افراد است دوسینه مهم دیگه‌ای که باید بدون این که استراتژی واحد برای موفقیت نداریم همه سوال می‌کنن من چه جوری جلو برم جوابش این استراتژی هرفرد شده‌است پرسنلی پس اگه جایی رفتی گفتم بهت یک دو سه چهار اینه این داره از متد استاندارد استفاده می‌کنه و وقتی شما حرفای اون گوش میدی یعنی اتوماتیک از اسب تاریک دراومدی هرکسی مسیر خودش ر باید پیدا بکنه پس به همین دلیل بسیاری از اون جاهایی که مثلا مشاوره به شما ممکنه بدن یا تست بکنن بگن راه حل همین و اگر نگاه کنیم بیشتر راه‌حل‌هایی کهاون میهمان سه بندی ست که خدمتتون گفتم مقصد خود را بدان سخت کار کن و در مقابل ناملایمات کوتاه یا مسیر ر ادامه بده میگه عملا لکلام همینه ولی استراتژی واحد وجود نداره چهار این یکیش جالبه میگم یه ذره حالا فرصت بشه یه ذره بیشتر راجب اینا صحبت می‌کنم صحبت خواهم کرد میگه مقصد ر بی‌خیال شو استشاگردانش ایگنر دمشقدر بی‌خیال شو ببین در نظام بردار واحد میگن از روز و بدون کجا می‌خوای بری براش برنامه ریزی کن و سعی کن تو اون مسیر جلو بیفته در صورتی که میگه در نظام شخصی شده در نظام اسب تاریک اصلا نمی‌دونی به کجا داریم اینا یه ذره اسراری که ممکنه سو تعبیر بشه شما باید برداشت کنید یعنی من اصن نمیدونم کارنینای تاریک نمی‌دونستن کجا دارن برخلاف اونی که میگم از روز اول می‌خواستمبر دانشگاه شریف مهندسی بخونم میگه نمی‌دونم فقط روی خرده انگیزه‌ها کار می‌کردم و می‌ذاشتم خود را به من نشون بده من به کجا میرم دقت می‌کنیم پس نمی‌دونی امرخود راه مسیر ر بعدا روشن خواهد کرد و تکامل پیدا خواهد کرد چرا این گونه‌است جواب قشنگی بوده میگه نویتنب پر بودن تغییر میگه وقتی جهان به سرعت در حال تغییر شما نمیتونید فکر کنی ده سال آینده بهترین مغزداس ده سال آینده ممکنه اون چیزی که الان شما مقصدل می‌دیدی یک کورویی باشه که اصلا فایده‌ای نداره پس مقصد نمی‌چینه پس چه باید کرد او اینگونه میگه میگه در نظام لاستیک یه ذره داریم به قسمت عملی نزدیک می‌شیم در نظام کلاسیک میگه روی اون بردار بمون و سعی کنی به کمال یا اکسلنت برسی در صورتی که میگه در نظاماسب تاریخ اینگونه است سعی کن آن چیزی که در آن انگیزه داری و تو را اغنا می‌کند توی اون پیشرفت کنی با استراتژی فردی خودت و بدون مقصد نهایی مشخص فکر کنم خلاصه کتاب شده پس می‌خوای اسب تاریک بشی بردار و به رسمیت نمی‌شناسیم آن چیزیکه می‌کنی در آن انگیزه دارید به اون می‌پردازیم انگیزه‌ی خودت ر به شیوه‌ی اقناع‌کننده رشد میدی باهاش تعامل می‌کنی و برای خودت استراتژی از پیش تعیین شده نداری و هدفم نمی‌دونه کجاست خودمونیش این اصطلاح که به کار می‌بره بهش میگه فونتاناا همین آدمایی که این بررسی کرده میگه اون طرف دیده بود که مثلا ببین من از دودودر خوشم میومد همیشه احساس می‌کردم دوست دارم چیزار بهم بچسبونم همون خیاط براهمین توی اون بار که داشتم مشروب سرو می‌کردم احساس می‌کردم که به خانه من نمیاد رفتم شروع کردم خیاطی کرد اونجا احساس اقراربه داد ولی اینکه می‌خوام به کجا برسم برام مهم نبود از قبل تعیین نکردن فقط سعی می‌کردم اون کاری را که برای من پاداش‌دهنده و اقناع‌کننده است ادامه بدمز جمله‌ی قشنگ داره تبت ادینیو کراوات مست این دکترین اسب تاریک یک تراتیتر که بیش از همه برات اهمیت داره سعی کن بهتر بشی به همین سادگی ملاحسین از دوخت و دور خوشم میاد از اینکه چیزارم بچسبونم مثلا یه چیزی طراحی کنم خوشم میاد میگه پس اون و بچسب و سعی کن در آن بهتر شوی نه در اون برداری که برای تو تعیین می‌کنم بعد که در اون داری بهتر میشی برای تو پاداش می‌ده لذت میده اقا میده این اغنا با استمرار کار به اسلنیکولیکی که در بردارندما بردار برای شما یه بردار میچینن میگن ببین اون ته بردار اکسلسن کمال پس دو تا به اونجا برسیم میگیری افراد کار نمی‌کنه اکثریت افراد دوراژه میشن انگیزه‌شون از دست میدن احساس می‌کنن این چه زندگی بعد خوشم نمیاد ولی میدون چون حس می‌کنند بقیه ازشون می‌خوان غافل از اینکه بقیه هم دارن به همین دلیل می‌دونه حس می‌کنند دیگران از اونا میخوان پس اون کاری که برای پاداش دهندسینا خرده انگیز درون داری اونوس سعی کن در اون بهتر و بهتر بشه این بهتر و بهتر شدن در مقام اول بهت اغنا میده بعد به کمال منجر میشه نه اینکه اول درش به اکسلسی میگه در نظام‌های قدیم میگن وقتی شما مثلا بهترین جراح شدی شما احساس بهترین بودن اکسلنت بودن کردید اون موقع اغراق میشه میگه در نظام‌های اسب تاریک اول اقدامش داری بد اکسلنت میشی یعنی اون کاری ر که احساس می‌کنم در اون توانمند روش ادامه میدم بهش انگیزه دارم ادامه میدم و هی عمقشم و بعد همینجور که میرم جلو احساس می‌کنم به مرنا پس هدف از قبل نداری این نیست که من بیام از طریق خیاط شدن میلیاردر بشم یا از طریق خوندن این رشته بیفتم از بقیه جلو نه خود مسیر بعدا باز میشه برات اگر شما از قبل یه حس کردی ببین مثلا همه دارن اینجوری میرن بذار من میانبر بزنم از اونور بیام این اسب تاریک نیست این اسب تاریک نیست اسب تاریک یعنی میفتم دنبال اون چیزی که دوست دارم هی اون عمقش می‌بخشم و در جریان اون به بنام می‌رسم ولی با کمال تعجب ینابراین می‌کنه هی من ر سوق می‌ده به سمت در واقع بهتر شدن و من هدف دارم به اون نقطه می‌خوام برسم نه نه من فقط دارم عمق میدم به خودم ولی خودبخود به اون نقطه می‌رسند داره اینجا گفتم خدمتتون استراتژی از پیش تعیین شده نداره یعنی نمی‌دونه که باید مثلا آیا فرض کن هر روز تمرین بکنم بیام برم کلاس نمیدونم خودآموز بخرم معلم خصوصی بگیرم میگه در نظام تاریک استراتژی منحصر به فرد شما نمیتونید از کسی دیگه اون ر بگیری من فکر می‌کنم این بحثایی که می‌کنه باید بهش تحمل کرد به چند دلیل بهقو معروف کورس رسوایی اون نظام‌های تک برداری داره روز به روز روشن‌تر می‌شه یک دو افرادی که تو تک برداری میدون جزیه درصد کمی اسمشون میذارن با استعداد بقیه بازنده تلقی میشن یعنی حس می‌کنم برای ما چیزی نداره اگه جزو سه درصد اول نیستی استعداد ندارم در صورتی که میگه نه تو استعداد داری بنابه دستور آن موسسه استعداد نداریم اون میاد سه درصد اول خودش برمی‌دارددر که تو اگر اون خورده انگیزت دنبال می‌کردی اون ر عمق می‌بخشید و حس می‌کرد دارم اقدام میشم اوتور خود راه بگویدت که چون باید رفت به سمت اکسلنت می‌شوند و رشد می‌کنه و قبلا نمی‌دونم میخوام کابانیاس بزرگترین بیزینس من شر بشن دیدم شدم خودبه‌خود من نمی‌خواستم مثل همون خانم بلکیکه بود که لایه کمک خرجی در میاد منم یه سری شلوار برای مردم می‌دوزیتو محیط کارشون راحت باشندمشابه خانم بلکلی میگن جز یکصدن قدرتمند جهان است نود و سوم بهش دادن از نظر قدرت و تاثیرگذاری و معتقدند که یکی از تاثیرگذارترین افراد در قرن بیست و یکم بوده حالا مثلا تبعات کاراش جالبه می‌گه مثلا همین عوض کردن پوشش مردم منجر شد روحیه‌ی ورزشکاری در خانم‌ها افزایش پیدا بکنه باعث شد اصلا از اون نظام کلاسیک دامن تبدیل بشه به نظام پوششی متفاوت اسپرت و پر تحرک و بعد اصلا خودش انتظار نداشت این اتفاق ممکنه بیفته ولی یه دفعه می‌بینیم شما همزمان با طراحی همین لینک‌ها بدن‌سازی ورزش‌های قدرتی تو خانم‌ها افزایش پیدا کرد چون بهشون یک سبک نگرش دیگر به ظاهر می‌داداوبرایان نداشت او می‌گفت فقط کرده بود این لباس که می‌کوشم پام و اذیت می‌کنه برمایه چیزی راحت طراحی کنم بعد یه چندتایی هم می‌فروشندب میری طراحی می‌کردم می‌خریدن من رق می‌کردم بعد حتی کار روزانه‌اش ادامه داده بود و همین کار ر ادامه میدم بعد دیدم که کم کم دارم میگم اصلا تاثیر شگرفی روی رفتار بقیه روی سکاتیر دارن می‌ذارن خوب بذار یه چند تا مثال دیگه براتون بگم شاید روشن‌تر بشه این چندتا نکته‌ای ر که براتون گفتم مثلا پس چندتا چیز گفتیم خرد انگیزه‌ها کار می‌کنن بردارها را به رسمیت نمی‌شناسند مقصد از قبل مشخص نیست به کجا می‌خوای برسی و هر کسی استراتژی منحصربفردی قشنگی هست که این به صورت نقل قول تو چند کتاب دیدم توی کتاب‌های تاروم هست از فردی به نام لرد دنیلیایزا خزانه‌داری هستکورش میگن قانون اول چاله‌ها جالب حالا همون قانون دوم لیورنو داشتیم در مورد تکامل که هر چی فکر میکنی باهوشی تکاملینشریه میگن اول چاله‌ها قانون اول چاله‌ها داستانش اینویوهانی توی یه چاله هستی از کندن بیشتر خودداری کند این به نظرم جالب اومد میگه یعنی وقتی حس می‌کنیم اون بردار جواب نمیده و توی مخمصه افتادی وی فقط داری میدی برای اینکه بقیه می‌گن برو بکن و حس می‌کنی داری میری ته گودال قانون اول اینه که از کندن خودداری کنید وینیونهوینیون چاله هاست این داستانش اینه اگه حس می‌کنی اغنا نداره و احساس میکنی که به من پاداش‌دهنده نیست از کلنتونایران می‌خوان به جای خوبی نخواهید رسید یکی از کیسهایی که مثال زده این بذارید مثال خدمتتون بگم حالا در کشور ما مصداق نداره و محدودیت شرعی و قانونی و عرفی داره دیگه اومده یه گروهی ر بررسی کرده به نام متسلیمتسلی در نیمکره غربی صد و پنجاه و هفت نفر هستند که به نشان مستر شمالیه مفخر شدند مستولی چیه اینا یعنی ارباب شراب شناسی حالا گفتم در کشور ما مصداق نداره ولی بیاینا بشیم جالبه صد و پنجاه و هفت نفر تو نیمکره غربی هستند این از تعداد پرنده‌های نوبل فیزیک کمتر از تعداد آدمهایی که رفتن از جو زمین خارج شدن کمتره این خیلی سخته به اون بالا برسیمسیکنا استاد شراب شناسی و قسمت خیلی سخته تست اینا اینه که اینا باید شیش‌تا نوشیدنی ناشناس به اینا میدن و اینا باید بگن اینا چیه از چه نوع در واقع شرابی هست از میان دو سه هزار تا چرابرنامه‌های که همچین کار راحتی نیست یعنی افراد چشمش ر ببنده و شیش تا ر بهش بدن باید به این مال مثلا فلان شهرونیز این یکی مال جنوب فرانسه است این مال شمال آلمان و سوال این بود که این صد و پنجاه و هفت نفر ر که رفتن تالکینجان جا رسیدنیروی آره ولی خب با اون افراد اینگونه نیست اونایی دوسش دارن اتفاقا درآمد دارن پرستیژ دارن تو بعضی محیط‌ها اینا ر خیلی استخدام می‌کنن هتل‌ها یا موسسات به عنوان استاد اعظم که اینا میگن از این چند هزار شرابی که در دنیا هست اینام چون می‌تونن بگن مال کجاست و چه جوری تهیه شده یعنی اینقدر خزانه‌ی چشایی و بویایی قوی اومده بود چجوری افراد به اونجا رسیدن خب این خوبه برای اینکه طبعا تست کنکورو آزمون مدرسان و اینا نداره اینا باید خودشون به اونجا رسیده باشن چیز جالبی که در آورده بود این که این صد و پنجاه و هفت نفر هر کدومشون یه مسیر خاص رفتندروسیه شما ممکنه مثلا فرات یکم تا دهم کنکور به خط کنی بگی چجوری درس خوندی میگن براساس دستور العمل فلان موسسه این دیگه اون نیست که اون راه حل برای شما خوب کار می‌کنه اون راه حل در واقع به شما القا شده که خوب کار میکنه صد و پنجاه و هفت نفر اگر یه مسیر واحد موفقیت بود باید در پنجاه تا از شبیه عملکرد می‌کردن درصورتی که هر کدومشون یه مسیر رفتن مثلا یکیشون گفته بود من شروع کردم برودردرفبرود تو ر مزمزه میکردم چشمام می‌بستم بومی‌کردن ازبازارها شدم یه عده‌ی دیگه اومده بودن گفته بودن من تجسم می‌کنم یعنی نمی‌دونم این چیه ولی برایهر از اینا یه داستان خیالی ساختن این صحرایی ست که در اون شترسواران دارن رد میشن و طوفان اومده این نوشیدنی اینه این یکی یک طوفان سهمگین برانبر تداعی برای خودش ساخته یکی دیگش جالب بود دیده بود که می‌گفت من اصلا کاری به اون نوشیدنی ندارم اثرش ر برای خودم چیز کردم این گزگز نوک انگشت میده سوزش نوک زبان و احساس خارش نوک بینی اون یکی گزگز نوک زبان میده ولی خارش نوک بینی نمیده چند هزار در واقع مشکل ر اینگونه برای خودش طبقه‌بندی پس چیز جالب که متوجه شده بود هیچ استراتژی واحدی در موفقیت‌ها وجود نداره پس وقتی من میرم یه موسسه‌ای میگن استراتژی واحد وجود داره چیه میگه این همون هذیان جمعیه یعنی شما خیال می‌کنی به تحمیل کردن روتم نمیشه بگی مثلا راست میگه همه فکر می‌کنن میگن برنامه بهم دادن میگن صبح پا میشه اول مثلا این درس می‌خونی بعد نیم ساعت استراحت می‌کنی بعد این می‌خونین مهم اینه که بدون هیچ استراتژی واحدی برای اون مسیر وجود ندارد انسان‌ها میانگین ندارند هر کسی فردی شده‌استاینوروت همین ر در مورد بدن و قدرت بدنی هم خدمتتون گفتم یعنی شما وقتی میری نگاه می‌کنی هر کسی یه قسمتی از بدنش خوب اولش رو میاد جای دیگش رو نمیاد باز در مقوله‌ی اسب تاریک این و میگه میگه اون جاهاییکه خوب رو میاد اون بپرداز چه اصراری داریم و ضعفا ر بپردازیم مثلا اگر شما فرض کن ریاضیات خوب بلدی مینیاینی چه اصراری که من همش برم ادبیات بخونم چون نمره کمه جواب برای اینکه نظام بردار واحد اونجا کم داشته باشی عقب میفتی پس اینجا هست که شما ر آسیب می‌زنه استعداد شما ر کور می‌کنه جمله‌ی قشنگ دیگری دارهاین ولاشید راحت‌تر باشه چون کتابش یه ذره مبهم اگه دقت کرده باشید خیلی منابع و آزمایش و اینا نداشت میهایلووا یه چیزی حساب انگیزه داره ایپسیلانتی ایسوریایی هرکسی به واسطه‌ی یک چیزی خیلی انگیزه می‌گیره و همچنین هر کسی به واسطه‌ی یه چیزی خیلی انگیزه می‌شه در نظام بردار شما مجبورید اون بی‌انگیزگی رم بچسبی چون نمره‌ی میانگین می‌خواید در صورتی که او قبلا اومده میانگین ر نفی کرده گفته میانگین مثلا خطاست اونی که خوبی باید اون رشد به اون بپردازید و بعد احساس اقدام بکنی احساس اقراری احساس اغنا بدون استراتژی واحد و مسیری که نمی‌دانی به کجا خواهد رفت ادامه بدیم تا اینکه به اون احساسو شتابنده برسی که اتوماتیک در دل اون اکسلنت وجود دارد آیا این ر میشه در آموزش و پرورش پیاده کرد میگه آره مدارس و کالج‌هایی شروع کردند این کار ر کردن درس واحد ندارند کتاب درسی واحد ندارد نمونه سوال استاندارد ندارند و افراد شروع می‌کنند هرکس که دوست داره میره و اون ر غنا می‌بخشه اون معتقد با نظام‌های جدید مثلا الان تو یوتیوب ببینید چقدر مطلب علمی هست می‌تونه این کار و بکنی اون مسیری که اغام‌ها ادامه بدیم تو اون قسمتی که دوس داری بکنی نه اون قسمتی که تو چاه انداخت این قانون اول چاله‌ها اگه تو چاله افتادی اونا نکن یه جای دیگه ر بکن پس برو اون قسمت بدهممهن یا یه کالریه افراد ر می‌ریزن اون تو سیستم آموزشیشون اینه اولا خیلی بیشتر از اون ظرفیت می‌گیرن یعنی شما تسنتساک بیان دانشگاه یه دفعه ظرفیتش خیلی زیاد کنن بعد درس واحد نداره افراد هر کسی تو اون قسمت خاص خودش می‌کنه میره جلو تا ببینه به کجا میرسه و آخر سرم ارزیابی بر این نیست که تواون در واحد چقد پیشرفت کردی این که تو اون حوزه‌ای که علاقه داشتی و توانمندی حسگری داری انگیزه داری چقدر جلو رفتیم به کجا رسیدید و این سیستم‌ها اینجوری کار می‌کنن میگه ارزیابی آخرشون بیس هست بر اساس این که مثلا شما می‌خوای وکیل بشی خیلی خب میره تو اونجا درسای مختلف است واحدهای مختلف هست نه واحد خاص داره نه زنگ مدرسه داره نه کلاس خاطرهمین جو شروع می‌کنه مطالعه کردن هرکسی یه قسمت میگیره بعد که اون رگ ر خوب کندی اگر خوب رشد کردی اونجا به اجازه‌ی اون پرکتیسی اون کار ر هم میدن پس در اینجا تادربندر میاد داره یک نظام انقلابی ر برای بشر پیشنهاد میکنه من از این خوشم اومد بین دوستان این نظام‌های استاندارد تک برداری عمرش تموم من تعجب میکنم که هنوز در همه‌ی دنیا فقط کشور ما نیست سر جاش مونده یعنی شما مثلا اگر دوست دارید حوضهای بدرخشید تمام دروس ر بخونید همه‌ی دو روز نمره‌ی خوب بیاری و بر اساس اون نظامی که به پیشنهاد میدن در اون چهارچوب بخونی نه اینکه اون قسمتی که علاقه‌داری داداین رو به اضمحلال میره و حتی اشاره کرده افزایش سرخوردگی افزایش افسردگی افزایش ناامیدی در بشر بخشش مال این رسوبات این سیستم فصلیست برعکس شما اون قسمتی که دوست داری شروع می‌کنی کردن و پیشرفتن و توی اون وقتی احساس اقراری خود راه مکش ایجاد می‌کنه و مسیر ر بهت میگه دارکسر که نگاه کردم اینجوری جلورفتن بردار دنبال مثلا خطای اصلی که افراد می‌کنن این فکر می‌کنن اینا مثلا اومدن کلک زدن یا زرنگی کردن اون مسیر ر میانبر کنن نه اصلا مسیر ر فراموش کرده گفت اون چیزی که بیشتر روش انگیزه داره و به پاداش میده اون ر دنبال می‌کنه امیدوارم ما بتونیم این مباحث ر بیشتر باز کنیم و یک احساسی دارم که یک دینی به گردن ماست برای اینکه ما شاهد واقع در نظامی که این همه به قول معروف آپشن زیاد شده هنوز ما کتاب‌های درسی استاندارد داریم که افراد باید اونا ر دنبال کنن حالا اگر شما تو یکی از این انگیزه نداشت ببین جملش خیلی قشنگ بود بیهایبیهای توسط یه چیزی به شدت انگیزه می‌گیره واقعا خیلی کم میشه کسی پیدا کرد که بگه من به هیچ انگیزه نمی‌گیرم آره خیلی آدم پیدا کرد که با نظام بردار تک واحدی انگیزه نمی‌گیرن درسته اونا به غلط گفته می‌شن بی‌استعداد در صورتیکه اونا محیط اون قضیه نبودند و برعکس شما ایتایاناگی با این انفجاری که در گزینه‌ها پیدا شده می‌توان آموزش و رشد فردی و شخصی سازی کرد هر کسی هر کانال یا دالانی ر دوست داره و شروع کنه تعمیر ببخشه و خیالش راحت باشه اگر با انگیزه به جلو که چون با انگیزه انتخاب کرده و سعی کنه تو اون حوزه یزدان چیزایی که براتونا داره بهتر شوید اتوماتیک مسیر راه ر برای شما پیدا خواهد کرد یک باید استاندارد نداره مسیر حرکت خاص باید با خلاقیت خودش بسازه و در واقع هدفم در جریان کار روشن شد بذارید به عنوان پایان قضیه از یک کتاب دیگه یاد کنم البته یکی دوتا کتاب دیگه اینجا بود که می‌خوام براتون بگم مثلا یه کتاب دیوید رابر نوشته دو هزار و هیجده می‌خواستم این معرفی کنم هنوز دو دلم اسمش به قول معروف یه ذره مبتذل مستاجر بخش از برازایو میگه میگه اکثریتم اون کاری که دارن می‌کنن دوست ندارن و تو مزنرود میزنن یه درصد خیلی کمی هستند که این موهبت ر دارن دنبال ابادون رفتند و اقناع دلیلشون به آلی شدن راهشون داده بقیه سر خوردن و این همه افسردگی و سرخوردگی که بین بخشش اینه سروتونین نیست چندی پیش یه مقاله مروری در اومده بود کهص تو افسردگی دچار اشکال نیست اون نظریه‌ای که فکر می‌کنه سنتیمنتی پایین افسردگی ایجاد می‌کنه باطلالها دارم این میگم شواهد علمی خیلی زنی بخش عمده‌ای از افسردگی مالاین افراد نتونستن به اغنا توی اون حوزه‌ی کاریشون برسند و کتاب براوردها هیجده میگه اکثریت شغل‌ها هیچگونه احساس خوبی برای افراد ندارند و افراد اون داستان لرد نیستوی چالان و دارن میکنن قانون اول چاله‌ها ر رعایت نکردن کتاب قشنگ دیگری هست البته کتاب نیست خیلی برای خواندن شایدی نشده سوسیدادریال بحران خودکشی دو هزار و هفده این کتاب درسی مانند ولی نگاه کن ببین چه قشنگ میگه کیا در معرض خطر خودکشی هستند هفت ویژگی ر معرفی می‌کنه اجازه بدین این هفت ویژگی ر من براتون بخونم ببینید چقدر با گفته‌های تاروز می‌خونه یعنی ما وقتی می‌خوایم ببینیم یه کتاب خوبه کتابای دیگه اطرافم نگاه کنیم ببینیم در جهت تایید چه چیزهایی هست میگه افرادی که در میانسالی در معرض خطر خودکشی قرار دارن و دیدن خیلی از اینا خودکشی می‌کنند سیر قضیه چگونه بود ممکنه شما در نگاه ساده لوحانه بگین خب افسرده شده دیگه نه خیلی پیچیده‌تر از دیده هفت اتفاق توشون پشت سر هم میوفته یک اهداف غیر واقع‌بینانه در زندگی دارند یعنی از کودکی فاز اول راست میگه شما مثلا ببینید چندتایی شما تو دبیرستان دوست داشتید نوبل ببرید چند تاتون دوست داشتید مدال المپیک ببرید چند تاتون دوست داشتید شاگرداول به دانشگاه تهران یا شریف بشید چند تاتون دوست داشتید مثلا استاد ممتاز دانشگاه مسلمین اهداف غیر واقع‌بینانه داشتن احتمال کم بودههمونجور که رفتن جلو دیدن که به اهداف نمی‌رسه دیگه نه نوبل می‌بری نه شاگرد اول شدی الانم سال آخر تو هیچ می نتونستی اول بشه دو استحقاق شادکامی و خوشبختی احساس می‌کنم ولی من حقمد احساس می‌کردم منم باید یه چیزی می‌شدم سه ناتوانی در اتخاذ اهداف واقع‌بینانه‌ی به روز ببین حالا نوبل نبردی با رضایت بدهمثا یه صنعتگر خوب باشه نه نه نه نه نه به اون چیزی که بوده مونتاون اصل نظام مشکل ساز استاندارد ر یادتونه هدفت را بدان روی آن بماند سخت کوش و در مقابل ناملایمات کوتاه نیاد این زیر سوال بردن خیلی سخته همه‌ی ما از کودکی کردمناز پنج سالگی دوست داشتم فیزیکدان شم هر روزم زحمت کشیدم کار کردم تلاش کردم و الان می‌بینم که سی سالم شده نشدم ناتوانی در اتخاذ واقع‌بینانه‌تر حالا فیزیکدان نشده شاید بتونی یه فروشنده‌ی خوب بشه یه خیاط خوب بشی بتونی یک کمدین خوب بشه نه نه من گفتم از کودکی بهم گفتن باید رو هدفت بمونی کوتاه نیای شماره‌ی چهار شکست تحقیرآمیز میرلو شکست میوههای امتحان شده رد شدمیهمان فیزیکدانک نشدن هیچ حتی لیسانسم نتونستم بگیرم شماره‌ی پنج احساس سربار بودن حالا که اینجوری من دیگه اصلا چه فایده داره یه عمر تلاش کردم به هیچ جا نرسید دورهمیتون هدفتو کنی یا اصلا از قبل اون هدف تعیین نمی‌کرده‌است خود راه بگویدت که چون باید هدف مشخص نمی‌کرد نداشتن تعلق خاطر حالا به غیر از اون هدف دیگه چیزی ندارم واحساس نداشتن آینده شماره‌ی هفت خب حالا که دیگه فیزیکدان نشدم نمی‌تونم عوض کنم اون نظام استاندارد به من گفته بود یک راه برتر وجود داره نظام استاندارد به من این را گفته بود با جملشو بخونم بسیارمیبرند هر فرد دیگر باش اما بهتر تو اون بردار سعی کن جلو بیفتی الامینحسن تو بردار دیگه جا نیفتادن و برداری به غیر از اون بردار رسمیت نمی‌شناسم دیگه ندارم فرصت نبوده چهل ساله فقط یه بردار دنبال کردم و بر اساس اون فرمایش شما از ابتدا زور زدم و تسلیم نشدم ولی الان می‌بینم که نرسیدم از هفتم که میرسه حس می‌کنم دیگه آینده ندارم و خودکشی خیلی فریباکار تصور که همه فکر میکنی افسرده شد خودرو کشته نه تخم قضیهاز توش کاشته شده با این نظام انعطاف‌ناپذیری که ما توی این سیستم داشتیم یه کتاب دیگه براتون بگم این کتاب سویسیایستگا این دو هزار و هفده این بخش روایت‌های زندگیش یه کتاب قشنگ دیگست این زیاد به استناد کردن درمانوی این به همون سخنرانی معارفه‌ی دانشگاه تهران که یه عده گفتن خیلی گوش دادن زیاد شنیدنش برمی‌گرده رودناویا متر میشن اون افرادی که شاید به نوعی اسب تاریک بشن بیشتر چه ویژگی دارند دیده بود اینابهشت زندگیشون اینجوریه میگن اول زندگیمون و بیراهه می‌رفتیم بی هدف بودن خودمون و گم کرده بودیم بعد خودمون ر باز یافتیم ریدمپشنریدمپشن میشه بازیافتن به رستگاری رسیدن داشتیم تو جاده خاطی می‌رفتیم دنبال فسق و فجور بودیم دنبال الواتی بودیم دنبال علافی بودیم هیچ هدفی تو زندگیمون نداشتیم بعد یهو یه چیزی به ذهنمون اومدن من اینو دوست دارم اون گرفتیم و چسبیدیم و رفتیم جلو و بعد که رفتیم جلو حس کردیم و چقد جذاب بود و بعد احساس کردم که چقدر راه اومدیم و اصلا خسته ام نمیشم هرچقدر میرم جلو چهل سالگی پنجاه سالگی شصت سالگی و بعد دیده بود خیلی از مشاهیر برجسته استمادیان دانشمندان خیلیاشون این مسیر رفتن این وسیله غیر استاندارد در مقابل در مقابل ریدن تسخین نجات یافته خویشتن فاسد شده داره خویشتن فاسد شده اینجوریه همش شاگرد اول بودم همش خوب تلاش می‌کردم تو دوره‌ی دبیرستان بهترین نظیر گفتم به هدف نزدیک میشن هر چی که رفتم جلوتر دیدمه نمی‌رسم هرچه سخت‌تر کوشیدم دیدم هدف دورتر میشه جمله‌ی مشهورش این چی بوده چی شدن باباامان من خیلی تکمه‌داش افول می‌کنم به این میگه خویشتن عفو کند روایت افول این روایت خطرناک درماسک می‌کنم او هم همسوسازی اینها و باد همونار لنگر همگی بر این است که اگر یه بردار فرض کرد و گفت من می‌خوام تو این بردار باید باید جلوتر از بقیه حرکت کنم سه دردتون سه درصد همینجوری میگم دیگه ولی یه درصدی در سطح کمتون اون اصل ر می‌تونید دنبال کنی در واقع همون جمله‌ی مشهوری که یه بار دیگه براتون بخونم مانند هر فرد دیگر باش اما بهتر خب یه درصدی اینجوری به قول معروف قصر در میرن و زندگیشون بالاخره با یک کمالی میرسه ولی اون بقیه‌ای که نتونستن تو این بردارداین ممکنه به سرنوشت خودکشی به سرنوشت افول دامادام دچار شد راه حل چیست راه حل تاری به قضیه نگاه کردن بردار را به رسمیت نمی‌شناسم دنبال انگیزه‌هایی که به پاداش درونی می‌دهد می‌روم هدفیا خودم مشخص نکردم تو اون حوزه‌ای که برایم مهم است سعی می‌کنم بهترین باشم می‌دانم هدفی از قبل مشخص نیست یعنی مقصدی از ببخشید هدف نگم بگم مقصد دستینیشن است ترجمه‌ی میگه این خرده هدف دارن آره مثلا وقتی میگم می‌خوام برم میخوام بگم پس بذار لااقل بر این کار زبان تموم بکنم این هست ولی مقصدم چیه می‌خوام مثلا باستان‌شناس شماره یک کشور بشم می‌خوام پولدارترین فروشنده‌ی لازم می‌دونم خانگی بشم این مقصد مشخص نیست میرم جلو ببینم چی میشه و می‌دونم استراتژی واحدی نیست مثل همون شراب شناسا یکی از روی گزگز لبشان طبقه‌بندی می‌کنه یکی چشمش می‌بنده یک صحنه‌ای تجسم می‌کنه یکی هزاران بار هی تمرین می‌کنه بوارد حفظ می‌کنه و هر کسی یه جور به این مقصد می‌رسه توی تله‌ی این نیفتم که دیگران چگونه به من مقصد روشن می‌کنند این میشه خلاصه‌ای از کتاب تا روز خب ببینم آیا نکته‌ی دیگه‌ای ر یادداشت‌هام دارم نگاه می‌کنم بله واقعا نبود نداره ما در عصر شخصی‌سازی هستیم و هر کسی باید به شیوه‌ی خاص خودش مثلا آیا این خیلی آرمان گرایانه نیست به نظر من نه انجام خیلی سریع عوض شده الان میشه هزاران یه چیز جالب نوشته نوشته در آمازون پونصد میلیون کالا وجود داره پونصد میلیون و نو ده پونصد میلیون عدد پونصد میلیون گونه کالا نفر می‌کردم راست میگه یعنی در زیر شانزده بشر یک کالای خاص وجود داره نمیدونم چند میلیون لباس هچنین چقدر جهان داره به صورت فردی‌سازی و در این جهانی که کالا اینقدر فردی سازی شده الگوی زندگی شما بر اساس دروس واحد مسیر واحد هدف‌گذاری واحد باشه به قول معروف دیگه نوبره یعنی شما برو بگرد ببین تو کدوم روز خوبی کاریم به فشار جمعی نداشته باش یادتونه هفته‌ی قبل گفتم گفتم همونطور که می‌گفت سنکا گفته شما باید جلوی اون زمان می‌گفتن جلوی هیجانات مزاحم رگی میگه اینجا جلوی فشار اجتماعی مزاحم ر بگیر و حواست به کلکتیووهای جمعی باشه که خیلیا ممکنه بگن آخه تنها راه موفقیت همین ولی اینو دارم میگم که مبادا زیرسوال قرار بگیرن و در واقع خودشونم بهش اکثریت به این مسیله اعتقاد ندارند این خونه تکونی خوبی در نظام منجمد و میشه گفت سخت شده‌ی موفقیت هست و موفقیت ر برای هرفورت فردی تعریف کرد اون جاذبه‌ی فشار جمعی شما ر گمراه نکنه الان بین اکثریت مردم وقتی ازشون می‌پرسی میگه من شخصا باورم اینه که مق یوگی‌ها اینه تو کاری که برام اقرارکننده هست پیشرفت بکنن در صورتی که باور دارم که بقیه این ر قبول ندارن در صورتی که بقیه هم این و قبول دارند ولی همه بر اساس همون هذیان جمعی بردارهای سمی جامعه ر می‌پذیرن کنکور ترقی در سلسله مراتب دانشگاهی ترقی در سلسله مراتب اداری و غیره و غیره به ما باید این اسب‌های تاریک ر بهشون ارجمندیم چوانا به هم می‌زنند و هفته‌ی قبل یادتون هست گفتم که اشاره جالب این نظم خودسانسوری خیلی قوی فشار اجتماعی خیلی قوی ولی دریاشکاف دی که دنبال اقناع فردیشون و به اکالنهالی می‌رسند بازی ر به هم خواهند زد که تعداد کمی هم باشن میتونن از این هجوم لوگران جالبه شما نگاه بکنید خیلی از اون تاپارا سارانیبیر تا تمام ابر میلیاردرهایی که ما داریم ایلان ماسک و نمیدونم این لیپینا همشون از پا تاریک بودن دیگه مسیر و مسیر رسمی ر نرفتن واینستاده لوح تقدیر از دانشگاهش بگیره شاگرد اول بشه فارغ‌التحصیل بشه دنبالان چیزی که کرده توش خوبه این از بحث امروز هفته‌ی بعد می‌خوام یه کتاب براتون معرفی بکنم امیدوارم برسم کتاب سنگینیست ولی فوق‌العاده جذاب برعکسن میشه دوسومشان روح جرج مکاری این نوشته ربطی به حالا اون روح به معنی احضار روح و اینا نداره که تابعیت این اسمش گوتون یعنی ماشین فکر می‌کنم بسیار آموزنده‌است برای روانپزشکان و روانشناسان اهمیت داره این تا هفته‌ی بعد این هفته اگه اجازه بدید دیگه بحثمون ر تموم بکنم خیلی ممنون
Document